☀️ معجزه حضرت زینب(س) در اربعینی شدنم
#شب_خاطره
#یادش_بخیر
بسم رب شهدا رب ودود
سه ماه مونده بود به محرم .....
شرایط حاکم و اوضاع خانوادم خبر از انتظار دوباره و #فراغ از حرم رو میداد فراغ دیدن #کربلا 💔
سال هاست انتظارش رو میکشدم 😞
زندگی برام بی معنی شده بود #سرگردان و گمراه
از طرفی نتونستن و جور نشدن شرایطم برا رفتن #اربعین به کربلا
و از طرف دیگه متوجه شدم که سیل کثیری از دوستام آماده ی رفتن و باز هم تنهایی و انگار امسال هم #جاموندم
تو این چند وقت هیات های هفتگی میرفتم هر هفته سر مزار شهید گمنام میرفتم که شاید آقا جوابم رو بده شاید اون ها برام بتونن #برات_کربلا رو از اقا بگیرن 🙏
شاید اسم من رو تو زائراش بنویسه اما هر چه که به محرم نزدیک تر میشدم مشکلات برا رفتن بیشتر میشد و #نرفتن من قطعی تر
امیدم رو #کامل از دست دادم
دو سه روز مونده بود به عید قربان رفتم پا بوسی آقا #امام_رضا
همه ی دوستام تو مشهد از رفتنشون به #کربلا صحبت میکردند
من و دو تا از رفیقام که احتمال رفتنمون خیلی خیلی خیلی کم بود رفتیم پیش #پنجره_فولاد هر چی تونستیم #گریه کردیم 😭و از آقا #طلب_کربلا کردیم ولی هر سه تا مون نا امید 😔
با هم این شعر رو زمزمه میکردیم در اوج نا امیدی
پنجره فولاد رضا مکه میده منا میده ...
روزها همین طور میگذشتن و من #ناامید تر میشدم
شور عجیبی برا محرم و رسیدنش داشتم
#محرم هم اومد و رفت و کار ما ردیف نشد بلکه #مشکلات ما بیشتر شد
مشکلات و اوضاع خانواده یک طرف
و فهمیدن #بیماری جسمانی و کلیوی من یک طرف
#خانواده به شدت با رفتن من #مخالفت کردن .... مخالفت اونها و سماجت من ادامه داشت تا
دو هفته مونده بود به اربعین
گوشیم زنگ خورد
یک از آشنا تماس گرفت، میدونست من نمیرم کربلا و مشکلاتم چیه
هی با من صحبت،کرد و #دلداریم میداد ولی فایده نداشت
روز های آخر دیگه افتادم به #زجه_زدن
توی یک سخنرانی از آقای #پناهیان شنیدم که میگفت هر جا کارتون گیر کرد حسین رو به خواهرش #زینب قسم بدین این کار ور کردم 😭😭
#طوفان_بود طوفان کرد و طوفان شد 🌪
#معجزه شد مشکلاتم تک تک برطرف شد 😃
با خواست خدا و تلاش و کمک آشنام کارام ردیف شد
مادر پدرم #راضی شدن اصلا خوشحال و #مشتاق بودن که برم نمیدونم چی شد ولی مادرم فقط گریه میکرد😭 میگفت برو فقط برو و مارو #دعا_کن شاید تا سال بعد مشکلاتی باشه نتونی سال بعد هم بری امسال حتما باید بری
# مادر و پدرم هم تا حالا نتونستند برن کربلا 😞
اونا تمام #داراییشون رو به من دادن تا برم #اربعین حرم آقا
پاسپورت و .... همه چی خیلی زود ردیف شد
بالاخره #عازم کربلاشدیم من و بچه ها و یکی از اون دوستام که باهم رفتیم پیش پنجره فولاد 😇
خدا کنه که سال بعد با هم همه بریم کربلا اونم #اربعین بخصوص #پیاده_روی🙏
آخ میمیرم برای مسیر امام حسین برای #چایی_عراقی برا #موکب نشینی ای حسین
برا ذکر حسین حسین تو مسیر واییییی خدای من دیوانه میکنه آدم رو حرمش حرم شاه شهیدان
امام حسین و حضرت عباس آخ میمیرم برا بین الحرمین
واقعا راسته که میگن
#شب_های_جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو
دعا کنید همه #جامونده ها همه آرزومندا بتونن برن حرم 🙏
به خصوص پدر و مادرم که تموم داراییشون رو دادن که من برم حرم
✅ راستی این رو نگفتم واقعا هر چی #پول برا رفتن به اربعین #خرج شد سه برابر حتی چهار برابر به خانوادم برگشت🙏
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
✍️#خاطره : حسین علینژاد از روستای ذغالچال #ساری
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
#شب_خاطره
#یادش_بخیر
بسم رب شهدا رب ودود
سه ماه مونده بود به محرم .....
شرایط حاکم و اوضاع خانوادم خبر از انتظار دوباره و #فراغ از حرم رو میداد فراغ دیدن #کربلا 💔
سال هاست انتظارش رو میکشدم 😞
زندگی برام بی معنی شده بود #سرگردان و گمراه
از طرفی نتونستن و جور نشدن شرایطم برا رفتن #اربعین به کربلا
و از طرف دیگه متوجه شدم که سیل کثیری از دوستام آماده ی رفتن و باز هم تنهایی و انگار امسال هم #جاموندم
تو این چند وقت هیات های هفتگی میرفتم هر هفته سر مزار شهید گمنام میرفتم که شاید آقا جوابم رو بده شاید اون ها برام بتونن #برات_کربلا رو از اقا بگیرن 🙏
شاید اسم من رو تو زائراش بنویسه اما هر چه که به محرم نزدیک تر میشدم مشکلات برا رفتن بیشتر میشد و #نرفتن من قطعی تر
امیدم رو #کامل از دست دادم
دو سه روز مونده بود به عید قربان رفتم پا بوسی آقا #امام_رضا
همه ی دوستام تو مشهد از رفتنشون به #کربلا صحبت میکردند
من و دو تا از رفیقام که احتمال رفتنمون خیلی خیلی خیلی کم بود رفتیم پیش #پنجره_فولاد هر چی تونستیم #گریه کردیم 😭و از آقا #طلب_کربلا کردیم ولی هر سه تا مون نا امید 😔
با هم این شعر رو زمزمه میکردیم در اوج نا امیدی
پنجره فولاد رضا مکه میده منا میده ...
روزها همین طور میگذشتن و من #ناامید تر میشدم
شور عجیبی برا محرم و رسیدنش داشتم
#محرم هم اومد و رفت و کار ما ردیف نشد بلکه #مشکلات ما بیشتر شد
مشکلات و اوضاع خانواده یک طرف
و فهمیدن #بیماری جسمانی و کلیوی من یک طرف
#خانواده به شدت با رفتن من #مخالفت کردن .... مخالفت اونها و سماجت من ادامه داشت تا
دو هفته مونده بود به اربعین
گوشیم زنگ خورد
یک از آشنا تماس گرفت، میدونست من نمیرم کربلا و مشکلاتم چیه
هی با من صحبت،کرد و #دلداریم میداد ولی فایده نداشت
روز های آخر دیگه افتادم به #زجه_زدن
توی یک سخنرانی از آقای #پناهیان شنیدم که میگفت هر جا کارتون گیر کرد حسین رو به خواهرش #زینب قسم بدین این کار ور کردم 😭😭
#طوفان_بود طوفان کرد و طوفان شد 🌪
#معجزه شد مشکلاتم تک تک برطرف شد 😃
با خواست خدا و تلاش و کمک آشنام کارام ردیف شد
مادر پدرم #راضی شدن اصلا خوشحال و #مشتاق بودن که برم نمیدونم چی شد ولی مادرم فقط گریه میکرد😭 میگفت برو فقط برو و مارو #دعا_کن شاید تا سال بعد مشکلاتی باشه نتونی سال بعد هم بری امسال حتما باید بری
# مادر و پدرم هم تا حالا نتونستند برن کربلا 😞
اونا تمام #داراییشون رو به من دادن تا برم #اربعین حرم آقا
پاسپورت و .... همه چی خیلی زود ردیف شد
بالاخره #عازم کربلاشدیم من و بچه ها و یکی از اون دوستام که باهم رفتیم پیش پنجره فولاد 😇
خدا کنه که سال بعد با هم همه بریم کربلا اونم #اربعین بخصوص #پیاده_روی🙏
آخ میمیرم برای مسیر امام حسین برای #چایی_عراقی برا #موکب نشینی ای حسین
برا ذکر حسین حسین تو مسیر واییییی خدای من دیوانه میکنه آدم رو حرمش حرم شاه شهیدان
امام حسین و حضرت عباس آخ میمیرم برا بین الحرمین
واقعا راسته که میگن
#شب_های_جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو
دعا کنید همه #جامونده ها همه آرزومندا بتونن برن حرم 🙏
به خصوص پدر و مادرم که تموم داراییشون رو دادن که من برم حرم
✅ راستی این رو نگفتم واقعا هر چی #پول برا رفتن به اربعین #خرج شد سه برابر حتی چهار برابر به خانوادم برگشت🙏
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
✍️#خاطره : حسین علینژاد از روستای ذغالچال #ساری
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
💠چه نام آشناییست "اربعین"برای انقلابی ها؛همان ماه های آخر که کشتی نهضت خمینی،سوار بر موج اربعینهای پی درپی به ساحل بهمن57 رسید.
و حالا نوبت انقلاب جهانی است...☀️
ارسالی از #مخاطبان
🆔 @ArbaeenIR
و حالا نوبت انقلاب جهانی است...☀️
ارسالی از #مخاطبان
🆔 @ArbaeenIR
✍️ #سفرنامه جذاب و خواندنی "تو قافِ قرار و من عینِ عبور"
1️⃣ قسمت اول
#تو_قاف_قرار_من_عین_عبور
یارب...
🔴 من به قلبم ایمان داشتم آرزویی جز کربلا ندارد!
🔹ایستاده ام وسط خیابان، درست روبه روی گنبد فیروزهای...سلام میدهم!
منتظر جواب میمانم...!
«حتمی جواب داده اند و من نشنیدهام»
این را میگویم و از خیابان رد میشوم...
🔸ماشینها سپر به سپر مانده اند پشت فرمان ایست آقایان پلیس.خیابان را برایمان قُرق کرده اند.
راننده ها دو دسته اند:
یا دارند زیر لب غُر میزنند، یا دست زیر چانه شان گذاشته و عبور ما چند صد نفر کوله به دوش را تماشا میکنند.
🔹یکیشان که بی اعصابتر است سرش را از توی پنجره میآورد بیرون، و ولوم صدایش را روی گوش مسئولمان تنظیم میکند و میگوید:
«هر روز یه ادا در میارین»
🔸راست میگوید بنده خدا...
امروز همه اش ادا درآوردیم؛
ادای پیاده روی را؛
ادای اربعینیهای نجف تا کربلا رفته را...!
حتی ادای موکبهای طریق را، که با عشق چای میدهند و نارنگی.
🔹«شبهای جمکران جان میدهند برای عکس شدن»!
این را رفیق عکاسمان میگوید.
نای تمام قد ایستادن را ندارم.
از روی نیمکت، گنبد و گلدسته را سوژه میکنم، دستهای یخ زده ام را «ها» میکنم تا بیحسی شان معلوم نباشد توی عکس...!
🔸میخواهم زیر عکس بنویسم: «نائب زیارهتان هستم»، یا چه میدانم مثلا: «دعاگویتان هستم» و بگذارمش توی اینستا.
🔹لحظه آخر شیطنتم گل میکند. مینویسم: «عازم کربلام التماس کنید دعاتون کنم»
رفقا از شباهت صحن جمکران و کوفه میگویند.
نظری ندارم...!
گُله به گُله پیام لایک و کامنت اینستا میآید.
🔸روی دیدن باطری ته کشیده گوشی را ندارم.
از پارسالِ کوفه هیچ چیز یادم نیست. نه از صحن و سرایش نه از حال و هوایم!
همهاش یک خاطره سبز و شیرین و خنک توی ذهنم مانده، چیزی شبیه طعم مُهیطو.
حتمی آن روز هم گنگ بوده حال دلم! درست مثل الان که باورم نیست مسافر بودنم را.
🔹دلم پیش اینستاست هنوز...
زیر جُلَکی پیام آخر را میخوانم: «خداروشکر طلبیدن و حاجت روا شدی»
جوابش را مینویسم:
من به قلبم ایمان داشتم، آرزویی جز کربلا ندارد...!
#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #سفرنامه فاطمه تقی زاده - #تو_قاف_قرار_من_عین_عبور - بخش اول1️⃣
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
✅سفرنامه و دلنوشتههای اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
1️⃣ قسمت اول
#تو_قاف_قرار_من_عین_عبور
یارب...
🔴 من به قلبم ایمان داشتم آرزویی جز کربلا ندارد!
🔹ایستاده ام وسط خیابان، درست روبه روی گنبد فیروزهای...سلام میدهم!
منتظر جواب میمانم...!
«حتمی جواب داده اند و من نشنیدهام»
این را میگویم و از خیابان رد میشوم...
🔸ماشینها سپر به سپر مانده اند پشت فرمان ایست آقایان پلیس.خیابان را برایمان قُرق کرده اند.
راننده ها دو دسته اند:
یا دارند زیر لب غُر میزنند، یا دست زیر چانه شان گذاشته و عبور ما چند صد نفر کوله به دوش را تماشا میکنند.
🔹یکیشان که بی اعصابتر است سرش را از توی پنجره میآورد بیرون، و ولوم صدایش را روی گوش مسئولمان تنظیم میکند و میگوید:
«هر روز یه ادا در میارین»
🔸راست میگوید بنده خدا...
امروز همه اش ادا درآوردیم؛
ادای پیاده روی را؛
ادای اربعینیهای نجف تا کربلا رفته را...!
حتی ادای موکبهای طریق را، که با عشق چای میدهند و نارنگی.
🔹«شبهای جمکران جان میدهند برای عکس شدن»!
این را رفیق عکاسمان میگوید.
نای تمام قد ایستادن را ندارم.
از روی نیمکت، گنبد و گلدسته را سوژه میکنم، دستهای یخ زده ام را «ها» میکنم تا بیحسی شان معلوم نباشد توی عکس...!
🔸میخواهم زیر عکس بنویسم: «نائب زیارهتان هستم»، یا چه میدانم مثلا: «دعاگویتان هستم» و بگذارمش توی اینستا.
🔹لحظه آخر شیطنتم گل میکند. مینویسم: «عازم کربلام التماس کنید دعاتون کنم»
رفقا از شباهت صحن جمکران و کوفه میگویند.
نظری ندارم...!
گُله به گُله پیام لایک و کامنت اینستا میآید.
🔸روی دیدن باطری ته کشیده گوشی را ندارم.
از پارسالِ کوفه هیچ چیز یادم نیست. نه از صحن و سرایش نه از حال و هوایم!
همهاش یک خاطره سبز و شیرین و خنک توی ذهنم مانده، چیزی شبیه طعم مُهیطو.
حتمی آن روز هم گنگ بوده حال دلم! درست مثل الان که باورم نیست مسافر بودنم را.
🔹دلم پیش اینستاست هنوز...
زیر جُلَکی پیام آخر را میخوانم: «خداروشکر طلبیدن و حاجت روا شدی»
جوابش را مینویسم:
من به قلبم ایمان داشتم، آرزویی جز کربلا ندارد...!
#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #سفرنامه فاطمه تقی زاده - #تو_قاف_قرار_من_عین_عبور - بخش اول1️⃣
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
✅سفرنامه و دلنوشتههای اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
🔴لحظه خداحافظی و حس و حال خواندنی و جانسوز جاماندگان
🔴 من ای صَبا ره رفتن به کوی دوست ندانم، تو میروی به سلامت؛ سلام ما برسانی...!
🔸چفیه مشکی را دور صورتش پیچیده، تقاطع چفیه و چشمها خیس خیس است.
ایستاده روی صندلی؛ قرآن را یک دور دور سرم میچرخاند، از زیر قرآنش رد میشوم.
التماس دعایش خیلی نرم جا خوش میکند توی لیست «التماس دعایی» های ذهنم، میگوید ویژه دعایش کنم.
میدانم، آدم ویژه دعا کردن نیستم! نگاهم را از نگاهش میدزدم، سرم را میاندازم پایین:
_چشم...! اگه لایق باشم حتما.
🔹یک عالم آدم جمع شدهاند توی پایانه.
بوی اسپند بُر میخورد توی هوا و تنهاش میخورد به تنهی مداحی حاج میثم و یک معجون بغض آورِ نوستالژیک میسازد.
🔸خورشید قُم بالای سرمان هست ولی مثل سابق اذیت نمیکند؛ میشود یک لنگه پا ایستاد زیر نور پاییزیاش و منتظر دو همسفر عکاسِ خبرنگار ماند.
حریف حس گل کردهی خبرنگاریشان نشدند، رفتند تا سوژه داغ است بچسبانند به تنور دوربین.
🔹«الرفیق ثم الطریق» از اربعین پارسال افتاده توی دهانمان و پُزش را به همه میدهیم، رفیقِ طریق دو ساله شدهایم برای هم.
🔸کار خود ارباب است حتمی، شب قدر وقتی داشتم با پررویی میگفتم: «خدایا زیارت مشاهد مشرفه را نصیبم کن، در بهترین زمان و با بهترین همسفران» در نامه اعمال امسالم رقم زد: اربعین با رفقایش برود کربلا...!
🔹14 اتوبوس به صف ایستاده اند.
بعضیها زودتر سوار میشوند، بعضیها هنوز مشغول وداعند و بعضیها هم مثل من...
🔸یک آدم خیّر پیدا میشود لیوانِ آبی میآورد و پشت بندش یک دسته کاغذ میگذارد کف دستم.
میگوید طرح زیارت نیابتی است، هر عمود را به نیت یکیشان قدم بردار، جا مانده اند!!!
🔹روبروی بنرِ تمام قد « همپای قافله» میایستم و نمه نمه آب را سر میکشم و دلنوشتههای توی کاغذ را میخوانم:
🔸_توروخدا به یاد رهبر عزیزمون هم چند عمود قدم بردارید...!
🔹_به آقا بگو این رسمش نیست، من بی وفام شما چرا قهر میکنید؟
🔸_ موقع پیاده روی به یاد همه مریضا باشید، مادر مریض من رو هم دعا کنید.
🔹_من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم، تو میروی به سلامت؛ سلام ما برسانی...
🔸_من از قافله جا مونده کجا گریه کنم؟ چی میشد میون پیاده ها گریه کنم؟! التماس دعای فرج
🔹_ دخترم اصرار داره خودش بنویسه: سلام خانم، من برای خودم هیچی نمیخوام فقط برای دوستم حنانه دعا کنید باباش تو سوریه شهید شد، دوست داره خوابشو ببینه!
🔸با انگشت رد اشک را از روی گونه ام می دزدم و میان تبسم و گریه میخوانم:
من پای عشق تو کمرم تا شد ای پدر ..... این شد که سر به زیر شدم در سه سالگی
کاغذها را با آداب تا میکنم میگذارم توی جیب کوله و راه میافتم.
🔹بانوی نوزده بیست ساله ای از توی جمعیت میآید سراغم، دست میاندازد و با فشار، بندِ کوله ام را میگیرد:
_ خواهش میکنم اجازه بدین من بیارمش!
از بچههای خوابگاه است، اشکش بند نمیشود، شماره اتوبوسم را میپرسد.
کوله را صاف میگذارد جلوی صندوق بار اتوبوس13، مثل خواهر نداشتهام بغلم میکند، مثل خواهر نداشتهام بغلش میکنم، پیشانی ام را میبوسد و بدون آنکه چیزی بگوید میرود.
🔸شوری اشکش را حس میکنم، توی دفترچه گوشی مینویسم: یادم باشد یادت کنم حرم ارباب.
#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #سفرنامه فاطمه تقی زاده - #تو_قاف_قرار_من_عین_عبور - بخش دوم2️⃣
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
✅سفرنامه و دلنوشتههای اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
🔴 من ای صَبا ره رفتن به کوی دوست ندانم، تو میروی به سلامت؛ سلام ما برسانی...!
🔸چفیه مشکی را دور صورتش پیچیده، تقاطع چفیه و چشمها خیس خیس است.
ایستاده روی صندلی؛ قرآن را یک دور دور سرم میچرخاند، از زیر قرآنش رد میشوم.
التماس دعایش خیلی نرم جا خوش میکند توی لیست «التماس دعایی» های ذهنم، میگوید ویژه دعایش کنم.
میدانم، آدم ویژه دعا کردن نیستم! نگاهم را از نگاهش میدزدم، سرم را میاندازم پایین:
_چشم...! اگه لایق باشم حتما.
