💢نمیتواند با #رسول خدا(ص) مقابله کند. از این رو، بعضی از نصوص گوینده این عبارت را جمع دانسته، از کلمه «قالوا» استفاده کردهاند.(۱۸)
۸. نخستین تشکیل دهندگان این #جلسه که با هدف تعیین #خلیفهای_جز حضرت علی(ع) در #سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار میآمدند. آن هم #انصاری که در همه جا به پیروی محض از پیامبر اکرم(ص) زبانزد بودند و دوستی شان با خاندان آن حضرت(ص) به ویژه حضرت #علی(ع) بر همگان ثابت شده است.
راستی چرا انصار؟ و چرا با این عجله، آن هم در حالی که هنوز بدن پیامبر اکرم(ص) غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخی، نشان میدهد انصار هرگز از جانشینی شخصیتی مانند حضرت علی(ع) هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم(ص) میدانستند.
اقدام عجولانه آنها در درک نکتهای حیاتی ریشه دارد. آنها با تیز بینی دریافته بودند که شانسی برای به قدرت رسیدن حضرت علی(ع) وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم(ص) با راه افتادن سپاه اسامه و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوی #پیامبر اکرم(ص) و به احتمال فراوان، حوادث دیگری که تاریخ ما را از آن بیخبر گذاشته است، #انصار را به این نتیجه رسانده بود که #مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر میپرورانند و احتمال دارد قریشیانی که سرانشان در نبرد با نیروهای انصار حامی پیامبر به قتل رسیدند، با بهره گیری از پیوند نزدیک قریش و مهاجران در پی انتقام بر آیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران #غصب_حق_علی(ع) را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئههای آتی، سهمی از قدرت به دست آورند.
پس انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین #جانشین را مسلم میدانستند؛ امّا مشاهده تلاشهای کسانی که در جهت مخالفت علنی با #غدیر گام برمیداشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانی را به شدیدترین روش ممکن #سرکوب میکردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احیای یاد غدیر باز میداشت.
بنابراین، طبیعی است که در این زمان شاهد اعتراض مردم مؤمن و استدلال آنها به این حادثه مهم تاریخی نباشیم. آنها، با توجّه به زمینههای قبلی، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن میدیدند. چنان که، بر اساس نصوص تاریخی، حضرت #علی(ع) نیز در آن زمان به این جریان مهم استدلال نکرد. به نظر میرسد، در آن موقعیت، استدلال گسترده مردم به واقعه غدیر پرسش برانگیز است نه عدم استدلال؛ زیرا چنین استدلالی نمایانگر پذیرش یکباره جریان مخالف با فرمان پیامبر(ص) از سوی مردم معتقد به غدیر است و با شواهد تاریخی سازگاری ندارد.
#پی_نوشتها:
۱. الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، علامه امینی، ج۱، ص۱۴ - ۷۳. او این حدیث را از یکصدو ده نفر صحابی و هشتاد و چهار تابعی نقل میکند.
۲. همان، ص۳۶۲ - ۳۷۰.
۳. همان، ص۳۷۰ - ۳۷۸.
۴. مانند کتاب سلیم بن قیس و کتاب الاحتجاج نوشته احمد بن علی طبرسی.
۵. برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به: تاریخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان، رسول جعفریان، ص۲۷ به بعد.
۶. المغازی، محمد بن عمر واقدی، تحقیق مارسدن جونس، ج۱، ص۶۰۶ و ۶۰۷. در این کتاب پس از نقل اعتراض عُمر از وی چنین نقل کرده است: «من [عمر] چنان در شک افتادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنین شکی فرو نرفته بودم») و تقسیم غنایم حنین(الکامل فی التاریخ، به ابن اثیر، تحقیق علی شیری)، ج۱، ص۶۳۱.
۷. تاریخ سیاسی اسلام(۱) سیرة رسول خدا(ص)، رسول جعفریان، ص۹۸.
۸. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۲، ص۹.
۹. برای اطلاع از این موارد، ر. ک: موسوعه الامام علی بن ابی طالب فی الکتاب و السنه و التاریخ، محمدی ری شهری و همکاران، ج۲.
۱۰. الغدیر، ج۱، ص۲۱۴.
۱۱. طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۴، ص۵۴ - ۵۸.
۱۲. همان، ص۵۵.
۱۳. همان، ص۵۴ و ۵۶.
۱۴. السقیفه، محمد رضا مظفر، ص۸۱ و ۷۷.
۱۵. الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، تصحیح شیخ احمد فهمی محمد، ج۱، ص۱۴.
۱۶. السقیفه، ص۸۱.
۱۷. من حیاه الخلیفه، عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی، ص۱۰۱ - ۱۰۷.
۱۸. همان، ص۱۰۴
#تمام💢🔰
۸. نخستین تشکیل دهندگان این #جلسه که با هدف تعیین #خلیفهای_جز حضرت علی(ع) در #سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار میآمدند. آن هم #انصاری که در همه جا به پیروی محض از پیامبر اکرم(ص) زبانزد بودند و دوستی شان با خاندان آن حضرت(ص) به ویژه حضرت #علی(ع) بر همگان ثابت شده است.
راستی چرا انصار؟ و چرا با این عجله، آن هم در حالی که هنوز بدن پیامبر اکرم(ص) غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخی، نشان میدهد انصار هرگز از جانشینی شخصیتی مانند حضرت علی(ع) هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم(ص) میدانستند.
اقدام عجولانه آنها در درک نکتهای حیاتی ریشه دارد. آنها با تیز بینی دریافته بودند که شانسی برای به قدرت رسیدن حضرت علی(ع) وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم(ص) با راه افتادن سپاه اسامه و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوی #پیامبر اکرم(ص) و به احتمال فراوان، حوادث دیگری که تاریخ ما را از آن بیخبر گذاشته است، #انصار را به این نتیجه رسانده بود که #مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر میپرورانند و احتمال دارد قریشیانی که سرانشان در نبرد با نیروهای انصار حامی پیامبر به قتل رسیدند، با بهره گیری از پیوند نزدیک قریش و مهاجران در پی انتقام بر آیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران #غصب_حق_علی(ع) را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئههای آتی، سهمی از قدرت به دست آورند.
پس انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین #جانشین را مسلم میدانستند؛ امّا مشاهده تلاشهای کسانی که در جهت مخالفت علنی با #غدیر گام برمیداشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانی را به شدیدترین روش ممکن #سرکوب میکردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احیای یاد غدیر باز میداشت.
بنابراین، طبیعی است که در این زمان شاهد اعتراض مردم مؤمن و استدلال آنها به این حادثه مهم تاریخی نباشیم. آنها، با توجّه به زمینههای قبلی، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن میدیدند. چنان که، بر اساس نصوص تاریخی، حضرت #علی(ع) نیز در آن زمان به این جریان مهم استدلال نکرد. به نظر میرسد، در آن موقعیت، استدلال گسترده مردم به واقعه غدیر پرسش برانگیز است نه عدم استدلال؛ زیرا چنین استدلالی نمایانگر پذیرش یکباره جریان مخالف با فرمان پیامبر(ص) از سوی مردم معتقد به غدیر است و با شواهد تاریخی سازگاری ندارد.
#پی_نوشتها:
۱. الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، علامه امینی، ج۱، ص۱۴ - ۷۳. او این حدیث را از یکصدو ده نفر صحابی و هشتاد و چهار تابعی نقل میکند.
۲. همان، ص۳۶۲ - ۳۷۰.
۳. همان، ص۳۷۰ - ۳۷۸.
۴. مانند کتاب سلیم بن قیس و کتاب الاحتجاج نوشته احمد بن علی طبرسی.
۵. برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به: تاریخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان، رسول جعفریان، ص۲۷ به بعد.
۶. المغازی، محمد بن عمر واقدی، تحقیق مارسدن جونس، ج۱، ص۶۰۶ و ۶۰۷. در این کتاب پس از نقل اعتراض عُمر از وی چنین نقل کرده است: «من [عمر] چنان در شک افتادم که از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنین شکی فرو نرفته بودم») و تقسیم غنایم حنین(الکامل فی التاریخ، به ابن اثیر، تحقیق علی شیری)، ج۱، ص۶۳۱.
۷. تاریخ سیاسی اسلام(۱) سیرة رسول خدا(ص)، رسول جعفریان، ص۹۸.
۸. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۲، ص۹.
۹. برای اطلاع از این موارد، ر. ک: موسوعه الامام علی بن ابی طالب فی الکتاب و السنه و التاریخ، محمدی ری شهری و همکاران، ج۲.
۱۰. الغدیر، ج۱، ص۲۱۴.
۱۱. طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۴، ص۵۴ - ۵۸.
۱۲. همان، ص۵۵.
۱۳. همان، ص۵۴ و ۵۶.
۱۴. السقیفه، محمد رضا مظفر، ص۸۱ و ۷۷.
۱۵. الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، تصحیح شیخ احمد فهمی محمد، ج۱، ص۱۴.
۱۶. السقیفه، ص۸۱.
۱۷. من حیاه الخلیفه، عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی، ص۱۰۱ - ۱۰۷.
۱۸. همان، ص۱۰۴
#تمام💢🔰
آیا در ماجرای #سقیفه و در مقابل #غصب_خلافت کسی از خلافت امام علی علیهالسلام دفاع کرد؟💢
بله؛ تعداد قابلتوجهی از اصحاب پیامبر مدافع خلافت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودند؛ ولی به دلایلی کاری از پیش نبردند. آنان درواقع، غافلگیر شدند و هنگامی دستبهکار شدند که کار از کار گذشته بود و جریان سقیفه با گرفتن بیعت از مردم، کار خود را تا حد بسیاری پیش برده بود.
بهتصریح تمام مورخان شیعه و اهل سنّت، عموم بنیهاشم و نیز کسانی مانند بلال حبشی، عمار یاسر، سلمان فارسی، ابوذر و مقداد که از بزرگان صحابه بودند و حتی زبیر بن عوام، حاضر به بیعت با ابوبکر نبودند و برگرد علی(ع) جمع شده بودند. برخی از این افراد، در ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السّلام) حضور داشتند و در خانه آن حضرت به نشانه دفاع از امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) تحصّن کرده بودند و تهدید به آتش زدن خانه، شامل آنان نیز میشد.(۱)
گروه قابلتوجهی از انصار نیز موضعی مشابه داشتند. طبری در نقل واقعه سقیفه میگوید: «فقالت الانصار او بعض الانصار، لا نبایع الا علیا؛ انصار یا برخی از انصار گفتند: باکسی جز علی بیعت نمیکنیم» و سپس داستان تجمع هواداران بیعت با علی در خانۀ آن حضرت را نقل میکند.(۲)
آیتالله جعفر سبحانی در کتاب «شخصیتهای شیعه در صدر اسلام» به معرفی ۲۹ تن از صحابهای پرداخته که جزو هواداران امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) بودند؛ مانند ابو ایوب انصاری، ابان بن سعید، ابوذر غِفاری، ابو رافع، ابوسفیان بن حارث، ابو قَتاده حارث بن رِبعی انصاری، ابو لیلای انصاری، ابو لیلای غفاری، ابی بن کعب انصاری، بَراء بن عازب، بُرَید اسلمی، بُریدة بن خُضَیب اسلمی و... در پایان نیز از چهارده تن دیگر نیز نام میبرد که موضعی مشابه داشتهاند.
افزون بر کسانی که از آغاز در کنار امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) باقیمانده بودند، عدهای از دیگر مسلمانان؛ بهویژه از انصار، نیز مدت کوتاهی بعد از ماجرای سقیفه، از کردۀ خود پشیمان شدند؛(۳) چنانکه در حدیثی از امام باقر(ع) نیز آمده است که ایشان بعد از نام بردن از مقداد و ابوذر و سلمان بهعنوان تنها کسانی که بر عهد خود استوار ماندند، میفرماید: «ثم عرَف أناسٌ بعدَ یسیر. هؤلاء الذین دارت علیهم الرحا وأبوا أن یبایعوا، حتی جاؤوا بأمیر المؤمنین مكرَهاً فبایع»؛ یعنی: «اندکی پسازآن، گروهی از مردم به حقیقت پی بردند. اینان بودند که آسیاب حقیقت برمدار آنان میگشت و آنان تا زمانی که هنوز امیرالمؤمنین بهاجبار تن به بیعت [با ابوبکر] نداد، بیعت نکردند».(۴)
اما دیگر کار از کار گذشته بود و امام علی (علیهالسلام) نیز با توجه به فتنههایی مانند ظهور پیامبران دروغین و برگشتن برخی از قبایل عرب از اسلام، مصلحت را در صبر و سکوت میدید و تلاشی برای بازپسگیری قدرت انجام نداد.
خلاصه اینکه: پشت کردن مردم به امام علی (علیهالسلام) بدین معنا نیست که هیچکس در کنار آن حضرت نبود؛ بلکه تعداد اندکی هرگز حضرت را رها نکردند و گروهی دیگر بهزودی به خطای خود پی بردند؛ اما دیگران حاضران در غدیر، عهد شکستند و برخی با میل و رغبت و برخی دیگر، از سر ناچاری، با جریان سقیفه همراهی کردند.
#کلمات_کلیدی:💢
بیعت با ابوبکر، بیعت با علی(ع)، شیعۀ علی.
#پی_نوشتها:💢
۱. ر.ک: دنیوری، أبو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة، الامامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، ج۱، ص۳۰.
۲. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت،دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۷ م، ج۳، ص۲۰۲.
۳. ر.ک: یوسفی غروی، دائرةالمعارف صحابۀ پیامبر اعظم، گروه نویسندگان تحت اشراف استاد یوسفی غروی، ج۱، ص۱۳.
۴. کلینی، محمد بن یعقوب، روضة الكافی،دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۶۵ ھ.ش، ص۲۱۳-۲۱۴. 💢
بله؛ تعداد قابلتوجهی از اصحاب پیامبر مدافع خلافت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودند؛ ولی به دلایلی کاری از پیش نبردند. آنان درواقع، غافلگیر شدند و هنگامی دستبهکار شدند که کار از کار گذشته بود و جریان سقیفه با گرفتن بیعت از مردم، کار خود را تا حد بسیاری پیش برده بود.
بهتصریح تمام مورخان شیعه و اهل سنّت، عموم بنیهاشم و نیز کسانی مانند بلال حبشی، عمار یاسر، سلمان فارسی، ابوذر و مقداد که از بزرگان صحابه بودند و حتی زبیر بن عوام، حاضر به بیعت با ابوبکر نبودند و برگرد علی(ع) جمع شده بودند. برخی از این افراد، در ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السّلام) حضور داشتند و در خانه آن حضرت به نشانه دفاع از امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) تحصّن کرده بودند و تهدید به آتش زدن خانه، شامل آنان نیز میشد.(۱)
گروه قابلتوجهی از انصار نیز موضعی مشابه داشتند. طبری در نقل واقعه سقیفه میگوید: «فقالت الانصار او بعض الانصار، لا نبایع الا علیا؛ انصار یا برخی از انصار گفتند: باکسی جز علی بیعت نمیکنیم» و سپس داستان تجمع هواداران بیعت با علی در خانۀ آن حضرت را نقل میکند.(۲)
آیتالله جعفر سبحانی در کتاب «شخصیتهای شیعه در صدر اسلام» به معرفی ۲۹ تن از صحابهای پرداخته که جزو هواداران امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) بودند؛ مانند ابو ایوب انصاری، ابان بن سعید، ابوذر غِفاری، ابو رافع، ابوسفیان بن حارث، ابو قَتاده حارث بن رِبعی انصاری، ابو لیلای انصاری، ابو لیلای غفاری، ابی بن کعب انصاری، بَراء بن عازب، بُرَید اسلمی، بُریدة بن خُضَیب اسلمی و... در پایان نیز از چهارده تن دیگر نیز نام میبرد که موضعی مشابه داشتهاند.
افزون بر کسانی که از آغاز در کنار امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیه) باقیمانده بودند، عدهای از دیگر مسلمانان؛ بهویژه از انصار، نیز مدت کوتاهی بعد از ماجرای سقیفه، از کردۀ خود پشیمان شدند؛(۳) چنانکه در حدیثی از امام باقر(ع) نیز آمده است که ایشان بعد از نام بردن از مقداد و ابوذر و سلمان بهعنوان تنها کسانی که بر عهد خود استوار ماندند، میفرماید: «ثم عرَف أناسٌ بعدَ یسیر. هؤلاء الذین دارت علیهم الرحا وأبوا أن یبایعوا، حتی جاؤوا بأمیر المؤمنین مكرَهاً فبایع»؛ یعنی: «اندکی پسازآن، گروهی از مردم به حقیقت پی بردند. اینان بودند که آسیاب حقیقت برمدار آنان میگشت و آنان تا زمانی که هنوز امیرالمؤمنین بهاجبار تن به بیعت [با ابوبکر] نداد، بیعت نکردند».(۴)
اما دیگر کار از کار گذشته بود و امام علی (علیهالسلام) نیز با توجه به فتنههایی مانند ظهور پیامبران دروغین و برگشتن برخی از قبایل عرب از اسلام، مصلحت را در صبر و سکوت میدید و تلاشی برای بازپسگیری قدرت انجام نداد.
خلاصه اینکه: پشت کردن مردم به امام علی (علیهالسلام) بدین معنا نیست که هیچکس در کنار آن حضرت نبود؛ بلکه تعداد اندکی هرگز حضرت را رها نکردند و گروهی دیگر بهزودی به خطای خود پی بردند؛ اما دیگران حاضران در غدیر، عهد شکستند و برخی با میل و رغبت و برخی دیگر، از سر ناچاری، با جریان سقیفه همراهی کردند.
#کلمات_کلیدی:💢
بیعت با ابوبکر، بیعت با علی(ع)، شیعۀ علی.
#پی_نوشتها:💢
۱. ر.ک: دنیوری، أبو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة، الامامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، ج۱، ص۳۰.
۲. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت،دار التراث، ط الثانیة، ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۷ م، ج۳، ص۲۰۲.
۳. ر.ک: یوسفی غروی، دائرةالمعارف صحابۀ پیامبر اعظم، گروه نویسندگان تحت اشراف استاد یوسفی غروی، ج۱، ص۱۳.
۴. کلینی، محمد بن یعقوب، روضة الكافی،دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۶۵ ھ.ش، ص۲۱۳-۲۱۴. 💢
💢چرا #امامت از نسل امام #حسین(ع) ادامه پیدا كرد؟
از متون دینی و روایات استفاده میشود كه امامان معصوم(ع) توسط خداوند به #امامت و رهبری منصوب شدهاند. بدین گونه نبوده است كه ائمه(ع) فرزندان خویش را به عنوان رهبر منصوب نمایند و یا مردم در انتخاب آنها نقش داشته باشند؛ تا گفته شود چرا بعد از امام حسین(ع) امامان از فرزندان امام حسن(ع) گزینش نشده و امامت به فرزندان وی منتقل نشده است.
در #اسلام_امامت و #رهبری از اهمّیت ویژهای برخوردار است تا آنجا كه از آن به عنوان عهد الهی یاد شده است. این مقام باید به كسانی داده شود كه لیاقت و شایستگیهای ذاتی و اكتسابی داشته باشند. خداوند خطاب به حضرت ابراهیم(ع) كه خواسته بود منصب امامت به فرزندان و دودمان وی منتقل شود فرمود: ""... #لاینال_عهدی_الظّالمین؛ پیمان من - یعنی #امامت - هرگز به ستمكاران نمیرسد"". این آیه بیانگر عظمت و بزرگی این مقام است.
انتصاب رهبر از سوی خداوند بهترین گزینه و راهكار معقول و منطقی است، زیرا خداوند مصالح و مفاسد مردم را دانسته و كسانی را برای رهبری گزینش میكند كه لیاقت داشته باشند: "" #اللَّه_أعلم_حیث_یجعل_رسالته"".
در بعضی از روایات تصریح شده كه ائمه(ع) به دستور خداوند به منصب #امامت و رهبری منصوب شدهاند و اسامی نیز بیان شده است.
جابربن عبداللَّه انصاری از #پیامبر در خصوص پیشوایان بعد از حضرت پرسید كه از فرزندان علی بن ابی طالب چه كسانی جانشینان شما هستند؟
فرمود: ""حسن و حسین(كه آقای جوانان اهل بهشت هستند) سپس زین العابدین، پس از او باقر محمد بن علی(كه او را ملاقات خواهی كرد. هرگاه او را ملاقات نمودی، سلام مرا به او برسان) پس از او جعفر فرزند محمد، پس از او موسی فرزند جعفر، پس از او علی فرزند موسی، سپس محمد بن علی و پس از او علی بن محمد، سپس حسن بن علی و پس از او فرزندش مهدی. او كسی است كه جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد، بعد از آن كه پر از ظلم و جور شده است. ای جابر! آنها خلفا و جانشینان من از فرزندان و عترت من هستند. هر كس آنها را اطاعت كند، مرا اطاعت كرده و هر كس آنان را نافرمانی نماید، مرا نافرمانی كرده است. هر كس یكی و یا همه آنها را انكار كند، گویا مرا انكار نموده است. به وجود آنها خداوند جهان را نگهداشته است و حفظ و بقای جهان نیز به واسطه آنها حفظ میشود تا زمانی كه خدا بخواهد"".
#پی_نوشتها:⬇️
۱. بقره(۲)، آیه ۱۲۴؛ پیام قرآن، ج۹، ص۲۷.
۲. همان، آیه ۱۲۴.
۳. انعام(۶)، آیه ۱۲۴.
۴. علامه مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۷، ص۱۱۹ - ۱۲۰."
از متون دینی و روایات استفاده میشود كه امامان معصوم(ع) توسط خداوند به #امامت و رهبری منصوب شدهاند. بدین گونه نبوده است كه ائمه(ع) فرزندان خویش را به عنوان رهبر منصوب نمایند و یا مردم در انتخاب آنها نقش داشته باشند؛ تا گفته شود چرا بعد از امام حسین(ع) امامان از فرزندان امام حسن(ع) گزینش نشده و امامت به فرزندان وی منتقل نشده است.
در #اسلام_امامت و #رهبری از اهمّیت ویژهای برخوردار است تا آنجا كه از آن به عنوان عهد الهی یاد شده است. این مقام باید به كسانی داده شود كه لیاقت و شایستگیهای ذاتی و اكتسابی داشته باشند. خداوند خطاب به حضرت ابراهیم(ع) كه خواسته بود منصب امامت به فرزندان و دودمان وی منتقل شود فرمود: ""... #لاینال_عهدی_الظّالمین؛ پیمان من - یعنی #امامت - هرگز به ستمكاران نمیرسد"". این آیه بیانگر عظمت و بزرگی این مقام است.
انتصاب رهبر از سوی خداوند بهترین گزینه و راهكار معقول و منطقی است، زیرا خداوند مصالح و مفاسد مردم را دانسته و كسانی را برای رهبری گزینش میكند كه لیاقت داشته باشند: "" #اللَّه_أعلم_حیث_یجعل_رسالته"".
در بعضی از روایات تصریح شده كه ائمه(ع) به دستور خداوند به منصب #امامت و رهبری منصوب شدهاند و اسامی نیز بیان شده است.
جابربن عبداللَّه انصاری از #پیامبر در خصوص پیشوایان بعد از حضرت پرسید كه از فرزندان علی بن ابی طالب چه كسانی جانشینان شما هستند؟
فرمود: ""حسن و حسین(كه آقای جوانان اهل بهشت هستند) سپس زین العابدین، پس از او باقر محمد بن علی(كه او را ملاقات خواهی كرد. هرگاه او را ملاقات نمودی، سلام مرا به او برسان) پس از او جعفر فرزند محمد، پس از او موسی فرزند جعفر، پس از او علی فرزند موسی، سپس محمد بن علی و پس از او علی بن محمد، سپس حسن بن علی و پس از او فرزندش مهدی. او كسی است كه جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد، بعد از آن كه پر از ظلم و جور شده است. ای جابر! آنها خلفا و جانشینان من از فرزندان و عترت من هستند. هر كس آنها را اطاعت كند، مرا اطاعت كرده و هر كس آنان را نافرمانی نماید، مرا نافرمانی كرده است. هر كس یكی و یا همه آنها را انكار كند، گویا مرا انكار نموده است. به وجود آنها خداوند جهان را نگهداشته است و حفظ و بقای جهان نیز به واسطه آنها حفظ میشود تا زمانی كه خدا بخواهد"".
#پی_نوشتها:⬇️
۱. بقره(۲)، آیه ۱۲۴؛ پیام قرآن، ج۹، ص۲۷.
۲. همان، آیه ۱۲۴.
۳. انعام(۶)، آیه ۱۲۴.
۴. علامه مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۷، ص۱۱۹ - ۱۲۰."
#سوال : ⬇️
💢با توجه به اینکه دینهای الهی دیگهای هم در عالم وجود داره؛ اگه یه یهودی یا مسیحی ازمون پرسید چرا مسلمان هستیم، چه جوابی باید بهش بدیم؟ چرا دین اسلام دین بهتریه؟
#پاسخ :
💢هر یک از انبیا در دوران خود، هادی مردم بودند و سپس نوبت پیامبر بعدی میرسید که هدایتگر مردم زمان خود باشد و تحریفات صورت گرفته در آموزههای نبی سابق را تصحیح کند. تا نوبت به آخرین پیامبر رسید که دین او تا قیامت ادامه دارد. هر یک از انبیاء، تصدیق کننده انبیاء پیش از خود و بشارت دهنده نبی پس از خود بودند. همانگونه که حضرت عیسی (علیه السلام)، حضرت موسی (علیه السلام) و کتاب او را (تورات) تصدیق کرد و هم به آمدن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بشارت داد.(۱) حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) نیز انبیاء گذشته را تأیید میکند و آنان را فرستاده خدا دانسته که به حقّ بودند؛ مانند: «همانا ما به موسی و برادرش هارون کتاب تورات را عطا کردیم که جدا سازنده میان حق و باطل و روشنیبخش و یادآور متقیان است.»(۲) پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) چون خاتم انبیاست و پیامبری پس از او نخواهد آمد، بشارتی به آمدن نبی بعدی نمیدهد. «او رسول خدا و خاتم انبیاست»(۳) و سنّت هدایت پس از او، از طریق امامت ادامه مییابد. با توجه به این نکات، انسان برای زندگی دنیوی و اخروی سالم، نیاز به دین الهی دارد. دین اسلام تکمیل کننده ادیان قبلی است و معارفی بالاتر از پیشنیان ارائه میدهد که با مطالعه آنها میتوان به برتری و عمق معارف اسلامی نسبت به سایر ادیان رسید؛ همچنین تصحیح کننده تحریفاتی است که در ادیان پیشین رخ داده، از این رو، عقل حکم میکند به دین کامل و صحیح ملتزم باشیم.
چند اشکال مهم متوجه مسیحیت و یهودیت است: 1. تمام شدن مهلت آن دین و آمدن پیامبر جدید با معجزاتی که حقانیت خود را ثابت کرده است. 2. تحریف کتب مقدس آنان و در نتیجه، نداشتن متن الهی صحیح برای هدایت. 3. آموزههای غیر توحیدی و مخالف عقل؛ مانند اینکه مسیحیت به تثلیث معتقدند(اعتقاد به خدای پدر، پسر، روحالقدس که در تفسیر آن دچار اختلافند و فهم آن را از اسرار دانستند که عقل به آن نمیرسد)؛ درحالیکه با حکم عقل در تعارض است. یهودیت نیز به جسم داشتن خدا باور دارد که این اعتقاد نیز خلاف حکم عقل است. باور به «تثلیث» و «تجسیم» (و نمونههای دیگر) به خوبی نشان میدهد که این دو دین دچار تحریف شدند و نمیتوان تعالیم آنها را دین توحیدی به شمار آورد. درحالیکه اسلام دارای ویژگیهایی است که میتوان به عنوان دین حقّ بر آن اعتماد کرد: تناقض آمیز نبودن آموزهها، اثبات آموزههای اصلی دین اسلام با عقل، جامعیت و توجه به تمام نیازهای انسان(در حوزه جسم و روح؛ فرد و اجتماع؛ دنیا و آخرت)، تحریف ناپذیری، موافقت با فطرت.
#پی_نوشتها:
1. صف، ۶.
2. انبیاء، ۴۸.
3. احزاب، ۴۰.
💢با توجه به اینکه دینهای الهی دیگهای هم در عالم وجود داره؛ اگه یه یهودی یا مسیحی ازمون پرسید چرا مسلمان هستیم، چه جوابی باید بهش بدیم؟ چرا دین اسلام دین بهتریه؟
#پاسخ :
💢هر یک از انبیا در دوران خود، هادی مردم بودند و سپس نوبت پیامبر بعدی میرسید که هدایتگر مردم زمان خود باشد و تحریفات صورت گرفته در آموزههای نبی سابق را تصحیح کند. تا نوبت به آخرین پیامبر رسید که دین او تا قیامت ادامه دارد. هر یک از انبیاء، تصدیق کننده انبیاء پیش از خود و بشارت دهنده نبی پس از خود بودند. همانگونه که حضرت عیسی (علیه السلام)، حضرت موسی (علیه السلام) و کتاب او را (تورات) تصدیق کرد و هم به آمدن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بشارت داد.(۱) حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) نیز انبیاء گذشته را تأیید میکند و آنان را فرستاده خدا دانسته که به حقّ بودند؛ مانند: «همانا ما به موسی و برادرش هارون کتاب تورات را عطا کردیم که جدا سازنده میان حق و باطل و روشنیبخش و یادآور متقیان است.»(۲) پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) چون خاتم انبیاست و پیامبری پس از او نخواهد آمد، بشارتی به آمدن نبی بعدی نمیدهد. «او رسول خدا و خاتم انبیاست»(۳) و سنّت هدایت پس از او، از طریق امامت ادامه مییابد. با توجه به این نکات، انسان برای زندگی دنیوی و اخروی سالم، نیاز به دین الهی دارد. دین اسلام تکمیل کننده ادیان قبلی است و معارفی بالاتر از پیشنیان ارائه میدهد که با مطالعه آنها میتوان به برتری و عمق معارف اسلامی نسبت به سایر ادیان رسید؛ همچنین تصحیح کننده تحریفاتی است که در ادیان پیشین رخ داده، از این رو، عقل حکم میکند به دین کامل و صحیح ملتزم باشیم.
چند اشکال مهم متوجه مسیحیت و یهودیت است: 1. تمام شدن مهلت آن دین و آمدن پیامبر جدید با معجزاتی که حقانیت خود را ثابت کرده است. 2. تحریف کتب مقدس آنان و در نتیجه، نداشتن متن الهی صحیح برای هدایت. 3. آموزههای غیر توحیدی و مخالف عقل؛ مانند اینکه مسیحیت به تثلیث معتقدند(اعتقاد به خدای پدر، پسر، روحالقدس که در تفسیر آن دچار اختلافند و فهم آن را از اسرار دانستند که عقل به آن نمیرسد)؛ درحالیکه با حکم عقل در تعارض است. یهودیت نیز به جسم داشتن خدا باور دارد که این اعتقاد نیز خلاف حکم عقل است. باور به «تثلیث» و «تجسیم» (و نمونههای دیگر) به خوبی نشان میدهد که این دو دین دچار تحریف شدند و نمیتوان تعالیم آنها را دین توحیدی به شمار آورد. درحالیکه اسلام دارای ویژگیهایی است که میتوان به عنوان دین حقّ بر آن اعتماد کرد: تناقض آمیز نبودن آموزهها، اثبات آموزههای اصلی دین اسلام با عقل، جامعیت و توجه به تمام نیازهای انسان(در حوزه جسم و روح؛ فرد و اجتماع؛ دنیا و آخرت)، تحریف ناپذیری، موافقت با فطرت.
#پی_نوشتها:
1. صف، ۶.
2. انبیاء، ۴۸.
3. احزاب، ۴۰.
#شهادت_امام_حسین(ع)، #تقدیر_یا_ تصمیم💢
هر حادثهای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر كرده است. این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان ناهمگونی ندارد، زیرا اختیار و آزادی یكی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر كرده كه بشر كارهای خود را به اراده و انتخاب خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این كه میگوییم كارهای انسان هم به اختیار او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است كه خدا اراده فرموده و مقدّر كرده كه بشر در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشد و بتواند با اختیار خود از میان تقدیرهای مختلف یکی را برگزیند و همان میشود قضای الهی. (۱)
انسان فقط یك سرنوشت حتمی ندارد، بلكه سرنوشتهای غیر حتمی گوناگونی در پیش دارد كه ممكن است هر كدام از آنها جانشین دیگری گردد. در تعیین و حتمی شدن یكی از آنها، اراده شخص تأثیر جدی دارد، مثلاً اگر بیمار شود، سرنوشت او بستگی به درمان دارد. اگر اقدام كند، ممكن است معالجه شود و اگر اقدام نكند، از بین میرود. حتمی شدن یكی از آن دو، به اختیار خودش میباشد.
امام حسین(ع) با علم و آگاهی و به خاطر رسوا كردن بنیامیه و عمل به دستور جدّ بزرگوارش (كه سكوت در مقابل حاكم ستمگرِ بدعتگذار را جایز ندانسته بود)(۳) حاضر نشد با یزید بیعت كند و به جوار خانه خدا پناهنده شد. در آن جا نامههای بیشمار كوفیان را دریافت كرد و وقتی مكه را نا امن دید، در جواب دعوت مردم كوفه، به سوی آن شهر رهسپار شد، ولی سپاه "عبیدالله" مانع ورود ایشان به كوفه گشت و به اجبار ایشان را به كربلا برد. در آن جا امام را بین دو راه آزاد گذاشت: بیعت ذلیلانه با یزید، یا رو به رو شدن با شمشیرهای سپاه عبیداالله. امام راه دوم را انتخاب كرد.(۴) بنابراین راهی كه امام انتخاب کرد هم اختیاری خود ایشان است و هم تقدیر الهی.
امام حسین فرمود: "قد شاءالله أن یرانی مقتولاً مذبوحاً ظلماً و عدواناً؛ خداوند میخواهد مرا كشته و سربریدۀ از روی ستم ببیند". (۵) خداوند میخواست امام حسین(ع) بهترین راه را برگزیند كه نتیجه آن زنده شدن اسلام در مقابل شهادت مظلومانه ایشان بود، ولی امام حسین(ع) در انتخاب آن راه مجبور نبود.
حضرت خود را آزاد میدانست، ولی فقط اراده و خواست خدا را میپسندید، زیرا خواست خدا را بهترین سرنوشت و عاقبت میدانست.
#پی_نوشتها:
۱. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار(انسان و سرنوشت) ص۳۸۵؛ مؤسسه در راه حق، بیست پاسخ، ص۱۷.
۳. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۲.
۴. موسوعه كلمات الامام الحسین(ع)، ص۴۲۵.
۵. پیشین، ص۲۹۳) 💢
هر حادثهای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر كرده است. این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان ناهمگونی ندارد، زیرا اختیار و آزادی یكی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر كرده كه بشر كارهای خود را به اراده و انتخاب خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این كه میگوییم كارهای انسان هم به اختیار او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است كه خدا اراده فرموده و مقدّر كرده كه بشر در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشد و بتواند با اختیار خود از میان تقدیرهای مختلف یکی را برگزیند و همان میشود قضای الهی. (۱)
انسان فقط یك سرنوشت حتمی ندارد، بلكه سرنوشتهای غیر حتمی گوناگونی در پیش دارد كه ممكن است هر كدام از آنها جانشین دیگری گردد. در تعیین و حتمی شدن یكی از آنها، اراده شخص تأثیر جدی دارد، مثلاً اگر بیمار شود، سرنوشت او بستگی به درمان دارد. اگر اقدام كند، ممكن است معالجه شود و اگر اقدام نكند، از بین میرود. حتمی شدن یكی از آن دو، به اختیار خودش میباشد.
امام حسین(ع) با علم و آگاهی و به خاطر رسوا كردن بنیامیه و عمل به دستور جدّ بزرگوارش (كه سكوت در مقابل حاكم ستمگرِ بدعتگذار را جایز ندانسته بود)(۳) حاضر نشد با یزید بیعت كند و به جوار خانه خدا پناهنده شد. در آن جا نامههای بیشمار كوفیان را دریافت كرد و وقتی مكه را نا امن دید، در جواب دعوت مردم كوفه، به سوی آن شهر رهسپار شد، ولی سپاه "عبیدالله" مانع ورود ایشان به كوفه گشت و به اجبار ایشان را به كربلا برد. در آن جا امام را بین دو راه آزاد گذاشت: بیعت ذلیلانه با یزید، یا رو به رو شدن با شمشیرهای سپاه عبیداالله. امام راه دوم را انتخاب كرد.(۴) بنابراین راهی كه امام انتخاب کرد هم اختیاری خود ایشان است و هم تقدیر الهی.
امام حسین فرمود: "قد شاءالله أن یرانی مقتولاً مذبوحاً ظلماً و عدواناً؛ خداوند میخواهد مرا كشته و سربریدۀ از روی ستم ببیند". (۵) خداوند میخواست امام حسین(ع) بهترین راه را برگزیند كه نتیجه آن زنده شدن اسلام در مقابل شهادت مظلومانه ایشان بود، ولی امام حسین(ع) در انتخاب آن راه مجبور نبود.
حضرت خود را آزاد میدانست، ولی فقط اراده و خواست خدا را میپسندید، زیرا خواست خدا را بهترین سرنوشت و عاقبت میدانست.
#پی_نوشتها:
۱. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار(انسان و سرنوشت) ص۳۸۵؛ مؤسسه در راه حق، بیست پاسخ، ص۱۷.
۳. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۲.
۴. موسوعه كلمات الامام الحسین(ع)، ص۴۲۵.
۵. پیشین، ص۲۹۳) 💢