Arbaeen.ir | رسانه مردمی اربعین
6.66K subscribers
2.21K photos
1.45K videos
126 files
1.31K links

کانال رسانه مردمی اربعین
سایت: https://Arbaeen.IR
ارتباط با ما: @Arbaeen_admin
تلگرام: t.iss.one/ArbaeenIR
ایتا: eitaa.com/ArbaeenIR
سروش splus.ir/Arbaeenir
بله : ble.im/ArbaeenIR
روبیکا: rubika.ir/Arbaeenir
اینستاگرام: instagram.com/arbaeen.ir1
Download Telegram
#یادش_بخیر

🔴اینجا #مگه_کجاست ؟ چرا ادمو #تغییر میده!
⭕️زیارت اربعین در من #تحول ایجاد کرد!
#شب_خاطره

تو مرز خیلی بهم فشار میومد ، ازدحام بود و همه میخاستن فقط زود رد بشن برن اونور
زنارو از مردا جدا کردن یهو ترسیدم
خدایا اونور یه کشور دیگست چرا جدامون میکنن من #تنهام
یساعت اونور مرز وایسادم تا مردا بیان
#تنها😞

به سمت #نجف راه افتادیم
باز من #تنها و مردا پشت ، نمیدونم چه قسمتی بود همه جا #تنها میوفتادم😞
ماشین موکب به موکب گذر میکرد، راننده با لبخند جواب دعوتشون رو میداد
توراه فکر به این بود که میگن غذای عرب ها باب #طبع ما نیست چیکار کنم
گفتم عیب نداره کباب میخوری
یه پسر جوون جلوی ماشینو گرفت و با اصرار به موکبشون رفتیم
خدای من غذای موکب غذای مورد #تنفر من بود .... حالا چیکار کنم 😔
حتی برادرام نگران غذام شدن
اما من فقط به غذا نگاه کردم
((دیگه #بسه لذت های دنیا ، حالا دیگه همه چیو باید #تحمل کرد ،حتی یه غذای بدمزه رو، من اومدم #بزرگ_شم ))

#سامرا
تا بحال سامرا رو ندیده بودم قبل اومدن خودمو اماده مردن واسیب دیدن تو سامرا کرده بودم
تو راه هیچ کدوم از جاهای تیراندازی و ماشینا #نمیترسوندم #عجیب بود چی شده پس اون #دختر_ترسو کجا رفته
نزدیک حرم شدیم قرار شد باز من #تنها برم حرم تاصبح و مردا تو موکب
بازم تنها

#کاظمین
شب برای خواب رفتیم یه خونه که ایرانیا تدارک دیده بودن خانوما تو اتاق مردا تو حال ، من باز تنها میون چند زن


راه #پیاده شروع میشه
از #کاظمین_به_کربلا
کربلا؛ آخ چقدر #دلم_تنگ شده
#هدیه هامو اماده کردم تا به بچه ها بدم
شاید سوزش #قلبم کمتر بشه
اخه #بچه_های_حسین (ع) فقط بدی دیدن

شب شده!
آااخخخ پا درد همیشگیم باز شروع کرد
اما نباید به روم بیارم باید پا به پای مردا برم
اره به ادامه #سخنرانی تو موبایلم گوش میدم تا حواسم پرت شه
سخنران 😩 #زائرای_اربعین #انتخاب شدن ...))
خیالاتم باز شروع کرد
انتخاب؟!زائر اربعین؟ من؟ آشینا؟
بعد اون همه #خطا مگه میشه #انتخاب بشم.
نه ، منو اوردن #ادم_بشم شاید
((آشینا خیلی خوش خیالی ، اخه حالا بگن #انتخاب تو خودت دو دوتا چهارتا کن ، کجای زندگیت شبیه ادمایی بوده که اقا بهشون نظر کرده )) اره راست میگی منظور سخنران با من نیست

درد پام زیاد شده دیگه نمیتونم قدم بردارم
((چقدر #درد داره درد داشته باشی #تنها باشی))
شب رو تو خونه ای گذروندیم
خونه یه #وکیل
چه عجیبه اینجا خونه یه وکیلم از #تجملات خبری نیست همه #سادن

کربلا
#قلبم خیلی تند میزنه
نمیدونم چمه بغضم گرفته
استرس دارم
هم میخام برم زیارت هم نه (آخه خجالت میکشم )

رسیدیم به #حرم
خیلی ازدحامه
پدرو برادرم دورمو #حلقه زدن تا تنم به مردای دیگه نخوره
ای به فدای خانوم #زینب چی کشید وقتی #مرد نداشت 😭

بین الحرمین رو باید #تنها طی کنم تا به حرم حضرت عباس برسم
ضریح امام حسین رو ندیدم
فقط تو صحن نشستم
حالا باید برم پیش باب الحوائج
شروع کردم به گفتن ذکر یا کاشف الکرب
و بینش یا #زینب زینب گفتن از ترس خوردن به #تنه_های مردا
یه حسی بهم میگفت جلوی با غیرت ترین انسان ها اگر تنت به مرد نامحرم بخوره زیارتی نکردی دلتو خوش نکن

به یه خانوم عرب اشاره کردم که میرید حرم حضرت عباس
باسر تایید کردن و انگار از روبندم فهمیدن چرا پرسیدم
دورمو حلقه کردن و منو وسط حلقه راحت از وسط جمعیت گذروندن
چه حس خوبی😌

یا کاشف الکرب رو بلندتر میگفتم به امید ازبین رفتن #غمی که رو سینم سنگینی میکرد
اما تو #کربلا انگار غمی بجز #غم_حسین (ع) نبود

نصف شب حرم امام حسین (ع)
تو صف زیارت ایستادم
ضریح جدیدو ندیدم
استرس دارم
نمیدونم چم بود
همش تو ذهنم عذاب وجدان ترک یه واجب دینی رو داشتم
که کسی رومو نبینه
#نمازم دیر نشه
تنه مرد بهم نخوره

#خیلی_متفاوتم ازون آشینای #داخل_ایران.
اینجا #مگه_کجاست ؟ چرا ادمو #تغییر میده.

درب رو بوسیدمو وارد حرم شدم
یاااا خدااا
#ضریح
چه ابهتی داره
قلبم نمیزد
گریه ام نمیومد
#مات مونده بودم به سمت ضریح
زبونم بند اومده بود
تا اینکه جلوییم گریه کرد
مبهوت بهش نگاه کردم و یهو #بغض چند سالم شکست😭😭😭

دلم #خیلی_تنگت بود اقااااا
خیلی.
دیگه #تنها_نیستم
حالا همه هَستیم را دیدم
دیگه #غریب نیستم

حالا #برگشتم تو این شهر
حالا با وجود ادمای #آشنای دورو برم #تنهام
حالا تو شهر خودم #غریبم
حالا #دور_شدم از همه هَستیم
حالا دیگه ضربه ها زخم زبونا
بی معرفتیا مثل قبل #اذیتم_نمیکنه
چون یه #غم_بزرگ دارم غم #دوری_حسین (ع)😭
حالا آشینای لوس و حساس #تغییر_کرده
دیگه از #تنهایی جسمش که کنار دوستاش یا عزیزاش نباشه #ترس_نداره

اما
یه #ترس_جدید داره
که آقا #نگاهش_نکنه
که خدا نخوادش
دیگه از #مرگ خودشو عزیزاش نمیترسه
اما یه ترس جدیدتر داره
که مردنش با #شهادت نباشه🌷


#خاطره آشینا راثی غنی از اعضا #کرج
goo.gl/CYTVNl

🆔 @Arbaeen
🔴گریه های دختر 9 ساله​ام برای پیاده روی اربعین

⭕️خواب عجیب بعد از مریضی پسر یک ساله​ام

#شب_خاطره

🔸ما تموم کارهامون را انجام دادیم که دیگه راهی بشیم. زنگ زدیم چندجا #بلیط_اتوبوس سراغ بگیریم. ولی همه جا اونقدر #گرون می‌گفتن که اصلا با پولی که ما داشتیم جور در نمی‌​امد😔
اصلابه ذهنمون هم نمی‌امدکه اینطوری شرایطش جوربشه
🔹ما #طلاهامون را فروخته بودیم. وخرج گذرنامه و...کردیم دیگه هم پول چندانی نداشتیم
خلاصه تقریبا نا امیدشدیم #دختر 9سالم گریه می‌کرد و پیاده روی اربعین را تو تلویزیون می​‌دید ومیگفت. چرا امام حسین ما را دعوت نکرد؟ چرا هیچطوری قسمتون نمیشه؟😭
🔸تا اینکه تصمیم گرفتیم امسال ازش #صرفنظر کنیم با اینکه خیلی سخت بود ولی چاره ای نداشتیم.
شوهرم میگفت بیا با #ماشین خودمون تا دم مرز بریم ولی بخاطر اینکه ماشین خراب بود و او دست تنها بود قبول نمی‌​کردم تا اینکه یک روز گذشت ما تو خونه بودیم و ناراحت یک مرتبه یکی از فامیلا زنگ زد که من با دوستان راهی کربلا بودم ولی برای من کارم پیش اومد از اونها عقب موندم .می‌​آیید با هم بریم لب مرز
ما هم از خدا خواسته کلی #خوشحال شدیم که یه کمک راننده جور شد و یک ساعت بعد از این زنگ .ما در راه #اهواز بودیم😄
اصلابه ذهنمون هم نمی​‌آمدکه اینطوری شرایطش #جور_بشه


⭕️آخرهای پیاده روی بودیم که پسر یک‌ساله‌ام شدیدا #مریض شد وقتی رسیدیم کربلا بردیمش بیمارستان. بعد از آن داخل موکب اسکان گرفتیم.
🔸پسرم اونقدر مریض بود که من اصلا نمی‌تونستم برم زیارت بعد از 2روز ماندن دریک موکب. رفتیم به موکب دیگری که پشت حرم ابالفضل (ع) بود و من همچنان #بیقرار بودم شوهرم می‌رفت زیارت ولی من پیش خودم زمزمه می‌​کردم که ببین چه بی​لیاقتی تا اینجا اومدی و نمی‌تونی بری زیارت
🔹تو این حال بودم که #خوابم برد، توخواب یه گهواره​ای رادیدم که خانمی اون را تکون میداد. جلو رفتم پرسیدم این کیه خانم .ایشون فرمود امام حسین(ع) مریض شده مگه نمی‌دونی.
🔸جاخوردم ویادم افتاد که خودم دارم مریض داری میکنم.😭ویاد این حدیث افتادم که اهلبیت ازغم دوستان وشیعیان خودشون بیشتر ناراحت می‌شوند وازخوشحالی آنها خوشحال

