#خانواده🔸 دوشنبه ٢٩ مهر ٩٨
▫️صفحه اول روزنامه شهرآرا
🔻"فرامرز معلم یگانه موسیقی بود"
▫️یادی از برادرم #فرامرز_شکرخواه 🔹لینک
▫️صفحه اول روزنامه شهرآرا
🔻"فرامرز معلم یگانه موسیقی بود"
▫️یادی از برادرم #فرامرز_شکرخواه 🔹لینک
#خانواده🔸صفحه نخست روزنامه شهرآرا چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۹ با گزارشی در صفحه اول پیرامون سالگرد مرگ برادرم #فرامرز_شکرخواه: ساز دلت را کوک کن
صمیمانه سپاسگزارم از همکاران روزنامهنگار در شهرآرا به سبب قدرشناسی و توجه به چهرههای شهر پرستاره مشهد. #فرامرز_شکرخواه به گاه درگذشت تیتر یک همین روزنامه بود: تمام سازها اینجا ناتماماند
صمیمانه سپاسگزارم از همکاران روزنامهنگار در شهرآرا به سبب قدرشناسی و توجه به چهرههای شهر پرستاره مشهد. #فرامرز_شکرخواه به گاه درگذشت تیتر یک همین روزنامه بود: تمام سازها اینجا ناتماماند
عرصههای ارتباطی
#موسیقی #خانواده🔸ساز عاشقی #فرامرز_شکرخواه لینک
#موسیقی #خانواده #تاریخ
🔸یاد و خاطره
ردیف اول از سمت راست: استاد #احمد_آزادبیگی (دفنواز)، برادرم #فرامرز_شکرخواه، پدرم #یوسف_شکرخواه سال ١٣٧٨ پیش از اجرا و سخنرانی در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد که به دعوت دکتر لطفی استاد ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد (ردیف دوم نفر اول از سمت چپ) صورت گرفته است.
▫️عکس و اطلاعات مربوط به عکس از استاد احمد آزادبیگی عزیز است
🔸یاد و خاطره
ردیف اول از سمت راست: استاد #احمد_آزادبیگی (دفنواز)، برادرم #فرامرز_شکرخواه، پدرم #یوسف_شکرخواه سال ١٣٧٨ پیش از اجرا و سخنرانی در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد که به دعوت دکتر لطفی استاد ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد (ردیف دوم نفر اول از سمت چپ) صورت گرفته است.
▫️عکس و اطلاعات مربوط به عکس از استاد احمد آزادبیگی عزیز است
#موسیقی #خانواده
🔸تمام سازها اینجا ناتماماند
#رخنما ▫️گزارش نخستین سالگرد درگذشت #فرامرز_شکرخواه
▫️ ٢۶ مهر ۹۷
ضحی زردکانلو: بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افقهای باز نسبت داشت... با خانواده، با استاد، با شاگرد و با دوستانش که حرف میزنم، مدام شعر «دوست» سهراب از برابر دیدگانم عبور میکند. گویی واژهواژهاش را از روی مردی نوشته است که صبحبهصبح با صدای گنجشکها ساز میزند. به آدمها و به حیات مهر میورزد. با کبوتران مهربان است. در گوشش بخشیهای خراسان، لطفی، میرزا عبدا... و شجریان میخوانند.
🔹تمام سازها اینجا ناتماماند
🔸گفتگو با #یونس_شکرخواه بهمناسبت دومین سالگرد درگذشت برادرش فرامرز
🔹فرامرز، معلم یگانه موسیقی بود
▫️دو سال گذشت از رفتن مردی که از جنس برگ بود، سازهاش ساز بود و حرفش دوستی. پاییز ۹۶، فرامرز شکرخواه را پس از ۵۲ بهار از درخت چید و بال پروازش کرد. فرامرز شکرخواه از استادان بنام موسیقی ایرانی و از چیرهدستان در ساخت ساز بود.
🔸ساز دلت را کوک کن
▫️گزارش سومین سال درگذشت فرامرز
▫️ ۲۳ مهر ۱۳۹۹
🔸تمام سازها اینجا ناتماماند
#رخنما ▫️گزارش نخستین سالگرد درگذشت #فرامرز_شکرخواه
▫️ ٢۶ مهر ۹۷
ضحی زردکانلو: بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افقهای باز نسبت داشت... با خانواده، با استاد، با شاگرد و با دوستانش که حرف میزنم، مدام شعر «دوست» سهراب از برابر دیدگانم عبور میکند. گویی واژهواژهاش را از روی مردی نوشته است که صبحبهصبح با صدای گنجشکها ساز میزند. به آدمها و به حیات مهر میورزد. با کبوتران مهربان است. در گوشش بخشیهای خراسان، لطفی، میرزا عبدا... و شجریان میخوانند.
