ولگشت آزاد
72 subscribers
67 photos
3 videos
5 files
39 links
برای نوشتن...

گاهی #از_کتاب‌ ها
گاهی #از_زندگی
گاهی #از_آدم‌ها

اینجام: @mghahremaani
Download Telegram
مدتی‌ست چیزی در گفتگوها توجهم را جلب می‌کند. چیزی که در کتاب باید با هم حرف بزنیم با عنوان تصاحب گفتگو در موردش بحث شده است.
اینکه وقتی کسی در حال صحبت کردن با ماست و به طور خاص در حال صحبت از رنج‌هایش است، برای همدردی با او بگوییم ما هم فلان تجربه را داشته ایم و حتی از چیزی که تو می‌گویی سخت‌تر و دردناک‌تر بوده است اما آن را گذرانده ایم و می‌فهمیم چه می‌گویی! بر خلاف تصور ما که فکر می‌کنیم این طور حرف زدن با فرد همدلی با اوست، اما ما گفتگو را تصرف کرده ایم، ما فرصت را از او گرفته‌ایم و تمرکز را از صحبت او در مورد خودش به سمت خودمان آورده‌ایم و این چیزی است که احتمالا او نمی‌خواسته. او میل به صحبت از رنج/ هیجان و... از خودش داشته و می‌خواسته تجربه‌ای که خودش زیسته را به ما بگوید اما ما بازی را به سمت خودمان می‌آوریم و خودمان مرکز توجه می‌شویم.
مثالش این بود که فردی پدرش را از دست داده بود و بسیار غمگین بود و نمی‌توانست با رنجش کنار بیاید، نویسنده کنار او نشسته بود و برای اینکه حالش را خوب کند گفته بود من هم پدرم را از دست داده‌ام، حتی این رنج برای من سخت تر از تو بوده، تو ۳۰ سال پدرت را داشتی و من فقط ۵ سال. و این گفتگو باعث ناراحتی آن دختر می‌شود و می‌گوید مگر مسابقه رنج شرکت کرده‌ایم و تو می‌خواهی در آن برنده شوی؟
حالا در صحبت خودم با اطرافیانم این را بسیار می‌بینم که ما بسیار در حال تمرکز زدایی از صحبت یک فرد در مورد خودش هستیم و میل داریم گفتگو را به سمت خودمان ببریم و این نوعی خودشیفتگی در مکالمه است.

پی‌نوشت: من چند ماه قبل این کتاب را خوانده‌ام و برداشتم از مطالب را اینجا نوشته‌ام، ممکن است واژه‌ها دقیقا این‌ها نباشند.

#از_گفتگو