ارزیابی شتابزده
13.8K subscribers
932 photos
313 videos
34 files
883 links
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
Download Telegram
ارزیابی شتابزده
تصویری از فیلم "یوجینبو" اثر کارگردان صاحبنام ژاپن ، کوروسوا. *مربوط به یادداشت فوق: "سامورایی کیست؟" 👆👆 @solseghalam
✍️فیلمِ خوب دیدن

فیلم دیدن و البته #فیلم_خوب_دیدن از ضروریات است در احوال پریشانِ این دنیای انسان معاصر. مهلتی دور شدن از سیلابِ اخبارِ بیمارکننده برای روحِ انسانی که مشتاقِ "قصه شنیدن" بوده از ازل، که: نحنُ نقُصُّ علیک. "ما" برایت قصه می گوئیم.
چنانچه مجالی بشود در پیِ سلسله بحثهای جاری کانال مرتبط با #ژاپن و #آمریکا، زلزله و آتش و ... و در کنار شعرخوانی های هفتگی، [گاه به گاه و پراکنده] درباره فیلم های خوب گفتگوهایی خواهیم داشت.
برای شروع، یک نوبت درباره مفهومِ #سامورایی و ترجمه یِ سینمایی این مسلکِ زندگی، یادداشتی با توصیه ی دیدن سه فیلم به اشتراک گذاشته شد (بالا👆🔺).
اما برای شروعِ هشتگ #فیلم_خوب_دیدن از فیلم
The Score (امتیاز)
شروع کنیم. یکی از بهترین ساخته های فرانک اوز.

🔵چرا این فیلم زیباست؟
اینکه تمامِ اجزاءِ صحنه های فیلم به هنرمندانه ترین وجه، کنار هم چیده شده اند، و قصّه و فیلمنامه ای قوی هم برای روایتِ داستانِ یک #سرقت حرفه ای انتخاب شده، دلیل اصلیِ زیبایی این فیلم نیست.

این فیلم جایی است که تنها بازیِ مشترک و مقابلِ همِ رابرت دنیرو و مارلون براندو رقم خورده‌است. هرچند هر دوی آنها در سه گانه #پدر_خوانده بازی کرده اند ، اما این تنها بازی مقابلِ هم آنهاست.

اما این هم دلیلِ اصلی زیبایی فیلم نیست. شاید بتوان گفت که مثل برخی فیلم های #اکشن که در پشتِ داستانِ اکشن، مفهومی مهمتر [و غیر مستقیم] بیان می شود، در این فیلمِ خوش ساخت هم ، در کنار دو غول بازیگری [مارولون براندو & دنیرو] جوان مستعد و تازه به دوران رسیده ای [ادوارد نورتن] هم به بازی نشسته. یک بازی خیره کننده.

🔷در واقع داستانِ اکشن را باید یک سویِ ماجرا دید، و حضور سه نسلِ بازیگری در کنار هم (مارلون براندو ی سالمند و دونیرو ی میانسال، و نورتنِ جوان) اوج زیبایی این فیلم و روایت داستانش است.

🔴 جوانکِ این داستان، مستعدتر و باهوش تر از هر دو نسلِ قبل از خودش هست و در کار "#حرفه_ای" اش ، کاربلدتر، و هر دو را در جیب می گذارد . جلوه زیبایی از تفاوتِ نسل ها. و هبذا که تو چه کسی باشی که مارلون براندو و دنیرو را تشنه از لب چشمه برگرداندی!

باید نشست و دید که چطور فرانک اوز برایت قصه می گوید. که چطور دود از کنده بلند می شود. و نه از تازه به دوران رسیده هایِ مستعد که #بچه_پررو صفت برازنده ای است که این فیلم شرحش می کند.

- - - - - -
📌*خدایش رحمت کند؛ مارلون براندو مدتی بعد این فیلم مرد ، رابرت دنیرو هم دیگر پیرمردی شده و میانسال نیست. فحش هایش را به ترامپ داده و خانه نشسته. ادوارد نورتن هم دیگر جوان نیست. میانسال است. سالهاست که می گذرد به سرعت!

#روز_تعطیل #فیلم
#4of_July

https://t.iss.one/solseghalam
روزِ قلم

🔷امروز #روز_قلم بود و بعضاً مطالبِ دلنشین و اشعار لطیف در باب قلم «فوروارد» شد،
اما قلم کیلویی چند است؟
[یادداشت🔻🔽]
@solseghalam
🖋روز قلم

🔷روز قلم در تقویم رسمی ایران روز چهاردهم تیرماه می‌باشد. امروز (چهارشنبه) #روز_قلم بود و بعضاً مطالبِ دلنشین و اشعار لطیف در باب قلم «فوروارد» شد، اما قلم کیلویی چند است؟

قلم و کارِ قلمی به مفهومِ مقدسش مگر در دنیایِ امروز جایگاهی دارد؟ اگر منظور از قلم و قلمزنی ، «گسترش دانش» و «همفکری» است، که دنیایِ امروز دنیایِ حساب و کتاب است و هر کس برای کاری که می کند «حقّ الزحمه» ای مد نظر دارد و نوشتن و #نویسندگی هم مشمولِ همین «محاسبه» و مراقبه گردیده و برای «ساعتِ» حقّ التحریر، هم عددی بسته به نرخِ نویسنده، «لحاظ» می شود، پس دیگر کجایِ کارِ قلمی ، مقدّس و ارجمند است؟

🔴قلم چرا ارجمند است؟!

اگر محصولِ دانش ، می شود «مقاله #ژورنال» که خب این، تعاریفِ خودش را دارد. قلم زنی برایِ کارِ مقاله و رساله، که منتج می شود به مدرکِ فارغ التحصیلی و ارتقای پایه، و بعدترش هم «کسبِ درآمد با مدرک» است؛ این امر مقدسی است؟!

اگر محصولِ کارِ قلمی می شود مقاله سیاسی و تاختن به رقیب انتخاباتی ، که این قلم ، مَرکب و اسبِ سیاست است، کجایش مقدس است؟ حق التحریرش را می گیرد و پس از انتخابات، سِمَت و پُست اش را.

محصولِ قلم در دنیایِ معاصر چیست که مقدّس باشد؟ دنیایی که
Time is money !
Let's make money

-🔹روزی روزگاری بود ، که #مولوی نامی ، دکان و دَخلِ معلمی و تدریس و مکتب را رها می کرد و در قالب مثنوی «قصّه» تعریف می کرد برایِ روحِ انسانی که مشتاقِ شنیدنِ قصّه هاست.

بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت ، نقدِ حالِ ماست آن (#مثنوی- دفتر اول)

-🔹روزی روزگاری بود، که یک نفر بجای تدریس خصوصی و کاسبی با مدرک دکترایِ فرانسوی اش در دانشگاههای کشورش، «کویر» نوشت و بجای سپری کردنِ عمری در صلاح و فلاح و رستگاری و #دانشیاری و #استادیاری، با هرچه در کف داشت کوشید تا در «کویر» با «قلم زنی» نشان دهد زشتی و کوچکیِ روح آدمیزاده را وقتی که بجای شیدایی، چشم به صندوقِ حسابداریِ اداره و شرکتش دارد.

-🔹روزی روزگاری بود، که یک نفر بجای کاسبیِ قلمی، در کوچه پس کوچه های یزد و بندرعباس و قِشم «پیاده» پا می زد و محصولش می شد کتابچه و گزارش سفر، و شرح احوالِ روزگارِ مردمِ کشورش برای نسلِ فردا. #آل_احمد نوشت و نوشت تا روزی که مُرد.

-🔹روزی روزگاری بود، که می شُد با مدرک فوق لیسانسِ معماریِ #دانشگاه_تهران «درآمدها» داشت. یک نفر بجای کارِ معماری و ساختمان و بسازوبفروش، «نوشت» و عمر به نوشتن گذراند. آن وقتی که عمرِ مقدّرِ مهندس مرتضی آوینی تمام شد، هنوز اجاره نشین بود.
...ه

🔷اینها، همۀ اینها که نوشتند، اهالیِ این «قبیله» ، از مولوی تا اقبال و تا جلال و تا شریعتی و ... همه درنویسندگیِ شان در یک ویژگی مشترک بودند: مُفتی می نوشتند!

همه اینها برای دکان داری و ژورنال گردانی و سایتِیشن گرفتن و تدریس خصوصی و پستِ سیاسی/اجرایی تور کردن ، ننوشتند.

همه اینها، مُفت نوشتند و این کار مفتی هم در این روزگارِ ما، نرخ اش مشخص است: مفت است!


- - - - -
به مُلکِ جم ، ندهم «مصرعِ نظیری» را /
هرآنکه که کشته نشد، از قبیلۀ ما نیست!
#اقبال_لاهوری

https://t.iss.one/solseghalam
#امروز_با_حافظ

🔶قلندرانِ حقیقت، به نیم جُو نخَرند /
قبایِ اطلسِ آن کس ، که از هنر عاریست

🔹خلاصه ی این بیت اینکه در مسلکِ آزادگی (و قلندری) دوزار (نیم جُو) بها قائل نیستند برای کسی که هزاران مال و منال داره و در اصطلاحِ حافظ «قبایِ اطلس» و جامۀ گرانبها می پوشه، ولی به هنری آراسته نیست.
هنردوستی و به هنر آراسته بودن جزو شروطِ دوست داشته شدن (بها داشتن) در مسلکِ حافظانه هاست. مسلکی که درش «کِردیت» و «دارندگی» مهم نیست، آراستگی ، مهمه.

🔷حرف های درشتی حافظ در این غزل زده و معمولاً به این صراحت حرف نمی زنه. مثلاً این مصراع:

زِهی مراتبِ خوابی، که بِه زِ بیداریست

برای کسانی که اهلِ «مراتب» شماری هستند، برای اهلِ ارتقاءِ پایه (!) ، برای اهل «شمارش» ، تکّه درشتی هست که یکی بیاد و بگه «زهی "مراتبِ" خوابی که بِه زِ بیداریست» ولی خب حافظه دیگه. گاه ابایی از این درشت گویی ها نداره و به سخره میگیره مراتب شماری ها رو:

سحر کرشمه چشمت به خواب می‌دیدم/
زهی مراتبِ خوابی که به ز بیداریست


🔵🔴 و اوجِ این غزل:
همونطور که به صراحت میگه، کردیت و دارندگی و قبایِ اطلس معیار نیست و دوزار (نیم جو) برام مهم نیست، در این شاه بیت میگه برای دوست داشتنِ کسی ، و برایِ «کار و بارِ دلداری» ، سیمای گیرا و چشم برّاق و خال و لبِ سرخ (لعل) کارگر نیست، و به تعبیرِ حافظانه «نکته» باید باشه. هزار نکته ، که باعثِ کار و بارِ دلداری میشه. حافظی که اهلِ دیدن هست ، و توجه ، و در درکِ رنگ و فرم و شکل بسیار دقیقه، اما میگه تعریفِ زیبایی از دیدگاهش «نکته» هست در این «کار و بار»

«جمالِ شخص» ، نه چشم است و زلف و عارض و خال /
هزار نکته در این کار و بارِ دلداریست

https://t.iss.one/solseghalam
ارزیابی شتابزده
دروغ دروغ دروغ! سی. ان. ان. چقدر دروغ میگی؟! Lie lie lie... 😳 @solseghalam
سی.ان.ان بد!

دیروز ترامپ رفته لهستان. در نشست خبری که با رئیس جمهور لهستان گذاشتند، خبرنگار #سی_ان_ان بلند میشه می پرسه: آخه این فیلمی که از خودت در حال کتک کاری با یک نفر گذاشتی و برداشتی روی کله طرف نوشتی #سی_ان_ان ، چه کاری بود؟ چه بازخوردهایی گرفتی؟

ترامپ جواب میده آخه سی.ان.ان خیلی کارهای بدی کرده؛ خیلی اخبار دروغ منتشر کردید و... [داره حرف میزنه که] یکدفعه خیلی خونسرد بر میگرده و رو میکنه به رئیس جمهور لهستان و میگه:
« شما هم "از اینا" اینجا [توی لهستان] دارید ؟! »

خبرنگارها: 😱😱
خبرنگار سی.ان.ان: 😡
رئیس جمهور لهستان: 😂
دنیا: ...

- - - - -
ماجرایِ ترامپ با سی.ان.ان مربوط به حدود دوسال پیش است. از اوایلِ شروع انتخابات، سی.ان.ان گاه به گاهی تیر و ترکشی به سمت ترامپ حواله میکرد. ولی تا حدود یکسال ونیم قبل از انتخابات، حضورِ ترامپ بیشتر مایه شوخی بود و کسی فکرش را نمیکرد از بین هفت هشت کاندیدا[ی جمهوری خواه] این یکی جدی بشه. هنوز انتخاباتِ درون حزبی برگزار نشده بود که سی.ان.ان حس کرد نه! ماجرا جدّیه! و طرف حسابشان این آقا خواهد بود. از همان زمان (که هنوز مشخص نشده بود بین #سندرز و #هیلاری کدام یک بالا خواهد آمد) سی.ان.ان توپخانه را رسماً بر علیهِ ترامپ آتش کرد. اوایل بیشتر #مسخره می کرد و بعد رفت روی مود #انتقاد های جدی.
ولی دیگر دیر شده بود! و شده بود آنچه نباید می شد.
و حالا ، زمان حساب کشی ها رسیده ...

- - - - -
متن زیر یکی از یادداشتهای آن ایام هست (یکسال پیش همین روزها 🔻 ) و ویدئوی زیرش را هم بعد از شرکت در سخنرانی ترامپ در لنسینگ میشیگان گرفتم: رفتار مردم عادی (یک پدر کنار پسرش) با خبرنگاران سی.ان.ان که سخنرانی رو پوشش زنده می دادند.
به شدت منفور بود این شبکه در بین مردم حاضر در آن جمع ، چون میگفتند این شبکه ای دروغگوست.

متن و فیلم (فورواد از آگوست پارسال)👇🔻

https://t.iss.one/solseghalam
دو - ترامپ و رسانه
طی سه هفته اخیر ترامپ افت شدیدی نسبت به رقیب داشته و معتقد است دلیل این أمر واقع شدن در برابر شدیدترین حملات رسانه ای است. هوادارانش معتقدند که "رسانه ها" علیه او بسیج شده اند و دلیل این أمر فساد سیستمی است که رسانه ها را به سمت حمایت از طرف مقابل و جریان والستریت سوق داده است. ترامپ پیوسته اعلام می کند من چون از کسی پول نگرفته ام و خودم خرج می کنم هدف حملات "همه" رسانه هایی که پول می گیرند واقع شده ام و طی سه هفته اخیر پیوسته اعلام می کنند: "ما یک دشمن نداریم. ما دو دشمن داریم. هیلاری و رسانه". قضاوتی در درستی یا نادرستی این گزاره نداشته و صرفاً نمونه میزان نفرت شهروندانِ هوادار ترامپ را در زیر ببینید. پس از پایان مراسم سخنرانی، پدری که با پسر خردسالش آمده بود، و در حال ترک سالن بودند متوجه اجرای زنده ی گزارشگر CNN از برنامه می شود. پدر ایستاده و فریاد می زند " سی. ان. ان اینقدر دروغ نگو. چقدر دروغ میگید. بسه دروغ هاتون علیه ترامپ".
پسر می گوید: "بابا جلوتر بیا تا صدات پخش بشه. بیا جلوتر! "
(فیلم 👇👇)
@solseghalam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دروغ دروغ دروغ!
سی. ان. ان. چقدر دروغ میگی؟!
Lie lie lie...
😳

@solseghalam
ارزیابی شتابزده
✍️دربارۀ شرکت «سونی» – قسمت سوم (به زمین خوردن غول ها – قسمت هفتم) محمدرضا اسلامی ✳️ در دو یادداشت اخیر مروری شد به وضعیت مالی شرکت #سونی طی سالهای 2012 تا 2017 و همچنین مروری بر تاریخچه شروعِ بدبیاری های سونی🔺. اینکه چطور یک شرکتی که با یک بازار صد میلیارد…
✍️گروه سومی تومو در ژاپن

(به زمین خوردن غول ها – بخش هشتم)
محمدرضا اسلامی


🔴در ادامه بحثِ آثار شرکت های چینی بر ورشکستگیِ شرکت های صاحبنام ژاپنی، در این فرصت خوب است که به معرفی گروه بازرگانی سومی تُومُو بپردازیم.

همچنان که گفته شد در تحلیل وضعیتِ بحرانی شرکت هایی مثل #توشیبا و #سونی، برخی کارشناسان معتقدند که ژاپنی ها از این بحران عبور خواهند کرد و دلیلی که بر این امر ذکر می کنند، سابقه و قدمتِ آشنایی ژاپنی ها با روشهای #بازرگانی و #بازاریابی است.

آشنایی با مجموعه #سومی_تومو، ما را در بهتر شناختن سابقه بازرگانی در ژاپن و آشنایی ژاپنی ها با بنگاههایِ بزرگ اقتصادی کمک می نماید.

🔷سومی تومو، یک شرکت خوشه‌ای ژاپنی است، که در سال ۱۶۳۰ توسط ماساتومو سومیتومو تأسیس شد. بله! یعنی 387سال پیش! مدیریت این مجموعه عظیم مدعی است که امروزه این گروه صنعتی، همچنان بر پایه #خط_مشی که بنیان‌گذار شرکت، در قرن ۱۷ میلادی تعیین نموده، مدیریت و کنترل شرکت‌های تابعه، زیرمجموعه و فرعی گروه سومیتومو را عهده دار می باشد ( یعنی به ریشه های خود بسیار وفادار مانده اند).

🔷گستردگی حوزه های فعالیت سومی تومو حیرت آور است.
مروری بر شرکت های زیرمجموعه سومی تومو در زمینه‌های گوناگون و صنایع مختلف:

-🔹 مزدا موتورز
-🔹 ان‌ای‌سی(NEC)، (شرکت صنایع الکترونیک)
-🔹 بانک میتسویی سومی تومو ،
-🔹 صنایع شیمیایی سومی تومو،
-🔹 صنایع داروسازی داینیپون سومی تومو ،
-🔹 سومی تومو الکتریک،
-🔹 سومی تومو کورپوریشن،
-🔹 #بیمه عمر سومی تومو ،
-🔹 صنایع #فولاد سومی تومو،
-🔹 خدمات مالی سومی تومو،
-🔹 صنایع سنگین سومی تومو،
-🔹 صنایع شیشه میتسویی سومیتومو
-🔹 صنعت چسب سومی تومو (!)
-🔹 ساختمانی سومی تومو


🔴اینکه سابقه کارهای بازرگانی بزرگ (و واقعی – نه دلّالی) در بین ژاپنی ها به چنین کارنامه هایی باز می گردد، باعث می شود تا برخی معتقد باشند که افولِ فعلیِ شرکت های ژاپنی در برابر اژدهای چین، ممکن است طی چندسال دیگر نیز ادامه یابد، ولی این مجموعه ها خود را در برابرِ مختصاتِ جدید بازارها بازیابی خواهند کرد. ژاپن کشوری است که در تاریخش سابقه نابود شدن و از خاکستر برخاستن (پس از زلزله #کانتو توکیو و یا جنگ دوم جهانی) را داراست. استحکام اراده، و به دنبال "نتایج زودرس نبودن" از ویژگیهای مدیران و پژوهشگران ژاپنی است. شاید #چین بتواند تا چندسال دیگر هم، انبوهِ محصولات را با «قیمت تمام شدۀ بسیار ارزان» تولید کند، ولی بالاخره روزی فرا می رسد که قیمت کارگر ( و انسان) در چین نیز به حدودِ کشورهای #توسعه_یافته خواهد رسید. آن روز ، روزِ مسابقه سیستم ها و "ساختارها" خواهد بود. باید دید آیا شرکتهای ژاپنی تا آن روز دوام خواهند آورد؟

#ژاپن
#بنگاه_اقتصادی

https://t.iss.one/solseghalam
دل داده را ملامت، گفتن چه سود دارد؟ /
می باید این نصیحت، کردن به دلسِتانان

- - - - -
🔹طرحی زیبا از این بیتِ زیبای #سعدی علیه الرحمه

@solseghalam
✍️« موقعیت شرمسارانه » در شرکت ژاپنی

🔵یادداشت زیر از دوست گرامی جناب دکتر حسن ابراهیمی هست که در توکیو در شرکتی مرتبط با حوزه الکترو مغناطیس مشغول به کار هستند. این تجربه و تشریحِ فضای شرکت ژاپنی و احساسات واقعیِ کارکنان ، به گمانم خواندنی است.

در ادامۀ بحث های قبلی که در خصوصِ شرکت های "بزرگ" ژاپنی انجام شد، این یادداشت در خصوص فضای ذهنیِ کارکنانِ شرکت های کوچک ، استرس ها و چالش هایی که با آن دست به گریبان هستند، جالب توجه است.
- - - - -
🔴یادداشت 🔻

🔹« چند هفته پیش، یکی ازهمکاران که دوازده سال در این شرکت کار میکرده و قبلش نیز بیش از ده سال پژوهشگر شرکت پاناسونیک بود ولی به خاطر شوق به تحقیق، به این شرکت کوچک آمده بود، با دلشکستگی شرکت را ترک کرد و به شرکتی بزرگتر پیوست. قبلش با من در میان گذاشت و گفت که چون در «موقعیت شرمسارانه ای» قرار دارد، مجبور است شرکت را ترک کند. احتمال میدادم به علت کاهش درآمد شرکت، قصد دارد به جای دیگری برود. گفتم: بله امسال دخل شرکت از خرجش کمتر بوده. گفت: با رفتن من، دخلِ شرکت با خرجش برابر میشه. گفتم ولی با رفتن شما احتمالا دخل هم ، کم خواهد شد. خندید و گفت: فکر نکنم. در یکی از ایمیل های اخیرش گفت که در شرکتِ جدید، مانند تازه سرباز است و باید کلی کار انجام دهد و وقت سر خاراندن ندارد. از لحنش معلوم بود که اوضاع چندان خوشایندش نبود.

🔹برایم سوال بود که جریان چیست؟ ایشان که محقق خوبی اند و بخشِ دشواری از نرم افزار شرکت را هم خود او تحقیق و پیاده سازی اش را انجام داده و خودِ ایشان در بین متخصصین زمینه کاری ما در سطح ژاپن، به خوبی شناخته شده است. چرا در «موقعیت شرمسارانه ای» قرار دارد؟

🔹با پرس و جو و فضولی، بالاخره فهمیدم که ایشان به این علت از خود شرمنده بود که در دو سالِ گذشته با وجود اینکه سعی خود را کرده بود، نتوانسته بود "ایدۀ درآمد زایی" به شرکت ارائه بدهد. خدماتِ گذشته به جای خود، ولی وضعیت شرکت طوری است که تحقیق و برنامه نویسی به تنهایی مشکلش را حل نمیکند و باید مشکلاتی در صنعت بیابیم و نرم افزارِ خود را در جهت حل آن مشکلات توسعه دهیم. این که از مشتریان فعلی مان بپرسیم چه امکانات بیشتری در نرم افزارِ فعلی انتظار دارید، معمولا نمیدانند چه چیزی لازم دارند. نیاز هست خود بدانیم و خود بسازیم، آنگاه کاراییِ محصول خود را تبلیغ کنیم. البته که این کارها برای یک محقق که در صنعت حضور ندارد، بلکه پشت کامپیوتر نشسته و در زمینه های محاسباتی کار میکند، بسیار دشوار است. علاوه بر اینها، به علت بالا رفتن سن، توان برنامه نویسی همکار مذکور نیز کم شده بود. از مدیرِمان پرسیدم که فلان امکانات نرم افزار را که خود ایشان پیاده سازی کرده بودند و غیر از او کسی در ژاپن این دانش را ندارد. گفت: بله ولی این کار را مشتری از ما خواست و ما به او سپردیم و ایشان انجام دادند. «خودِ ایشان» در این دوازده سال هیچگاه «ایدۀ درآمدزایی ارائه ندادند». در شرکت بزرگ فعلی احتمالا مشکل کمتری خواهد داشت چون در شرکت های بزرگ معمولا "همیشه کاری برای انجام دادن هست" و نیازی به یافتنِ ایده نیست. این را هم افزودند که چون ایشان در بینِ متخصصین معروف است، رفتن ایشان تاثیر بدی بر وجهه شرکت دارد.

🔹با این حرفها، من هم حسابِ کارِ خودم را کردم و اینکه احتمالا روزی در موقعیت این همکار شرمسار قرار بگیرم. اما من برای اینکه شرمسار نشوم هزارتوجیه و بهانه بلدم. دیروز در مصاحبه سالانه ای که با مالک و مدیرعامل شرکت داشتم (رابطه خوبی با هم داریم و معمولا نگران است من از کارم ناراضی باشم) پرسید که در فرمِ ارزیابی نوشته ای که یک سال وقت خود را صرف کاری کردی که شرکت به تو سپرده، ولی شرکت هنوز موفق به فروش محصول نشده. آیا از این بابت نارضی هستی؟ گفتم ابداً! طبعا همه طرح ها و ایده ها به درآمد زایی نمیرسد . توضیح داد که بله چنین است و گاهی مشارکت ها غیر مستقیم یا درازمدت است. ولی برخی از افراد رضایتشان در مشارکت مستقیم در درآمد زایی شرکت است. با خود گفتم: این چاه اگر برای شرکت آب نداشت برای من که نان داشت!»

https://t.iss.one/solseghalam
ارزیابی شتابزده
چنددقیقه ای درفرودگاه LaGuardia نیویورک؛ راننده می گویدهردفعه این هواپیمااینجا مینشینه کل بساطِ رانندگی واین راهها به هم میریزه! چه هوشمندی درستی بوده تفکیک پایتخت سیاسی(DC)از اقتصادی(NY) @solseghalam
✍️تهران ، نیویورک و شهر 32میلیون نفری؟
محمدرضا اسلامی

در خصوص این دو شهر ذکر چند عدد و رقم زیر حائز توجه است:

🔷 یک – نیویورک:
نیویورک بزرگترین و شلوغ ترین شهر کشور آمریکاست. جمعیت کشور آمریکا 325میلیون نفر است. جمعیت شهر نیویورک هشت ونیم میلیون نفر است. یعنی کمتر از سه درصد جمعیت کشور آمریکا در شهر نیویورک زندگی می کنند (2.6%).


🔷 دو – تهران:
جمعیت شهر تهران ، حدود هشت و نیم میلیون نفر و جمعیت استان کوچک تهران ، حدود سیزده میلیون نفر ذکر می شود. اگر جمعیت ایران را (عددی که برآورد می شود) حدود 79میلیون نفر در نظر بگیریم ، یعنی بیش از 10% مردم ایران در شهر #تهران ، یا 16% مردم کشور در "تهران و پیرامونش" ساکن شده اند. عدد بسیار درشتی است برای یک کشور به پهناوری و گستردگی ایران که زمین (قابل سکونت) بسیار دارد.

🔴 اینکه ظرفیتِ این #دشت_تهران برای تامینِ آبِ چنین جمعیت عظیمی چقدر است خودش یک بحث است. اما اینکه وقتی چنین عدد درشتی از مردم یک کشور در یک منطقه محدود جمع می شوند، کیفیت زندگی چقدر اُفت می کند ، بحثی دیگر است. در کشور پهناوری مثل ایران، نیازی به قرارگیری چنین جمعیت فشرده ای در یک منطقه محدود نیست. علاوه بر اینها در ویدئوی بالا🔺 (که چند ماه پیش در مجاورت فرودگاه لاگاردیا نیویورک گرفته شده بود) ذکر شد که عدم رفت و آمد هیأت های سیاسی به شهر نیویورک ، یکی از محاسن تفکیک «پایتختِ سیاسی» از پایتخت اقتصادی است. در همان مدتِ محدودی که دونالد ترامپ به طور کامل در واشنگتن مستقر نشده بود و (به دلیل اقامتِ خانواده اش) به نیویورک رفت و آمد داشت، تأمین هزینه های امنیتِ تردد (شامل بستن بزرگراه ها) و امنیتِ برج ترامپ در خیابان پنجم #منهتن ، صدای شهردار نیویورک را درآورد.

🔴 دلایل متعددی بر متمرکز نشدنِ مردم یک کشور در پایتخت ذکر می شود (نظیر دسترسی به امکانات بهداشتی، آموزشی ، اشتغال و... در نقاطِ دیگر کشور) ولی یکی از مهمترین دلایلِ متمرکز نشدن جمعیت در مرکز، گران بودن زندگی در پایتخت است. زندگی در نیویورک به شکل مشخصی گران است. و این گرانی فقط دلایل اقتصادی ندارد. از این سمتِ رودخانه #هودسون (در طرف نیویورک) که به سمت دیگر (در طرف نیوجرسی) می روی قیمت هر باک بنزین به شکل محسوسی ارزان تر می شود. این سمتِ تونل قیمت «یک لیتر بنزین» یک رقم است و سمت دیگرِ تونل رقمی دیگر. قیمت خانه و خوراک و ... هم به همچنین.
(و به همین سیاق قیمت ها هر چه از نیوجرسی دورتر می شوی ارزان تر می شود)

برای هر بار «ورود» به تونل هلند یا لینکلن (در ورودی نیویورک)، باید 15دلار «ورودی» پرداخت ولی برای خروج به سمت نیوجرسی، پرداخت لازم نیست! زندگی در پایتخت باید شدیداً گران باشد و این یکی از راههای جلوگیری از «متمرکز شدن جمعیت» است. حکایتِ تهران اگر برای نیویورک هم رخ داده بود، الآن نیویورک باید شهری 32میلیون نفری می بود؛ و در مجموع در "نیویورک و پیرامونش" جمعیتی 52میلیون نفری زندگی می کردند.

🔴 وقتی 10% (یا 16%) جمعیت کشوری پهناور، در یک شهر (یا منطقه محدود) #زلزله_خیز متمرکز است، این یعنی علاوه بر «افت کیفیت زندگی» و مشکل تامین #آب، بخش مهمی از سرمایه های کشور در معرض ریسک زلزله قرار گرفته است. بخش مهمی از منابع انسانی و اقتصادیِ یک کشور باید در شهرهای دیگر توزیع شده باشد.

- - - - - -

📌پی نوشت: تعداد قابل توجهی از دانشگاههای برتر آمریکا در دل شهرهای بزرگ ( یا حتی در مجاورت آنها ) قرار ندارند. برخی از دانشگاههای صاحب نام، واقعاً در نقاطی به اصطلاح "پرت" و با هوای نامناسب قرار دارند. دانشگاههایی که دانشمندان بزرگی را میزبان بوده اند. موضوعِ توزیع و پراكندگىِ آموزش در این کشور (و تاریخچه آن) ، محل بررسی و تأمل جدی است.

#نیویورک
#آمایش_سرزمین #آب #زلزله

https://t.iss.one/solseghalam
👍1
« وآن رفتنِ خوشش بین وآن گامِ آرمیده »

انگار که با این مصراع حافظ تناظر داره با این رفتن. کوتاه، آرام
خدایت رحمت کند
#مریم_میرزاخانی

#امروز_با_حافظ
...دامن کشان همی ‌شُد در شربِ زرکشیده
@solseghalam
وآن رفتن خوشش بین وآن گامِ آرمیده

شمشادِ خوش خرامش، در ناز پروَریده

دنیا وفا ندارد ای نورِ هر دو دیده

صد ماه رو، ز رَشکش، جَیبِ قَصَب دریده

...چون قطره‌هایِ شبنم بر برگ گل چکیده

#مریم_میرزاخانی
#حافظ

https://soundcloud.com/search?q=%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%20%D9%88%D9%81%D8%A7%20%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%20%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%AC%D9%88
دامن کشان همی ‌شد در شٓرْبِ زَر کشیده
صد ماه رو ز رشکش جَیْبِ قصَب دریده

📌غزل با صداى موسوى گرمارودى🔻
Forwarded from Mohammadreza Eslami
Audio
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قلم ها را شکستم

*باهدفون بشنوید

🔹یک دقیقه از آوازِ فوق العاده زیبای «همایون شجریان»و ساز «سهراب پورناظری» با تلفیقی زیبا ازهنر نستعلیق وگرافیک

🔹درباره دفترباره! 🔻
طراحی: کانال چکامه
@solseghalam
ارزیابی شتابزده
قلم ها را شکستم *باهدفون بشنوید 🔹یک دقیقه از آوازِ فوق العاده زیبای «همایون شجریان»و ساز «سهراب پورناظری» با تلفیقی زیبا ازهنر نستعلیق وگرافیک 🔹درباره دفترباره! 🔻 طراحی: کانال چکامه @solseghalam
🔷دفترباره بودم!

از صبح تا حالا صدباری این قطعه هفتاد ثانیه ای را شنیده ام. اینچنین خوب بهم چفت شدنِ یک شعر زیبا با صدایِ معرکه با موسیقیِ خوب با خوشنویسی و گرافیک عالی، واقعا کم جور می شود.

گاهی بساطِ عیش خودش جور می شود/
گاهی به صد مقدمه، ناجور می شود

🔷اما چندکلامی راجع به این غزل معطر و ناب:

🔹- یک؛ غزل شنیدن:

حافظ شناسِ بزرگ فرانسوی آقای شارل هانری دوفوشه کور (که عمرش دراز باد) تعبیر جالب توجهی در خصوص تجربه شخصی اش از ادبیات فارسی دارد و می گوید: غزل، شنیدنی است. غزل بیشتر از آنکه خواندنی باشد، شنیدنی است. روحِ غزل را ، «صدا» ست که مُسترد می کند.
نمونه و مصداق این حرف، قطعه بالا. حقِ غزل را ادا کرده این صدا.

در آن مقاله دوفوشه کور می گوید: ای ایرانیان! غزل تان را "با صدا" به دنیا بشناسانید.


🔹- دو؛ چندثانیه تجربه:

شرحِ یک تجربه ی معنوی/روحی/شخصی (یا هرچه که نامش را بگذاریم ) ظرفِ چند ثانیه و در چند کلامِ کوتاه ، بیان شده و چنان موجز است که انگار فیلمنامه ای بلند را در چند ثانیه، کسی شرح کند. که بله! جانم برات بگه، من خیلی بچه درسخون بودم و همش سرم توی کتاب و دفتر بود و قاطیِ آدم حسابی ها تا اینکه پیشانیِ روشن دلبر را که دیدم ، دفتر و کتاب رو بستم که بستم!


🔹سه ؛ دفترباره!

عجب تعبیری ساخته مولانا در اینجا. دفتر باره خیلی زیباست مثل شکم باره! و دیگر اصطلاحاتی که (عمدتاً منفی) با "...باره" ساخته می شود . ولی ذهنِ چالاک مولوی آمده و "دفتر" را (که بار معمولاً مثبتِ معنایی دارد) با "...باره" ترکیب کرده و بجای مثلاً شکم باره یا زن باره و ... گفته: من دفترباره بودم! یعنی غرقِ در خواندن بودن را به شکلی بسیار زیبا به نقدِ تلخ کشیده. و زیباتر اینکه اشاره کرده است به عطارد که در ادبیات گذشتگان، عطارد کاتب گردون است و ستاره ی اهل ادب.

من دفتر باره بودم و مثل عطارد در میانه ی اهل ادب و دانش بودم تا، پیشانیِ زیبایِ ساقی را دیدم و همه را به کناری نهادم. دیدن، بجای خواندن. شُهود، بجای سُطور. تجربه، بجای دفتر و مدرسه. همه ی این داستانها در این سه چهار مصرع کوتاه:

عطاردوار، دفترباره بودم

زِبَردستِ ادیبان می نشستم

چو دیدم لوحِ پیشانیِ ساقی

شدم مست و قلم‌ها را شکستم...


🔹چهار- لوحِ پیشانیِ ساقی:
ازاین بهتر و با سلیقه تر آیا می شود شرح کرد "سیما و چهره دلبر و دلدار" را؟ لوحِ پیشانی. کلمات در ذهنِ مولانا و در میانه سیلاب و هیاهویِ روحی اش چه رام به کف می آمده اند! یکی پیدا شده و دارد شرحِ احوالِ جنون و شیدایی اش، عاشق شدن و دلباختنش را برایت بیان می کند ولی در این میانه، اینچنین باسلیقه و وسواس کلام انتخاب می کند! لوحِ پیشانیِ ساقی، بجای صورت و سیمای یار/دلدار و ...


🔹پنج - آینده:
عمرمان اگر به روزگار باشد در آینده ها ازاین دست شکلگیری کارهای فاخر هنری را بیشتر شاهد خواهیم بود. بلوغی که در عرصه موسیقی سنتی ایرانی شکل گرفته ، چون که مدد می یابد و مستظهر است به دریایی/اقیانوسی از اشعارِ درخشان سرمستانِ میخانه تاریخ (حافظ ، مولانا ، سعدی و دیگر برادرانشان) مسببِ شکلگیریِ نمونه های خوبِ دیگری (همچون این قطعه) خواهد شد. موسیقی ای که به "محتوی" دسترسی دارد. و در این میانه، #خوشنویسی، باید که اینگونه (مثل هفتاد ثانیه بالا ) حاضرِ میدان باشد و نه غائب یا پرده نشین.

خوشنویسی، [این میراثِ چندصدساله ذهنِ ایرانی]، باید اینچنین، [به مانند این حسن سلیقه یِ کانالِ چکامه] در میانه ی میدان، "حاضر" باشد: رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...



#مولوی #موسیقی #غزل #دوفوشه_کور
#خوشنویسی

https://t.iss.one/solseghalam