🔸مادران طلایی
🔹#عباس_عبدی
▫️روزنامه اعتماد ۲۹ خرداد ۱۴۰۲
از حدود هشت ماه پیش که مادرم درگذشت، تا کنون چند تن از دوستان همنسل من نیز در غم از دست دادن مادر خود نشستهاند. از همان زمان قصد داشتم که یادداشتی در باره یکی از مهمترین نسلهایی که در شکلدهی جامعه جدید ایران نقش بیبدیلی داشت بنویسم. شاید هنگامی که این یادداشت را خواندید، تا حدی با من همعقیده شوید که چرا آنان را «مادران طلایی» نامیدهام.
مادرانی که حدوداً متولد ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۵ هستند و اکنون شاهد خاموشی آخرینهای این نسل هستیم. آنان در مقطعی مهم از تحول تاریخی ایران به دنیا آمدند، در دوران اولیه گذار از یک جامعه سنتی به سوی جامعهای مدرن، که سیر تحول آن دهها سال طول خواهید کشید. تولد این نسل از مادران در جامعه کاملاً سنتی بود و مرگ آنان در جامعهای بود و هست که کمابیش از سنت گذر کرده است.
آنان شاهد تحولات بسیار بزرگی بودند، بطوری که انطباق دادن خود با این تحولات برایشان سنگین بود ولی تحمل کردند و با آن همراه شدند. نسل امروز نمیدانند که این مادران در چه شرایطی رشد کردند؟ و با چه ارزشهایی اجتماعی و بزرگ شدند، و اکنون در هنگامه پیری شاهد آن هستند که نوهها و نتیجههایشان چه ارزشها و رفتارهایی دارند؟ طبعاً هر نسل حق خود را دارد ولی تحمل و هضم کردن چنین تحول بسیار بزرگی از عهده هر کسی ساخته نبود.
این مادران در کودکی خود در فضای کاملاً سنتی زندگی کردند. به تعبیری از پدران و مادران خود نیز چیز چندانی جز سلطه ندیدند. در زمانی که سواد، بویژه در روستاها رایج نبود. تعداد باسوادان این نسل مطابق نتایج سرشماری سال ۱۳۴۵. کمتر از ۸ درصد است و آن هم حداکثر سواد خواندن و نوشتن و متمرکز در مناطق شهری است، این رقم در روستاها زیر ۲ درصد بود. در نتیجه بعدها در میانسالی به فکر خواندن و نوشتن هم افتادند که برایشان در آن سن و سال کار پر زحمتی بود.
آنان در جامعه پدرسالار و مردسالار با اختلاف سنی حدود ۱۰ سال ازدواج میکردند، لذا غالباً در کودکی و زیر سن قانونی عازم خانه شوهر میشدند، آن هم با مردی که بعضا بیش از ۱۰ سال از خودش بزرگتر بود. میانگین تعداد فرزندان زنده آنان ۶، ۷ و ۸ نفر بود که اگر فوتیها را اضافه کنیم، به طور معمول در چارچوب آماری فرزندآوری طبیعی در میآیند، یعنی بدون پیشگیری و با بیش از ده فرزند مرده و زنده و سقط شده مواجه میشویم.
تسهیلات زندگی و بهداشتی در حداقلهای خود بود. بسیاری از آنان به شهرها آمدند، و خارج از روستا که تحت پوشش نوعی از همیاری خانوادگی بود، در شهرها به تنهایی بار اداره خانواده را متحمل شدند، در واقع آنان از یک ساختار خانوادگی گسترده در روستا که با پدر و مادر و همسر و اقوام بود به خانوارهایی با ساختار هستهای شامل زن و شوهر و فرزندان و در محیط غریب شهری پرتاب شدند.
گفتن اینها ساده است ولی تحمل و تطبیقپذیری با آن، توان فراوانی میخواهد.
نقش این کودک مادران بیسواد از نظام سنتی رانده در جامعه شهری مانده، چه بود؟ آنان در چنین شرایطی با چند وضعیت دیگر نیز مواجه شدند. اول زنده ماندن بیشتر کودکانشان که خبر خوبی بود ولی بار پرورش و تربیت آنها از هر جهت به دوش مادران بود.
دوم و مهمتر، رواج آموزش و طولانی شدن حضور فرزندان در خانواده بود. در واقع در قدیم فرزندان از کودکی عضوی فعال از خانواده میشدند و سهمی از فعالیتهای خانواده و اقتصاد خانوار را عهدهدار می شدند، ولی در این دوران آنان باید درس میخواندند، که به نوعی سرمایهگذاری بلند مدت بود. سرمایهای که از جان مادر ارتزاق میکرد.
کودکی که در ساختار سنتی از ۵ سالگی در انجام کارهای خانه و اقتصاد خانوار نقش داشت، به یک باره تعدادشان زیاد شد و تا ۱۸ سالگی و حتی بیشتر در خانه میماندند، بدون اینکه مشارکت چندانی کنند، و کار و زحمت هم ایجاد میکردند، و این مادران بودند که برای آینده فرزندانشان در چارچوب الگوی «مادر مهربان» همه گونه فداکاری کردند و در واقع ساختند و سوختند و سرمایه وجودشان را برای فرزندانی صرف کردند که قرار بود بعدها سود آن سرمایهگذاریها نصیب آنان شود.
این سرمایهگذاری بسیار گرانقیمتی بود که نسل مادران طلایی برای توسعه و تحول این جامعه هزینه کردند. کدام یک از نسل امروز در ذهنش خطور میکند که ۵ تا ۸ فرزند را در چنان شرایطی بزاید و تا ۱۸ سالگی و حتی بیشتر تربیت کند و تمامی وجود خود را سرمایه آینده آنان نماید؟ مادران طلایی ما چنین بودند. روحشان شاد.
درباره نقش همسری و اقتصادی آنان باید جداگانه نوشت. آنها زنان صرفهجو و مقتصدی بودند که اقتصاد خانوار اغلب به دست آنان مدیریت میشد.
🔹#عباس_عبدی
▫️روزنامه اعتماد ۲۹ خرداد ۱۴۰۲
از حدود هشت ماه پیش که مادرم درگذشت، تا کنون چند تن از دوستان همنسل من نیز در غم از دست دادن مادر خود نشستهاند. از همان زمان قصد داشتم که یادداشتی در باره یکی از مهمترین نسلهایی که در شکلدهی جامعه جدید ایران نقش بیبدیلی داشت بنویسم. شاید هنگامی که این یادداشت را خواندید، تا حدی با من همعقیده شوید که چرا آنان را «مادران طلایی» نامیدهام.
مادرانی که حدوداً متولد ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۵ هستند و اکنون شاهد خاموشی آخرینهای این نسل هستیم. آنان در مقطعی مهم از تحول تاریخی ایران به دنیا آمدند، در دوران اولیه گذار از یک جامعه سنتی به سوی جامعهای مدرن، که سیر تحول آن دهها سال طول خواهید کشید. تولد این نسل از مادران در جامعه کاملاً سنتی بود و مرگ آنان در جامعهای بود و هست که کمابیش از سنت گذر کرده است.
آنان شاهد تحولات بسیار بزرگی بودند، بطوری که انطباق دادن خود با این تحولات برایشان سنگین بود ولی تحمل کردند و با آن همراه شدند. نسل امروز نمیدانند که این مادران در چه شرایطی رشد کردند؟ و با چه ارزشهایی اجتماعی و بزرگ شدند، و اکنون در هنگامه پیری شاهد آن هستند که نوهها و نتیجههایشان چه ارزشها و رفتارهایی دارند؟ طبعاً هر نسل حق خود را دارد ولی تحمل و هضم کردن چنین تحول بسیار بزرگی از عهده هر کسی ساخته نبود.
این مادران در کودکی خود در فضای کاملاً سنتی زندگی کردند. به تعبیری از پدران و مادران خود نیز چیز چندانی جز سلطه ندیدند. در زمانی که سواد، بویژه در روستاها رایج نبود. تعداد باسوادان این نسل مطابق نتایج سرشماری سال ۱۳۴۵. کمتر از ۸ درصد است و آن هم حداکثر سواد خواندن و نوشتن و متمرکز در مناطق شهری است، این رقم در روستاها زیر ۲ درصد بود. در نتیجه بعدها در میانسالی به فکر خواندن و نوشتن هم افتادند که برایشان در آن سن و سال کار پر زحمتی بود.
آنان در جامعه پدرسالار و مردسالار با اختلاف سنی حدود ۱۰ سال ازدواج میکردند، لذا غالباً در کودکی و زیر سن قانونی عازم خانه شوهر میشدند، آن هم با مردی که بعضا بیش از ۱۰ سال از خودش بزرگتر بود. میانگین تعداد فرزندان زنده آنان ۶، ۷ و ۸ نفر بود که اگر فوتیها را اضافه کنیم، به طور معمول در چارچوب آماری فرزندآوری طبیعی در میآیند، یعنی بدون پیشگیری و با بیش از ده فرزند مرده و زنده و سقط شده مواجه میشویم.
تسهیلات زندگی و بهداشتی در حداقلهای خود بود. بسیاری از آنان به شهرها آمدند، و خارج از روستا که تحت پوشش نوعی از همیاری خانوادگی بود، در شهرها به تنهایی بار اداره خانواده را متحمل شدند، در واقع آنان از یک ساختار خانوادگی گسترده در روستا که با پدر و مادر و همسر و اقوام بود به خانوارهایی با ساختار هستهای شامل زن و شوهر و فرزندان و در محیط غریب شهری پرتاب شدند.
گفتن اینها ساده است ولی تحمل و تطبیقپذیری با آن، توان فراوانی میخواهد.
نقش این کودک مادران بیسواد از نظام سنتی رانده در جامعه شهری مانده، چه بود؟ آنان در چنین شرایطی با چند وضعیت دیگر نیز مواجه شدند. اول زنده ماندن بیشتر کودکانشان که خبر خوبی بود ولی بار پرورش و تربیت آنها از هر جهت به دوش مادران بود.
دوم و مهمتر، رواج آموزش و طولانی شدن حضور فرزندان در خانواده بود. در واقع در قدیم فرزندان از کودکی عضوی فعال از خانواده میشدند و سهمی از فعالیتهای خانواده و اقتصاد خانوار را عهدهدار می شدند، ولی در این دوران آنان باید درس میخواندند، که به نوعی سرمایهگذاری بلند مدت بود. سرمایهای که از جان مادر ارتزاق میکرد.
کودکی که در ساختار سنتی از ۵ سالگی در انجام کارهای خانه و اقتصاد خانوار نقش داشت، به یک باره تعدادشان زیاد شد و تا ۱۸ سالگی و حتی بیشتر در خانه میماندند، بدون اینکه مشارکت چندانی کنند، و کار و زحمت هم ایجاد میکردند، و این مادران بودند که برای آینده فرزندانشان در چارچوب الگوی «مادر مهربان» همه گونه فداکاری کردند و در واقع ساختند و سوختند و سرمایه وجودشان را برای فرزندانی صرف کردند که قرار بود بعدها سود آن سرمایهگذاریها نصیب آنان شود.
این سرمایهگذاری بسیار گرانقیمتی بود که نسل مادران طلایی برای توسعه و تحول این جامعه هزینه کردند. کدام یک از نسل امروز در ذهنش خطور میکند که ۵ تا ۸ فرزند را در چنان شرایطی بزاید و تا ۱۸ سالگی و حتی بیشتر تربیت کند و تمامی وجود خود را سرمایه آینده آنان نماید؟ مادران طلایی ما چنین بودند. روحشان شاد.
درباره نقش همسری و اقتصادی آنان باید جداگانه نوشت. آنها زنان صرفهجو و مقتصدی بودند که اقتصاد خانوار اغلب به دست آنان مدیریت میشد.
#روزنامهنگاری
🔸نظارت و استقلال در رکن چهارم
نشست نقد و نظر گروه رسانهای دنیای اقتصاد اینبار میزبان دو روزنامهنگار کهنهکار بود تا موضوع رسالت رسانه را بررسی کنند. در این نشست #عباس_عبدی با بیان اینکه رسانه و مطبوعات، نهاد ناظر بر عملکرد دستگاههای حاکمیتی هستند؛ بر ضرورت نظارت رکن چهارم دموکراسی تاکید کرد؛ در مقابل #احمد_زیدآبادی معتقد بود که این نظارت باید توسط یک نهاد صنفی و حرفهای اعمال شود. جزئیان
🔸نظارت و استقلال در رکن چهارم
نشست نقد و نظر گروه رسانهای دنیای اقتصاد اینبار میزبان دو روزنامهنگار کهنهکار بود تا موضوع رسالت رسانه را بررسی کنند. در این نشست #عباس_عبدی با بیان اینکه رسانه و مطبوعات، نهاد ناظر بر عملکرد دستگاههای حاکمیتی هستند؛ بر ضرورت نظارت رکن چهارم دموکراسی تاکید کرد؛ در مقابل #احمد_زیدآبادی معتقد بود که این نظارت باید توسط یک نهاد صنفی و حرفهای اعمال شود. جزئیان
#روزنامهنگاری🔸قلم حق اشتباه دارد
"روزنامهنگار حق اشتباه کردن به قصور دارد و باید از این حق دفاع کنیم."
#عباس_عبدی روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی با بیان این جملات تاکید کرد که باید برای احیای این حق تلاش کنیم. عبدی در کنار #احمد_زیدآبادی، در میزگرد نقد و نظر گروه رسانهای دنیای اقتصاد سعی کردند چالشهای کنونی نهاد رسانه در ساختار فعلی را بررسی کنند و نحوه و سازوکار نظارت، استقلال و آزادی رسانه و میزان تنوع رسانهها را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند.
▫️نسخه کامل در وبسایت اکوایران
"روزنامهنگار حق اشتباه کردن به قصور دارد و باید از این حق دفاع کنیم."
#عباس_عبدی روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی با بیان این جملات تاکید کرد که باید برای احیای این حق تلاش کنیم. عبدی در کنار #احمد_زیدآبادی، در میزگرد نقد و نظر گروه رسانهای دنیای اقتصاد سعی کردند چالشهای کنونی نهاد رسانه در ساختار فعلی را بررسی کنند و نحوه و سازوکار نظارت، استقلال و آزادی رسانه و میزان تنوع رسانهها را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند.
▫️نسخه کامل در وبسایت اکوایران
اکوایران
قلم حق اشتباه دارد
«روزنامهنگار حق اشتباه کردن به قصور دارد و باید از این حق دفاع کنیم.» عباس عبدی روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی با بیان این جملات تاکید کرد که باید برای احیای این حق تلاش کنیم.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#روزنامهنگاری #حقوقارتباطات
🔸حق فراموش شده روزنامهنگاران
#عباس_عبدی و #احمد_زیدآبادی روزنامهنگاران پیشکسوت و تحلیلگران سیاسی به سوالات اساسی در زمینه #آزادیرسانه و نحوه نظارت بر آنها پاسخ دادند. احمد زیدآبادی به آزادی رسانهها و عدم دخالت دولتی حتی در عصر گسترش ارتباطات و دوران حاضر و پدیدههای جدید رسانه اعتقاد دارد و نظارتهای از بالا به پایین را لازم نمیداند. برخلاف زیدآبادی اما عباس عبدی معتقد است که سوگیریهای سیاسی و جانبدارانه نهادهای نظارتی باعث شده تا فعالان عرصه رسانه نسبت به هر نوع نظارتی بدبین باشند، در حالیکه به باور عبدی نوعی از #نظارت در هر حرفهای لازم است. عباس عبدی ضمن برجسته دانستن رسالت ناظر حرفهای و نه لزوما دولتی، گرایش خود رسانه به حقیقت را عامل اعتبار و قدرت رسانه میداند. احمد زیدآبادی نیز معتقد است شان روزنامهنگاری تا حدی بر استقلال اتکا دارد مگر اینکه پای درآمدهای ناسالم و وابستگی مالی کثیف در جریان باشد.
این نشست به همت واحد مطالعات گروه رسانهای دنیای اقتصاد برگزار شده است. لینک
🔸حق فراموش شده روزنامهنگاران
#عباس_عبدی و #احمد_زیدآبادی روزنامهنگاران پیشکسوت و تحلیلگران سیاسی به سوالات اساسی در زمینه #آزادیرسانه و نحوه نظارت بر آنها پاسخ دادند. احمد زیدآبادی به آزادی رسانهها و عدم دخالت دولتی حتی در عصر گسترش ارتباطات و دوران حاضر و پدیدههای جدید رسانه اعتقاد دارد و نظارتهای از بالا به پایین را لازم نمیداند. برخلاف زیدآبادی اما عباس عبدی معتقد است که سوگیریهای سیاسی و جانبدارانه نهادهای نظارتی باعث شده تا فعالان عرصه رسانه نسبت به هر نوع نظارتی بدبین باشند، در حالیکه به باور عبدی نوعی از #نظارت در هر حرفهای لازم است. عباس عبدی ضمن برجسته دانستن رسالت ناظر حرفهای و نه لزوما دولتی، گرایش خود رسانه به حقیقت را عامل اعتبار و قدرت رسانه میداند. احمد زیدآبادی نیز معتقد است شان روزنامهنگاری تا حدی بر استقلال اتکا دارد مگر اینکه پای درآمدهای ناسالم و وابستگی مالی کثیف در جریان باشد.
این نشست به همت واحد مطالعات گروه رسانهای دنیای اقتصاد برگزار شده است. لینک
🔸مواضع به دور از کینهورزی
🔹#عباس_عبدی
دوست عزیز آقای #احمد_زیدآبادی گفتگوی به نسبت مفصلی انجام داده که یک بخش آن بازتاب بیشتری پیدا کرد. آنجا که گفت: "من از سال ۶۶ وارد مطبوعات ایران شدم. در تمام این دورانها، اولین دورهای است که ما در روزنامه مینشینیم و مطلب انتقادی مینویسیم و هر طور دلمان میخواهد همه سیاستها را نقد میکنیم، راجع به حجاب، سیاست خارجی، حتی گاهی درباره صحبتهای رهبری مینویسیم و منتظر نیستیم یک فکس بیاید و روزنامه تعطیل شود. یعنی دولت دارد از خودش تحمل نشان میدهد. چرا نباید این را ببینیم و به جایش بگوییم اختناق توتالیتاریستی حاکم شده است؟ این چه اختناق توتالیتاریستی است که من میتوانم راحت درباره مسائل حرف بزنم و وقتی از اینجا بیرون میروم مرا نمیگیرند؟ مگر در نظام توتالیتاریستی میشود اینگونه عمل کرد؟ البته این نهادینه نیست و بعضی جاها اگر دستشان برسد، اذیت میکنند اما آن اذیت سازمان یافته روزنامهها که در دوره آقای شخاتمی بود، الان اتفاق نمیافتد."
در این یادداشت ابتدا به نقد مخالفتهایی که با این بخش از سخنان آقای زیدآبادی شد میپردازم و سپس نظر خود را هم تقدیم میکنم.
متن کامل - هممیهن ۲۶ شهریور ۱۴۰۱
🔹#عباس_عبدی
دوست عزیز آقای #احمد_زیدآبادی گفتگوی به نسبت مفصلی انجام داده که یک بخش آن بازتاب بیشتری پیدا کرد. آنجا که گفت: "من از سال ۶۶ وارد مطبوعات ایران شدم. در تمام این دورانها، اولین دورهای است که ما در روزنامه مینشینیم و مطلب انتقادی مینویسیم و هر طور دلمان میخواهد همه سیاستها را نقد میکنیم، راجع به حجاب، سیاست خارجی، حتی گاهی درباره صحبتهای رهبری مینویسیم و منتظر نیستیم یک فکس بیاید و روزنامه تعطیل شود. یعنی دولت دارد از خودش تحمل نشان میدهد. چرا نباید این را ببینیم و به جایش بگوییم اختناق توتالیتاریستی حاکم شده است؟ این چه اختناق توتالیتاریستی است که من میتوانم راحت درباره مسائل حرف بزنم و وقتی از اینجا بیرون میروم مرا نمیگیرند؟ مگر در نظام توتالیتاریستی میشود اینگونه عمل کرد؟ البته این نهادینه نیست و بعضی جاها اگر دستشان برسد، اذیت میکنند اما آن اذیت سازمان یافته روزنامهها که در دوره آقای شخاتمی بود، الان اتفاق نمیافتد."
در این یادداشت ابتدا به نقد مخالفتهایی که با این بخش از سخنان آقای زیدآبادی شد میپردازم و سپس نظر خود را هم تقدیم میکنم.
متن کامل - هممیهن ۲۶ شهریور ۱۴۰۱
🔸اینترنت و رفاه خانوار
🔹#عباس_عبدی
تا هنگامی که رویکرد رسمی بر این محور است که #اینترنت را میتوان فیلتر کرد و گمان کنند که اتفاق خاصی هم نمیافتد، به احتمال فراوان وضع ما بهبود پیدا نمیکند. اخیراً گزارشی از یک پژوهش را خواندم که در باره تأثیر اینترنت بر رفاه خانوار بود. به طور سنتی رفاه خانوار را از طریق تولید ناخالص داخلی (GDP) میسنجند ولی به این رویکرد چند ایراد جدی وارد شده است.
تولید ناخالص داخلی در اصل مجموع تولیدات قابل مبادله و خرید و فروش است. ولی همه میدانیم که بخش قابل توجهی از خدمات و تولیدات ما خرید و فروش نمیشود و به ازای آن نیز مزدی پرداخت نمیشود. برای مثال کارهای خانمها در خانواده چنین است. اگر شما فرزندی داشته باشید که مادر از آن نگهداری کند در تولید ناخالص ملی محاسبه نمیشود ولی اگر همین مادر فرزندش را در مهد کودک بگذارد، هزینه نگهداری کودک در مهد جزو تولید ناخالص داخلی حساب میشود. در حالی که هر دو خانوار کار مشابهی میکنند و شاید از رفاه یکسانی برخوردارند. یا آشپزی زنان در خانه مطلوبیت بیشتری برای مصرف خانوار ایجاد میکند ولی در GDP منظور نمیشود.
این نوع کارهای رایگان که مبادله نمیشوند در طبقات پایین جامعه و در جوامعی که زنان کار دستمزدی نمیکنند، بیشتر است. بنابراین GDP معرف مناسب برای مقایسه رفاه این دو جامعه نیست. ایراد دیگری که به GDP گرفته میشود، مسأله نابرابری است. هر چه ضریب جینی و نابرابری بیشتر باشد، رفاه برای اغلب خانوارها کمتر است، دو جامعه با GDP یکسان؛ آن که نابرابری کمتری دارد رفاه بیشتری دارد. با این مقدمه میپردازیم به نتایج آن پژوهش در تأثیر اینترنت و زندگی دیجیتال در افزایش رفاه خانوار. با پیشرفت اقتصادی، سهم خدمات و تولیدات رایگان که قابل مبادله اقتصادی نیستند، کاهش یافته است، ولی از زمانی که اینترنت آمده است، این نوع کالا و خدمات در حال افزایش هستند و سهم قابل توجهی از خدمات و تولیدات رایگان در دسترس همگان قرار گرفته است.
برای نمونه همین گزارش پژوهشی که من خواندم به صورت مجانی و از طریق اینترنت توزیع شده و دوستانی که آن را خوانده بودند، با سرعت و بدون هزینه برای من هم فرستادند، و با کمترین هزینه ممکن و در واقع رایگان، از خدمتی بهرهمند شدم که اگر ۲۰ سال پیش میخواستم مقاله و گزارش مشابهی را به دست آورم هم هزینه زیادی باید میپرداختم، و هم فرصت خیلی خیلی بیشتری را باید صرف تهیه آن میکردم.
یکی از نتایحی که در این پژوهش به آن اشاره شده است سنجش ارزش مادی استفاده از اینترنت است. از افراد خواستهاند که اگر پولی به شما داده شود که یک ماه از فیسبوک استفاده نکنید، حداقل رقمی که راضی هستی بگیری و برای یک ماه فیسبوک را کنار بگذاری چقدر است؟ پاسخ میانگین حدود ۴۲ دلار در ماه بوده است.
البته این فقط یک سکوی[پلتفورم] اجتماعی است، و اگر در ایران به مردم گفته شود که فقط یک ماه از اینترنت استفاده نکنید حداقل چقدر پول به ازای آن راضی هستید که بگیرید، بعید میدانم که از چند میلیون تومان کمتر شود. این یعنی وجود اینترنت و خدمات آن به این اندازه پول برای مردم تولید رفاه میکند. در حالی که در تولید ناخالص داخلی محاسبه نمیشود. برخی ارزیابیها نشان داده که این محاسبات موجب افزایش ۶ درصدی در GDP میشود که رقم قابل توجهی است. به همین علت است که مردم حاضرند هزینه سنگین فیلترشکن را بدهند ولی دست از شبکه اجتماعی و اینترنت برندارند. فراموش نکنید که مردم برای ضدیت با حکومت یا علل سیاسی این هزینه را نمیدهند، نیازهای گوناگونی دارند که موجب رفاه آنان میشود. از سوی دیگر اینترنت تأثیری جدی در کاهش نابرابری دارد. چرا؟ اینترنت امکانات رایگان در اختیار همه قرار میدهد، برای طبقات میانی و فقیر ارزش این خدمات بیشتر است. مثل پرداخت مستقیم یارانهها است که ضریب جینی را بشدت کم میکند. فرض کنید که یک نفر ماهی صد تومان درآمد دارد و دیگری ۱۰۰۰ تومان، که ده برابر اولی است. هنگامی که اینها از اینترنت استفاده کنند، نفر اول به اندازه ۲۰ تومان به رفاه خود اضافه میکند، نفر دوم هم کمابیش به همین اندازه. پس از این مرحله رفاه فرد ثروتمندتر نسبت به نفر اول ۸٫۵ برابر است و نه ۱۰ برابر. پس اینترنت و استفاده از آن هم در افزایش رفاه موثر است و هم در کاهش نابرابری. همچنین به بهبود زندگی و مهارتهای زندگی، خدمات مشاورهای، بهبود محیط زیست، کاهش حمل و نقل و رفت و آمدهای روزانه، مدیریت زمان و دهها امر دیگر کمک و رفاه را بیشتر میکند. حالا باز هم فیلتر کنید. فقط علیه رفاه مردم کار میکنید و نه هیچ چیز دیگری.
روزنامه اعتماد ۲۹ شهریور ۱۴۰۲
🔹#عباس_عبدی
تا هنگامی که رویکرد رسمی بر این محور است که #اینترنت را میتوان فیلتر کرد و گمان کنند که اتفاق خاصی هم نمیافتد، به احتمال فراوان وضع ما بهبود پیدا نمیکند. اخیراً گزارشی از یک پژوهش را خواندم که در باره تأثیر اینترنت بر رفاه خانوار بود. به طور سنتی رفاه خانوار را از طریق تولید ناخالص داخلی (GDP) میسنجند ولی به این رویکرد چند ایراد جدی وارد شده است.
تولید ناخالص داخلی در اصل مجموع تولیدات قابل مبادله و خرید و فروش است. ولی همه میدانیم که بخش قابل توجهی از خدمات و تولیدات ما خرید و فروش نمیشود و به ازای آن نیز مزدی پرداخت نمیشود. برای مثال کارهای خانمها در خانواده چنین است. اگر شما فرزندی داشته باشید که مادر از آن نگهداری کند در تولید ناخالص ملی محاسبه نمیشود ولی اگر همین مادر فرزندش را در مهد کودک بگذارد، هزینه نگهداری کودک در مهد جزو تولید ناخالص داخلی حساب میشود. در حالی که هر دو خانوار کار مشابهی میکنند و شاید از رفاه یکسانی برخوردارند. یا آشپزی زنان در خانه مطلوبیت بیشتری برای مصرف خانوار ایجاد میکند ولی در GDP منظور نمیشود.
این نوع کارهای رایگان که مبادله نمیشوند در طبقات پایین جامعه و در جوامعی که زنان کار دستمزدی نمیکنند، بیشتر است. بنابراین GDP معرف مناسب برای مقایسه رفاه این دو جامعه نیست. ایراد دیگری که به GDP گرفته میشود، مسأله نابرابری است. هر چه ضریب جینی و نابرابری بیشتر باشد، رفاه برای اغلب خانوارها کمتر است، دو جامعه با GDP یکسان؛ آن که نابرابری کمتری دارد رفاه بیشتری دارد. با این مقدمه میپردازیم به نتایج آن پژوهش در تأثیر اینترنت و زندگی دیجیتال در افزایش رفاه خانوار. با پیشرفت اقتصادی، سهم خدمات و تولیدات رایگان که قابل مبادله اقتصادی نیستند، کاهش یافته است، ولی از زمانی که اینترنت آمده است، این نوع کالا و خدمات در حال افزایش هستند و سهم قابل توجهی از خدمات و تولیدات رایگان در دسترس همگان قرار گرفته است.
برای نمونه همین گزارش پژوهشی که من خواندم به صورت مجانی و از طریق اینترنت توزیع شده و دوستانی که آن را خوانده بودند، با سرعت و بدون هزینه برای من هم فرستادند، و با کمترین هزینه ممکن و در واقع رایگان، از خدمتی بهرهمند شدم که اگر ۲۰ سال پیش میخواستم مقاله و گزارش مشابهی را به دست آورم هم هزینه زیادی باید میپرداختم، و هم فرصت خیلی خیلی بیشتری را باید صرف تهیه آن میکردم.
یکی از نتایحی که در این پژوهش به آن اشاره شده است سنجش ارزش مادی استفاده از اینترنت است. از افراد خواستهاند که اگر پولی به شما داده شود که یک ماه از فیسبوک استفاده نکنید، حداقل رقمی که راضی هستی بگیری و برای یک ماه فیسبوک را کنار بگذاری چقدر است؟ پاسخ میانگین حدود ۴۲ دلار در ماه بوده است.
البته این فقط یک سکوی[پلتفورم] اجتماعی است، و اگر در ایران به مردم گفته شود که فقط یک ماه از اینترنت استفاده نکنید حداقل چقدر پول به ازای آن راضی هستید که بگیرید، بعید میدانم که از چند میلیون تومان کمتر شود. این یعنی وجود اینترنت و خدمات آن به این اندازه پول برای مردم تولید رفاه میکند. در حالی که در تولید ناخالص داخلی محاسبه نمیشود. برخی ارزیابیها نشان داده که این محاسبات موجب افزایش ۶ درصدی در GDP میشود که رقم قابل توجهی است. به همین علت است که مردم حاضرند هزینه سنگین فیلترشکن را بدهند ولی دست از شبکه اجتماعی و اینترنت برندارند. فراموش نکنید که مردم برای ضدیت با حکومت یا علل سیاسی این هزینه را نمیدهند، نیازهای گوناگونی دارند که موجب رفاه آنان میشود. از سوی دیگر اینترنت تأثیری جدی در کاهش نابرابری دارد. چرا؟ اینترنت امکانات رایگان در اختیار همه قرار میدهد، برای طبقات میانی و فقیر ارزش این خدمات بیشتر است. مثل پرداخت مستقیم یارانهها است که ضریب جینی را بشدت کم میکند. فرض کنید که یک نفر ماهی صد تومان درآمد دارد و دیگری ۱۰۰۰ تومان، که ده برابر اولی است. هنگامی که اینها از اینترنت استفاده کنند، نفر اول به اندازه ۲۰ تومان به رفاه خود اضافه میکند، نفر دوم هم کمابیش به همین اندازه. پس از این مرحله رفاه فرد ثروتمندتر نسبت به نفر اول ۸٫۵ برابر است و نه ۱۰ برابر. پس اینترنت و استفاده از آن هم در افزایش رفاه موثر است و هم در کاهش نابرابری. همچنین به بهبود زندگی و مهارتهای زندگی، خدمات مشاورهای، بهبود محیط زیست، کاهش حمل و نقل و رفت و آمدهای روزانه، مدیریت زمان و دهها امر دیگر کمک و رفاه را بیشتر میکند. حالا باز هم فیلتر کنید. فقط علیه رفاه مردم کار میکنید و نه هیچ چیز دیگری.
روزنامه اعتماد ۲۹ شهریور ۱۴۰۲
🔸در شناخت روزنامهنگاری
#عباس_عبدی اعتماد ۲۳ مهر ۱۴۰۲
منظور از #روزنامهنگاری مفهوم عام آن است که در غرب #ژورنالیسم نامیده میشود و فعالیتی فراتر از حضور در روزنامهها است بویژه اکنون که فضایمجازی و تصویر، گوی سبقت را از مطبوعات کاغذی ربوده است. ابتدا بگویم که در هر صنفی بویژه صنوفی که مرتبط با فکر و روح و سلیقه و امور غیرعینی هستند، الگوهای خوبوبد رایج است و نمیتوان همه آنان را به یک چوبراند یا دفاع مطلق کرد و روزنامهنگاری نیز از این قاعده مستثنا نیست. از اینرو به کاربردن گزارههایی که یک صفت معین را به صنف و شغل شناخته شدهای تعمیم دهد، پیشاپیش مردود است. اگر اینگونه قضاوت کنیم، در هر حوزهای و صنفی میتوان افرادی را یافت که خلاف مسیر حرفهای و اخلاقی آن صنف حرکت میکنند و موجب بدنامی آنان میشوند. از این رو به کاربردن صفتهایی چون نوشتههای ژورنالیستی، یا سیاسی یا احساسی و... به عنوان تحقیر یا تخفیف نوشتههای افراد نادرست است. به طور قطع برخی از نوشتههایی که در قالب علمی و یا دینی و فلسفی بیان میشوند بیاعتبارتر از سایر نوشتهها هستند ولی چرا صفت علمی را به عنوان تخفیف آنها به کار نمیبریم؟ در این موارد میگویند آن نوشته غیر یا ضدعلمی است. عین همین رفتار را میتوان با نوشتههای ژورنالیستی یا سیاسی یا حتی احساسی انجام داد. به عبارت دیگر نوشتهای که خارج از ضوابط و چارچوبهای تعریفشده این صنف است را نوشتهای غیرژورنالیستی تعریف کرد. ژورنالیسم یا روزنامهنگاری چیست؟ آیاروزنامهنگار دانشمند است و باید حرف علمی بزند؟ آیا سیاستمدار است و باید طرح و ایدهای را در عرصه سیاست پیش ببرد و اجرایی کند؟ آیا هنرمند است که باید خلاقیتها و درون خود را به منصه ظهور برساند؟ اگر اینهاست، پس چرا میگوییم روزنامهنگار؟همانها را بگوییم. آیا قاضی است که باید حکم دهد و میان طرفین دعوا داوری کند؟ آیا روشنفکر است؟ روزنامهنگاری هیچکدام از اینها نیست. گر چه میتواند در نقش هر کدام از اینها نیز عمل کند، ولی حرفه روزنامهنگاری موضوعی متفاوت از اینهاست. کارکرد این حرفه پیونددادن مردم با یکدیگر و با حقیقت است. در واقع بهتر است بگوییم نزدیک کردن مردم به یکدیگر و به حقیقت یا رساندن آنان به حقیقت مشترک از طریق رسانه است. این پیونددادن از خلال موقعیتهای روزانه و تجربه زیسته مردم انجام میشود.حقیقت هم در بُعد خبر و هم تحلیل و گزارش است. تهیه خبرهای نزدیک به واقعیت و حقیقت با اصول شناختهشده حرفهای روزنامهنگاری باید انجام شود. تهیه و انتشار تحلیل و گزارش نیز وضع مشابهی دارد. گفتن این حرف ساده مینماید ولی در واقع سهل و ممتنع است. وظیفه اصلی قاضی کشف حقیقت نیست، بلکه داوری میان ادعاهای طرفین دعوا است. او پیش از آنکه مدعی کشف حقیقت باشد، مدعی صدور حکم براساس مستندات شاکی و متشاکی یا مدعی و متهم است.وظیفه دانشمند کشف حقیقت روابط میان پدیدههای طبیعی و اجتماعی و تبیین علّی آنهاست. وظیفه سیاستمدار پیش بردن یک ایده و پروژه مشخص و بسیج و مشارکت مردم و قوای جامعه برای تحقق آن است. وظیفه روشنفکر بسط یک ایده و ارزش عام و نه لزوماً سیاسی و اجرایی؛ و باورپذیر کردن آن در جامعه است که مترادف با نقد وضع موجود نیز هست. ولی روزنامهنگار هیچکدام از اینها نیست. هر چند باید به لحاظ علمی با آخرین گزارههای منطقی و علمی حوزه مورد نظر خود آشنا باشد، حداقل کلیات آنها را بشناسد. روشنفکر به معنای رایج هم نیست، هر چند میتوان به یکی از نحلههای روشنفکری نزدیک باشد ولی التزام او به حقیقت پدیدهها، حوزه عمل او را نسبت به روشنفکران محدود میکند. سیاستمدار هم نیست، زیرا در پی اجرای یک ایده سیاسی و حزبی نیست. دانشمند هم نیست، زیرا در پی کشف حقیقت علمی نیست،بلکه از نتایج آن بهرهمند میشود. روزنامهنگار در صدد است که با تهیه و انتشار گزارههایی که نزدیک به حقیقت است، از طریق رسانه و در ذیل موقعیتهای اجتماعی که روزانه پیش میآید در قالبهای گوناگون به مردم و مخاطب منتقل کند و موجب نزدیکی آحاد جامعه به یکدیگر حول حقیقت شود. از اینرو همه آن اصناف گفتهشده نیازمند چنین ژورنالیستی هستند تا به عنوان یک عضو جامعه در چنین فرآیندی قرار گیرند. همانقدر که یک فرد عادی و از طبقه پایین جامعه نیازمند صنف روزنامهنگاری است، سیاستمداران، صاحبان قدرت و ثروت، دانشمندان، قضات و هنرمندان برای بسط مطلوب و کارآمد تولیدات خود در جامعه و دریافت بازخورد آنها نیازمند صنف روزنامهنگار هستند. آزادی شرط ضروری فعالیت این صنف است تا وظیفه خود را به نحو درستی انجام دهد. بدون وجود چنین صنفی در غیاب رسانههای آزاد، اجتماعیشدن و تعامل اصناف و گروهها با یکدیگر دچار اختلال جدی خواهد شد. آنان که از صفت ژورنالیسم بهعنوان تخفیف نوشتهای استفاده میکنند، درک درستی از کارکرد و اثرگذاری این حرفه ندارند.
#عباس_عبدی اعتماد ۲۳ مهر ۱۴۰۲
منظور از #روزنامهنگاری مفهوم عام آن است که در غرب #ژورنالیسم نامیده میشود و فعالیتی فراتر از حضور در روزنامهها است بویژه اکنون که فضایمجازی و تصویر، گوی سبقت را از مطبوعات کاغذی ربوده است. ابتدا بگویم که در هر صنفی بویژه صنوفی که مرتبط با فکر و روح و سلیقه و امور غیرعینی هستند، الگوهای خوبوبد رایج است و نمیتوان همه آنان را به یک چوبراند یا دفاع مطلق کرد و روزنامهنگاری نیز از این قاعده مستثنا نیست. از اینرو به کاربردن گزارههایی که یک صفت معین را به صنف و شغل شناخته شدهای تعمیم دهد، پیشاپیش مردود است. اگر اینگونه قضاوت کنیم، در هر حوزهای و صنفی میتوان افرادی را یافت که خلاف مسیر حرفهای و اخلاقی آن صنف حرکت میکنند و موجب بدنامی آنان میشوند. از این رو به کاربردن صفتهایی چون نوشتههای ژورنالیستی، یا سیاسی یا احساسی و... به عنوان تحقیر یا تخفیف نوشتههای افراد نادرست است. به طور قطع برخی از نوشتههایی که در قالب علمی و یا دینی و فلسفی بیان میشوند بیاعتبارتر از سایر نوشتهها هستند ولی چرا صفت علمی را به عنوان تخفیف آنها به کار نمیبریم؟ در این موارد میگویند آن نوشته غیر یا ضدعلمی است. عین همین رفتار را میتوان با نوشتههای ژورنالیستی یا سیاسی یا حتی احساسی انجام داد. به عبارت دیگر نوشتهای که خارج از ضوابط و چارچوبهای تعریفشده این صنف است را نوشتهای غیرژورنالیستی تعریف کرد. ژورنالیسم یا روزنامهنگاری چیست؟ آیاروزنامهنگار دانشمند است و باید حرف علمی بزند؟ آیا سیاستمدار است و باید طرح و ایدهای را در عرصه سیاست پیش ببرد و اجرایی کند؟ آیا هنرمند است که باید خلاقیتها و درون خود را به منصه ظهور برساند؟ اگر اینهاست، پس چرا میگوییم روزنامهنگار؟همانها را بگوییم. آیا قاضی است که باید حکم دهد و میان طرفین دعوا داوری کند؟ آیا روشنفکر است؟ روزنامهنگاری هیچکدام از اینها نیست. گر چه میتواند در نقش هر کدام از اینها نیز عمل کند، ولی حرفه روزنامهنگاری موضوعی متفاوت از اینهاست. کارکرد این حرفه پیونددادن مردم با یکدیگر و با حقیقت است. در واقع بهتر است بگوییم نزدیک کردن مردم به یکدیگر و به حقیقت یا رساندن آنان به حقیقت مشترک از طریق رسانه است. این پیونددادن از خلال موقعیتهای روزانه و تجربه زیسته مردم انجام میشود.حقیقت هم در بُعد خبر و هم تحلیل و گزارش است. تهیه خبرهای نزدیک به واقعیت و حقیقت با اصول شناختهشده حرفهای روزنامهنگاری باید انجام شود. تهیه و انتشار تحلیل و گزارش نیز وضع مشابهی دارد. گفتن این حرف ساده مینماید ولی در واقع سهل و ممتنع است. وظیفه اصلی قاضی کشف حقیقت نیست، بلکه داوری میان ادعاهای طرفین دعوا است. او پیش از آنکه مدعی کشف حقیقت باشد، مدعی صدور حکم براساس مستندات شاکی و متشاکی یا مدعی و متهم است.وظیفه دانشمند کشف حقیقت روابط میان پدیدههای طبیعی و اجتماعی و تبیین علّی آنهاست. وظیفه سیاستمدار پیش بردن یک ایده و پروژه مشخص و بسیج و مشارکت مردم و قوای جامعه برای تحقق آن است. وظیفه روشنفکر بسط یک ایده و ارزش عام و نه لزوماً سیاسی و اجرایی؛ و باورپذیر کردن آن در جامعه است که مترادف با نقد وضع موجود نیز هست. ولی روزنامهنگار هیچکدام از اینها نیست. هر چند باید به لحاظ علمی با آخرین گزارههای منطقی و علمی حوزه مورد نظر خود آشنا باشد، حداقل کلیات آنها را بشناسد. روشنفکر به معنای رایج هم نیست، هر چند میتوان به یکی از نحلههای روشنفکری نزدیک باشد ولی التزام او به حقیقت پدیدهها، حوزه عمل او را نسبت به روشنفکران محدود میکند. سیاستمدار هم نیست، زیرا در پی اجرای یک ایده سیاسی و حزبی نیست. دانشمند هم نیست، زیرا در پی کشف حقیقت علمی نیست،بلکه از نتایج آن بهرهمند میشود. روزنامهنگار در صدد است که با تهیه و انتشار گزارههایی که نزدیک به حقیقت است، از طریق رسانه و در ذیل موقعیتهای اجتماعی که روزانه پیش میآید در قالبهای گوناگون به مردم و مخاطب منتقل کند و موجب نزدیکی آحاد جامعه به یکدیگر حول حقیقت شود. از اینرو همه آن اصناف گفتهشده نیازمند چنین ژورنالیستی هستند تا به عنوان یک عضو جامعه در چنین فرآیندی قرار گیرند. همانقدر که یک فرد عادی و از طبقه پایین جامعه نیازمند صنف روزنامهنگاری است، سیاستمداران، صاحبان قدرت و ثروت، دانشمندان، قضات و هنرمندان برای بسط مطلوب و کارآمد تولیدات خود در جامعه و دریافت بازخورد آنها نیازمند صنف روزنامهنگار هستند. آزادی شرط ضروری فعالیت این صنف است تا وظیفه خود را به نحو درستی انجام دهد. بدون وجود چنین صنفی در غیاب رسانههای آزاد، اجتماعیشدن و تعامل اصناف و گروهها با یکدیگر دچار اختلال جدی خواهد شد. آنان که از صفت ژورنالیسم بهعنوان تخفیف نوشتهای استفاده میکنند، درک درستی از کارکرد و اثرگذاری این حرفه ندارند.
🔸واقعگرایی سیاسی
🔹#عباس_عبدی
▫️روزنامه اعتماد ۱ آبان ۱۴۰۲
در شرایطی که جنگی وحشتناک در جریان است و در چهار دهه اخیر نیز جنگهای بزرگ و کوچک، کوتاهمدت و بلندمدت در این منطقه روی داده است، نوشتن این یادداشت شاید بیسلیقگی محسوب شود، ولی اگر تا پایان آن را بخوانیم، ممکن است نگاه ما قدری تغییر کند. مسأله این است که در فضای رسانهای و مجازی گرایشهای ضد جنگ به وضوح دیده میشود. این گرایشی انسانی و اخلاقی است، بویژه در شرایطی که جنگ را میتوان مستقیم دید و آثار و عوارض وحشتناک آن را مستقیم از خانه مشاهده کرد. هنگامی که جوانان، زنان، کودکان، سالمندان، زیر ساختها و حیات مادی یک مردم هر کدام در حال نابودی است، چیزی جز لعنت بر لعنت بر مسببان و تشدیدکنندگانش نمیتوان گفت.
در این چارچوب گزارههای زیبای ضد جنگ نیز رواج مییابد که کمابیش واقعی هم هست. هر کس که وضعیت زندگی مردم جنگزده، کودکان و جنازهها را میبیند، بدون تردید از جنگ نفرت پیدا میکند. بویژه مردمی که خودشان هم جنگ را تجربه کرده باشند. ولی در برابر این واقعیات از جنگ آیا از خود پرسیدهایم که چرا جنگ جزیی جداییناپذیر از تاریخ بشر بوده است. حتی از زمانی که جهان به معنای دقیق کلمه مخالف جنگ شد و خطرات یک جنگ هستهای کیان حیات روی زمین را تهدید کرد، و دنبال اعمال محدودیتهای جدی برای جلوگیری از جنگ شده است.
کافی است به همین جنگهای بزرگ صد سال اخیر توجه کنیم، جنگهای اول و دوم جهانی، فلسطین (چند جنگ)، کره، ویتنام، افغانستان، عراق(چند بار)، اوکراین، جنگهای هند و پاکستان، یمن، بالکان، جنگهایی در آفریقا، اینها در کنار دهها جنگ داخلی و کوچک و بزرگ موردی در آفریقا، آسیای جنوب شرقی و آمریکای لاتین، قرن گذشته را به یکی از خونبارترین قرن های تاریخ تبدیل کرده است. چرا در زمانی که بیش از همیشه اغلب مردم خواهان صلح هستند، جنگ تبدیل به روش مرسوم حل اختلافات شده است؟ آیا با مخالفتهای نمادین و لعن و نفرین کردن به بانیان و مسببان جنگ و آه و ناله در باره عوارض آن ؛ جنگ نیز پایان میپذیرد؟ پاسخ این است که این نوع مخالفتها با جنگ لازم است، ولی اینها مکمل رویکرد رئالیستی یا واقعگرایانه هستند و نه جانشین آن. چون در واقعیت، جنگ به علل گوناگون گریزناپذیر است.هر چند باید کوشید که کمتر رخ دهد، یا اگر رخ داد زودتر تمام شود و طرفین به صلح پایداری برسند و در هرحال مقررات و اصولبنیادین جنگ نیز رعایت شود.
بنیانهای عینی جنگ چند چیز است. اول تعارض منافع، دوم تغییرات جمعیتی، فنی، اقتصادی و فرهنگی که موازنه قوا را تغییر میدهد. سوم فقدان مرجع بیطرف و قدرتمند جهانی برای داوری کردن نسبت به اختلافات براساس قواعد موضوعه. البته صراحت و روشنی چنین اصول و قواعدی در سطح جهانی، که هم مورد اتفاق باشد و هم مرجع قدرتمند و صلاحیتداری براساس آن داوری کند، وجود ندارد.
پس از جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل متحد قرار بود که این سازمان و در رأس آن شورای امنیت چنین نقشی را ایفا کند. از یک سو با استفاده از گفتگو و کمک به کشورها برای حل مسالمتآمیز اختلافات جنگ را مهار کنند و از سوی دیگر شورای امنیت با بیطرفی و انصاف مانع از جنگ شود، یا آن را کوتاه کند.
ولی واقعیت نظام جهانی و دو قطبی متصلبتر از آن بود که در زیر منشور ملل متحد و شورای امنیت جنگ برچیده شود. از همان آغاز ماجرا با شناسایی اسراییل و سپس جنگ کره و استفاده از حق وتو، شورای امنیت تبدیل به میدان سیاست و حتی جنگ شد. اکنون هم وضع همین است. حتی در جنگ اخیر کشورهای غربی متحدا قطعنامه آتشبس را وتو کردند. بنابراین عملاً مرجع جهانی معتبر برای حل و فصل اختلافات شکست خورد. هر چند اگر سازمان ملل نبود شاید وضع بدتر از این میشد، ولی تا رسیدن به وضع ایدهآل فاصله زیاد است. شاید زیادتر هم بشود.پس محکوم کردن جنگ فارغ از زمینهها و عوامل ایجاد و تشدیدکننده آن دردی را درمان نمیکند و چه بسا ممکن است موجب انحراف از فهم حقیقت جنگ و کوشش برای جلوگیری از آن شود.
جنگ جزیی از واقعیت سیاست بینالمللی است. حرکت به سوی جهانی عاری از جنگ یک رویا است، رویایی دستنیافتنی، ولی کوشش برای کاهش و پیشگیری نسبی از آن رویایی معقول است.
آرمان جهان بدون جنگ، هم زمان بود با آرمان ایجاد یک زبان میانجی که نامش را اسپرانتو گذاشتند. زمانی بود که تب یادگیری اسپرانتو خیلی بالا گرفت. شاید ایده زیبایی بود. به همین علت در عصر صلحگرایی؛ سازمان یونسکو نیز آن زبان را به رسمیت شناخت و آموزش آن را به همه توصیه کرد. تصور کنید جهانی داشته باشیم که همه با یک زبان میانجی بتوانند با هم حرف بزنند و ارتباط برقرار کنند، ولی نتیجه چه شد؟ امروز کسانی که با این زبان آشنا هستند، بسیار اندک هستند و ظاهراً اسپرانتو به فراموشی سپرده شده است.
🔹#عباس_عبدی
▫️روزنامه اعتماد ۱ آبان ۱۴۰۲
در شرایطی که جنگی وحشتناک در جریان است و در چهار دهه اخیر نیز جنگهای بزرگ و کوچک، کوتاهمدت و بلندمدت در این منطقه روی داده است، نوشتن این یادداشت شاید بیسلیقگی محسوب شود، ولی اگر تا پایان آن را بخوانیم، ممکن است نگاه ما قدری تغییر کند. مسأله این است که در فضای رسانهای و مجازی گرایشهای ضد جنگ به وضوح دیده میشود. این گرایشی انسانی و اخلاقی است، بویژه در شرایطی که جنگ را میتوان مستقیم دید و آثار و عوارض وحشتناک آن را مستقیم از خانه مشاهده کرد. هنگامی که جوانان، زنان، کودکان، سالمندان، زیر ساختها و حیات مادی یک مردم هر کدام در حال نابودی است، چیزی جز لعنت بر لعنت بر مسببان و تشدیدکنندگانش نمیتوان گفت.
در این چارچوب گزارههای زیبای ضد جنگ نیز رواج مییابد که کمابیش واقعی هم هست. هر کس که وضعیت زندگی مردم جنگزده، کودکان و جنازهها را میبیند، بدون تردید از جنگ نفرت پیدا میکند. بویژه مردمی که خودشان هم جنگ را تجربه کرده باشند. ولی در برابر این واقعیات از جنگ آیا از خود پرسیدهایم که چرا جنگ جزیی جداییناپذیر از تاریخ بشر بوده است. حتی از زمانی که جهان به معنای دقیق کلمه مخالف جنگ شد و خطرات یک جنگ هستهای کیان حیات روی زمین را تهدید کرد، و دنبال اعمال محدودیتهای جدی برای جلوگیری از جنگ شده است.
کافی است به همین جنگهای بزرگ صد سال اخیر توجه کنیم، جنگهای اول و دوم جهانی، فلسطین (چند جنگ)، کره، ویتنام، افغانستان، عراق(چند بار)، اوکراین، جنگهای هند و پاکستان، یمن، بالکان، جنگهایی در آفریقا، اینها در کنار دهها جنگ داخلی و کوچک و بزرگ موردی در آفریقا، آسیای جنوب شرقی و آمریکای لاتین، قرن گذشته را به یکی از خونبارترین قرن های تاریخ تبدیل کرده است. چرا در زمانی که بیش از همیشه اغلب مردم خواهان صلح هستند، جنگ تبدیل به روش مرسوم حل اختلافات شده است؟ آیا با مخالفتهای نمادین و لعن و نفرین کردن به بانیان و مسببان جنگ و آه و ناله در باره عوارض آن ؛ جنگ نیز پایان میپذیرد؟ پاسخ این است که این نوع مخالفتها با جنگ لازم است، ولی اینها مکمل رویکرد رئالیستی یا واقعگرایانه هستند و نه جانشین آن. چون در واقعیت، جنگ به علل گوناگون گریزناپذیر است.هر چند باید کوشید که کمتر رخ دهد، یا اگر رخ داد زودتر تمام شود و طرفین به صلح پایداری برسند و در هرحال مقررات و اصولبنیادین جنگ نیز رعایت شود.
بنیانهای عینی جنگ چند چیز است. اول تعارض منافع، دوم تغییرات جمعیتی، فنی، اقتصادی و فرهنگی که موازنه قوا را تغییر میدهد. سوم فقدان مرجع بیطرف و قدرتمند جهانی برای داوری کردن نسبت به اختلافات براساس قواعد موضوعه. البته صراحت و روشنی چنین اصول و قواعدی در سطح جهانی، که هم مورد اتفاق باشد و هم مرجع قدرتمند و صلاحیتداری براساس آن داوری کند، وجود ندارد.
پس از جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل متحد قرار بود که این سازمان و در رأس آن شورای امنیت چنین نقشی را ایفا کند. از یک سو با استفاده از گفتگو و کمک به کشورها برای حل مسالمتآمیز اختلافات جنگ را مهار کنند و از سوی دیگر شورای امنیت با بیطرفی و انصاف مانع از جنگ شود، یا آن را کوتاه کند.
ولی واقعیت نظام جهانی و دو قطبی متصلبتر از آن بود که در زیر منشور ملل متحد و شورای امنیت جنگ برچیده شود. از همان آغاز ماجرا با شناسایی اسراییل و سپس جنگ کره و استفاده از حق وتو، شورای امنیت تبدیل به میدان سیاست و حتی جنگ شد. اکنون هم وضع همین است. حتی در جنگ اخیر کشورهای غربی متحدا قطعنامه آتشبس را وتو کردند. بنابراین عملاً مرجع جهانی معتبر برای حل و فصل اختلافات شکست خورد. هر چند اگر سازمان ملل نبود شاید وضع بدتر از این میشد، ولی تا رسیدن به وضع ایدهآل فاصله زیاد است. شاید زیادتر هم بشود.پس محکوم کردن جنگ فارغ از زمینهها و عوامل ایجاد و تشدیدکننده آن دردی را درمان نمیکند و چه بسا ممکن است موجب انحراف از فهم حقیقت جنگ و کوشش برای جلوگیری از آن شود.
جنگ جزیی از واقعیت سیاست بینالمللی است. حرکت به سوی جهانی عاری از جنگ یک رویا است، رویایی دستنیافتنی، ولی کوشش برای کاهش و پیشگیری نسبی از آن رویایی معقول است.
آرمان جهان بدون جنگ، هم زمان بود با آرمان ایجاد یک زبان میانجی که نامش را اسپرانتو گذاشتند. زمانی بود که تب یادگیری اسپرانتو خیلی بالا گرفت. شاید ایده زیبایی بود. به همین علت در عصر صلحگرایی؛ سازمان یونسکو نیز آن زبان را به رسمیت شناخت و آموزش آن را به همه توصیه کرد. تصور کنید جهانی داشته باشیم که همه با یک زبان میانجی بتوانند با هم حرف بزنند و ارتباط برقرار کنند، ولی نتیجه چه شد؟ امروز کسانی که با این زبان آشنا هستند، بسیار اندک هستند و ظاهراً اسپرانتو به فراموشی سپرده شده است.
#روزنامهنگاری #رخنما
حرفه؛ روزنامهنگار
اولین جلسه حرفه؛ روزنامهنگار با محوریت استاد بهروز بهزادی به صرف صبحانه، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۲ در انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران برگزار شد.
این نشستهای خودمانی جنبه رسمی ندارد و قرار است در هر ماه یکی از روزنامهنگاران پیشکسوت به همراه دوستان و همدورهایها ایشان دعوت شوند تا دیدارها تازه و خاطرات جذاب و جالبی از گذشته بیان شود. در این جلسه بزرگانی چون #بهروز_بهزادی، #محمد_بلوری، #صالح_نیکبخت، #محمود_هجرت، #یونس_شکرخواه، #مجید_رضائیان، #عباس_عبدی و برخی از اعضای هیات مدیره انجمن حضور داشتند. در اولین جلسه خاطراتی از افراد و روزنامهها بیان شد؛ یادهایی از ذبیح الله منصوری پاورقینویس شهیر تا نقل خاطرات جذابی از زندهیاد نعمت احمدی. از روزنامهی کیهان قدیم و خاطراتی از استاد محمد بلوری و شگردهایی که برای تهیه اخبار حوادث میزد که در انتشار خبرها از روزنامه اطلاعات جلو بیفتند و تا روزنامه آیندگان و روزنامههای دوم خردادی که چگونه اداره میشدند. حرفه؛ روزنامهنگار، قرار است به صورت ماهانه در محل انجمن صنفی روزنامهنگاران برگزار شود.
انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران
حرفه؛ روزنامهنگار
اولین جلسه حرفه؛ روزنامهنگار با محوریت استاد بهروز بهزادی به صرف صبحانه، پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۲ در انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران برگزار شد.
این نشستهای خودمانی جنبه رسمی ندارد و قرار است در هر ماه یکی از روزنامهنگاران پیشکسوت به همراه دوستان و همدورهایها ایشان دعوت شوند تا دیدارها تازه و خاطرات جذاب و جالبی از گذشته بیان شود. در این جلسه بزرگانی چون #بهروز_بهزادی، #محمد_بلوری، #صالح_نیکبخت، #محمود_هجرت، #یونس_شکرخواه، #مجید_رضائیان، #عباس_عبدی و برخی از اعضای هیات مدیره انجمن حضور داشتند. در اولین جلسه خاطراتی از افراد و روزنامهها بیان شد؛ یادهایی از ذبیح الله منصوری پاورقینویس شهیر تا نقل خاطرات جذابی از زندهیاد نعمت احمدی. از روزنامهی کیهان قدیم و خاطراتی از استاد محمد بلوری و شگردهایی که برای تهیه اخبار حوادث میزد که در انتشار خبرها از روزنامه اطلاعات جلو بیفتند و تا روزنامه آیندگان و روزنامههای دوم خردادی که چگونه اداره میشدند. حرفه؛ روزنامهنگار، قرار است به صورت ماهانه در محل انجمن صنفی روزنامهنگاران برگزار شود.
انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران
🔸بیگانه با اقتصاد اطلاعات
🔹#عباس_عبدی اعتماد ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
چند روز پیش به همت برخی کارآفرینان فضای مجازی به تعدادی از روزنامهنگاران که در حوزه دیتا یا داده فعال هستند جایزههایی داده شد که میتواند آغاز خوبی برای رشد روزنامهنگاری دادهمحور باشد. البته این در شرایطی است که رویکرد رسمی در کشور بیگانه با اقتصاد اطلاعات است. جامعهای که به این اقتصاد و زیرساختهای آن، یعنی اینترنت و گردش آزاد اطلاعات بیتوجه باشد، هیچ تحول بلند مدت و چشمگیری در اقتصاد را نمیتواند انتظار داشته باشد. بویژه در عامل بهرهوری که قرار است حداقل نیمی از رشد اقتصادی کشور را افزایش بهرهوری تامین کند... +
🔹#عباس_عبدی اعتماد ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
چند روز پیش به همت برخی کارآفرینان فضای مجازی به تعدادی از روزنامهنگاران که در حوزه دیتا یا داده فعال هستند جایزههایی داده شد که میتواند آغاز خوبی برای رشد روزنامهنگاری دادهمحور باشد. البته این در شرایطی است که رویکرد رسمی در کشور بیگانه با اقتصاد اطلاعات است. جامعهای که به این اقتصاد و زیرساختهای آن، یعنی اینترنت و گردش آزاد اطلاعات بیتوجه باشد، هیچ تحول بلند مدت و چشمگیری در اقتصاد را نمیتواند انتظار داشته باشد. بویژه در عامل بهرهوری که قرار است حداقل نیمی از رشد اقتصادی کشور را افزایش بهرهوری تامین کند... +
#متدولوژی🔸تجربه شخصی
🔹#عباس_عبدی- اعتماد ۱۷ تیر ۱۴۰۳
از همان روز اولی که از آقای پزشکیان حمایت کردم، اطمینان داشتم که پیروز این انتخابات خواهد شد. باید تأکید کنم، این حضور انتخاباتی را وظیفه خود میدانستم و نه خدمت به شخص نامزد انتخاباتی. در نتیجه هیچ انتظاری هم از ایشان ندارم جز اینکه آقای پزشکیان بتواند در مسیر تحقق وعدههایش عمل کند، و قدری از آلام و دردهای مردم را کم کند. بنده نیز همچنان در خدمت عرصه عمومی خواهم بود.
لازم میدانم که اطلاع دهم از همان لحظه اول تصمیم داشتم و به دوستانم هم گفته بودم که حضورم در انتخابات را چنین تعریف میکنم که شکست پزشکیان، شکست سیاستورزی من نیز هست و اگر او شکست میخورد، این آخرین یادداشت من بود و با اعلام و پذیرش شکست برای همیشه عرصه سیاست و روزنامهنگاری سیاسی را ترک میکردم. این تصمیم و مجازات قطعی در برابر خطای تحلیلی خودم بود. در این مدت لحظهای در پیروزی پزشکیان تردید نداشتم. در تمام این ۳۷ روز در پیروزی پزشکیان شک نداشتم، معتقد بودم که ظرفیت این کار وجود دارد و میتوان این ظرفیت را به فعلیت درآورد. هفته پیش از آن نیز با برخی از همکاران آقای پزشکیان صحبت کرده بودم نظراتم را دقیق گفته بودم. البته فقط دو سه روز پیش از دور اول خبری شنیدم که قرار است آقای جلیلی به نفع آقای قالیباف کنار برود، که تصور کردم شاید اندکی از احتمال پیروزی آقای پزشکیان کاسته شود. نه فقط به این علت که آرای جلیلی به سوی قالیباف سرریز میشود و برعکس آن نمیشود، بلکه دلایل دیگری داشت که جداگانه خواهم گفت. چنان که همگان می دانند لجاجت و قدرتطلبی آنان مانع از این وحدت صوری مبتنی بر ضدیت با دیگری شد.
به علاوه از ابتدا هم مسأله اصلی من مشارکت بود و انتخاب آقای پزشکیان یا هر کس دیگری را (فرقی نمیکند) مقدم بر میزان مشارکت نمیدانستم. چون مسأله رفتن به پاستور نیست، چگونه رفتن به آنجا مهم است. رفتنی که با حمایت مردم نباشد، چارهساز نیست. این حضور مردم است که اهمیت دارد. و چقدر علیه این موضع من تبلیغ کردند.
صادقانه بگویم که در طول این ۳۷ روز حتی لحظهای، به حرفهایی که علیه من زدند گوش نمیکردم و از آنهایی هم که برحسب تصادف میشنیدم، ناراحت نمیشدم... +
🔹#عباس_عبدی- اعتماد ۱۷ تیر ۱۴۰۳
از همان روز اولی که از آقای پزشکیان حمایت کردم، اطمینان داشتم که پیروز این انتخابات خواهد شد. باید تأکید کنم، این حضور انتخاباتی را وظیفه خود میدانستم و نه خدمت به شخص نامزد انتخاباتی. در نتیجه هیچ انتظاری هم از ایشان ندارم جز اینکه آقای پزشکیان بتواند در مسیر تحقق وعدههایش عمل کند، و قدری از آلام و دردهای مردم را کم کند. بنده نیز همچنان در خدمت عرصه عمومی خواهم بود.
لازم میدانم که اطلاع دهم از همان لحظه اول تصمیم داشتم و به دوستانم هم گفته بودم که حضورم در انتخابات را چنین تعریف میکنم که شکست پزشکیان، شکست سیاستورزی من نیز هست و اگر او شکست میخورد، این آخرین یادداشت من بود و با اعلام و پذیرش شکست برای همیشه عرصه سیاست و روزنامهنگاری سیاسی را ترک میکردم. این تصمیم و مجازات قطعی در برابر خطای تحلیلی خودم بود. در این مدت لحظهای در پیروزی پزشکیان تردید نداشتم. در تمام این ۳۷ روز در پیروزی پزشکیان شک نداشتم، معتقد بودم که ظرفیت این کار وجود دارد و میتوان این ظرفیت را به فعلیت درآورد. هفته پیش از آن نیز با برخی از همکاران آقای پزشکیان صحبت کرده بودم نظراتم را دقیق گفته بودم. البته فقط دو سه روز پیش از دور اول خبری شنیدم که قرار است آقای جلیلی به نفع آقای قالیباف کنار برود، که تصور کردم شاید اندکی از احتمال پیروزی آقای پزشکیان کاسته شود. نه فقط به این علت که آرای جلیلی به سوی قالیباف سرریز میشود و برعکس آن نمیشود، بلکه دلایل دیگری داشت که جداگانه خواهم گفت. چنان که همگان می دانند لجاجت و قدرتطلبی آنان مانع از این وحدت صوری مبتنی بر ضدیت با دیگری شد.
به علاوه از ابتدا هم مسأله اصلی من مشارکت بود و انتخاب آقای پزشکیان یا هر کس دیگری را (فرقی نمیکند) مقدم بر میزان مشارکت نمیدانستم. چون مسأله رفتن به پاستور نیست، چگونه رفتن به آنجا مهم است. رفتنی که با حمایت مردم نباشد، چارهساز نیست. این حضور مردم است که اهمیت دارد. و چقدر علیه این موضع من تبلیغ کردند.
صادقانه بگویم که در طول این ۳۷ روز حتی لحظهای، به حرفهایی که علیه من زدند گوش نمیکردم و از آنهایی هم که برحسب تصادف میشنیدم، ناراحت نمیشدم... +
🔸رسانههای رسمی استقلال ندارند
#عباس_عبدی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: اگر بخواهیم فقط یک ویژگی متمایزکننده از جامعه ایران را در مقایسه با دیگر جوامع مهم امروزی معرفی کنیم، شاید وضعیت ناکارکردی رسانههای رسمی آن به ویژه صدا و سیما در میان چند انتخاب اول ما باشد. علت روشن است؛ بعید میدانم کشور مهمی باشد که رسانههای رسمی و تلویزیون آن به اندازه ایران کممخاطب و در برخی زمینهها در حد بیمخاطب باشند و از نظر رسانهای استقلال نداشته باشند... +
#عباس_عبدی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: اگر بخواهیم فقط یک ویژگی متمایزکننده از جامعه ایران را در مقایسه با دیگر جوامع مهم امروزی معرفی کنیم، شاید وضعیت ناکارکردی رسانههای رسمی آن به ویژه صدا و سیما در میان چند انتخاب اول ما باشد. علت روشن است؛ بعید میدانم کشور مهمی باشد که رسانههای رسمی و تلویزیون آن به اندازه ایران کممخاطب و در برخی زمینهها در حد بیمخاطب باشند و از نظر رسانهای استقلال نداشته باشند... +
هممیهن
مساله سوم رسانههای رسمی
عباس عبدی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد آورد: مهمترین مشکل رسانه رسمی در ایران این است که متولیان آن درک درستی از کارکرد و محدودیتهای رسانه ندارند. نهادهای دیگر هم بعضا دچار این مشکل هستند.
#روزنامهنگاری🔸رسانههای رسمی استقلال ندارند
#عباس_عبدی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: اگر بخواهیم فقط یک ویژگی متمایزکننده از جامعه ایران را در مقایسه با دیگر جوامع مهم امروزی معرفی کنیم، شاید وضعیت ناکارکردی رسانههای رسمی آن به ویژه صدا و سیما در میان چند انتخاب اول ما باشد. علت روشن است؛ بعید میدانم کشور مهمی باشد که رسانههای رسمی و تلویزیون آن به اندازه ایران کممخاطب و در برخی زمینهها در حد بیمخاطب باشند و از نظر رسانهای استقلال نداشته باشند... +
#عباس_عبدی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: اگر بخواهیم فقط یک ویژگی متمایزکننده از جامعه ایران را در مقایسه با دیگر جوامع مهم امروزی معرفی کنیم، شاید وضعیت ناکارکردی رسانههای رسمی آن به ویژه صدا و سیما در میان چند انتخاب اول ما باشد. علت روشن است؛ بعید میدانم کشور مهمی باشد که رسانههای رسمی و تلویزیون آن به اندازه ایران کممخاطب و در برخی زمینهها در حد بیمخاطب باشند و از نظر رسانهای استقلال نداشته باشند... +
هممیهن
مساله سوم رسانههای رسمی
عباس عبدی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد آورد: مهمترین مشکل رسانه رسمی در ایران این است که متولیان آن درک درستی از کارکرد و محدودیتهای رسانه ندارند. نهادهای دیگر هم بعضا دچار این مشکل هستند.