قسمت دوم از ترجمه ارایه تجربه زیسته ماموستا کامیل عبدالقادر ویس، در میزگرد چالش ها و چشم اندازهای توسعه سردشت[هفتم تیرماه ۱۴۰۲]
----
...این روند را ادامه دادم تا مدارج تحصیلی را طی کرده، از دانشگاه، فارغ التحصیل شده و به عنوان معلم، استخدام شدم و بعدها نیر در سمت معاون مدرسه، به خدمت ادامه دادم.
پس از مدتی، ازدواج کردم و با همسرم که ایشان نیز معلم بود، فرزندان حلبچه را درس دادیم و تربیت کردیم.
متٲسفانه، به مرور زمان، بیماری ریه ها و چشم هایم که با گاز شیمیایی، آسیب دیده بودند، تحت فشارم قرار دادند و تمام راه ها را به رویم بستند. می خواستند، زمینگیرم کنند و دیگر به پا نخیزم ...
از سال ۲۰۱۴ به بعد، هرگز مثل گذشته، نتوانستم از منزل خارج شوم و بیماری در منزل محبوسم کرد.
تجهیزات پزشکی و کپسول اکسیژن، همراهان همیشگی ام شدند و جز با کمک آنها، امکان تنفس نداشتم!
بیماری ام دست بردار نبود و همچنان پیشرفت می کرد و چنان عرصه را به رویم تنگ کرد که ناچار شدم برای ادامه درمان، سرزمینم را ترک کنم.
به آلمان رفتم تا بلکه دردم را چاره کنند!
در آلمان سختی بسیار متحمل شدم. فقر و نداری و موانع بسیار را تجربه کردم. از نظر جسمی، به شکل غیرقابل تصوری، کم آورده بودم به نحوی که طبق نظر پزشکان، تنها شش ماه با مرگ فاصله داشتم.
اما اراده ام چندان قوی بود که آلمانی ها، وقتی می پرسیدند، حالت چطور است؟ پاسخ می دادم، بسیار خوبم!
آلمانی ها، تعجب می کردند که من، گفته ام، خوبم!
می گفتند:" ما از خوشگذران ترین ملت های جهانیم اما همچنان هم از حال و زندگی خود، ناراضی هستیم اما تو در لبه قبر هم می گویی، حالم بسیار خوبست!"
[مدتی بر این منوال گذشت] و خداوند درهای رحمتش را به رویم گشود و به لطف و مرحمت یزدان، زمینه پیوند ریه هایم مهیا و عمل پیوند با موفقیت انجام شد و تولد دوباره ای راتجربه کردم به نحوی که وضعیت جسمانی ام، بسیار بهتر شده، اما متٲسفانه، چشمهایم هنوز هم کم سو باقی اند.
بعدها، تلاش بسیاری انجام دادم تا خانواده ام، ملحق شدند و اکنون، بعد از چهارسال دوری از خانواده وفرزندانم، دوسال و نیم است که در غربت، مجدد به هم رسیده ایم و من [به لطف یزدان و محبت خانواده و استواری خودم در مسیر]، همچنان فعالیت مدنی ام را ادامه داده و می دهم و در زمینه ژینوساید، بیست و شش سال است که داوطلبانه برای قربانیان حلبچه و استیفای حقوق اساسی شان، فعالیت داوطلبانه دارم و به آن افتخار می کنم.
👄✍کامیل عبدالقادر ویس
ترجمه و خوانش:
بنیادتوسعه صلح و مهربانی
#sopskf
----
*این متن ترجمه ای است از کلیپ ویدیویی و مشارکت زنده سرمایه نمادین حلبچه، ماموستا کامیل عبدالقادر ویس در میزگرد "چالش ها و چشم اندازهای توسعه سردشت" که با تولیت بنیاد توسعه صلح و مهربانی، انجمن علمی مطالعات صلح و خانه امکان در هفتم تیرماه۱۴۰۲ برگزار گردید.
*لازم به ذکر است ماموستا کامیل عبدالقادر ویس، سالهاست در کسوت هیٲت مدیره و سخنگوی انجمن دفاع از حقوق قربانیان حلبچه، فعالیت دارند.
