🔸رسانهها و انتخاب کارشناسان
🔻رسانه باید در انتخاب کارشناسان به چه نکاتی باید توجه کنند؟
#محمدمهدی_فرقانی استاد #روزنامهنگاری رعایت اصل صداقت، انتخاب کارشناس خبره و معرفی دقیق و صادقانه او را در برنامه ضروری میداند و میگوید: عدم رعایت این نکات به نوعی فریب #مخاطب تلقی میشود و طبیعتاً وقتی مخاطب احساس کند رسانه قصد فریبش را دارد با سرعت و به شدت از او فاصله میگیرد.
https://media.shafaqna.com/news/541284/
🔻رسانه باید در انتخاب کارشناسان به چه نکاتی باید توجه کنند؟
#محمدمهدی_فرقانی استاد #روزنامهنگاری رعایت اصل صداقت، انتخاب کارشناس خبره و معرفی دقیق و صادقانه او را در برنامه ضروری میداند و میگوید: عدم رعایت این نکات به نوعی فریب #مخاطب تلقی میشود و طبیعتاً وقتی مخاطب احساس کند رسانه قصد فریبش را دارد با سرعت و به شدت از او فاصله میگیرد.
https://media.shafaqna.com/news/541284/
#تاریخ #ارتباطات #مدیاویژن
🔸مسیر ٧ مرحلهای نظریههای ارتباطی
نظریههای ارتباطی تا کنون هفت مرحله را از سر گذراندهاند:
۱. ارتباطات به عنوان معانی بيان (رتوریک) كه بين دوره ۱۹۰۰ تا ۱۹۵۰ مطرح بوده و اين دوران دوره غلبه تلقیهای زبانی و ادبی از ارتباطات بوده است و به ارتباطات از زاويه قدرت بيان و علم بديع نگريسته میشده است عليالقاعده از اين ديدگاه، تسليم بودن #مخاطب حرف اول و آخر است
۲. ارتباطات و علوم اجتماعی از ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ که دوره غلبه بحثهای مرتبط با #تاثيراترسانهای است و آرای ويلبر شرام، هارولد لسول، کورت لوين و پاول لازارسفلد و کارل هولند و برنارد برلسون مطرح بوده است.
۳. مرحله سوم (۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰) انقلاب تجربی يا به عبارت بهتر دوران قرار گرفتن نظريهها در لوله آزمايش است که دوره مرزبندی دقيقتر پژوهشهای ارتباطی با تحليلهای تاريخی بيانی متکی بر متن و نيز دوره مطرح شدن مدل ارتباطی خطی شانون و ويور بوده است. (باز هم تسليم تلقی کردن مخاطب)
۴. در مرحله چهارم كه در واقع دهه پرآشوب ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ است شاهد تاكيد بر #ارتباطاتميانفردی هستيم و اين محصول جنبشهای مدنی در آمريکا است كه به اين ادبيات ارتباطی غنا میبخشد و فقط در همين دوره است که باورهای مربوط به بیقدرتی و انفعال مخاطبان تا حدودی دچار آسيب میشود.
۵. در مرحله پنجم (۱۹۶۵ تا ۱۹۸۰) يك نوع رتوریک نوين پا میگيرد که در اين دوران دوباره بحثهای اقناع جان میگيرند و عبارت #مارشال_مکلوهان مبنی بر رسانه همان پيام است طرف توجه قرار میگيرد و اين در حالی است که آمريکا در اين دوران از وجود #نظريههایانتقادی در اروپا بیخبر است
۶. خاصيت دوره ششم (۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰) تعقيب و جستجو برای يك مدل جهانی است و در اين مرحله پس از دو دهه مطالعات تجربی به خلا يک تئوری بزرگ واحد در قبال فرايند ارتباط پی برده میشود و کتاب ساختار انقلابهای علمی، فيلسوف علم توماس کوهن تاثير عميقی بر حوزه ارتباطات میگذارد و نظريه پردازان ارتباطات پی میبرند که علم از پارادايم جهانی برخوردار بوده و آنان تا آن هنگام از وجود آن بیاطلاع بودهاند.
۷. اما مرحله هفتم كه به دوره انرژی و اضطراب معروف است و از ۱۹۸۰ تا امروز را در برمیگيرد در واقع با دورانی مواجه شدهايم که درآن چند رگه پژوهشی غلبه يافته است: پژوهشهای تحليلی، روشهای مبتنی بر قوم نگاری، نفوذ به جعبه سياه ذهن از طريق توجه به فرايندهای شناختی، مطالعه روابط بين فردی، باور به پلوراليسم و تفکيک كه همه بر خلاف توجه به مدل جهانی در دوره قبلی است.
🔸مسیر ٧ مرحلهای نظریههای ارتباطی
نظریههای ارتباطی تا کنون هفت مرحله را از سر گذراندهاند:
۱. ارتباطات به عنوان معانی بيان (رتوریک) كه بين دوره ۱۹۰۰ تا ۱۹۵۰ مطرح بوده و اين دوران دوره غلبه تلقیهای زبانی و ادبی از ارتباطات بوده است و به ارتباطات از زاويه قدرت بيان و علم بديع نگريسته میشده است عليالقاعده از اين ديدگاه، تسليم بودن #مخاطب حرف اول و آخر است
۲. ارتباطات و علوم اجتماعی از ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ که دوره غلبه بحثهای مرتبط با #تاثيراترسانهای است و آرای ويلبر شرام، هارولد لسول، کورت لوين و پاول لازارسفلد و کارل هولند و برنارد برلسون مطرح بوده است.
۳. مرحله سوم (۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰) انقلاب تجربی يا به عبارت بهتر دوران قرار گرفتن نظريهها در لوله آزمايش است که دوره مرزبندی دقيقتر پژوهشهای ارتباطی با تحليلهای تاريخی بيانی متکی بر متن و نيز دوره مطرح شدن مدل ارتباطی خطی شانون و ويور بوده است. (باز هم تسليم تلقی کردن مخاطب)
۴. در مرحله چهارم كه در واقع دهه پرآشوب ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ است شاهد تاكيد بر #ارتباطاتميانفردی هستيم و اين محصول جنبشهای مدنی در آمريکا است كه به اين ادبيات ارتباطی غنا میبخشد و فقط در همين دوره است که باورهای مربوط به بیقدرتی و انفعال مخاطبان تا حدودی دچار آسيب میشود.
۵. در مرحله پنجم (۱۹۶۵ تا ۱۹۸۰) يك نوع رتوریک نوين پا میگيرد که در اين دوران دوباره بحثهای اقناع جان میگيرند و عبارت #مارشال_مکلوهان مبنی بر رسانه همان پيام است طرف توجه قرار میگيرد و اين در حالی است که آمريکا در اين دوران از وجود #نظريههایانتقادی در اروپا بیخبر است
۶. خاصيت دوره ششم (۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰) تعقيب و جستجو برای يك مدل جهانی است و در اين مرحله پس از دو دهه مطالعات تجربی به خلا يک تئوری بزرگ واحد در قبال فرايند ارتباط پی برده میشود و کتاب ساختار انقلابهای علمی، فيلسوف علم توماس کوهن تاثير عميقی بر حوزه ارتباطات میگذارد و نظريه پردازان ارتباطات پی میبرند که علم از پارادايم جهانی برخوردار بوده و آنان تا آن هنگام از وجود آن بیاطلاع بودهاند.
۷. اما مرحله هفتم كه به دوره انرژی و اضطراب معروف است و از ۱۹۸۰ تا امروز را در برمیگيرد در واقع با دورانی مواجه شدهايم که درآن چند رگه پژوهشی غلبه يافته است: پژوهشهای تحليلی، روشهای مبتنی بر قوم نگاری، نفوذ به جعبه سياه ذهن از طريق توجه به فرايندهای شناختی، مطالعه روابط بين فردی، باور به پلوراليسم و تفکيک كه همه بر خلاف توجه به مدل جهانی در دوره قبلی است.
#تکنوکلاس
🔸اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی
مقاله اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی (١٩٣۶) نوشته #والتر_بنیامین یک مقالهٔ نقد فرهنگی است که در آن، کاهش ارزش یک اثر هنری را برآیند تولید مکانیکی آن اثر میداند. ریشه مسئلهای که بنیامین در این مقاله به آن میپردازد به بحث گسترش #تکنولوژی و #زندگیماشینی بازمیگردد که به تبع آن ماهیت #هنر دچار دگردیسی شدهاست. از نظر بنیامین، درک و دریافت #مخاطب از هنر متحول شده و این امر با جایگزین شدن کارکرد آیینی هنر با کارکرد نمایشی آن در پیوند است. به زعم او، آنچه در اثر هنریِ بازتولیدپذیرِ امروزی از بین میرود هاله اثر هنری است. بازتولید یا تکثیر اثر هنری یک کنش انسانی مدرن نیست، بلکه از گذشته و از یونان باستان سابقه داشتهاست.
این مقاله بنیامین چندین بار به فارسی ترجمه شدهاست، از جمله توسط بابک احمدی در کتاب نشانهای به رهایی (نشر مرکز، ۱۳۹۸)، توسط احسان حنیف در کتاب نظریههای زیباییشناسی (نشر فکرنو، ۱۳۹۹) و توسط رؤیا منجم در کتاب برگزیده مقالات والتر بنیامین (نشر علم، ۱۳۹۲). ویکیپدیا
* Das Kunstwerk im Zeitalter seiner technischen Reproduzierbarkeit
🔸اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی
مقاله اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی (١٩٣۶) نوشته #والتر_بنیامین یک مقالهٔ نقد فرهنگی است که در آن، کاهش ارزش یک اثر هنری را برآیند تولید مکانیکی آن اثر میداند. ریشه مسئلهای که بنیامین در این مقاله به آن میپردازد به بحث گسترش #تکنولوژی و #زندگیماشینی بازمیگردد که به تبع آن ماهیت #هنر دچار دگردیسی شدهاست. از نظر بنیامین، درک و دریافت #مخاطب از هنر متحول شده و این امر با جایگزین شدن کارکرد آیینی هنر با کارکرد نمایشی آن در پیوند است. به زعم او، آنچه در اثر هنریِ بازتولیدپذیرِ امروزی از بین میرود هاله اثر هنری است. بازتولید یا تکثیر اثر هنری یک کنش انسانی مدرن نیست، بلکه از گذشته و از یونان باستان سابقه داشتهاست.
این مقاله بنیامین چندین بار به فارسی ترجمه شدهاست، از جمله توسط بابک احمدی در کتاب نشانهای به رهایی (نشر مرکز، ۱۳۹۸)، توسط احسان حنیف در کتاب نظریههای زیباییشناسی (نشر فکرنو، ۱۳۹۹) و توسط رؤیا منجم در کتاب برگزیده مقالات والتر بنیامین (نشر علم، ۱۳۹۲). ویکیپدیا
* Das Kunstwerk im Zeitalter seiner technischen Reproduzierbarkeit
#شبکههایاجتماعی▫️تغییر مفهوم ستاره - ١
🔸جادویی که با لایک باطل شد
🔹#کسری_ولایی
قدیم به کنایه میگفتند شخصیت هر کسی را میشود از پوسترهای روی دیوار اتاقش در زمان نوجوانی فهمید، البته اگر اتاق، دیوار و پوستری در کار بود. حرف پرتی نیست؛ ما معمولا شیفته ستارگانی میشویم که جنبهی بروزیافتهای از خودمان را در آنها میبینیم یا برعکس، به خاطر تبلور چیزی که فقدانش مایهی حسرت و افسوس است. امروز به جای سرککشیدن در اتاق مردم و رصدکردن پوسترهای روی دیوار، سر زدن به صفحهی هرکس در شبکههای اجتماعی کفایت میکند برای سر درآوردن از ذهنیاتش، شاید حتی دقیقتر و شفافتر. باید پرسید که تفاوت فقط در همین حد فاصلهی پوستر و «فالو»کردن در شبکههای اجتماعی است یا قضیه پیچیدهتر شده است؟ علاقه و شیفتگی به کنار، در بحث ارتباط میان #ستاره و #مخاطب باید مفهوم فاصله را در نظر داشته باشیم. در سالهای دور، مخاطب وقتی ستارهای را روی صحنه، پرده یا قاب کوچک #تلویزیون میدید و دنبال میکرد، فاصلهای آشکار وجود داشت میان دنیای واقعی پیرامون خودش و آنچه که محصول و مصنوع صنعت سرگرمی بود. دنیایی متفاوت، دستنیافتی و آمیخته به افسون و جادو. مخاطب عادت کرده بود به این تصّور که انگار ستارهها زمینی نیستند و به دنیایی دیگرتعلق دارند، دنیای روی صحنه؛ جایی که میشود از واقعیت فرار کرد و به آن پناه برد. به تدریج خود خالقان این تصور رویایی نیز به همان ساحت راه پیدا میکردند. بخش مهمی از علاقهی مردم عادی برای ورود به دنیای هنر و سرگرمی فراتر از کسب شهرت و ثروت، تجربهی زیست در همین جهان خیالانگیز بود. ماجرا به مرور تغییر کرد.
پدیدههای مختلفی در #افسونزدایی از صحنه و ستارهها موثر بودهاند، مثلا همین مسابقههای استعدادیابی که در هزارهی جدید تبدیل شدند به یکی از الگوهای محبوب و موفق برنامهسازی، چون فرصتی را ایجاد میکنند تا مردم عادی در جایگاه #ستارهها قرار بگیرند و حتی بیشتر از آنها بدرخشند. اما بدون شک مهمترین عامل شبکههای اجتماعی بود.
▫️ستاره یا سلبریتی؟
#اینترنت خوب یا بد تمام مناسبات و قراردادهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار داد و طبعا مفهوم ستارگی نیز جان سالم به در نبرد. قبلش باید روشن کنیم که بین ستاره و #سلبریتی چه تفاوتی وجود دارد و #رسانه چگونه باعث خلق یک طبقه اجتماعی جدید شد که الزاما با تعریف ستاره مترادف نیست.
معمولا وقتی دربارهی طبقهی اجتماعی صحبت کنیم، بحث دربارهی سرمایه است؛ اینکه چطور نحوهی توزیع ثروت در جامعه طبقات مختلف را به وجود میآورد و هر طبقه مناسبات فرهنگی و اجتماعی خودش را شکل میدهد. در دنیای مدرنی که به واسطهی مفهوم رسانه و #ارتباطات از نو سیمکشی شده، شهرت تبدیل به یک عامل موثر و تعیینکننده شد. برای سلبریتی بودن لازم نیست که ستاره باشید. حضور و پیوند با رسانه حکم بلیت ورود به این طبقهی تازه را پیدا کرده است.
طبقه چطور تعریف میشود؟ فرض کنید موجودات فضایی بیایند روی زمین و بیفتند دنبال ساکنان مهم سیاره. اگر ابزارشان رسانه باشد، سلبریتیبودن تبدیل میشود به معیاری برای خطکشی. ساکنان ویآیپی کسانی هستند که به هر دلیلی بازیگر نقش اصلی به حساب میآیند و چند میلیارد نفر دیگر از سطح سیاهیلشگر فراتر نمیروند. شبکههای اجتماعی این خطکشی را به نوعی دستکاری کردهاند.
با زمین بازی متفاوتی مواجهیم که تصویری افسونزداییشده از ستاره را به اشتراک میگذارد. به هر حال خبری از صحنه نیست و تا روزمرگی و اتاق خواب سلبریتیها پیش میروید؛ #پلتفرم قواعد و قوانین بازی را دیکته میکند. اشتباه نشود، منظور این نیست که تعریف قبلی ستارگی و جایگاه سلبریتیها نقض شده است. مختصات تحمیلی شبکههای اجتماعی با تاکید بر رقابت سر تولید محتوا و دیده شدن هرچه بیشتر، ستاره را خواسته یا ناخواسته از ساحت قبلیاش دور میکند.
حضور در #اینستاگرام و #تیکتاک ستاره را وا میدارد به حضور در بازی و چالشهای برآمده از خود پلتفرم، چون وقتی پای معیار کمّی درشت و مشخصی در میان است، خطر سقوط بیشتر به چشم میآید. مخصوصا که در چنین مدیومی، فاصلهی میان ستاره و سیاهیلشگر یا مخاطب و صحنه، مدام کم و کمتر میشود. از بچههای نسل جدید بپرسید که دوست دارند در آينده چکاره شوند؟ اکثر پاسخها ربط پیدا میکند به چهرههای مشهور اینترنتی؛ چراکه امروزه دنیای پیرامون را از دروازهی شبکههای اجتماعی کشف میکنیم و قبل از رسانه به معنای مالوف، صاحبان تیک آبی با چندین میلیون فالوئر ما را تحت تاثیر قرار میدهند... ادامه در پست بعد:
🔸جادویی که با لایک باطل شد
🔹#کسری_ولایی
قدیم به کنایه میگفتند شخصیت هر کسی را میشود از پوسترهای روی دیوار اتاقش در زمان نوجوانی فهمید، البته اگر اتاق، دیوار و پوستری در کار بود. حرف پرتی نیست؛ ما معمولا شیفته ستارگانی میشویم که جنبهی بروزیافتهای از خودمان را در آنها میبینیم یا برعکس، به خاطر تبلور چیزی که فقدانش مایهی حسرت و افسوس است. امروز به جای سرککشیدن در اتاق مردم و رصدکردن پوسترهای روی دیوار، سر زدن به صفحهی هرکس در شبکههای اجتماعی کفایت میکند برای سر درآوردن از ذهنیاتش، شاید حتی دقیقتر و شفافتر. باید پرسید که تفاوت فقط در همین حد فاصلهی پوستر و «فالو»کردن در شبکههای اجتماعی است یا قضیه پیچیدهتر شده است؟ علاقه و شیفتگی به کنار، در بحث ارتباط میان #ستاره و #مخاطب باید مفهوم فاصله را در نظر داشته باشیم. در سالهای دور، مخاطب وقتی ستارهای را روی صحنه، پرده یا قاب کوچک #تلویزیون میدید و دنبال میکرد، فاصلهای آشکار وجود داشت میان دنیای واقعی پیرامون خودش و آنچه که محصول و مصنوع صنعت سرگرمی بود. دنیایی متفاوت، دستنیافتی و آمیخته به افسون و جادو. مخاطب عادت کرده بود به این تصّور که انگار ستارهها زمینی نیستند و به دنیایی دیگرتعلق دارند، دنیای روی صحنه؛ جایی که میشود از واقعیت فرار کرد و به آن پناه برد. به تدریج خود خالقان این تصور رویایی نیز به همان ساحت راه پیدا میکردند. بخش مهمی از علاقهی مردم عادی برای ورود به دنیای هنر و سرگرمی فراتر از کسب شهرت و ثروت، تجربهی زیست در همین جهان خیالانگیز بود. ماجرا به مرور تغییر کرد.
پدیدههای مختلفی در #افسونزدایی از صحنه و ستارهها موثر بودهاند، مثلا همین مسابقههای استعدادیابی که در هزارهی جدید تبدیل شدند به یکی از الگوهای محبوب و موفق برنامهسازی، چون فرصتی را ایجاد میکنند تا مردم عادی در جایگاه #ستارهها قرار بگیرند و حتی بیشتر از آنها بدرخشند. اما بدون شک مهمترین عامل شبکههای اجتماعی بود.
▫️ستاره یا سلبریتی؟
#اینترنت خوب یا بد تمام مناسبات و قراردادهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار داد و طبعا مفهوم ستارگی نیز جان سالم به در نبرد. قبلش باید روشن کنیم که بین ستاره و #سلبریتی چه تفاوتی وجود دارد و #رسانه چگونه باعث خلق یک طبقه اجتماعی جدید شد که الزاما با تعریف ستاره مترادف نیست.
معمولا وقتی دربارهی طبقهی اجتماعی صحبت کنیم، بحث دربارهی سرمایه است؛ اینکه چطور نحوهی توزیع ثروت در جامعه طبقات مختلف را به وجود میآورد و هر طبقه مناسبات فرهنگی و اجتماعی خودش را شکل میدهد. در دنیای مدرنی که به واسطهی مفهوم رسانه و #ارتباطات از نو سیمکشی شده، شهرت تبدیل به یک عامل موثر و تعیینکننده شد. برای سلبریتی بودن لازم نیست که ستاره باشید. حضور و پیوند با رسانه حکم بلیت ورود به این طبقهی تازه را پیدا کرده است.
طبقه چطور تعریف میشود؟ فرض کنید موجودات فضایی بیایند روی زمین و بیفتند دنبال ساکنان مهم سیاره. اگر ابزارشان رسانه باشد، سلبریتیبودن تبدیل میشود به معیاری برای خطکشی. ساکنان ویآیپی کسانی هستند که به هر دلیلی بازیگر نقش اصلی به حساب میآیند و چند میلیارد نفر دیگر از سطح سیاهیلشگر فراتر نمیروند. شبکههای اجتماعی این خطکشی را به نوعی دستکاری کردهاند.
با زمین بازی متفاوتی مواجهیم که تصویری افسونزداییشده از ستاره را به اشتراک میگذارد. به هر حال خبری از صحنه نیست و تا روزمرگی و اتاق خواب سلبریتیها پیش میروید؛ #پلتفرم قواعد و قوانین بازی را دیکته میکند. اشتباه نشود، منظور این نیست که تعریف قبلی ستارگی و جایگاه سلبریتیها نقض شده است. مختصات تحمیلی شبکههای اجتماعی با تاکید بر رقابت سر تولید محتوا و دیده شدن هرچه بیشتر، ستاره را خواسته یا ناخواسته از ساحت قبلیاش دور میکند.
حضور در #اینستاگرام و #تیکتاک ستاره را وا میدارد به حضور در بازی و چالشهای برآمده از خود پلتفرم، چون وقتی پای معیار کمّی درشت و مشخصی در میان است، خطر سقوط بیشتر به چشم میآید. مخصوصا که در چنین مدیومی، فاصلهی میان ستاره و سیاهیلشگر یا مخاطب و صحنه، مدام کم و کمتر میشود. از بچههای نسل جدید بپرسید که دوست دارند در آينده چکاره شوند؟ اکثر پاسخها ربط پیدا میکند به چهرههای مشهور اینترنتی؛ چراکه امروزه دنیای پیرامون را از دروازهی شبکههای اجتماعی کشف میکنیم و قبل از رسانه به معنای مالوف، صاحبان تیک آبی با چندین میلیون فالوئر ما را تحت تاثیر قرار میدهند... ادامه در پست بعد:
#روزنامهنگاری
🔸نگاه آسیبشناسانه به خبرنویسی
دکتر #یونس_شکرخواه، پدر روزنامهنگاری برخط (آنلاین) ایران در پاسخ به سوال خبرنگار #فردارسانه، مهمترین ایراد خبرنگاران ایرانی را انتخاب سوژه خبری، انتخاب سبک نگارش خبر، کمدقتی، جانبداری در خبرنویسی و استفاده از یک منبع به جای چند منبع میداند.
