دل را به خدا بسپار:
روز اول بود
خواستى انسان بيافرينى
دستى گرداندى
مشتى پر كردى از "عشق"
نيم مشتى "اخلاص"
و قطره اى خدا
"قلب" ساختى
و انسان، آدم شد...
#عاشقانه
#دلسپرده
#دل_را_به_خدا_بسپار
https://telegram.me/joinchat/CgoWu0BmtKOav-6iGgb65A
روشنفکران
روز اول بود
خواستى انسان بيافرينى
دستى گرداندى
مشتى پر كردى از "عشق"
نيم مشتى "اخلاص"
و قطره اى خدا
"قلب" ساختى
و انسان، آدم شد...
#عاشقانه
#دلسپرده
#دل_را_به_خدا_بسپار
https://telegram.me/joinchat/CgoWu0BmtKOav-6iGgb65A
روشنفکران
Telegram
روشنفکران
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است
روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است
روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
@dele_paak
میگویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر، یکی جای پدر به زرگری نشست و دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.
روزی قافلهای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به برادرش برساند.
منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.
چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را میدهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.
چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمیبیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود.
در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان میکند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد.
چون زرگر این را میبیند میگوید:
«ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس، همه زاهد هستند!»
#دل_پاک
عرفان
https://telegram.me/joinchat/CgoWu0BmtKOav-6iGgb65A
روشنفکران
میگویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر، یکی جای پدر به زرگری نشست و دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.
روزی قافلهای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به برادرش برساند.
منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.
چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را میدهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.
چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمیبیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود.
در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان میکند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد.
چون زرگر این را میبیند میگوید:
«ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس، همه زاهد هستند!»
#دل_پاک
عرفان
https://telegram.me/joinchat/CgoWu0BmtKOav-6iGgb65A
روشنفکران
Telegram
روشنفکران
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است
روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است
روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چو بخت عرب بر #عجم چیره گشت
همه روز ایرانیان #تیره_گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه
تو گوئی نتابد دگر #مهر و ماه
ز می نشعه و نغمه از #چنگ رفت
ز گل عطر و معنی ز #فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و #هنر شد وبال
ببستند اندیشه و پر و بال
جهان پر شد از خوی #اهریمنی
زبان مهر ورزید و #دل دشمنی
کنون بی غمان را چه حاجت به می ;
کران را چه سودی ز #آوای نی
که در بزم این #هرزه گردانِ خام
گناه است در گردش آریم جام
به جائی که #خشکیده باشد گیاه
#هدر دادنِ آب باشد گناه
چو با تخت #منبر برابر شود
همه نامها #بوبکر و عمر شود
ز شیرِ شتر خوردن و #سوسمار
عرب را به جایی رسیدست کار
که #تاجِ کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون #تفو
عرب هرکه باشد بر من #دشمن است
کژ اندیش و بدخوی و #اهریمن است
دریغ است ایران که #ویران شود
کنام پلنگان و #شیران شود...
این #شعر از #فردوسی بزرگوار نیست
@Roshanfkrane
همه روز ایرانیان #تیره_گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه
تو گوئی نتابد دگر #مهر و ماه
ز می نشعه و نغمه از #چنگ رفت
ز گل عطر و معنی ز #فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و #هنر شد وبال
ببستند اندیشه و پر و بال
جهان پر شد از خوی #اهریمنی
زبان مهر ورزید و #دل دشمنی
کنون بی غمان را چه حاجت به می ;
کران را چه سودی ز #آوای نی
که در بزم این #هرزه گردانِ خام
گناه است در گردش آریم جام
به جائی که #خشکیده باشد گیاه
#هدر دادنِ آب باشد گناه
چو با تخت #منبر برابر شود
همه نامها #بوبکر و عمر شود
ز شیرِ شتر خوردن و #سوسمار
عرب را به جایی رسیدست کار
که #تاجِ کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون #تفو
عرب هرکه باشد بر من #دشمن است
کژ اندیش و بدخوی و #اهریمن است
دریغ است ایران که #ویران شود
کنام پلنگان و #شیران شود...
این #شعر از #فردوسی بزرگوار نیست
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کاش :
روزگار را #خیاط_ها می نوشتند..
روزهای #خوبش را ; #مجلسی
می دوختند..
#دل_تنگیهایش را ; #درز میگرفتند
رویش را #خنده_دوزی می کردند..
و ;
#بغص_هایش را #تو می گذاشتند!!
@Roshanfkrane
روزگار را #خیاط_ها می نوشتند..
روزهای #خوبش را ; #مجلسی
می دوختند..
#دل_تنگیهایش را ; #درز میگرفتند
رویش را #خنده_دوزی می کردند..
و ;
#بغص_هایش را #تو می گذاشتند!!
@Roshanfkrane
در مجلسى از #ژولیده_نیشابوری پرسیدند:
میتوانی فی البداهه #شعری بگویی که ده تا کلمه #دل در آن باشد و هرکدام معانی مختلفی داشته باشند؟
ژولیده رباعی زیر را در همون مجلس سرود:
ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺩﻝ ﺍﺯ ﮐﻔﻢ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﻫﺮﭼﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ، ﺳﻨﮕﺪﻝ ﻧﺸﻨﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺍﯼ ﺩﻟﺮﺑﺎ، ﺩﻟﺒﺮ ﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﺩﻥ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ؟
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻝ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ....
@Roshanfkrane
میتوانی فی البداهه #شعری بگویی که ده تا کلمه #دل در آن باشد و هرکدام معانی مختلفی داشته باشند؟
ژولیده رباعی زیر را در همون مجلس سرود:
ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺩﻝ ﺍﺯ ﮐﻔﻢ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﻫﺮﭼﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ، ﺳﻨﮕﺪﻝ ﻧﺸﻨﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺍﯼ ﺩﻟﺮﺑﺎ، ﺩﻟﺒﺮ ﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﺩﻥ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ؟
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻝ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ....
@Roshanfkrane
🕊
...شازده کوچولو رفت تا گل ها را ببیند.
به آنها گفت: «شما یک ذره هم مثل گل من نیستید. هیچ کس شما را اهلی نکرده است. شما هم هیچ کس را اهلی نکردهاید. مثل همان هستید که روباه من قبلاً بود. فقط روباهی مثل صد هزار روباه دیگر. اما من او را دوست خودم کردم، و حالا او در همۀ دنیا تک شده است.»
گل ها خیلی بهشان برخورد.
گفت: «زیبایید. اما آدم صاحبتان نیست. نمی شود برایتان مرد. مطمئناَ گل خود من هم در نظر رهگذر عادی چیزی مثل شما خواهد بود. اما او به تنهایی از همۀ شما مهم تر است. چرا که اوست که آبش دادهام اوست که زیر حبابش گذاشتهام اوست که برایش با تجیر پناهگاه درست کردهام. اوست که کرم هایش را کشتهام (جز دو سه تایی که گذاشتهام پروانه بشوند). اوست که به شکوه هایش گوش دادهام، به خودستایی هایش گوش دادهام. گاهی حتی به سکوتش گوش دادهام. اوست که گل من است.»
و پیش روباهش برگشت. گفت: خداحافظ.»
روباه گفت: «خداحافظ. و این هم راز من. آدم تا با #دل نبیند خوب نمی بیند. آن چیز که اصلِ کاری است با چشم دیده نمی شود.»
▪#شازده_کوچولو
▪#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
...شازده کوچولو رفت تا گل ها را ببیند.
به آنها گفت: «شما یک ذره هم مثل گل من نیستید. هیچ کس شما را اهلی نکرده است. شما هم هیچ کس را اهلی نکردهاید. مثل همان هستید که روباه من قبلاً بود. فقط روباهی مثل صد هزار روباه دیگر. اما من او را دوست خودم کردم، و حالا او در همۀ دنیا تک شده است.»
گل ها خیلی بهشان برخورد.
گفت: «زیبایید. اما آدم صاحبتان نیست. نمی شود برایتان مرد. مطمئناَ گل خود من هم در نظر رهگذر عادی چیزی مثل شما خواهد بود. اما او به تنهایی از همۀ شما مهم تر است. چرا که اوست که آبش دادهام اوست که زیر حبابش گذاشتهام اوست که برایش با تجیر پناهگاه درست کردهام. اوست که کرم هایش را کشتهام (جز دو سه تایی که گذاشتهام پروانه بشوند). اوست که به شکوه هایش گوش دادهام، به خودستایی هایش گوش دادهام. گاهی حتی به سکوتش گوش دادهام. اوست که گل من است.»
و پیش روباهش برگشت. گفت: خداحافظ.»
روباه گفت: «خداحافظ. و این هم راز من. آدم تا با #دل نبیند خوب نمی بیند. آن چیز که اصلِ کاری است با چشم دیده نمی شود.»
▪#شازده_کوچولو
▪#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
🕊🍁
🔖 #یادداشت_های_دلتنگی
آدم دلتنگ، کم طاقت می شود. دانه های یاد، جمع می شوند از گوشه و کنار سرزمین ذهن، تیغ می شوند به جان رگ های صبوری. نه که حلال نباشد خونت پیش پای خیال یار، نه. طاقت می خواهد سوختن و دم نزدن، که مبادا بشنود حالت خراب است و از نو از تو خسته شود. آدم دلتنگ، درخت خشک بیابان های دور است، بی دعای باران و در التماس صاعقه. فقدان، حقیقت جاری دقایقش می شود و مثل ساعت شنی کم می شود و کم می شود و کم می شود و بعد، یک وقتِ بی وقت، تمام می شود بی آن که کسی خبردار شود. آدم دلتنگ، نه که نخواهد، نمی تواند منفک شود از خیال آن که #دل را #برد و #رفت و وقت وداع به لبخندی آب بر آتش اشتیاق نریخت.
آدم دلتنگ، می شکند چون زورش به غم هایش نمی رسد. مثل نهنگ نشسته به ساحل، که زورش به ازدحام شن ها نمی رسد ...
#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
🔖 #یادداشت_های_دلتنگی
آدم دلتنگ، کم طاقت می شود. دانه های یاد، جمع می شوند از گوشه و کنار سرزمین ذهن، تیغ می شوند به جان رگ های صبوری. نه که حلال نباشد خونت پیش پای خیال یار، نه. طاقت می خواهد سوختن و دم نزدن، که مبادا بشنود حالت خراب است و از نو از تو خسته شود. آدم دلتنگ، درخت خشک بیابان های دور است، بی دعای باران و در التماس صاعقه. فقدان، حقیقت جاری دقایقش می شود و مثل ساعت شنی کم می شود و کم می شود و کم می شود و بعد، یک وقتِ بی وقت، تمام می شود بی آن که کسی خبردار شود. آدم دلتنگ، نه که نخواهد، نمی تواند منفک شود از خیال آن که #دل را #برد و #رفت و وقت وداع به لبخندی آب بر آتش اشتیاق نریخت.
آدم دلتنگ، می شکند چون زورش به غم هایش نمی رسد. مثل نهنگ نشسته به ساحل، که زورش به ازدحام شن ها نمی رسد ...
#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
اگر #دل است به جان میخرد هوای تو را
و گر تن است به دل میکشد جفای تو را...
#سیف_فرغانی
شبت بخیر.......
💟@Roshanfkrane
و گر تن است به دل میکشد جفای تو را...
#سیف_فرغانی
شبت بخیر.......
💟@Roshanfkrane