✍️#خاطره فاطمه امین جعفری از #اصفهان #اربعین95

📸 عکس‌گرفته شده‌توسط خودم
goo.gl/Ds0bOz

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #بیماری #کودک #مخاطبان #اعضا #خاطره
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
⭕️ زائر اربعین قدم بردار با او...او زینب است ...می پذیرد تو را

📝#دل_نوشته «زائر شدن»

4️⃣ قدم چهارم : جاده- پیاده تا کربلا

🔸جاری میشوی در #جاده ای برای رسیدن ...ملحق شدن به آنان که رفته اند...می خواهند تو هم بیایی ... #زائر_اربعین تمرین کن #حرکت را ...می گویند ۸۰ کیلومتر است ...نه انگار جاده ایست به سمت #محبوب ، اما بی انتها...

🔹۱۴۵۲عمود...پشت سر که می گذاری هر #عمود را، میخواهی نزدیکتر شوی به محبوب ...اگر جا نگذاری در عمود قبلی دلت را، درست آمده ای ...قربتا الی الله آمده ای ...

🔸 #زائر_اربعین حواست به رفته ها باشد ...مرور کن #گام های او را ..شرایط او را ...او که می رفت عمودی نبود تا عمود شماری کند برای رسیدن ...او که می رفت تمام جانش #زخم خورده بود ...زخمی جانسوز...او بود دختر عادل ترین عالم ... #دختر یاسی بود که جانش کبود شد برای #ولایت ...او آموخته بود رفتن را ...روزی که #مادر خطبه خوانده بود در رسای حق ، او بود که مشق میکرد : #ایستادن را ...خطبه خوانی را... #پیام_رسانی را ...صبوری را...سوختن برای ولایت را...بندگی را ...

🔹 #زائر_اربعین قدم بردار با او...او #زینب است ...می پذیرد تو را ...چرا که دختر امیراست و کبری ست ...با او که قدم برمیداری، در حال آنروزش غرق می شوی...همراه امامش آمده بود...با او نفس می کشید، تمام نفسش هایش را ...تحت #امر امامش بود ...امامی که ...قلبش بود...جانش بود...امامش که #شهید شد، به بند های #اسارت سپرد جسمش را ...دیگر نفس نکشید ...جانی نبود برای نفس کشیدن ...آزاد کرد وجودش را با امامش ...آزاد آزاد...تمام #تعلقاتش را با جانش به بندها سپرد...حتی سپرد به جاده کودکان همراهش را ...

🔸 #زائر_اربعین ...هر عمود را که پشت سر می گذاری آزاد کن وجودت را ... #رها کن بند های گره خورده به جانت را ...تمرین کن همراهی با #امامت را ...او منتظر توست ... #منتظر همراهیت ...سالها در پس پرده ایست به نام #غیبت ...

🔹کنار بزن پرده غیبتت را با رنگ سبز حضورت .... #انتظار میکشد آزادی ات را ...دریاب قرارهایی که با همراهانت می‌گذاری...تمرین کن ...وفای به #عهد را ...همدردی را ...همراهی را...همراهی با امامت را ...تمرین کن ماندن در رکابش را تا پای #جان ... شرایط اما برای تو محیا شده است ... زینبی ها اما آمده اند...آماده کرده اند جاده را برای آمدنت...

🔸 #زائر_اربعین که باشی محترم میشوی ...احترامی که به واسطه نسبتت با امام یافته ای... #فریاد کن با هم کیشانت...با شیعیان جهان ...پیام امامت را...فریاد مهر را ...فریاد لبخند را...فریاد #اسلام_ناب را...تعظیم کن برای زحماتشان و اشکهایشان ...گویی اشک شوق است ...گویی امامت است که به تو لبخند می زند...شادی از آمدن تو ...و زائر شدنت... #زائر_اربعین تمرین کن #ایثار مهر را ...هم چون امامت ....

#دلنوشته #زائر_شدن- قدم چهارم4️⃣
✍️ نوشته یکی از اعضا از #اراک

ـــــــــــــــــــــــــــــــ
🔸قدم‌های #قبلی دلنوشته:
1️⃣ قدم اول: محیا شدن
telegram.me/ArbaeenIR/2288
2️⃣قدم دوم : عبور از مرز
telegram.me/ArbaeenIR/2301
3️⃣ قدم سوم : نجف - زیارت عظیم
telegram.me/ArbaeenIR/2319
4️⃣ قدم چهارم : جاده- پیاده تا کربلا(همین قسمت)
telegram.me/ArbaeenIR/2341
🔸قدم های بعدی که منتشر خواهد شد:

5️⃣ قدم پنجم: همنوا با نینوا
6️⃣ قدم ششم :اربعین - قرار در بی قراری
7️⃣ قدم هفتم : زائر ماندن
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
📩 دلنوشته ها، خاطرات و سفرنامه های خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به ID زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:

🆔 @arbaeen_admin
#سفرنامه #دل_نوشته_مخاطبان #اعضا #مخاطبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
سفرنامه و دلنوشته‌های اربعینی در :
🆔 @ArbaeenIR
#یادش_بخیر

🔴اینجا #مگه_کجاست ؟ چرا ادمو #تغییر میده!
⭕️زیارت اربعین در من #تحول ایجاد کرد!
#شب_خاطره

تو مرز خیلی بهم فشار میومد ، ازدحام بود و همه میخاستن فقط زود رد بشن برن اونور
زنارو از مردا جدا کردن یهو ترسیدم
خدایا اونور یه کشور دیگست چرا جدامون میکنن من #تنهام
یساعت اونور مرز وایسادم تا مردا بیان
#تنها😞

به سمت #نجف راه افتادیم
باز من #تنها و مردا پشت ، نمیدونم چه قسمتی بود همه جا #تنها میوفتادم😞
ماشین موکب به موکب گذر میکرد، راننده با لبخند جواب دعوتشون رو میداد
توراه فکر به این بود که میگن غذای عرب ها باب #طبع ما نیست چیکار کنم
گفتم عیب نداره کباب میخوری
یه پسر جوون جلوی ماشینو گرفت و با اصرار به موکبشون رفتیم
خدای من غذای موکب غذای مورد #تنفر من بود .... حالا چیکار کنم 😔
حتی برادرام نگران غذام شدن
اما من فقط به غذا نگاه کردم
((دیگه #بسه لذت های دنیا ، حالا دیگه همه چیو باید #تحمل کرد ،حتی یه غذای بدمزه رو، من اومدم #بزرگ_شم ))

#سامرا
تا بحال سامرا رو ندیده بودم قبل اومدن خودمو اماده مردن واسیب دیدن تو سامرا کرده بودم
تو راه هیچ کدوم از جاهای تیراندازی و ماشینا #نمیترسوندم #عجیب بود چی شده پس اون #دختر_ترسو کجا رفته
نزدیک حرم شدیم قرار شد باز من #تنها برم حرم تاصبح و مردا تو موکب
بازم تنها

#کاظمین
شب برای خواب رفتیم یه خونه که ایرانیا تدارک دیده بودن خانوما تو اتاق مردا تو حال ، من باز تنها میون چند زن


راه #پیاده شروع میشه
از #کاظمین_به_کربلا
کربلا؛ آخ چقدر #دلم_تنگ شده
#هدیه هامو اماده کردم تا به بچه ها بدم
شاید سوزش #قلبم کمتر بشه
اخه #بچه_های_حسین (ع) فقط بدی دیدن

شب شده!
آااخخخ پا درد همیشگیم باز شروع کرد
اما نباید به روم بیارم باید پا به پای مردا برم
اره به ادامه #سخنرانی تو موبایلم گوش میدم تا حواسم پرت شه
سخنران 😩 #زائرای_اربعین #انتخاب شدن ...))
خیالاتم باز شروع کرد
انتخاب؟!زائر اربعین؟ من؟ آشینا؟
بعد اون همه #خطا مگه میشه #انتخاب بشم.
نه ، منو اوردن #ادم_بشم شاید
((آشینا خیلی خوش خیالی ، اخه حالا بگن #انتخاب تو خودت دو دوتا چهارتا کن ، کجای زندگیت شبیه ادمایی بوده که اقا بهشون نظر کرده )) اره راست میگی منظور سخنران با من نیست

درد پام زیاد شده دیگه نمیتونم قدم بردارم
((چقدر #درد داره درد داشته باشی #تنها باشی))
شب رو تو خونه ای گذروندیم
خونه یه #وکیل
چه عجیبه اینجا خونه یه وکیلم از #تجملات خبری نیست همه #سادن

کربلا
#قلبم خیلی تند میزنه
نمیدونم چمه بغضم گرفته
استرس دارم
هم میخام برم زیارت هم نه (آخه خجالت میکشم )

رسیدیم به #حرم
خیلی ازدحامه
پدرو برادرم دورمو #حلقه زدن تا تنم به مردای دیگه نخوره
ای به فدای خانوم #زینب چی کشید وقتی #مرد نداشت 😭

بین الحرمین رو باید #تنها طی کنم تا به حرم حضرت عباس برسم
ضریح امام حسین رو ندیدم
فقط تو صحن نشستم
حالا باید برم پیش باب الحوائج
شروع کردم به گفتن ذکر یا کاشف الکرب
و بینش یا #زینب زینب گفتن از ترس خوردن به #تنه_های مردا
یه حسی بهم میگفت جلوی با غیرت ترین انسان ها اگر تنت به مرد نامحرم بخوره زیارتی نکردی دلتو خوش نکن