🔹تمام سازها اینجا ناتماماند
🔸گفتگو با #یونس_شکرخواه بهمناسبت دومین سالگرد درگذشت برادرش فرامرز
🔹فرامرز، معلم یگانه موسیقی بود
▫️دو سال گذشت از رفتن مردی که از جنس برگ بود، سازهاش ساز بود و حرفش دوستی. پاییز ۹۶، فرامرز شکرخواه را پس از ۵۲ بهار از درخت چید و بال پروازش کرد. فرامرز شکرخواه از استادان بنام موسیقی ایرانی و از چیرهدستان در ساخت ساز بود.
🔸ساز دلت را کوک کن
▫️گزارش سومین سال درگذشت فرامرز
▫️ ۲۳ مهر ۱۳۹۹
عرصههای ارتباطی
#موسیقی #خانواده 🔸تمام سازها اینجا ناتماماند #رخنما ▫️گزارش نخستین سالگرد درگذشت #فرامرز_شکرخواه ▫️ ٢۶ مهر ۹۷ ضحی زردکانلو: بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افقهای باز نسبت داشت... با خانواده، با استاد، با شاگرد و با دوستانش که حرف میزنم، مدام…
#خانواده #یاد▫️هیاهویی نداشت
🔸نگاه گیتی حسابی به فرامرز شکرخواه
... گیتی حسابی، طراح لباس است و هنر دست او را بر تَن استاد شجریان نیز دیدهایم. او گرچه اکنون در تهران زندگی میکند، اما به واسطه دوستی دیرینه با مادر رعنا، #فرامرز_شکرخواه را میشناسد. برای او این هنرمند مشهدی در دو بخش شخصیت و هنر خلاصه میشود. خانم حسابی، خود به نوعی همراه اهالی موسیقی بوده و از آنها بسیار شنیده است، درباره این چهره مشهدی میگوید: فرامرز، کارش بسیار دلنشین بود. جزو کسانی بود که در کار و اخلاق و برخورد، شریف بود. وقتی شنیدم از دنیا رفت واقعا، خلأیی در نبودش احساس کردم. بیگمان استاد شکرخواه اینطور بوده که گیتی حسابی هر وقت به مشهد میآمده، با آن همه مشغله دوست داشته او را ببیند. درِ باز خانه شکرخواه در خاطر این آشنای قدیمی مانده است. تا آنجا که هم شاهد حضور هنرجویان در خانهاش بوده و هم از بودن شاگردانش در کارگاه سازگری او و رفاقت بین آنها لذت برده است.
او در وصف هنرمندی شکرخواه میگوید: موضوع هنر، برایش درونی بود؛ من اینطور تشخیص میدادم که هنرش برای دلش بود بعد مخاطبانش. با اینکه تسلط کافی داشت وقتی میپرسیدیم چرا آلبوم نمیدهید به بازار، فقط میخندید. هیچ وقت نخواست هیاهو کند؛ به فکر درست کردن آلبوم نبود. در هنرش، متواضع بود. برای اینکه میدانم ردیفها را خیلی خوب میشناخت و در بداههنوازی عالی بود، اما نه در فکر کنسرت بود نه اینکه آلبومی ارائه دهد.
حسابی میگوید: از این شخصیتها ما در زمینه هنر داشتیم؛ خیلیها دوست ندارند یا نخواستند یا برایشان مهم نبود مثل فرامرز شکرخواه با همه توانایی که در ردیفها داشت؛ نخواست کاری بیرون بدهد، ولی هیچکسی منکر تواناییاش نیست. من با #شجریان زندگی کردم و مثل بند تسبیح بودند که چهار نسل خانواده ما را به هم وصل کرده بودند. من خودم را عزادار او میدانم. از وقتی شجریان نخواند من هم کمکم کارم را کم کردم، چون دیگر دست و دلم به کار نمیرفتم.
یکی از افتخارات گیتی حسابی این است که توانسته تقریبا همه لباسهای کنسرتهای استاد شجریان را طراحی کند. او از وارستگی و فروتنی و تواضع شجریان یاد میکند و میگوید: فرامرز چقدر شبیه شجریان بود. هم دلی و هم جانی؛ همهشان این طریق را دارند....
