روشنفکران
81.9K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
🕊 ...



🔖 #یادداشت_های_دلتنگی


هجوم ناگهان تنهایی در دقایق سخت، بی رحمانه ترین رفتار هستی با آدمهاست. دمی که - مثلا - با دردهای تنت یا زخم های روحت یا هردو تنها مانده ای، مثل کاغذی پاره در خودت مچاله شده ای، حوصله هیچ بنی بشری را نداری، و گذاشته ای غار تاریک خانه تو را ببلعد، همانطور که به عادت همیشه شیوه های مختلف مرگ و رها شدن از درد جاودانه را مرور می کنی، از طبقه بالا صدای جوانی بلند می شود که گیتار می زند و می خواند:

گفتی که دلتنگی نکن، آخ مگه میشه نازنین.

یادت می آید که اگر بمیری ، دردهایت تمام می شود اما خالق دلتنگی مرگباری می شوی برای کسانی که بعد از تو تنها می مانند. دلت نمی‌آید ...

بر شانه بی حس کاناپه می باری، و می گذاری تازیانه درد نوازشت کند، و همانطور که شب به تدریج بر شهر فرود می آید، صبر می کنی تا کسی یک گوشه شهر یادش بیاد برای شنیدن یک
"دوستت دارم" یک "من هستم، نترس"، یک "درست خواهد شد" با صدای او چقدر بیتابی ...


#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
🕊


🔖 #یادداشت_های_دلتنگی


از ما به مهربانی یاد کنید، از ما قبیله دلتنگ، که دل خوش کردیم به خطی و خبری که نبود. از ما که پنهان کردیم اندوه دلتنگی را در خنده هایی سرخوشانه، و در میدان شهر رقصیدیم پیش از این که کسی بداند چقدر مرده ایم. از ما، مصلوبان مکدر تکرار. از ما به مهربانی یاد کنید، هر غروبی که هجوم تاریکی بی امان بود و ماه در محاق و ساحل آرامش نامحتمل، هر سحرگاهی که خورشیدش نمی بوسید و می سوزاند، در انتهای هر بوسه وداع، در ابتدای هر آخرین دیدار.

از ما به مهربانی یاد کنید که ذوب شدیم از بس در هر بوسه ای به فکر وداعی بودیم و در هر دل بستن به فکر فراقی. دفن شدیم در لایه های پلشت تردید، و از خاک سردمان گلی نرویید جز شاخه نحیف پر از تیغی، که نه بوئیدنی بود و نه چیدنی، تنهای جاودانه که مثل خودمان نادیده ماند.

از ما به مهربانی یاد کنید، که ما با خودمان سخت نامهربان بوده ایم ...


#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
نوشتم رها، سرمست، دیوانه.
کاغذ رو روی میز گذاشتم، گفتم بفرما، این سه تا کلمه‌ی من. دکتر گفت با این سه تا کامل تعریف میشه؟ این‌ها در واقع یکی هستن. گفتم عوض کنم؟ گفت عوض کن. سه تای دیگه بنویس.
نوشتم پرنده، تلخ، دور.
دکتر گفت چون دوره تلخه یا چون تلخه دور؟ گفتم ذاتش دور و تلخه. یعنی اگه نزدیک هم باشه تلخه، اگه شیرین هم باشه دوره. دکتر گفت تصویرش کامله با این سه کلمه؟ گفتم عوض کنم؟ گفت بنویس.
نوشتم شوپن، بوسه، پیراهن من.
دکتر کاغذ رو نگاه کرد بعد من رو. گفت بنویس باز هم. گفتم وقتی پیراهنم رو تن می‌کرد و انگشتهاش پوست ملتهبم رو نوازشم می‌کرد، صدای سولوی پیانوی شوپن پخش می‌شد تو سرم. گفت این کلمات شوق تو رو تصویر می‌کنه، نه اون رو. فکر نکن، چشماتو ببند، باز کن، سه کلمه ای رو بنویس که تعریفش می‌کنه.
نوشتم: شراب، آزردگی، فراق. نوشتم خواستن، ابتلا، نخواستن. نوشتم بوسه، سکس، وداع. نوشتم آغوش، نوازش، خشم. خط زدم همه رو. داشتم دکتر رو عاشق تو می‌کردم.
نوشتم جان من است او. دکتر گفت این چهارتا کلمه شد. گفتم من رو حذف کن. من رو همه حذف می‌کنن، عادت دارم. لبخند زد و برام قرص‌های تازه نوشت که یکیش صورتیه، رنگی که دوست داشتی.
تو چی؟ تو بلدی کسی رو که دوست داری تو سه کلمه تعریف کنی؟

#حمید_سلیمی
💟@Roshanfkrane
🕊


🔖 #یادداشت_های_دلتنگی


دنیا وسعت بی انتهایی است اگر قرار باشد دوری را تحربه کنی و بی خبری را. کش می آید و تا انتهای زمان ومکان می رود. آنقدر دور و دیر می شود که انگار قاصد تمام خبرهایی که دوست دارش بشنوی دخترکی بوده با شال و کفش قرمز، دخترکی که گرگ او را دریده وسط یک جنگل برفی، و همه نامه ها و خبرها به خون گرم دخترک آغشته است.
و دنیا دایره تیغ دار کوچکی می شود اگر قرار باشد خبری تلخ، حرفی دردآلود، کنایه ای کشنده دست به دست بچرخد و از غریب ترین مسیرها به تو برسد. انگار همه سدها شکسته می شوند تا سیل وحشی اندوه به تو برسد و لبخندت را تباه کند و چشمانت را تار و نفست را بریده. انگار تمام آدم ها رسولان شومی هستند که تنها رسالت شان رساندن خبری تلخ و مهیب به توست. گیرم که نشناسی، گیرم که نشناسند.
دنیا، مدار مدور درد است. از غمی به غمی، از دردی به دردی، از فراقی به فراقی. لابلای زخم ها، مجال اندک آرامش را دریاب. آغوشی را، بوسه ای را، نگاهی را. تن بده به بودن کسی، دنبال عطر تنی باش که ماندنی باشد نه شگفت انگیز. خو کن به آدم ها، وگرنه آنقدر تنها می شوی که اگر دلت گرفت، باید بنشینی با عکسها حرف بزنی، با اسم ها، با رد کمرنگ خاطره ها بر ذهن مغشوشت. و آنقدر آزارنده که اگر کسی هم به نیت نوازش نزدیکت شد، وادارش کنی شلاق یخی بی اعتنایی را به دست بگیرد ...
خو نکن به تنهایی. اگر تنها ماندی و دلت گرفت، نهنگ لالی می شوی به گل نشسته در ساحل خالی جزیره ای متروک. تمام می شوی، بی همدرد ، بی تماشاگر، بی شکوه. تمام می شوی، ملال انگیز و تدریجی ...


#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
🕊


🔖 #یادداشت_های_دلتنگی


متبرک باد نامت ، شب. متبرک باد اسمت، و جنون جاری در تو. متبرک باد پوست مخملیت که هر گوشه اش زخمی خون ریز است از یادی و یاری و فراقی. متبرک باد سکوت مغرورانه ات، و بی نیازیت از همه نیایش های اهالی. متبرک باد لبخند سرد بی روحت، به ما دچارت شده ها.

متبرک باد نامت ، شب. متبرک باد لحن سرد ثانیه هات، که آهسته می چکند بر تن تهی روزگار. متبرک باد مکاشفاتی که هبه می کنی به چشم بیدار و تن ملتهبی که همخوابگی تو را به خواب ها ترجیح می دهد. متبرک باد دستان شفاگرت، پیامبر مغموم قرن های دور.

متبرک باد نامت، شب. ای صلیبی که از چوب مقدس انزوا ساخته شده ای، و هرشب بر تو می آویزیم به یمن نفس آزرده آزارنده ات. که اگر تو نبودی، از روشنای وخیم روز که تنهایی مان را بی رحمانه با هزار بهانه فریاد می کند، به کجا پناه می بردیم؟ که پناه تویی، توی مرموز که هیچ وقت هم اهل رفاقت نمی شوی.

متبرک باد نامت، شب. ای معشوق تندخوی سردمزاج اهالی اندوه. شراب سالخورده که مستی ات مدام است و مستانگی ات پایدار. مرا در امن آغوشت دفن کن، و روز که برآمد مرا به شهر خورشید و دلتنگی پس نده، که از آزار متوالی همهمه و نور و عبور خسته ام.
متبرک باد نامت، شب. که گیسوان سیاهت حقیقت دردند، بی که به پلشتی حرف ذره ای آغشته شده باشد جان شیدای سکون و سکوتت.

متبرک باد نامت، و سکوتت، و امن آغوشت.



#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
🕊🍁


🔖 #یادداشت_های_دلتنگی


آدم دلتنگ، کم طاقت می شود. دانه های یاد، جمع می شوند از گوشه و کنار سرزمین ذهن، تیغ می شوند به جان رگ های صبوری. نه که حلال نباشد خونت پیش پای خیال یار، نه. طاقت می خواهد سوختن و دم نزدن، که مبادا بشنود حالت خراب است و از نو از تو خسته شود. آدم دلتنگ، درخت خشک بیابان های دور است، بی دعای باران و در التماس صاعقه. فقدان، حقیقت جاری دقایقش می شود و مثل ساعت شنی کم می شود و کم می شود و کم می شود و بعد، یک وقتِ بی وقت، تمام می شود بی آن که کسی خبردار شود. آدم دلتنگ، نه که نخواهد، نمی تواند منفک شود از خیال آن که #دل را #برد و #رفت و وقت وداع به لبخندی آب بر آتش اشتیاق نریخت.
آدم دلتنگ، می شکند چون زورش به غم هایش نمی رسد. مثل نهنگ نشسته به ساحل، که زورش به ازدحام شن ها نمی رسد ...


#حمید_سلیمی

@Roshanfkrane
🕊 ...



🔖 #یادداشت_های_دلتنگی


دریغ بزرگ نسل ما، حال دلمان بود وهست. ما که به تیغ تیز ریا و دروغ و فریب، باورهای دل ساده کودکی مان را ذبح کردند و گرفتند، و هیچکس نبود پیامبری راستگو شود و آیین تازه ای برایمان بیاورد که بی خدا نمانیم در این بیابان سکوت. ما که در بزنگاه های دلهره تنها ماندیم و اعجازی از هیچ مکتبی به دادمان نرسید. شب ها در دلمان روضه خواندند و گریه نکردیم، که ایمان آورده بودیم به جاودانگی درد. و ظهرها قبیله رویاهایمان را سر بریدند پیش چشممان، و دم نزدیم، که دانسته بودیم هر دوسوی این بیابان تنها شمشیر آخته چشم به راه است. پس سرگردان ماندیم در شنزارهای بیکسی، کشتی شکسته شدیم و به هر تخته پاره ای چنگ زدیم تا دیرتر غرق شویم، و ندیدیم نهنگ جنون چه بی صدا تماممان را بلعید.

تنهامانده های ساعت های سرد ما بودیم، قومی که نجنگید و شکست خورد و مرثیه خوان نداشت و تمام شد. قوم بی نبی، که ایمانش را دزدیدند، و کسی به تیمارشان نیامد وقتی دیوارهای "شرایط" قفس دل تنگ شان بود. ما که غبطه خوردیم به حال پسرک شوریده در میانه میدان عزا، که بر کتف خود زنجیر می کوبید و هروله می کرد و مومن بود خدا دارد نگاهش می کند. ما را کسی نگاه نکرد، پس ساکت ماندیم و به صدای پیرشدن خود گوش کردیم، بی طبل و بی نوحه و بی بیرق و علم.

همین....


#حمید_سلیمی


@Roshanfkrane
To love a woman
Enrique iglesias ft Lionel richie - @SwallowEnglish
زن، عقل هستی است، مدیر اجرایی کائنات. مرد ، رهروی دلتنگ ساده سر به هوایی است که فکر می کند - فقط فکر می کند- رازهای زن را کشف کرده و می داند. زن اگر نباشد که میل خواستن را بیدار کند، مرد می تواند تا ابد غارنشین دلتنگی بماند که در هزارتوهای کودکی خود گم شده است. مرد نباید سعی کند زن را کشف کند، مرد فقط بلد است زن را دوست داشته باشد. و زن اصلا قرار نیست دوست داشته باشد، قرار است عاقلانه راه های گمشده را پیدا کند در تاریکی.
زن و مرد عقل و عشقند که کنار هم خدا می شوند ، و چه غم انگیز است که حالا مرد و زن کمیاب شده اند ، و #نر و #ماده فراوان.


#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane
🕊 ...



🔖 #یادداشت_های_دلتنگی


هجوم ناگهان تنهایی در دقایق سخت، بی رحمانه ترین رفتار هستی با آدمهاست. دمی که - مثلا - با دردهای تنت یا زخم های روحت یا هردو تنها مانده ای، مثل کاغذی پاره در خودت مچاله شده ای، حوصله هیچ بنی بشری را نداری، و گذاشته ای غار تاریک خانه تو را ببلعد، همانطور که به عادت همیشه شیوه های مختلف مرگ و رها شدن از درد جاودانه را مرور می کنی، از طبقه بالا صدای جوانی بلند می شود که گیتار می زند و می خواند:

گفتی که دلتنگی نکن، آخ مگه میشه نازنین.

یادت می آید که اگر بمیری ، دردهایت تمام می شود اما خالق دلتنگی مرگباری می شوی برای کسانی که بعد از تو تنها می مانند. دلت نمی‌آید ...

بر شانه بی حس کاناپه می باری، و می گذاری تازیانه درد نوازشت کند، و همانطور که شب به تدریج بر شهر فرود می آید، صبر می کنی تا کسی یک گوشه شهر یادش بیاد برای شنیدن یک
"دوستت دارم" یک "من هستم، نترس"، یک "درست خواهد شد" با صدای او چقدر بیتابی ...


#حمید_سلیمی

@Roshanfkrane
چگونه می توانم به تو بگویم؟

... واقعیت دارد، تو نیستی. تو نیستی و فراق مستمر است و ملال اسم کوچک همه دقایق است و دقایق همه قایق های بی پارو و بی صاحبند، افتاده در ساحل بارانی نوشهر، بی کس و بیهوده و آزرده. معاشرت باد و درخت درد دارد و مرگ برگ درد دارد و تماشای درخت لُخت درد دارد و شهر بی تو درد دارد. ای مرهم. ای نام متبرک بومی...

#حمید_سلیمی
@Roshanfkrane