Forwarded from عکس نگار
ترانه صلح سردشتی ها در تهران
جشنواره ترانه صلح سردشت در تهران برگزار گردید.
روزهای شنبه و یک شنبه 10و11 تیرماه 96 به مناسبت سالگرد بمباران شیمیایی سردشت( 7تیرماه 1366) جشنواره ترانه صلح با پیام #صلح_و_مهربانی برای جهانیان با ریز برنامه های ذیل به اجرا در آمد؛
۱ _ اجرای دکلمه «از سردشت آمده ایم» توسط نونهال سردشتی( سینا سوره)
۲_ اجرای تئاتر «چریکه ی بی ده نگ» توسط نوجوانان سردشتی به کارگردانی احسان عباسی و نویسندگی رعنا خضرپور
این تئاتر، با تصاویری لبالب از حادثه و درد، و درنهایت آدرس طلبی دروازه امید زندگی یک خانواده سردشتی قبل و حین بمباران شیمیایی را با هنرمندی کودکان سردشتی روایت می کند!
۳_ خواندن پیام صلح و مهربانی کودکان سردشنتی به سه زبان کوردی(متین عباسی)، فارسی (آورین آذری)و انگلیسی(میدیا عباسی) برای جهانیان و درخواست همدلی و همراهی از همه شهروندان صلح دوست جهان
۴_ روایت داستان زندگی قادر مولان پور(مام قادر ره شه هه رمی)شهید بمباران شیمیایی سردشت و نماد مقاومت ،صبر و فداکاری این فاجعه دردناک که پنج نفر از اعضای خانواده خود را ازدست داده وپس از 29سال مقاومت خود نیز پارسال تاب مقاومت هایش تمام گشت و به درجه شهادت نایل آمد.
این واقعیت توسط نوجوان سردشتی( نادیا حسن زاده) برای حضار روایت گردید.
۵_ نمایش فیلم کوتاه لیواری مه رگ (دیوار مرگ)
به کارگردانی و نویسندگی خالد فرج زاده که برش هایی کوتاه از نحوه ی حمل بار توسط کولبران،مشکلات و تهدیدهای این شغل را بیان می نمود.هم چنین نمایش کلیپی مستند از سفر نمایندگان جمعیت امام علی(ع) به سردشت و گفتگو با کولبران مرزی و تصاویری از دغدغه گویی های شان پخش شد.
۷_ نمایش فیلم کوتاه و مستند هاوزام(هم درد)، به تهیه کنندگی و کارگردانی معلم وهنرمند حلبچه ای عثمان محمد با موضوع خواهر خواندگی حلبچه و سردشت و ذکر مشکلات قربانیان دو شهر و همچنین باز گویی روایت وقوع حوادثی روز بمباران شیمیایی این دو شهر از زبان شاهدان و قربانیان این فجایع ضد بشری.
۸_ معرفی کودک خردل چشیده دیروز و جوان رعنای امروز(رحیم صداقت) و طرح درد دل ها و خواست های جامعه جانبازتن شیمیایی سردشت
۹_ رو نمایی از دو طرح ابتکاری و نمادین هنرمند سردشتی(احمد احمدزاده)
با عناوین زیست محیطی ( نمادی از جنگل بلوط سردشت و خدمات بلوط ها در قبل، حین و بعد از بمباران شیمیایی به جانبازان و زیباسازی محیط پیرامونی شان) و تابلوی یادبود مام قادر مولان پور به عنوان نماد قربانیان بمباران شیمیایی سردشت
۱۰_ اجرای دکلمه "من بلوط هستم، کپسول اکسیژن ساز برای جانبازان شیمیایی که اینک خود به کپسول مهربانی مسئولان و شهروندان نیازمندم" توسط نونهال سردشتی( کانی رشید پور)
۱۱_ اجرای دکلمه "من زاب هستم، پرستار تاول زدای دیروز که اینک خود به پرستاری مسئولان و فعالان و دوستداران محیط زیست نیازمندم" توسط نوجوان سردشتی( شیما احمد پور)
۱۲_ اجرای قطعه فولکلور "لالایی" برای کودکان سردشتی توسط دو هنرمند تهرانی(نازلی بخشایش و نیکا افکاری)
۱۳_ اجرای دیالوگ صلح و مهربانی و نشست پرسش و پاسخ مجریان و مشارکت بازدیدکنندگان
که طی آن اهداف جشنواره و نیز شعارها و فحوای مورد اهتمام بسط داده شد.
