✍️سهند ایرانمهر، حسین دهباشی و وزیر بهداشت و معاونش
🔷 سهند ایرانمهر چند سال است که در عرصه کارهای قلمی فعال است و حضوری مستمر در عرصه نگارش دارد. هم طبع طنز دارد و هم وسعتِ مطالعات.
حسین دهباشی هم چندین سال است که در میخانه خدمت می کند به تعبیر حافظ. هم اهل قلم است، هم وسعت مطالعات تاریخی دارد و هم با اهالی وادی سیاست حشر و نشر دارد.
سهند ایرانمهر و حسین دهباشی، دو سه کلمه با هم "گفتگو" کرده اند و در عرض چند جمله، کارشان به فحش و فحش کشی کشیده و این به سابقه (شغلِ) پدر او اشاره کرده و آن به پدر(ان) و فرزندِ این اشاره کرده و... آنچنان به خدمتِ هم رسیده اند که گویی دو خصم کهَن به هم پریده اند. چه تلخ داستانی!
این هر دو، «اهل قلم» و اهل کتاب بوده/هستند (و حسب اتفاق هر دو «اهل قدرت» هم نیستند) اما در عرض یک «گفتگو» ی ساده، کارشان به چنان زد و خورد خشن و تُندی توئیتری/تلگرامی کشیده و چنان پنجه بر صورت یکدیگر کشیدند که به جز غصه و اندوه چیزی بر قلب انسان نمی نشیند.
🔷 دکتر محسن رنانی
دکتر رنانی مقاله ای دارد تحت عنوان: «ناتوانی در گفتگو، از امیرکبیر تا شیخ شجاع» و خلاصۀ کلامش در آن مقاله این است که: «یکی از اصلیترین مولفههای بلوغ عقلانی و روحی، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی، "توانایی گفتگو" است». او پس از مروری تاریخی بر «مشکل» جاری در میان ما ایرانیان، توضیح می دهد که:
✔️امیر کبیر و ناصرالدین شاه مهارت گفتگو با یکدیگر نداشتند (ایکاش داشتند)؛
✔️محمدعلی شاه و مشروطه خواهان هم نتوانستند با یکدیگر گفتگو کنند و این دودمان قاجاران را درنوردید.
✔️رضاخان هم (با وجود خدماتی که به کشور کرد) گفتگو را نمیفهمید.
✔️رنانی می گوید: شاید اگر رضا شاه و #مدرس به عنوان رهبرِ اقلیت مجلس، مهارت گفتگو داشتند و به گونهای عقلانی با هم گفتگو کرده بودند، ایران مسیرِ دیگری را طی کرده بود.
✔️رنانی ادامه می دهد: اگر محمدرضا شاه و مصدق و یارانشان تواناییِ درانداختن گفتگوهایی عمیق و جدی و صریح و منصفانه "بین خودشان" را داشتند، راهکارهایی برای تفاهم پیدا می کردند.
✔️او سپس به داستان #مهندس_بازرگان و عزل بنی صدر اشاره می کند.
✔️رنانی در این بحث حتی به ماجرای عزل آیت الله منتظری هم اشاره می کند و تا داستان مناقشه 88 پیش می آید.
✔️این بحث در میان سلسله بحثهایی که دکتر رنانی طی این سالها طرح کرده، دیده/شنیده شد ولی شاید در مقایسه با سایر مباحث ایشان، کمتر جدی انگاشته شد.
با این عقبه، بازگردیم و نگاهی کنیم به دو فقره رویداد اخیر که در تناظر با بحث دکتر رنانی قرار دارد و در انبوه اخبار جاری گم خواهد شد:
🔷نمکی و ملک زاده
از سهند ایرانمهر و حسین دهباشی بگذریم و به فقره بعدی بپردازیم؛ گفتگوی معاون وزیر بهداشت با رفیق/رئیس سابقش. یک پزشک و یک داروساز، که حسب اتفاق هر دو سالها تجربه تخصصی و سالها فعالیتهای عالیِ علمی داشته اند. این دو در یک ویژگی دیگر هم مشترک هستند: در بحران #کرونا، هر دو متولّی مدیریت #سلامت کشور هستند.
این دو متخصص عالیرُتبه چنان عقیم از گفتگو «با یکدیگر» هستند که حرفهایشان به یکدیگر را «در رسانه» و «مقابل دیدگان مردم» می زنند. حرف نه! پنجه بر صورت هم می کشند.
🔷 از رنجی که می بریم
زمانی که در مدارس ابتدایی ژاپنی تدریس می کردم، مهمترین انگیزه از حضور در فضای مدرسه این بود که بفهمم آن #ژاپن رویایی و آرمانی (که می خواستیم اسلامی اش را بسازیم)، در مدارسش چه رخ می دهد که خروجیِ بخشِ صنعتش، می شود تویوتا و هوندا؟
گمانم آن بود که شاید «کودک ژاپنی» خیلی متفاوت با کودک ایرانی است. شگفت آنکه پس از چند ماه متوجه شدم که در سالهای نخست کودکی، تفاوتِ چندانی بین رفتارهای کودک ژاپنی با #کودک_ایرانی نیست. در هر کلاس، چند بچۀ شیطان و بازیگوش بودند. چند بچۀ گوشه گیر و ساکت هم بودند. نظم در مدرسه ژاپنی عالی است ولی مدارسِ منظم، در ایران هم کم نداریم. پس ماجرا چیست که در انتهای مسیر، خروجیِ ما آن می شود که دو پزشک عالیرتبه آنگونه با هم صحبت می کنند و دو روشنفکر اینگونه؟
🔷 تویوتا
از زمان #مشروطه تا به امروز، ما ایرانیان در تلاش و تکاپو برای اصلاح ساختارهای #حاکمیتی هستیم (که البته امر مثبتی است) ولی هر گونه ساختارِ حاکمیتی هم که برقرار شود تا زمانی که سطحِ گفتگو میان ما در حد نمکی و ملک زاده، دهباشی و ایرانمهر... است از میانِ ما «شرکت» بیرون نخواهد آمد. نامهایی همچون تویوتا، فیس بوک، اَپل، سونی و... نامهایی است که بر روی «شرکت» ها گذاشته شده و #شرکت، یعنی چند نفر «انسان» که می توانند سالها با هم #تولید_ثروت کنند و اختلافاتشان را با گفتگو حل کنند.
...
افسوس
مايی كه می خواستیم
زمین را
مهدِ مهربانی کنیم
خود نتوانستیم با هم مهربان باشیم!
#برتولت_برشت
t.iss.one/solesghalam
▪️▪️▪️
*خبرآنلاین مورخ ۵ دی ۱۳۹۹
🔷 سهند ایرانمهر چند سال است که در عرصه کارهای قلمی فعال است و حضوری مستمر در عرصه نگارش دارد. هم طبع طنز دارد و هم وسعتِ مطالعات.
حسین دهباشی هم چندین سال است که در میخانه خدمت می کند به تعبیر حافظ. هم اهل قلم است، هم وسعت مطالعات تاریخی دارد و هم با اهالی وادی سیاست حشر و نشر دارد.
سهند ایرانمهر و حسین دهباشی، دو سه کلمه با هم "گفتگو" کرده اند و در عرض چند جمله، کارشان به فحش و فحش کشی کشیده و این به سابقه (شغلِ) پدر او اشاره کرده و آن به پدر(ان) و فرزندِ این اشاره کرده و... آنچنان به خدمتِ هم رسیده اند که گویی دو خصم کهَن به هم پریده اند. چه تلخ داستانی!
این هر دو، «اهل قلم» و اهل کتاب بوده/هستند (و حسب اتفاق هر دو «اهل قدرت» هم نیستند) اما در عرض یک «گفتگو» ی ساده، کارشان به چنان زد و خورد خشن و تُندی توئیتری/تلگرامی کشیده و چنان پنجه بر صورت یکدیگر کشیدند که به جز غصه و اندوه چیزی بر قلب انسان نمی نشیند.
🔷 دکتر محسن رنانی
دکتر رنانی مقاله ای دارد تحت عنوان: «ناتوانی در گفتگو، از امیرکبیر تا شیخ شجاع» و خلاصۀ کلامش در آن مقاله این است که: «یکی از اصلیترین مولفههای بلوغ عقلانی و روحی، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی، "توانایی گفتگو" است». او پس از مروری تاریخی بر «مشکل» جاری در میان ما ایرانیان، توضیح می دهد که:
✔️امیر کبیر و ناصرالدین شاه مهارت گفتگو با یکدیگر نداشتند (ایکاش داشتند)؛
✔️محمدعلی شاه و مشروطه خواهان هم نتوانستند با یکدیگر گفتگو کنند و این دودمان قاجاران را درنوردید.
✔️رضاخان هم (با وجود خدماتی که به کشور کرد) گفتگو را نمیفهمید.
✔️رنانی می گوید: شاید اگر رضا شاه و #مدرس به عنوان رهبرِ اقلیت مجلس، مهارت گفتگو داشتند و به گونهای عقلانی با هم گفتگو کرده بودند، ایران مسیرِ دیگری را طی کرده بود.
✔️رنانی ادامه می دهد: اگر محمدرضا شاه و مصدق و یارانشان تواناییِ درانداختن گفتگوهایی عمیق و جدی و صریح و منصفانه "بین خودشان" را داشتند، راهکارهایی برای تفاهم پیدا می کردند.
✔️او سپس به داستان #مهندس_بازرگان و عزل بنی صدر اشاره می کند.
✔️رنانی در این بحث حتی به ماجرای عزل آیت الله منتظری هم اشاره می کند و تا داستان مناقشه 88 پیش می آید.
✔️این بحث در میان سلسله بحثهایی که دکتر رنانی طی این سالها طرح کرده، دیده/شنیده شد ولی شاید در مقایسه با سایر مباحث ایشان، کمتر جدی انگاشته شد.
با این عقبه، بازگردیم و نگاهی کنیم به دو فقره رویداد اخیر که در تناظر با بحث دکتر رنانی قرار دارد و در انبوه اخبار جاری گم خواهد شد:
🔷نمکی و ملک زاده
از سهند ایرانمهر و حسین دهباشی بگذریم و به فقره بعدی بپردازیم؛ گفتگوی معاون وزیر بهداشت با رفیق/رئیس سابقش. یک پزشک و یک داروساز، که حسب اتفاق هر دو سالها تجربه تخصصی و سالها فعالیتهای عالیِ علمی داشته اند. این دو در یک ویژگی دیگر هم مشترک هستند: در بحران #کرونا، هر دو متولّی مدیریت #سلامت کشور هستند.
این دو متخصص عالیرُتبه چنان عقیم از گفتگو «با یکدیگر» هستند که حرفهایشان به یکدیگر را «در رسانه» و «مقابل دیدگان مردم» می زنند. حرف نه! پنجه بر صورت هم می کشند.
🔷 از رنجی که می بریم
زمانی که در مدارس ابتدایی ژاپنی تدریس می کردم، مهمترین انگیزه از حضور در فضای مدرسه این بود که بفهمم آن #ژاپن رویایی و آرمانی (که می خواستیم اسلامی اش را بسازیم)، در مدارسش چه رخ می دهد که خروجیِ بخشِ صنعتش، می شود تویوتا و هوندا؟
گمانم آن بود که شاید «کودک ژاپنی» خیلی متفاوت با کودک ایرانی است. شگفت آنکه پس از چند ماه متوجه شدم که در سالهای نخست کودکی، تفاوتِ چندانی بین رفتارهای کودک ژاپنی با #کودک_ایرانی نیست. در هر کلاس، چند بچۀ شیطان و بازیگوش بودند. چند بچۀ گوشه گیر و ساکت هم بودند. نظم در مدرسه ژاپنی عالی است ولی مدارسِ منظم، در ایران هم کم نداریم. پس ماجرا چیست که در انتهای مسیر، خروجیِ ما آن می شود که دو پزشک عالیرتبه آنگونه با هم صحبت می کنند و دو روشنفکر اینگونه؟
🔷 تویوتا
از زمان #مشروطه تا به امروز، ما ایرانیان در تلاش و تکاپو برای اصلاح ساختارهای #حاکمیتی هستیم (که البته امر مثبتی است) ولی هر گونه ساختارِ حاکمیتی هم که برقرار شود تا زمانی که سطحِ گفتگو میان ما در حد نمکی و ملک زاده، دهباشی و ایرانمهر... است از میانِ ما «شرکت» بیرون نخواهد آمد. نامهایی همچون تویوتا، فیس بوک، اَپل، سونی و... نامهایی است که بر روی «شرکت» ها گذاشته شده و #شرکت، یعنی چند نفر «انسان» که می توانند سالها با هم #تولید_ثروت کنند و اختلافاتشان را با گفتگو حل کنند.
...
افسوس
مايی كه می خواستیم
زمین را
مهدِ مهربانی کنیم
خود نتوانستیم با هم مهربان باشیم!
#برتولت_برشت
t.iss.one/solesghalam
▪️▪️▪️
*خبرآنلاین مورخ ۵ دی ۱۳۹۹
✍️ادامه ی سریال دستبوسی:
مُشتِ عبدالکریم سروش به حدادعادل و گلشنی
🔹ماجرای دستبوسیِ خانم فرح ادامه پیدا کرد و متوقف نشد! در ادامۀ آن بحثی که #احمدی_نژاد براه انداخت و حدادعادل را به دستبوسی ملکه منتسب کرد (و رنجش خاطر حدادعادل را باعث شد)، دکتر سروش هم از آن سوی عالم خاموش ننشست و وارد میدان شد و گفت:
نه تنها حدادعادل (احتمالا) با فرح می پریده که دکتر گلشنی «هم» چنین بوده و شرم باد اگر که گلشنی به ریاست فرهنگستان علوم برسد.
در ادامۀ ماجراهای این سريال، چند نکته دیگر مطرح می شود:
🔴آیا نیاز به ورودِ دکتر سروش به این بحث بود؟
قبل از پرداختن به این سوال، مروری بر همین چند هفتۀ گذشته داشته باشیم:
✔️مدتی پیش سهند ایرانمهر و حسین دهباشی با هم به تندی سخن گفتند. (و چه تندی)
✔️وزیر بهداشت و معاون وزیر بهداشت هم به همان سیاق به خدمت هم رسیدند. (و مقابل میلیونها نفر، یکدیگر را بیسواد خطاب کردند)
✔️مدتی بعد ویدئویی منتشرشد که صادق زیباکلام و خسرو معتضد هم به همان شیوه همدیگر را مشت و مال می دادند.
(به عربده و فریاد، یکدیگر را "دروغگو" خطاب می کردند)
✔️چند روز بعد یکی آمد در تلویزیون و (در نقد آنها که قبولشان ندارد) دربرنامه زنده گفت «برخی شیرِ خر خورده اند».
✔️چند روز بعد، حدادعادل و احمدی نژاد به همان روش به حسابِ همدیگر رسیدند.
✅ و حال امروز:
دکتر سروش به حساب دکتر گلشنی (استاد دانشگاه شریف) و دکتر حدادعادل رسیده.
براستی چه عصاره ای در آب و خاک ایران زمین است که اینگونه همه به هم در حال نزاع و پرخاشیم؟
(و اینها -لیست بالا- تحصیلکردگانِ ما، «فیزیک خوانده» و «فلسفه خوانده» هستند)
🔷به روزگار جوانی، با گروهی از مهندسین در کارِ ساختنِ برج میلاد بودیم. در آن پروژۀ دشوار، متوجه شدم اصلِ انرژیِ پروژه (نه به حل مشکلاتِ سازه، بلکه) صرفِ دعواهای میان پیمانکار و کارفرما می شود. جوان بودیم و خام. کمی گذشت دیدیم که درمیان خودِ همان شرکتِ پیمانکار هم، اصل انرژی صرفِ دعواهای داخلی می شود. کمی جلوتر رفتیم و حبذا! در میان خودِ کارفرما هم بیشترِ انرژی صَرف دعواهای داخلی (مثلا معاون فنی با معاون اجرایی) می شد.
«پروژه» (و بتن ریزی و رسیدن به ارتفاع ۴۳۵ متری آسمان) اولویتِ دوم بود. اولویتِ اول، دعواهایِ داخلیِ ما بود!
بعد از برج میلاد به پروژه راه آهن اصفهان-شیراز رفتم. حیرت زده، شاهد بودم که کندنِ تونلها و ترانشه هایِ چندهزارمتری در سرمای گردنه کولی کُش اینقدر سخت نیست که حل وفصل دعواهایِ میان مدیران وزارت راه.
✳️با همه احترامی که به حضور دکتر سروش دارم (و از کلاسهای مولوی شناسی ایشان بسیار آموخته ام) ولی نخستین باری که پس از #کرونا ایشان را ببینم خواهم پرسید: چه نیازی به ورود به این #سریال_دستبوسی بود؟
آیا ما ایرانیان، کم جَدل با هم داریم؟
دکتر گلشنی در دهۀ هشتم زندگی است. او، هر چه که کرده از نیک و بد، ولی ایّامِ دهر بر او گذشته است. 1399 نیازی نبود او را لت زدن.
حدادعادل هم اینهمه سال مصدر امور گوناگون بوده؛ در تمام این سالها، هرگز محبوبِ قلوب مردمان نشد و نبود (البته محبوب قلوب نبودن، نه دلیل بر خوبی است و نه دلیل بر بدی؛ صرفا یک گزاره است). حال آیا لازم بود که شما هم او را باز بنوازید؟ ایکاش شأنِ ماجرا را به همان حدِ احمدی نژاد وانهاده بودید.
🔹دکتر سروش عزیز، ایام و سالهایی بر ما ایرانیان گذشت و احوالاتمان در این سالها بِه نگشته است. رشدِ ما ایرانیان در هیچ چیز به اندازۀ «رشدِ جدل و منازعه باهمدیگر» نبوده است.
(مثلا) در میان اهالیِ همان کابینه احمدی نژاد اگر برویم و ببینیم که کدامشان با کدامشان خوب است؟ خواهیم دید هیچ یک! هر یکی به دیگری نسبتهایی می دهد فراتر از فحشهایی که معاون وزیربهداشت و آقای وزیر فعلی (دو تحصیلکردۀ متخصص بهداشتِ جسم و روان) به هم نثار کردند.
و اساسا در مملکت ما، چه کسی با چه کسی خوب است؟!
در سرتاسر ایران کجا می توان پنج ایرانی پیدا کرد که کاری را باهم شروع کرده باشند و توانسته باشند سالیان طولانی بدون مشاجره و منازعه، باهم سپری کرده باشند؟ حتی همان برادران خیامی هم نتوانستند باهمدیگر بسازند. و سالها پس از خیامی ها، امروز که دیگر این «سن زدگیِ ناسازگاری» بدتر هم شده است.
🔹کلام آخر در این بحث، «پاسخ چندهزار کلمه ای» است که آقای حدادعادل به دکتر سروش داده(لینک). احتمالا بیش از ده ساعت وقت، صرفِ نگارش آن متن شده است. بزرگوار! آقای حدادعادل، اگر زخمِ یک کلام و چند جمله از دکتر سروش تا این حد عمیق است که ساعتها برایش وقت صرف می کنید، پس چرا آن روزها که احمدی نژاد حرمت پیر وجوان نگاه نمی داشت و رگبار اتهام را به افراد می بست، صرفا تماشا کردید؟
ناموسِ عشق و پردۀ عشاق می درند
عیبِ جوان و سرزنشِ پیر می کنند
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند؟
پنهان خورید باده، که تعزیر میکنند(!)
#حافظ
t.iss.one/solseghalam
مُشتِ عبدالکریم سروش به حدادعادل و گلشنی
🔹ماجرای دستبوسیِ خانم فرح ادامه پیدا کرد و متوقف نشد! در ادامۀ آن بحثی که #احمدی_نژاد براه انداخت و حدادعادل را به دستبوسی ملکه منتسب کرد (و رنجش خاطر حدادعادل را باعث شد)، دکتر سروش هم از آن سوی عالم خاموش ننشست و وارد میدان شد و گفت:
نه تنها حدادعادل (احتمالا) با فرح می پریده که دکتر گلشنی «هم» چنین بوده و شرم باد اگر که گلشنی به ریاست فرهنگستان علوم برسد.
در ادامۀ ماجراهای این سريال، چند نکته دیگر مطرح می شود:
🔴آیا نیاز به ورودِ دکتر سروش به این بحث بود؟
قبل از پرداختن به این سوال، مروری بر همین چند هفتۀ گذشته داشته باشیم:
✔️مدتی پیش سهند ایرانمهر و حسین دهباشی با هم به تندی سخن گفتند. (و چه تندی)
✔️وزیر بهداشت و معاون وزیر بهداشت هم به همان سیاق به خدمت هم رسیدند. (و مقابل میلیونها نفر، یکدیگر را بیسواد خطاب کردند)
✔️مدتی بعد ویدئویی منتشرشد که صادق زیباکلام و خسرو معتضد هم به همان شیوه همدیگر را مشت و مال می دادند.
(به عربده و فریاد، یکدیگر را "دروغگو" خطاب می کردند)
✔️چند روز بعد یکی آمد در تلویزیون و (در نقد آنها که قبولشان ندارد) دربرنامه زنده گفت «برخی شیرِ خر خورده اند».
✔️چند روز بعد، حدادعادل و احمدی نژاد به همان روش به حسابِ همدیگر رسیدند.
✅ و حال امروز:
دکتر سروش به حساب دکتر گلشنی (استاد دانشگاه شریف) و دکتر حدادعادل رسیده.
براستی چه عصاره ای در آب و خاک ایران زمین است که اینگونه همه به هم در حال نزاع و پرخاشیم؟
(و اینها -لیست بالا- تحصیلکردگانِ ما، «فیزیک خوانده» و «فلسفه خوانده» هستند)
🔷به روزگار جوانی، با گروهی از مهندسین در کارِ ساختنِ برج میلاد بودیم. در آن پروژۀ دشوار، متوجه شدم اصلِ انرژیِ پروژه (نه به حل مشکلاتِ سازه، بلکه) صرفِ دعواهای میان پیمانکار و کارفرما می شود. جوان بودیم و خام. کمی گذشت دیدیم که درمیان خودِ همان شرکتِ پیمانکار هم، اصل انرژی صرفِ دعواهای داخلی می شود. کمی جلوتر رفتیم و حبذا! در میان خودِ کارفرما هم بیشترِ انرژی صَرف دعواهای داخلی (مثلا معاون فنی با معاون اجرایی) می شد.
«پروژه» (و بتن ریزی و رسیدن به ارتفاع ۴۳۵ متری آسمان) اولویتِ دوم بود. اولویتِ اول، دعواهایِ داخلیِ ما بود!
بعد از برج میلاد به پروژه راه آهن اصفهان-شیراز رفتم. حیرت زده، شاهد بودم که کندنِ تونلها و ترانشه هایِ چندهزارمتری در سرمای گردنه کولی کُش اینقدر سخت نیست که حل وفصل دعواهایِ میان مدیران وزارت راه.
✳️با همه احترامی که به حضور دکتر سروش دارم (و از کلاسهای مولوی شناسی ایشان بسیار آموخته ام) ولی نخستین باری که پس از #کرونا ایشان را ببینم خواهم پرسید: چه نیازی به ورود به این #سریال_دستبوسی بود؟
آیا ما ایرانیان، کم جَدل با هم داریم؟
دکتر گلشنی در دهۀ هشتم زندگی است. او، هر چه که کرده از نیک و بد، ولی ایّامِ دهر بر او گذشته است. 1399 نیازی نبود او را لت زدن.
حدادعادل هم اینهمه سال مصدر امور گوناگون بوده؛ در تمام این سالها، هرگز محبوبِ قلوب مردمان نشد و نبود (البته محبوب قلوب نبودن، نه دلیل بر خوبی است و نه دلیل بر بدی؛ صرفا یک گزاره است). حال آیا لازم بود که شما هم او را باز بنوازید؟ ایکاش شأنِ ماجرا را به همان حدِ احمدی نژاد وانهاده بودید.
🔹دکتر سروش عزیز، ایام و سالهایی بر ما ایرانیان گذشت و احوالاتمان در این سالها بِه نگشته است. رشدِ ما ایرانیان در هیچ چیز به اندازۀ «رشدِ جدل و منازعه باهمدیگر» نبوده است.
(مثلا) در میان اهالیِ همان کابینه احمدی نژاد اگر برویم و ببینیم که کدامشان با کدامشان خوب است؟ خواهیم دید هیچ یک! هر یکی به دیگری نسبتهایی می دهد فراتر از فحشهایی که معاون وزیربهداشت و آقای وزیر فعلی (دو تحصیلکردۀ متخصص بهداشتِ جسم و روان) به هم نثار کردند.
و اساسا در مملکت ما، چه کسی با چه کسی خوب است؟!
در سرتاسر ایران کجا می توان پنج ایرانی پیدا کرد که کاری را باهم شروع کرده باشند و توانسته باشند سالیان طولانی بدون مشاجره و منازعه، باهم سپری کرده باشند؟ حتی همان برادران خیامی هم نتوانستند باهمدیگر بسازند. و سالها پس از خیامی ها، امروز که دیگر این «سن زدگیِ ناسازگاری» بدتر هم شده است.
🔹کلام آخر در این بحث، «پاسخ چندهزار کلمه ای» است که آقای حدادعادل به دکتر سروش داده(لینک). احتمالا بیش از ده ساعت وقت، صرفِ نگارش آن متن شده است. بزرگوار! آقای حدادعادل، اگر زخمِ یک کلام و چند جمله از دکتر سروش تا این حد عمیق است که ساعتها برایش وقت صرف می کنید، پس چرا آن روزها که احمدی نژاد حرمت پیر وجوان نگاه نمی داشت و رگبار اتهام را به افراد می بست، صرفا تماشا کردید؟
ناموسِ عشق و پردۀ عشاق می درند
عیبِ جوان و سرزنشِ پیر می کنند
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند؟
پنهان خورید باده، که تعزیر میکنند(!)
#حافظ
t.iss.one/solseghalam
Forwarded from ارزیابی شتابزده (Mohammadreza Eslami)
✍️شب قدر و سکوت: او صدای بلند را دوست ندارد!
(کرونا و احیا)
🔷 پرده اول- تُن صدا برایش مهم است!
آنچه از گفته هایش پیداست اینکه شدیدا به جوهرۀ صدا حساس است. صدای بلند (جَهْر) را جوری، و نجوا را جور دیگری می شنود. گفته که مرا به صدایی «آرام وآهسته» یاد کنید (دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْل)
🔷 پرده دوم- نجوا را دوست ندارد!
وقتی دو نفر از بنی آدم با همدیگر صحبت می کنند، اگر که پچ پچ کنند و گفتگویشان چنان باشد که "نجوا گونه" باشد، اینچنین سخن گفتنِ درگوشی را دوست ندارد. نه تنها دوست ندارد، بلکه بیزار است. گفتگوی محرمانه و نجوا، از شیطان است (إِنَّما النَّجْوىٰ مِنَ الشَّيطان!) و باعث اندوهگین شدنِ اطرافیان.
🔷 پرده سوم- نجوا را دوست دارد!
ولی وقتی که ماجرا به لحظۀ گفتگویِ انسان با پروردگار می رسد، «نجوا» را دوست دارد. صدایِ آهسته را دوست دارد.
زمزمه را خوش دارد.
زمزمه، آنگونه که حافظ در سحرگاهِ شیراز داشت (به خدا که جرعه ای دِه، تو به حافظِ سحرخیز...)، یا آن حالت که عطار به سحرگاهِ آسمان نیشابور می نشسته و آهسته در مخالفِ سه گاه نجوا می کرد:
به هر راهی که دانستم، فرو رفتم به بویِ تو/
کنون عاجز فرو ماندم، رَهی دیگر نمی دانم...!
🔷 پرده چهارم- کرونا و شب قدر
امسال لحظات قدر و سکوتِ سحرگاه، (آن سکون و آن نجوا)، همراه شده با «خلوتی مضاعف».
همراه شده با توفیقی اجباری. بجای شنیدن دعا از بلندگو، و بجای خواندن دعا در همهمه، سکوت است و زمزمه.
سحر است و خلوتی اجباری.
و زهی توفیق! گویی حکایتِ همان جمله شده است که گفته بود "فُرادا" به نزدِ من خواهید آمد: وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرادىٰ.
"یکایک" به سوی ما باز آمدید آن گونه که اول بار شما را بیافریدیم و آنچه را که (از مال و جاه) به شما داده بودیم همه را پشت سر وانهادید...
🔷 پرده پنجم- یا صاحبَ کلِّ نَجوا
در دعای جوشن فرازی زیباست که او را با این نام خطاب می کند: «یا صاحبَ کلّ نجوا». ای آنکه بر هر زمزمه ای آگاه و گواهی.
یا صاحِبَ كُلِّ نَجْوَى | یَا مُنْتَهَى كُلِّ شَكْوَى. اى مطلع از هر نجوا و راز ، و اى مُنتهاى هر شکایت.
مثل روشنای یک غروب زیبا که گذرِ باد در میان گندمزار روحِ شیدای عطار را به زمزمه می نشاند، در این سحَر و سکوت و تنهایی به زمزمۀ نامهایش نشستن . کجاست دل شوریدۀ حافظ تا حافظانه بگوید: «قدحی پر شراب کن| دورِ فلک درنگ ندارد، شتاب کن!...»
▪️▪️▪️
#کرونا همه را خانه نشین کرده و (از میان انبوهِ آزمونهای جدیدی که برای بشر به عرصه آورده،) این هم آزمونی است برای اهالی ایمان که بی کلیسا و بی کنیسه، تا چقدر و تا کجا، بی همهمه و به زمزمه می توانند به نجوا با "صاحبِ نجوا" بنشینند؟!
من صحبتِ شب تا سُحوری کِی توانم؟! برای من که چهار رکعتِ چهار دقیقه ای می شود "نماز با شک" که رکعتِ دوّم به سوّم بودم یا سوّم به چهارم، احیا؟ احیایِ تنهایی؟!
کرونا و شبهای قدر، (همچون دیگر پرده های این ماجرای ویروس)، تجربه ای بدیع است.
این بار نمی توان در سیلِ جمعیت گم شد. خودت هستی و خودت. نه حکایتِ آن خسی در میقات است و نه کسی در میعاد. سکوت است و فُرادا. عطار است که خسته از همه رَه ها و گذرها، آمده و بر کرانۀ کویر نشسته و می گوید:
«رهی دیگر نمی دانم... نمی دانم»
یا منْ یَسْمَعُ النَّجْوى | یا منْ یُنْقِذُ الْغَرْقى
یا دلیل المتحیّرین.
✍️محمدرضا اسلامی
https://t.iss.one/solseghalam
*این یادداشت در خبرآنلاین امروز +
(کرونا و احیا)
🔷 پرده اول- تُن صدا برایش مهم است!
آنچه از گفته هایش پیداست اینکه شدیدا به جوهرۀ صدا حساس است. صدای بلند (جَهْر) را جوری، و نجوا را جور دیگری می شنود. گفته که مرا به صدایی «آرام وآهسته» یاد کنید (دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْل)
🔷 پرده دوم- نجوا را دوست ندارد!
وقتی دو نفر از بنی آدم با همدیگر صحبت می کنند، اگر که پچ پچ کنند و گفتگویشان چنان باشد که "نجوا گونه" باشد، اینچنین سخن گفتنِ درگوشی را دوست ندارد. نه تنها دوست ندارد، بلکه بیزار است. گفتگوی محرمانه و نجوا، از شیطان است (إِنَّما النَّجْوىٰ مِنَ الشَّيطان!) و باعث اندوهگین شدنِ اطرافیان.
🔷 پرده سوم- نجوا را دوست دارد!
ولی وقتی که ماجرا به لحظۀ گفتگویِ انسان با پروردگار می رسد، «نجوا» را دوست دارد. صدایِ آهسته را دوست دارد.
زمزمه را خوش دارد.
زمزمه، آنگونه که حافظ در سحرگاهِ شیراز داشت (به خدا که جرعه ای دِه، تو به حافظِ سحرخیز...)، یا آن حالت که عطار به سحرگاهِ آسمان نیشابور می نشسته و آهسته در مخالفِ سه گاه نجوا می کرد:
به هر راهی که دانستم، فرو رفتم به بویِ تو/
کنون عاجز فرو ماندم، رَهی دیگر نمی دانم...!
🔷 پرده چهارم- کرونا و شب قدر
امسال لحظات قدر و سکوتِ سحرگاه، (آن سکون و آن نجوا)، همراه شده با «خلوتی مضاعف».
همراه شده با توفیقی اجباری. بجای شنیدن دعا از بلندگو، و بجای خواندن دعا در همهمه، سکوت است و زمزمه.
سحر است و خلوتی اجباری.
و زهی توفیق! گویی حکایتِ همان جمله شده است که گفته بود "فُرادا" به نزدِ من خواهید آمد: وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرادىٰ.
"یکایک" به سوی ما باز آمدید آن گونه که اول بار شما را بیافریدیم و آنچه را که (از مال و جاه) به شما داده بودیم همه را پشت سر وانهادید...
🔷 پرده پنجم- یا صاحبَ کلِّ نَجوا
در دعای جوشن فرازی زیباست که او را با این نام خطاب می کند: «یا صاحبَ کلّ نجوا». ای آنکه بر هر زمزمه ای آگاه و گواهی.
یا صاحِبَ كُلِّ نَجْوَى | یَا مُنْتَهَى كُلِّ شَكْوَى. اى مطلع از هر نجوا و راز ، و اى مُنتهاى هر شکایت.
مثل روشنای یک غروب زیبا که گذرِ باد در میان گندمزار روحِ شیدای عطار را به زمزمه می نشاند، در این سحَر و سکوت و تنهایی به زمزمۀ نامهایش نشستن . کجاست دل شوریدۀ حافظ تا حافظانه بگوید: «قدحی پر شراب کن| دورِ فلک درنگ ندارد، شتاب کن!...»
▪️▪️▪️
#کرونا همه را خانه نشین کرده و (از میان انبوهِ آزمونهای جدیدی که برای بشر به عرصه آورده،) این هم آزمونی است برای اهالی ایمان که بی کلیسا و بی کنیسه، تا چقدر و تا کجا، بی همهمه و به زمزمه می توانند به نجوا با "صاحبِ نجوا" بنشینند؟!
من صحبتِ شب تا سُحوری کِی توانم؟! برای من که چهار رکعتِ چهار دقیقه ای می شود "نماز با شک" که رکعتِ دوّم به سوّم بودم یا سوّم به چهارم، احیا؟ احیایِ تنهایی؟!
کرونا و شبهای قدر، (همچون دیگر پرده های این ماجرای ویروس)، تجربه ای بدیع است.
این بار نمی توان در سیلِ جمعیت گم شد. خودت هستی و خودت. نه حکایتِ آن خسی در میقات است و نه کسی در میعاد. سکوت است و فُرادا. عطار است که خسته از همه رَه ها و گذرها، آمده و بر کرانۀ کویر نشسته و می گوید:
«رهی دیگر نمی دانم... نمی دانم»
یا منْ یَسْمَعُ النَّجْوى | یا منْ یُنْقِذُ الْغَرْقى
یا دلیل المتحیّرین.
✍️محمدرضا اسلامی
https://t.iss.one/solseghalam
*این یادداشت در خبرآنلاین امروز +
✍️چند کلامی با آنها که جمعه کنکور دادند
سلام. خدا قوت! خسته نباشید. این یادداشت برای شماست که دیروز کنکور داده اید:
🔹هفته ای که گذشت برای یکی از کلاسهای مقطع لیسانس، از یک سخنران میهمان دعوت کردم که در کلاس حاضر شود و دربارۀ کارهایش با دانشجویانم صحبت کند. #کرونا این امکان رو فراهم کرده که دعوت از سخنران به کلاسها آسان شود.
افراد عموما از منزل کار می کنند و لذا می توانند که فرصتی را برای سخنرانی در یک کلاس برای خودشون فراهم کنند. (ترم قبل از آقای کوین موهر، طراح معروف سازه های بلندمرتبه در کالیفرنیا دعوت کردم که در کلاس طراحی سازه فولادی سخنرانی کرد و پروژه هایش برای بچه ها بسیار هیجان انگیز بود)
میهمان این هفته، خانم میشل نِیوکامر از آزمایشگاه لارنس دانشگاه برکلی بود و قرار بود در خصوص پروژه های محیط زیستی که در این آزمایشگاه کار می کنند برای دانشجوها حرف بزنه.
قبل از آمدنِ میشل به کلاس آنلاین، دقایقی برای بچه ها توضیح دادم که «آزمایشگاه لارنس» یکی از آزمایشگاههای صاحبنام دنیا محسوب می شه. تا امروز چهارده برندۀ جایزه نوبل از این آزمایشگاه بوده اند! هیجده تن از افرادی که «جایزۀ سال علوم» رو کسب کردن کسانی بودن که در آنجا کار کرده اند. پروژه های پژوهشی آزمایشگاه لارنس، از گرانترین طرحهای تحقیقاتی محسوب می شوند.
🔹خانم میشل به کلاس آمد و حدود چهل دقیقه در مورد پروژۀ آتش جنگلهای کالیفرنیا و اثراتِ اون روی «کیفیت آب» این مناطق، حرف زد. نکته جالبی که از این جلسه در خاطر ماندگار شد اینکه در پایان صحبتها یکی از دانشجوها از میشل سوال کرد که: چه شد که به سَمت دکترا در رشته محیط زیست رفتید؟ پاسخ او جالب بود. گفت:
«لیسانس من هیچ ارتباطی با بحثهای فنی و مهندسی نداشته! در رزومۀ من منعکس شده که من لیسانس رو زبان فرانسه خوندم(!) و بعد از پایان لیسانس مدتی سر کار رفتم، ولی یک «احساس عدم رضایت از خودم» داشتم
Dissatisfaction
از خودم سوال می کردم که: قراره تویِ زندگیت چکار کنی؟ شغلت قراره «چه کاری برای جامعه ات» بکنه؟
این احساسِ عدمِ رضایت (از خود) باعث شد که به این نتیجه برسم که «دنبال چیزی بیشتر از این» هستم و بروم و یک سری واحدهای فیزیک و ریاضی و علوم پایه رو در
Community College
بگذرونم».
(توضیح اینکه) "کامیونیتی کالج" ها در آمریکا، مراکز آموزش عالی ای هستن که رتبه پائینی دارن و ورود به اونها سخت نیست. میشل رفته بود و اونجا تعدادی واحد گذرونده بود تا بتونه با مباحث زمین شناسی آشنا بشه و بعد، وارد دورۀ کارشناسی ارشد در بحث زمین شناسی(گرایش منابع آب) بشه. بعد از اینکه کارشناسی ارشد رو با موفقیت گذرونده بود وارد دورۀ دکترای محیط زیست شده بود و به قدری خوب کار کرده بود که بعد از پایان تحصیلش در سازمان ناسا استخدام شده بود. حالا هم بعد از چندسال کار در ناسا، در «آزمایشگاه لارنس» (یعنی در یکی از برترین پژوهشگاههای دنیا) برای خودش یک گروهِ پژوهشی داره و فاندهای درشتی جذب کرده و...
آزمایشگاهی با 14 برندۀ جایزه نوبل!
▪️▪️▪️
🔹فوق العاده از این حرفهای میشل به وجد آمده بودم. چون بارها شده بود که هنگام تدریس، در چهرۀ بعضی از بچه های لیسانس بی انگیزه بودن رو می دیدم. بچه ها با چشم خودشون دیدن که اگه بخواهی «دنبال چیزی بیشتر از این» باشی، راه تا همچین سطوحی برایت باز می شه.
🔹حرفهای میشل من رو به یاد سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» انداخت (Better Call Saul). سریال فوق العاده ای که بعد از «برکینگ بد» ساخته شد. در اون سریال یک نقش اول مرد (جیمی) و یک نقش اول زن (کیم) هستن که هر دو «همزمان با استخدام» و کار در قسمت بایگانی(!) دفتر حقوقی، میرن و درس می خونند و موفق می شوند که برایِ خودشون «دفتر وکالت» و شرکت ثبت کنن. در یکی از سکانسهای سریال، وقتی که مدیرعامل یک شرکت حقوقی بزرگ از کیم می پرسه که: «چه شد که از کار در زیرزمین بایگانیِ یک شرکت، خودت رو به اینجا رسوندی که برای خودت شرکت تاسیس کنی؟» دختر جواب می ده: «دنبال چیزی بیشتر از اون زندگی بودم».
البته میان این دو نفر، «جیمی» میره و میشه وکیل آدم بدها، ولی دخترِ قصّه ما، روی اصول و ارزشهای خودش زندگی می کنه و خودساختگی رو ادامه می ده و ...
🔹عزیزم! واقعیت اینه که کنکور، تحصیلات، رشته و رتبه دانشگاه در موفقیت آدمها مؤثره، اما در دنیای امروز «مسیرِ رشد» بسیار فراخ و باز هست. اینکه در چه رشته ای قبول بشی و کجا و کدوم دانشگاه درس بخونی، یک قسمتِ ماجراست، اما مهم اینه که مسیر «خودساختگی» رو برای خودت به جدیت ادامه بدی. چیزی مشابه تادائو آندوی ژاپنی که از رانندۀ تریلی بودن در جاده های ژاپن، خودش رو کشاند به سمتِ برترین معمار شدن، یا چیزی مشابه این خانم میشل که از لیسانس زبان فرانسه، خودش رو کشاند به سمتِ دانشمندی جهانی شدن...
اصلِ ماجرا، بعد از کنکوره!
و راهِ رشد، بازه.
t.iss.one/solseghalam
سلام. خدا قوت! خسته نباشید. این یادداشت برای شماست که دیروز کنکور داده اید:
🔹هفته ای که گذشت برای یکی از کلاسهای مقطع لیسانس، از یک سخنران میهمان دعوت کردم که در کلاس حاضر شود و دربارۀ کارهایش با دانشجویانم صحبت کند. #کرونا این امکان رو فراهم کرده که دعوت از سخنران به کلاسها آسان شود.
افراد عموما از منزل کار می کنند و لذا می توانند که فرصتی را برای سخنرانی در یک کلاس برای خودشون فراهم کنند. (ترم قبل از آقای کوین موهر، طراح معروف سازه های بلندمرتبه در کالیفرنیا دعوت کردم که در کلاس طراحی سازه فولادی سخنرانی کرد و پروژه هایش برای بچه ها بسیار هیجان انگیز بود)
میهمان این هفته، خانم میشل نِیوکامر از آزمایشگاه لارنس دانشگاه برکلی بود و قرار بود در خصوص پروژه های محیط زیستی که در این آزمایشگاه کار می کنند برای دانشجوها حرف بزنه.
قبل از آمدنِ میشل به کلاس آنلاین، دقایقی برای بچه ها توضیح دادم که «آزمایشگاه لارنس» یکی از آزمایشگاههای صاحبنام دنیا محسوب می شه. تا امروز چهارده برندۀ جایزه نوبل از این آزمایشگاه بوده اند! هیجده تن از افرادی که «جایزۀ سال علوم» رو کسب کردن کسانی بودن که در آنجا کار کرده اند. پروژه های پژوهشی آزمایشگاه لارنس، از گرانترین طرحهای تحقیقاتی محسوب می شوند.
🔹خانم میشل به کلاس آمد و حدود چهل دقیقه در مورد پروژۀ آتش جنگلهای کالیفرنیا و اثراتِ اون روی «کیفیت آب» این مناطق، حرف زد. نکته جالبی که از این جلسه در خاطر ماندگار شد اینکه در پایان صحبتها یکی از دانشجوها از میشل سوال کرد که: چه شد که به سَمت دکترا در رشته محیط زیست رفتید؟ پاسخ او جالب بود. گفت:
«لیسانس من هیچ ارتباطی با بحثهای فنی و مهندسی نداشته! در رزومۀ من منعکس شده که من لیسانس رو زبان فرانسه خوندم(!) و بعد از پایان لیسانس مدتی سر کار رفتم، ولی یک «احساس عدم رضایت از خودم» داشتم
Dissatisfaction
از خودم سوال می کردم که: قراره تویِ زندگیت چکار کنی؟ شغلت قراره «چه کاری برای جامعه ات» بکنه؟
این احساسِ عدمِ رضایت (از خود) باعث شد که به این نتیجه برسم که «دنبال چیزی بیشتر از این» هستم و بروم و یک سری واحدهای فیزیک و ریاضی و علوم پایه رو در
Community College
بگذرونم».
(توضیح اینکه) "کامیونیتی کالج" ها در آمریکا، مراکز آموزش عالی ای هستن که رتبه پائینی دارن و ورود به اونها سخت نیست. میشل رفته بود و اونجا تعدادی واحد گذرونده بود تا بتونه با مباحث زمین شناسی آشنا بشه و بعد، وارد دورۀ کارشناسی ارشد در بحث زمین شناسی(گرایش منابع آب) بشه. بعد از اینکه کارشناسی ارشد رو با موفقیت گذرونده بود وارد دورۀ دکترای محیط زیست شده بود و به قدری خوب کار کرده بود که بعد از پایان تحصیلش در سازمان ناسا استخدام شده بود. حالا هم بعد از چندسال کار در ناسا، در «آزمایشگاه لارنس» (یعنی در یکی از برترین پژوهشگاههای دنیا) برای خودش یک گروهِ پژوهشی داره و فاندهای درشتی جذب کرده و...
آزمایشگاهی با 14 برندۀ جایزه نوبل!
▪️▪️▪️
🔹فوق العاده از این حرفهای میشل به وجد آمده بودم. چون بارها شده بود که هنگام تدریس، در چهرۀ بعضی از بچه های لیسانس بی انگیزه بودن رو می دیدم. بچه ها با چشم خودشون دیدن که اگه بخواهی «دنبال چیزی بیشتر از این» باشی، راه تا همچین سطوحی برایت باز می شه.
🔹حرفهای میشل من رو به یاد سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» انداخت (Better Call Saul). سریال فوق العاده ای که بعد از «برکینگ بد» ساخته شد. در اون سریال یک نقش اول مرد (جیمی) و یک نقش اول زن (کیم) هستن که هر دو «همزمان با استخدام» و کار در قسمت بایگانی(!) دفتر حقوقی، میرن و درس می خونند و موفق می شوند که برایِ خودشون «دفتر وکالت» و شرکت ثبت کنن. در یکی از سکانسهای سریال، وقتی که مدیرعامل یک شرکت حقوقی بزرگ از کیم می پرسه که: «چه شد که از کار در زیرزمین بایگانیِ یک شرکت، خودت رو به اینجا رسوندی که برای خودت شرکت تاسیس کنی؟» دختر جواب می ده: «دنبال چیزی بیشتر از اون زندگی بودم».
البته میان این دو نفر، «جیمی» میره و میشه وکیل آدم بدها، ولی دخترِ قصّه ما، روی اصول و ارزشهای خودش زندگی می کنه و خودساختگی رو ادامه می ده و ...
🔹عزیزم! واقعیت اینه که کنکور، تحصیلات، رشته و رتبه دانشگاه در موفقیت آدمها مؤثره، اما در دنیای امروز «مسیرِ رشد» بسیار فراخ و باز هست. اینکه در چه رشته ای قبول بشی و کجا و کدوم دانشگاه درس بخونی، یک قسمتِ ماجراست، اما مهم اینه که مسیر «خودساختگی» رو برای خودت به جدیت ادامه بدی. چیزی مشابه تادائو آندوی ژاپنی که از رانندۀ تریلی بودن در جاده های ژاپن، خودش رو کشاند به سمتِ برترین معمار شدن، یا چیزی مشابه این خانم میشل که از لیسانس زبان فرانسه، خودش رو کشاند به سمتِ دانشمندی جهانی شدن...
اصلِ ماجرا، بعد از کنکوره!
و راهِ رشد، بازه.
t.iss.one/solseghalam
profiles.lbl.gov
Michelle Newcomer Profile | Lawrence Berkeley National Lab
View the Lawrence Berkeley National Lab profile of Michelle Newcomer. Including their publications and grants.
✍️ویروسی که ترامپ را به زمین زد، ولی بازار مسکن را به زمین نزد
🖊محمدرضا اسلامی
🔷در اواسط سومین سال ریاست جمهوری دونالد ترامپ، همه چیز در اوج بود و او سرمست از بهترین اوضاعِ اشتغال در کشورش، هر جا که می رفت در سخنرانی تاکید می کرد که: نرخ بیکاری در کمتر شرایط خود (%3.7) از زمان بحران اقتصادی 2008 است. در همه جا تابلویِ «استخدام می کنیم» به چشم می خورد و همه چیز بر وفق مُراد بود!
کسی تصورش را هم نمی کرد که چند ماه بعد، کشور با چالشی به اسم ویروس #کرونا مواجه شده و آن رونقِ شگفت اقتصادی، با رکود همراه شود.
ابتدای کار، صحبت از «مرگ صدهزار آمریکایی» مطرح می شد (که برای بسیاری غیر قابل باور بود) ولی تا زمان انتخابات، بیش از چهارصدهزار شهروند آمریکایی جان خود را از دست دادند و میلیونها نفر هم شغل خود را.
🔷عملا ترکیب سه گانۀ ویروس کرونا، باراک اوباما و برنی سندرز، دست در دست هم توانستند دولت ترامپ را دولتِ مستعجل کنند. دونالد، جزء معدود روسایِ جمهوری یک دوره ای شد.
🔷در همان اوایل شروع کرونا، بسیاری از اقتصاددانان پیش بینی می کردند که بازار مِلک و #مسکن، دچار یک رُکود دیگر خواهد شد. با گسترش #بیکاری در کشور، این پیش بینی قوّتِ بیشتری گرفت و همه انتظار یک رکودِ شدید در بحث ساخت و ساز و معاملات مسکن را داشتند.
🔷اکنون، در اواسط جولای 2021 (اواخر تیرماه 1400) شاهد آنیم که برخلاف تمامِ آن پیش بینیها، رونقِ شگفت آوری در بازار مسکن و معاملات املاک ایالات متحده رخ داده است! و از قضا سرکنگبین صفرا فزوده.
✔️دفاتر فنی و مهندسی، استخدام می کنند و سفارش کار در حوزه طراحیِ معماری و سازه با رونق همراه است.
✔️انجمن ملی سازندگان مسکن اعلام کرده که از رونق بازار «مطمئن» هستند.
✔️بسیاری از خانه هایی که اخیرا برای فروش اعلام می شوند، با قیمتی «بالاتر از قیمت پیشنهادی (از طرف مالک)» به فروش می روند!
یعنی اینقدر خریدار در بازار هست (و آنقدر رقابت برای خریدِ یک خانه شکل می گیرد) که در بسیاری از مواقع، خانه با قیمتی 20 تا 30 درصد بالاتر از قیمتِ پیشنهادیِ مالک(!) به فروش می رسد.
🔷در این مقاله ای که اخیرا منتشر شده آمده: «در منطقه خلیج سانفرانسیسکو، دیگر کسی تعجب نمی کند اگر بشنوند که یک خانه با "یک میلیون دلار بالاتر از قیمتِ پیشنهادی" (!) به فروش برسد» (لینک)
🔷چرا چنین است؟
بحثِ اقتصاد مسکن، یک موضوع فنی-تخصصی است اما در مجموع، کرونا نشان داد که «تاب آوری» اقتصاد آمریکا در ماجرای این ویروس، فراتر از انتظار بوده است. برای داشتنِ یک تصویر کلی از اقتصاد آمریکا، خوب است که آن را با سایر اقتصادها مقایسه کنیم؛
در سال گذشته:
▪️تولید ناخالص داخلی آمریکا: حدود 21 هزار میلیارد دلار بوده است
(Gross Domestic Product - GDP)
مقایسه این عدد با اقتصاد #ژاپن دیدِ خوبی به ما می دهد:
▪️سال گذشته GDP ژاپن 5هزار میلیارد دلار بوده است. (یعنی یک چهارم اقتصاد آمریکا)
▪️اقتصاد هند، نصفِ اقتصاد ژاپن است!
*یعنی اگر «چهار تا کشورِ ژاپن» با هم جمع شوند (یا هشت کشور هند)، GDP آنها معادلِ اقتصاد کشور آمریکا خواهند شد.
▪️اقتصاد #آلمان، کوچکتر از 4هزار میلیارد دلار است.
*یعنی بیش از «پنج کشور آلمان» باید با هم جمع شوند تا بتوانند یک اقتصادِ 21هزار میلیارد دلاری را درست کنند!
🔷 مثالِ #آلمان و #ژاپن از این جهت است که این دو کشور نمادِ «تولید» محسوب می شوند.
▪️ اقتصادِ تمامِ کشورهای اروپایی (حوزه یورو) جمعا با همدیگر، حدود 17 ه م د است.
در این بحث، وقتی دیدِ روشنتری خواهیم داشت که نگاهی به ابعاد اقتصاد #چین هم داشته باشیم:
▪️برآوردهای بانک جهانی این است که GDP اقتصاد چین (سال گذشته) حدود 15 ه م د بوده است.
☑️⭕️ تحلیل و تجویز راهبردی:
رصد کردنِ جریان اتفاقاتِ اقتصادی در کشورهای مختلف، امری ضروری است و باعث می شود که بتوانیم استراتژی صحیح را نسبت به تحولات آینده لحاظ کنیم.
مثلاً اخیراً آقای جهانگیری، معاون اول دولت فعلی، گفته است: «ما انتظار نداشتیم که حتی هند و چین هم نفت از ایران نخرند». دلیلِ این گونه متعجب شدنها و «انتظار نداشتن» ها، عدمِ شناختِ صحیح ما از دنیاست.
اکنون، مسئلۀ احیای اقتصاد آمریکا از #کرونا باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد. ضروری است که بدانیم اقتصاد آمریکا یک اقتصاد چندوجهی و پیچیده است که شدیدا با کشورهای دیگر ممزوج است. حضور و مشارکتِ شرکتهای بین المللی در شکلگیریِ آن موثر بوده و اساسا ورودِ دائمِ نیروی انسانی جوان و پرانرژی از همۀ ملل دنیا، باعث شده که تولید ناخالص این کشور مبتنی بر یک اقتصادِ جزیره ای/محدود نباشد.
زودتر از این باید می فهمیدیم که مثلا #هند، تجارتِ با یک اقتصادِ 21هزار میلیارد دلاری را بخاطر #اقتصاد_ایران که ابعادش حدود 400میلیارد دلار است رها نمی کند.
🔴خبرآنلاین 28 تیر 1400
t.iss.one/solseghalam
🖊محمدرضا اسلامی
🔷در اواسط سومین سال ریاست جمهوری دونالد ترامپ، همه چیز در اوج بود و او سرمست از بهترین اوضاعِ اشتغال در کشورش، هر جا که می رفت در سخنرانی تاکید می کرد که: نرخ بیکاری در کمتر شرایط خود (%3.7) از زمان بحران اقتصادی 2008 است. در همه جا تابلویِ «استخدام می کنیم» به چشم می خورد و همه چیز بر وفق مُراد بود!
کسی تصورش را هم نمی کرد که چند ماه بعد، کشور با چالشی به اسم ویروس #کرونا مواجه شده و آن رونقِ شگفت اقتصادی، با رکود همراه شود.
ابتدای کار، صحبت از «مرگ صدهزار آمریکایی» مطرح می شد (که برای بسیاری غیر قابل باور بود) ولی تا زمان انتخابات، بیش از چهارصدهزار شهروند آمریکایی جان خود را از دست دادند و میلیونها نفر هم شغل خود را.
🔷عملا ترکیب سه گانۀ ویروس کرونا، باراک اوباما و برنی سندرز، دست در دست هم توانستند دولت ترامپ را دولتِ مستعجل کنند. دونالد، جزء معدود روسایِ جمهوری یک دوره ای شد.
🔷در همان اوایل شروع کرونا، بسیاری از اقتصاددانان پیش بینی می کردند که بازار مِلک و #مسکن، دچار یک رُکود دیگر خواهد شد. با گسترش #بیکاری در کشور، این پیش بینی قوّتِ بیشتری گرفت و همه انتظار یک رکودِ شدید در بحث ساخت و ساز و معاملات مسکن را داشتند.
🔷اکنون، در اواسط جولای 2021 (اواخر تیرماه 1400) شاهد آنیم که برخلاف تمامِ آن پیش بینیها، رونقِ شگفت آوری در بازار مسکن و معاملات املاک ایالات متحده رخ داده است! و از قضا سرکنگبین صفرا فزوده.
✔️دفاتر فنی و مهندسی، استخدام می کنند و سفارش کار در حوزه طراحیِ معماری و سازه با رونق همراه است.
✔️انجمن ملی سازندگان مسکن اعلام کرده که از رونق بازار «مطمئن» هستند.
✔️بسیاری از خانه هایی که اخیرا برای فروش اعلام می شوند، با قیمتی «بالاتر از قیمت پیشنهادی (از طرف مالک)» به فروش می روند!
یعنی اینقدر خریدار در بازار هست (و آنقدر رقابت برای خریدِ یک خانه شکل می گیرد) که در بسیاری از مواقع، خانه با قیمتی 20 تا 30 درصد بالاتر از قیمتِ پیشنهادیِ مالک(!) به فروش می رسد.
🔷در این مقاله ای که اخیرا منتشر شده آمده: «در منطقه خلیج سانفرانسیسکو، دیگر کسی تعجب نمی کند اگر بشنوند که یک خانه با "یک میلیون دلار بالاتر از قیمتِ پیشنهادی" (!) به فروش برسد» (لینک)
🔷چرا چنین است؟
بحثِ اقتصاد مسکن، یک موضوع فنی-تخصصی است اما در مجموع، کرونا نشان داد که «تاب آوری» اقتصاد آمریکا در ماجرای این ویروس، فراتر از انتظار بوده است. برای داشتنِ یک تصویر کلی از اقتصاد آمریکا، خوب است که آن را با سایر اقتصادها مقایسه کنیم؛
در سال گذشته:
▪️تولید ناخالص داخلی آمریکا: حدود 21 هزار میلیارد دلار بوده است
(Gross Domestic Product - GDP)
مقایسه این عدد با اقتصاد #ژاپن دیدِ خوبی به ما می دهد:
▪️سال گذشته GDP ژاپن 5هزار میلیارد دلار بوده است. (یعنی یک چهارم اقتصاد آمریکا)
▪️اقتصاد هند، نصفِ اقتصاد ژاپن است!
*یعنی اگر «چهار تا کشورِ ژاپن» با هم جمع شوند (یا هشت کشور هند)، GDP آنها معادلِ اقتصاد کشور آمریکا خواهند شد.
▪️اقتصاد #آلمان، کوچکتر از 4هزار میلیارد دلار است.
*یعنی بیش از «پنج کشور آلمان» باید با هم جمع شوند تا بتوانند یک اقتصادِ 21هزار میلیارد دلاری را درست کنند!
🔷 مثالِ #آلمان و #ژاپن از این جهت است که این دو کشور نمادِ «تولید» محسوب می شوند.
▪️ اقتصادِ تمامِ کشورهای اروپایی (حوزه یورو) جمعا با همدیگر، حدود 17 ه م د است.
در این بحث، وقتی دیدِ روشنتری خواهیم داشت که نگاهی به ابعاد اقتصاد #چین هم داشته باشیم:
▪️برآوردهای بانک جهانی این است که GDP اقتصاد چین (سال گذشته) حدود 15 ه م د بوده است.
☑️⭕️ تحلیل و تجویز راهبردی:
رصد کردنِ جریان اتفاقاتِ اقتصادی در کشورهای مختلف، امری ضروری است و باعث می شود که بتوانیم استراتژی صحیح را نسبت به تحولات آینده لحاظ کنیم.
مثلاً اخیراً آقای جهانگیری، معاون اول دولت فعلی، گفته است: «ما انتظار نداشتیم که حتی هند و چین هم نفت از ایران نخرند». دلیلِ این گونه متعجب شدنها و «انتظار نداشتن» ها، عدمِ شناختِ صحیح ما از دنیاست.
اکنون، مسئلۀ احیای اقتصاد آمریکا از #کرونا باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد. ضروری است که بدانیم اقتصاد آمریکا یک اقتصاد چندوجهی و پیچیده است که شدیدا با کشورهای دیگر ممزوج است. حضور و مشارکتِ شرکتهای بین المللی در شکلگیریِ آن موثر بوده و اساسا ورودِ دائمِ نیروی انسانی جوان و پرانرژی از همۀ ملل دنیا، باعث شده که تولید ناخالص این کشور مبتنی بر یک اقتصادِ جزیره ای/محدود نباشد.
زودتر از این باید می فهمیدیم که مثلا #هند، تجارتِ با یک اقتصادِ 21هزار میلیارد دلاری را بخاطر #اقتصاد_ایران که ابعادش حدود 400میلیارد دلار است رها نمی کند.
🔴خبرآنلاین 28 تیر 1400
t.iss.one/solseghalam
Forwarded from دین، فرهنگ، جامعه | محسنحسام مظاهری (محسنحسام مظاهری)
تصاویری از مراسم تعویض پرچم حرم رضوی به نام "آیین اذن عزا" (۱۸ مرداد ۱۴۰۰):
نمونهای از مدیریت نمایشی و شعاری سازمانهای رسمی مذهبی
یک محوطه را با حفاظهای میلهای محصور کردهاند و داخل آن افراد با فاصله و ماسک نشستهاند و خدام هم کنترل میکنند. اما بیرون از حصار، جمعیت دیگر مردم درهم تنیده مشغول تماشای برنامه اند.
در روزهایی که مشهد از شدت بحران مرگ، سیاه شده، تولیت آستان قدس این مراسم را برگزار میکند. جالب آنکه سخنران مراسم هم رئیس سازمان تبلیغات اسلامی است.
جالبتر آنکه در همین ایام "العتبه العباسیه المقدسه" رسما اعلام کرد که بهدلیل شیوع کرونا مراسم تعویض پرچم حرم حضرت عباس را بدون جمعیت برگزار خواهد کرد. (قابل توجه کسانی که به عدم شیوع کرونا در عتبات معتقدند.)
منبع عکسها: خبرگزاریهای فارس، مهر و ایسنا
+
اطلاعیه عتبه عباسی
#کرونا_و_مناسک
#کرونا_و_دین
#چالش_محرم۱۴۰۰
۱۴۰۰/۰۵/۱۹
@mohsenhesammazaheri
نمونهای از مدیریت نمایشی و شعاری سازمانهای رسمی مذهبی
یک محوطه را با حفاظهای میلهای محصور کردهاند و داخل آن افراد با فاصله و ماسک نشستهاند و خدام هم کنترل میکنند. اما بیرون از حصار، جمعیت دیگر مردم درهم تنیده مشغول تماشای برنامه اند.
در روزهایی که مشهد از شدت بحران مرگ، سیاه شده، تولیت آستان قدس این مراسم را برگزار میکند. جالب آنکه سخنران مراسم هم رئیس سازمان تبلیغات اسلامی است.
جالبتر آنکه در همین ایام "العتبه العباسیه المقدسه" رسما اعلام کرد که بهدلیل شیوع کرونا مراسم تعویض پرچم حرم حضرت عباس را بدون جمعیت برگزار خواهد کرد. (قابل توجه کسانی که به عدم شیوع کرونا در عتبات معتقدند.)
منبع عکسها: خبرگزاریهای فارس، مهر و ایسنا
+
اطلاعیه عتبه عباسی
#کرونا_و_مناسک
#کرونا_و_دین
#چالش_محرم۱۴۰۰
۱۴۰۰/۰۵/۱۹
@mohsenhesammazaheri
✍️ شهردار شدنِ زاکانی اتفاقِ بسیار مبارکی است!
🔹احتمالا این روزها زاکانی بسیار خوشحال است که اخبارِ #طالبان و #کرونا و... باعث شده تا خبرِ شهردار شدنِ او از مرکزِ توجه رسانه ها و اذهان عمومی "دور" شود. حیرت و تعجبی که برای بسیاری از افراد با شنیدنِ خبر انتخاب/انتصاب زاکانی به سِمت شهردار پایتخت رخ داد، با اخبار تاسف بار موج پنجم کرونا و فرار اشرف غنی و... به حاشیه رفت. اما شهردار شدن زاکانی به این دلایل امر بسیار مبارکی است:
1️⃣- وقتی بدنۀ برج میلاد را به کسی که در عمرش درگیرِ صد مترمکعب بتن ریزی «نبوده» نشان بدهی و بگویی در اینجا سی هزار متر مکعب بتن ریخته شده، با چشمانی بی فروغ و بی هیچ واکنشی درچهره به تو نگاه می کند. شهردار شدنِ امثال زاکانی که یک عمر بر روی صندلی، در حالِ نظریه پردازی بوده اند معادل این است که آن چهره بی واکنش را برداری و بِبری وسطِ کارگاه بتن ریزی و بگویی حالا بتن بریز!
وقتی که چهار سال درگیرِ بتن ریزی شد، سمبادۀ روزگار و سختیِ کار به او خواهد آموخت که «واقعیتِ کار» یعنی چه؟ و خواهد آموخت که قدری «با احتیاط» سخن بگوید.
2️⃣- جنسِ کارِ شهرداری، یک کار بسیار پرتنش و عملیاتی است. امثال زاکانی همیشه در حاشیۀ امن نشسته اند و همیشه براحتی دیگران را نقد کرده اند. با اینکه شهردار شدنِ این تیپ افراد باعث آسیب به شهر می شود ولی فرصت بسیار مناسبی است که قدری با سمبادۀ کارهای «واقعی» و سخت، پرداخته شوند و از «عالمِ ادعا» فاصله بگیرند.
3️⃣- یکی دو ماه بعد از اینکه ماهِ عسلِ خوشحالی و خشنودیِ از «شهردار شدم» گذشت، هر روز صبح زاکانی باید به این فکر کند که «آخرِ این ماه» برای پرداخت «حقوقِ کارکنانِ شهرداری» چه کنم؟!
اوایل کار احتمالا با همان لبخند ملیح و چهرۀ سرشار از اطمینان، رو به معاونش «دستور» خواهد داد که فلان قطعه زمین را بفروشید و حقوق این ماه را بدهید... ولی مگر چند بار می توان زمین فروخت؟ و مگر چقدر می شود از اموال شهرداری برای «پرداخت حقوق» حراج کرد؟ یک ماه و دو ماه نیست که!
آن آقای زاکانی یکباره می بیند که همزمان با پرداخت حقوقها، باید شبکه #مترو را هم توسعه داد و بسیار زشت است اگر چهار سال بگذرد و بگویند در مدتِ شهرداریِ زاکانی فقط سه کیلومتر خط مترو احداث شده!
پس باز با همان لبخند پر طمانینه به مدیر توسعه قطار شهری دستور می دهد که «مترو بسازید». ولی مدیر اجرایی مترو گزارشی روی میز زاکانی خواهد گذاشت و خواهد گفت که در 1402 به سی هزارمیلیارد تومان بودجه نیاز داریم. آن زاکانی ای که نمی داند حقوق کارکنان را چطور باید بدهد، سی هزار میلیارد تومان از کجا بیاورد؟... آن لبخند ملیح در اینجای کار، قدری کمرنگ خواهد شد. اما ماجرا هنوز ادامه دارد:
4️⃣- احتمالا زاکانی یک سفر به #توکیو خواهد رفت. آنجا #شهردار_توکیو میزبانش خواهد بود و او را به بازدید از اتاق مدیریت کنترلِ شبکه قطار شهری و ترافیک توکیو خواهد برد. زاکانی با دهان باز و حیرت زده نگاه خواهد کرد که در کشوری که #نفت نداشته اند چطور صدها کیلومتر شبکه قطار شهری (روی زمین و زیر زمین) احداث کرده اند و چطور متوسط میزان #تاخیر قطار در توکیو دو ثانیه است و چطور فاصله زمانیِ عبور واگنها از یکدیگر 2 دقیقه است؟
این لحظۀ طلایی بسیار ارزشمندی است. زاکانیِ تا قبل از این، اگر به بازدید از توکیو می رفت، یک سفر تفریحی/کاری برایش محسوب می شُد، اما این اولین باری است که زاکانیِ ایستاده در اتاقِ مدیریت ترافیک شهر توکیو، دارد با خودش فکر می کند: «خب حقوق کارکنان رو از کجا میدن؟ اینهمه پول برای ساخت مترو در کشورِ بدون نفت چطور فراهم کردن؟»
5️⃣- پلاسکو، شبکه مترو، سیلاب، پرداخت حقوق کارمندان، احداث بزرگراه و... اینها مسائل «واقعی» است و مواجه شدنِ تیپولوژیِ امثال زاکانی (که عادت کرده اند در پای کولر و از کنار گودِ کُشتی فریاد برآورند)، امر مبارکی است.
6️⃣- زاکانی اگر شانس بیاورد در این چهار سال #زلزله ای در تهران نخواهد آمد، اما اگر شانس با او یار نباشد و گسلهای تهران تصمیم به جُنبیدن بگیرند، متوجه خواهد شد که «مدیریت بحران» چه کار تخصصی ای است. و سازمان مدیریت بحرانِ شهر تهران جایی نیست که «یکی از رفقا» را آنجا بگماریم! بلکه «زلزله تهران» به زاکانی (و امثال زاکانی) خواهد آموخت که باید از «متخصص» استفاده کنند. نه از جبهه پایداری.
7️⃣- احتمالا زاکانی یک سفر هم به پاریس خواهد رفت. آنجا زاکانی متوجه می شود که جدای از مترو، و جدای از حقوق کارکنان، و جدای از زلزله، و جدای از احداث تونل و بزرگراه... و جدای از هر فرایندِ مکانیکی، «روح شهر» هم مهم است. احتمالا به این نتیجه خواهد رسید که برای اینکه شهر بانشاط و با طراوت باشد «باید فکر کرد».
8️⃣- گذشت 4 سال «به احتمال زیاد» باعث خواهد شد که همفکران زاکانی برای «شهردارِ بعدی» قدری بیشتر «فکر» کنند.
🌐t.iss.one/solseghalam
🔹احتمالا این روزها زاکانی بسیار خوشحال است که اخبارِ #طالبان و #کرونا و... باعث شده تا خبرِ شهردار شدنِ او از مرکزِ توجه رسانه ها و اذهان عمومی "دور" شود. حیرت و تعجبی که برای بسیاری از افراد با شنیدنِ خبر انتخاب/انتصاب زاکانی به سِمت شهردار پایتخت رخ داد، با اخبار تاسف بار موج پنجم کرونا و فرار اشرف غنی و... به حاشیه رفت. اما شهردار شدن زاکانی به این دلایل امر بسیار مبارکی است:
1️⃣- وقتی بدنۀ برج میلاد را به کسی که در عمرش درگیرِ صد مترمکعب بتن ریزی «نبوده» نشان بدهی و بگویی در اینجا سی هزار متر مکعب بتن ریخته شده، با چشمانی بی فروغ و بی هیچ واکنشی درچهره به تو نگاه می کند. شهردار شدنِ امثال زاکانی که یک عمر بر روی صندلی، در حالِ نظریه پردازی بوده اند معادل این است که آن چهره بی واکنش را برداری و بِبری وسطِ کارگاه بتن ریزی و بگویی حالا بتن بریز!
وقتی که چهار سال درگیرِ بتن ریزی شد، سمبادۀ روزگار و سختیِ کار به او خواهد آموخت که «واقعیتِ کار» یعنی چه؟ و خواهد آموخت که قدری «با احتیاط» سخن بگوید.
2️⃣- جنسِ کارِ شهرداری، یک کار بسیار پرتنش و عملیاتی است. امثال زاکانی همیشه در حاشیۀ امن نشسته اند و همیشه براحتی دیگران را نقد کرده اند. با اینکه شهردار شدنِ این تیپ افراد باعث آسیب به شهر می شود ولی فرصت بسیار مناسبی است که قدری با سمبادۀ کارهای «واقعی» و سخت، پرداخته شوند و از «عالمِ ادعا» فاصله بگیرند.
3️⃣- یکی دو ماه بعد از اینکه ماهِ عسلِ خوشحالی و خشنودیِ از «شهردار شدم» گذشت، هر روز صبح زاکانی باید به این فکر کند که «آخرِ این ماه» برای پرداخت «حقوقِ کارکنانِ شهرداری» چه کنم؟!
اوایل کار احتمالا با همان لبخند ملیح و چهرۀ سرشار از اطمینان، رو به معاونش «دستور» خواهد داد که فلان قطعه زمین را بفروشید و حقوق این ماه را بدهید... ولی مگر چند بار می توان زمین فروخت؟ و مگر چقدر می شود از اموال شهرداری برای «پرداخت حقوق» حراج کرد؟ یک ماه و دو ماه نیست که!
آن آقای زاکانی یکباره می بیند که همزمان با پرداخت حقوقها، باید شبکه #مترو را هم توسعه داد و بسیار زشت است اگر چهار سال بگذرد و بگویند در مدتِ شهرداریِ زاکانی فقط سه کیلومتر خط مترو احداث شده!
پس باز با همان لبخند پر طمانینه به مدیر توسعه قطار شهری دستور می دهد که «مترو بسازید». ولی مدیر اجرایی مترو گزارشی روی میز زاکانی خواهد گذاشت و خواهد گفت که در 1402 به سی هزارمیلیارد تومان بودجه نیاز داریم. آن زاکانی ای که نمی داند حقوق کارکنان را چطور باید بدهد، سی هزار میلیارد تومان از کجا بیاورد؟... آن لبخند ملیح در اینجای کار، قدری کمرنگ خواهد شد. اما ماجرا هنوز ادامه دارد:
4️⃣- احتمالا زاکانی یک سفر به #توکیو خواهد رفت. آنجا #شهردار_توکیو میزبانش خواهد بود و او را به بازدید از اتاق مدیریت کنترلِ شبکه قطار شهری و ترافیک توکیو خواهد برد. زاکانی با دهان باز و حیرت زده نگاه خواهد کرد که در کشوری که #نفت نداشته اند چطور صدها کیلومتر شبکه قطار شهری (روی زمین و زیر زمین) احداث کرده اند و چطور متوسط میزان #تاخیر قطار در توکیو دو ثانیه است و چطور فاصله زمانیِ عبور واگنها از یکدیگر 2 دقیقه است؟
این لحظۀ طلایی بسیار ارزشمندی است. زاکانیِ تا قبل از این، اگر به بازدید از توکیو می رفت، یک سفر تفریحی/کاری برایش محسوب می شُد، اما این اولین باری است که زاکانیِ ایستاده در اتاقِ مدیریت ترافیک شهر توکیو، دارد با خودش فکر می کند: «خب حقوق کارکنان رو از کجا میدن؟ اینهمه پول برای ساخت مترو در کشورِ بدون نفت چطور فراهم کردن؟»
5️⃣- پلاسکو، شبکه مترو، سیلاب، پرداخت حقوق کارمندان، احداث بزرگراه و... اینها مسائل «واقعی» است و مواجه شدنِ تیپولوژیِ امثال زاکانی (که عادت کرده اند در پای کولر و از کنار گودِ کُشتی فریاد برآورند)، امر مبارکی است.
6️⃣- زاکانی اگر شانس بیاورد در این چهار سال #زلزله ای در تهران نخواهد آمد، اما اگر شانس با او یار نباشد و گسلهای تهران تصمیم به جُنبیدن بگیرند، متوجه خواهد شد که «مدیریت بحران» چه کار تخصصی ای است. و سازمان مدیریت بحرانِ شهر تهران جایی نیست که «یکی از رفقا» را آنجا بگماریم! بلکه «زلزله تهران» به زاکانی (و امثال زاکانی) خواهد آموخت که باید از «متخصص» استفاده کنند. نه از جبهه پایداری.
7️⃣- احتمالا زاکانی یک سفر هم به پاریس خواهد رفت. آنجا زاکانی متوجه می شود که جدای از مترو، و جدای از حقوق کارکنان، و جدای از زلزله، و جدای از احداث تونل و بزرگراه... و جدای از هر فرایندِ مکانیکی، «روح شهر» هم مهم است. احتمالا به این نتیجه خواهد رسید که برای اینکه شهر بانشاط و با طراوت باشد «باید فکر کرد».
8️⃣- گذشت 4 سال «به احتمال زیاد» باعث خواهد شد که همفکران زاکانی برای «شهردارِ بعدی» قدری بیشتر «فکر» کنند.
🌐t.iss.one/solseghalam
✍️رئیس سازمان سیا
(مساله اوکراین و روسیه)
محمدرضا اسلامی
🔵جو بایدن از ژانویه گذشته به عنوان رئیس جمهور آمریکا آغاز به کار کرد. از آن روز، توجه ذهنی دموکراتها به «مسئله روسیه» را می توان در انتخاب رئیس سازمان سیا (CIA) متجلی دید.
🔵در روند اتفاقات اخیر روسیه، جو بایدن و بزرگانِ حزب دموکرات، به شدت تحت تاثیر دیدگاههای سازمان سیا بوده اند و حتی برخی از سفرهای اخیر رئیس سیا به مسکو در خبرها رسانه ای شد. لذا ضروری است که برای دریافت دیدگاه دموکراتها به موضوع، قدری به دیدگاههای فعلی سیا در خصوص روسیه توجه کنیم.
✳️ابتدا به این سوال بپردازیم که رئیس سازمان CIA کیست و گذشته اش چیست؟
سازمان امنیت مرکزی آمریکا یا سی.آی.ای، اسمی است که ممکن است به آن (با توجه به گذشته اش) صرفاً از منظر "سازمان" نگاه کنیم و چندان به "نقش اشخاص" در آن نپردازیم. اما اتفاقات اخیر و نقش فعال آقای #ویلیام_برنز بهانه ای است که به موضوع از منظر "منابع انسانی" نگاهی کنیم.
1️⃣نکته اول در این بحث این است که بدانیم او قبلا یک دیپلمات (با سابقه) بوده است. بِرنز سفیر آمریکا در روسیه و اُردن بوده، و این نکته از این منظر جالب توجه است که بایدن کسی را به عنوان «رئیس سازمان امنیت کشور» انتخاب کرد که (با مدرک دکترای روابط بین الملل از دانشگاه آکسفورد) "مسکو" را به خوبی می شناسد؛ ولی شناختش از روسیه نه از روی کتابها و مقالات، بلکه از روی حضورِ میدانی در قامتِ یک دیپلمات در روسیه بوده است.
2️⃣به عنوان نکته دوم به این سوال بپردازیم که دیدگاههای این ولیام برنز در خصوص اوکراین و روسیه چگونه است؟
یکی از بهترین زمانها برای شناخت انسانها وقتی است که فرد از قدرت به کنار افتاده باشد. این🔻 فایل صحبتهای ولیام برنز با مجری برنامه هاردتاک می تواند قطبنمای بسیار خوبی برای شناخت رئیس فعلی سازمان CIA باشد:
لینک (انگلیسی)
لینک (فارسی) *توجه: کل آمار بازدیدها فقط 7000 نفر!
3️⃣نکته سوم-چرا این فایل را باید امروز شنید؟
چون که این گفتگو با استیون سَکِر در مقطع زمانی خاصی بود. در واقع در زمانی که #ترامپ در «اوجِ موفقیت» بود و وضعیت «اشتغال» در آمریکا در بهترین حالت ممکن بود و هیچ کس حتّی تصورش را هم نمی کرد که ممکن است «ویروسی» به اسم #کرونا پیدا شود و اقتصاد و... همه چیز را به چالش بکشد.
در واقع، در مقطع زمانیِ ضبط این برنامه، هیچ کس به مخیله اش نمی آمد که «ترامپ یک دوره ای شود!» (حتی بحث بر سر این بود که بعد از ترامپ ممکن است دخترش کاندیدا شود). در «آن روز» و در آن شرایط، این آقای دیپلمات بازنشسته (پس از عمری تلاش در وزارت خارجه) دارد با مجری بی بی سی درباره #اشتباهات_آمریکا در گذشته و آیندۀ کشور سخن می گوید.
مانند این است که به یک مصاحبه ویدئویی گوش کنیم که در سال 1387 جواد ظریف دارد حرف می زند [در دورانِ «اوج» احمدی نژاد] و آن ظریفِ بازنشسته، هیچ امیدی هم ندارد که احمدی نژاد یک دوره ای بشود! ولی...گذرِ ایام طوری ورق بخورد که جواد ظریف بشود «وزیر اطلاعات ایران» !
4️⃣نکته چهارم-سیا و اوکراین
در این گفتگو مشخصا نگاه و درک رئیس فعلی سیا به مسایل دنیا و «نقد ناتو» را ببینیم. (و البته همزمان مقایسه کنیم با تکه چوبِ سرد و بی احساسی مانند سرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه)
جالب اینجاست که سرگی لاوروف به شکل عجیبی "متناظر" با ویلیام برنز محسوب می شود. بِرنز سالها دیپلمات بوده و بخش مهمی از کارش در #مسکو بوده و لاوروف هم سالها دیپلمات بوده و بخش مهمی از کارش در #نیویورک بوده است!
*نکات جالب در این گفتگو:
-صراحت در اشاره به اشتباهات آمریکا در گسترش ناتو
- اشاره به افول قدرت آمریکا
- لزوم "باور" به کاهش قدرت آمریکا
- لزوم تغییر روش وزارت خارجه در مواجه با اطلاعات و تغییر رویکردهای سنتی
و ...
🔵می خواهد بگیرد، بگذار بگیرد!
اما بازگردیم به ماجرای اوکراین. نوع نگاهِ بزرگان دموکرات، امروز کاملا متفاوت با آمریکای سال 2001 است. امروز ذهنیت و موضعِ بخشی از سیاسیون در برابر این اتفاقات چند روز آینده، چیزی در این حدود است:
بگذارید به اوکراین حمله کند. اگر این فرد (پوتین) اینگونه احساسِ قدرتمند بودن می کند، بگذارید بکند.
یک سرزمین به مساحت سرزمینش اضافه شود.
بگذار ۴۲ میلیون نفر عائله و رعیت، به انبوهِ جمعیتش اضافه شود. (جنگهای دو دهه گذشته آموخت که) اصلِ ماجرا چیز دیگری است. اصلِ ماجرا در دنیای امروز اقتصاد است و #ساختارها، نه اضافه کردن به مساحت کشور. در دنیای امروز، مساله اصلی شکوفاییِ «منابع انسانی با کیفیت» است و نه اضافه کردن فلهای و میلیونی به جمعیت.
روزگارِ افزودن به مساحتِ سرزمین، سپری شده! اما اگر او چنین می خواهد بگذارید تا بخواهد. روزگار، روزگار جدید است، و آمریکا حتی سرزمین «پس هم می دهد». آمریکا مساحت افغانستان و عراق را هم نخواست و رها کرد...
t.iss.one/solseghalam
(مساله اوکراین و روسیه)
محمدرضا اسلامی
🔵جو بایدن از ژانویه گذشته به عنوان رئیس جمهور آمریکا آغاز به کار کرد. از آن روز، توجه ذهنی دموکراتها به «مسئله روسیه» را می توان در انتخاب رئیس سازمان سیا (CIA) متجلی دید.
🔵در روند اتفاقات اخیر روسیه، جو بایدن و بزرگانِ حزب دموکرات، به شدت تحت تاثیر دیدگاههای سازمان سیا بوده اند و حتی برخی از سفرهای اخیر رئیس سیا به مسکو در خبرها رسانه ای شد. لذا ضروری است که برای دریافت دیدگاه دموکراتها به موضوع، قدری به دیدگاههای فعلی سیا در خصوص روسیه توجه کنیم.
✳️ابتدا به این سوال بپردازیم که رئیس سازمان CIA کیست و گذشته اش چیست؟
سازمان امنیت مرکزی آمریکا یا سی.آی.ای، اسمی است که ممکن است به آن (با توجه به گذشته اش) صرفاً از منظر "سازمان" نگاه کنیم و چندان به "نقش اشخاص" در آن نپردازیم. اما اتفاقات اخیر و نقش فعال آقای #ویلیام_برنز بهانه ای است که به موضوع از منظر "منابع انسانی" نگاهی کنیم.
1️⃣نکته اول در این بحث این است که بدانیم او قبلا یک دیپلمات (با سابقه) بوده است. بِرنز سفیر آمریکا در روسیه و اُردن بوده، و این نکته از این منظر جالب توجه است که بایدن کسی را به عنوان «رئیس سازمان امنیت کشور» انتخاب کرد که (با مدرک دکترای روابط بین الملل از دانشگاه آکسفورد) "مسکو" را به خوبی می شناسد؛ ولی شناختش از روسیه نه از روی کتابها و مقالات، بلکه از روی حضورِ میدانی در قامتِ یک دیپلمات در روسیه بوده است.
2️⃣به عنوان نکته دوم به این سوال بپردازیم که دیدگاههای این ولیام برنز در خصوص اوکراین و روسیه چگونه است؟
یکی از بهترین زمانها برای شناخت انسانها وقتی است که فرد از قدرت به کنار افتاده باشد. این🔻 فایل صحبتهای ولیام برنز با مجری برنامه هاردتاک می تواند قطبنمای بسیار خوبی برای شناخت رئیس فعلی سازمان CIA باشد:
لینک (انگلیسی)
لینک (فارسی) *توجه: کل آمار بازدیدها فقط 7000 نفر!
3️⃣نکته سوم-چرا این فایل را باید امروز شنید؟
چون که این گفتگو با استیون سَکِر در مقطع زمانی خاصی بود. در واقع در زمانی که #ترامپ در «اوجِ موفقیت» بود و وضعیت «اشتغال» در آمریکا در بهترین حالت ممکن بود و هیچ کس حتّی تصورش را هم نمی کرد که ممکن است «ویروسی» به اسم #کرونا پیدا شود و اقتصاد و... همه چیز را به چالش بکشد.
در واقع، در مقطع زمانیِ ضبط این برنامه، هیچ کس به مخیله اش نمی آمد که «ترامپ یک دوره ای شود!» (حتی بحث بر سر این بود که بعد از ترامپ ممکن است دخترش کاندیدا شود). در «آن روز» و در آن شرایط، این آقای دیپلمات بازنشسته (پس از عمری تلاش در وزارت خارجه) دارد با مجری بی بی سی درباره #اشتباهات_آمریکا در گذشته و آیندۀ کشور سخن می گوید.
مانند این است که به یک مصاحبه ویدئویی گوش کنیم که در سال 1387 جواد ظریف دارد حرف می زند [در دورانِ «اوج» احمدی نژاد] و آن ظریفِ بازنشسته، هیچ امیدی هم ندارد که احمدی نژاد یک دوره ای بشود! ولی...گذرِ ایام طوری ورق بخورد که جواد ظریف بشود «وزیر اطلاعات ایران» !
4️⃣نکته چهارم-سیا و اوکراین
در این گفتگو مشخصا نگاه و درک رئیس فعلی سیا به مسایل دنیا و «نقد ناتو» را ببینیم. (و البته همزمان مقایسه کنیم با تکه چوبِ سرد و بی احساسی مانند سرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه)
جالب اینجاست که سرگی لاوروف به شکل عجیبی "متناظر" با ویلیام برنز محسوب می شود. بِرنز سالها دیپلمات بوده و بخش مهمی از کارش در #مسکو بوده و لاوروف هم سالها دیپلمات بوده و بخش مهمی از کارش در #نیویورک بوده است!
*نکات جالب در این گفتگو:
-صراحت در اشاره به اشتباهات آمریکا در گسترش ناتو
- اشاره به افول قدرت آمریکا
- لزوم "باور" به کاهش قدرت آمریکا
- لزوم تغییر روش وزارت خارجه در مواجه با اطلاعات و تغییر رویکردهای سنتی
و ...
🔵می خواهد بگیرد، بگذار بگیرد!
اما بازگردیم به ماجرای اوکراین. نوع نگاهِ بزرگان دموکرات، امروز کاملا متفاوت با آمریکای سال 2001 است. امروز ذهنیت و موضعِ بخشی از سیاسیون در برابر این اتفاقات چند روز آینده، چیزی در این حدود است:
بگذارید به اوکراین حمله کند. اگر این فرد (پوتین) اینگونه احساسِ قدرتمند بودن می کند، بگذارید بکند.
یک سرزمین به مساحت سرزمینش اضافه شود.
بگذار ۴۲ میلیون نفر عائله و رعیت، به انبوهِ جمعیتش اضافه شود. (جنگهای دو دهه گذشته آموخت که) اصلِ ماجرا چیز دیگری است. اصلِ ماجرا در دنیای امروز اقتصاد است و #ساختارها، نه اضافه کردن به مساحت کشور. در دنیای امروز، مساله اصلی شکوفاییِ «منابع انسانی با کیفیت» است و نه اضافه کردن فلهای و میلیونی به جمعیت.
روزگارِ افزودن به مساحتِ سرزمین، سپری شده! اما اگر او چنین می خواهد بگذارید تا بخواهد. روزگار، روزگار جدید است، و آمریکا حتی سرزمین «پس هم می دهد». آمریکا مساحت افغانستان و عراق را هم نخواست و رها کرد...
t.iss.one/solseghalam
NY Times
U.S.-Russia Engagement Deepens as C.I.A. Head Travels to Moscow
It was at least the fourth trip to Moscow since July by a senior American official as the two sides seek to stabilize a volatile relationship.
✍️چند کلامی با آنها که این روزها کنکور دادند
این یادداشت برای آنهاست که چند روز اخیر کنکور داده اند:
🔹 سلام. خدا قوت! خسته نباشی. هفته ای که گذشت برای یکی از کلاسهای مقطع لیسانس، از یک #سخنران_میهمان دعوت کردم که در کلاس حاضر شود و دربارۀ کارهایش با دانشجویان صحبت کند. #کرونا این امکان را فراهم کرده که دعوت از سخنران به کلاسها آسان شود.
افراد بعضا هنوز از منزل کار می کنند و لذا می توانند که فرصتی را برای سخنرانی در یک کلاس برای خودشان فراهم کنند. (ترم قبل از آقای کوین موهر، طراح معروف سازه های بلندمرتبه در کالیفرنیا دعوت شد که در کلاس سازه فولادی سخنرانی کند و پروژه هایش برای بچه ها هیجان انگیز بود)
میهمان این هفته، خانم میشل نِیوکامر از آزمایشگاه لارنس دانشگاه برکلی بود و قرار بود در خصوص پروژه های محیط زیستی که در این آزمایشگاه کار می کنند برای دانشجوها حرف بزند.
قبل از آمدنِ میشل به کلاس آنلاین، دقایقی برای بچه ها توضیح دادم که «آزمایشگاه لارنس» یکی از آزمایشگاههای صاحبنام دنیا محسوب می شود. تا امروز ۱۴ برندۀ جایزه نوبل از این آزمایشگاه بوده اند! ۱۸ تن از افرادی که «جایزۀ سال علوم» رو کسب کرده اند کسانی بودند که در آنجا کار کرده اند. پروژه های پژوهشی آزمایشگاه لارنس، از گرانترین طرحهای تحقیقاتی محسوب می شوند.
🔹خانم میشل به کلاس آمد و حدود ۴۰ دقیقه در مورد پروژۀ آتش جنگلهای کالیفرنیا و اثراتِ آن روی «کیفیت آب» این مناطق، حرف زد. نکته جالبی که از این جلسه در خاطر ماندگار شد اینکه در پایان صحبتها یکی از دانشجوها از میشل سوال کرد که: چه شد که به سَمت دکترا در رشته محیط زیست رفتید؟ پاسخ او جالب بود.
گفت:
«لیسانس من هیچ ارتباطی با بحثهای مهندسی نداشته! در رزومۀ من می بینید که من لیسانس را زبان فرانسه خوانده ام(!) و بعد از پایان لیسانس مدتی سر کار رفتم، ولی یک «احساس عدم رضایت از خودم» داشتم
Dissatisfaction
از خودم سوال می کردم که: قراره تویِ زندگیت چکار کنی؟ شغلت قراره «چه کاری برای جامعه ات» بکند؟
این احساسِ عدمِ رضایت (از خود) باعث شد که به این نتیجه برسم که «دنبال چیزی بیشتر از این» هستم و بروم و یک سری واحدهای فیزیک و ریاضی و علوم پایه را در
Community College
بگذرانم».
(توضیح اینکه) "کامیونیتی کالج" ها در آمریکا، مراکز آموزش عالی ای هستند که رتبه پائینی دارند (ورود به آنها سخت نیست). میشل رفته بود و آنجا تعدادی واحد گذرانده بود تا بتواند با مباحث زمین شناسی آشنا شده و بعد، وارد دورۀ کارشناسی ارشد در بحث زمین شناسی(گرایش منابع آب) بشود. بعد از اینکه کارشناسی ارشد را با موفقیت گذرانده بود وارد دورۀ دکترای محیط زیست شده بود و به قدری خوب کار کرده بود که بعد از پایان تحصیلش در سازمان #ناسا استخدام شده بود. حالا هم بعد از چندسال کار در ناسا، در «آزمایشگاه لارنس» (یعنی در یکی از برترین پژوهشگاههای دنیا) برای خودش یک گروهِ پژوهشی دارد و فاندهای درشتی جذب کرده و...
آزمایشگاهی با 14 برندۀ جایزه نوبل!
▪️▪️▪️
از این حرفهای میشل به وجد آمده بودم. چون بارها شده بود که هنگام تدریس، در چهرۀ بعضی از بچه های لیسانس بی انگیزه بودن را می دیدم. بچه ها به چشم خود دیدند که اگه بخواهی «دنبال چیزی بیشتر از این» باشی، راه تا چنین سطوحی برایت باز می شود.
🔹حرفهای میشل من را به یاد سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» انداخت (Better Call Saul). سریال درخشانی که بعد از «برکینگ بد» ساخته شد. در آن سریال یک نقش اول مرد (جیمی) و یک نقش اول زن (کیم) هستند که هر دو «همزمان با استخدام» و کار در قسمت بایگانی(!) دفتر حقوقی، میروند و شبانه درس می خوانند و موفق می شوند که برایِ خودشان «دفتر وکالت» و شرکت ثبت کنند. در یکی از سکانسهای سریال، وقتی که مدیرعامل یک شرکت حقوقی بزرگ از کیم می پرسد که: «چه شد که از کار در زیرزمین بایگانیِ یک شرکت، خودت را به اینجا رساندی که برای خودت شرکت تاسیس کنی؟» دختر جواب می دهد: «دنبال چیزی بیشتر از اون زندگی بودم».
البته میان این دو نفر، «جیمی» می رود و وکیل آدم بدها می شود، ولی دخترِ قصّه ما، روی اصول و ارزشهای خودش زندگی می کند و مسیر خودساختگی را ادامه می دهد و...
🔹عزیزم! واقعیت این است که کنکور، تحصیلات، رشته و رتبه دانشگاه در موفقیت آدمها مؤثرند، اما در دنیای امروز «مسیرِ رشد» بسیار فراخ و باز هست. اینکه در چه رشته ای قبول بشوی و کجا و کدام دانشگاه درس بخوانی، یک قسمتِ ماجراست، اما مهم این است که مسیر «خودساختگی» را برای خودت به جدیت ادامه بدهی. چیزی مشابه تادائو آندو که از رانندۀ تریلی بودن در جاده های ژاپن، خودش را کشاند به سمتِ برترین معمار شدن، یا چیزی مشابه این خانم میشل که از لیسانس زبان فرانسه، خودش را کشاند به سمتِ جایگاهی جهانی...
اصلِ ماجرا، بعد از کنکوره!
و راهِ رشد، باز.
@solseghalam
این یادداشت برای آنهاست که چند روز اخیر کنکور داده اند:
🔹 سلام. خدا قوت! خسته نباشی. هفته ای که گذشت برای یکی از کلاسهای مقطع لیسانس، از یک #سخنران_میهمان دعوت کردم که در کلاس حاضر شود و دربارۀ کارهایش با دانشجویان صحبت کند. #کرونا این امکان را فراهم کرده که دعوت از سخنران به کلاسها آسان شود.
افراد بعضا هنوز از منزل کار می کنند و لذا می توانند که فرصتی را برای سخنرانی در یک کلاس برای خودشان فراهم کنند. (ترم قبل از آقای کوین موهر، طراح معروف سازه های بلندمرتبه در کالیفرنیا دعوت شد که در کلاس سازه فولادی سخنرانی کند و پروژه هایش برای بچه ها هیجان انگیز بود)
میهمان این هفته، خانم میشل نِیوکامر از آزمایشگاه لارنس دانشگاه برکلی بود و قرار بود در خصوص پروژه های محیط زیستی که در این آزمایشگاه کار می کنند برای دانشجوها حرف بزند.
قبل از آمدنِ میشل به کلاس آنلاین، دقایقی برای بچه ها توضیح دادم که «آزمایشگاه لارنس» یکی از آزمایشگاههای صاحبنام دنیا محسوب می شود. تا امروز ۱۴ برندۀ جایزه نوبل از این آزمایشگاه بوده اند! ۱۸ تن از افرادی که «جایزۀ سال علوم» رو کسب کرده اند کسانی بودند که در آنجا کار کرده اند. پروژه های پژوهشی آزمایشگاه لارنس، از گرانترین طرحهای تحقیقاتی محسوب می شوند.
🔹خانم میشل به کلاس آمد و حدود ۴۰ دقیقه در مورد پروژۀ آتش جنگلهای کالیفرنیا و اثراتِ آن روی «کیفیت آب» این مناطق، حرف زد. نکته جالبی که از این جلسه در خاطر ماندگار شد اینکه در پایان صحبتها یکی از دانشجوها از میشل سوال کرد که: چه شد که به سَمت دکترا در رشته محیط زیست رفتید؟ پاسخ او جالب بود.
گفت:
«لیسانس من هیچ ارتباطی با بحثهای مهندسی نداشته! در رزومۀ من می بینید که من لیسانس را زبان فرانسه خوانده ام(!) و بعد از پایان لیسانس مدتی سر کار رفتم، ولی یک «احساس عدم رضایت از خودم» داشتم
Dissatisfaction
از خودم سوال می کردم که: قراره تویِ زندگیت چکار کنی؟ شغلت قراره «چه کاری برای جامعه ات» بکند؟
این احساسِ عدمِ رضایت (از خود) باعث شد که به این نتیجه برسم که «دنبال چیزی بیشتر از این» هستم و بروم و یک سری واحدهای فیزیک و ریاضی و علوم پایه را در
Community College
بگذرانم».
(توضیح اینکه) "کامیونیتی کالج" ها در آمریکا، مراکز آموزش عالی ای هستند که رتبه پائینی دارند (ورود به آنها سخت نیست). میشل رفته بود و آنجا تعدادی واحد گذرانده بود تا بتواند با مباحث زمین شناسی آشنا شده و بعد، وارد دورۀ کارشناسی ارشد در بحث زمین شناسی(گرایش منابع آب) بشود. بعد از اینکه کارشناسی ارشد را با موفقیت گذرانده بود وارد دورۀ دکترای محیط زیست شده بود و به قدری خوب کار کرده بود که بعد از پایان تحصیلش در سازمان #ناسا استخدام شده بود. حالا هم بعد از چندسال کار در ناسا، در «آزمایشگاه لارنس» (یعنی در یکی از برترین پژوهشگاههای دنیا) برای خودش یک گروهِ پژوهشی دارد و فاندهای درشتی جذب کرده و...
آزمایشگاهی با 14 برندۀ جایزه نوبل!
▪️▪️▪️
از این حرفهای میشل به وجد آمده بودم. چون بارها شده بود که هنگام تدریس، در چهرۀ بعضی از بچه های لیسانس بی انگیزه بودن را می دیدم. بچه ها به چشم خود دیدند که اگه بخواهی «دنبال چیزی بیشتر از این» باشی، راه تا چنین سطوحی برایت باز می شود.
🔹حرفهای میشل من را به یاد سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» انداخت (Better Call Saul). سریال درخشانی که بعد از «برکینگ بد» ساخته شد. در آن سریال یک نقش اول مرد (جیمی) و یک نقش اول زن (کیم) هستند که هر دو «همزمان با استخدام» و کار در قسمت بایگانی(!) دفتر حقوقی، میروند و شبانه درس می خوانند و موفق می شوند که برایِ خودشان «دفتر وکالت» و شرکت ثبت کنند. در یکی از سکانسهای سریال، وقتی که مدیرعامل یک شرکت حقوقی بزرگ از کیم می پرسد که: «چه شد که از کار در زیرزمین بایگانیِ یک شرکت، خودت را به اینجا رساندی که برای خودت شرکت تاسیس کنی؟» دختر جواب می دهد: «دنبال چیزی بیشتر از اون زندگی بودم».
البته میان این دو نفر، «جیمی» می رود و وکیل آدم بدها می شود، ولی دخترِ قصّه ما، روی اصول و ارزشهای خودش زندگی می کند و مسیر خودساختگی را ادامه می دهد و...
🔹عزیزم! واقعیت این است که کنکور، تحصیلات، رشته و رتبه دانشگاه در موفقیت آدمها مؤثرند، اما در دنیای امروز «مسیرِ رشد» بسیار فراخ و باز هست. اینکه در چه رشته ای قبول بشوی و کجا و کدام دانشگاه درس بخوانی، یک قسمتِ ماجراست، اما مهم این است که مسیر «خودساختگی» را برای خودت به جدیت ادامه بدهی. چیزی مشابه تادائو آندو که از رانندۀ تریلی بودن در جاده های ژاپن، خودش را کشاند به سمتِ برترین معمار شدن، یا چیزی مشابه این خانم میشل که از لیسانس زبان فرانسه، خودش را کشاند به سمتِ جایگاهی جهانی...
اصلِ ماجرا، بعد از کنکوره!
و راهِ رشد، باز.
@solseghalam
profiles.lbl.gov
Michelle Newcomer Profile | Lawrence Berkeley National Lab
View the Lawrence Berkeley National Lab profile of Michelle Newcomer. Including their publications and grants.
✍️ شیخ محمد در مسکو، عالیجناب شی در ریاض!
🖊محمدرضا اسلامی
در حالی که ایرانیان به شدت درگیر مسایل خود هستند و منازعات درونی به سطحی خاص رسیده، اعراب ولی رویکرد جدیدی در روابط بین الملل را دنبال می کنند.
با آنکه سفر رئیس جمهور چین به عربستان انعکاس وسیعی در رسانه های ایرانی داشت، ولی سفر بن زاید و دیدارش با پوتین انعکاس زیادی در رسانه های فارسی نداشت. با این حال، سفر شیخ محمد به روسیه (آنهم در اوج جنگ اوکراین) پیامهای مهمی به خارج از دنیای عرب داشت که در این خصوص ذکر موارد ذیل ضروری است:
۱- هر دو دیدارِ بن سلمان با رئیس جمهور چین و دیدار شیخ محمد با رئیس جمهور روسیه را باید در یک پکیج/چارچوب دید و آن «حس جدید عربی» یا «هویت جدید عربی» است.
پس از سالهای طولانی، اکنون اعراب حاشیه خلیج فارس در یک نقطه ی «تغییر رفتار» نسبت به #آمریکا قرار گرفته اند و در تعریف هویت جدید عربی می کوشند که از ذیل نام آمریکا خارج شوند.
۲- برای مثال قطر جام جهانی فوتبال را برگزار میکند. اجرای پروژه ای بزرگ در این سطح بیش از آنکه ذیل فوتبال یا درآمدزایی از توریست تعریف شود، ذیل هویت جدید قطری تعریف می شود. هویتی که می خواهد پیام به دنیای جدید بدهد: «من هستم و من عرضه دارم».
۳– نگاهی داشته باشیم به جزئیات سفر شیخ محمد و دیدارش با پوتین آنهم در روزهایی که عالیجناب مشغول قتل عام در اوکراین است.
سه شنبه ۱۱ اکتبر این دیدار انجام شد. براساس ترنسکریپت ی که کرملین از مشروح مذاکرات منتشر کرده (لینک):
✔️حرفهای پوتین خیلی صریح و همزمان صمیمانه است. او به صراحت به شیخ محمد می گوید:
می دانم که شما نگران وضعیت نیروگاه هسته ای
Zaporozhye Nuclear Power Plant
هستی(!)
✔️پوتین به شیخ محمد اطمینان می دهد که درباره مسایل این نیروگاه (در جنگ) با گروسی حرف زده!
همچنین پوتین به نگرانیهای #امارات درباره اوکراین اشاره می کند؛
✔️او درباره حجم #مبادله_تجاری روسیه و امارات صحبت کرده؛
✔️او درباره #اوپک و #سوریه هم صحبت کرده.
🔷در طرف مقابل، صحبتهای شیخ محمد هم جالب است:
✔️اشاره می کند که نخستین دبیرستان روسی را در امارات افتتاح کرده اند. اضافه می کند که چهار هزار ۴۰۰۰ شرکت روس در امارات کار می کنند و لذا دبیرستان روسی لازم بوده (نحوه دیدگاه و نگاه بین المللی را در توجهِ یک شیخ ببینید)؛
This year we will also mark the opening of the first Russian school in the Emirates.
✔️بن زاید اشاره می کند که سطح مبادلاتِ تجاری امارات و روسیه از دو و نیم میلیارد دلار به پنج میلیارد دلار افزایش پیدا کرده؛
(العجب)
✔️و می گوید سالیانه پانصدهزار توریست روسی از امارات بازدید می کنند.
(آه از نهاد انسان بلند می شود)
✔️شیخ محمد گفته دلیلِ «عدم دیدارشان با پوتین در سه سال گذشته» #کرونا بوده؛ اما فارغ از تعارفاتی که این دو با هم مبادله کردند، یکی از دلایل این سفر میتواند به تهدیدات صورت گرفته توسط آمریکائیها علیه امارات و سعودی باز گردد که مبتنی بر تلاش برای خروجِ سامانههای پدافندی آمریکایی از این دو کشور بوده؛ (احتمالا درخواست طرف اماراتی برای دریافت سامانههای پدافندی از روسها).
✔️یک هفته بعد از تصمیم اوپک برای کاهش تولید نفت (و در شرایطی که قیمت یک گالن بنزین در کالیفرنیا به هفت دلار رسید) بن زاید، در میانه ی جنگ اوکراین به صدای بلند (و با اعتماد به نفسِ ناشی از جایگاهِ سرزمینش در دنیای امروز) دارد می گوید که امارات «با همه» در ارتباط است.
دیپلماسی فعال شیخ محمد در ارتباط دو سویه با غرب و شرق!
۴- اعراب به نقطه ای رسیده اند که «احساس قدرت نسبی» می کنند و این احساس جدید با نوعی از «حس اعتماد به نفس» هم همراه شده به نحوی که گمان می کنند اکنون وقت آن است که پروژه های جدید و بزرگ را با «رقبای آمریکا» در منطقه آغاز کنیم. الان وقت مخابره پیام به واشنگتن است:
هی جو! ما هستیم، ولی از موضع قدرت.
۵- دنیا، دنیای قدرت است و در دنیای بشر همیشه ضعیف پایمال است؛ ولی چه نیکوست که اگر کسی قصد قوی شدن دارد، لااقل مقطعی یا مدت زمان مشخصی بتواند انرژی محدود خویش را از منازعه های داخلی و تقابلهای فرساینده خارجی دور نگه دارد. اعراب، در یک مقطع سی - چهل ساله در برابر آمریکا صبوری پیشه کردند تا بتوانند به «استقرار نسبی» و «توسعه مدرن» دست پیدا کنند و حال امروز، روزگار جدیدی است و احوال جدید!
پیام سفر شیخ محمد به غرب بسیار صریح تر و تلخ تر از پیام سفر «عالیجناب شی» به ریاض بود.
وقتی کشوری در جایگاه مستحکم و در مسیر #توسعه قرار گیرد، در میز بازی بزرگان، طرفِ حساب (و گفتگوی) «هر دو طرف» واقع می شود. نه اینکه تکه زمینی باشد افتاده در گوشه ای، که هیچ یک از طرفین جدی نگیرندش.
بله! باید قوی شد ولی برای قوی شدن، صبوری لازم است، و نه هر روز پنجه در صورت کسی کشیدن.
t.iss.one/solseghalam
🖊محمدرضا اسلامی
در حالی که ایرانیان به شدت درگیر مسایل خود هستند و منازعات درونی به سطحی خاص رسیده، اعراب ولی رویکرد جدیدی در روابط بین الملل را دنبال می کنند.
با آنکه سفر رئیس جمهور چین به عربستان انعکاس وسیعی در رسانه های ایرانی داشت، ولی سفر بن زاید و دیدارش با پوتین انعکاس زیادی در رسانه های فارسی نداشت. با این حال، سفر شیخ محمد به روسیه (آنهم در اوج جنگ اوکراین) پیامهای مهمی به خارج از دنیای عرب داشت که در این خصوص ذکر موارد ذیل ضروری است:
۱- هر دو دیدارِ بن سلمان با رئیس جمهور چین و دیدار شیخ محمد با رئیس جمهور روسیه را باید در یک پکیج/چارچوب دید و آن «حس جدید عربی» یا «هویت جدید عربی» است.
پس از سالهای طولانی، اکنون اعراب حاشیه خلیج فارس در یک نقطه ی «تغییر رفتار» نسبت به #آمریکا قرار گرفته اند و در تعریف هویت جدید عربی می کوشند که از ذیل نام آمریکا خارج شوند.
۲- برای مثال قطر جام جهانی فوتبال را برگزار میکند. اجرای پروژه ای بزرگ در این سطح بیش از آنکه ذیل فوتبال یا درآمدزایی از توریست تعریف شود، ذیل هویت جدید قطری تعریف می شود. هویتی که می خواهد پیام به دنیای جدید بدهد: «من هستم و من عرضه دارم».
۳– نگاهی داشته باشیم به جزئیات سفر شیخ محمد و دیدارش با پوتین آنهم در روزهایی که عالیجناب مشغول قتل عام در اوکراین است.
سه شنبه ۱۱ اکتبر این دیدار انجام شد. براساس ترنسکریپت ی که کرملین از مشروح مذاکرات منتشر کرده (لینک):
✔️حرفهای پوتین خیلی صریح و همزمان صمیمانه است. او به صراحت به شیخ محمد می گوید:
می دانم که شما نگران وضعیت نیروگاه هسته ای
Zaporozhye Nuclear Power Plant
هستی(!)
✔️پوتین به شیخ محمد اطمینان می دهد که درباره مسایل این نیروگاه (در جنگ) با گروسی حرف زده!
همچنین پوتین به نگرانیهای #امارات درباره اوکراین اشاره می کند؛
✔️او درباره حجم #مبادله_تجاری روسیه و امارات صحبت کرده؛
✔️او درباره #اوپک و #سوریه هم صحبت کرده.
🔷در طرف مقابل، صحبتهای شیخ محمد هم جالب است:
✔️اشاره می کند که نخستین دبیرستان روسی را در امارات افتتاح کرده اند. اضافه می کند که چهار هزار ۴۰۰۰ شرکت روس در امارات کار می کنند و لذا دبیرستان روسی لازم بوده (نحوه دیدگاه و نگاه بین المللی را در توجهِ یک شیخ ببینید)؛
This year we will also mark the opening of the first Russian school in the Emirates.
✔️بن زاید اشاره می کند که سطح مبادلاتِ تجاری امارات و روسیه از دو و نیم میلیارد دلار به پنج میلیارد دلار افزایش پیدا کرده؛
(العجب)
✔️و می گوید سالیانه پانصدهزار توریست روسی از امارات بازدید می کنند.
(آه از نهاد انسان بلند می شود)
✔️شیخ محمد گفته دلیلِ «عدم دیدارشان با پوتین در سه سال گذشته» #کرونا بوده؛ اما فارغ از تعارفاتی که این دو با هم مبادله کردند، یکی از دلایل این سفر میتواند به تهدیدات صورت گرفته توسط آمریکائیها علیه امارات و سعودی باز گردد که مبتنی بر تلاش برای خروجِ سامانههای پدافندی آمریکایی از این دو کشور بوده؛ (احتمالا درخواست طرف اماراتی برای دریافت سامانههای پدافندی از روسها).
✔️یک هفته بعد از تصمیم اوپک برای کاهش تولید نفت (و در شرایطی که قیمت یک گالن بنزین در کالیفرنیا به هفت دلار رسید) بن زاید، در میانه ی جنگ اوکراین به صدای بلند (و با اعتماد به نفسِ ناشی از جایگاهِ سرزمینش در دنیای امروز) دارد می گوید که امارات «با همه» در ارتباط است.
دیپلماسی فعال شیخ محمد در ارتباط دو سویه با غرب و شرق!
۴- اعراب به نقطه ای رسیده اند که «احساس قدرت نسبی» می کنند و این احساس جدید با نوعی از «حس اعتماد به نفس» هم همراه شده به نحوی که گمان می کنند اکنون وقت آن است که پروژه های جدید و بزرگ را با «رقبای آمریکا» در منطقه آغاز کنیم. الان وقت مخابره پیام به واشنگتن است:
هی جو! ما هستیم، ولی از موضع قدرت.
۵- دنیا، دنیای قدرت است و در دنیای بشر همیشه ضعیف پایمال است؛ ولی چه نیکوست که اگر کسی قصد قوی شدن دارد، لااقل مقطعی یا مدت زمان مشخصی بتواند انرژی محدود خویش را از منازعه های داخلی و تقابلهای فرساینده خارجی دور نگه دارد. اعراب، در یک مقطع سی - چهل ساله در برابر آمریکا صبوری پیشه کردند تا بتوانند به «استقرار نسبی» و «توسعه مدرن» دست پیدا کنند و حال امروز، روزگار جدیدی است و احوال جدید!
پیام سفر شیخ محمد به غرب بسیار صریح تر و تلخ تر از پیام سفر «عالیجناب شی» به ریاض بود.
وقتی کشوری در جایگاه مستحکم و در مسیر #توسعه قرار گیرد، در میز بازی بزرگان، طرفِ حساب (و گفتگوی) «هر دو طرف» واقع می شود. نه اینکه تکه زمینی باشد افتاده در گوشه ای، که هیچ یک از طرفین جدی نگیرندش.
بله! باید قوی شد ولی برای قوی شدن، صبوری لازم است، و نه هر روز پنجه در صورت کسی کشیدن.
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
✍️ خط تولید بوئینگ
محمدرضا اسلامی
در مجاورت خط تولید کارخانه بوئینگ در منطقه اِورِت (Everett) نمایشگاهی قرار دارد که بازدید از آن و بخشی از خط تولید برای عموم آزاد است. در اسلایدهای زیر تصاویر و ویدئوهای کوتاه مربوط به بازدید قرار دارد. چند نکته درباره بوئینگ و خط تولیدش:
۱- قبل از بازدید در سالن آمفی تئاتر فیلمی پخش می شود که فقط تصویر دارد ولی صدا ندارد. بجای صداگذاری بر روی تصاویر، یکی از کارکنان بوئینگ توضیحاتی درباره تاریخچه و خط تولید می دهد. بعد از پایان توضیحاتش پرسیدم که رقبای شما چه کسانی هستند؟ و چه شرکتهایی؟
گفت: میدانید که رقیب اصلی ما ایرباس فرانسه است. ما و ایرباس جمعا بیش از هشتاد و پنج درصدِ تجارت هوا-فضای دنیا را در دست داریم، بخش کوچکی در دست روس ها بوده و اخیرا چینی ها هم به این صنعت ورود کرده و در حال تلاش برای این هستند که از بازیگران این صنعت شوند.
۲- پرسیدم قیمت یک هواپیمای ۷۷۷ مدل ۸ یا ۹ چقدر است. گفت قیمت هواپیما بدون نصب موتورها حدود چهارصد میلیون دلار است. قیمت موتورها و صندلی ها را جداگانه حساب می کنیم. (که آنهم حدود بیست تا سی میلیون دلار می شود)
۳- علاوه بر هواپیماهای مسافربری، مدلهای مختلف جتهای خصوصی که برای مشتریان تولید میشود نیز در نمایشگاه در لیست محصولات بوئینگ قابل رویت است.
۴- برای تولید یک هواپیمای ۷۴۷ حدودا باید شش میلیون قطعه به هم متصل شوند! واضح است که چه حجم عظیمی از تکنولوژی مهندسی الکترونیک، هوا-فضا، سازه، متالورژی کامپیوتر و… لازم است تا این قطعات در کارخانه به هم متصل شوند اما نکته مهم است این است که تعداد زیادی از پیمانکاران بوئینگ، شرکتهای قطعه سازی و فولاد در خارج از آمریکا هستند. بخش قابل توجهی قطعه در ژاپن تولید می شود و مستقیما به آمریکا صادر می شود. لیست پیمانکاران بین المللی (در کانادا، اروپا، و شرق آسیا) که برای بوئینگ کار می کنند مشتمل بر چند هزار شرکت می شود.
«کنترل کیفیت» یعنی اینکه چنین خط تولیدی بتواند محصول ایمن برای پروازهای طولانی و عمر مفید بلندمدت تولید کند. سوال این است که سیستم آموزش عالی و دانشگاهها باید چه «انسانهایی» تربیت کنند که واجد صلاحیت برای مدیریت چنین خط تولیدی باشند؟
استاندارد تربیت مدیر فنی برای تراز بوئینگ چیست؟
۵- شرکت بوئینگ در سال مالی گذشته معادل سه میلیارد و پانصد میلیون دلار ضرر داده است. بله! برخورداری از این حجم از توان فنی (و نیروهای انسانی واجد صلاحیت) به علاوه ۱۰۵ سال سابقه، دلیل نمی شود که بتوانی «سود دِه» هم باشی! اینکه سلطان آسمان هستی و بر روی زمین هم می توانی برترین مغزهای فنی و فارغ التحصیلان بهترین دانشگاهها را استخدام کنی، دلیل نمی شود که بتوانی برگ گارانتی سوددهی را در دست داشته باشی.
آقای دِیوید کلهون مدیرعامل باید به رییس هیات مدیره (آقای لری کلنر) و اعضای هیات مدیره جواب پس بدهد که تکلیف این ضرر دهی چیست؟ و چه می شود؟
اعضای هیات مدیره هم باید به سهامداران جواب پس بدهند که تکلیف افت ارزش سهام در بورس چه خواهد شد؟
از همین روست که میبینی نحوه حرف زدن و زبان بدن آقای لری کلنر چنین نیست که احساس کنی فعالِ مایشاء است. آن احساسِ «نعره های لااُبالی» (به تعبیر مولوی) که گاه در رفتارهای مشمئزکننده مدیرعامل یک شرکت قطعه سازی کوچک(!) می بینی، در رفتارهای لری کلنر مشاهده نمی شود.
۶- سال ۲۰۲۲ نمونه ی یک سال مالی افتضاح برای بوئینگ است. ۱۰۵هزار پرسنل، همراه با مدیریت برترین ذهنها کار کرده اند، و فقط هم یک رقیب جدی اروپایی داشته اند، ولی بازهم ضرر داده اند.
تجارت و بازرگانی در دنیای امروز، امری پیچیده محسوب می شود. و چه بسیار ژنرالهای نظامی که گمان می کنند اگر فلان واحد صنعتی را به دست ما بدهند
«محصول» تولید خواهیم کرد. ولی ماجرا «محصول» نیست، ماجرا دوام آوردن است. دوام آوردن به این مفهوم که بتوانی حقوق کارکنانت را بدهی و از رقیبان هم جا نمانی جناب ژنرال!
۷- در میان اسلایدها دو تصویر از وضعیت سهام بوئینگ قرار داده ام. نمودار سبز رنگ مربوط به سهام در ۱ سال گذشته و نمودار قرمز رنگ وضعیت سهام در ۵ سال اخیر را نشان می دهد. نمودار دوم به خوبی نشان میدهد که وضعیت بوئینگ برای سهامداران خوب نیست. این همان لبه شمشیر تیزی است که بر گردن مدیران قرار دارد.
اگر کسی بگوید که افت ارزش سهام بوئینگ بخاطر #کرونا بوده است، نمودار دوم (قرمز رنگ) نشان می دهد که از فوریه ۲۰۱۹ یعنی یکسال قبل از کرونا افت سهام شروع شده بوده است.
۸- در نمایشگاه بخشهای متعددی برای کودکان در نظر گرفته شده.
رویای آسمان همواره برای کودکان شیرین است و مهم این است که تعامل ذهنی (interaction) میان «کودک و واحد صنعتی» برقرار شود. همین بچه های بازدیدکننده امروز باید مدیران فردا باشند؟
🔘لینک تصاویر: بخش اول
بخش دوم
t.iss.one/solseghalam
محمدرضا اسلامی
در مجاورت خط تولید کارخانه بوئینگ در منطقه اِورِت (Everett) نمایشگاهی قرار دارد که بازدید از آن و بخشی از خط تولید برای عموم آزاد است. در اسلایدهای زیر تصاویر و ویدئوهای کوتاه مربوط به بازدید قرار دارد. چند نکته درباره بوئینگ و خط تولیدش:
۱- قبل از بازدید در سالن آمفی تئاتر فیلمی پخش می شود که فقط تصویر دارد ولی صدا ندارد. بجای صداگذاری بر روی تصاویر، یکی از کارکنان بوئینگ توضیحاتی درباره تاریخچه و خط تولید می دهد. بعد از پایان توضیحاتش پرسیدم که رقبای شما چه کسانی هستند؟ و چه شرکتهایی؟
گفت: میدانید که رقیب اصلی ما ایرباس فرانسه است. ما و ایرباس جمعا بیش از هشتاد و پنج درصدِ تجارت هوا-فضای دنیا را در دست داریم، بخش کوچکی در دست روس ها بوده و اخیرا چینی ها هم به این صنعت ورود کرده و در حال تلاش برای این هستند که از بازیگران این صنعت شوند.
۲- پرسیدم قیمت یک هواپیمای ۷۷۷ مدل ۸ یا ۹ چقدر است. گفت قیمت هواپیما بدون نصب موتورها حدود چهارصد میلیون دلار است. قیمت موتورها و صندلی ها را جداگانه حساب می کنیم. (که آنهم حدود بیست تا سی میلیون دلار می شود)
۳- علاوه بر هواپیماهای مسافربری، مدلهای مختلف جتهای خصوصی که برای مشتریان تولید میشود نیز در نمایشگاه در لیست محصولات بوئینگ قابل رویت است.
۴- برای تولید یک هواپیمای ۷۴۷ حدودا باید شش میلیون قطعه به هم متصل شوند! واضح است که چه حجم عظیمی از تکنولوژی مهندسی الکترونیک، هوا-فضا، سازه، متالورژی کامپیوتر و… لازم است تا این قطعات در کارخانه به هم متصل شوند اما نکته مهم است این است که تعداد زیادی از پیمانکاران بوئینگ، شرکتهای قطعه سازی و فولاد در خارج از آمریکا هستند. بخش قابل توجهی قطعه در ژاپن تولید می شود و مستقیما به آمریکا صادر می شود. لیست پیمانکاران بین المللی (در کانادا، اروپا، و شرق آسیا) که برای بوئینگ کار می کنند مشتمل بر چند هزار شرکت می شود.
«کنترل کیفیت» یعنی اینکه چنین خط تولیدی بتواند محصول ایمن برای پروازهای طولانی و عمر مفید بلندمدت تولید کند. سوال این است که سیستم آموزش عالی و دانشگاهها باید چه «انسانهایی» تربیت کنند که واجد صلاحیت برای مدیریت چنین خط تولیدی باشند؟
استاندارد تربیت مدیر فنی برای تراز بوئینگ چیست؟
۵- شرکت بوئینگ در سال مالی گذشته معادل سه میلیارد و پانصد میلیون دلار ضرر داده است. بله! برخورداری از این حجم از توان فنی (و نیروهای انسانی واجد صلاحیت) به علاوه ۱۰۵ سال سابقه، دلیل نمی شود که بتوانی «سود دِه» هم باشی! اینکه سلطان آسمان هستی و بر روی زمین هم می توانی برترین مغزهای فنی و فارغ التحصیلان بهترین دانشگاهها را استخدام کنی، دلیل نمی شود که بتوانی برگ گارانتی سوددهی را در دست داشته باشی.
آقای دِیوید کلهون مدیرعامل باید به رییس هیات مدیره (آقای لری کلنر) و اعضای هیات مدیره جواب پس بدهد که تکلیف این ضرر دهی چیست؟ و چه می شود؟
اعضای هیات مدیره هم باید به سهامداران جواب پس بدهند که تکلیف افت ارزش سهام در بورس چه خواهد شد؟
از همین روست که میبینی نحوه حرف زدن و زبان بدن آقای لری کلنر چنین نیست که احساس کنی فعالِ مایشاء است. آن احساسِ «نعره های لااُبالی» (به تعبیر مولوی) که گاه در رفتارهای مشمئزکننده مدیرعامل یک شرکت قطعه سازی کوچک(!) می بینی، در رفتارهای لری کلنر مشاهده نمی شود.
۶- سال ۲۰۲۲ نمونه ی یک سال مالی افتضاح برای بوئینگ است. ۱۰۵هزار پرسنل، همراه با مدیریت برترین ذهنها کار کرده اند، و فقط هم یک رقیب جدی اروپایی داشته اند، ولی بازهم ضرر داده اند.
تجارت و بازرگانی در دنیای امروز، امری پیچیده محسوب می شود. و چه بسیار ژنرالهای نظامی که گمان می کنند اگر فلان واحد صنعتی را به دست ما بدهند
«محصول» تولید خواهیم کرد. ولی ماجرا «محصول» نیست، ماجرا دوام آوردن است. دوام آوردن به این مفهوم که بتوانی حقوق کارکنانت را بدهی و از رقیبان هم جا نمانی جناب ژنرال!
۷- در میان اسلایدها دو تصویر از وضعیت سهام بوئینگ قرار داده ام. نمودار سبز رنگ مربوط به سهام در ۱ سال گذشته و نمودار قرمز رنگ وضعیت سهام در ۵ سال اخیر را نشان می دهد. نمودار دوم به خوبی نشان میدهد که وضعیت بوئینگ برای سهامداران خوب نیست. این همان لبه شمشیر تیزی است که بر گردن مدیران قرار دارد.
اگر کسی بگوید که افت ارزش سهام بوئینگ بخاطر #کرونا بوده است، نمودار دوم (قرمز رنگ) نشان می دهد که از فوریه ۲۰۱۹ یعنی یکسال قبل از کرونا افت سهام شروع شده بوده است.
۸- در نمایشگاه بخشهای متعددی برای کودکان در نظر گرفته شده.
رویای آسمان همواره برای کودکان شیرین است و مهم این است که تعامل ذهنی (interaction) میان «کودک و واحد صنعتی» برقرار شود. همین بچه های بازدیدکننده امروز باید مدیران فردا باشند؟
🔘لینک تصاویر: بخش اول
بخش دوم
t.iss.one/solseghalam