پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
5.57K subscribers
2.04K photos
215 videos
71 files
5.83K links
بزرگترین مجموعه محتوایی پاسخ به شبهات در فضای مجازی !!!

🗯پاسخگویی توسط اساتید حوزه با سبکی نوین !!!


طرح شبهه و سوال :

@poorseman

تمام کانالهای ما :

https://yek.link/ipasookh
Download Telegram
#برائت_یزید_از_قتل_امام_حسین

🤔#پرسش

اسکن از کتاب تاریخ طبری جلد ۵ صفحه ۴۶۴
فاطمه دختر حسین که بزرگتر از سکینه بود گفت: ای يزيد، دختران پیمبر اسیرانند؟
گوید:
یزید گفت: برادر زاده‌ام، به خدا به این راضی نبودم.
فاطمه گفت: «به خدا برای ما يك حلقه نگذاشتند
یزید گفت: «برادر زاده ام، آنچه به تو می دهم بیشتر از آنست که از تو گرفته اند.
...يزيد کس پیش هريك از زنان فرستاد که از تو چه گرفته اند و هر یك از آنها هرچه گفت، به هر مقدار بود دو برابر آنرا بداد.
گوید: سکینه می گفت:
هیچ کس را که منکر خدا باشد از یزید بن معاویه بهتر ندیدم.
در اينجا يزيد ميگويد كه راضى به كشتن حسين نبوده و ازين موضوع ناراحت است(نيروهاى خودسر سپاه يزيد عامل بوده اند دقيقا مانند موشك زدن به هواپيماى اوكراينى )
اگر يزيد را قاتل حسين بناميم، خامنه اى نيز قاتل مسافرين هواپيماى اوكراينى است.
نكته مهم اينكه دختران حسین هیچ ارزشی برای پدرشان قائل نبودند، و دقیقا فردای قتل پدر، عمو، پسر عمو و خانواده شان دعوای پول و ثروت می‌کنند؟
چرا دختران حسین به یزید نمی‌گویند که چرا پدر و عمویمان را کُشتی؟ و در عوض می‌گویند که اموالمان را برده‌اند ❗️❗️


💠#پاسخ💠

👌ملحدین فضای مجازی نه تنها وطن خود را به اربابان آمریکائی و اسرائیلی خود فروخته اند ، بلکه شرافت خود را نیز تاراج کرده اند و در اوج وقاحت ، از یزید جنایتکار دفاع کرده و سعی در تطهیر دامن او از قتل امام حسین علیه السلام دارند .

ما در گذشته دهها سند از تواریخ مسلم اسلامی اقامه کردیم که به روشنی تصریح داشتند که یرید عامل قتل امام حسین علیه السلام بوده است ، در ذیل بخوانید ؛

💠https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/12400

حال ملحد بی شرافت ، مدعی شده است که یزید راضی به کشتن امام حسین ع نبوده است و از این موضوع ناراحت شده است ❗️

👌مطابق شواهد و قراینی که ذکر شد که در نمایه بالا می توانید بخوانید ، به طور یقین به این نتیجه رسیدیم که یزید در قتل امام حسین علیه السلام دخالت مستقیم داشته است. بنابراین ، چنان که نصوص آن در ادامه می آید ، این اخبار را باید حمل بر فریب دادن مردم کرد؛ زیرا بعد از واقعه کربلا و برملا شدن جنایات یزید، مردم بر ضد او شورش کرده، از او متنفّر شدند. لذا خود را مجبور دید این جنایت را به گردن ابن زیاد بیندازد تا از تبعات آن خلاصی یابد ، توضیح بیشتر ؛

1⃣اگر کشتن امام حسین علیه السلام به امر و ارشاد یزید نبوده، بلکه کاری خود سر از ناحیه ابن زیاد بوده است آن طوری که برخی می‌گویند و یزید از این عمل ناراضی بوده ، باید در مقابل عمل ابن زیاد جبهه گیری می‌کرد و شدیداً با او به مقابله می‌پرداخت و به تناسب عمل زشتش او را توبیخ می‌نمود ، زیرا ابن زیاد از وظیفه خود تعدّی کرده و تمرّد نسبت به دولت مرکزی داشته است ولی از آن جا که مشاهده می‌کنیم نه تنها هیچ گونه توبیخی از جانب یزید به او نشد بلکه او را تشویق نیز نمود، این خود دلالت دارد بر این که عملکرد ابن زیاد با دستور مستقیم و ارشاد یزید بن معاویه بوده است ؛

بعد از شهادت امام حسین علیه السلام یزید بن معاویه جوایز بسیاری برای ابن زیاد فرستاد و نزد او اجر و قرب خاصی پیدا کرد.

ابن اثیر می‌نویسد ؛ «چون سر حسین علیه السلام به یزید رسید، مقام و درجه ابن زیاد نزد یزید بالا رفته، هدایایی به او عطا نمود و به جهت آن چه انجام داده بود او را مسرور ساخت».

📚کامل ابن اثیر ج 3 ص 300 _ تاریخ طبری ج 4 ص 388 _ تاریخ الخلفاء ، ص 208 _ البدایه و النهایه ج 8 ص 254 _ کتاب الفتوح ج 5 ص 25۲

طبری نقل می‌کند ؛ «چون عبیداللَّه بن زیاد، حسین بن علی و فرزندان پدرش را به قتل رسانید، سرهای آنان را به سوی یزید بن معاویه فرستاد. در ابتدا یزید از این عمل خشنود شد و عبیداللَّه منزلت و مقامی نزد یزید پیدا کرد».

📚تاریخ طبری ج 4 ص 288

مسعودی و دیگران نقل کرده اند که ؛ «یزید همیشه اهل طرب بود … روزی در مجلس شراب نشسته و در طرف راستش ابن زیاد قرار داشت - و این بعد از کشتن حسین علیه السلام بود آن گاه رو به ساقی کرده و گفت: «مرا شرابی ده که سراسر وجودم را سیراب کند. آن گاه روی کن و به مثل آن، ابن زیاد را سیراب کن. او که صاحب سرّ و امانت نزد من است. و به جهت تأیید غنیمت‌ها و جهاد من چنین نما. »

📚مروج الذهب ج 3 ص 77

سبط بن جوزی می‌نویسد: «یزید ابن زیاد را به سوی خود طلبید و اموال بسیار و تحفه‌های بزرگی به او عطا نمود، و او را به خود نزدیک کرده و منزلتش را رفیع گردانید. حتّی بر زنان خود داخل کرده و هم پیاله شرابش گردانید. آن گاه به آوازه خوان گفت: غنا بخوان. آن گاه خودش آن دو بیت سابق را انشاء نمود».

📚تذکره الخواص ص 260

ابن اعثم نیز نقل کرده که یزید به ابن زیاد یک میلیون درهم جایزه داد .

📚الفتوح ج 5 ص 252

🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇

2⃣یزید نه تنها ابن زیاد را به جهت کشتن امام حسین علیه السلام توبیخ نکرد، بلکه از توبیخ او نیز جلوگیری نمود.

طبری و دیگران نقل کرده اند ؛ «هنگامی که اسرا را بر یزید وارد کردند یحیی بن حکم با خواندن دو بیت شعر، ابن زیاد را بر این عمل توبیخ و سرزنش کرد … ولی یزید مشت محکمی به سینه او زد و گفت: ساکت باش! ».

📚کامل ابن اثیر ج 3 ص 301 _ تاریخ طبری ج 4 ص 252 _ البدایه و النهایه ج 8 ص 209

این حرکت یزید و دفاع سرسخت او از ابن زیاد نه تنها دلیل بر رضایت از عمل ابن زیاد دارد بلکه امضای بر عمل او بوده و در حقیقت این جنایت به امر او صورت گرفته است .

3⃣از تاریخ استفاده می‌شود که یزید عبیداللَّه را حتی بعد از کشتن امام حسین علیه السلام بر ولایت و امارت کوفه و بصره ابقا نمود. و این دلالت بر رضایت او بر عملکرد ابن زیاد دارد، و گرنه باید او را از امارت و ولایت عزل می‌کرد.

ابن اثیر می‌نویسد ؛ «چون یزید از دنیا رفت خبر به عبیداللَّه بن زیاد رسید … ندا به نماز جماعت داده شد، مردم اجتماع کرده، عبیداللَّه بر بالای منبر رفت و خبر مرگ یزید را به مردم رسانید».

📚کامل ابن اثیر ج 3 ص 319

با توجّه به این سند تاریخی ابن زیاد تا هنگام مرگ یزید والی کوفه و بصره بوده است. و اگر ابن زیاد از جانب خود کاری کرده بود که مورد رضایت یزید نبود، به طور حتم یزید او را عزل می‌کرد، همان گونه که نعمان بن بشیر را از کوفه و ولید بن عقبه را از ولایت مدینه به جهت نارضایتی از آنان عزل نمود.

4⃣با توجّه به اسناد متعددی روشن می شود یزید به کشته شدن امام حسین علیه السلام راضی بوده است و اظهار ندامتش تنها یک صحنه سازی ظاهری بوده است .

یزید به نعمان بن بشیر گفت: «ستایش خدای را که حسین را کشت».

📚مقتل الحسین ، خوارزمی ، ج 2 ص 59

یعقوبی می‌نویسد ؛ «زمانی که خبر کشته شدن امام حسین علیه السلام به یزید رسید، او در باغ خضرای خود بود، در آن هنگام تکبیر بلندی گفت … ».

📚تاریخ یعقوبی ج 2 ص 222

در نقل دیگر آمده است ؛

« چون اسیران به شام رسیدند، یزید بزرگان اهل شام را دعوت کرد تا بر او وارد شده و به او جهت این پیروزی تبریک بگویند. »

📚البدایه و النهایه ج 8 ص 197 _ سیر اعلام النبلاء ج 3 ص 319

مقریزی و دیگران نقل کرده اند که چون سر امام حسین علیه السلام را نزد یزید گذاردند، با قضیب شروع به کوبیدن به دندان‌های حضرت نمود و شعر خواند … آن گاه دستور داد تا سر شریف آن حضرت را بر در قصر تا سه روز به دار آویختند.

📚الخطط مقریزی ج 2 ص 289 _ سیر اعلام النبلاء ج 3 ص 319

و مطابق نصّ دیگر تا سه روز در دمشق سر را بر دار زد و سپس آن را در خزینه اسلحه خود قرار داد.

📚البدایه و النهایه ج 8 ص 222

5⃣و مطابق نصوص دیگری ، یزید به قتل امام حسین علیه السلام افتخار می کرده است .

ابن اثیر نقل می‌کند ؛

«آن گاه یزید اجازه ملاقات عمومی داد تا بر او وارد شوند در حالی که سر مبارک امام حسین علیه السلام در مقابل او قرار داشت، و در دستان او چوبی بود که با آن به گلوی آن حضرت می‌کوبید. آن گاه مشغول قرائت اشعار حسین بن حمام شد که دلالت بر افتخار و تکبّر او در موضوع کشتن امام حسین علیه السلام دارد».

📚کامل ابن اثیر ، ج 3 ص 298

اگر یزید بر شهادت امام حسین علیه السلام و کشته شدن او راضی نبود چرا با چوب به گردن و بنابر نقل دیگر بر لب و دندان حضرت زد؟ و چرا بر این کار با خواندن اشعار افتخار کرد؟!

سیوطی می‌نویسد ؛ «هنگامی که حسین و فرزندان پدرش کشته شدند، ابن زیاد سرهای آنان را به سوی یزید فرستاد. یزید در ابتدا از کشته شدن آنها خوشحال گشت، ولی چون مشاهده کرد مسلمانان بدین جهت او را دشمن داشته و بغض او را بر دل گرفته اند، اظهار پشیمانی نمود. و جا داشت و مردم حق داشتند او را دشمن بدارند».

📚 تاریخ الخلفاء ص 208

سبط بن جوزی نقل می کند ؛

« هنگامی که سر حسین علیه السلام را به نزد یزید گذاردند، اهل شام را دعوت کرد و شروع به کوبیدن چوب خیزران بر سر حضرت نمود. آن گاه اشعار ابن زبعری را قرائت نمود که مضمون آن این است: که ما بزرگان بنی هاشم را در عوض بزرگان خود که در بدر کشته شدند به قتل رساندیم و لذا در این جهت اعتدال و تعدیل برقرار شد».

📚تذکره الخواص ص 235

🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇

6⃣ اعتراف حاضران بر مشارکت یزید ؛

طبری نقل می‌کند: «آن گاه یزید به مردم اجازه داد به دیدار او بروند. مردم داخل دارالاماره یزید شدند در حالی که سر حسین علیه السلام مقابلش بود و با چوب دستی خود بر گلوی حسین علیه السلام می‌کوبید … شخصی از اصحاب رسول خدا به نام ابو برزه اسلمی خطاب به یزید گفت: آیا با چوب دستی ات بر گلوی حسین علیه السلام میکوبی؟ آگاه باش! تو چوبت را بر جایی میکوبی که من دیدم رسول خدا آن جا را می‌بوسید. ای یزید! در روز قیامت خواهی آمد در حالی که شفیع تو ابن زیاد است. ولی حسین علیه السلام در روز قیامت خواهد آمد در حالی که شفیعش محمد است، آن گاه برخاست و بر او پشت کرد و از مجلسش بیرون رفت».

📚 تاریخ طبری، ج 4، ص 356 _ کامل ابن اثیر، ج 3 ص 298


7⃣علمای منصف اهلسنت هم معتقدند ، یزید عامل قتل امام حسین علیه السلام بوده و اظهار ندامت او تنها یک صحنه سازی صوری بوده است .

تفتازانی می‌نویسد ؛ «رضایت یزید به کشتن حسین علیه السلام و خوشحالی او از این عمل و اهانت به اهل بیت علیهم السلام از متواترات معنوی است گر چه تفاصیل آن‌ها اخبار آحاد است. ما در شأن او توقّف نداریم، بلکه در بی ایمان بودن او درنگ نمی کنیم. لعنت خدا بر او و بر انصار و کمک کاران او باد».

📚شرح عقائد نسفیه ص 181

دکتر طه حسین نویسنده مصری می‌نویسد ؛

«گروهی گمان می‌کنند که یزید از کشته شدن حسین علیه السلام با آن وضع فجیع، تبرّی جسته و گناه این عمل را بر گردن عبیداللَّه انداخته، اگر چنین است چرا عبیداللَّه را ملامت نکرد؟ چرا او را عقاب نکرد؟ چرا او را از ولایت عزل نکرد »

📚الفتنه الکبری ج 2 ص 265


نقلی هم که معاند به آن استناد کرد و مدعی شد دختران امام حسین علیه السلام برای قتل پدر خود ارزشی قائل نبوده اند و از غارت اموالشان شکایت می کنند ، سندا ضعیف است .

طبری نقل مذکور را از ابومخنف و او نیز از الحارث بن کعب نقل می کند .

👌طبری مستقیم از ابومخنف نقل می کند ، در حالی که ابومخنف متوفای 158 قمری و طبری متوفای 310 است و بین این دو 152 سال فاصله است . بنابراین طبری مستقیم نمی تواند از ابومخنف نقل کند و راویان واسطه ای باید میان آن دو باشد که چون این راویان واسطه ذکر نشده اند، روایت را تبدیل به روایتی مرسل می کند که در اصطلاح حدیثی ، روایتی که مرسل است ، ضعیف محسوب می شود .

الحارث بن کعب نیز از نظر رجال شیعی مجهول است و هیچ گونه توثیقی بر عدالت و وثاقت او وجود ندارد ؛

📚مستدرکات رجال الحدیث ج 2 ص 275 _ تنقیح المقال ج 1 ص 247

بر خلاف نقل مورد استناد معاند ، دختران امام حسین علیه السلام همواره مصائب پدر را بازگو و نوحه و عزاداری می کردند ، چنان که در لهوف به نقل از سکینه آمده است ؛

« روز چهارم اقامتمان [در شام‏]، در عالم رؤيا ديدم كه ... زنى سوار بر هودج است و دستش را بر سرش نهاده است. از [نامِ‏] او جويا شدم. به من‏
گفتند: فاطمه دختر محمّد، مادر پدرت است.گفتم: به خدا سوگند، به سوى او مى ‏روم و آنچه را كه با ما كرده ‏اند، به او خواهم گفت.بلافاصله، به سوى او دويدم تا به او رسيدم و پيشِ رويش ايستادم و مى‏ گريستم و مى‏ گفتم: اى مادر! به خدا سوگند، حقّ ما را انكار كردند. اى مادر! به خدا سوگند، جمع ما را پراكنده كردند. اى مادر! به خدا سوگند، حريم ما را ناديده گرفتند و حلال شمردند. اى مادر! به خدا سوگند، پدرمان حسين را كُشتند. او به من گفت: «بس كن، اى سَكينه! دلم را پاره كردى و جگرم را سوزاندى. اين، پيراهن پدرت حسين است كه آن را از خود، دور نمى‏ كنم تا با آن، خدا را ديدار كنم!».

📚الملهوف ص 220، مثير الأحزان: ص 104 ، بحار الأنوار: ج 45 ص 141.

👌و بر خلاف نقل مذکور ، دختران امام حسین علیه السلام همواره می گفتند که کافر و مشرکی سنگدل_تر از یزید ندیدیم ، چنان که شیخ صدوق به نقل از دربان عبيد اللّه بن زياد نقل می کند ؛

« زنان حسين عليه السلام را بر يزيد بن معاويه، وارد كردند و زنان خاندان يزيد و دختران معاويه و خانواده ‏اش صيحه زدند و فرياد كشيدند و نوحه سر دادند.
سرِ امام حسين عليه السلام پيشِ روى يزيد، نهاده شد. سَكينه گفت: به خدا سوگند، سنگ‏دل ‏تر از يزيد و كافر و مشركى بدتر و جفاكارتر از او نديده ‏ام. یزيد، در حالى كه به سر مى ‏نگريست، شروع به خواندن كرد ؛

«كاش پدرانم در بدر، اكنون بودند و بى‏ تابى خزرج را از زخم سلاح مى‏ ديدند!
سپس فرمان داد سرِ حسين عليه السلام را بر درِ مسجد دمشق، نصب كنند.»

📚الأمالي صدوق: ص 230 ، روضة الواعظين: ص 211، بحار الأنوار: ج 45 155




#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما

ipasookh.ir
#نور_سایه_در_بهشت

🤔#پرسش

در یک پیام میگویید ، بهشتیان گرما و حرارت آزار دهنده ایی نمیبینند و در پیام دیگر در بهشت خبری از انها ( ماه و خورشید ) نیست یعنی چه ؟؟
بالخره خبری از انها هست یا نه ؟؟؟ الان این تناقض قرآن رفع شد ❗️❗️


💠#پاسخ💠

خداوند می فرماید ؛

« بر تختهاى زيبا تكيه كرده‏ اند ، نه آفتاب را در آنجا مى‏ بينند، نه سرما را - و در حالى است كه سايه ‏هاى آن (درختان بهشتى) بر آنها فرو افتاده، و چيدن ميوه‏ هايش بسيار آسان است. » ( انسان 13 _ 14 )

در اين آيات وجود خورشيد و آفتاب در بهشت نفى شده است، ولى در آيات بعد، از سايه درختان بهشتى سخن به ميان آمده است. اگر آفتابى در بهشت وجود ندارد، چگونه سايه درختان مورد بحث قرار گرفته است، آيا اين آيات با هم تناقض ندارند ❗️

👌استاد مکارم شیرازی پاسخ می گوید ؛

اوّلًا: قرآن نمى‏ گويد ؛ «در بهشت آفتاب وجود ندارد» بلكه مى‏ فرمايد آفتاب قابل رؤيت نيست، يعنى درختان بهشتى آن قدر متراكم و انبوه هستند كه بهشتيان از لابه‏ لاى اين درختان آفتاب را نمى‏ بينند.

ثانياً: منظور از اين كه مى‏ فرمايد: «لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً» اين است كه آفتاب داغ و آزار دهنده ‏اى وجود ندارد، امّا وجود آفتاب معتدل را نفى نمى ‏كند. بنابراين، تناقضى در آيات فوق به چشم نمى‏ خورد.

📚آیات ولایت در قرآن ، ص 223

اما آنچه به نظر ما صحیح تر است ، آن است که در بهشت خبری از خورشید نیست و خورشید و ماه و ستارگان در آستانه قیامت در معرض زوال و نابودی و خاموشی قرار می گیرند ، چنانكه قرآن مى‏ گويد: «در آن هنگام كه طومار خورشيد درهم پيچيده شود و ستارگان تاريك گردد» اذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ اذَا النُّجُومُ انْكَدَرَت‏ »( تکویر 1_2)

در سوره قيامت نيز مى‏ خوانيم: «در آن هنگام كه چشم‏ها در شدّت وحشت به گردش درمى‏ آيد، و ماه بى‏ نور مى ‏گردد، و خورشيد و ماه يكجا جمع مى ‏شود، و انسان مى‏ گويد راه فرار كجاست» ( قیامت 7_10)

👌و می فرماید ؛

«هنگامى كه ستارگان محو و تاريك شوند» (مرسلات- 8)


پيامبر گرامی فرمود ؛

« بهشت، يك خشتش از طلاست و يك خشتش از نقره. ريگ‏هايش ياقوت و زمرّد است. ملاطش مشكِ تند و خاكش زعفران است. جوى ‏هايش روان، ميوه‏ هايش آويزان و مرغانش آوازخوان ‏اند. در آن جا نه آفتابى هست و نه سرماى سوزناكى‏ »

📚تفسیر فرات ص 957 _ بحار الانوار ج 21 ص 86

امام رضا علیه السلام فرمود ؛

« خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های خداوند هستند که مطیع امر خداوند بوده و نورشان از نور عرش خداوند است ... زمانی که قیامت شود ، نورشان به عرش بازگشت می کند و دیگر خورشید و ماهی وجود ندارد »

📚تفسیر قمی ج 2 ص 343 _ البرهان فی تفسیر القرآن ج 5 ص 230

حال پرسش اینجاست که اگر در بهشت خورشید نیست ، پس چگونه قرآن خبر از وجود سایه در بهشت می دهد ، چنان که می فرماید ؛

«در آن روز [قيامت‏]، اهل بهشت، كار و بارى خوش در پيش دارند. آنها با همسرانشان در زير سايه ‏ها بر تخت‏ها تكيه مى ‏زنند » ( يس ، 55- 58 _ النساء: 57؛ الرعد: 35؛ المرسلات: 41؛ الواقعة: 30 )

پاسخ روشن است . بهشت منبع روشنایی است ، نه ظلمت و تاریکی ، هیچ مانعی نیست که منابع نورانی غیر از خورشید و ماه ، در بهشت باشند که از نور آنان سایه ایجاد شود و بهشتیان در سایه های ایجاد شده استراحت کنند .

اولیاء الهی با نور وجودشان بهشت را نورانی می کنند ، چنان که قرآن می فرماید ؛

« (اين پاداش بزرگ) در روزى است كه مردان و زنان با ايمان را مى‏ نگرى كه نورشان پيش رو و در سمت راستشان به سرعت حركت مى‏ کند (و به آنها مى ‏گويند) بشارت باد بر شما امروز، به باغهايى از بهشت كه نهرها زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهيد ماند و اين پيروزى بزرگى است- روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى‏ گويند: نظرى به ما بيفكنيد تا از نور شما شعله ‏اى برگيريم، به آنها گفته مى ‏شود: به پشت سر خود بازگرديد و كسب نور كنيد!، در اين هنگام ديوارى ميان آنها زده مى‏ شود كه درى دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب‏ » ( حدید 12_13)

منظور از این نور ، همان تجسم نور ايمان است ، و جاى تعجب نيست، چرا كه در آن روز عقائد و اعمال انسانها تجسم مى‏ يابد، ايمان كه همان نور هدايت است به صورت روشنايى و نور ظاهرى مجسم مى‏ گردد، و كفر كه تاريكى مطلق است، به صورت ظلمت ظاهرى مجسم مى ‏گردد ، و لذا در آيه 8 سوره تحريم مى ‏خوانيم ؛

« در آن روز كه خداوند پيامبر خود و كسانى را كه با او ايمان آوردند خوار نمى‏ كند، نورشان پيش روى آنها حركت مى‏ كند »

🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇

👌امام صادق عليه السلام فرمود ؛

« روز قيامت، دوستانِ در راه خدا بر منبرهايى از نور قرار دارند و نورِ چهره‏ هايشان و نورِ پيكرهايشان و نورِ منبرهايشان، همه چيز را روشن كرده و بر آنها تابيده است، تا آنجا كه با اين نور شناخته‏ مى ‏شوند و گفته مى‏ شود: «اينان، دوستان در راه خداوند هستند».

📚الکافی ج 2 ص 125

یا در نقل دیگری آمده است ؛

« بر اهل بهشت ساعتی می گذرد که در آن نور خورشید و ماه را می بینند ، بهشتیان می گویند خداوند به ما وعده داد که خورشید و ماه را نمی بینیم ( پس این چه نوری است ! ) منادی ندا می دهد که پروردگار شما وعده صدقی به شما داده است ، شما خورشید و ماه را نمی بینید ، اما این فرد ( و منبع نور ) مردی از شیعیان علی ع است که از غرفه ای به غرفه دیگر می رود ، این روشنایی که شما می بینید از نور صورت او است »

📚بشاره المصطفی ، ص 159 _ بحار الانوار ج 8 ص 149

اولیاء الهی به تناسب ایمان و اعمالشان از نور برخوردارند ، چنان که در نقلی پیامبر گرامی فرمود ؛

« پس، آنان سرهايشان را بالا مى ‏گيرند و خداوند به اندازه اعمالشان به آنها نور مى ‏دهد؛ به يكى نورى مى‏ دهد به اندازه يك كوه بزرگ كه پيشاپيش او مى‏ دود، به يكى نورى كوچكتر از آن داده مى ‏شود، به يكى نورى داده مى‏ شود كه چون درخت خرمايى به دست مى ‏گيرد و به ديگرى نورى كوچكتر از آن داده مى‏ شود. تا آنكه به آخرين نفر آنها نورى به اندازه شصت پاهايش داده مى‏شود كه گاه مى ‏درخشد و گاه خاموش مى‏ شود. »

📚میزان الحکمه ج 12 ص 461

راهنمایان مومنین چون ائمه علیهم السلام از نور کامل برخوردارند ، چنان که در نقلهای شیعه و سنی آمده است ؛

« هنگامى كه بهشتيان در بهشت هستند ناگهان نورى‏ همچون نور آفتاب مشاهده مى‏ كنند كه صحنه بهشت را روشن ساخته، بهشتيان به رضوان (فرشته مامور بهشت) مى‏ گويند: اين نور چيست با اينكه پروردگار ما فرموده در بهشت نه آفتاب را مى‏ بينند و نه سرما را؟! او در پاسخ مى ‏گويد ؛ اين نور خورشيد و ماه نيست، ولى على ع و فاطمه س خندان شده ‏اند و بهشت از نور دندانشان روشن گشته است »

📚روح المعانی ، آلوسی ، ج 29 ص 159 _ بحار الانوار ج 35 ص 241

امام صادق علیه السلام فرمود ؛

« نور امامان مومنین در روز قیامت در مقابل و جانب راست مومنین با سرعت حرکت می کند تا مومنین وارد منازل بهشتی خود می شوند »

📚تاویل الایات ج 2 ص 659 _ البرهان فی تفسیر القرآن ج 5 ص 284


👌به هر حال ما همین اندازه می دانیم که در بهشت منابع نورانی هستند که بهشت از نور وجودشان روشن شده و از همان نور ، سایه ایجاد می شود ، اما از جزئیات و کیفیت آن اطلاع دقیقی نداریم ، چرا که همه چیز سرای آخرت با دنیا فرق دارد. آن جا جهان دیگری است با قوانین خاص خودش چنان که پیامبر گرامی فرمود ؛

« مانند بهشت هیچ چشمی ندیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است»

📚بحار_الانوار ج8 ص86




#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما

ipasookh.ir
کمال حیدری که متاسفانه افکار او متاثر از تفکرات وهابیت است ، مروج سیره عمر بن خطاب شده است که می گفت « حسبنا کتاب الله » و می گوید اساس در مباحث فقهی و اصولی باید بر اساس قرآن و عقل باشد ، نه حدیث و اجماع ❗️اما حوزه های علمیه بر اساس حدیث و اجماع پیش می روند

در رد ادعای او همین بس که قرآن خودش به حدیث و سنت معصومین علیهم السلام اعتبار داده است ، در ذیل بخوانید ؛

💠https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/2668

و در مورد عقل نیز در گذشته گفتیم که مدرکات عقل بشری محدود است و هر آنچه که مورد نیاز انسان برای پیمودن طریق سعادت است را درک نمی کند ، لذا ما نیاز به وحی و نقل داریم که اموری را که از درک عقل خارج است اما در طریق سعادت ما موثر است ، به ما نشان دهند و نمی توان گفت که ما با تکیه بر عقل از سنت بی نیاز هستیم ، به خاطر همین ائمه علیهم السلام از اعتماد بر عقول ناقص و محدود نهی کرده اند ، تفصیل مطلب را در ذیل بخوانید ؛

💠https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/9699

اگر برای فهم حقائق عقل کافی بود ، چرا خداوند انبیاء و امامان را مامور هدایت بشریت کرد ❗️در ذیل بیشتر بخوانید ؛

https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/5617
پاسخ معاند را در ذیل بخوانید 👇
#برهنه_کردن_دشمن_در_نبرد

🤔#پرسش

برهنه کردن جسد امام حسین در کربلا٬ اقدامی برگرفته از آموزه‌ها و سنت پیامبر اسلام بوده‌ است؟

▪️لخت کردن جسد دشمن اولین بار در جنگ بدر توسط پیامبر و یارانش انجام شد و پیامبر نه تنها این عمل را تقبیح نکرد بلکه از این عمل به وجد آمد و‌ سجده‌ شکر گذاشت!
ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومی که در آن موقع(زمان جنگ بدر) پیش پیامبر بوده و باطناً از قتل ابوجهل متأسف بود٬ رو به ابن مسعود کرد و گفت: ابوجهل را تو کشتی؟ گفت: آری خداوند او را کشت. ابوسلمه گفت: تو عهده‌دار کشتن او بودی؟ ابن مسعود گفت: آری!
به خدا قسم من او را کشتم و لباسش را هم در آوردم! ابوسلمه گفت: تو او را برهنه کردی و حال آنکه هیچ قریشی٬ دیگری را برهنه نکرده‌است! ابن مسعود گفت: به خدا قسم در همه‌ی قریش و هم‌پیمانانشان کسی دشمن‌تر از او به خدا و رسول خدا نبود و من از رفتاری که با او کرده‌ام پوزش نمی‌خواهم!
پس از آن شنیدند که ابوسلمه از گفتار خود استغفار کرد
پیامبر نیز از کشته شدن ابوجهل خشنود شد و فرمود: پروردگارا وعده‌ خود را برآوردی! خداوندا نعمت خود را بر من تمام کن!
#منبع: مغازی واقدی - ترجمه دکتر محمود مهدوی‌دامغانی - ج ۱ - ص۶۸


💠#پاسخ💠

👌آنچه که از کتاب مغازی واقدی نقل شد ، از چند جهت نمی تواند ثابت کننده مقصود معاند باشد ؛

1⃣در نقل مذکور نیامده است که پیامبر ابوسلمه را دعوت به کشف لباس و برهنه کردن ابوجهل کرده باشد یا به آن عمل توصیه کرده باشد ، مطابق صریح روایت ، خوشحالی پیامبر تنها برای کشته شدن ابوجهل بوده است ، نه کشف لباس او ؛ « پیامبر از کشته شدن ابوجهل خشنود شد و فرمود پروردگارا وعده خود را بر آوردی ، خداوندا نعمت خود را بر من تمام کن » « فرح رسول الله بقتل ابی جهل و قال اللهم قد انجزت ما وعدتنی فتمم علی نعمتک »

📚المغازی واقدی ، ج 1 ص 91

2⃣واقدی نقل مذکور را بدون هیچ گونه سندی ارایه می دهد و تنها می گوید « یقال » « گفته می شود ...» . نقلی که بدون سند باشد ، ضعیف است و قابل استدلال برای معاند نیست .

3⃣اساسا نقلهای واقدی مورد شک و تردید است ، زیرا علمای اهلسنت او را متهم به کذب و جعل حدیث کرده اند .

بخاری و ابوحاتم در مورد او می گفتند متروک است و به نقلهای او توجه نمی شود ، احمد در موردش می گفت احادیث رادگرگون می کند ، ابوحاتم و نسائی می گویند وضع و جعل حدیث می کرده است ، ابن راهویه می گوید او در نزد من از جاعلان حدیث است ، ابن معین گفته است او ثقه نیست ، دار قطنی گفته است در او ضعف است ، ابن خلکان گفته است او را در حدیث تضعیف کرده اند ، یافعی گفته است ، ائمه حدیث او را ضعیف می دانند ، ذهبی نیز گفته است بر ترک نقلهای او اجماع است »

📚میزان الاعتدال ج 6 ص 273 _ المغنی فی الضعفاء ، ج 2 ص 354 _ الکاشف ج 3 ص 65 _ مراه الجنان ج 2 ص 36 _ الانساب ج 5 ص 567 _ تقریب التهذیب ج 2 ص 117 _ طبقات الحفاظ ص 149

4⃣خود علمای اهلسنت نقل کرده اند که پیامبر گرامی هیچ گاه به دنبال کشف عورت دیگران و بر ملا کردن آنچه افراد پنهان می کنند ، نبوده است ، چنان که نقل می کنند ؛

« پیامبر هیچ گاه در طلب کشف عورت دیگران نبود »

📚اسد الغابه ج 1 ص 33 _ امتناع الاسماع ج 2 ص 179 _ البدایه و النهایه ج 6 ص 33 _ سببل الهدی ، ج 9 ص 383 _ الطبقات الکبری ج 1 ص 326

5⃣علی علیه السلام که تربیت شده پیامبر گرامی ص بود و می فرمود ؛

« من عبدی از عبدهای محمد هستم »

📚الکافی ج1 ص90

کشف عورت و برهنه کردن دشمن را عملی ناجوانمردانه می دانست و در نبرد اگر دشمن از ترس جانش به عورتش پناه می برد و خود را برهنه می کرد ، از جان او می گذشت و با او کاری نداشت .

نقل می کنند ؛

« در جنگ احد طلحة بن عثمان، پرچمدار مشركان، برخاست و گفت: اى گروه اصحاب محمّد! شما مى‏ پنداريد كه خداوند، ما را با شمشيرهاى شما به آتش مى ‏رانَد و شما را با شمشيرهاى ما به بهشت مى‏ بَرد. اكنون آيا از ميان شما كسى هست كه خداوند او را با شمشير من به بهشت ببرد يا مرا با شمشير او روانه دوزخ كند؟
على بن ابى طالب عليه السلام در برابر او برخاست و گفت: «سوگند به آن كه جانم در دست اوست، از تو جدا نمى‏ شوم تا تو را با شمشيرم روانه دوزخ كنم يا تو مرا با شمشيرت به بهشت بفرستى». پس على عليه السلام ضربه ‏اى بر او وارد كرد و پايش را قطع كرد. وى افتاد و عورتش پيدا شد و گفت: اى پسر عمو! تو را به خدا سوگند مى‏ دهم كه [حقّ‏] خويشاوندى را رعايت كنى.

پس على عليه السلام رهايش كرد و پيامبر خدا، تكبير گفت و از على عليه السلام پرسيد: «چه چيزى تو را از تمام كردن كارش باز داشت؟».گفت: « چون عورتش پيدا شد، مرا سوگند داد. پس، از او خجالت كشيدم».

📚تاريخ طبري ج 2 ص 509 _ السيرة الحلبيّة ج 2 ص 223.

🔸ادامه 👇
🔸ادامه 👇

در نقل دیگر آمده است ؛

« در جنگ احد، چون درگيرى شديد شد، پيامبر خدا، زير پرچم انصار نشست و به على بن ابى طالب پيغام داد كه: «پرچم را پيش ببر!» ... ابو سعد بن ابى طلحه كه پرچمدار مشركان بود، ندايش داد كه: اى ابو القُصَم! آيا اهل نبرد تن به تن هستى؟
گفت: «آرى». پس در ميان دو لشكر به مبارزه در آمدند و دو ضربه ردّ و بدل كردند. على عليه السلام ضربه‏ اى بر او زد و به خاكش افكند. سپس از او روگرداند و كارش را تمام نكرد. يارانش به او گفتند: پس چرا كارش را نساختى؟
فرمود: «عورتش را در برابر من هويدا كرد و خويشاوندى، موجب شد كه از او رو بگردانم ودانستم كه خداى عز و جل او را كشته‏ است».

📚السيرة النبويّة ، ج 3 ص 77، البداية والنهاية ج 4 ص 20.

یا در رابطه با نبرد خندق آمده است ؛

« سپس على عليه السلام [بعد از آن كه عمرو را كشت‏]، به سوى پيامبر خدا آمد، در حالى كه چهره ‏اش مى‏ درخشيد. پس عمر بن خطّاب گفت: چرا زره اش را بر نداشتى؟ عرب، زرهى بهتر از آن ندارد. على عليه السلام فرمود: «او را زدم. پس با عورتش خود را از من حفظ كرد و ... خجالت كشيدم كه وى را [با گرفتن زره اش‏] بى ‏پوشش كنم».

📚المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ص 35 _ السنن الكبرى: ج 6 ص 502 _ دلائل النبوّة: ج 3 ص 439، تاريخ دمشق: ج 42 ص 80؛ الإرشاد: ج 1 ص 104، مجمع البيان: ج 8 ص 538.

یا در رابطه با نبرد صفین نقل می کنند ؛

« پس بُسر به تپّه نزديك شد، حال آن كه نقابى آهنين بر چهره داشت و شناخته نمى‏ شد. آن‏گاه، او را ندا داد: اى ابوالحسن! به مبارزه با من درآى! على عليه السلام با وقار و بى‏ اعتنايى [به وى‏] به سويش روان گشت و آن‏گاه كه به وى نزديك شد، بر او كه زره به تن داشت، با نيزه ضربه‏ اى زد و وى را بر زمين افكَنْد؛ امّا زره، مانِع فرو رفتنِ نيزه بر اندام او شد. بُسر [نيز] در برابر او به عورتش پناه برد، بدين سان كه دست بُرد تا عورتش را عريان كند و از آسيب او در امان باشد، كه على عليه السلام [با ديدن اين صحنه‏] بازگشت و به او پشت كرد. وقتى بُسر بر زمين افتاد، اشتر او را شناخت و گفت: اى امير مؤمنان! اين بُسر بن ارطات، دشمن خدا و توست. على عليه السلام گفت: «او را وا گذار، كه خدايش لعنت كناد! آيا پس از اين كه چنان كارى كرد [نزديكش شوم و او را بكشم‏]؟».


📚وقعة صفّين ، ص 458؛ شرح نهج البلاغة: ج 8 ص 95

یا ابن قتیبه در شرح نبرد عمروعاص با علی ع نقل می کند ؛

« عمرو به معاويه گفت: آيا خود، از على مى‏ ترسى و آن‏گاه كه من اندرزت مى‏ دهم، مرا [به ترسيدن از او] متّهم مى ‏كنى؟ به خدا سوگند، هر آينه با على مبارزه خواهم كرد، هر چند در نخستين ديدار با وى، هزار بار بميرم. آن‏گاه عمرو به مبارزه على عليه السلام رفت. على بر او ضربتى زد و بر زمينش افكَنْد. عمرو در برابر او به عورتش پناه برد و [بدين سان‏] از او در امان مانْد. على عليه السلام از او دست كشيد و به او پشت كرد. و على عليه السلام هيچ‏گاه به عورت هيچ كس ننگريسته بود؛ چرا كه اهل حيا و بزرگ ْ‏منشى بود و از آنچه براى كسى چون او روا و زيبا نبود، دورى مى‏ كرد. »

📚الامامه و السیاسه ج 1 ص 127

در نقل دیگر آمده است ؛

« روزى على عليه السلام به عمرو بن عاص حمله بُرد و او را با نيزه ضربه زد و بر زمين افكَنْد. عورت او نمودار شد. پس على عليه السلام از او [دست كشيد و] بازگشت. يارانش به وى گفتند: اى امير مؤمنان! تو را چه شد كه از او روى برگرداندى و بازگشتى؟ گفت: «آيا مى‏دانيد او كيست؟».گفتند: نه. گفت: «او عمرو بن عاص است كه عورتش را نزد من آشكار كرد و سپس مرا به ياد خويشاوندى افكند. پس من نيز از او منصرف شدم». آن‏گاه كه عمرو نزد معاويه باز گشت، معاويه به وى گفت: خدا را سپاس گو و كَپَل خود را »

📚البداية والنهاية: ج 7 ص 264، الأخبار الطوال: ص 177، المناقب للخوارزمي: ص 236 ح 240



#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما

ipasookh.ir
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
پاسخ ملحد را در ذیل ببینید 👇
ملحد می گوید چگونه است که وقتی ما به نقل طبری از ابومخنف استناد می کنیم می گویید روایت مرسل است ، اما در مواردی خودتان به نقل طبری از ابومخنف استناد می کنید و روایتی را که نقل کرده صحیح می دانید ❗️نقل ما ضعیف و نقل شما صحیح است

👌معاند به پاسخ های گذشته ما توجه نکرده است که تصریح کرده ایم ما اعتقاد به صحت روایت « موثوق الصدوری » داریم . مواردی که به نقل طبری استناد کرده ایم از این جهت بوده است که آنچه او نقل کرده است ، مطابق با عقیده ما است و علمای ما هم آن را نقل کرده اند ، بنابراین قرینه به صحت نقل طبری داریم ، اگر چه سند نقل طبری ممکن است ضعیف باشد ، اما نقل او صحیح است و موثوق الصدور است ، همینطور اگر به نقل ابوالفرج اصفهانی استناد کرده ایم ، چون از کتب خودمان قرینه بر صحت آنچه او نقل کرده است داریم و همین قرینه ، نقل ابوالفرج را موثوق الصدور می کند ، در رابطه با روایات موثوق الصدوری ، دو پاسخ گذشته ما را بخوانید ؛


💠https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/5043
💠https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/12017

بله اگر جریانی فقط مورد نقل علمای اهلسنت باشد و قرینه ای بر صحت نقل آنان از کتب خودمان نداشته باشیم ، بلکه قرینه بر خلاف نقل آنها داشته باشیم ، ما به نقل آنان با دیده شک و تردید می نگریم چنان که در ذیل پاسخی در گذشته آوردیم ؛

«ما ماموریم که در برداشت های فقهی ، روایات اهل بیت علیهم السلام را مبنا قرار دهیم و از رجوع به روایات اهل سنت نهی شده ایم ، جز در مواردی که شاهدی در روایات خودمان مبنی بر صحت روایت اهل سنت داشته باشم . علامه مجلسی در بحار الانوار شریف بابی را گشوده است تحت عنوان ؛

« باب در نهی از رجوع به اخبار مخالفین ( اهل سنت )»

📚بحار الانوار ج 2 ص 214

👌و در این باب روایات متعددی نقل می کند ، از جمله از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود ؛

« به نزد آنان ( اهل سنت ) نرو و از آنان روایت مشنو »

📚همان ، ص 216

👌این مضمون روایت را شیخ حر عاملی نیز در بابی اختصاصی در وسائل الشیعه نقل می کند ؛

📚وسائل الشیعه ج 27 ص 77 باب 8

💠https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/11968

اگر ملحد به درسهایی که به او می دهیم بیشتر توجه داشت ، این شبهه برایش پیش نمی آمد ، اما چه کنیم که قوه فهم او پایین است تا جایی که می گوید صاحبان صحاح سته اهلسنت ، کتابهایشان را بعد از مرگ خود نوشته اند ، در ذیل ببینید ؛

💠https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/12395

توقع فهمیدن از چنین ملحدی مشکل است ❗️
ملحد دروغگو مدعی شده است ابن خلدون شیعه بوده و حضور حسنین را در فتوحات ذکر کرده است ❗️پاسخش را در ذیل بخوانید 👇
پرسمان اعتقادی ( شیعه پاسخ )
ملحد دروغگو مدعی شده است ابن خلدون شیعه بوده و حضور حسنین را در فتوحات ذکر کرده است ❗️پاسخش را در ذیل بخوانید 👇
ملحد می گوید ابن خلدون شیعی در تاریخش نقل کرده است که امام حسن و امام حسین علیهما السلام در لشکری که قصد فتح آفریقا را در زمان عثمان داشتند ، شرکت داشته اند ❗️

👌در حالی که ابن خلدون سنی مالکی مذهب ، بدون هیچ گونه سندی ، این مساله را نقل می کند ، روشن است که چنین نقلی ضعیف و غیر قابل استدلال است ❗️

ملحد در کمال وقاحت و جهالت و برای فریب مخاطبین ، دست به دروغگویی می زند و مدعی می شود که ابن خلدون شیعه بوده است ، در حالی که هرکس اندک آشنایی نسبت به ابن خلدون و تاریخش داشته باشد ، می داند که او مالکی مذهب و قاضی مالکیان بوده است ، چنان که این مساله مورد تصریح علمای اهلسنت قرار دارد و او را چنین معرفی می کنند ؛ « بن خلدون الحضرمی الاشبیلی المالکی » « ولی قضاء المالکیه »

📚درر العقود الفریده فی تراجم الاعیان المفیده ، ج 1 ص 121 _ شذرات الذهب ، ج 1 ص 71

👌شرح حال بیشتر او را در کتب ذیل بخوانید ؛

📚الوافی بالوفیات ، ج 22 ص 417 _ اعلام المغرب و الاندلس ص 297

ملحد پاسخ پرسش ما را نداد که چگونه علی علیه السلام که اجازه نبرد حسنین در نبرد حساس صفین را نمی دهد ، ( طبق استدلال خود معاند ) ، به آنان اجازه حضور در فتوحات خلفاء را می دهد ❗️در ذیل بخوانید ؛

💠https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/12453

در ذیل در مورد فتوحات خود سرانه خلفاء و مخالفت اهلبیت ع با فتوحات آنان و عدم شرکت علی و حسنین علیهم السلام در این فتوحات ، توضیحات کافی را داده ایم ؛

💠https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/7250
💠 https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/3773
💠 https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/3347
برخی از دوستان در مورد سخنان استاد قرائتی پرسش داشتند که ایشان در مورد علم کشی در عزاداری ، انتقاداتی را مطرح کرده اند ، در این رابطه ما در گذشته پاسخی داشته ایم ، در ذیل بخوانید ؛

💠https://t.iss.one/Rahnamye_Behesht/9242
👌بخش اندکی از پیامهای پر مهر شما عزیزان که قوت قلب ما جهت ادامه فعالیت در مسیر آگاهی سازی و شبهه زدایی می باشد 🌸

شما نیز نظرات خود را در مورد کانال ، با ما در میان بگذارید .
پاسخ معاند را در مورد اعدام کسانی که زکات نمی دهند در زمان امام عصر علیه السلام ، در ذیل بخوانید 👇