اضافه می نماید که همزمان با اجرای برنامه ها، نمایشگاه عکس(تابلوهایی از تصاویر قربانیان سردشت و حلبچه و نیز آثار نقاشی، هنرمند فاخر نقاشی سردشت، فرشته فهیمی در معرض دید بازدید کنندگان قرار گرفت و در حواشی برنامه ها کارگاه های جمله نگاری و نقاشی صلح و مهربانی به تفکیک با مجری گری دو شهروند عزیز سردشتی اجرایی شد که شور خاصی به برنامه ها بخشیده بود.
پایان بخش برنامه ها نیز، اهدای لوح تقدیر به تعدادی از حاضران و مشارکت کنندگان جشنواره توسط کمپین مهربانی های کوچک، ونیز تقدیم جوایز نمادین خیر پاوه ای ساکن تهران( جعفر بدری) به نوجوانان اجرا کننده برنامه بود!
لازم به ذکر است جشنواره ترانه صلح سردشت با میزبانی جمعیت امام علی(ع) و اجرای شبکه فعالان مدنی سردشت و کمپین مهربانی های کوچک برگزار گردید که در مدت دو روز برگزاری جشنواره در خانه هنر جمعیت امام علی واقع در خیابان کارگر جنوبی(۱۰۰ متری میدان انقلاب)، عزیزان بسیاری از نزدیک نظاره گر ترانه سرایی صلح کاروان ۲۶ نفره
سفیران صلح و مهربانی سردشتی ها بودند و با آنها اشک غم و اشک شوق و شعف ریختند ...
#بمباران_شیمیایی_سردشت
#الفبای_صلح_و_مهربانی
#جشنواره_ترانه_صلح_سردشت
#کودکان_سردشتی
#جمعیت_دانشجویی_امام_علی
#شبکه_فعالان_مدنی_سردشت
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#تهران
#تیرماه_۱۳۹۶
@havalani_ashti
جشنواره ترانه صلح سردشت در تهران برگزار گردید.
روزهای شنبه و یک شنبه 10و11 تیرماه 96 به مناسبت سالگرد بمباران شیمیایی سردشت( 7تیرماه 1366) جشنواره ترانه صلح با پیام #صلح_و_مهربانی برای جهانیان با ریز برنامه های ذیل به اجرا در آمد؛
۱ _ اجرای دکلمه «از سردشت آمده ایم» توسط نونهال سردشتی( سینا سوره)
۲_ اجرای تئاتر «چریکه ی بی ده نگ» توسط نوجوانان سردشتی به کارگردانی احسان عباسی و نویسندگی رعنا خضرپور
این تئاتر، با تصاویری لبالب از حادثه و درد، و درنهایت آدرس طلبی دروازه امید زندگی یک خانواده سردشتی قبل و حین بمباران شیمیایی را با هنرمندی کودکان سردشتی روایت می کند!
۳_ خواندن پیام صلح و مهربانی کودکان سردشنتی به سه زبان کوردی(متین عباسی)، فارسی (آورین آذری)و انگلیسی(میدیا عباسی) برای جهانیان و درخواست همدلی و همراهی از همه شهروندان صلح دوست جهان
۴_ روایت داستان زندگی قادر مولان پور(مام قادر ره شه هه رمی)شهید بمباران شیمیایی سردشت و نماد مقاومت ،صبر و فداکاری این فاجعه دردناک که پنج نفر از اعضای خانواده خود را ازدست داده وپس از 29سال مقاومت خود نیز پارسال تاب مقاومت هایش تمام گشت و به درجه شهادت نایل آمد.
این واقعیت توسط نوجوان سردشتی( نادیا حسن زاده) برای حضار روایت گردید.
۵_ نمایش فیلم کوتاه لیواری مه رگ (دیوار مرگ)
به کارگردانی و نویسندگی خالد فرج زاده که برش هایی کوتاه از نحوه ی حمل بار توسط کولبران،مشکلات و تهدیدهای این شغل را بیان می نمود.هم چنین نمایش کلیپی مستند از سفر نمایندگان جمعیت امام علی(ع) به سردشت و گفتگو با کولبران مرزی و تصاویری از دغدغه گویی های شان پخش شد.
