🔸ماراتن رنج
▫️یادداشت #امیر_حاجرضایی
درباره #حمیدرضا_صدر در روزنامه ایران ورزشی
شنبه ٢۶ تیر ١۴٠٠
با آقای صدر از زمانی که در ماهنامه فیلم مطالبی با عنوان «سایه خیال» مینوشتند، آشنا شدم. به سرعت مجذوب قلم شیوای ایشان و دایره گسترده دانش او شدم. وقتی اولین کتاب خود را با نام «روزی روزگاری فوتبال» نوشتند، که نام کتاب الهامی بود از فیلم معروف سرجیو لئونه که ادای دینی بود به سینما، دانستم پشت این نوشتهها شخصیتی عمیقاً فرهیخته و فرهنگی قرار دارد. یک کتاب در حوزه جامعهشناسی با محوریت فوتبال. سرانجام آقای صدر به تلویزیون آمدند. عشق و شوریدگی آن عشق فوتبال را برای علاقهمندان جذابتر کرد. تصاویر زیبای فوتبال همراه با کلام او که بسیار بر آن تسلط داشتند، به سرعت از او چهرهای محبوب و دوستداشتنی را ترسیم کرد. وقتی به دفعات در کنار هم نشستیم و از فوتبال گفتیم، یک پیوند عاطفی فراتر از فوتبال بین ما شکل گرفت. آقای دکتر زندگی را دوست داشتند تا اینکه علائم حضور یک بیماری مهلک عشق او به زندگی را به مخاطره انداخت و بسیار مرگاندیش شد. مرگ، این راز بزرگ، سراسر ذهن او را به خود مشغول کرد. در حالی که ما به عنوان دوستان نزدیکش از ماهیت و خطر رو به افزایش آن بیخبر بودیم. سرانجام برای مداوا به آن سوی مرزها سفر کرد و همزمان هجوم آن بیماری وحشتناک با شدت تمام آغاز شد. او رنج بسیاری کشید. بدون اینکه عزت نفسش را از دست بدهد، مرگ را پذیرا شد و بامداد جمعه او این دنیای بیرحم و ویرانگر را ترک کرد و همگان را در اندوهی عمیق بر جای گذاشت. دکتر صدر عزیز یک انسان چند ساحتی بود. در حوزههای مختلف اجتماعی صاحب نظر بود، او سینما، ادبیات، فوتبال، فلسفه و تاریخ را در هم آمیخت و آن را به جامعهای انتقال داد که تشنه بدعت و نوآوری بودند. کتابهای او در ارتقای سطح فرهنگی جامعه تأثیرگذار است. سراسر امروز را درباره رفیق سفر کردهام صحبت کردم و نوشتم و میدانم اندوهی که قلبم را میفشارد و بغضی که راه گلویم را بسته است، نگذاشت حق مطلب را در مورد این بزرگوار ادا کنم. مطلبم را با شعری از استاد هوشنگ ابتهاج(سایه) به پایان میبرم:
یک روز ببینی که هم از سایه اثر نیست و ز باغ جهان بلبل شیرین نفسی رفت
این عمر سبک سایه ما بسته به آهی
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
▫️یادداشت #امیر_حاجرضایی
درباره #حمیدرضا_صدر در روزنامه ایران ورزشی
شنبه ٢۶ تیر ١۴٠٠
با آقای صدر از زمانی که در ماهنامه فیلم مطالبی با عنوان «سایه خیال» مینوشتند، آشنا شدم. به سرعت مجذوب قلم شیوای ایشان و دایره گسترده دانش او شدم. وقتی اولین کتاب خود را با نام «روزی روزگاری فوتبال» نوشتند، که نام کتاب الهامی بود از فیلم معروف سرجیو لئونه که ادای دینی بود به سینما، دانستم پشت این نوشتهها شخصیتی عمیقاً فرهیخته و فرهنگی قرار دارد. یک کتاب در حوزه جامعهشناسی با محوریت فوتبال. سرانجام آقای صدر به تلویزیون آمدند. عشق و شوریدگی آن عشق فوتبال را برای علاقهمندان جذابتر کرد. تصاویر زیبای فوتبال همراه با کلام او که بسیار بر آن تسلط داشتند، به سرعت از او چهرهای محبوب و دوستداشتنی را ترسیم کرد. وقتی به دفعات در کنار هم نشستیم و از فوتبال گفتیم، یک پیوند عاطفی فراتر از فوتبال بین ما شکل گرفت. آقای دکتر زندگی را دوست داشتند تا اینکه علائم حضور یک بیماری مهلک عشق او به زندگی را به مخاطره انداخت و بسیار مرگاندیش شد. مرگ، این راز بزرگ، سراسر ذهن او را به خود مشغول کرد. در حالی که ما به عنوان دوستان نزدیکش از ماهیت و خطر رو به افزایش آن بیخبر بودیم. سرانجام برای مداوا به آن سوی مرزها سفر کرد و همزمان هجوم آن بیماری وحشتناک با شدت تمام آغاز شد. او رنج بسیاری کشید. بدون اینکه عزت نفسش را از دست بدهد، مرگ را پذیرا شد و بامداد جمعه او این دنیای بیرحم و ویرانگر را ترک کرد و همگان را در اندوهی عمیق بر جای گذاشت. دکتر صدر عزیز یک انسان چند ساحتی بود. در حوزههای مختلف اجتماعی صاحب نظر بود، او سینما، ادبیات، فوتبال، فلسفه و تاریخ را در هم آمیخت و آن را به جامعهای انتقال داد که تشنه بدعت و نوآوری بودند. کتابهای او در ارتقای سطح فرهنگی جامعه تأثیرگذار است. سراسر امروز را درباره رفیق سفر کردهام صحبت کردم و نوشتم و میدانم اندوهی که قلبم را میفشارد و بغضی که راه گلویم را بسته است، نگذاشت حق مطلب را در مورد این بزرگوار ادا کنم. مطلبم را با شعری از استاد هوشنگ ابتهاج(سایه) به پایان میبرم:
یک روز ببینی که هم از سایه اثر نیست و ز باغ جهان بلبل شیرین نفسی رفت
این عمر سبک سایه ما بسته به آهی
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت