ارزیابی شتابزده
13.8K subscribers
902 photos
302 videos
33 files
849 links
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
Download Telegram
✍️هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی!

🔹 روز پدر است و من همچنان نمی دانم چرا پدر شدن تبریک دارد؟ آن توصیه ای که #حافظ در مصرعِ بالا دارد و سفارش می کند به اینکه «ای پسر بکوش که روزی پدر شوی»، واقعا چه تناسبی با تبریک های کلیشه ای و خشک و بی مایۀ روزگارِ ما دارد؟
چرا باید خوشحال باشیم که یک نفر را به این دنیا اضافه کرده ایم که قرار است تا سالهای سال بعد از ما، درگیر مشکل تامین مسکن، مشکل تحصیل و اشتغال، مشکل پیدا کردنِ روابط اجتماعی پایدار، مشکل وامهای بانکی و ... شود؟

🔹 اضافه کردنِ یک نفر یا چند نفر به «دومینویِ مشکلات» کجایش تبریک دارد؟!
اضافه کردنِ یک نفر به تهران که حتی هوایِ خوب برای تنفس ندارد، بارک الله گفتن دارد؟

🔹 تبریکِ روز پدر آن وقتی معنی دارد که آن قصّه ها و آن «شروط» که #حافظ در این غزل شرح کرده، محقق شده باشد ورنه چه فایده؟

همه می دانند که حافظ جان ما، اهلِ «مستقیم و صریح سخن گفتن» نبوده (و حرفهایش با آن تسلط شگرفی که به لغت داشته) «پرده در پرده» بود. ولی همان حافظِ پرده نشینِ مُغلق گوی، در این غزل، مقابلِ ما نشسته و همچون یک منبری ساده به موعظه پرداخته.
اما حافظ و موعظه؟!

🔹بیت بیت این غزل، نصحیت است. و حقّ هم چنین است. که مگر پدر شدن شوخی است؟
اصلا جنسِ این غزل به جنس سایرِ غزلیاتِ حافظ نمی خورد. برخی از غزلیات حافظ چنان تو در تو است که گاه هر «تک بیت»، موضوعی مجزاست. اما حال چه شده که حافظ نشسته و اینگونه روان و ساده (و امام محمد غزالی گونه) ما را #نصیحت می کند؟
✔️خلاصۀ حرفِ حافظ اینجا چیست؟

🔹خلاصه حرف حافظ در این غزل مبتنی بر این است که آقا جان! تو تا خودت اوضاعِ درست و حسابی نداری، و تا سر و سامانی نداری، خب بدیهی است که «دیگری» را هم نمی توانی خوشبخت کنی.

حافظ اینجا می گوید «بکوش که پدر شوی» ولی با چه شرایطی؟!
اوه! با این «شروطی» که حافظ گذاشته، بله! خیلی خوب است پدر شدن ولی غیر از اینها باشد، «اضافه کردن به جمعیت» مگر تبریک دارد؟

"اگر" کسی بر مدارِ زندگی استقرار دارد، اگر کسی به تعبیر حافظ «راهرو» هست، اگر کسی «زَر» شده (نه اینکه "زر" پیدا کرده، بلکه "زر شده"!) خب پدر شدن و #روز_پدر، مبارکش باد که یکی را به «زندگی» افزوده. به تعبیر حافظ «راهرو» بوده، حالا «راهبر» شده.
وگرنه آنکه راهرو نبوده غلط کرده یکی یا چندتای دیگر را هم به این «خراب آباد» افزوده.

آنکه خود بیقرار است چگونه دیگری را "قرار" بخشد؟ آنکه خود فقیر است چگونه دیگری را غنی کند؟ آنکه خود کلافه است چگونه زندگی معطّر برای دیگری مهیا کند؟

🔹روز پدر است و ملول از اینهمه تبریکهای کلیشه ای و بیهوده، گمان می کنم که چقدر ما مسئولیم در برابر اضافه کردنِ انسانها به این عالم. در این رگبارِ تبریک گفتن ها، تاملی باید.


▪️▪️▪️
*غزل با صدای موسوی گرماروی (لینک)


#امروز_با_حافظ
#روز_پدر


🖊محمدرضا اسلامی
@solseghalam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
طنز یا تغابن؟

"تغابن"

اسباب تاسف است
و مایه خجالت.

این سطح نطق کسی است که قرار است پیشانیِ فرهنگ کشور باشد.
و مثلا در دفتر کارش پذیرای امیرخانیِ خوشنویس، حسین علیزاده موسیقی دان یا اهالی ادب همچون ساعد باقری و شفیعی کدکنی و رضا امیرخانی باشد. یا درباره #سینما بنشیند با سیدرضا میرکریمی و مجید مجیدی گفتگو کند. یا در جلسه ای بر پیرامون یک میز با وزیر فرهنگ فرانسه و ژاپن همکلام شود...

شروع کرده اسامیِ استانهای کشور را به ترتیب ردیف می کند. و اسم این را هم گذاشته نطق در پارلمان...

چه شد به این روزگار رسیدیم؟
چه شد سطح امور به اینجا کشیده شد؟

در کشوری که بدیع الزمان فروزانفر داشته، سید مرتضی آوینی داشته، عبدالحسین زرین کوب داشته، اخوان ثالث داشته، شفیعی کدکنی دارد این سطح نازل کلام قرار است بشود متولی اهل ادب و هنر و #تولید_محتوا برای نسلهای آینده؟


چه شد اینگونه شدیم؟
دستانمان تهی شد.

واقعا فردای روزگار به فرزندانمان می خواهیم بگوئیم در فلان چهارسال این سطحِ وزیر فرهنگ ایران زمین بود؟
◼️◼️
جایِ آن است
که
خون
موج
زند در دلِ لعل/

زین تغابن که خزف می شکند بازارش

#حافظ

#امروز_با_حافظ

@solseghalam
🔹آقای مهاجرانی توئیت می زنه ولی کامنت ها ر‌و می بنده!
(از کرامات شیخ ما این است...)

واقعا آدم گیج میشه اینهمه تغییر در مواضع افراد رو در این سال‌های عمر می بینه... ایران کشور عجیبیه...


🔹چرا حافظ، چو می‌ترسیدی از هِجر/
نکردی شُکرِ ایّامِ وصالش؟!

#توئیت
#آمریکا
#مهاجرانی
#امروز_با_حافظ


🔘t.iss.one/solseghalam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مدتی پیش با چهار نفر از دوستان خوب قرار شد که هر روز یک نفر یک غزل از حافظ را در واتس اپ برای بقیه جمع دوستان بخواند (و در حد یکی دو دقیقه توضیحی دهد) تا باعث دو اتفاق شود: نخست اینکه اینکه روزانه با حافظ همراه باشیم و دوم اینکه لااقل یک بار کلیه مصرع ها/واژه ها را خوانده باشیم.
از هر چهار غزل یکی که نوبت من می شود را در اینجا به اشتراک خواهم گذاشت تا در ادامه هشتگ #امروز_با_حافظ باعث شود قدری منظم تر و منسجم تر با مجموعه غزلیات همراه شویم.

🔹خواندن غزل ۳ (با آن بیت معروف نخستش) فرصتی بود که روی واژه ها و کلمات تاملی دوباره شود🔻

*ویدیوی بالا: آسمان میشیگان و صدای شگفت شجریان (ضبط چند سال پیش مجاور دانشگاه میشیگان استیت در ایست لنسینگ)

#امروز_با_حافظ
نام این آقا را نمی دانستم. گذشته اش را نیز هم.
عکس از جلسه با وزیر خارجه منتشر شد و به قول مولانا "همه شهر بشورید چو آواز در افتاد...".

محسن مظاهری در یادداشتی به این اتفاق پرداخته (لینک).
خبرنگار پارلمانی هم در توئیتی تکذیب کرده این ادعا را که نماز "قبل" از جلسه بوده و با انتشار ساعتِ ثبت عکس، گفته نماز در میانه جلسه بوده (لینک).

اتفاقات از این دست اتفاقات مبارکی هستند. میزان حساسیت جامعه را نشان می دهند. و هشداری که جدی گرفته شود این "حساسیتها". یا لااقل، پرسیده شود که آخر چه کرده ایم و چه مسیری طی شد که کار به اینجاها رسید؟

اما فارغ از همه اینها، نکته ای که دیده نمی شود مسالۀ تباه شدنِ زندگی کسانی است که مسیر زیستِ خود را وارد اینگونه فضاها می کنند. واقعیت این است که در این میانه، بیش از هرچیز دلم برای اطرافیان، خانواده و بستگانِ این فرد می سوزد.
چه این نماز از سرِ صدق باشد و چه از سر ریای محض، اما هر چه هست از "هوش" نیست. چرا که نه صدقِ توام با هوش چنین می شود و نه حتی ریایِ همراه با هوش!


حافظ این خرقه بینداز "مگر جان ببری"/
کآتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست

#امروز_با_حافظ
#آتش
t.iss.one/solseghalam
غزل شماره ۱۱ 🔻
#امروز_با_حافظ
(بیت ۷ و محل قرارگیری کاما)
ارزیابی شتابزده
غزل شماره ۱۱ 🔻 #امروز_با_حافظ (بیت ۷ و محل قرارگیری کاما)
غزل شماره ۱۵🔻
#امروز_با_حافظ
درویش، نمی پرسی و ترسم که نباشد.../
پیداست از این شیوه که "مست است شرابت!"
پیداست نگارا که بلند است جنابت...
مرور غزل شماره ۲۰
#امروز_با_حافظ
ما
نه رندانِ ریاییم و
حریفانِ نفاق
آن که او عالِمِ سِر است
بدین حال، گواست

فرضِ ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم/
وآن چه گویند روا نیست، نگوییم رواست!
🔲 و چطور ناامید می شویم هربار!
از دانشمند پایتونی تا تادائو آندو ژاپنی


🔹تادائو آندو نابغه معماری ژاپن است. نابغه عجیب و غریبی است عجیب تر از ایلان ماسک. کسی که از رانندگی کامیون خودش را به چنین جایگاهی رساند.
«بدون هیچ تحصیلات آکادمیک» . بدون حتی یک ترم امکان حضور در دانشگاه.
استادِ بدون معلم.

چندین بار درباره شگفتی آثار معماری و کارهایش نوشته ام (درباره اش در این لینک و این لینک صحبت شد) و یکبار هم فرصت دست داد و بعد از یکی از سخنرانیهایش امکان دیدارمان میسر شد (این لینک).

اما حالا این استاد ژاپنی (بعد از خلق برترین آثار ارزشمند معماری دنیا) آمده و شده متولی طراحیِ عمارت بانو کیم کارداشیان، آن صاحبُ سلفیهای خاص و آن شهره آفاق در پالم اسپرینگز واقع در گران ترین منطقه کالیفرنیا…

اصلا انگار نه انگار که نام بزرگ استاد آندو مترادف بود با اصالتهای ژاپنی و حتی انگار نه انگار که ethics و «خوشنامی کارفرما» ذره ای اهمیت دارد در خدمات فنی یک دفتر معماری.

🔷 به غیر از تادائو آندو هر کس که شده بود متولی طراحی عمارت این سرکار خانم، اینقدر جای تاسف و دریغ نداشت.

امثال کیم کارداشیان، پریس هیلتون یا مدونا حتی در خود آمریکا هم خوشنام و مورد ارج نیستند. آمریکا (نسبت به اروپا) سرزمینی است خانواده محور و امثال مدونا و کارداشیان خروجیهای سیستم سرمایه محورِ استودیوهای هالیوود محسوب می شوند. وقتی با جوانان آمریکایی همصحبت می شوی امثال پریس هیلتون و کیم کارداشیان را یک سلبریتی قطبی ارزیابی می کنند و اغلب مورد تمسخر قرار می‌دهند. تادائو آندو اما کسی است که در کارنامه خود موزه هنرهای معاصر فورت وورث ، معبد آب و کلیسای نور را طراحی کرده بود. او کجا و کیم کارداشیان کجا؟!

به تعبیر حافظ:
چه شِکرهاست(!) در این شهر، که قانع شده اند/
شاهبازانِ طریقت ، به مقامِ مگسی

عالیجناب استاد آندو، از شاهبازان تاریخ معماری دنیاست. او کجا و مجالست با بانو کیم کجا؟
شأنیت و وزانتِ یک چهره ملی چگونه ذیل ارایه خدمات فنی مهندسی قرار گرفته است؟

🔷 مشکل و دریغ در کجاست؟
مشکل در اینجاست که در یک سمت عالم سازوکارِ امور به نحوی است که متخصصین پایتونی تربیت می کند. کسانی که «رشد»شان به دلیل تخصص نبوده، بلکه تخصص فرعِ بر تعهدشان بوده.
اولویت، بر تعهدشان بوده (ولو آنکه تعهد صوری/ظاهری) ولی به واسطه ی آن پیرایه که بر خود بربسته اند، «برخوردار» شده اند از مواهبِ رشد تخصصی.

و در سمت دیگر عالم، امور برعکس است. اولویت بر «تخصصِ محض» است و تعهد (ethics/morality) بی بهاست. آندو، غایتِ آمال تخصص در عرصه معماری و خلاقیت است. آندو‌ اوجِ تخصص، اوج خلق، و اوج طرح است. آندو خودِ طرح است. رویای فرداهایِ یک دانشجوی جوان و باهوش در دانشگاه ایلینوی این است که «شاید» یک روزی بتواند دفتر معماری در تراز دفتر معظم تادائو آندو داشته باشد. آندو قله معماری است. ولی ظاهرا تعهد (و شأنیت) برایش به قدر کشک بی اهمیت است.
اینکه آندو پس از یک عمر خوشنامی و کارِ تخصصی، بیاد و بشود در «خدمت» به بانوی لخت، برایش هیچ اهمیتی ندارد ظاهرا.


🔷 دنیای دیوانه. دنیای سرمایه. دنیای وحشی! اما در این میانه، احوالِ دشوار، احوالِ آن کسانی است که نه در میانِ آن جماعت دانشمند پایتونی نشسته اند، و نه تعلق خاطری به این جماعت تخصص محور/سرمایه محور دارند.

آنها که نَه بوی خیر از متخصصین پایتونی استشمام می کنند و نه هیچ نور امیدی در تادائو ‌آندوها می بینند. امثال عماد افروغ ها.
یک تنهایی بی انتها.


- - -
زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت!
صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی

«آدمی» در عالمِ خاکی نمی آید به دست/
عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی.

#حافظ
#امروز_با_حافظ
t.iss.one/solseghalam

▪️لینک خبر در صفحه خانم کیم کارداشیان با
۳۵۲ میلیون فالوئر! (بیش از چهار برابر جمعیت کشور ایران)

https://www.instagram.com/p/Cqs7tqcJey2/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
سوپر مون - ابَر ماه
(دیدارِ رویِ‌ ماه)


گفته شده بود که امشب سوپر مون است (ترجمه فارسی اَبَر ماه گفته شده). به این بهانه بعد از مدتها بیرون از دفتر کار/پشت میز، و در فضای باز… به انتظار دیدارِ روی‌ ماه گذشت.

جالب اما این بود که غروب خورشید چشمگیرتر بود و چشم نوازتر.
پرابهت.

شعرا تعابیر گوناگونی در “وصف ماه” دارند. و بارها به روشهای مختلف روی‌ محبوب/دلبر را به ماه تشییه کرده اند. انواع گوناگونی از تعابیر لطیف «در وصف ماه» را می‌توان در غزلیات و ادب فارسی پیدا کرد. حافظ ولی یک جا تعبیر عجیبی درباره ی ماه دارد:
«آن بی سر و پا»

بله! در یکی‌ از پرشکوه ترین و زیباترین غزلیات حافظ با این واژه (برای ماه!) مواجه می شویم. می‌گوید:
سیمای محبوب من چنان زیباست که او را تشبیه به ماه نمی کنم. چون که نسبتِ دوست (تشبیهِ دوست)، به هر بی سر و پا نباید کرد:

عارضش را به مَثَل ماهِ فلک نتوان گفت/
نسبتِ دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد


اما دلیل این تشبیه حافظ چیست؟
حافظ معتقد است که ماجرایِ محبوبی و دلداری، یک مرکز ثقل دارد و آن «هرجایی نبودن» است. برای دیدن روی جانان، شرط و شروط لازم است؛ باید «باصفا» بود و ماه، محبوبی هرجایی است. هر کسی (هر نظری) ماه را تواند دید!

«نظرِ پاک» توانَد رخِ جانان دیدن/
که در آیینه «نظر» جز به صفا، نتوان کرد

محبوب، جانان، دلدار، باید کسی باشد که «فقط» نظر پاک او را ببیند. وگرنه ماهِ بی سر و پا را که همه کس می بینند…


این فکر ها آمد و رفت و اوقات امشب هم گذشت و ماه رفت.


✍️محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️
تصاویر: لینک+

#Super_Moon
#حافظ
#ماه
#امروز_با_حافظ