Forwarded from اتچ بات
روهینگیاها، شرمنده ایم...
فعالیت اخیر اختیارم #صلح است و #مهربانی!
امروز اما؛
شرم دارم از #نوبل، #نهرو ، #گاندی و #مادر_ترزا
چرا که #صلح به یغما رفت و #استقلال به سراب رسید و #مهربانی به دام افتاد!
امروز نمی دانم آنان شایستگانی که جایزه #صلح_نوبل گرفته اند چگونه می توانند در آن جایزه بنگرند و به خود ببالند وقتی می بینند که خانم #سوچی و بسیاری دیگر نیز همسنگ شان است؟!
امروز نمی دانم روح استقلال طلب و آزادی خواه اولین نخست وزیر هندوستان جناب #نهرو در چه حالی است وقتی می بیند جایزه بنیادش در تاقچه افتخارات خانم #سوچی برق می زند؟!
امروز نمی دانم #ناپلئون_بناپارت چه حس و حالی دارد وقتی نشان #فرمانده (لژیون دنور) را بر شانه خانم #سوچی می بیند؟!
امروز نمی دانم روح #ساخاروف و اندیشه #اتحادیه_اروپا، در کدامین آسمان ابری در حال سقوط است، وقتی #اندیشه_دگم هم کیشان #خانم_سوچی را می بینند و #اندیشه_درحصار دموکراسی تباران سرزمین دموکراسی خانم سوچی را؟!
امروزه نمی دانم حال و وضع #مادر_ترزا، #دوک_الینگتون، #آریتا_فرانکلین، #آلین_گرینسپن و سایر دریافت کنندگان بالاترین جایزه مدنی ایالت متحده آمریکا که بادستان رییس جمهورهای وقت آن سامان متبرک شده است، چگونه است و از چه زاویه ای به خود و جایزه شان می نگرند وقتی به یاد می آورند که روزی #خانم_سوچی نیز همان جایزه را به پاس فعالیت مدنی اش دریافت کرده بود؟!
امروز نمی دانم مردمان سوئد و #اولاف_پالمه، چگونه خود را در آیینه وجدان تاریخ می نگرند وقتی در دستان #خانم_سوچی، جایزه #ترقی_خواهانه و #بشردوستانه خود را از دور نظاره می کنند؟!
و #سیمون_بولیوار را نمی دانم که امروز چگونه اوضاع نابسامان دو اقلیم ونزوئلا و میانمار #خانم_سوچی را رصد می کند و خود را قضاوت می نماید؟!
و نمی دانم آن طبیعت دوستان و نهنگ پرستان اروپایی و آمریکایی چگونه خود را مقابل آیینه وجدان خواهند نکریست وقتی به پای نجات نهنگی همت شان قطار می شد و اما در مقابل #ترور_انسانیت در میانمار و گوشه گوشه این جهان، سکوت اختیار کرده اند؟!
و اما رسانه ها و کارگردانان رسانه ها و نیز سازمان های ملی و بین المللی حقوق بشری و ... را نمی دانم چگونه به قضاوت خود خواهند پرداخت و چه خواهند نگاشت وقتی ماکت وجود خود را در قبال آن جنایات بشری در میانمار مرور می کنند؟!
و نمی دانم امروز خود را چگونه ببخشم وقتی که روزی برای دریافت آن همه نشان و جایزه و مدال، #مهربانی به خرج دادم و بانویی را تحسین کردم که نمی دانستم عاقبتش چه خواهد شد؟!
افسوس که روزگار گذشته نه به خواست من و نه دستور بزرگان، بازگشتنی نیست و باید قبول کرد گاهی همه ما راهی رفته داشته ایم که نمی بایست برویم...
عزمی نابجا کرده ایم که نباید می کردیم و تحسینی نابجا داشته ایم که امروز افسوسش نصیب می بریم...
امروز اما می دانم که در جغرافیای کار و فعالیت اخیراختیارم، چه نابسامان #نامهربانی می بارد و چه وحشتناک #صلح_ترور_می شود!
و همین ما را بس که با چالشی دیگر و جانی دیگر، عزم در چالش #صلح_و_مهربانی نهیم تا شاید دیگر ارواح و نگاه شایستگان، #صلح_و_مهربانی را قلب نبینند و افسوس نخورند...
*رئوف آذری، صبحگاه ۱۴ شهریور۹۶
*فعال صلح و مهربانی
@havalani_ashti
@kindness_challenge
فعالیت اخیر اختیارم #صلح است و #مهربانی!
امروز اما؛
شرم دارم از #نوبل، #نهرو ، #گاندی و #مادر_ترزا
چرا که #صلح به یغما رفت و #استقلال به سراب رسید و #مهربانی به دام افتاد!
امروز نمی دانم آنان شایستگانی که جایزه #صلح_نوبل گرفته اند چگونه می توانند در آن جایزه بنگرند و به خود ببالند وقتی می بینند که خانم #سوچی و بسیاری دیگر نیز همسنگ شان است؟!
امروز نمی دانم روح استقلال طلب و آزادی خواه اولین نخست وزیر هندوستان جناب #نهرو در چه حالی است وقتی می بیند جایزه بنیادش در تاقچه افتخارات خانم #سوچی برق می زند؟!
امروز نمی دانم #ناپلئون_بناپارت چه حس و حالی دارد وقتی نشان #فرمانده (لژیون دنور) را بر شانه خانم #سوچی می بیند؟!
امروز نمی دانم روح #ساخاروف و اندیشه #اتحادیه_اروپا، در کدامین آسمان ابری در حال سقوط است، وقتی #اندیشه_دگم هم کیشان #خانم_سوچی را می بینند و #اندیشه_درحصار دموکراسی تباران سرزمین دموکراسی خانم سوچی را؟!
امروزه نمی دانم حال و وضع #مادر_ترزا، #دوک_الینگتون، #آریتا_فرانکلین، #آلین_گرینسپن و سایر دریافت کنندگان بالاترین جایزه مدنی ایالت متحده آمریکا که بادستان رییس جمهورهای وقت آن سامان متبرک شده است، چگونه است و از چه زاویه ای به خود و جایزه شان می نگرند وقتی به یاد می آورند که روزی #خانم_سوچی نیز همان جایزه را به پاس فعالیت مدنی اش دریافت کرده بود؟!
امروز نمی دانم مردمان سوئد و #اولاف_پالمه، چگونه خود را در آیینه وجدان تاریخ می نگرند وقتی در دستان #خانم_سوچی، جایزه #ترقی_خواهانه و #بشردوستانه خود را از دور نظاره می کنند؟!
و #سیمون_بولیوار را نمی دانم که امروز چگونه اوضاع نابسامان دو اقلیم ونزوئلا و میانمار #خانم_سوچی را رصد می کند و خود را قضاوت می نماید؟!
و نمی دانم آن طبیعت دوستان و نهنگ پرستان اروپایی و آمریکایی چگونه خود را مقابل آیینه وجدان خواهند نکریست وقتی به پای نجات نهنگی همت شان قطار می شد و اما در مقابل #ترور_انسانیت در میانمار و گوشه گوشه این جهان، سکوت اختیار کرده اند؟!
و اما رسانه ها و کارگردانان رسانه ها و نیز سازمان های ملی و بین المللی حقوق بشری و ... را نمی دانم چگونه به قضاوت خود خواهند پرداخت و چه خواهند نگاشت وقتی ماکت وجود خود را در قبال آن جنایات بشری در میانمار مرور می کنند؟!
و نمی دانم امروز خود را چگونه ببخشم وقتی که روزی برای دریافت آن همه نشان و جایزه و مدال، #مهربانی به خرج دادم و بانویی را تحسین کردم که نمی دانستم عاقبتش چه خواهد شد؟!
افسوس که روزگار گذشته نه به خواست من و نه دستور بزرگان، بازگشتنی نیست و باید قبول کرد گاهی همه ما راهی رفته داشته ایم که نمی بایست برویم...
عزمی نابجا کرده ایم که نباید می کردیم و تحسینی نابجا داشته ایم که امروز افسوسش نصیب می بریم...
امروز اما می دانم که در جغرافیای کار و فعالیت اخیراختیارم، چه نابسامان #نامهربانی می بارد و چه وحشتناک #صلح_ترور_می شود!
و همین ما را بس که با چالشی دیگر و جانی دیگر، عزم در چالش #صلح_و_مهربانی نهیم تا شاید دیگر ارواح و نگاه شایستگان، #صلح_و_مهربانی را قلب نبینند و افسوس نخورند...
*رئوف آذری، صبحگاه ۱۴ شهریور۹۶
*فعال صلح و مهربانی
@havalani_ashti
@kindness_challenge
Telegram
attach 📎
Forwarded from روزنوشتهای احسان محمدی
⛔️ همه با هم «شکست خوردیم!»
✍️ احسان محمدی
↙️ با تاکسی سمت تهران میرفتم، مهمان تلویزیون بودم برای بررسی بازی #استقلال و #پرسپولیس. کمی جلوتر از ما در راهبندان پل فردیس، دو ماشین تصادف کوچکی کردند.
رانندهها پیاده شدند، چند ثانیه مشاجره لفظی. بعد دویدند و از توی ماشین چوب و قفل فرمان آوردند و جوری همدیگر را زدند که قطعاً الان یا بیمارستان هستند یا با سر و دست شکسته در راه دادگاه.
یعنی به جای خسارت چند صدهزارتومانی سپر ماشین باید به فکر دیه چند ده میلیونی باشند یا غلط کردم، ببخشید و ...
↙️ سالهاست در مورد فروپاشی اجتماعی مینویسم. در مورد خشمی که هر روز دارد ترقههای کوچکش میترکد. بعد از یک تصادف، بعد از یک بازی فوتبال، بعد از یک سریال تلویزیونی...
فکر نمیکنم حتماً درست میبینم، انتظار هم ندارم مثلاً یک مسئول بگوید وای دیدی احسان محمدی چی نوشت، خطر نزدیکه!
نه! مدتهاست تکلیفم با خودم روشن است. نه خودم را داخل میوهجات حساب میکنم و نه امیدی به اصلاح در کوتاه مدت دارم. معتقدم به یک بنبست اجتماعی رسیدهایم و بمب بزرگ منفجر میشود.
↙️ نه دیگر دل و دماغ نوشتن در مورد دلایلش را دارم و نه شما حال خواندنش را. به نظرم همه چیز مثل روز روشن است. به بنبست رسیدهایم. از حرف زدن با شریک زندگی در خانه تا هوادار تیم رقیب. سریع به توهین و تحقیر میرسیم. به سکوت و کینه بافتن و منتظر انتقام نشستن.
❌ «آقا حالا اینقدرا که شما میگی نیستا!» به نظرم آدمها تجربیات شخصی خودشان را در آینه جهان میبینند. شاید مورچهای هستم که آب مرا برده و گمان میکنم همه جهان را آب بُرده اما نشانهها میگوید همه با هم «شکست خوردهایم».
کمتر کسی واقعاً #خوشحال است. حال کسی هم خوب باشد دست به دست هم میدهیم که به او ثابت کنیم اشتباه میکند، احمق و متوهم است که خوشحال است. اینقدر ادامه میدهیم تا موفق شویم حالش را بد کنیم.
⚽️ فحاشی بی حد و حصر هواداران فوتبال در فضای مجازی و دنیای واقعی فقط یک نشانه است. نه برنده لذت میبرد، نه بازنده شکست را میپذیرد و میرود دنبال رفع عیبهایش #بازی را به #جنگ تبدیل کردهایم. چیزی به نام #لذت گم شده و جایش را به #نفرت داده که میتواند قفل فرمان بشود در دست راننده یا فحش در شبکههای اجتماعی.
«گریهمون هیچ/خندهمون هیچ/باخته وبرندهمون هیچ» این مسیر برنده ندارد. همه با هم بازندهایم. هیچ رئیسجمهور معجزهگری برای درمان این ناکامیهای تبدیل به خشم شده از راه نمیرسد.
🔰چاره؟ فکر میکنم اول پذیرش شجاعانه اینکه همه ما در این شکست سهم داریم و بعد یک آشتی ملی. از آشتی با خودمان، خانواده و خیابان.
🔰 شدنیه؟ قطعاً. با این شیوه حدود چهارصد سال دیگه!
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
↙️ با تاکسی سمت تهران میرفتم، مهمان تلویزیون بودم برای بررسی بازی #استقلال و #پرسپولیس. کمی جلوتر از ما در راهبندان پل فردیس، دو ماشین تصادف کوچکی کردند.
رانندهها پیاده شدند، چند ثانیه مشاجره لفظی. بعد دویدند و از توی ماشین چوب و قفل فرمان آوردند و جوری همدیگر را زدند که قطعاً الان یا بیمارستان هستند یا با سر و دست شکسته در راه دادگاه.
یعنی به جای خسارت چند صدهزارتومانی سپر ماشین باید به فکر دیه چند ده میلیونی باشند یا غلط کردم، ببخشید و ...
↙️ سالهاست در مورد فروپاشی اجتماعی مینویسم. در مورد خشمی که هر روز دارد ترقههای کوچکش میترکد. بعد از یک تصادف، بعد از یک بازی فوتبال، بعد از یک سریال تلویزیونی...
فکر نمیکنم حتماً درست میبینم، انتظار هم ندارم مثلاً یک مسئول بگوید وای دیدی احسان محمدی چی نوشت، خطر نزدیکه!
نه! مدتهاست تکلیفم با خودم روشن است. نه خودم را داخل میوهجات حساب میکنم و نه امیدی به اصلاح در کوتاه مدت دارم. معتقدم به یک بنبست اجتماعی رسیدهایم و بمب بزرگ منفجر میشود.
↙️ نه دیگر دل و دماغ نوشتن در مورد دلایلش را دارم و نه شما حال خواندنش را. به نظرم همه چیز مثل روز روشن است. به بنبست رسیدهایم. از حرف زدن با شریک زندگی در خانه تا هوادار تیم رقیب. سریع به توهین و تحقیر میرسیم. به سکوت و کینه بافتن و منتظر انتقام نشستن.
❌ «آقا حالا اینقدرا که شما میگی نیستا!» به نظرم آدمها تجربیات شخصی خودشان را در آینه جهان میبینند. شاید مورچهای هستم که آب مرا برده و گمان میکنم همه جهان را آب بُرده اما نشانهها میگوید همه با هم «شکست خوردهایم».
کمتر کسی واقعاً #خوشحال است. حال کسی هم خوب باشد دست به دست هم میدهیم که به او ثابت کنیم اشتباه میکند، احمق و متوهم است که خوشحال است. اینقدر ادامه میدهیم تا موفق شویم حالش را بد کنیم.
⚽️ فحاشی بی حد و حصر هواداران فوتبال در فضای مجازی و دنیای واقعی فقط یک نشانه است. نه برنده لذت میبرد، نه بازنده شکست را میپذیرد و میرود دنبال رفع عیبهایش #بازی را به #جنگ تبدیل کردهایم. چیزی به نام #لذت گم شده و جایش را به #نفرت داده که میتواند قفل فرمان بشود در دست راننده یا فحش در شبکههای اجتماعی.
«گریهمون هیچ/خندهمون هیچ/باخته وبرندهمون هیچ» این مسیر برنده ندارد. همه با هم بازندهایم. هیچ رئیسجمهور معجزهگری برای درمان این ناکامیهای تبدیل به خشم شده از راه نمیرسد.
🔰چاره؟ فکر میکنم اول پذیرش شجاعانه اینکه همه ما در این شکست سهم داریم و بعد یک آشتی ملی. از آشتی با خودمان، خانواده و خیابان.
🔰 شدنیه؟ قطعاً. با این شیوه حدود چهارصد سال دیگه!
🖋 @ehsanmohammadi95