🔹یک عالم آدم جمع شدهاند توی پایانه.
بوی اسپند بُر میخورد توی هوا و تنهاش میخورد به تنهی مداحی حاج میثم و یک معجون بغض آورِ نوستالژیک میسازد.
🔸خورشید قُم بالای سرمان هست ولی مثل سابق اذیت نمیکند؛ میشود یک لنگه پا ایستاد زیر نور پاییزیاش و منتظر دو همسفر عکاسِ خبرنگار ماند.
حریف حس گل کردهی خبرنگاریشان نشدند، رفتند تا سوژه داغ است بچسبانند به تنور دوربین.
🔹«الرفیق ثم الطریق» از اربعین پارسال افتاده توی دهانمان و پُزش را به همه میدهیم، رفیقِ طریق دو ساله شدهایم برای هم.
🔸کار خود ارباب است حتمی، شب قدر وقتی داشتم با پررویی میگفتم: «خدایا زیارت مشاهد مشرفه را نصیبم کن، در بهترین زمان و با بهترین همسفران» در نامه اعمال امسالم رقم زد: اربعین با رفقایش برود کربلا...!
🔹14 اتوبوس به صف ایستاده اند.
بعضیها زودتر سوار میشوند، بعضیها هنوز مشغول وداعند و بعضیها هم مثل من...
🔸یک آدم خیّر پیدا میشود لیوانِ آبی میآورد و پشت بندش یک دسته کاغذ میگذارد کف دستم.
میگوید طرح زیارت نیابتی است، هر عمود را به نیت یکیشان قدم بردار، جا مانده اند!!!
🔹روبروی بنرِ تمام قد « همپای قافله» میایستم و نمه نمه آب را سر میکشم و دلنوشتههای توی کاغذ را میخوانم:
🔸_توروخدا به یاد رهبر عزیزمون هم چند عمود قدم بردارید...!
🔹_به آقا بگو این رسمش نیست، من بی وفام شما چرا قهر میکنید؟
🔸_ موقع پیاده روی به یاد همه مریضا باشید، مادر مریض من رو هم دعا کنید.
🔹_من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم، تو میروی به سلامت؛ سلام ما برسانی...
🔸_من از قافله جا مونده کجا گریه کنم؟ چی میشد میون پیاده ها گریه کنم؟! التماس دعای فرج
🔹_ دخترم اصرار داره خودش بنویسه: سلام خانم، من برای خودم هیچی نمیخوام فقط برای دوستم حنانه دعا کنید باباش تو سوریه شهید شد، دوست داره خوابشو ببینه!
🔸با انگشت رد اشک را از روی گونه ام می دزدم و میان تبسم و گریه میخوانم:
من پای عشق تو کمرم تا شد ای پدر ..... این شد که سر به زیر شدم در سه سالگی
کاغذها را با آداب تا میکنم میگذارم توی جیب کوله و راه میافتم.
🔹بانوی نوزده بیست ساله ای از توی جمعیت میآید سراغم، دست میاندازد و با فشار، بندِ کوله ام را میگیرد:
_ خواهش میکنم اجازه بدین من بیارمش!
از بچههای خوابگاه است، اشکش بند نمیشود، شماره اتوبوسم را میپرسد.
کوله را صاف میگذارد جلوی صندوق بار اتوبوس13، مثل خواهر نداشتهام بغلم میکند، مثل خواهر نداشتهام بغلش میکنم، پیشانی ام را میبوسد و بدون آنکه چیزی بگوید میرود.
🔸شوری اشکش را حس میکنم، توی دفترچه گوشی مینویسم: یادم باشد یادت کنم حرم ارباب.
#دل_نوشته سفر اربعين
✍️ #سفرنامه فاطمه تقی زاده - #تو_قاف_قرار_من_عین_عبور - بخش دوم2️⃣
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#سفرنامه #دلنوشته #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
✅سفرنامه و دلنوشتههای اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
🔴 تاثیر ویژه احساس وظیفه نسبت به امام زمان (عج) در اربعینی شدنم
⭕️ نیتی که به پیاده روی اربعین اثرفوق العاده می دهد!
#شب_خاطره #یادش_بخیر
فقط اگه خدا بخواهد...می شود
بسم رب الشهدا....
پارسال خودمو به آب و آتیش زدم که #اربعین برم کربلا... درها بسته شده بود، از جایی که فکرشو نمیکردم. پاسپورتم به مشکل خورده بود. هر چی رفتم اداره #گذرنامه و اومدیم نشد، روز بعد حرکت کاروان پاسپورتم اومد و من #جاماندم !😭
فقط با #دل_شکسته و گریه دوستامو بدرقه کردم....😭
اما گذشت و نزدیک اربعین ۹۵ ،
این بار #جوردیگه ای اربعین را می خواستم به آقا #امام_زمان میگفتم می خوام برم #وظیفه ام را انجام دهم می خواهم حتی ذره هم شده برای #ظهورتان کاری کنم دیگه مثل پارسال فقط شور و عشق امام حسین نبود، احساس #وظیفه بود همراه با #عشقی وصف نشدنی
دغدغه و مشکلاتی داشتم و نشد برای اربعین اقدام کنم از جایی هم که فارغ التحصیل بودم فکر نمیکردم بشه بازم با کاروان دانشگاه برم....
اما دلم آشوب بود خیلی #دلتنگ بودم و گریه میکردم...😭
یه روز صبح مثل همیشه که مشغول کارهام بودم یهو به دلم افتاد با این که زمان ثبت نام گذشته ولی به مسئول کاروان پارسال پیام بدم ،شاید جور شد و رفتم...😞
تو دلم گفتم تو یک قدم بردار نگی اقدامی نکردی، قسمت باشه #دعوت باشی خدا جور میکنه...
پیام دادم و اون شخص گفت که دیگه مسئول نیست و شماره مسئول امسال بهم دادن، به مسئول امسال بود پیام دادم و گفت به فلانی پیام بده ... به اون شخص که پیام دادم گفت:
"سلام
همین الان مبلغ .... هزار تومان به کارت ..... واریز کن و برام تلگرام کن
تمام مدارک رو تا فردا ساعت 9 صبح بیارید دفتر ستاد دانشجویی اربعین دانشگاه تهران"
و من به پهنای صورت اشک میریختم و به پیام نگاه میکردم😭
دیگه خواب نبود💤
اربعین... پای پیاده... کربلا... برای انجام وظیفه😍
اما امسال اقا نگذاشت آب به دلم تکون بخورد و سریع کارم درست کرد...
همه چی دست خداست اگر بخواهد حتی با ۳تا پیامک هم میشود...
📸 عکسگرفته شدهتوسط خودم
goo.gl/HQJgev
✍️#خاطره : زهرا از #تهران
🔴 سفر اربعین را «وظیفه» بدانیم نه صرفاً سفری برای «حال خوش معنوی»👇
🔗 t.iss.one/ArbaeenIR/1292
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🔴 @ArbaeenIR
⭕️ نیتی که به پیاده روی اربعین اثرفوق العاده می دهد!
#شب_خاطره #یادش_بخیر
فقط اگه خدا بخواهد...می شود
بسم رب الشهدا....
پارسال خودمو به آب و آتیش زدم که #اربعین برم کربلا... درها بسته شده بود، از جایی که فکرشو نمیکردم. پاسپورتم به مشکل خورده بود. هر چی رفتم اداره #گذرنامه و اومدیم نشد، روز بعد حرکت کاروان پاسپورتم اومد و من #جاماندم !😭
فقط با #دل_شکسته و گریه دوستامو بدرقه کردم....😭
اما گذشت و نزدیک اربعین ۹۵ ،
این بار #جوردیگه ای اربعین را می خواستم به آقا #امام_زمان میگفتم می خوام برم #وظیفه ام را انجام دهم می خواهم حتی ذره هم شده برای #ظهورتان کاری کنم دیگه مثل پارسال فقط شور و عشق امام حسین نبود، احساس #وظیفه بود همراه با #عشقی وصف نشدنی
دغدغه و مشکلاتی داشتم و نشد برای اربعین اقدام کنم از جایی هم که فارغ التحصیل بودم فکر نمیکردم بشه بازم با کاروان دانشگاه برم....
اما دلم آشوب بود خیلی #دلتنگ بودم و گریه میکردم...😭
یه روز صبح مثل همیشه که مشغول کارهام بودم یهو به دلم افتاد با این که زمان ثبت نام گذشته ولی به مسئول کاروان پارسال پیام بدم ،شاید جور شد و رفتم...😞
تو دلم گفتم تو یک قدم بردار نگی اقدامی نکردی، قسمت باشه #دعوت باشی خدا جور میکنه...
پیام دادم و اون شخص گفت که دیگه مسئول نیست و شماره مسئول امسال بهم دادن، به مسئول امسال بود پیام دادم و گفت به فلانی پیام بده ... به اون شخص که پیام دادم گفت:
"سلام
همین الان مبلغ .... هزار تومان به کارت ..... واریز کن و برام تلگرام کن
تمام مدارک رو تا فردا ساعت 9 صبح بیارید دفتر ستاد دانشجویی اربعین دانشگاه تهران"
و من به پهنای صورت اشک میریختم و به پیام نگاه میکردم😭
دیگه خواب نبود💤
اربعین... پای پیاده... کربلا... برای انجام وظیفه😍
اما امسال اقا نگذاشت آب به دلم تکون بخورد و سریع کارم درست کرد...
همه چی دست خداست اگر بخواهد حتی با ۳تا پیامک هم میشود...
📸 عکسگرفته شدهتوسط خودم
goo.gl/HQJgev
✍️#خاطره : زهرا از #تهران
🔴 سفر اربعین را «وظیفه» بدانیم نه صرفاً سفری برای «حال خوش معنوی»👇
🔗 t.iss.one/ArbaeenIR/1292
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🔴 @ArbaeenIR
همه در خاطرشان...
یاد کنند از چایی ☕️
من خلاف دِگَران
آبِ عراقی طَلَبَم....
اللّهمَ ارزُقنا کربلا...💔
#مای_بارد
#دلنوشته #اعضا #مخاطبان
🆔 @ArbaeenIR
یاد کنند از چایی ☕️
من خلاف دِگَران
آبِ عراقی طَلَبَم....
اللّهمَ ارزُقنا کربلا...💔
#مای_بارد
#دلنوشته #اعضا #مخاطبان
🆔 @ArbaeenIR
☀️ کرامت حضرت زینب(س) در اربعینی شدنم
#شب_خاطره
#یادش_بخیر
بسم رب شهدا رب ودود
سه ماه مونده بود به محرم .....
شرایط حاکم و اوضاع خانوادم خبر از انتظار دوباره و #فراغ از حرم رو میداد فراغ دیدن #کربلا 💔
سال هاست انتظارش رو میکشدم 😞
زندگی برام بی معنی شده بود #سرگردان و گمراه
از طرفی نتونستن و جور نشدن شرایطم برا رفتن #اربعین به کربلا
و از طرف دیگه متوجه شدم که سیل کثیری از دوستام آماده ی رفتن و باز هم تنهایی و انگار امسال هم #جاموندم
تو این چند وقت هیات های هفتگی میرفتم هر هفته سر مزار شهید گمنام میرفتم که شاید آقا جوابم رو بده شاید اون ها برام بتونن #برات_کربلا رو از اقا بگیرن 🙏
شاید اسم من رو تو زائراش بنویسه اما هر چه که به محرم نزدیک تر میشدم مشکلات برا رفتن بیشتر میشد و #نرفتن من قطعی تر
امیدم رو #کامل از دست دادم
دو سه روز مونده بود به عید قربان رفتم پا بوسی آقا #امام_رضا
همه ی دوستام تو مشهد از رفتنشون به #کربلا صحبت میکردند
من و دو تا از رفیقام که احتمال رفتنمون خیلی خیلی خیلی کم بود رفتیم پیش #پنجره_فولاد هر چی تونستیم #گریه کردیم 😭و از آقا #طلب_کربلا کردیم ولی هر سه تا مون نا امید 😔
با هم این شعر رو زمزمه میکردیم در اوج نا امیدی
پنجره فولاد رضا مکه میده منا میده ...
روزها همین طور میگذشتن و من #ناامید تر میشدم
شور عجیبی برا محرم و رسیدنش داشتم
#محرم هم اومد و رفت و کار ما ردیف نشد بلکه #مشکلات ما بیشتر شد
مشکلات و اوضاع خانواده یک طرف
و فهمیدن #بیماری جسمانی و کلیوی من یک طرف
#خانواده به شدت با رفتن من #مخالفت کردن .... مخالفت اونها و سماجت من ادامه داشت تا
دو هفته مونده بود به اربعین
گوشیم زنگ خورد
یک از آشنا تماس گرفت، میدونست من نمیرم کربلا و مشکلاتم چیه
هی با من صحبت،کرد و #دلداریم میداد ولی فایده نداشت
روز های آخر دیگه افتادم به #زجه_زدن
توی یک سخنرانی از آقای #پناهیان شنیدم که میگفت هر جا کارتون گیر کرد حسین رو به خواهرش #زینب قسم بدین این کار ور کردم 😭😭
#طوفان_بود طوفان کرد و طوفان شد 🌪
#معجزه شد مشکلاتم تک تک برطرف شد 😃
با خواست خدا و تلاش و کمک آشنام کارام ردیف شد
مادر پدرم #راضی شدن اصلا خوشحال و #مشتاق بودن که برم نمیدونم چی شد ولی مادرم فقط گریه میکرد😭 میگفت برو فقط برو و مارو #دعا_کن شاید تا سال بعد مشکلاتی باشه نتونی سال بعد هم بری امسال حتما باید بری
# مادر و پدرم هم تا حالا نتونستند برن کربلا 😞
اونا تمام #داراییشون رو به من دادن تا برم #اربعین حرم آقا
پاسپورت و .... همه چی خیلی زود ردیف شد
بالاخره #عازم کربلاشدیم من و بچه ها و یکی از اون دوستام که باهم رفتیم پیش پنجره فولاد 😇
خدا کنه که سال بعد با هم همه بریم کربلا اونم #اربعین بخصوص #پیاده_روی🙏
آخ میمیرم برای مسیر امام حسین برای #چایی_عراقی برا #موکب نشینی ای حسین
برا ذکر حسین حسین تو مسیر واییییی خدای من دیوانه میکنه آدم رو حرمش حرم شاه شهیدان
امام حسین و حضرت عباس آخ میمیرم برا بین الحرمین
واقعا راسته که میگن
#شب_های_جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو
دعا کنید همه #جامونده ها همه آرزومندا بتونن برن حرم 🙏
به خصوص پدر و مادرم که تموم داراییشون رو دادن که من برم حرم
✅ راستی این رو نگفتم واقعا هر چی #پول برا رفتن به اربعین #خرج شد سه برابر حتی چهار برابر به خانوادم برگشت🙏
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
✍️#خاطره : حسین علینژاد از روستای ذغالچال #ساری
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
#شب_خاطره
#یادش_بخیر
بسم رب شهدا رب ودود
سه ماه مونده بود به محرم .....
شرایط حاکم و اوضاع خانوادم خبر از انتظار دوباره و #فراغ از حرم رو میداد فراغ دیدن #کربلا 💔
سال هاست انتظارش رو میکشدم 😞
زندگی برام بی معنی شده بود #سرگردان و گمراه
از طرفی نتونستن و جور نشدن شرایطم برا رفتن #اربعین به کربلا
و از طرف دیگه متوجه شدم که سیل کثیری از دوستام آماده ی رفتن و باز هم تنهایی و انگار امسال هم #جاموندم
تو این چند وقت هیات های هفتگی میرفتم هر هفته سر مزار شهید گمنام میرفتم که شاید آقا جوابم رو بده شاید اون ها برام بتونن #برات_کربلا رو از اقا بگیرن 🙏
شاید اسم من رو تو زائراش بنویسه اما هر چه که به محرم نزدیک تر میشدم مشکلات برا رفتن بیشتر میشد و #نرفتن من قطعی تر
امیدم رو #کامل از دست دادم
دو سه روز مونده بود به عید قربان رفتم پا بوسی آقا #امام_رضا
همه ی دوستام تو مشهد از رفتنشون به #کربلا صحبت میکردند
من و دو تا از رفیقام که احتمال رفتنمون خیلی خیلی خیلی کم بود رفتیم پیش #پنجره_فولاد هر چی تونستیم #گریه کردیم 😭و از آقا #طلب_کربلا کردیم ولی هر سه تا مون نا امید 😔
با هم این شعر رو زمزمه میکردیم در اوج نا امیدی
پنجره فولاد رضا مکه میده منا میده ...
روزها همین طور میگذشتن و من #ناامید تر میشدم
شور عجیبی برا محرم و رسیدنش داشتم
#محرم هم اومد و رفت و کار ما ردیف نشد بلکه #مشکلات ما بیشتر شد
مشکلات و اوضاع خانواده یک طرف
و فهمیدن #بیماری جسمانی و کلیوی من یک طرف
#خانواده به شدت با رفتن من #مخالفت کردن .... مخالفت اونها و سماجت من ادامه داشت تا
دو هفته مونده بود به اربعین
گوشیم زنگ خورد
یک از آشنا تماس گرفت، میدونست من نمیرم کربلا و مشکلاتم چیه
هی با من صحبت،کرد و #دلداریم میداد ولی فایده نداشت
روز های آخر دیگه افتادم به #زجه_زدن
توی یک سخنرانی از آقای #پناهیان شنیدم که میگفت هر جا کارتون گیر کرد حسین رو به خواهرش #زینب قسم بدین این کار ور کردم 😭😭
#طوفان_بود طوفان کرد و طوفان شد 🌪
#معجزه شد مشکلاتم تک تک برطرف شد 😃
با خواست خدا و تلاش و کمک آشنام کارام ردیف شد
مادر پدرم #راضی شدن اصلا خوشحال و #مشتاق بودن که برم نمیدونم چی شد ولی مادرم فقط گریه میکرد😭 میگفت برو فقط برو و مارو #دعا_کن شاید تا سال بعد مشکلاتی باشه نتونی سال بعد هم بری امسال حتما باید بری
# مادر و پدرم هم تا حالا نتونستند برن کربلا 😞
اونا تمام #داراییشون رو به من دادن تا برم #اربعین حرم آقا
پاسپورت و .... همه چی خیلی زود ردیف شد
بالاخره #عازم کربلاشدیم من و بچه ها و یکی از اون دوستام که باهم رفتیم پیش پنجره فولاد 😇
خدا کنه که سال بعد با هم همه بریم کربلا اونم #اربعین بخصوص #پیاده_روی🙏
آخ میمیرم برای مسیر امام حسین برای #چایی_عراقی برا #موکب نشینی ای حسین
برا ذکر حسین حسین تو مسیر واییییی خدای من دیوانه میکنه آدم رو حرمش حرم شاه شهیدان
امام حسین و حضرت عباس آخ میمیرم برا بین الحرمین
واقعا راسته که میگن
#شب_های_جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو
دعا کنید همه #جامونده ها همه آرزومندا بتونن برن حرم 🙏
به خصوص پدر و مادرم که تموم داراییشون رو دادن که من برم حرم
✅ راستی این رو نگفتم واقعا هر چی #پول برا رفتن به اربعین #خرج شد سه برابر حتی چهار برابر به خانوادم برگشت🙏
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
✍️#خاطره : حسین علینژاد از روستای ذغالچال #ساری
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
Forwarded from Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
☀️ کرامت حضرت زینب(س) در اربعینی شدنم
#شب_خاطره
#یادش_بخیر
بسم رب شهدا رب ودود
سه ماه مونده بود به محرم .....
شرایط حاکم و اوضاع خانوادم خبر از انتظار دوباره و #فراغ از حرم رو میداد فراغ دیدن #کربلا 💔
سال هاست انتظارش رو میکشدم 😞
زندگی برام بی معنی شده بود #سرگردان و گمراه
از طرفی نتونستن و جور نشدن شرایطم برا رفتن #اربعین به کربلا
و از طرف دیگه متوجه شدم که سیل کثیری از دوستام آماده ی رفتن و باز هم تنهایی و انگار امسال هم #جاموندم
تو این چند وقت هیات های هفتگی میرفتم هر هفته سر مزار شهید گمنام میرفتم که شاید آقا جوابم رو بده شاید اون ها برام بتونن #برات_کربلا رو از اقا بگیرن 🙏
شاید اسم من رو تو زائراش بنویسه اما هر چه که به محرم نزدیک تر میشدم مشکلات برا رفتن بیشتر میشد و #نرفتن من قطعی تر
امیدم رو #کامل از دست دادم
دو سه روز مونده بود به عید قربان رفتم پا بوسی آقا #امام_رضا
همه ی دوستام تو مشهد از رفتنشون به #کربلا صحبت میکردند
من و دو تا از رفیقام که احتمال رفتنمون خیلی خیلی خیلی کم بود رفتیم پیش #پنجره_فولاد هر چی تونستیم #گریه کردیم 😭و از آقا #طلب_کربلا کردیم ولی هر سه تا مون نا امید 😔
با هم این شعر رو زمزمه میکردیم در اوج نا امیدی
پنجره فولاد رضا مکه میده منا میده ...
روزها همین طور میگذشتن و من #ناامید تر میشدم
شور عجیبی برا محرم و رسیدنش داشتم
#محرم هم اومد و رفت و کار ما ردیف نشد بلکه #مشکلات ما بیشتر شد
مشکلات و اوضاع خانواده یک طرف
و فهمیدن #بیماری جسمانی و کلیوی من یک طرف
#خانواده به شدت با رفتن من #مخالفت کردن .... مخالفت اونها و سماجت من ادامه داشت تا
دو هفته مونده بود به اربعین
گوشیم زنگ خورد
یک از آشنا تماس گرفت، میدونست من نمیرم کربلا و مشکلاتم چیه
هی با من صحبت،کرد و #دلداریم میداد ولی فایده نداشت
روز های آخر دیگه افتادم به #زجه_زدن
توی یک سخنرانی از آقای #پناهیان شنیدم که میگفت هر جا کارتون گیر کرد حسین رو به خواهرش #زینب قسم بدین این کار ور کردم 😭😭
#طوفان_بود طوفان کرد و طوفان شد 🌪
#معجزه شد مشکلاتم تک تک برطرف شد 😃
با خواست خدا و تلاش و کمک آشنام کارام ردیف شد
مادر پدرم #راضی شدن اصلا خوشحال و #مشتاق بودن که برم نمیدونم چی شد ولی مادرم فقط گریه میکرد😭 میگفت برو فقط برو و مارو #دعا_کن شاید تا سال بعد مشکلاتی باشه نتونی سال بعد هم بری امسال حتما باید بری
# مادر و پدرم هم تا حالا نتونستند برن کربلا 😞
اونا تمام #داراییشون رو به من دادن تا برم #اربعین حرم آقا
پاسپورت و .... همه چی خیلی زود ردیف شد
بالاخره #عازم کربلاشدیم من و بچه ها و یکی از اون دوستام که باهم رفتیم پیش پنجره فولاد 😇
خدا کنه که سال بعد با هم همه بریم کربلا اونم #اربعین بخصوص #پیاده_روی🙏
آخ میمیرم برای مسیر امام حسین برای #چایی_عراقی برا #موکب نشینی ای حسین
برا ذکر حسین حسین تو مسیر واییییی خدای من دیوانه میکنه آدم رو حرمش حرم شاه شهیدان
امام حسین و حضرت عباس آخ میمیرم برا بین الحرمین
واقعا راسته که میگن
#شب_های_جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو
دعا کنید همه #جامونده ها همه آرزومندا بتونن برن حرم 🙏
به خصوص پدر و مادرم که تموم داراییشون رو دادن که من برم حرم
✅ راستی این رو نگفتم واقعا هر چی #پول برا رفتن به اربعین #خرج شد سه برابر حتی چهار برابر به خانوادم برگشت🙏
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
✍️#خاطره : حسین علینژاد از روستای ذغالچال #ساری
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
#شب_خاطره
#یادش_بخیر
بسم رب شهدا رب ودود
سه ماه مونده بود به محرم .....
شرایط حاکم و اوضاع خانوادم خبر از انتظار دوباره و #فراغ از حرم رو میداد فراغ دیدن #کربلا 💔
سال هاست انتظارش رو میکشدم 😞
زندگی برام بی معنی شده بود #سرگردان و گمراه
از طرفی نتونستن و جور نشدن شرایطم برا رفتن #اربعین به کربلا
و از طرف دیگه متوجه شدم که سیل کثیری از دوستام آماده ی رفتن و باز هم تنهایی و انگار امسال هم #جاموندم
تو این چند وقت هیات های هفتگی میرفتم هر هفته سر مزار شهید گمنام میرفتم که شاید آقا جوابم رو بده شاید اون ها برام بتونن #برات_کربلا رو از اقا بگیرن 🙏
شاید اسم من رو تو زائراش بنویسه اما هر چه که به محرم نزدیک تر میشدم مشکلات برا رفتن بیشتر میشد و #نرفتن من قطعی تر
امیدم رو #کامل از دست دادم
دو سه روز مونده بود به عید قربان رفتم پا بوسی آقا #امام_رضا
همه ی دوستام تو مشهد از رفتنشون به #کربلا صحبت میکردند
من و دو تا از رفیقام که احتمال رفتنمون خیلی خیلی خیلی کم بود رفتیم پیش #پنجره_فولاد هر چی تونستیم #گریه کردیم 😭و از آقا #طلب_کربلا کردیم ولی هر سه تا مون نا امید 😔
با هم این شعر رو زمزمه میکردیم در اوج نا امیدی
پنجره فولاد رضا مکه میده منا میده ...
روزها همین طور میگذشتن و من #ناامید تر میشدم
شور عجیبی برا محرم و رسیدنش داشتم
#محرم هم اومد و رفت و کار ما ردیف نشد بلکه #مشکلات ما بیشتر شد
مشکلات و اوضاع خانواده یک طرف
و فهمیدن #بیماری جسمانی و کلیوی من یک طرف
#خانواده به شدت با رفتن من #مخالفت کردن .... مخالفت اونها و سماجت من ادامه داشت تا
دو هفته مونده بود به اربعین
گوشیم زنگ خورد
یک از آشنا تماس گرفت، میدونست من نمیرم کربلا و مشکلاتم چیه
هی با من صحبت،کرد و #دلداریم میداد ولی فایده نداشت
روز های آخر دیگه افتادم به #زجه_زدن
توی یک سخنرانی از آقای #پناهیان شنیدم که میگفت هر جا کارتون گیر کرد حسین رو به خواهرش #زینب قسم بدین این کار ور کردم 😭😭
#طوفان_بود طوفان کرد و طوفان شد 🌪
#معجزه شد مشکلاتم تک تک برطرف شد 😃
با خواست خدا و تلاش و کمک آشنام کارام ردیف شد
مادر پدرم #راضی شدن اصلا خوشحال و #مشتاق بودن که برم نمیدونم چی شد ولی مادرم فقط گریه میکرد😭 میگفت برو فقط برو و مارو #دعا_کن شاید تا سال بعد مشکلاتی باشه نتونی سال بعد هم بری امسال حتما باید بری
# مادر و پدرم هم تا حالا نتونستند برن کربلا 😞
اونا تمام #داراییشون رو به من دادن تا برم #اربعین حرم آقا
پاسپورت و .... همه چی خیلی زود ردیف شد
بالاخره #عازم کربلاشدیم من و بچه ها و یکی از اون دوستام که باهم رفتیم پیش پنجره فولاد 😇
خدا کنه که سال بعد با هم همه بریم کربلا اونم #اربعین بخصوص #پیاده_روی🙏
آخ میمیرم برای مسیر امام حسین برای #چایی_عراقی برا #موکب نشینی ای حسین
برا ذکر حسین حسین تو مسیر واییییی خدای من دیوانه میکنه آدم رو حرمش حرم شاه شهیدان
امام حسین و حضرت عباس آخ میمیرم برا بین الحرمین
واقعا راسته که میگن
#شب_های_جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو
دعا کنید همه #جامونده ها همه آرزومندا بتونن برن حرم 🙏
به خصوص پدر و مادرم که تموم داراییشون رو دادن که من برم حرم
✅ راستی این رو نگفتم واقعا هر چی #پول برا رفتن به اربعین #خرج شد سه برابر حتی چهار برابر به خانوادم برگشت🙏
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
✍️#خاطره : حسین علینژاد از روستای ذغالچال #ساری
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🆔 @ArbaeenIR
Forwarded from Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
🔴 تاثیر ویژه احساس وظیفه نسبت به امام زمان (عج) در اربعینی شدنم
⭕️ نیتی که به پیاده روی اربعین اثرفوق العاده می دهد!
#شب_خاطره #یادش_بخیر
فقط اگه خدا بخواهد...می شود
بسم رب الشهدا....
پارسال خودمو به آب و آتیش زدم که #اربعین برم کربلا... درها بسته شده بود، از جایی که فکرشو نمیکردم. پاسپورتم به مشکل خورده بود. هر چی رفتم اداره #گذرنامه و اومدیم نشد، روز بعد حرکت کاروان پاسپورتم اومد و من #جاماندم !😭
فقط با #دل_شکسته و گریه دوستامو بدرقه کردم....😭
اما گذشت و نزدیک اربعین ۹۵ ،
این بار #جوردیگه ای اربعین را می خواستم به آقا #امام_زمان میگفتم می خوام برم #وظیفه ام را انجام دهم می خواهم حتی ذره هم شده برای #ظهورتان کاری کنم دیگه مثل پارسال فقط شور و عشق امام حسین نبود، احساس #وظیفه بود همراه با #عشقی وصف نشدنی
دغدغه و مشکلاتی داشتم و نشد برای اربعین اقدام کنم از جایی هم که فارغ التحصیل بودم فکر نمیکردم بشه بازم با کاروان دانشگاه برم....
اما دلم آشوب بود خیلی #دلتنگ بودم و گریه میکردم...😭
یه روز صبح مثل همیشه که مشغول کارهام بودم یهو به دلم افتاد با این که زمان ثبت نام گذشته ولی به مسئول کاروان پارسال پیام بدم ،شاید جور شد و رفتم...😞
تو دلم گفتم تو یک قدم بردار نگی اقدامی نکردی، قسمت باشه #دعوت باشی خدا جور میکنه...
پیام دادم و اون شخص گفت که دیگه مسئول نیست و شماره مسئول امسال بهم دادن، به مسئول امسال بود پیام دادم و گفت به فلانی پیام بده ... به اون شخص که پیام دادم گفت:
"سلام
همین الان مبلغ .... هزار تومان به کارت ..... واریز کن و برام تلگرام کن
تمام مدارک رو تا فردا ساعت 9 صبح بیارید دفتر ستاد دانشجویی اربعین دانشگاه تهران"
و من به پهنای صورت اشک میریختم و به پیام نگاه میکردم😭
دیگه خواب نبود💤
اربعین... پای پیاده... کربلا... برای انجام وظیفه😍
اما امسال اقا نگذاشت آب به دلم تکون بخورد و سریع کارم درست کرد...
همه چی دست خداست اگر بخواهد حتی با ۳تا پیامک هم میشود...
📸 عکسگرفته شدهتوسط خودم
goo.gl/HQJgev
✍️#خاطره : زهرا از #تهران
🔴 سفر اربعین را «وظیفه» بدانیم نه صرفاً سفری برای «حال خوش معنوی»👇
🔗 t.iss.one/ArbaeenIR/1292
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🔴 @ArbaeenIR
⭕️ نیتی که به پیاده روی اربعین اثرفوق العاده می دهد!
#شب_خاطره #یادش_بخیر
فقط اگه خدا بخواهد...می شود
بسم رب الشهدا....
پارسال خودمو به آب و آتیش زدم که #اربعین برم کربلا... درها بسته شده بود، از جایی که فکرشو نمیکردم. پاسپورتم به مشکل خورده بود. هر چی رفتم اداره #گذرنامه و اومدیم نشد، روز بعد حرکت کاروان پاسپورتم اومد و من #جاماندم !😭
فقط با #دل_شکسته و گریه دوستامو بدرقه کردم....😭
اما گذشت و نزدیک اربعین ۹۵ ،
این بار #جوردیگه ای اربعین را می خواستم به آقا #امام_زمان میگفتم می خوام برم #وظیفه ام را انجام دهم می خواهم حتی ذره هم شده برای #ظهورتان کاری کنم دیگه مثل پارسال فقط شور و عشق امام حسین نبود، احساس #وظیفه بود همراه با #عشقی وصف نشدنی
دغدغه و مشکلاتی داشتم و نشد برای اربعین اقدام کنم از جایی هم که فارغ التحصیل بودم فکر نمیکردم بشه بازم با کاروان دانشگاه برم....
اما دلم آشوب بود خیلی #دلتنگ بودم و گریه میکردم...😭
یه روز صبح مثل همیشه که مشغول کارهام بودم یهو به دلم افتاد با این که زمان ثبت نام گذشته ولی به مسئول کاروان پارسال پیام بدم ،شاید جور شد و رفتم...😞
تو دلم گفتم تو یک قدم بردار نگی اقدامی نکردی، قسمت باشه #دعوت باشی خدا جور میکنه...
پیام دادم و اون شخص گفت که دیگه مسئول نیست و شماره مسئول امسال بهم دادن، به مسئول امسال بود پیام دادم و گفت به فلانی پیام بده ... به اون شخص که پیام دادم گفت:
"سلام
همین الان مبلغ .... هزار تومان به کارت ..... واریز کن و برام تلگرام کن
تمام مدارک رو تا فردا ساعت 9 صبح بیارید دفتر ستاد دانشجویی اربعین دانشگاه تهران"
و من به پهنای صورت اشک میریختم و به پیام نگاه میکردم😭
دیگه خواب نبود💤
اربعین... پای پیاده... کربلا... برای انجام وظیفه😍
اما امسال اقا نگذاشت آب به دلم تکون بخورد و سریع کارم درست کرد...
همه چی دست خداست اگر بخواهد حتی با ۳تا پیامک هم میشود...
📸 عکسگرفته شدهتوسط خودم
goo.gl/HQJgev
✍️#خاطره : زهرا از #تهران
🔴 سفر اربعین را «وظیفه» بدانیم نه صرفاً سفری برای «حال خوش معنوی»👇
🔗 t.iss.one/ArbaeenIR/1292
📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin
#کربلایی_شدن #کربلا_رفتن #مخاطبان #اعضا
ـــــــــــــــــــ
⭕️شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
🔴 @ArbaeenIR