نویسنده کتاب خبر معتقد است: "اگر گزینش دقیق، به موقع و صحیحی از #سوژه صورت نگیرد، جذابیت آن رویداد حفظ نمیشود و این تصمیم باید قبل از نوشتن خبر گرفته شود. علیالقاعده بعضی وقتها خبرنگاران رویدادی را انتخاب میکنند که فاقد ارزش خبری برای مخاطبان است و موجب کاهش غِنا و قدرت خبر به مخاطب میشود."
از نظر شکرخواه خطای خبرنگار ممکن است در انتخاب سبک نگارش خبر باشد که باز هم به قبل از ارائه خبر مربوط میشود. این استاد بازنشسته دانشگاه تهران میگوید: مثلا نمیتوانیم رویدادی را که طلب میکند به #سبکتاریخی نگاشته شود با سبک #هرم_وارونه انتقال دهیم و آنچه ما را ناچار میکند که واقعهای را به سبکساده بنویسیم به سبکتاریخی ارایه کنیم حال با لید یا بدون لید.
عضو هیئت علمی دانشکده مطالعات جهان در دانشگاه تهران، سومین دسته از ایراد ممکن به خبرنگاران کشور در #خبرنویسی را کمدقتی، جانبداری در خبرنویسی، استفاده از یک #منبع به جای چند منبع در یافتن صحت یک رویداد عنوان میکند و میگوید که اِشکال استفاده از یک منبع موثق برای راستیآزمایی خبر، توان نگارش خبرنگار را در روایت جامعتر آن واقعه محدود میکند.
آخرین اشکال که غالبا از نگاه خبرنگاران مغفول میماند، رعایت بکگراند (Background) یا پسزمینهها است. یونس شکرخواه به خبرنگاران توصیه میکند در نگارش خبر اگر نام جدید، مفهوم جدید یا مکان جدید ذکر میشود، شایسته است توضیح مختصری درمورد آن مفاهیم به مخاطب ارایه کنیم تا هضم خبر برای #مخاطب آسان شود که به آن سابقه نیز اطلاق میشود.
@medialesson
🔸نگاه آسیبشناسانه به خبرنویسی
دکتر #یونس_شکرخواه، پدر روزنامهنگاری برخط (آنلاین) ایران در پاسخ به سوال خبرنگار #فردارسانه، مهمترین ایراد خبرنگاران ایرانی را انتخاب سوژه خبری، انتخاب سبک نگارش خبر، کمدقتی، جانبداری در خبرنویسی و استفاده از یک منبع به جای چند منبع میداند.
نویسنده کتاب خبر معتقد است: "اگر گزینش دقیق، به موقع و صحیحی از #سوژه صورت نگیرد، جذابیت آن رویداد حفظ نمیشود و این تصمیم باید قبل از نوشتن خبر گرفته شود. علیالقاعده بعضی وقتها خبرنگاران رویدادی را انتخاب میکنند که فاقد ارزش خبری برای مخاطبان است و موجب کاهش غِنا و قدرت خبر به مخاطب میشود."
از نظر شکرخواه خطای خبرنگار ممکن است در انتخاب سبک نگارش خبر باشد که باز هم به قبل از ارائه خبر مربوط میشود. این استاد بازنشسته دانشگاه تهران میگوید: مثلا نمیتوانیم رویدادی را که طلب میکند به #سبکتاریخی نگاشته شود با سبک #هرم_وارونه انتقال دهیم و آنچه ما را ناچار میکند که واقعهای را به سبکساده بنویسیم به سبکتاریخی ارایه کنیم حال با لید یا بدون لید.
عضو هیئت علمی دانشکده مطالعات جهان در دانشگاه تهران، سومین دسته از ایراد ممکن به خبرنگاران کشور در #خبرنویسی را کمدقتی، جانبداری در خبرنویسی، استفاده از یک #منبع به جای چند منبع در یافتن صحت یک رویداد عنوان میکند و میگوید که اِشکال استفاده از یک منبع موثق برای راستیآزمایی خبر، توان نگارش خبرنگار را در روایت جامعتر آن واقعه محدود میکند.
آخرین اشکال که غالبا از نگاه خبرنگاران مغفول میماند، رعایت بکگراند (Background) یا پسزمینهها است. یونس شکرخواه به خبرنگاران توصیه میکند در نگارش خبر اگر نام جدید، مفهوم جدید یا مکان جدید ذکر میشود، شایسته است توضیح مختصری درمورد آن مفاهیم به مخاطب ارایه کنیم تا هضم خبر برای #مخاطب آسان شود که به آن سابقه نیز اطلاق میشود.
@medialesson
#واژهها🔸کاتارسیس | Catharsis
#کاتارسیس واژه یونانی برگرفته از کاتار به معنی تزکیه؛ پاکشدت و پاکسازی است.
تزکیه یا خلاصی و رهایی، حاصل تاثیر تراژدی (در درام یا رمان) بر #مخاطب است.
#ارسطو فیلسوف یونانی، کارکرد #تراژدی بزرگ را رهاسازی مخاطب از احساسات فروخورده میدانست. و به همین سبب تراژدی را عامل پاکسازی ذهن مخاطب قلمداد میکرد. بر پایه فرضیه کاتارسیس؛ نمایش خشونت و پرخاشگری در فیلم و تلویزیون اثر درمانی دارد. طرفداران این ایده استدلال میکنند که استفاده از خشونت فانتزی ممکن است جایگزینی برای خشونت واقعی باشد و امکان یک خلاصی و رهایی بیضرر از انگیزههای خصمانه را فراهم کند. طرفداران نظریه تزکیه بر این باورند که عدم استفاده از خشونت در قالب فیلم و رمان ممکن است به کسترش خشونت در جهان واقعی کمک کند.
#کاتارسیس واژه یونانی برگرفته از کاتار به معنی تزکیه؛ پاکشدت و پاکسازی است.
تزکیه یا خلاصی و رهایی، حاصل تاثیر تراژدی (در درام یا رمان) بر #مخاطب است.
#ارسطو فیلسوف یونانی، کارکرد #تراژدی بزرگ را رهاسازی مخاطب از احساسات فروخورده میدانست. و به همین سبب تراژدی را عامل پاکسازی ذهن مخاطب قلمداد میکرد. بر پایه فرضیه کاتارسیس؛ نمایش خشونت و پرخاشگری در فیلم و تلویزیون اثر درمانی دارد. طرفداران این ایده استدلال میکنند که استفاده از خشونت فانتزی ممکن است جایگزینی برای خشونت واقعی باشد و امکان یک خلاصی و رهایی بیضرر از انگیزههای خصمانه را فراهم کند. طرفداران نظریه تزکیه بر این باورند که عدم استفاده از خشونت در قالب فیلم و رمان ممکن است به کسترش خشونت در جهان واقعی کمک کند.
#ارتباطات🔸نظریه پردازان مخاطب
▫️تئودور آدورنو – مصرف منفعل، مدل زیرپوستی (مکتب فرانکفورت): یک استدلال قوی نشان میدهد که مخاطبان ممکن است به طور منفعلانه تحت تأثیر بازنماییهای جنسیتی و خشونتآمیز در فیلم اتومبیلدزدی بزرگ (GTAV) قرار بگیرند، چرا که شلیکها در سناریویی واقعگرایانهتر از سایر فیلمهای اکشن ماجراجویی رخ میدهد و #مخاطب جوان در نهایت ممکن است نگاه متفاوتی به زنان داشته باشد و فکر کند که خشونت آرمانی به عنوان وسیلهای برای رسیدن به هدف قابل قبول است.
▫️مارتین بارکر – به چالش کشیدن هراس اخلاقی: بارکر پیشنهاد میکند وقتی وارد بحثی در مورد بازیهای ویدیویی خشونتآمیز شدهاید، برای مثال، باید قبلاً درباره تأثیرات رسانهای منفی آن تصمیم گرفته باشید.
▫️استنلی کوهن – هراس اخلاقی: داستانهای اخیر درباره رفتار مخاطبان جوان پس از انجام بازیهای ویدیویی خشونتآمیز نشاندهنده یک وحشت اخلاقی رایج است که برخی رسانهها مانند دیلیمیل دائماً به دنبال یادآوری آن به خوانندگان خود هستند.
▫️دیوید گانتلت - تهیه کننده به عنوان مصرف کننده (تهیه-مصرف): دانشجویان مطالعات رسانهای به طور منظم تولیدات خود را در قالب فیلم کوتاه میسازند، اما همچنین مصرف کنندگان دائمی رسانهها هم هستند -
آنها با این کار هم تولیدکننده و هم مصرفکنندهای هستند که مرزهای مصرف رسانههای سنتی را محو میکنند.
جورج گربنر - نظریه کاشت: تئوری کاشت (تزکیه) نشان میدهد که هرچه بیشتر به تلویزیون نگاه کنید، بیشتر به بازنمایی باور خواهید داشت. باور کردن به هر چیزی که در بیبیسینیوز٢۴ میبینید و میشنوید و ماهیت یک متن برساخته را به چالش نمیکشید.
▫️استوارت هال – جایگاه مخاطب و خوانشهای ترجیحی، مذاکرهای، مخالف: برخی از متون، مانند "بوش قدرتمند" ممکن است تعداد زیادی خوانش داشته باشند، که به مخاطب بستگی دارد – یک قرائت غالب میتواند این باشد که بازنمایی پست مدرن از فرهنگ سلبریتی است در حالی که یک خوانش مذاکرهای است. می تواند این باشد که به سادگی سورئال و خندهدار است در حالی که برای یک خوانش مخالف؛ میتواند کودکانه، خرابکارانه و توهینآمیز باشد.
▫️کاتز و بلوملر - نظریه استفاده و رضایت: مخاطبان مختلف از یک متن رسانهای لذتهای متفاوتی میبرند، به عنوان مثال. از جاذبه میتوان از طریق انحراف یا گریز لذت برد، میتوان از نظارت برای ارائه اطلاعات به مخاطبان استفاده کرد و همچنین میتوان در انجمنها و وبلاگها به عنوان شکلی از توسعه روابط شخصی (که در بازیهای ویدیویی نیز رایج است) مورد بحث قرار داد. هویت شخصی را میتوان با مخاطبانی توسعه داد که با شخصیتهای خاص بیشتر از دیگران ارتباط برقرار میکنند.
کاتز و لارزاسفلد - نظریه جریان دو مرحلهای: جاناتان راس با مهمانش استیو کوگان درباره رسوایی اخیر هک تلفن صحبت کرد و به صراحت اعلام کرد که در مورد این موضوع نظر دارد - این منعکسکننده نظریه جریان دو مرحلهای است که در آن یک ایده یا باور موجود گرفته میشود. توسط یک رهبر عقیده (مانند روزنامههایی به عنوان "طبقه چهارم")
جرمی تونستال – درگیر شدن با مخاطب اولیه، ثانویه، سوم: تماشای فیلم در سینما شامل یک حالت اولیه درگیر شدن با مخاطب است، زیرا تماشاگر در هنگام تماشای برنامهای در خانه در تلویزیون غرق در روایت است، ممکن است شامل خوردن یک وعده غذایی در همان زمان باشد. ارسال پیامک، استفاده از رسانه های اجتماعی یا سایر فعالیتهای اضافی. درگیری با مخاطب درجه سوم استفاده از متن به عنوان رسانه پسزمینه مانند رادیو موسیقی است..
▫️تئودور آدورنو – مصرف منفعل، مدل زیرپوستی (مکتب فرانکفورت): یک استدلال قوی نشان میدهد که مخاطبان ممکن است به طور منفعلانه تحت تأثیر بازنماییهای جنسیتی و خشونتآمیز در فیلم اتومبیلدزدی بزرگ (GTAV) قرار بگیرند، چرا که شلیکها در سناریویی واقعگرایانهتر از سایر فیلمهای اکشن ماجراجویی رخ میدهد و #مخاطب جوان در نهایت ممکن است نگاه متفاوتی به زنان داشته باشد و فکر کند که خشونت آرمانی به عنوان وسیلهای برای رسیدن به هدف قابل قبول است.
▫️مارتین بارکر – به چالش کشیدن هراس اخلاقی: بارکر پیشنهاد میکند وقتی وارد بحثی در مورد بازیهای ویدیویی خشونتآمیز شدهاید، برای مثال، باید قبلاً درباره تأثیرات رسانهای منفی آن تصمیم گرفته باشید.
▫️استنلی کوهن – هراس اخلاقی: داستانهای اخیر درباره رفتار مخاطبان جوان پس از انجام بازیهای ویدیویی خشونتآمیز نشاندهنده یک وحشت اخلاقی رایج است که برخی رسانهها مانند دیلیمیل دائماً به دنبال یادآوری آن به خوانندگان خود هستند.
▫️دیوید گانتلت - تهیه کننده به عنوان مصرف کننده (تهیه-مصرف): دانشجویان مطالعات رسانهای به طور منظم تولیدات خود را در قالب فیلم کوتاه میسازند، اما همچنین مصرف کنندگان دائمی رسانهها هم هستند -
آنها با این کار هم تولیدکننده و هم مصرفکنندهای هستند که مرزهای مصرف رسانههای سنتی را محو میکنند.
جورج گربنر - نظریه کاشت: تئوری کاشت (تزکیه) نشان میدهد که هرچه بیشتر به تلویزیون نگاه کنید، بیشتر به بازنمایی باور خواهید داشت. باور کردن به هر چیزی که در بیبیسینیوز٢۴ میبینید و میشنوید و ماهیت یک متن برساخته را به چالش نمیکشید.
▫️استوارت هال – جایگاه مخاطب و خوانشهای ترجیحی، مذاکرهای، مخالف: برخی از متون، مانند "بوش قدرتمند" ممکن است تعداد زیادی خوانش داشته باشند، که به مخاطب بستگی دارد – یک قرائت غالب میتواند این باشد که بازنمایی پست مدرن از فرهنگ سلبریتی است در حالی که یک خوانش مذاکرهای است. می تواند این باشد که به سادگی سورئال و خندهدار است در حالی که برای یک خوانش مخالف؛ میتواند کودکانه، خرابکارانه و توهینآمیز باشد.
▫️کاتز و بلوملر - نظریه استفاده و رضایت: مخاطبان مختلف از یک متن رسانهای لذتهای متفاوتی میبرند، به عنوان مثال. از جاذبه میتوان از طریق انحراف یا گریز لذت برد، میتوان از نظارت برای ارائه اطلاعات به مخاطبان استفاده کرد و همچنین میتوان در انجمنها و وبلاگها به عنوان شکلی از توسعه روابط شخصی (که در بازیهای ویدیویی نیز رایج است) مورد بحث قرار داد. هویت شخصی را میتوان با مخاطبانی توسعه داد که با شخصیتهای خاص بیشتر از دیگران ارتباط برقرار میکنند.
کاتز و لارزاسفلد - نظریه جریان دو مرحلهای: جاناتان راس با مهمانش استیو کوگان درباره رسوایی اخیر هک تلفن صحبت کرد و به صراحت اعلام کرد که در مورد این موضوع نظر دارد - این منعکسکننده نظریه جریان دو مرحلهای است که در آن یک ایده یا باور موجود گرفته میشود. توسط یک رهبر عقیده (مانند روزنامههایی به عنوان "طبقه چهارم")
جرمی تونستال – درگیر شدن با مخاطب اولیه، ثانویه، سوم: تماشای فیلم در سینما شامل یک حالت اولیه درگیر شدن با مخاطب است، زیرا تماشاگر در هنگام تماشای برنامهای در خانه در تلویزیون غرق در روایت است، ممکن است شامل خوردن یک وعده غذایی در همان زمان باشد. ارسال پیامک، استفاده از رسانه های اجتماعی یا سایر فعالیتهای اضافی. درگیری با مخاطب درجه سوم استفاده از متن به عنوان رسانه پسزمینه مانند رادیو موسیقی است..
#ارتباطات🔸گونههای نظریه مخاطب
▫️تئوری پذیرش مخاطب
▫️قرائت ترجیحی: زمانی که مصرفکننده پیام (#مخاطب) مورد نظر را به طور کامل درک میکند.
▫️قرائت مخالف: زمانی که مصرف کننده با معنای مورد نظر مخالف است.
▫️قرائت مذاکره: زمانی که مصرفکننده پیام را میفهمد اما آن را با ارزشهای خود تطبیق میدهد.
Preferred reading, oppositional reading، negotiated reading.
▫️تئوری پذیرش مخاطب
▫️قرائت ترجیحی: زمانی که مصرفکننده پیام (#مخاطب) مورد نظر را به طور کامل درک میکند.
▫️قرائت مخالف: زمانی که مصرف کننده با معنای مورد نظر مخالف است.
▫️قرائت مذاکره: زمانی که مصرفکننده پیام را میفهمد اما آن را با ارزشهای خود تطبیق میدهد.
Preferred reading, oppositional reading، negotiated reading.
#محتوا🔸بازاریابی محتوا
#بازاریابی محتوا ایجاد محتوای مرتبط و ارزشمند برای جذب و حفظ #مخاطب خاص است. متون، تصاویر و ویدیوها همگی میتوانند برای افزایش آگاهی از #برند، ایجاد تخصص در یک زمینه خاص، تقویت #ارتباطات قوی با مخاطبان و افزایش فروش استفاده شوند.
#بازاریابی محتوا ایجاد محتوای مرتبط و ارزشمند برای جذب و حفظ #مخاطب خاص است. متون، تصاویر و ویدیوها همگی میتوانند برای افزایش آگاهی از #برند، ایجاد تخصص در یک زمینه خاص، تقویت #ارتباطات قوی با مخاطبان و افزایش فروش استفاده شوند.
#شبکهخانگی #تلویزیون #رخنما
🔸سپنج؛ برنامهای برای تفکر و مباحثه با مخاطب
🔹روزنامه اعتماد شنبه ٢۴ شهریور ١۴٠٣
#یونس_شکرخواه گفت: در برنامه سپنج معنا کاملا صیقل خورده بود و خبری از حرفهای کلیشهای نبود و همین کلیشهای نبودن یکی از دلایل مهم جذابیت برنامه برای مخاطبان بود.
این مدرس #ارتباطات و #روزنامهنگاری که مهمان برنامه سپنج با اجرای #رضا_درستکار بود در ادامه درباره ویژگیهای این برنامه گفت: برنامه سپنج به بهترین شکل از یک پلتفرم استفاده کرد، چنین پلتفرمهایی در همه جای دنیا تحت عنوان نروکستینگ (narrowcasting) (ارسال پیام برای بخش محدودی از جامعه) شناخته میشوند. در پخش محدود به موضوعات خاص پرداخته میشود. همانطور که در شبکههای تلویزیونی سراسری کشورمان هم برخی از شبکهها یک ماموریت و شعار خاص دارند در پخشهایی مثل فیلیمو، فیلم نت، نماوا و امثال اینها هم برنامهها با موضوعات خاص برای مخاطبان محدود به آن موضوع ساخته میشود و در این میان به نظرم برنامه سپنج از نروکستینگ در برابر برودکستینگ (broadcasting) (ارسال پیام برای بخش وسیعی از جامعه) استفاده درستی کرده است. مهمتر از همه اینکه انتخاب خوب و درست کلمه سپنج و اجرای توانمند مجری برنامه باعث شده که این برنامه فقط یک مصاحبه نباشد و مخاطب را به یک بحث دعوت کند چون در دستهبندی تاکشوها دو نوع دستهبندی وجود دارد؛ یکی از جنس مصاحبه و دیگری از جنس مباحثه. سپنج از نوع بحث است.
شکرخواه با بیان اینکه پرداختن به موضوعاتی از جنس معنای زندگی و چیستی آن برای پلتفرمهای با دامنه پخش محدود مناسب است، افزود: طرح بحث موضوعاتی از جنس چیستی و معنای زندگی میتواند با مخاطبان خاص ارتباط برقرار کند و ثمربخش باشد چون در تاکشوهایی که به یک بحث دامن زده میشود، مهمان برنامه ناچار است در قلمروی واژه حرکت کند نه اینکه جوابهایی از جنس بله - خیر یا به اصطلاح جوابهای بسته به سوالات بدهد. در واقع مهمانان این برنامه وقتی وارد این بحث میشوند میدانند که نمیتوانند حرفهای مهمانان قبلی را تکرار کنند و اگر هم بنا به بحث تکرار پیش بیاید به معنای فراوانی در یک تحلیل محتوا و اهمیت آن موضوع است که افراد مختلف را درگیر کرده است. علاوه بر اینها خوشبختانه مباحث برنامه فقط در حد چرایی نیست و چطورها هم در این برنامه مطرح میشود و بنا به تجربه شخصی، من فکر میکنم جناب درستکار که مسوولیت اجرای برنامه را داشتند توانستند تا حد زیادی مرا از زاویه ارتباطات به مبانی فلسفه ارتباطات نزدیک کنند بنابراین بدون هیچ تردیدی میتوان گفت که ساخت چنین برنامههایی ثمربخش است و حتی میتواند بعدها به کتاب تبدیل شود، کتابی با موضوع کاویدن یک واژه (مثل سپنج) توسط افراد گوناگون، از مناظر مختلف. ضمن اینکه پاسخ به سوالات برنامه فقط از جنس فلسفه نیست و ناچارا به نوعی با علم هم مرتبط میشود.
این استاد ارتباطات در خصوص بازخوردهایی که از برنامه گرفته نیز توضیح داد: همه بازخوردهایی که درباره برنامه گرفتم بلااستثنا پیرامون مفید بودن برنامه بود و بسیاری از دوستان من نه تنها فقط درباره برنامهای که من حضور داشتم بلکه بهطور کلی درباره کلیت این برنامه احساس رضایت داشتند و به نظر من این مفید بودن فقط به خاطر محتوا نیست بلکه به خاطر عوامل دیگری مثل شکل اجرا، طراحی صحنه، طراحی نور درست هم هست. از نظر من در این برنامه، معنا کاملا صیقل خورده بود و خبری از حرفهای کلیشهای نبود و همین کلیشهای نبودن خود یکی از دلایل مهم جذابیت برنامه برای مخاطبان بود. با این اوصاف میتوان گفت دیدن این برنامه صرفا به معنای وقتگذرانی نیست.
وی در پایان گفت: نباید توقع داشت که با ساخت یک برنامه، میتوان مخاطب متفکر و فرهیخته تربیت کرد و البته بهتر است بگویم نه تنها با این برنامه بلکه با دهها رسانه هم نمیشود چنین کاری را کرد چون رسانه نمیتواند یک سویه فرهنگ، تفکر و راهنما بیافریند اما میتواند سطوح و لایههایی را در برابر #مخاطب قرار بدهد و مخاطب آن #اطلاعات را وارد سیستم ارزشی- فرهنگی خودش کند و در آن عرصه است که یک نوع تقلا و تکاپو برای درک بهتر از موضوعات فراهم میشود به عبارت دیگر چنین برنامههایی میتواند نگاههای بینرشتهای و فرارشتهای، همگرایانه و آشتیجویانه به وجود بیاورد و این دستاورد و موفقیت کمی نیست که دیگران به سمت یک نوع بازآفرینی مایملک فکری و تالیف تفکری دعوت شوند.
🔸سپنج؛ برنامهای برای تفکر و مباحثه با مخاطب
🔹روزنامه اعتماد شنبه ٢۴ شهریور ١۴٠٣
#یونس_شکرخواه گفت: در برنامه سپنج معنا کاملا صیقل خورده بود و خبری از حرفهای کلیشهای نبود و همین کلیشهای نبودن یکی از دلایل مهم جذابیت برنامه برای مخاطبان بود.
این مدرس #ارتباطات و #روزنامهنگاری که مهمان برنامه سپنج با اجرای #رضا_درستکار بود در ادامه درباره ویژگیهای این برنامه گفت: برنامه سپنج به بهترین شکل از یک پلتفرم استفاده کرد، چنین پلتفرمهایی در همه جای دنیا تحت عنوان نروکستینگ (narrowcasting) (ارسال پیام برای بخش محدودی از جامعه) شناخته میشوند. در پخش محدود به موضوعات خاص پرداخته میشود. همانطور که در شبکههای تلویزیونی سراسری کشورمان هم برخی از شبکهها یک ماموریت و شعار خاص دارند در پخشهایی مثل فیلیمو، فیلم نت، نماوا و امثال اینها هم برنامهها با موضوعات خاص برای مخاطبان محدود به آن موضوع ساخته میشود و در این میان به نظرم برنامه سپنج از نروکستینگ در برابر برودکستینگ (broadcasting) (ارسال پیام برای بخش وسیعی از جامعه) استفاده درستی کرده است. مهمتر از همه اینکه انتخاب خوب و درست کلمه سپنج و اجرای توانمند مجری برنامه باعث شده که این برنامه فقط یک مصاحبه نباشد و مخاطب را به یک بحث دعوت کند چون در دستهبندی تاکشوها دو نوع دستهبندی وجود دارد؛ یکی از جنس مصاحبه و دیگری از جنس مباحثه. سپنج از نوع بحث است.
شکرخواه با بیان اینکه پرداختن به موضوعاتی از جنس معنای زندگی و چیستی آن برای پلتفرمهای با دامنه پخش محدود مناسب است، افزود: طرح بحث موضوعاتی از جنس چیستی و معنای زندگی میتواند با مخاطبان خاص ارتباط برقرار کند و ثمربخش باشد چون در تاکشوهایی که به یک بحث دامن زده میشود، مهمان برنامه ناچار است در قلمروی واژه حرکت کند نه اینکه جوابهایی از جنس بله - خیر یا به اصطلاح جوابهای بسته به سوالات بدهد. در واقع مهمانان این برنامه وقتی وارد این بحث میشوند میدانند که نمیتوانند حرفهای مهمانان قبلی را تکرار کنند و اگر هم بنا به بحث تکرار پیش بیاید به معنای فراوانی در یک تحلیل محتوا و اهمیت آن موضوع است که افراد مختلف را درگیر کرده است. علاوه بر اینها خوشبختانه مباحث برنامه فقط در حد چرایی نیست و چطورها هم در این برنامه مطرح میشود و بنا به تجربه شخصی، من فکر میکنم جناب درستکار که مسوولیت اجرای برنامه را داشتند توانستند تا حد زیادی مرا از زاویه ارتباطات به مبانی فلسفه ارتباطات نزدیک کنند بنابراین بدون هیچ تردیدی میتوان گفت که ساخت چنین برنامههایی ثمربخش است و حتی میتواند بعدها به کتاب تبدیل شود، کتابی با موضوع کاویدن یک واژه (مثل سپنج) توسط افراد گوناگون، از مناظر مختلف. ضمن اینکه پاسخ به سوالات برنامه فقط از جنس فلسفه نیست و ناچارا به نوعی با علم هم مرتبط میشود.
این استاد ارتباطات در خصوص بازخوردهایی که از برنامه گرفته نیز توضیح داد: همه بازخوردهایی که درباره برنامه گرفتم بلااستثنا پیرامون مفید بودن برنامه بود و بسیاری از دوستان من نه تنها فقط درباره برنامهای که من حضور داشتم بلکه بهطور کلی درباره کلیت این برنامه احساس رضایت داشتند و به نظر من این مفید بودن فقط به خاطر محتوا نیست بلکه به خاطر عوامل دیگری مثل شکل اجرا، طراحی صحنه، طراحی نور درست هم هست. از نظر من در این برنامه، معنا کاملا صیقل خورده بود و خبری از حرفهای کلیشهای نبود و همین کلیشهای نبودن خود یکی از دلایل مهم جذابیت برنامه برای مخاطبان بود. با این اوصاف میتوان گفت دیدن این برنامه صرفا به معنای وقتگذرانی نیست.
وی در پایان گفت: نباید توقع داشت که با ساخت یک برنامه، میتوان مخاطب متفکر و فرهیخته تربیت کرد و البته بهتر است بگویم نه تنها با این برنامه بلکه با دهها رسانه هم نمیشود چنین کاری را کرد چون رسانه نمیتواند یک سویه فرهنگ، تفکر و راهنما بیافریند اما میتواند سطوح و لایههایی را در برابر #مخاطب قرار بدهد و مخاطب آن #اطلاعات را وارد سیستم ارزشی- فرهنگی خودش کند و در آن عرصه است که یک نوع تقلا و تکاپو برای درک بهتر از موضوعات فراهم میشود به عبارت دیگر چنین برنامههایی میتواند نگاههای بینرشتهای و فرارشتهای، همگرایانه و آشتیجویانه به وجود بیاورد و این دستاورد و موفقیت کمی نیست که دیگران به سمت یک نوع بازآفرینی مایملک فکری و تالیف تفکری دعوت شوند.
Telegram
عرصههای ارتباطی
#رخنما #یونس_شکرخواه
#فلسفه🔸هایدگر؛ یک نگاه کوتاه
طرح بخشی از دیدگاههای #مارتین_هایدگر (بودن در جهان* و بودن در جهت مرگ**) در برنامه تلویزیونی #سپنج - #شبکهخانگی فیلیمو
*Being-in-the-world
**Being-toward-death
#فلسفه🔸هایدگر؛ یک نگاه کوتاه
طرح بخشی از دیدگاههای #مارتین_هایدگر (بودن در جهان* و بودن در جهت مرگ**) در برنامه تلویزیونی #سپنج - #شبکهخانگی فیلیمو
*Being-in-the-world
**Being-toward-death
#تئاتر #سینماویژن
🔸تاثیرات برتولت برشت
#برتولت_برشت نمایشنامه نویس و شاعر رادیکال (١٨٩٨-١٩۵۶) در دوران نازی زادگاهش آلمان را ترک کرد و متعاقباً در دوران #مک_کارتی هم مجبور به ترک آمریکا شد. او برای تحقق نظریه اثر بیگانگی* (فاصلهگذاری) از تکنیکهای متفاوتی چون آهنگ و خطابهای مستقیم به #مخاطب، استفاده کرد تا از #همذاتپنداری مخاطب با شخصیتها یا رها کردن خود برای روایت و در نتیجه از دست دادن آن جلوگیری کند. روشهای برشت در محتوای سیاسی درام توسط فیلمسازان، بهویژه کارگردانان موج نوی فرانسه جون #ژانلوک_گدار، به عنوان بخشی از تلاش برای تغییر رویکردهای روایی مرسوم، برای اهداف سیاسی مورد استقبال قرار گرفت. در بریتانیا، چنین رویکردهایی یکی از ویژگیهای فیلمسازی پیشرو خودآگاهانه بوده است، برای مثال لیندسی اندرسون که مجموعه فیلمهای رنگی و سیاه و سفید را در هم میآمیزد و روایت را با اپیزودهای سورئال نگرانکننده نقطهگذاری میکند. حساسیت پشت بسیاری از فیلمسازیهای مستند، بازتابی از آرای برشت است که میخواهد با به نمایش گذاشتن فرآیند مفاهیم حقیقت عینی را به چالش بکشد.
*Verfremdungseffekt
🔸تاثیرات برتولت برشت
#برتولت_برشت نمایشنامه نویس و شاعر رادیکال (١٨٩٨-١٩۵۶) در دوران نازی زادگاهش آلمان را ترک کرد و متعاقباً در دوران #مک_کارتی هم مجبور به ترک آمریکا شد. او برای تحقق نظریه اثر بیگانگی* (فاصلهگذاری) از تکنیکهای متفاوتی چون آهنگ و خطابهای مستقیم به #مخاطب، استفاده کرد تا از #همذاتپنداری مخاطب با شخصیتها یا رها کردن خود برای روایت و در نتیجه از دست دادن آن جلوگیری کند. روشهای برشت در محتوای سیاسی درام توسط فیلمسازان، بهویژه کارگردانان موج نوی فرانسه جون #ژانلوک_گدار، به عنوان بخشی از تلاش برای تغییر رویکردهای روایی مرسوم، برای اهداف سیاسی مورد استقبال قرار گرفت. در بریتانیا، چنین رویکردهایی یکی از ویژگیهای فیلمسازی پیشرو خودآگاهانه بوده است، برای مثال لیندسی اندرسون که مجموعه فیلمهای رنگی و سیاه و سفید را در هم میآمیزد و روایت را با اپیزودهای سورئال نگرانکننده نقطهگذاری میکند. حساسیت پشت بسیاری از فیلمسازیهای مستند، بازتابی از آرای برشت است که میخواهد با به نمایش گذاشتن فرآیند مفاهیم حقیقت عینی را به چالش بکشد.
*Verfremdungseffekt
#بازاریابی🔸بخشبندی مخاطب
Audience Segmentation
بخشبندی یا تقسیمبندی #مخاطب، یک استراتژی بازاریابی است که بر اساس شناسایی زیرگروههای درون مخاطب هدف به منظور ارائه پیامهای متناسبتر و ایجاد ارتباطات قویتر انجام میگیرد.
این زیر گروهها میتوانند بر اساس جمعیتشناسی مانند موقعیت جغرافیایی، جنسیت، سن، قومیت، درآمد یا سطح تحصیلات رسمی باشند. گروههای فرعی نیز میتوانند بر اساس رفتار، مانند سابقه خرید، باشند. #روانشناسی زمانی وارد عمل میشود که به بینشهایی در مورد تیپهای شخصیتی، ارزشها، نگرشها و باورهای مخاطبان خود دسترسی داشته باشید. به عنوان مثال، ایجاد بخشهای جداگانه برای افراد بر اساس خانوادهگرا بودن در مقابل فردگرا بودن، رهبران در مقابل پیروان، یا ماجراجوها در مقابل افراد خانواده است.
بسیاری از بازاریابان برای اولین بار پیامهای یکسانی ایجاد میکنند و آن را به طور گسترده توزیع میکنند تا در زمان صرفهجویی کنند. با این حال، تقسیمبندی مخاطبان از رویکرد دقیقتری استفاده میکند: به شما امکان میدهد مخاطبان را در گروههای کوچکتر سازماندهی کنید تا بتوانید آنچه را که واقعاً میخواهند به آنها بدهید.
Audience Segmentation
بخشبندی یا تقسیمبندی #مخاطب، یک استراتژی بازاریابی است که بر اساس شناسایی زیرگروههای درون مخاطب هدف به منظور ارائه پیامهای متناسبتر و ایجاد ارتباطات قویتر انجام میگیرد.
این زیر گروهها میتوانند بر اساس جمعیتشناسی مانند موقعیت جغرافیایی، جنسیت، سن، قومیت، درآمد یا سطح تحصیلات رسمی باشند. گروههای فرعی نیز میتوانند بر اساس رفتار، مانند سابقه خرید، باشند. #روانشناسی زمانی وارد عمل میشود که به بینشهایی در مورد تیپهای شخصیتی، ارزشها، نگرشها و باورهای مخاطبان خود دسترسی داشته باشید. به عنوان مثال، ایجاد بخشهای جداگانه برای افراد بر اساس خانوادهگرا بودن در مقابل فردگرا بودن، رهبران در مقابل پیروان، یا ماجراجوها در مقابل افراد خانواده است.
بسیاری از بازاریابان برای اولین بار پیامهای یکسانی ایجاد میکنند و آن را به طور گسترده توزیع میکنند تا در زمان صرفهجویی کنند. با این حال، تقسیمبندی مخاطبان از رویکرد دقیقتری استفاده میکند: به شما امکان میدهد مخاطبان را در گروههای کوچکتر سازماندهی کنید تا بتوانید آنچه را که واقعاً میخواهند به آنها بدهید.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مخاطب🔸رسانهها و مخاطبان این روزها
▫️گفتگوی utv با دکتر #تهمینه_بختیاری درباره ویژگیهای مخاطب در عصر حاضر
▫️گفتگوی utv با دکتر #تهمینه_بختیاری درباره ویژگیهای مخاطب در عصر حاضر
🔸شناخت برشت
#کتاب▫️نشرقطره منتشرکرد:
زمانی که تئاترِ #برتولت_برشت به تئاتر اپیک تبدیل میشود، عمل دراماتیک دیگر بهشکل یکدست و پیوسته اجرا نمیشود، بلکه بیوقفه قطع میشود تا هنرمندان مستقیماً تماشاگران را #مخاطب قرار دهند. برشت قصد دارد که تماشاگران را در کشمکشی که در فضایی بسته رخ میدهد درگیر نکند، بلکه نشان میدهد چگونه تضادْ بخشی از واقعیتی است که از هرطرف این کشمکش را فرامیگیرد. حالا دیگر موضوعِ درامْ تنشها و احساساتی نیست که افراد مختلف را باهم متحد میکند یا در مقابل هم قرار میدهد، کشمکش میان انسان و جامعه هم نیست، بلکه حالا موضوعْ آشکارشدن و گاه برهمافزاییِ تضادهایی است که ارتباطات اجتماعی ما را میسازند؛ موضوعْ تکامل این تضادها در دنیایی است که در حال پیشرفت و تغییرشکل است. شهرکتاب
#کتاب▫️نشرقطره منتشرکرد:
زمانی که تئاترِ #برتولت_برشت به تئاتر اپیک تبدیل میشود، عمل دراماتیک دیگر بهشکل یکدست و پیوسته اجرا نمیشود، بلکه بیوقفه قطع میشود تا هنرمندان مستقیماً تماشاگران را #مخاطب قرار دهند. برشت قصد دارد که تماشاگران را در کشمکشی که در فضایی بسته رخ میدهد درگیر نکند، بلکه نشان میدهد چگونه تضادْ بخشی از واقعیتی است که از هرطرف این کشمکش را فرامیگیرد. حالا دیگر موضوعِ درامْ تنشها و احساساتی نیست که افراد مختلف را باهم متحد میکند یا در مقابل هم قرار میدهد، کشمکش میان انسان و جامعه هم نیست، بلکه حالا موضوعْ آشکارشدن و گاه برهمافزاییِ تضادهایی است که ارتباطات اجتماعی ما را میسازند؛ موضوعْ تکامل این تضادها در دنیایی است که در حال پیشرفت و تغییرشکل است. شهرکتاب