؟
فایل خوانش ترجمه:
https://t.iss.one/Sopskf/6071
فایل اصلی تصویری:
https://t.iss.one/Sopskf/5986
---
🌹❤🌹
#بنیاد_توسعە_صلح_و_مهربانی
#میزگرد_چالش_ها
#چشم_اندازها
#هیمن_تواضع
@sopskf
----
...این روند را ادامه دادم تا مدارج تحصیلی را طی کرده، از دانشگاه، فارغ التحصیل شده و به عنوان معلم، استخدام شدم و بعدها نیر در سمت معاون مدرسه، به خدمت ادامه دادم.
پس از مدتی، ازدواج کردم و با همسرم که ایشان نیز معلم بود، فرزندان حلبچه را درس دادیم و تربیت کردیم.
متٲسفانه، به مرور زمان، بیماری ریه ها و چشم هایم که با گاز شیمیایی، آسیب دیده بودند، تحت فشارم قرار دادند و تمام راه ها را به رویم بستند. می خواستند، زمینگیرم کنند و دیگر به پا نخیزم ...
از سال ۲۰۱۴ به بعد، هرگز مثل گذشته، نتوانستم از منزل خارج شوم و بیماری در منزل محبوسم کرد.
تجهیزات پزشکی و کپسول اکسیژن، همراهان همیشگی ام شدند و جز با کمک آنها، امکان تنفس نداشتم!
بیماری ام دست بردار نبود و همچنان پیشرفت می کرد و چنان عرصه را به رویم تنگ کرد که ناچار شدم برای ادامه درمان، سرزمینم را ترک کنم.
به آلمان رفتم تا بلکه دردم را چاره کنند!
در آلمان سختی بسیار متحمل شدم. فقر و نداری و موانع بسیار را تجربه کردم. از نظر جسمی، به شکل غیرقابل تصوری، کم آورده بودم به نحوی که طبق نظر پزشکان، تنها شش ماه با مرگ فاصله داشتم.
اما اراده ام چندان قوی بود که آلمانی ها، وقتی می پرسیدند، حالت چطور است؟ پاسخ می دادم، بسیار خوبم!
آلمانی ها، تعجب می کردند که من، گفته ام، خوبم!
می گفتند:" ما از خوشگذران ترین ملت های جهانیم اما همچنان هم از حال و زندگی خود، ناراضی هستیم اما تو در لبه قبر هم می گویی، حالم بسیار خوبست!"
[مدتی بر این منوال گذشت] و خداوند درهای رحمتش را به رویم گشود و به لطف و مرحمت یزدان، زمینه پیوند ریه هایم مهیا و عمل پیوند با موفقیت انجام شد و تولد دوباره ای راتجربه کردم به نحوی که وضعیت جسمانی ام، بسیار بهتر شده، اما متٲسفانه، چشمهایم هنوز هم کم سو باقی اند.
بعدها، تلاش بسیاری انجام دادم تا خانواده ام، ملحق شدند و اکنون، بعد از چهارسال دوری از خانواده وفرزندانم، دوسال و نیم است که در غربت، مجدد به هم رسیده ایم و من [به لطف یزدان و محبت خانواده و استواری خودم در مسیر]، همچنان فعالیت مدنی ام را ادامه داده و می دهم و در زمینه ژینوساید، بیست و شش سال است که داوطلبانه برای قربانیان حلبچه و استیفای حقوق اساسی شان، فعالیت داوطلبانه دارم و به آن افتخار می کنم.
👄✍کامیل عبدالقادر ویس
ترجمه و خوانش:
بنیادتوسعه صلح و مهربانی
#sopskf
----
*این متن ترجمه ای است از کلیپ ویدیویی و مشارکت زنده سرمایه نمادین حلبچه، ماموستا کامیل عبدالقادر ویس در میزگرد "چالش ها و چشم اندازهای توسعه سردشت" که با تولیت بنیاد توسعه صلح و مهربانی، انجمن علمی مطالعات صلح و خانه امکان در هفتم تیرماه۱۴۰۲ برگزار گردید.
*لازم به ذکر است ماموستا کامیل عبدالقادر ویس، سالهاست در کسوت هیٲت مدیره و سخنگوی انجمن دفاع از حقوق قربانیان حلبچه، فعالیت دارند.
؟
فایل خوانش ترجمه:
https://t.iss.one/Sopskf/6071
فایل اصلی تصویری:
https://t.iss.one/Sopskf/5986
---
🌹❤🌹
#بنیاد_توسعە_صلح_و_مهربانی
#میزگرد_چالش_ها
#چشم_اندازها
#هیمن_تواضع
@sopskf
Telegram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک