🔸پاسداشت رفاقت؛ برای نازنینم مهدی فرقانی
#یونس_شكرخواه
با هم پیر شدیم. با #مهدی_فرقانی، #فریدون_صدیقی و #منصور_سعدی و ... حرفم پیری شناسنامهای نیست؛ پیری حرفهای است در تجربه كردن چهرههای گوناگون یك حرفه به نام #روزنامهنگاری.
مهدی برای من، فریدون و منصور كه بیش از یك دهه در اتاق تیتر كیهان بودیم احترام برانگیز بود؛ هست و میماند. فرصت نیست به همین وجه فریدون و منصور بپردازم؛ شاید وقتی دیگر به سزا و بایستهتر.
مهدی مرد رفتارهای نیك است به ویژه در قبول مسئولیت برای هر چه كه حتی گاه چندان هم جدی نیست. وقتی كاری را میپذیرد باید با خلوص تام و تمام در پی انجام آن برآید. استارت این خصلت اول از هر چیز؛ گره خوردن ابروهایش است و اتفاق بعدی نیمه گشوده نگاه داشتن لبهایش با ته مایهای از رنگ انتظار در كل چهرهاش و تكرار چند واژه: "چی؟ چرا؟ اصلا! واقعا كه..."
باور كنید همین الان صدایش را میتوانم حس كنم: "واقعا كه!"
اعتراض مهدی مهربان به دیگران در همین حد است و بعد هم همیشه میگوید: "والله دارم روزی چهار قرص میخورم".
مهدی مرد آموزش است. هر وقت تیتر اول از او نبود میتوانست چند ساعت در نقد تیترهای ما كه بر صفحه اول روزنامه مینشست؛ حرف بزند و .... ما تن نمیدادیم؛ اما خیلی وقتها حق با او بود. وقتی فردی كار برایش عادی نمیشود؛ هر روز زندگی میتواند یك انرژی ذخیره شده ناباورانه داشته باشد كه داشت و دارد هنوز. او با همین انرژی هم به كلاس میرفت و باز دیروزش مثل امروزش نبود؛ تسلیم درد هم نمیشد و نمیشود. مهدی با انجمن و كتاب و جزوه و نوشتن و گفتن مانوس است. او به وجدان، به شرافت حرفهای و اخلاق حرفه ای دلبسته و وابسته است و شاگردانش بچههایش هستند و دوستانش سرمایههایی كه قدرشان را میداند.
مهدی گنجینه ای بیپایان از حیا؛ شرم و حرمت دارد. مهدی مرد باور و ایمان است. نه به قد افراد كاری دارد و نه به موقعیت آنها؛ حرمت را پاس میدارد و كسانی كه شانس پیوسته بودن با او را نداشتهاند به اشتباه این خصیصه را به پای محافظه كاری میگذارند. من این متانت رازآلوده او را در سالهایی كه در ماهنامه تدبیر كنارش بودم؛ بیشتر احساس كردم.
باز صدایش میآید: " والله اگر پای احترام نبود ....."
مهدی مرد مدد و كمك است. مطمئن هستم كه راضی نیست در این باره حتی كلمهای به میان آید. اما چه كنم كه من هم راضی نمیشوم اشارهای به این وجه او نكنم. هر كه از یزد و كاشان به تهران میآید به درد و گرفتاری؛ خیال راحتی دارد كه خانه پر مهر مهدی و مهدخت درهای گشودهای دارد.
مهدی به آداب پایبند است و شالودهها برایش مهم تر از شمایلهاست. من اگر عیدها به او زنگ میزنم برای تبریك؛ حتما به من میگوید: "باز خوبه هنوز عقلت به این كارها میرسه !" .... و البته این شیوه تشویق اوست!
حساب منصور به كنار؛ اما مهدی همیشه به من و فریدون به دیده دو عقل زائل شده نگاه میكند: "من هیچ وقت عقلم را دست شما دو تا نمیدم؛ چند بار دادم برای هفت پشتم بس شد."
و هزار البته هر چه به ما میگوید ریشهای جز بذلهگوییهایش ندارد و بعد هم همیشه خودش بیشتر از بقیه میخندد. به خصوص اگر حامی ما مهدخت خانم آنجا نباشد...
-" واقعا كه!"
من این چند سطر را از اعماق جان نوشتم تا بگویم و تكرار كنم دكتر محمد مهدی فرقانی را از صیمیم دل به عنوان رفیق؛ همكار و همراه دوست دارم. نوشتم تا بگویم دوست دارم لبخند همیشه بر لبانش باشد و سایهاش بر سرمان.
روزگار آدمها را جا به جا میكند؛ مثل آینهای كه فرو میافتد و چند تكه میشود؛ اما هر تكه را كه برداری دوباره بازتاب میدهد. من هنوز تكهام را در دست دارم. مهدی نازنین هنوز با من است؛ بی دریغ؛ كویری؛ با قلبی در دست برای همه روزهای سخت.
#یونس_شكرخواه
با هم پیر شدیم. با #مهدی_فرقانی، #فریدون_صدیقی و #منصور_سعدی و ... حرفم پیری شناسنامهای نیست؛ پیری حرفهای است در تجربه كردن چهرههای گوناگون یك حرفه به نام #روزنامهنگاری.
مهدی برای من، فریدون و منصور كه بیش از یك دهه در اتاق تیتر كیهان بودیم احترام برانگیز بود؛ هست و میماند. فرصت نیست به همین وجه فریدون و منصور بپردازم؛ شاید وقتی دیگر به سزا و بایستهتر.
مهدی مرد رفتارهای نیك است به ویژه در قبول مسئولیت برای هر چه كه حتی گاه چندان هم جدی نیست. وقتی كاری را میپذیرد باید با خلوص تام و تمام در پی انجام آن برآید. استارت این خصلت اول از هر چیز؛ گره خوردن ابروهایش است و اتفاق بعدی نیمه گشوده نگاه داشتن لبهایش با ته مایهای از رنگ انتظار در كل چهرهاش و تكرار چند واژه: "چی؟ چرا؟ اصلا! واقعا كه..."
باور كنید همین الان صدایش را میتوانم حس كنم: "واقعا كه!"
اعتراض مهدی مهربان به دیگران در همین حد است و بعد هم همیشه میگوید: "والله دارم روزی چهار قرص میخورم".
مهدی مرد آموزش است. هر وقت تیتر اول از او نبود میتوانست چند ساعت در نقد تیترهای ما كه بر صفحه اول روزنامه مینشست؛ حرف بزند و .... ما تن نمیدادیم؛ اما خیلی وقتها حق با او بود. وقتی فردی كار برایش عادی نمیشود؛ هر روز زندگی میتواند یك انرژی ذخیره شده ناباورانه داشته باشد كه داشت و دارد هنوز. او با همین انرژی هم به كلاس میرفت و باز دیروزش مثل امروزش نبود؛ تسلیم درد هم نمیشد و نمیشود. مهدی با انجمن و كتاب و جزوه و نوشتن و گفتن مانوس است. او به وجدان، به شرافت حرفهای و اخلاق حرفه ای دلبسته و وابسته است و شاگردانش بچههایش هستند و دوستانش سرمایههایی كه قدرشان را میداند.
مهدی گنجینه ای بیپایان از حیا؛ شرم و حرمت دارد. مهدی مرد باور و ایمان است. نه به قد افراد كاری دارد و نه به موقعیت آنها؛ حرمت را پاس میدارد و كسانی كه شانس پیوسته بودن با او را نداشتهاند به اشتباه این خصیصه را به پای محافظه كاری میگذارند. من این متانت رازآلوده او را در سالهایی كه در ماهنامه تدبیر كنارش بودم؛ بیشتر احساس كردم.
باز صدایش میآید: " والله اگر پای احترام نبود ....."
مهدی مرد مدد و كمك است. مطمئن هستم كه راضی نیست در این باره حتی كلمهای به میان آید. اما چه كنم كه من هم راضی نمیشوم اشارهای به این وجه او نكنم. هر كه از یزد و كاشان به تهران میآید به درد و گرفتاری؛ خیال راحتی دارد كه خانه پر مهر مهدی و مهدخت درهای گشودهای دارد.
مهدی به آداب پایبند است و شالودهها برایش مهم تر از شمایلهاست. من اگر عیدها به او زنگ میزنم برای تبریك؛ حتما به من میگوید: "باز خوبه هنوز عقلت به این كارها میرسه !" .... و البته این شیوه تشویق اوست!
حساب منصور به كنار؛ اما مهدی همیشه به من و فریدون به دیده دو عقل زائل شده نگاه میكند: "من هیچ وقت عقلم را دست شما دو تا نمیدم؛ چند بار دادم برای هفت پشتم بس شد."
و هزار البته هر چه به ما میگوید ریشهای جز بذلهگوییهایش ندارد و بعد هم همیشه خودش بیشتر از بقیه میخندد. به خصوص اگر حامی ما مهدخت خانم آنجا نباشد...
-" واقعا كه!"
من این چند سطر را از اعماق جان نوشتم تا بگویم و تكرار كنم دكتر محمد مهدی فرقانی را از صیمیم دل به عنوان رفیق؛ همكار و همراه دوست دارم. نوشتم تا بگویم دوست دارم لبخند همیشه بر لبانش باشد و سایهاش بر سرمان.
روزگار آدمها را جا به جا میكند؛ مثل آینهای كه فرو میافتد و چند تكه میشود؛ اما هر تكه را كه برداری دوباره بازتاب میدهد. من هنوز تكهام را در دست دارم. مهدی نازنین هنوز با من است؛ بی دریغ؛ كویری؛ با قلبی در دست برای همه روزهای سخت.
عرصههای ارتباطی
#کیوسک 🔸 دوشنبه ٢۵ اسفند ٩٩ درنگ؛ ویژه دکتر #محمدمهدی_فرقانی
پاسداشت رفاقت؛ یادداشت من در درنگ
🔸برای نازنینم مهدی فرقانی
با هم پیر شدیم. با #مهدی_فرقانی، #فریدون_صدیقی و #منصور_سعدی و... حرفم پیری شناسنامهای نیست؛ پیری حرفهای است در تجربه کردن چهرههای گوناگون یک حرفه به نام روزنامهنگاری.
متن کامل
🔸برای نازنینم مهدی فرقانی
با هم پیر شدیم. با #مهدی_فرقانی، #فریدون_صدیقی و #منصور_سعدی و... حرفم پیری شناسنامهای نیست؛ پیری حرفهای است در تجربه کردن چهرههای گوناگون یک حرفه به نام روزنامهنگاری.
متن کامل
#روزنامهنگاری🔸روزنامهها مرز اخلاق و صداقت را زیر پا نگذارند
▫️گفتگو با #منصور_سعدی روزنامهنگار پیشکسوتی که تاریخ شفاهی یک حرفه است
🔻#حرفهای این است که خبر، واقعه یا مصاحبه با چندین چشم به صورت جامع و حرفهای منعکس شود، یعنی واقعیتی روی داده است و شما بتوانید با تمام جوانب آن را منعکس کنید و اطلاعرسانی دقیق باشد. مرز اخلاقی این است که چیزی غیر از آن واقعیت را مطرح نکنید. اگر فردی کاری را انجام داده است، کار دیگری را به آن فرد ببندید یا کاری را انجام داده، اما شما به عنوان رسانه، آن کار را عنوان و مطرح نکنید یا یک مقام دولتی یا حزبی کار خوبی انجام داده، وارونه پوشش دهید یا بایکوت کنید؛ اینها اخلاقی نیست... متن کامل گفتگو
▫️گفتگو با #منصور_سعدی روزنامهنگار پیشکسوتی که تاریخ شفاهی یک حرفه است
🔻#حرفهای این است که خبر، واقعه یا مصاحبه با چندین چشم به صورت جامع و حرفهای منعکس شود، یعنی واقعیتی روی داده است و شما بتوانید با تمام جوانب آن را منعکس کنید و اطلاعرسانی دقیق باشد. مرز اخلاقی این است که چیزی غیر از آن واقعیت را مطرح نکنید. اگر فردی کاری را انجام داده است، کار دیگری را به آن فرد ببندید یا کاری را انجام داده، اما شما به عنوان رسانه، آن کار را عنوان و مطرح نکنید یا یک مقام دولتی یا حزبی کار خوبی انجام داده، وارونه پوشش دهید یا بایکوت کنید؛ اینها اخلاقی نیست... متن کامل گفتگو
3803_56613.pdf
686.4 KB
#روزنامهنگاری🔸روزنامهها مرز اخلاق و صداقت را زیر پا نگذارند
▫️گفتگو با #منصور_سعدی روزنامهنگار پیشکسوتی که تاریخ شفاهی یک حرفه است
🔹فایل پیوست را دانلود کنید [PDF]
▫️گفتگو با #منصور_سعدی روزنامهنگار پیشکسوتی که تاریخ شفاهی یک حرفه است
🔹فایل پیوست را دانلود کنید [PDF]
🔸از روزهای دور (١٣٧٢)
#روزنامهنگاری #تاریخ #دوستان #رخنما
🔻عکس سمت راست:
#احمد_ربیعی #یونس_شکرخواه #غلامرضا_تاجیک #فریدون_صدیقی #علی_کسمایی #منصور_سعدی #حشمت_رضوی
🔻عکس سمت چپ:
#محمود_مختاریان، #علیاکبر_قاضیزاده، #یونس_شکرخواه، #محمود_شمس
#روزنامهنگاری #تاریخ #دوستان #رخنما
🔻عکس سمت راست:
#احمد_ربیعی #یونس_شکرخواه #غلامرضا_تاجیک #فریدون_صدیقی #علی_کسمایی #منصور_سعدی #حشمت_رضوی
🔻عکس سمت چپ:
#محمود_مختاریان، #علیاکبر_قاضیزاده، #یونس_شکرخواه، #محمود_شمس
#دوستان🔸کیهانیهای دهه ۶٠
ازسمت چپ: #یونس_شکرخواه، #مرتضی_کریمیان، #فریدون_صدیقی، #منصور_سعدی، #سیدغلامرضا_موسوی، #علی_دامغانیان، #مرتضی_شیرازی، #محمود_مختاریان، #مرتضی_شادمانی، #محمد_آقازاده، #امیدعلی_دامغانیان (پسر علی دامغانیان)، #مسعود_شهامیپور، #مهرداد_احمدیشیخانی، #مرتضی_تفرشی (روزنامهنگار)
ازسمت چپ: #یونس_شکرخواه، #مرتضی_کریمیان، #فریدون_صدیقی، #منصور_سعدی، #سیدغلامرضا_موسوی، #علی_دامغانیان، #مرتضی_شیرازی، #محمود_مختاریان، #مرتضی_شادمانی، #محمد_آقازاده، #امیدعلی_دامغانیان (پسر علی دامغانیان)، #مسعود_شهامیپور، #مهرداد_احمدیشیخانی، #مرتضی_تفرشی (روزنامهنگار)
#دوستان #رخنما🔸کیهانیهای دهه ۶٠
🔻ازسمت راست: #مرتضی_شادمانی، #محمود_مختاریان، #مرتضی_شیرازی، #علی_دامغانیان، #یونس_شکرخواه، #مرتضی_کریمیان، #منصور_سعدی
🔻ازسمت راست: #مرتضی_شادمانی، #محمود_مختاریان، #مرتضی_شیرازی، #علی_دامغانیان، #یونس_شکرخواه، #مرتضی_کریمیان، #منصور_سعدی
#روزنامهنگاری #رخنما
#دوستان🔸از سالهای پشت سر
به قول یکی از آقایان حاضر در این عکس؛ تصویری از ١٠٠٠ سال پیش😉
▫️از سمت راست در ماهنامه صنعت چاپ: #رضا_قویفکر، #منصور_سعدی، #فریدون_صدیقی (همون ١٠٠٠ سال پیش)، #یونس_شکرخواه
#دوستان🔸از سالهای پشت سر
به قول یکی از آقایان حاضر در این عکس؛ تصویری از ١٠٠٠ سال پیش😉
▫️از سمت راست در ماهنامه صنعت چاپ: #رضا_قویفکر، #منصور_سعدی، #فریدون_صدیقی (همون ١٠٠٠ سال پیش)، #یونس_شکرخواه
#روزنامهنگاری #تاریخ #عکاسانه
▫️درباره این پست:
🔸توضیح بیشتر و دقیقتر درباره مطلب روزنامهنگاری در دوران جنگ شهرها
🔻"سلام شب بهخیر یونس جان عزیز و مهربان. امیدوارم خوب وخوش و سلامت باشی. عکسهای خاطرهانگیز دوران جنگ که در کانال عرصههای ارتباطی گذاشتی مربوط به اسفند سال ۱۳۶۶ است. در میز اول مرحوم یعقوبی در کنار من که پشت به دوربین هستم نشسته است. جنگ شهرها تا ۳۰ فروردین ۱۳۶۷ ادامه داشت۰ اگر یادت باشه یکبار من و تو و یک دوست دیگر که از تونل عبور میکردیم یک موشک عراق به خیابان سرهنگ سخایی اصابت کرد و ما سراسيمه از تونل گریختم و به تحریریه باز گشتیم و تا مدتی گیج و منگ بودیم. ممنون از یاد آوری دوران جوانی هر چند که دوران سختی بود.
▫️توضیح را دوست قدیمی متشخص و استادم #منصور_سعدی از برجستهترین روزنامهنگاران حرفهای ایران، دبیر سرویس شهرستانها و عضو ارشد اتاق تیتر روزنامه کیهان برایم فرستاده است. ممنونم منصور نازنین، سایهات بر سرمان.
▫️درباره این پست:
🔸توضیح بیشتر و دقیقتر درباره مطلب روزنامهنگاری در دوران جنگ شهرها
🔻"سلام شب بهخیر یونس جان عزیز و مهربان. امیدوارم خوب وخوش و سلامت باشی. عکسهای خاطرهانگیز دوران جنگ که در کانال عرصههای ارتباطی گذاشتی مربوط به اسفند سال ۱۳۶۶ است. در میز اول مرحوم یعقوبی در کنار من که پشت به دوربین هستم نشسته است. جنگ شهرها تا ۳۰ فروردین ۱۳۶۷ ادامه داشت۰ اگر یادت باشه یکبار من و تو و یک دوست دیگر که از تونل عبور میکردیم یک موشک عراق به خیابان سرهنگ سخایی اصابت کرد و ما سراسيمه از تونل گریختم و به تحریریه باز گشتیم و تا مدتی گیج و منگ بودیم. ممنون از یاد آوری دوران جوانی هر چند که دوران سختی بود.
▫️توضیح را دوست قدیمی متشخص و استادم #منصور_سعدی از برجستهترین روزنامهنگاران حرفهای ایران، دبیر سرویس شهرستانها و عضو ارشد اتاق تیتر روزنامه کیهان برایم فرستاده است. ممنونم منصور نازنین، سایهات بر سرمان.
🔸از روزهای دور (١٣٧٢)
#روزنامهنگاری #تاریخ #دوستان #رخنما
🔻عکس سمت راست:
#احمد_ربیعی #یونس_شکرخواه #غلامرضا_تاجیک #فریدون_صدیقی #علی_کسمایی #منصور_سعدی #حشمت_رضوی
🔻عکس سمت چپ:
#محمود_مختاریان، #علیاکبر_قاضیزاده، #یونس_شکرخواه، #محمود_شمس
#روزنامهنگاری #تاریخ #دوستان #رخنما
🔻عکس سمت راست:
#احمد_ربیعی #یونس_شکرخواه #غلامرضا_تاجیک #فریدون_صدیقی #علی_کسمایی #منصور_سعدی #حشمت_رضوی
🔻عکس سمت چپ:
#محمود_مختاریان، #علیاکبر_قاضیزاده، #یونس_شکرخواه، #محمود_شمس