روشنفکران
81.9K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
#یک_فنجان_تفکر ☕️

✍️ ترامپ یا بایدن؟

گرچه این سخنرانی در خرداد سال گذشته انجام شده است اما اکنون در فضای مجازی به اشتراک می گذارم، چون زمانش اکنون است. اکنون که همه در این اندیشه‌اند که اگر ترامپ بیاید چه می‌شود؟ و اگر بایدِن بیاید چه؟ فکر کردم اکنون زمان خوبی برای توجه دادن به این نکته است که تا الگو‌های ما تغییر نکنند چیزی عوض نخواهد شد. بحران‌های ما حاصل سوء رفتار الگوهای ما و سوء مدیریت سیاستگران ماست، ربطی به ترامپ و بایدِن ندارد. آمدن و رفتن ترامپ و بایدِن فقط سرعت بحران‌‌های ما را کم و زیاد می کند.

ترامپ بیاید، تولید ما با سرعت بیشتری سقوط می‌کند؛ بایدن بیاید، تولید ما با سرعت کمتری سقوط می‌کند. ترامپ بیاید، حجم نقدینگی ما با سرعت بیشتری بالا می‌رود؛ بایدن بیاید، حجم نقدینگی ما با سرعت کمتری بالا می‌رود. ترامپ بیاید، کشورهای عربی با سرعت بیشتری از ما دور می شوند و به سوی هم‌پیمانی با اسرائيل می‌روند؛ بایدن بیاید، با سرعت کمتری چنین می‌کنند. ترامپ بیاید، کشته‌های تصادفات رانندگی ما با سرعت بیشتری بالاتر می‌رود؛ بایدن بیاید، کشته‌ها همچنان بالا می‌رود اما با سرعتی کمتر. ترامپ بیاید، مرگ‌های کرونایی ما با سرعت بیشتری افزایش می‌یابد؛ بایدن بیاید با سرعتی کمتر. ترامپ بیاید، فحاشی‌های ما در فضای مجازی خیلی زیادتر می‌شود؛ بایدن بیاید، کمتر زیادتر می‌شود. ترامپ بیاید شکاف و قهر بین روشنفکران و حاکمان خیلی عمیق‌تر می‌شود؛ بایدن بیاید، همچنان عمیق‌‌تر می‌شود اما با سرعت کمتر.

و البته ترامپ بیاید احتمالا ما زودتر به نقطه تصمیمات سخت برای افق‌گشایی می‌رسیم؛ اما اگر بایدن بیاید، مدت دیگری فرصت می‌یابیم تا بیشتر همدیگر را و کشور را تخریب کنیم و بعد به آن نقطه برسیم. احتمالا در نقطه تصمیمات سخت هم، یا شروع می‌کنیم فرصت طلبی کنیم تا نگذاریم تصمیمات سخت گرفته شود و کشور از بحران فاصله بگیرد؛ یا این که به‌جای همکاری و همدلی برای رسیدن به تصمیم درست و کم هزینه، سعی می‌کنیم همدیگر را مقصر معرفی کنیم و بیشتر تخریب کنیم. حتی وقتی تصمیمات سخت را هم گرفتیم دوباره همان تصمیم سخت را بهانه ای برای تخریب یکدیگر قرار خواهیم داد (تکرار تجربه برجام). پس با آمد و رفت ترامپ و بایدن چیزی عوض نمی‌شود چون ما عوض نمی‌شویم.

دقت کنیم، ‌ما در ده سال گذشته تجربه‌های بزرگ و پرهزینه‌ای را پشت سر گذاشته‌ایم، اما در این ده سال هیچ کس عوض نشده است، یعنی هیچ کس از جای خودش تکان نخورده است، همه همان جایی هستند که ده سال پیش ایستاده بودند و حرف‌ها همان حرف‌ها و الگوهای رفتاری، همان الگوها. نه رهبری، به عنوان الگویی که جایگاه منحصر به فردی در ساختار سیاسی ما دارد، و نه آقایان موسوی یا خاتمی یا کروبی یا چهره‌های اصول‌گرا، یا روشنفکران بیرون حاکمیت یا نخبگان درون حاکمیت، یا حتی منتقدان خارج از کشور، هیچ کدام در این ده سال از موضع خود جابه‌جا نشده‌اند؛ یعنی همه همان «حقّ»ی که بوده‌اند هستند. و چون همه همان حقّی که بوده‌اند هستند، آنچه فدا شده است، حقّ ملت ایران است: حق رفاه، حق امنیت، حق آرامش، حق اشتغال،‌ حق ازدواج، حق امید، حق آینده‌ای روشن و حق توسعه.

به گمان من از اکنون تا انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ در مهم ترین نقطه عطف تاریخ بعد از انقلاب ایستاده ایم. تحولات بزرگی در راه است که کوچکترین انتخاب خطا می‌تواند هزینه‌های سنگین بین نسلی تازه‌ای بر کشور ما تحمیل کند. پس نوبت آن است که همه‌مان تغییر کنیم، و همه‌مان جا‌به‌جا بشویم تا مجالی و فضایی برای تغییر ایجاد کنیم و بستر تصمیمات بزرگ اما عقلانی را آماده کنیم. کشور سالهاست مانند چهارراهی شده است که خودروها از چهار طرف آمده‌اند و در وسط آن گره خورده و متوقف شده‌اند، حالا همه راننده‌ها سرشان را از خودروی خود بیرون کرده‌اند و داد می‌زنند آقا تو خطا آمده‌ای برو عقب و البته هیچ‌کس عقب نمی‌رود چون هر کس که تا وسط چهارراه آمده است عده دیگری هم پشت‌ سر او وارد چهارراه شده اند. برای خروج از این بن‌بست هیچ راهی نیست که همه با هم یک دنده عقب بگیریم. آنانی که در خودروی سیاست، دنده عقب ندارند شایسته سیاست‌ورزی در عصر توسعه‌خواهی نیستند.

📍نویسنده: #محسن_رنانی، اقتصاددان و عضو هیئت علمی گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان، ۲ آبان‌ماه ۱۳۹۹

@Roshanfkrane
.
🖌📚جباریت محصول توده‌های جبار


🔻این نوروز توفیق یافتم تا خواندن کتاب «نقد و تحلیل جباریت» نوشته «مانس اشپربر» را تمام کنم. این روانشناس آلمانی این کتاب را در سن ۳۲ سالگی و در دهه ۳۰ میلادی (هفتاد سال پیش) یعنی پیش از آن که هیتلر جهان را به کام جنگ جهانی دوم بکشاند، نگاشته است. او حتی در کتاب خود از روی تحلیل روانی رفتار دیکتاتورها، پیش بینی کرده است که کسی مثل هیتلر سرانجام خودکشی خواهد کرد. وقتی این کتاب منتشر شد نویسنده اش نه تنها مجبور شد برای مصون ماندن از خشم نازیها، به زندگی پنهانی روی آورد بلکه حتی کمونیست های پیرو استالین نیز خواندن این کتاب را ممنوع کردند و پیروانشان حتی از دست زدن به این کتاب هم پرهیز می کردند.

اشپربر در این کتاب، که متنی بسیار روان و جذاب دارد، با تحلیل روانشناختی شخصیت و رفتار جباران، نشان می دهد که جباران به خودی خود جبار نمی شوند بلکه آنها محصول رفتار توده هایی هستند که خلق و خوی جباریت بخشی از وجود آنهاست. برای آن که جباریت و دیکتاتوری برای همیشه از جامعه ای رخت بربندد باید روحیه جباریت توده ها از بین برود (یادمان نرود که ما ایرانی ها رابطه خوبی با موجودات ضعیف تر از خودمان نداریم. ببینید بچه هایمان خیلی راحت به سوی گربه ها و سگ ها سنگ می اندازند، سوارها به پیاده ها رحم نمی کنند، همه مان در موضع شغلی خودمان حکومت می کنیم. بقال حاکم است نانوا حاکم است رانند تاکسی حاکم است. مامور پلیس و قاضی و همه وهمه در موضع شغلی خود می خواهیم حکومت کنیم. وقتی در خیابان دزد را می گیریم به جای آن که تحویل پلیس اش بدهیم اول به او کتک مفصلی می زنیم، پلیسمان وقتی خطاکاری را دستگیر می کند اول او را می زند و این مثالها الی ماشاء الله وجود دارد. این ها همه نشانه های جباریت نهفته ای است که در همه ما وجود دارد).

اشپربر نشان می دهد که چگونه شخصیت روانی یک جبار به تدریج و در طول زمان تحول می یابد و او را از یک زندگی معمولی محروم می کند به گونه ای که جبار به تدریج دچار سادیسم (دیگر آزاری) و در مراحل بعدی دچار مازوخیسم (خودآزاری) می شود. در واقع از نظر اشپربر، جباران بیمارانی هستند که بیماریشان در هیاهوی توده ها، برای خودشان و برای دیگران مخفی می ماند و به همین علت فرصت درمان نیز از آنها ستانده می شود.

با اندکی تلخیص از :
#محسن_رنانی

@Roshanfkrane
@Roshanfkrane

هرمز کیش، قشم مات؟

نگاهی به آسیب‌های پساانقلاب به هرمز و قشم

در بیست سال گذشته چهار بار به جزیره قشم رفته‌ام، دو بار تفریحی و دو بار مطالعاتی. در این چهار سفر دو بار بر روی خاک قشم نشستم و گریستم، به حال قشم، به حال وطنم و به حال مردمی که گرفتار چنین نظام تدبیر آسیب‌ گری شده‌اند که امروز ترکیب نامقدسی شده است از سه‌گانه‌ی توهم، جهل و رانت. سال‌ ها پیش درباره «تبانی مهندسان و روحانیان» و نقش این تبانی در خطاهای بی‌بازگشت و آسیب‌های سنگین به توسعه کشورمان سخن گفتم (در اینجا بشنوید).

آن زمان مشکل ما تبانی توهم و جهل بود، اما امروز مشکل ما پیچیده‌تر و خطرناک‌تر شده است. اکنون نظام تدبیر گرفتار اختاپوس سه‌پای «توهم، جهل و رانت» شده است.

دوستان مشفق همواره به من زنهار می‌دهند که زهر سخنم را بگیرم تا تأثیرش بیشتر شود. اما هرگاه شروع به نوشتن می‌کنم، به یاد این سخن اقتصاددان بزرگ فقید، جان مینارد کینز، می‌افتم که می‌فرمود:
«مگر نه آنکه واژگان مظهر تهاجم علم علیه جهلند؟ پس بگذار اندکی خشن باشند»
#محسن_رنانی

#اجتماعی

@Roshanfkrane
کانال روشنفکران
#محسن_رنانی در یادداشتی با عنوان
«یک تار مو» می‌گوید «می‌توان امروز ‏بدون لکنت گفت این نظام دارد شکست می‌خورد چون هیچگاه تئوری شکست نداشته ‏است».

#اعتراضات #اجتماعی

@Roshanfkrane
چه استفراغ عمیق ومبارکی..

دکتر #محسن_رنانی

@Roshanfkrane
.
👈  اذان به‌وقت دروغ 
کانال روشنفکران
  #محسن»رنانی


چوپان دروغگو فقط اعتبار خودش را زایل می‌کند؛ اما «اذان به‌وقت دروغ»، هم اعتبار مؤذن را می‌زداید و هم عبادت مومنان را ضایع می‌کند

در آبان و آذر امسال جلساتی با برخی استادان دانشگاه داشتیم؛ بعداز آن‌که که رئيس یک قوه در بوق کرده بود که بیایید گفت‌وگو کنیم و مقامی دیگر هم گفته بود دولت و جامعه مثل پدر و مادرند که در اختلافات باید بنشینند و با هم گفت‌وگو کنند. برخی از ما دانشگاهیان خوش‌باور هم دور هم جمع‌شدیم تا ببینیم آیا می‌توانیم زمینه‌ها و مسائل گفت‌وگوپذیر بین دانشجویان معترض و مقامات را پیدا کنیم؟ من و برخی از همکاران در چند کلاس در دو دانشگاه اصفهان و رازی کرمانشاه شرکت کردیم و برخی نیز به صورت انفرادی با دانشجویان دانشگاههای مختلف گفت‌وگو کردیم.

در این‌ دیدارها هر‌چه ما با دانشجویان درباره گفت‌وگو سخن می‌گفتیم آنان می‌گفتند گفت‌وگو با چه کسی؟ با کسی که خِفت ما را گرفته است و باتون بر سر ما می‌کوبد و به جرم عکس گرفتن، با تفنگ ساچمه‌ای چشم‌هامان را کور می‌کند؟ می‌گفتند تو به ما نشان بده که اصلاً حکومت ذره‌ای اهل گفت‌وگو است و قصد گفت‌وگو دارد! می‌گفتند گفت‌وگوی حکومت با افراد که معنی ندارد، حکومت باید با نهادهای اجتماعی، به عنوان نمایندگان جامعه، گفت‌وگو کند؛ به ما بگو این حکومت کدام نهاد مدنی و اجتماعی را باقی گذاشته و حرمت نهاده است تا اکنون با آن گفت‌وگو کند؟

می‌گفتند اگر ما اکنون کوتاه بیاییم و آنان بر اوضاع مسلط شوند خِرخِره ما را خواهند جوید. از آن‌ها اصرار بود و از ما انکار. می‌گفتیم نه، حکومت با این اعتراضات متوجه عمق نارضایتی و خشم جامعه شده است و اکنون که در وسط دهها بحران اقتصادی و سیاسی گرفتار است دیگر نه توان و نه جرأت آن را دارد که بخواهد از نو سربه‌سر جامعه بگذارد. این اعتراضات، حکومت را سرعقل آورده است.

اکنون می‌بینم دانشجویان درست می‌گفتند؛ حاکمان همین که احساس کردند بر اوضاع مسلط شده‌اند رجز‌خوانی و اتهام و تحقیر و تهدید و خشم و انتقام را آغاز کرده‌اند. من انتظار داشتم پس از تسلط بر اوضاع، ترس روانشناختی‌ اولیه‌شان به ترس عقلانی تبدیل شود و درپی‌ گفت‌وگو و راه‌حل بلندمدت باشند. در ترس روانشناختی،‌ شما «واکنش» نشان می‌‌دهید؛ اما در ترس عقلانی، شما در‌پی پاسخ‌ مناسب یا «راه‌حل» می‌گردید. اما اکنون نه تنها در نظام تدبیر، ترس عقلانی پدیدار نشده است، بلکه تازه خشونت ایدئولوژیک را آغاز کرده است. خشونت روانشناختی با پایان ترس، پایان می‌یابد؛ اما خشونت ایدئولوژیک تازه پس از پایان ترس، آغاز می‌شود.

درواقع اکنون متوجه شده‌ایم که نظام می‌‌خواهد دقیقاً تجربه پس از اعتراضات ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ را تکرار کند. ظاهراً ظرفیت «عقلانیت سازمانی» در سیستم، دیگر بیش از این نیست و فهم دقیقی از تفاوت اعتراضات آن سالها با اعتراضات امسال ندارد. کمترین تفاوتش این است که این اعتراضات از سوی نسلی است که عقبه‌اش تا دبستان‌ها ادامه دارد.

بنابراین اکنون از دانشجویان پوزش می‌خواهم و اعتراف می‌کنم که فهم عینی و مبتنی بر عقلِ‌سلیم آنان از فهم تحلیلی و آکادمیک من عمیق‌تر و دقیق‌تر بوده است. راستش در آن جلسات من از عمق روشن‌بینی و دقت‌نظر و جسارت دانشجویان حیرت کردم و به همکارانم گزارش دادم که مشکل از ماست، ما باید برویم و خودمان را با فهم این نسل هماهنگ کنیم نه برعکس. این باید درسی شده باشد برای امثال من که در نوبتی دیگر که حضرات در تنگنای خیزشی دیگر قرار خواهند گرفت و از جامعه درخواست گفت‌وگو خواهند کرد، خوش‌خیالانی چون من طرف جامعه را رها نکنند و دم از گفت‌وگو نزنند، با این گمان که در این ساختار، عقلانیتی هست و با آن می‌توان گفت‌وگو کرد یا به آن اعتماد کرد.

اکنون به حاکمان می‌گویم، حواستان هست که از اعتراضات ۹۶ و ۹۸ تاکنون نتوانسته‌اید هیچ تحول مثبتی در کشور ایجاد کنید و هیچ افقی بگشایید و هیچ امیدی بیافرینید؟ از آن زمان تاکنون هیچ بحرانی حل نشده بلکه تعداد و شدت آنها بیشتر شده است. تازه در این چند سال بیشتر نقاط قوت و فرصت‌های خویش را هم، در داخل و خارج ضایع کرده‌‌اید. پس چرا فکر می‌کنید حالا که دوباره بر اوضاع مسلط شده‌اید کار تمام است و حکومت‌تان بردوام؟ چاههای نفت‌تان پر شده؟ درآمدتان بیشتر شده؟‌ مشروعیت دینی‌تان بالاتر رفته؟ جمعیت دلبسته‌تان انبوه‌تر شده؟ سرمایه‌ اجتماعی‌تان بهبود یافته؟ فرصت‌های‌تان در داخل و خارج فراوان‌‌تر شده؟ تحریم‌ها کاهش یافته؟ مقاماتتان جوان‌تر و کارآمدتر شده اند؟ نخبگان مهاجرت کرده‌تان بازگشته‌اند؟ فرار سرمایه کاهش یافته است؟ نکند گمان کنید چین یا روسیه کاری برای شما خواهند کرد؟ چین در بازی جهانی جدید، شما را .....

ادامه متن را در پیوند زیر بخوانید:

https://renani.net/index.php/texts/notes/897-2023-01-13-12-28-08

#اعتراضات #اجتماعی

@Roshanfkrane
تذکرات مهم #محسن_رنانی:
هیچ‌چیز در کشور سر جایش نیست؛ بی‌ثباتی در همه حوزه‌ها موج می‌زند؛ قصد افق‌گشایی هم که وجود ندارد / اگر می خواهید به ایران خدمت کنید..

محسن رنانی عضو هیات علمی گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان، در پاسخی به درخواست مرکز پژوهش‌های مجلس در مورد پیشنهاد همکاری برای تدوین سند هفتم چشم‌انداز نوشت:

🔹وقتی هیچ‌چیز در کشور سر جایش نیست و بی‌ثباتی در همه حوزه‌ها موج می‌زند و چشم‌انداز باثباتی در برابر کشور نیست و هیچ قصد افق‌گشایی هم ندارد.

🔹وقتی تقریباً می‌توان پیش‌بینی کرد که ما در ماه‌های آینده هم با اعتراضات سیاسی و اجتماعی جدید روبه‌رو هستیم و هم با درهم‌ریزی‌های شدید اقتصادی، در چنین شرایطی برنامه توسعه نوشتن چه مفهومی دارد؟/انتخاب
#اجتماعی
@Roshanfkrane
کانال روشنفکران
ما در طول هفتاد سال گذشته فرزندان نزدیک به نیمی از جمعیت کشور، یعنی اقوام غیرفارسی زبان کشورمان، را مجبور کرده‌ایم که از سال اول دبستان زبان فارسی بیاموزند و به زبان فارسی آموزش ببینند. فاز صفر توسعه در هر کشوری در دوران کودکی، در دبستان و پیش دبستان،‌ شکل می‌گیرد. هر چه ما برای آینده کشورمان می خواهیم، باید بذر آن را در این سنین بکاریم. ما با تحمیل آموزش زبان فارسی به کودکانی که زبان مادری‌شان فارسی نیست، آنان را با یک توقف چند ساله در حساس‌ترین سالهای عمر در فرایند اجتماعی شدنشان روبه رو می‌کنیم. این که ۶۷ درصد مردودی دانش‌آموزان پایه یک و دوی دبستان متعلق به ۹ استان دو زبانه کشور است، موید چنین مشکلی است. کودکان ایرانی غیرفارسی زبان وقتی سرانجام با زبان فارسی کنار می آیند و آن را یاد میگیرند که سنین کودکی را از دست داده اند. سنینی که سرنوشت ساز ترین دوره برای یادگیری و تمرین ویژگی‌هایی است که بعدا برای حضور موثر و مستمر در فرایند آفرینش توسعه، مورد نیاز است. 

ما توجه نکردیم که زبان مادری، تنها زبان سخن گفتن نیست، زبان عاطفه، زبان احساس و زبان زندگی فرد است. زبان مادری زبان درونی انسان‌هاست و فرایند تفکر نخست به زبان درونی هر فرد رخ می دهد و سپس به زبان گفتاری او ترجمه می شود. مطالعات نشان داده است که در گروههای جمعیتی دو زبانه‌ها اگر زبان مادری را خوب یاد گرفته‌ باشند، مغز آنان در پردازش اطلاعات هیجانی و حوزه دریافت معنایی توانایی بیشتری دارد. در واقع ما با عدم آموزش زبان مادری و تحمیل زبان فارسی به کودکانی که زبان مادری آنها فارسی نیست، در همان سنین کودکی، تکامل زبان درونی و زبان تفکر آنان را متوقف می‌کنیم و آنان با تحمل فشارهای روانی و روحی زیادی و با چند سال تاخیر، سرانجام می‌توانند به زبان تحمیلی جدید، تفکر کنند و سخن بگویند. اما آنچه در این میان از دست رفته است فرصت های تکامل ابعاد پرورشی و وجودی آنهاست که توانایی های ارتباطی و توسعه آفرینانه آنها را شکل می دهد.

نکته مهم این است که زبان یک پدیده یا سامانه کاتالیک است. یعنی پدیده‌ای است که به طور طبیعی و بدون مداخله آگاهانه بشر ساخته شده و تکامل یافته و به نظمی خود انگیخته رسیده است. در پدیده های کاتالیک، ما اول استفاده و کاربرد آنها را می‌آموزیم بعد آنها را تحلیل و اجزاء آنها را شناسایی می‌کنیم. اگر زبان یک پدیده کاتالیک است پس نخست باید از آن استفاده کنیم و ظرفیت استفاده از آن را به حداکثر برسانیم و بعد سراغ یادگیری و تحلیل آن برویم. وقتی ما کودک را از فضای زبان مادری خارج می‌کنیم و او را وارد آموزش اجباری زبان فارسی می‌کنیم،‌ او هنوز در فرایند یادگیری کاتالیک زبان مادری به نقطه شکوفایی، یعنی نقطه حداکثری قدرت تکلم و ادراک نرسیده است، یعنی آن بخش از احساسات و عواطفی که باید به کمک زبان مادری به طور کامل تکامل یابد، کامل شکل نمی‌گیرد و بنابراین عملا روند رشد قدرت تکلم به زبان مادری در کودک، در جایی متوقف می شود و بنابراین زبان درونی کودک که همان زبان تفکر او نیز هست به حداکثر ظرفیت خود نمی رسد. سپس این کودک مظلوم باید برای سالها با تحمل مشقت فراوان نخست زبان فارسی را بیاموزد و بعد توانایی تفکر در زبان فارسی را در خود تقویت کند. این همان ظلمی است که ما هفتاد سال است به کودکان اقوام ایرانی غیرفارسی زبان می‌کنیم و آنان را در رقابت کسب فرصت های اجتماعی و اقتصادی با فارسی زبانان در موقعیت نابرابر قرار می دهیم.

در واقع ما با تحمیل آموزش زبان فارسی، فرایند تکامل ذهنی و شخصیتی نزدیک به نیمی از جمعیت کشور خود را برای چند سال کُـند یا متوقف می کنیم و فرصت های آنان را به سود کودکان فارسی زبان، تخریب می کنیم. و بدین ترتیب فرصت های عمومی حضور در فرایند توسعه در استانهایی که جمعیت آنها غیرفارسی زبان است را فرو می‌کاهیم. شاید بخشی از شکاف و عدم توازن توسعه که میان استانهای مرکزی و استانهای مرزی کشور وجود دارد ناشی از همین مساله باشد. یعنی با وجود آن که در گذشته بودجه های مناسبی برای توسعه برخی استانهای محروم اختصاص یافته است اما آن استانها همچنان محروم مانده اند. در واقع ممکن است ما عملا با تحمیل زبان فارسی به کودکان استانهای دو زبانه، یک وقفه چند ساله در فرایند شکل گیری شخصیت و توانایی کودکان این مناطق ایجاد می کنیم و همین آغازی بر توزیع ناعادلانه فرصت‌ها بین منابع باشد. علاوه بر همه بی‌عدالتی‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگر،‌ این شکل از بی عدالتی آموزشی نیز یک بی‌عدالتی ویرانگر است که ما در هفتاد سال گذشته، بی سروصدا و آرام بر اقوام ایرانی غیرفارسی زبان تحمیل کرده ایم.
#محسن_رنانی
استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان

به مناسبت امروز 2 اسفند؛روز جهانی زبان مادری
#فرهنگ #اجتماعی
@Roshanfkrane
کانال روشنفکران
دکتر #محسن_رنانی :

معلم‌های عزیز ،

آموزش کودکان ما ساده است.
دیگر دست از درس دادن صرف بردارید.
ما اکنون دچار کمبود مفرط انسانهای توانمند با اخلاق صادق هستیم.

پس لطفا به کودکان ما فقط مهارت های زندگی کردن را یاد بدهید.

به آنها.
نظم و انظباط در زندگی. انجام کارهای خانه و‌خانه داری . شستن ظروف و نظافت خانه.‌ آشپزی و پخت غذا . سخت کوشی و تلاش. حفظ محیط زیست. یادگیری فن و تکنیک.‌ خرید از بازار و فروشگاه .‌ صرفه جویی. عدم اسراف در مصرف آب و برق و غذا. تغذیه بهداشتی .‌ رفتن به سفر با پدرومادر. احترام به پدرو مادر.‌
گفت‌ و گو کردن را،
تخیل را،
خلاقیت را،
مدارا را،
صبر را،
گذشت را،
دوستی با طبیعت را،
داشتن توان عذرخواهی را ،
دوست داشتن حیوانات را،
لذت بردن از برگ درخت را،
دویدن و بازی کردن را،
شاد بودن را،
از موسیقی لذت بردن را،
آواز خواندن را،
بوییدن گل را،
سکوت کردن را،
شنیدن و گوش دادن را،
اعتماد کردن را،
دوست داشتن را،
راست گفتن را و
راست بودن را بیاموزید.

باور کنید,
اگر بچه‌های ما ندانند که فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت،
و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می شود،
هیچ چیزی از دنیا‌ کم‌ نمی‌شود.
اما اگر آن‌ها زندگی کردن را,
و عشق ورزیدن را
و عزت نفس را
و تاب آوری
و عدم پرخاشگری را,
تمرین نکنند، زندگی شان خالیِ خالی خواهد بود و بعد برای پر کردن جای این خالی‌ها، خیلی به خودشان و دیگران و طبیعت خسارت خواهند زد.

🔸لطفاً برای بچه‌های ما,
شعر بخوانید،
به آنها موسیقی بیاموزید،
بگذارید با هم آواز بخوانند،
اجازه بدهید همه با هم فقط یک نقاشی بکشند تا همکاری را بیاموزند،
بگذارید وقتی خوابشان می آید بخوابند,
و وقتی مغزشان نمی کشد یاد نگیرند.

لطفاً بچگی را از کودکان ما نگیرید.

زبان شان را برای نقد آزاد بگذارید،

بگذارید خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنید.

🔸اکنون که شما و ما و فرزندان ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم، دست کم هوای همدیگر را داشته باشیم،
نداشته‌ها و تنگناها و غم‌ها و عقده‌های خود را به کلاس‌ها نبرید.
شما را به خدا در کلاس‌های‌تان درس اخلاق و انسانیت به کودکان بدهید.
شاید خدا به شما و ما رحم کند و کودکان مان خوب تربیت شوند.

#ارسالی #انتقادات #اجتماعی #معلمان

@Roshanfkrane