▫️بخشی از گزارش ٢٣ مهر ماه ٩٩ سمیرا شاهیان در روزنامه شهرآرا
🔸نگاه گیتی حسابی به فرامرز شکرخواه
... گیتی حسابی، طراح لباس است و هنر دست او را بر تَن استاد شجریان نیز دیدهایم. او گرچه اکنون در تهران زندگی میکند، اما به واسطه دوستی دیرینه با مادر رعنا، #فرامرز_شکرخواه را میشناسد. برای او این هنرمند مشهدی در دو بخش شخصیت و هنر خلاصه میشود. خانم حسابی، خود به نوعی همراه اهالی موسیقی بوده و از آنها بسیار شنیده است، درباره این چهره مشهدی میگوید: فرامرز، کارش بسیار دلنشین بود. جزو کسانی بود که در کار و اخلاق و برخورد، شریف بود. وقتی شنیدم از دنیا رفت واقعا، خلأیی در نبودش احساس کردم. بیگمان استاد شکرخواه اینطور بوده که گیتی حسابی هر وقت به مشهد میآمده، با آن همه مشغله دوست داشته او را ببیند. درِ باز خانه شکرخواه در خاطر این آشنای قدیمی مانده است. تا آنجا که هم شاهد حضور هنرجویان در خانهاش بوده و هم از بودن شاگردانش در کارگاه سازگری او و رفاقت بین آنها لذت برده است.
او در وصف هنرمندی شکرخواه میگوید: موضوع هنر، برایش درونی بود؛ من اینطور تشخیص میدادم که هنرش برای دلش بود بعد مخاطبانش. با اینکه تسلط کافی داشت وقتی میپرسیدیم چرا آلبوم نمیدهید به بازار، فقط میخندید. هیچ وقت نخواست هیاهو کند؛ به فکر درست کردن آلبوم نبود. در هنرش، متواضع بود. برای اینکه میدانم ردیفها را خیلی خوب میشناخت و در بداههنوازی عالی بود، اما نه در فکر کنسرت بود نه اینکه آلبومی ارائه دهد.
حسابی میگوید: از این شخصیتها ما در زمینه هنر داشتیم؛ خیلیها دوست ندارند یا نخواستند یا برایشان مهم نبود مثل فرامرز شکرخواه با همه توانایی که در ردیفها داشت؛ نخواست کاری بیرون بدهد، ولی هیچکسی منکر تواناییاش نیست. من با #شجریان زندگی کردم و مثل بند تسبیح بودند که چهار نسل خانواده ما را به هم وصل کرده بودند. من خودم را عزادار او میدانم. از وقتی شجریان نخواند من هم کمکم کارم را کم کردم، چون دیگر دست و دلم به کار نمیرفتم.
یکی از افتخارات گیتی حسابی این است که توانسته تقریبا همه لباسهای کنسرتهای استاد شجریان را طراحی کند. او از وارستگی و فروتنی و تواضع شجریان یاد میکند و میگوید: فرامرز چقدر شبیه شجریان بود. هم دلی و هم جانی؛ همهشان این طریق را دارند....
▫️بخشی از گزارش ٢٣ مهر ماه ٩٩ سمیرا شاهیان در روزنامه شهرآرا
shahraranews.ir
ساز دلت را کوک کن... | شهرآرانیوز
گزارشی به مناسبت سالروز درگذشت فرامرز شکرخواه نوازنده و مدرس مشهدی موسیقی
#خانواده🔸مزار مادرم
دلت باغ آفتاب بود
دستانت آشیانه عشق
در آینه خاطراتمان جاودانهای
▫️مشهد - مزار مادرم #لطیفه_خلخالی
#رخنما #یونس_شکرخواه
#شعر 🔸 به یاد مادران درگذشته
روز مادر که میرسد از راه
همه شهر شادی است و من آه
همه در تاب و در تب عیدی
من چونان اشک در ضمیر نگاه
یاد مادر چو موج میطوفد
آسمان تیره میشود ناگاه
یاد آن چشم های خیره به در
گیسوان بلند و قرص چو ماه
یاد آن چادر نماز سپید
آن گره بستنش به زلف گیاه
می زند بر کرانه های دلم
و فرو میشوم به حلقه چاه
درد میگردم و فسوس و دریغ
حسرت آن همه خطا و گناه
بانگ بر میزند درون سرم
ای همه هستیات زیان و تباه
به چه کار آید آخر این دستان
که ز دامان او شده کوتاه
باری این درس روزگار من است
می رسد گاه مرگ هم بیگاه
نیک چون در جهان فرو نگری
در سپیدیش هم نشسته سیاه