۷_ نمایش فیلم کوتاه و مستند هاوزام(هم درد)، به تهیه کنندگی و کارگردانی معلم وهنرمند حلبچه ای عثمان محمد با موضوع خواهر خواندگی حلبچه و سردشت و ذکر مشکلات قربانیان دو شهر و همچنین باز گویی روایت وقوع حوادثی روز بمباران شیمیایی این دو شهر از زبان شاهدان و قربانیان این فجایع ضد بشری.
۸_ معرفی کودک خردل چشیده دیروز و جوان رعنای امروز(رحیم صداقت) و طرح درد دل ها و خواست های جامعه جانبازتن شیمیایی سردشت
۹_ رو نمایی از دو طرح ابتکاری و نمادین هنرمند سردشتی(احمد احمدزاده)
با عناوین زیست محیطی ( نمادی از جنگل بلوط سردشت و خدمات بلوط ها در قبل، حین و بعد از بمباران شیمیایی به جانبازان و زیباسازی محیط پیرامونی شان) و تابلوی یادبود مام قادر مولان پور به عنوان نماد قربانیان بمباران شیمیایی سردشت
۱۰_ اجرای دکلمه "من بلوط هستم، کپسول اکسیژن ساز برای جانبازان شیمیایی که اینک خود به کپسول مهربانی مسئولان و شهروندان نیازمندم" توسط نونهال سردشتی( کانی رشید پور)
۱۱_ اجرای دکلمه "من زاب هستم، پرستار تاول زدای دیروز که اینک خود به پرستاری مسئولان و فعالان و دوستداران محیط زیست نیازمندم" توسط نوجوان سردشتی( شیما احمد پور)
۱۲_ اجرای قطعه فولکلور "لالایی" برای کودکان سردشتی توسط دو هنرمند تهرانی(نازلی بخشایش و نیکا افکاری)
۱۳_ اجرای دیالوگ صلح و مهربانی و نشست پرسش و پاسخ مجریان و مشارکت بازدیدکنندگان
که طی آن اهداف جشنواره و نیز شعارها و فحوای مورد اهتمام بسط داده شد.
اضافه می نماید که همزمان با اجرای برنامه ها، نمایشگاه عکس(تابلوهایی از تصاویر قربانیان سردشت و حلبچه و نیز آثار نقاشی، هنرمند فاخر نقاشی سردشت، فرشته فهیمی در معرض دید بازدید کنندگان قرار گرفت و در حواشی برنامه ها کارگاه های جمله نگاری و نقاشی صلح و مهربانی به تفکیک با مجری گری دو شهروند عزیز سردشتی اجرایی شد که شور خاصی به برنامه ها بخشیده بود.
پایان بخش برنامه ها نیز، اهدای لوح تقدیر به تعدادی از حاضران و مشارکت کنندگان جشنواره توسط کمپین مهربانی های کوچک، ونیز تقدیم جوایز نمادین خیر پاوه ای ساکن تهران( جعفر بدری) به نوجوانان اجرا کننده برنامه بود!
لازم به ذکر است جشنواره ترانه صلح سردشت با میزبانی جمعیت امام علی(ع) و اجرای شبکه فعالان مدنی سردشت و کمپین مهربانی های کوچک برگزار گردید که در مدت دو روز برگزاری جشنواره در خانه هنر جمعیت امام علی واقع در خیابان کارگر جنوبی(۱۰۰ متری میدان انقلاب)، عزیزان بسیاری از نزدیک نظاره گر ترانه سرایی صلح کاروان ۲۶ نفره
سفیران صلح و مهربانی سردشتی ها بودند و با آنها اشک غم و اشک شوق و شعف ریختند ...
#بمباران_شیمیایی_سردشت
#الفبای_صلح_و_مهربانی
#جشنواره_ترانه_صلح_سردشت
#کودکان_سردشتی
#جمعیت_دانشجویی_امام_علی
#شبکه_فعالان_مدنی_سردشت
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#تهران
#تیرماه_۱۳۹۶
@havalani_ashti
Forwarded from اندیشکده خرد جنسی
ساسی چگونه الکسیس را جای سمیه نشاند!
روایت، حافظه، نوجوانی، جنسیت و هویت
✍️ مرتضی کریمی، دکترای انسانشناسی
✅از بچههای کلاس پرسیدم دوست دارید شبیه چه کسی بشوید. همه الگوها فوتبالیست، خواننده و بازیگران خارجی بودند. آخر سال، در جلسه معلمان، مدیر از جبهههای جنگ و ارزشهای انقلاب گفت. بعد کلیپی نشان دادند از «موفقیت»ها. بیشتر کلیپ درباره مسابقات رباتیک و مابقی روی ورزش و نماز متمرکز بود. نوبت من شد که نظر بدهم. حرف یکی از بچهها در جلسه مشاوره را نقل کردم:«آقا من تمرکز ندارم روی درس. هر روز چند ساعت به دیوار مسجد خیره میشوم که شیطان به جلدم نرود. خودارضایی نکنم».
✅گفتم ارزش بدون حبِ خاک، ایمانِ نویی که تبلیغ میکنید، بدون توجه به نیاز نو-جوان چه سود دارد! این بچهها فردا یا شکست میخورند و علفی میشوند یا «موفق» میشوند و از مملکت میروند. اینجا نه الگویی دارند، نه ریشهای، نه تعلق و نه امیدی. این بچهها توی ذهنشان با شما و ارزشهایتان، هر چقدر هم که مقدس باشد، زندگی نمیکنند. نوجوانان، تکتک گزارههای اخلاقی و نصایحی را که «جامعه دلنگران تربیت» به خوردشان میدهند از حفظ اند. اما آن نصایح، ربطی به واقعیتهای زندگی آنها ندارد.
✅فرزاد وقتی درباره عشق و عاشقی (موضوعی که خودشان انتخاب کرده بودند) صحبت میکردیم، گفت «نه. عشق مال این سن نیست. گناه است. الان هم باید حواسمان فقط به درس باشد». بچهها بسیار باهوش و تحلیلگرند. این همان جواب حاضر-آمادهای بود که در مدرسه، جلسات گزینش... باید داد. در جلسات عمیقتر داستانش را با ترس، شرم و صدای لرزان دو-باره تعریف کرد: «آقا ما قول دادهایم به پای هم بمانیم». بچه که بوده در سفر به روستا، او را با دختر خالهاش همبازی میکردهاند که بهانه خانه را نگیرد. حالا عشق نوجوانانهای بین او و آن دخترک بود که موقع حرف زدن صورتش را سرخ میکرد. اصرار داشت بگوید رابطهشان «پاک» و حتی بدون هیچ تماس بدنیای بوده است. برای توضیح رابطهاش، من را به سکانسهایی از فیلمهای خارجی ارجاع میداد. آن صحنههای زندگی، سکانسهای تکرار شونده بین آدمهای واقعی، روایتهای رمانتیک از احساسات و قالبهای نمایشی و بیانی نه آن شخصیتهای که مدفوعشان هم عطرِ گلاب دارد!
✅این بچهها که هرگز امکان صحبت از تابوها، احساسات شدید، آسیبها و نیازهای واقعی را پیدا نکرده بودند، برای بیان آنها به ناگزیر به سریالهای خارجی، شخصیتهایی که تنها همذاتهای آنها بودهاند و آن لحظهها را فقط با آنها، نه با مشاور و پدر و... زیسته بودند پناه میبردند. گفتن داستان، ابزاری بیانی، صحنه، سناریو... میخواهد. تازه اگر گوشی باشد. داستانگویی، مهمترین پیوند دهنده پارههای هویتی ما است و کار تسهلیلگر، کارگردان، هنرمند... ایجاد شرایط و ظرف و ابزار برای بیان این داستانهاست.
✅اولِ سال، مدیر مدرسه دیگر نیازی به حضورم در مدرسه و ادامه جلسات گفتوشنودِ عمیق ندید! حالا فکر میکنم، صحنه «رفتنِ سمیه»، برای بچههای خاکسفیدِ تهرانپارس، چقدر آشنا و تداعیکننده و معنابخش به پارههای زندگی آنها بوده است. آن بچههایی که هر یک، در خانواده خود یک معتاد، یک زن... یک سمیه را به چشم دیدهاند، که التماسش کنند که نرود.
✅فراموش نکنیم #الکسیس_تگزاس در ایران ناآشنا نبوده و ساسی از او، از بخشهای عمیق و سکوبشده حافظه نوجوانان ایرانی، استفاده کرده است تا یک چهره «معرفِ حضور» را که البته به زبانی غریبه حرف میزد به «دنیای فارسی»، به دنیای داستانهای ما بیاورد. که به ایران «سلام» کند. که نقش سمیه، نقش آن مادر و خواهر... را بازی کند. ساسی جوشدهنده دو تکه از حافظه جمعی نوجوانان است. دو تکهای که تا دیروز، همچون دو قطبِ آهنربا همدیگر را دفع میکردند.
✅یک تیر و چند نشان! یک سکانس ایرانی، آشنا و درونیشده وصل میشود به یک خاطره تصویری دیگر، به یک تابو، تجربه غریبه، غیر خانوادگی، حتی گناهآلود. سمیه، آن زن، با آن چهره معصوم و شخصیت فداکار، آن خواهر... وصل میشود به یک نا-مادر، نامقدس، پورن استار. حالا آن امر نا-پاک، تابویی، قاچاقی و نامحرم وارد اینستاگرام، تلگرام، وارد «حریم و خانه» میشود.
✅مقصر #ساسی_مانکن نیست. تحلیل تتلو از همه متنهایی که خواندم دقیقتر بود: بچهها اینجا هم یاد نگیرند جای دیگر یاد میگیرند. در جامعه مدرن شما نمیتوانید جلوی تولید چیزی را بگیرید. همه این استراتژیهای سلبی و ملامتگر، ناسزاها و ریپورتکردنها به تبلیغ بیشتر #ساسی منجر میشود. در جامعهای که نمیشود کار فرهنگی ایجابی کرد جای خالی #اصغر_فرهادی ها و #جمعیت_دانشجویی_امام_علی ها را ساسیها و مانکنها پر میکنند.
@kherad_jensi
@mortezakarimi77
روایت، حافظه، نوجوانی، جنسیت و هویت
✍️ مرتضی کریمی، دکترای انسانشناسی
✅از بچههای کلاس پرسیدم دوست دارید شبیه چه کسی بشوید. همه الگوها فوتبالیست، خواننده و بازیگران خارجی بودند. آخر سال، در جلسه معلمان، مدیر از جبهههای جنگ و ارزشهای انقلاب گفت. بعد کلیپی نشان دادند از «موفقیت»ها. بیشتر کلیپ درباره مسابقات رباتیک و مابقی روی ورزش و نماز متمرکز بود. نوبت من شد که نظر بدهم. حرف یکی از بچهها در جلسه مشاوره را نقل کردم:«آقا من تمرکز ندارم روی درس. هر روز چند ساعت به دیوار مسجد خیره میشوم که شیطان به جلدم نرود. خودارضایی نکنم».
✅گفتم ارزش بدون حبِ خاک، ایمانِ نویی که تبلیغ میکنید، بدون توجه به نیاز نو-جوان چه سود دارد! این بچهها فردا یا شکست میخورند و علفی میشوند یا «موفق» میشوند و از مملکت میروند. اینجا نه الگویی دارند، نه ریشهای، نه تعلق و نه امیدی. این بچهها توی ذهنشان با شما و ارزشهایتان، هر چقدر هم که مقدس باشد، زندگی نمیکنند. نوجوانان، تکتک گزارههای اخلاقی و نصایحی را که «جامعه دلنگران تربیت» به خوردشان میدهند از حفظ اند. اما آن نصایح، ربطی به واقعیتهای زندگی آنها ندارد.
✅فرزاد وقتی درباره عشق و عاشقی (موضوعی که خودشان انتخاب کرده بودند) صحبت میکردیم، گفت «نه. عشق مال این سن نیست. گناه است. الان هم باید حواسمان فقط به درس باشد». بچهها بسیار باهوش و تحلیلگرند. این همان جواب حاضر-آمادهای بود که در مدرسه، جلسات گزینش... باید داد. در جلسات عمیقتر داستانش را با ترس، شرم و صدای لرزان دو-باره تعریف کرد: «آقا ما قول دادهایم به پای هم بمانیم». بچه که بوده در سفر به روستا، او را با دختر خالهاش همبازی میکردهاند که بهانه خانه را نگیرد. حالا عشق نوجوانانهای بین او و آن دخترک بود که موقع حرف زدن صورتش را سرخ میکرد. اصرار داشت بگوید رابطهشان «پاک» و حتی بدون هیچ تماس بدنیای بوده است. برای توضیح رابطهاش، من را به سکانسهایی از فیلمهای خارجی ارجاع میداد. آن صحنههای زندگی، سکانسهای تکرار شونده بین آدمهای واقعی، روایتهای رمانتیک از احساسات و قالبهای نمایشی و بیانی نه آن شخصیتهای که مدفوعشان هم عطرِ گلاب دارد!
✅این بچهها که هرگز امکان صحبت از تابوها، احساسات شدید، آسیبها و نیازهای واقعی را پیدا نکرده بودند، برای بیان آنها به ناگزیر به سریالهای خارجی، شخصیتهایی که تنها همذاتهای آنها بودهاند و آن لحظهها را فقط با آنها، نه با مشاور و پدر و... زیسته بودند پناه میبردند. گفتن داستان، ابزاری بیانی، صحنه، سناریو... میخواهد. تازه اگر گوشی باشد. داستانگویی، مهمترین پیوند دهنده پارههای هویتی ما است و کار تسهلیلگر، کارگردان، هنرمند... ایجاد شرایط و ظرف و ابزار برای بیان این داستانهاست.
✅اولِ سال، مدیر مدرسه دیگر نیازی به حضورم در مدرسه و ادامه جلسات گفتوشنودِ عمیق ندید! حالا فکر میکنم، صحنه «رفتنِ سمیه»، برای بچههای خاکسفیدِ تهرانپارس، چقدر آشنا و تداعیکننده و معنابخش به پارههای زندگی آنها بوده است. آن بچههایی که هر یک، در خانواده خود یک معتاد، یک زن... یک سمیه را به چشم دیدهاند، که التماسش کنند که نرود.
✅فراموش نکنیم #الکسیس_تگزاس در ایران ناآشنا نبوده و ساسی از او، از بخشهای عمیق و سکوبشده حافظه نوجوانان ایرانی، استفاده کرده است تا یک چهره «معرفِ حضور» را که البته به زبانی غریبه حرف میزد به «دنیای فارسی»، به دنیای داستانهای ما بیاورد. که به ایران «سلام» کند. که نقش سمیه، نقش آن مادر و خواهر... را بازی کند. ساسی جوشدهنده دو تکه از حافظه جمعی نوجوانان است. دو تکهای که تا دیروز، همچون دو قطبِ آهنربا همدیگر را دفع میکردند.
✅یک تیر و چند نشان! یک سکانس ایرانی، آشنا و درونیشده وصل میشود به یک خاطره تصویری دیگر، به یک تابو، تجربه غریبه، غیر خانوادگی، حتی گناهآلود. سمیه، آن زن، با آن چهره معصوم و شخصیت فداکار، آن خواهر... وصل میشود به یک نا-مادر، نامقدس، پورن استار. حالا آن امر نا-پاک، تابویی، قاچاقی و نامحرم وارد اینستاگرام، تلگرام، وارد «حریم و خانه» میشود.
✅مقصر #ساسی_مانکن نیست. تحلیل تتلو از همه متنهایی که خواندم دقیقتر بود: بچهها اینجا هم یاد نگیرند جای دیگر یاد میگیرند. در جامعه مدرن شما نمیتوانید جلوی تولید چیزی را بگیرید. همه این استراتژیهای سلبی و ملامتگر، ناسزاها و ریپورتکردنها به تبلیغ بیشتر #ساسی منجر میشود. در جامعهای که نمیشود کار فرهنگی ایجابی کرد جای خالی #اصغر_فرهادی ها و #جمعیت_دانشجویی_امام_علی ها را ساسیها و مانکنها پر میکنند.
@kherad_jensi
@mortezakarimi77