به یه خانوم عرب اشاره کردم که میرید حرم حضرت عباس
باسر تایید کردن و انگار از روبندم فهمیدن چرا پرسیدم
دورمو حلقه کردن و منو وسط حلقه راحت از وسط جمعیت گذروندن
چه حس خوبی😌

یا کاشف الکرب رو بلندتر میگفتم به امید ازبین رفتن #غمی که رو سینم سنگینی میکرد
اما تو #کربلا انگار غمی بجز #غم_حسین (ع) نبود

نصف شب حرم امام حسین (ع)
تو صف زیارت ایستادم
ضریح جدیدو ندیدم
استرس دارم
نمیدونم چم بود
همش تو ذهنم عذاب وجدان ترک یه واجب دینی رو داشتم
که کسی رومو نبینه
#نمازم دیر نشه
تنه مرد بهم نخوره

#خیلی_متفاوتم ازون آشینای #داخل_ایران.
اینجا #مگه_کجاست ؟ چرا ادمو #تغییر میده.

درب رو بوسیدمو وارد حرم شدم
یاااا خدااا
#ضریح
چه ابهتی داره
قلبم نمیزد
گریه ام نمیومد
#مات مونده بودم به سمت ضریح
زبونم بند اومده بود
تا اینکه جلوییم گریه کرد
مبهوت بهش نگاه کردم و یهو #بغض چند سالم شکست😭😭😭

دلم #خیلی_تنگت بود اقااااا
خیلی.
دیگه #تنها_نیستم
حالا همه هَستیم را دیدم
دیگه #غریب نیستم

حالا #برگشتم تو این شهر
حالا با وجود ادمای #آشنای دورو برم #تنهام
حالا تو شهر خودم #غریبم
حالا #دور_شدم از همه هَستیم
حالا دیگه ضربه ها زخم زبونا
بی معرفتیا مثل قبل #اذیتم_نمیکنه
چون یه #غم_بزرگ دارم غم #دوری_حسین (ع)😭
حالا آشینای لوس و حساس #تغییر_کرده
دیگه از #تنهایی جسمش که کنار دوستاش یا عزیزاش نباشه #ترس_نداره

اما
یه #ترس_جدید داره
که آقا #نگاهش_نکنه
که خدا نخوادش
دیگه از #مرگ خودشو عزیزاش نمیترسه
اما یه ترس جدیدتر داره
که مردنش با #شهادت نباشه🌷


#خاطره آشینا راثی غنی از اعضا #کرج
goo.gl/CYTVNl

🆔 @Arbaeen
🔴گریه های دختر 9 ساله​ام برای پیاده روی اربعین

⭕️خواب عجیب بعد از مریضی پسر یک ساله​ام

#شب_خاطره

🔸ما تموم کارهامون را انجام دادیم که دیگه راهی بشیم. زنگ زدیم چندجا #بلیط_اتوبوس سراغ بگیریم. ولی همه جا اونقدر #گرون می‌گفتن که اصلا با پولی که ما داشتیم جور در نمی‌​امد😔
اصلابه ذهنمون هم نمی‌امدکه اینطوری شرایطش جوربشه
🔹ما #طلاهامون را فروخته بودیم. وخرج گذرنامه و...کردیم دیگه هم پول چندانی نداشتیم
خلاصه تقریبا نا امیدشدیم #دختر 9سالم گریه می‌کرد و پیاده روی اربعین را تو تلویزیون می​‌دید ومیگفت. چرا امام حسین ما را دعوت نکرد؟ چرا هیچطوری قسمتون نمیشه؟😭
🔸تا اینکه تصمیم گرفتیم امسال ازش #صرفنظر کنیم با اینکه خیلی سخت بود ولی چاره ای نداشتیم.
شوهرم میگفت بیا با #ماشین خودمون تا دم مرز بریم ولی بخاطر اینکه ماشین خراب بود و او دست تنها بود قبول نمی‌​کردم تا اینکه یک روز گذشت ما تو خونه بودیم و ناراحت یک مرتبه یکی از فامیلا زنگ زد که من با دوستان راهی کربلا بودم ولی برای من کارم پیش اومد از اونها عقب موندم .می‌​آیید با هم بریم لب مرز
ما هم از خدا خواسته کلی #خوشحال شدیم که یه کمک راننده جور شد و یک ساعت بعد از این زنگ .ما در راه #اهواز بودیم😄
اصلابه ذهنمون هم نمی​‌آمدکه اینطوری شرایطش #جور_بشه


⭕️آخرهای پیاده روی بودیم که پسر یک‌ساله‌ام شدیدا #مریض شد وقتی رسیدیم کربلا بردیمش بیمارستان. بعد از آن داخل موکب اسکان گرفتیم.
🔸پسرم اونقدر مریض بود که من اصلا نمی‌تونستم برم زیارت بعد از 2روز ماندن دریک موکب. رفتیم به موکب دیگری که پشت حرم ابالفضل (ع) بود و من همچنان #بیقرار بودم شوهرم می‌رفت زیارت ولی من پیش خودم زمزمه می‌​کردم که ببین چه بی​لیاقتی تا اینجا اومدی و نمی‌تونی بری زیارت
🔹تو این حال بودم که #خوابم برد، توخواب یه گهواره​ای رادیدم که خانمی اون را تکون میداد. جلو رفتم پرسیدم این کیه خانم .ایشون فرمود امام حسین(ع) مریض شده مگه نمی‌دونی.
🔸جاخوردم ویادم افتاد که خودم دارم مریض داری میکنم.😭ویاد این حدیث افتادم که اهلبیت ازغم دوستان وشیعیان خودشون بیشتر ناراحت می‌شوند وازخوشحالی آنها خوشحال

✍️#خاطره فاطمه امین جعفری از #اصفهان #اربعین95

📸 عکس‌گرفته شده‌توسط خودم
goo.gl/Ds0bOz

📩خاطرات خود را با موضوع زیارت امام حسین(ع) و پیاده روی اربعین به آی دی زیر ارسال کنید تا در صورت انتخاب شدن به نام شما در کانال منتشر کنیم:
🆔 @arbaeen_admin

#کربلایی_شدن #بیماری #کودک #مخاطبان #اعضا #خاطره
ـــــــــــــــــــ
شب خاطره زیارت امام حسین(ع) و اربعین در کانال پیاده روی #اربعین
@ArbaeenIR
#یادش_بخیر

🔴اینجا #مگه_کجاست ؟ چرا ادمو #تغییر میده!
⭕️زیارت اربعین در من #تحول ایجاد کرد!
#شب_خاطره

تو مرز خیلی بهم فشار میومد ، ازدحام بود و همه میخاستن فقط زود رد بشن برن اونور
زنارو از مردا جدا کردن یهو ترسیدم
خدایا اونور یه کشور دیگست چرا جدامون میکنن من #تنهام
یساعت اونور مرز وایسادم تا مردا بیان
#تنها😞

به سمت #نجف راه افتادیم
باز من #تنها و مردا پشت ، نمیدونم چه قسمتی بود همه جا #تنها میوفتادم😞
ماشین موکب به موکب گذر میکرد، راننده با لبخند جواب دعوتشون رو میداد
توراه فکر به این بود که میگن غذای عرب ها باب #طبع ما نیست چیکار کنم
گفتم عیب نداره کباب میخوری
یه پسر جوون جلوی ماشینو گرفت و با اصرار به موکبشون رفتیم
خدای من غذای موکب غذای مورد #تنفر من بود .... حالا چیکار کنم 😔
حتی برادرام نگران غذام شدن
اما من فقط به غذا نگاه کردم
((دیگه #بسه لذت های دنیا ، حالا دیگه همه چیو باید #تحمل کرد ،حتی یه غذای بدمزه رو، من اومدم #بزرگ_شم ))

#سامرا
تا بحال سامرا رو ندیده بودم قبل اومدن خودمو اماده مردن واسیب دیدن تو سامرا کرده بودم
تو راه هیچ کدوم از جاهای تیراندازی و ماشینا #نمیترسوندم #عجیب بود چی شده پس اون #دختر_ترسو کجا رفته
نزدیک حرم شدیم قرار شد باز من #تنها برم حرم تاصبح و مردا تو موکب
بازم تنها

#کاظمین
شب برای خواب رفتیم یه خونه که ایرانیا تدارک دیده بودن خانوما تو اتاق مردا تو حال ، من باز تنها میون چند زن


راه #پیاده شروع میشه
از #کاظمین_به_کربلا
کربلا؛ آخ چقدر #دلم_تنگ شده
#هدیه هامو اماده کردم تا به بچه ها بدم
شاید سوزش #قلبم کمتر بشه
اخه #بچه_های_حسین (ع) فقط بدی دیدن

شب شده!
آااخخخ پا درد همیشگیم باز شروع کرد
اما نباید به روم بیارم باید پا به پای مردا برم
اره به ادامه #سخنرانی تو موبایلم گوش میدم تا حواسم پرت شه
سخنران 😩 #زائرای_اربعین #انتخاب شدن ...))
خیالاتم باز شروع کرد
انتخاب؟!زائر اربعین؟ من؟ آشینا؟
بعد اون همه #خطا مگه میشه #انتخاب بشم.
نه ، منو اوردن #ادم_بشم شاید
((آشینا خیلی خوش خیالی ، اخه حالا بگن #انتخاب تو خودت دو دوتا چهارتا کن ، کجای زندگیت شبیه ادمایی بوده که اقا بهشون نظر کرده )) اره راست میگی منظور سخنران با من نیست

درد پام زیاد شده دیگه نمیتونم قدم بردارم
((چقدر #درد داره درد داشته باشی #تنها باشی))
شب رو تو خونه ای گذروندیم
خونه یه #وکیل
چه عجیبه اینجا خونه یه وکیلم از #تجملات خبری نیست همه #سادن

کربلا
#قلبم خیلی تند میزنه
نمیدونم چمه بغضم گرفته
استرس دارم
هم میخام برم زیارت هم نه (آخه خجالت میکشم )

رسیدیم به #حرم
خیلی ازدحامه
پدرو برادرم دورمو #حلقه زدن تا تنم به مردای دیگه نخوره
ای به فدای خانوم #زینب چی کشید وقتی #مرد نداشت 😭

بین الحرمین رو باید #تنها طی کنم تا به حرم حضرت عباس برسم
ضریح امام حسین رو ندیدم
فقط تو صحن نشستم
حالا باید برم پیش باب الحوائج
شروع کردم به گفتن ذکر یا کاشف الکرب
و بینش یا #زینب زینب گفتن از ترس خوردن به #تنه_های مردا
یه حسی بهم میگفت جلوی با غیرت ترین انسان ها اگر تنت به مرد نامحرم بخوره زیارتی نکردی دلتو خوش نکن

به یه خانوم عرب اشاره کردم که میرید حرم حضرت عباس
باسر تایید کردن و انگار از روبندم فهمیدن چرا پرسیدم
دورمو حلقه کردن و منو وسط حلقه راحت از وسط جمعیت گذروندن
چه حس خوبی😌

یا کاشف الکرب رو بلندتر میگفتم به امید ازبین رفتن #غمی که رو سینم سنگینی میکرد
اما تو #کربلا انگار غمی بجز #غم_حسین (ع) نبود

نصف شب حرم امام حسین (ع)
تو صف زیارت ایستادم
ضریح جدیدو ندیدم
استرس دارم
نمیدونم چم بود
همش تو ذهنم عذاب وجدان ترک یه واجب دینی رو داشتم
که کسی رومو نبینه
#نمازم دیر نشه
تنه مرد بهم نخوره

#خیلی_متفاوتم ازون آشینای #داخل_ایران.
اینجا #مگه_کجاست ؟ چرا ادمو #تغییر میده.

درب رو بوسیدمو وارد حرم شدم
یاااا خدااا
#ضریح
چه ابهتی داره
قلبم نمیزد
گریه ام نمیومد
#مات مونده بودم به سمت ضریح
زبونم بند اومده بود
تا اینکه جلوییم گریه کرد
مبهوت بهش نگاه کردم و یهو #بغض چند سالم شکست😭😭😭

دلم #خیلی_تنگت بود اقااااا
خیلی.
دیگه #تنها_نیستم
حالا همه هَستیم را دیدم
دیگه #غریب نیستم

حالا #برگشتم تو این شهر
حالا با وجود ادمای #آشنای دورو برم #تنهام
حالا تو شهر خودم #غریبم
حالا #دور_شدم از همه هَستیم
حالا دیگه ضربه ها زخم زبونا
بی معرفتیا مثل قبل #اذیتم_نمیکنه
چون یه #غم_بزرگ دارم غم #دوری_حسین (ع)😭
حالا آشینای لوس و حساس #تغییر_کرده
دیگه از #تنهایی جسمش که کنار دوستاش یا عزیزاش نباشه #ترس_نداره

اما
یه #ترس_جدید داره
که آقا #نگاهش_نکنه
که خدا نخوادش
دیگه از #مرگ خودشو عزیزاش نمیترسه
اما یه ترس جدیدتر داره
که مردنش با #شهادت نباشه🌷


#خاطره آشینا راثی غنی از اعضا #کرج
goo.gl/CYTVNl

🆔 @Arbaeen
⭕️تحولی که پیاده روی اربعین در من ایجاد کرد!
#شب_خاطره
#یادش_بخیر

تو مرز خیلی بهم فشار میومد ، ازدحام بود و همه میخاستن فقط زود رد بشن برن اونور
زنارو از مردا جدا کردن یهو ترسیدم
خدایا اونور یه کشور دیگست چرا جدامون میکنن من #تنهام
یساعت اونور مرز وایسادم تا مردا بیان
#تنها😞

به سمت #نجف راه افتادیم
باز من #تنها و مردا پشت ، نمیدونم چه قسمتی بود همه جا #تنها میوفتادم😞
ماشین موکب به موکب گذر میکرد، راننده با لبخند جواب دعوتشون رو میداد
توراه فکر به این بود که میگن غذای عرب ها باب #طبع ما نیست چیکار کنم
گفتم عیب نداره کباب میخوری
یه پسر جوون جلوی ماشینو گرفت و با اصرار به موکبشون رفتیم
خدای من غذای موکب غذای مورد #تنفر من بود .... حالا چیکار کنم 😔
حتی برادرام نگران غذام شدن
اما من فقط به غذا نگاه کردم
((دیگه #بسه لذت های دنیا ، حالا دیگه همه چیو باید #تحمل کرد ،حتی یه غذای بدمزه رو، من اومدم #بزرگ_شم ))

#سامرا
تا بحال سامرا رو ندیده بودم قبل اومدن خودمو اماده مردن واسیب دیدن تو سامرا کرده بودم
تو راه هیچ کدوم از جاهای تیراندازی و ماشینا #نمیترسوندم #عجیب بود چی شده پس اون #دختر_ترسو کجا رفته
نزدیک حرم شدیم قرار شد باز من #تنها برم حرم تاصبح و مردا تو موکب
بازم تنها

#کاظمین
شب برای خواب رفتیم یه خونه که ایرانیا تدارک دیده بودن خانوما تو اتاق مردا تو حال ، من باز تنها میون چند زن


راه #پیاده شروع میشه
از #کاظمین_به_کربلا
کربلا؛ آخ چقدر #دلم_تنگ شده
#هدیه هامو اماده کردم تا به بچه ها بدم
شاید سوزش #قلبم کمتر بشه
اخه #بچه_های_حسین (ع) فقط بدی دیدن

شب شده!
آااخخخ پا درد همیشگیم باز شروع کرد
اما نباید به روم بیارم باید پا به پای مردا برم
اره به ادامه #سخنرانی تو موبایلم گوش میدم تا حواسم پرت شه
سخنران 😩 #زائرای_اربعین #انتخاب شدن ...))
خیالاتم باز شروع کرد
انتخاب؟!زائر اربعین؟ من؟ آشینا؟
بعد اون همه #خطا مگه میشه #انتخاب بشم.
نه ، منو اوردن #ادم_بشم شاید
((آشینا خیلی خوش خیالی ، اخه حالا بگن #انتخاب تو خودت دو دوتا چهارتا کن ، کجای زندگیت شبیه ادمایی بوده که اقا بهشون نظر کرده )) اره راست میگی منظور سخنران با من نیست

درد پام زیاد شده دیگه نمیتونم قدم بردارم
((چقدر #درد داره درد داشته باشی #تنها باشی))
شب رو تو خونه ای گذروندیم
خونه یه #وکیل
چه عجیبه اینجا خونه یه وکیلم از #تجملات خبری نیست همه #سادن

کربلا
#قلبم خیلی تند میزنه
نمیدونم چمه بغضم گرفته
استرس دارم
هم میخام برم زیارت هم نه (آخه خجالت میکشم )

رسیدیم به #حرم
خیلی ازدحامه
پدرو برادرم دورمو #حلقه زدن تا تنم به مردای دیگه نخوره
ای به فدای خانوم #زینب چی کشید وقتی #مرد نداشت 😭

بین الحرمین رو باید #تنها طی کنم تا به حرم حضرت عباس برسم
ضریح امام حسین رو ندیدم
فقط تو صحن نشستم
حالا باید برم پیش باب الحوائج
شروع کردم به گفتن ذکر یا کاشف الکرب
و بینش یا #زینب زینب گفتن از ترس خوردن به #تنه_های مردا
یه حسی بهم میگفت جلوی با غیرت ترین انسان ها اگر تنت به مرد نامحرم بخوره زیارتی نکردی دلتو خوش نکن

به یه خانوم عرب اشاره کردم که میرید حرم حضرت عباس
باسر تایید کردن و انگار از روبندم فهمیدن چرا پرسیدم
دورمو حلقه کردن و منو وسط حلقه راحت از وسط جمعیت گذروندن
چه حس خوبی😌

یا کاشف الکرب رو بلندتر میگفتم به امید ازبین رفتن #غمی که رو سینم سنگینی میکرد
اما تو #کربلا انگار غمی بجز #غم_حسین (ع) نبود

نصف شب حرم امام حسین (ع)
تو صف زیارت ایستادم
ضریح جدیدو ندیدم
استرس دارم
نمیدونم چم بود
همش تو ذهنم عذاب وجدان ترک یه واجب دینی رو داشتم
که کسی رومو نبینه
#نمازم دیر نشه
تنه مرد بهم نخوره

#خیلی_متفاوتم ازون آشینای #داخل_ایران.
اینجا #مگه_کجاست ؟ چرا ادمو #تغییر میده.

درب رو بوسیدمو وارد حرم شدم
یاااا خدااا
#ضریح
چه ابهتی داره
قلبم نمیزد
گریه ام نمیومد
#مات مونده بودم به سمت ضریح
زبونم بند اومده بود
تا اینکه جلوییم گریه کرد
مبهوت بهش نگاه کردم و یهو #بغض چند سالم شکست😭😭😭

دلم #خیلی_تنگت بود اقااااا
خیلی.
دیگه #تنها_نیستم
حالا همه هَستیم را دیدم
دیگه #غریب نیستم

حالا #برگشتم تو این شهر
حالا با وجود ادمای #آشنای دورو برم #تنهام
حالا تو شهر خودم #غریبم
حالا #دور_شدم از همه هَستیم
حالا دیگه ضربه ها زخم زبونا
بی معرفتیا مثل قبل #اذیتم_نمیکنه
چون یه #غم_بزرگ دارم غم #دوری_حسین (ع)😭
حالا آشینای لوس و حساس #تغییر_کرده
دیگه از #تنهایی جسمش که کنار دوستاش یا عزیزاش نباشه #ترس_نداره

اما
یه #ترس_جدید داره
که آقا #نگاهش_نکنه
که خدا نخوادش
دیگه از #مرگ خودشو عزیزاش نمیترسه
اما یه ترس جدیدتر داره
که مردنش با #شهادت نباشه🌷


✍️#خاطره آشینا راثی غنی از اعضا #کرج
goo.gl/CYTVNl

🆔 @ArbaeenIR