▫️روحالله حسینی (عطش)
دلت باغ آفتاب بود
دستانت آشیانه عشق
در آینه خاطراتمان جاودانهای
▫️مشهد - مزار مادرم #لطیفه_خلخالی
#رخنما #یونس_شکرخواه
#شعر 🔸 به یاد مادران درگذشته
روز مادر که میرسد از راه
همه شهر شادی است و من آه
همه در تاب و در تب عیدی
من چونان اشک در ضمیر نگاه
یاد مادر چو موج میطوفد
آسمان تیره میشود ناگاه
یاد آن چشم های خیره به در
گیسوان بلند و قرص چو ماه
یاد آن چادر نماز سپید
آن گره بستنش به زلف گیاه
می زند بر کرانه های دلم
و فرو میشوم به حلقه چاه
درد میگردم و فسوس و دریغ
حسرت آن همه خطا و گناه
بانگ بر میزند درون سرم
ای همه هستیات زیان و تباه
به چه کار آید آخر این دستان
که ز دامان او شده کوتاه
باری این درس روزگار من است
می رسد گاه مرگ هم بیگاه
نیک چون در جهان فرو نگری
در سپیدیش هم نشسته سیاه
▫️روحالله حسینی (عطش)
#خانواده #رخنما🔸مانده در یادها
▫️یوسف شکرخواه ١٣٠۶- ١۴٠٠
.... و کمکم مناسبتها حذف میشوند؛ روز پدر؛ روز مادر؛ روز تولد خودت...
تا درناها در حسرت پرواز بنشینند و دالها مرگ مدلولها را به سوگ... تا خاطرات تیر غیب شوند...تا خاطرات به اشیایی رازآلوده تبدیل شوند پیچیده در کاغذهای کادو؛ مانده لای روبانهای سرخ؛ خاک گرفته بر طاقچهها...
مناسبتها که حذف میشوند...خیلیها میآیند از دیرها و دورها با صندوقچههایی پر از خنزر و پنزر برای همین لحظات؛ در برابرت مینشینند به سکوت؛ همه را به چهره میشناسی؛ اما نامهایشان به یادت نمیآید و این اصلن مهم نیست....
صدایشان بزن، شروع کن؛ دوباره دیر میشود؛ شب دارد حیاط خلوت را پر میکند؛حرف بزن،
- سلام خانم نوستالژی! سلام آقای نوستالژی؛ یادش به خیر که...
▫️یوسف شکرخواه ١٣٠۶- ١۴٠٠
.... و کمکم مناسبتها حذف میشوند؛ روز پدر؛ روز مادر؛ روز تولد خودت...
تا درناها در حسرت پرواز بنشینند و دالها مرگ مدلولها را به سوگ... تا خاطرات تیر غیب شوند...تا خاطرات به اشیایی رازآلوده تبدیل شوند پیچیده در کاغذهای کادو؛ مانده لای روبانهای سرخ؛ خاک گرفته بر طاقچهها...
مناسبتها که حذف میشوند...خیلیها میآیند از دیرها و دورها با صندوقچههایی پر از خنزر و پنزر برای همین لحظات؛ در برابرت مینشینند به سکوت؛ همه را به چهره میشناسی؛ اما نامهایشان به یادت نمیآید و این اصلن مهم نیست....
صدایشان بزن، شروع کن؛ دوباره دیر میشود؛ شب دارد حیاط خلوت را پر میکند؛حرف بزن،
- سلام خانم نوستالژی! سلام آقای نوستالژی؛ یادش به خیر که...
#موسیقی #رخنما #خانواده
🔸یادهای برادرم فرامرز
🔸تمام سازها اینجا ناتماماند
▫️سالگرد درگذشت فرامرز شکرخواه
🔹ضحی زردکانلو: بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افقهای باز نسبت داشت... با خانواده، با استاد، با شاگرد و با دوستانش که حرف میزنم، مدام شعر «دوست» سهراب از برابر دیدگانم عبور میکند. گویی واژهواژهاش را از روی مردی نوشته است که صبحبهصبح با صدای گنجشکها ساز میزند. به آدمها و به حیات مهر میورزد. با کبوتران مهربان است. در گوشش بخشیهای خراسان، لطفی، میرزا عبدا... و شجریان میخوانند.
🔸فرامرز، معلم یگانه موسیقی بود
▫️دومین سال درگذشت فرامرز شکرخواه
▫️گفتگو با یونس شکرخواه
🔹دو سال گذشت از رفتن مردی که از جنس برگ بود، سازهاش ساز بود و حرفش دوستی.
🔸ساز دلت را کوک کن
▫️سومین سال درگذشت #فرامرز_شکرخواه
🔹سمیرا شاهیان: نغمه دل را مینواخت...
📚زندگینامه فرامرز شکرخواه
🔸یادهای برادرم فرامرز
🔸تمام سازها اینجا ناتماماند
▫️سالگرد درگذشت فرامرز شکرخواه
🔹ضحی زردکانلو: بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افقهای باز نسبت داشت... با خانواده، با استاد، با شاگرد و با دوستانش که حرف میزنم، مدام شعر «دوست» سهراب از برابر دیدگانم عبور میکند. گویی واژهواژهاش را از روی مردی نوشته است که صبحبهصبح با صدای گنجشکها ساز میزند. به آدمها و به حیات مهر میورزد. با کبوتران مهربان است. در گوشش بخشیهای خراسان، لطفی، میرزا عبدا... و شجریان میخوانند.
🔸فرامرز، معلم یگانه موسیقی بود
▫️دومین سال درگذشت فرامرز شکرخواه
▫️گفتگو با یونس شکرخواه
🔹دو سال گذشت از رفتن مردی که از جنس برگ بود، سازهاش ساز بود و حرفش دوستی.
🔸ساز دلت را کوک کن
▫️سومین سال درگذشت #فرامرز_شکرخواه
🔹سمیرا شاهیان: نغمه دل را مینواخت...
📚زندگینامه فرامرز شکرخواه
#خانواده #یاد🔸پدرها
نیستی پدر؛ از همان روز پربغض و اشک.
عزیزترین، حامیترین، رفیقترین، تو مرا آنگونه پذیرفتی که بودم و این همه ماجرای پناهگاه داشتن من شد. مادر که رفت؛ تو بودی، فرامرز که رفت تو بودی و پناهگاه ماندی؛ ماننده به کوهی پای بر خاک و سر در ابرها.
یادت آسان است، به سبب زلالی لبخندهایت، به سبب آفتاب نگاهت، دستان ریشهدارت و واژههای خیس بارانت.
اما یوسف گم گشته، حالا نبودنت سخت دشوار است، آنسان که رویای رسیدن گلستان برای همیشه به کابوسی بیپایان برای کلبه احزان تبدیل شده است.
زیر سوگ همه فرصتهای از کفرفته؛ با بزرگترین هدیهات به من که فرصت تماشای زندگی شرافتمندانهات بود، روزگار میگذرانم و از خدا میخواهم، از تعقیب ردپاهایت باز نمانم.
امروز روز پدر است روز مردی که گفت مردم دنيا چون كاروانيانى هستند كه مىبرندشان و آنها در خواباند.
روز شیرمردی که گفت هر چيزى كه روى مىآورد روزى پشت خواهد كرد و چيزى كه پشت مىكند گويى هرگز نبوده است....
شما که پدرهایتان هستند؛ امروز با بوسهای بر دستانشان؛ زیباترین سطر را بر لوح دلهاتان ثبت کنید، وقتی نمیگیرد، جان میدهد و اميد... باران و بذر.
نیستی پدر؛ از همان روز پربغض و اشک.
عزیزترین، حامیترین، رفیقترین، تو مرا آنگونه پذیرفتی که بودم و این همه ماجرای پناهگاه داشتن من شد. مادر که رفت؛ تو بودی، فرامرز که رفت تو بودی و پناهگاه ماندی؛ ماننده به کوهی پای بر خاک و سر در ابرها.
یادت آسان است، به سبب زلالی لبخندهایت، به سبب آفتاب نگاهت، دستان ریشهدارت و واژههای خیس بارانت.
اما یوسف گم گشته، حالا نبودنت سخت دشوار است، آنسان که رویای رسیدن گلستان برای همیشه به کابوسی بیپایان برای کلبه احزان تبدیل شده است.
زیر سوگ همه فرصتهای از کفرفته؛ با بزرگترین هدیهات به من که فرصت تماشای زندگی شرافتمندانهات بود، روزگار میگذرانم و از خدا میخواهم، از تعقیب ردپاهایت باز نمانم.
امروز روز پدر است روز مردی که گفت مردم دنيا چون كاروانيانى هستند كه مىبرندشان و آنها در خواباند.
روز شیرمردی که گفت هر چيزى كه روى مىآورد روزى پشت خواهد كرد و چيزى كه پشت مىكند گويى هرگز نبوده است....
شما که پدرهایتان هستند؛ امروز با بوسهای بر دستانشان؛ زیباترین سطر را بر لوح دلهاتان ثبت کنید، وقتی نمیگیرد، جان میدهد و اميد... باران و بذر.