ارزیابی شتابزده
13.8K subscribers
932 photos
313 videos
34 files
882 links
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
Download Telegram
4_5965387331337718053.pdf
395 KB
فایل PDF، یادداشت اینجانب در روزنامه شرق امروز درباره انفجار لبنان
۲۰ شهریور ۹۹
لینک یادداشت در خصوص انفجار لبنان در روزنامه شرق امروز

از متن:

در کشور آمریکا یکی از مواردی که در سال‌های اخیر در حال مطالعه جدی است، آسیب‌پذیری مناطق متراکم شهری در برابر «انفجار» است. بنادر و مراکز شهرهای مهم (مانند نیویورک، لس‌آنجلس و سانفرانسیسکو) که محل قرارگیری سرمایه و ساختمان‌های مهم است، علاوه بر تاب‌آوری در برابر زلزله، باید در برابر انفجار نیز مطالعه شود. تأسیسات صنعتی، وجود شبکه‌های فرسوده گاز شهری در مراکز شهرها یا اقدامات تروریستی از‌جمله مواردی هستند که می‌توانند به بروز انفجار در بنادر و مراکز متراکم شهری منجر شوند و آسیب‌های جدی به همراه داشته باشند. در این راستا یکی از سؤالات پیش‌روی پژوهشگران و مدیران این است که «مقاوم‌سازی ساختمان‌های مهم در برابر زلزله، چه تفاوت‌هایی با مقاوم‌سازی ساختمان در برابر انفجار دارد؟»؛ به عبارت دیگر، زمانی که می‌خواهیم «ساختمان‌های مهم یک شهر» را برابر زلزله مقاوم‌سازی کنیم، چه هزینه‌ها یا رویکردهایی را باید در نظر بگیریم تا ساختمان در برابر انفجار هم مقاوم‌سازی شود؟ سازمان مدیریت بحران فدرال آمریکا (FEMA) در نشریه‌های شماره 439 (الف و ب) مربوط به «مطالعات انفجار ساختمان فدرال اوکلاهما» به پاسخ این سؤال پرداخت و نشان داد که در زمان مقاوم‌سازی، با صرف «اندکی هزینه بیشتر» (حدود دو تا پنج درصد )، می‌توان سازه را «هم در برابر زلزله و هم در برابر انفجار» ایمن کرد.

https://sharghdaily.com/fa/Main/Detail/270469/%DA%86%D9%86%D8%AF-%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1-%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86
پنجشنبه ۲۰ شهریور ۹۹

@solseghalam
✍️انتخابات آمریکا چه خواهد شد؟


🔹تنها 44 روز تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باقی مانده است و ذکر موارد زیر در این خصوص حائز اهمیت است:

🔹یک-ماجراهای جورج فلوید

شرایط دونالد ترامپ تا قبل از شروع کرونا، بسیار عالی بود. رونقِ اقتصادی در اوج بود و بیکاری، در پایین ترین حدّ ممکن خود بود.
کرونا شروع شد و بازار اشتغال اُفت کرد و بعد از مدتی، ماجرای #جورج_فلوید و ناآرامی شروع شد. دموکراتها، خوشحال از این تلاقی اتفاقات (یا به تعبیر حافظ "از خلاف آمدِ عادت") سعی کردند بیشترین بهره را از ماجرا ببرند و با داغ کردن موضوع، آرایِ خاموش (سیاه و هیسپنیک) را به میدان بیاورند.
متاسفانه هدایت ماجرا به سمتی رفت که تقریبا می توان گفت نتیجه عکس داده است.

چرا؟ چون سفیدپوستانی که سبد رای ترامپ محسوب می شوند، به شدت از بهم ریختگیِ کشور و طولانی شدنِ اوضاع "کلافه" شدند و این، آنها را مصمم خواهد کرد که «حتما» رای بدهند.

یعنی عملا اتفاق جورج فلوید که در ابتدا باعث «شرمساری» برای همه بود، بعد از مدتی، با غارت کردن وسیع فروشگاهها و طولانی شدنِ "ناامنی" در جاهایی مثل ایالت اورگان باعث شد که این حرف در میان طرفداران ترامپ رد و بدل شود که: ببین! اگر کشور را دست دموکراتها بدهیم این چنین هرج و مرجی خواهد بود.

فرض کنید در خیابانهای تهران (به هر دلیلی) آشوب باشد ولی، این آشوب "طولانی" شود و این حس پدید آید که "نظم" و "امنیت" دارد فدا می شود. چه خواهد شد؟ عملا آن دلیلی که باعثِ شروع "آشوب" بوده، به حاشیه خواهد رفت.

الان هم هواداران ترامپ، چنین حسی دارند. اینکه: ببین! مملکت ما که (به زعمِ خودشان) بهترین کشور دنیاست، امروز در خیابانهایش، پرچمِ خودِ ما آتش زده می شود!

... و تو خود حدیث مفصل بخوان از حسِ خشمی که در درون سفیدهای دو آتشه هست از این اوضاع اخیر.

✔️در نگاهِ بخشی از طرفداران ترامپ، رسانه CNN نقشِ بسیار مخربی در ادامه آشوبهای خیابانهای آمریکا داشته و باور دارند که CNN نقشِ بنزین روی آتش را (بعد از جورج فلوید) ایفا کرده.
در سمتِ دیگر، فاکس نیوز دائما در این بوق می دمد که: ای مردم ببینید! «آقای رئیس جمهور» می خواهد کشور را اداره کند، ولی دموکراتها آشوب را می خواهند.

🔹دو-کرونا

ممکن است برخی تصور کنند که آمارِ بالایِ کشته های کرونا در آمریکا، باعث ریزش شدیدِ آرای ترامپ در میان هواداران سفیدپوست خواهد شد. این گزاره هم صحیح نیست. دلیل این امر، دو نکته است.

✔️اول اینکه طرفداران پر و پا قرص ترامپ معتقدند که کشته های ویروس، چندان ربطی به ترامپ ندارد (و این ویروس در هرحال "چنین می کرد")؛
✔️اما نکته دوم اینکه ترامپ (با وجود برخی حرفهای احمقانه ای که در مورد #کرونا زد ولی) در تمامِ مدتِ کرونا ارتباطِ "کلامی" و گفتار "مستقیم" روزانه اش را با مردم (هوادارانش) حفظ کرد.

به زبان ساده، ترامپ (بر خلاف بسیاری از سیاستمداران) با مردم، "حرف می زند" و کرونا، بهانه/ابزاری شد که ترامپ "بیشتر" و "روزانه" با مردم تکلم کند.

این شاید به نظر، پارامتر کوچکی باشد، ولی برای کسی که مشتاق/محتاجِ دیده شدن است، و همیشه به دنبال "بهانه" برای مصاحبه می گشت، این بحرانِ کرونا، ابزاری شد برایِ هر روز حرف زدن!

دقت کنیم که برای ترامپ، «کیفیتِ حرف» مهم نیست؛ مهم، حرف زدن است.

ترامپ یک «حضور رسانه ایِ بسیار قوی» را در مدت کرونا داشته، و کمتر رهبری از میان رهبرانِ دنیا در مدت کرونا این میزان حضورِ یومیه در رسانه ها را داشته است.

🔹سه- و اما چه خواهد شد؟

سوال رایج در این روزها این است که:
"ترامپ رای می آورد یا خیر؟"

برای پاسخ به این سوال، لازم است ابتدا در خاطر داشته باشیم که جامعه آمریکا، یک جامعه به شدّت دوقطبی است.

یعنی در حالت عادی، دو «نگاه» و دو جهان بینیِ مختلف، با دو پایگاهِ اجتماعیِ «حدودا برابر» در عرصه هستند.

در حالت عادی، شرایط هر دو طرف شکننده است و "کارت گارانتی" یا تضمینی برای رای آوردنِ نمایندۀ دموکراتها/جمهوریخواهها وجود ندارد!
حال امروز، که اوضاع بدتر هم هست و این دو قطبی، شدیدتر.

شاید بتوان گفت نتیجه این انتخابات، بستگی به این دارد که جو بایدن در عرصه «مناظره ها» چطور ظاهر شود؟

اگر او در زد و خورد کلامیِ مناظره ها، قوی ظاهر شود، و شخصیتی توانمند (و به زبان خودمانی "با عُرضه") از خودش نشان دهد، شاید بخشی از آرایِ بلاتکلیف و مُردد را به سمت خودش بکشاند.

عملا، عددِ رایِ سنّتیِ دموکرات/جمهوریخواه در هر ایالت، تقریبا "مشخص" است؛ آنچه که Game changer است و در اصطلاح، سرنوشت را عوض می کند، موجی است که ممکن است در این روزها در اذهانِ جامعه، ایجاد شود (یا نشود!)

آیا جو، توانِ ایجادِ چنین موجی را داراست؟!

پیرمرد، خسته تر از این است که توانِ جسمی و روحیِ چنین کاری را داشته باشد. اما باید منتظر بنشینیم و ببینیم؛ شاید توانست!

خبرآنلاین
t.iss.one/solseghalam
✍️نکات مثبت مناظره بایدن و ترامپ چه بود؟

🖊محمدرضا اسلامی

🔹دربارۀ نکاتِ منفیِ مناظره اخیر ترامپ و بایدن، سخنهای بسیاری گفته شد و می شود. اینکه اینها چقدر حرفهای بدی بهم زدند و اینکه این مناظره «برنده ای» نداشته و... ؛ اما بی مناسبت نیست که به این مناظره از منظرِ نکاتِ خوب و مثبتی هم که داشت نگاهی داشته باشیم. مگر این جدال، نکاتِ مثبتی هم داشت؟! در این خصوص ذکر موارد زیر محل توجه است:

یک- زبان بدن

پیش از پرداختن به این بحث، چهار سال به عقب برگردیم و مناظره «اول» ترامپ با #هیلاری_کلینتون را در یوتیوب (دوباره) نگاه کنیم.

آن شب، شبی ویژه و استثنایی بود! پس از ماهها که دونالد ترامپ در ستادهای انتخاباتی اش گفته بود «من می خواهم هیلاری کلینتون را نابود کنم» و من برنامه دارم که #هیلاری را «زندانی» کنم و... بالاخره، این دو بر روی یک استیج «مقابل هم» قرار گرفتند. آن ترامپی که ماهها شاخ و شانه می کشید که چه ها خواهم کرد، مقابل هیلاری مانند خرگوشی شده بود که مقابل مار قرار گرفته است.

نه آن حالتِ چهرۀ قلدر و مدعی با ترامپ بود و نه آن همه شاخ و شانه کشیدنهای ماههای گذشته. جالب این که در تمام طولِ آن مناظره، ترامپ در خطاب کردنِ هیلاری از واژه «خانم وزیر» استفاده می کرد و در طرف مقابل هیلاری هر بار که می خواست ترامپ را خطاب کند، بدون اینکه مستقیم نگاهش کند با نوعی غرور و از جایگاهی رفیع(!) او را «دونالد» خطاب می کرد! انگار شخصیتی بزرگ که می خواهد پسرکی را صدا بزند!
پسرک تخس و بازیگوشی که حالا «اشتباهی» در جایگاهِ کاندیدای ریاست جمهوری قرار گرفته!

چهار سال گذشته، و آن «دونالد» این مدت را در مسندِ ریاست جمهوری «گذرانده» ولی همچنان زبانِ بدنِ جُو بایدن هم همان است که چهارسال پیش هیلاری با آن با «دونالد» سخن می گفت! مستقیم نگاهش نمی کند و تا حدی که می تواند روی (چهره) به سمتِ او بر نمی گرداند! با اینکه ترامپ، پیوسته روی به سمت بایدن داشت و تقلا می کرد که او را خطاب کند ولی بایدن تا حد امکان مجریِ فاکس نیوز را خطاب می کند! همان تفرعنی که چهارسال پیش هیلاری با آن با ترامپ سخن می گفت، جو بایدن هم دارد. چرا چنین بود و چرا چنین است؟ دلیلش این است که از دیدگاهِ #سیاسیون (و اهالیِ ساختار قدرت در آمریکا)، ترامپ یک «بیرونی» است. او را در حدّ یک بچه پولدار قلمداد می کنند که به تعبیر سریال مرد هزار چهره «اشتباهی» در این جایگاه قرار گرفته.

نخبگان (خواص، یا هر کلمه دیگری که بجای کلمه الیت (Elite) انتخاب کنیم) نمی توانند قبول کنند که «دونالد» در شانِ ریاست جمهوری کشور است. ولی واقعیت این است که به رغمِ تفرعنِ آن نخبگان (آن الیت)، این دونالد توانست رشته های خواص را در 2016 پنبه کند! و شاید دوباره هم بتواند.

ترامپ، با همه نقاط منفی شخصیتی که دارد، اما یک حسن برای ایالات متحده داشت و آن اینکه «خواص» گمان نکنند که در اتاقهای فکر می توانند «فلک را سقف بشکافند» و هر طرحی که بخواهند در اندازند.

دو- هماوردی قدرت و ثروت
این مناظره/مجادله از یک منظر دیدنی است. این جدال، عرصۀ کتک کاری نمایندگان دو جریان متفاوت در ایالات متحده است: نمایندۀ سرمایه داری (ترامپ) با نمایندۀ ساختارهای قدرت (بایدن).

ما نمی توانیم #سیاسیون را با نصیحت موعظه کنیم. مردان حکومت باید بدانند که قدرت فقط در یدِ حاکمیت نیست! همچنین، ما نمی توانیم جریان «ثروت» در یک جامعه را با اعدام «سلطان» ها هدایت کنیم ولی سلطان "هم" نباید گمان کند که رقیبی ندارد.
این هماوردی امر مبارکی است.

سه- متاسفیم اما...

در اینکه متاسفیم از دیدن این سطح گفتگوها شکی نیست. ولی اگر به این مناظره/مجادله از منظر بالاتری نگاه کنیم، باید به خاطر بیاوریم که در طول تاریخ، ماجرای انسان (بشر) بحثِ مهارِ اژدها بوده است. از اژدهای نفس گرفته تا اژدهای قدرت و ثروت. دموکراسی، راه حلِ (ناقصِ) بشر برای «مهارِ اژدهایِ قدرت» (حاکمیت) بوده است. این مناظره، صحنۀ جدالِ نمایندۀ قدرت سیاسی (بایدن) با نماینده ثروت (دونالد ترامپ) از این منظر دیدنی و ارزشمند است که هر یک از این دو می دانند که «عرصه، خالی نیست» (!) و تو نمی توانی ادعایِ خدایی کنی.

حتی اگر متکی به صندلیِ 47ساله در عالیترین سطوحِ سیاسی بوده ای، می دانی که یک نفر (یک بچه پرو) پیدا می شود که شاخ تو را بشکند و 47سال «قدرت پیشه» بودنت را به «بازی/تمسخر» بگیرد. و در آن سمتِ دیگرِ سن (Stage) همان بچه پولدارِ نیویورکی هم می داند که داشتنِ هواپیمای شخصی و برجهای بلند و کوه اسکناس باعث نمی شود که بتوانی هر غلطی دلت خواست بکنی. برایِ نشستن بر صدرِ مصطبه، باید با اژدهای سیاسیون مواجه شد و در زد و خورد، کوفته شوی تا یادت بماند که «عرصه خالی نیست!» و تو بچه پولدارِ محل، «فعّالِ مایشاء» نیستی!

متاسفیم از گفتگوها، ولی، این زد و خوردِ ارزشمندی است.

@solseghalam
✍️چند نکته دیگر درباره مناظره بایدن و ترامپ

🖊محمدرضا اسلامی

🔹بستری شدنِ ترامپ در بیمارستان، اخبار مناظرۀ اخیر را تحت تاثیر قرار داد، ولی مجددا بازگردیم به بحث #مناظره و فراتر از دشنامهایی که این دو بهم نثار کردند، به چند نکته دیگر هم بپردازیم:

یک- محلِ این مناظره کجا بود؟!

مجری فاکس نیوز در ابتدای این مناظره، محلِ برگزاری این نشست را اعلام کرد: «دانشگاه کِیس وسترن ریزِرو» در شهر کلیولند (ایالت اوهایو). دانشگاهی که تا کنون نامش برای بسیاری از افراد (حتی یکبار هم) شنیده نشده بود، اما این دانشگاه چه ویژگی خاصی دارد که باید مهمترین رویداد سیاسیِ چهارسال اخیر در آن برگزار شود؟!

پاسخ اینجاست که آمریکایی ها در برندسازی از دانشگاههایشان معرکه اند!
«دانشگاه کِیس وسترن ریزرو» در شهر کوچک «کلیولند» جایی است که یکی از بهترین کلینیکهای پزشکی آمریکا در مجاورت آن قرار دارد. سه سال پیش که برای طی دوره آموزشی نرم افزار فلکس به این دانشگاه رفته بودم شاهد بودم که چه تعداد از شیوخ ثروتمندِ کشورهای عرب برای عمل جرّاحی قلب به این کلینیک می آیند.

برندسازی در دنیای پر رقابت امروز، هنر است. دانشگاه در آمریکا کارکردِ #سیاسی ندارد. دانشگاه، یک کارخانه تولید علم است؛ یک بنگاه اقتصادی است ولی بنگاهی که کارش تولید محصول (و حتی مدرک) نیست بلکه «وظیفه» اصلی دانشگاه «تولید علم» تعریف شده است. این «نهادِ تولیدی» هزینه هایش بر گردن دولت نیست بلکه خودش باید خرجِ خودش را دربیاورد. خوب این چه ربطی دارد به مناظره ترامپ و بایدن؟!

شهرت، یکی از مهمترین راههای جذب پول برای دانشگاه است. «دانشگاه در آمریکا کارکرد سیاسی ندارد». استاد، سرش به این گرم است که از هر در و دیواری که می تواند «بودجه» جور کند و دانشجو هم سرش به این گرم است که درسهایی که برای ثبت نامشان «دو-سه هزار دلار» پول پرداخت کرده را پاس کند و وقتهای آزادش را به فعالیتهای ورزشی و کلابهای دانشجویی و جیم صرف کند! در این بنگاه اقتصادی، کسی کارش به #سیاست نیست! چهار سال پیش هم در یادداشتی نوشتم که «چرا مناظره نهایی هیلاری کلینتون با ترامپ در دانشگاه نِوادا برگزار می شود؟!». دانشگاه نِوادا را چه دخلی به سیاست هست؟!

دانشگاه، میزبان می شود ولی نه بخاطر اصالتِ امر سیاسی، بلکه بخاطر اصالتِ اقتصاد! چهار سال گذشته و جماعتی که نوبت قبل در دانشگاه نِوادا حریف «دونالد» نشدند و نتوانستند «کله پایش» کنند دوباره جمع شده اند که رییس جمهور اصلح انتخاب شود! ولی مناظره در «دانشگاه کِیس وسترن ریزرو» برگزار می شود. همان دانشگاهی که دخلی به سیاست ندارد ولی اسمش اینطور «مطرح» می شود. (لینک)

مدتهاست که در (برخی شاخه های) «صنعت» تفاوت معناداری بین آمریکا با ژاپن، کره، چین و... وجود ندارد ولی (مثلا) #استنفورد یا #هاروارد همچنان به شکل معناداری برتر از دانشگاه پکن، دانشگاه توکیو، دانشگاه توکیو تِک و... قرار دارند. چرا؟ چون علاوه بر بحثِ «کیفیتِ آموزش» ، برندسازی از عنوان دانشگاه، یک تخصص است. دانشگاههای آمریکایی هنوز نامهایی هستند که حضور در آنها برای بسیاری از جوانان دنیا یک «رویا» است. فرض کنید یک دانشجوی هندی یا ترکیه ای یا چینی در «دانشگاه کِیس وسترن ریزرو» پس از این مناظره چه احساس خوبی نسبت به «نام» دانشگاهش خود خواهد داشت؟

دو- رتبه دانشگاه و تفاخر به هوش!

یکی از قسمتهای جالب توجه این مناظره، جایی بود که صحبت «درباره هوش» به میان آمد. دونالد ترامپ با لحنی تحقیرآمیز به رتبه دانشگاهِ محل فارغ التحصیلیِ جو بایدن اشاره کرد. اینکه «رنکینگِ» آن دانشگاهی که جو بایدن از آن فارغ التحصیل شده «بسیار پایین» است و لذا بایدن، اصلا و ابدا نباید ادعایِ «هوش» داشته باشد.

دریغ و درد است این بخش از مناظره!

دربارۀ نگاهِ #مولوی به «هوش» قبلا در اینجا نوشته شد. اگر در زمان قبیله قریش، «تکاثر» و افتخار به قوم، قبیله و اجداد رایج بوده، در دنیای معاصر، یکی از بدترین اسبابِ تفاخر، همین موضوع «رتبه دانشگاه» است. برای دونالد ترامپ که در ثروت رشد کرده و آدمها را «طبقه بندی شده» می بیند و حتی زنها را بر اساس معیار زیبایی ارزیابی می کند، طرح این بحث در میانه مناظره بسیار جالب توجه بود.

ترامپ خودش شخصا هیچ برجستگی علمی ای در زندگی نداشته، ولی دیگری را به خاطرِ رتبه دانشگاه محل تحصیلش تحقیر می کند!

حسب اتفاق، دانشگاه لیسانسِ جو بایدن (دانشگاه دلاوِر) دانشگاه خوبی است و دانشگاه تحصیلات تکمیلی او (دانشگاه سیراکیوس) رتبه پایینی دارد. ولی همان دانشگاه سیراکیوس هم محل فارغ التحصیلی ولید بن طلال (ثروتمندترین فرد در عربستان سعودی) است.

47سال سابقه حضور در عالیترین جایگاههای سیاسی نشانه هوش «نیست» ولی دانشگاهِ محل فارغ التحصیلی نشانه «کم هوشی» است! این یکی از واقعیات تلخ دنیای معاصر است.


#مناظره
t.iss.one/solseghalam
👎21
✍️انتخابهای شجریان از حافظ و سعدی
(بیت ‌و غزلهایی که شجریان به ما آموخت) 1/3

برای #روز_حافظ

🔷حافظ شناس بزرگ فرانسوی، آقای شارل هانری دوفوشه کور، به وسواس، به رنج و به حوصله شروع به ترجمۀ حافظ کرد. مصرع به مصرع و کلمه به کلمه حافظ را از فارسی به #فرانسه برگرداند. این کار "چهل سال" زمان بُرد.

در میانۀ این مسیر دشوار، آن سالکِ فرانسوی (که عمرش دراز باد) مقاله ای در کنگره حافظ (که یونسکو در شیراز برگزار کرد) نوشت و در پایانِ مقاله، جمله ای به این شرح گفت:

غزلِ فارسی، "شنیدنی" است. "غزل" بیش از آنکه خواندنی باشد، شنیدنی است و شما ای ایرانیان! برای معرفیِ حافظِتان، غزل را با "صدا" به دنیا بشناسانید.

🔷شجریان انتخابهای هوشمندانه و فوق العاده ای از غزل حافظ و سعدی داشت. انتخابهایی که با آنها حافظ و سعدیِ دیگری را به ما شناساند. روزی که آن نوشته آقای دوفوشه کور را خواندم گمان نمی کردم که یک روز یک صدا در ماهور اینگونه در اوج، کلامِ حافظ را فریاد بزند:

سحر با باد می گفتم، حدیثِ آرزومندی/
خطاب آمد که واثق شُو، به الطافِ خداوندی

همیشه با خود تجسم می کردم که آن حافظ شناسِ فرانسوی وقتی که این غزل را در این اوجِ صدا در #ماهور می شنود، چه احساسی خواهد داشت؟ اسرافیل شیرچی وقتی که شکسته نستعلیق می نویسد در شنیدنِ این تحریر از غزل، چه حالی خواهد شد؟ استاد فرشچیان در میانۀ انحناهایِ شگفت و رنگارنگ مینیاتورهایش این را چگونه می شنود؟! یداله کابلی هنگام خلق تابلوهایِ پرشکوهِ «سماع قلم» چه اَحوالی داشته هنگام "شنیدنِ" غزل؟

🔷 در همین غزل و در همان آلبوم «شبِ وصل»، حافظ بیتی دارد که نشانه اوجِ رندی و آزاد اندیشیِ او در فکر کردن به مفاهیم دینی است. در حالی که در سوره یوسف، تحسین بسیار نسبت به پاکدامنیِ یوسف ذکر شده ولی حافظ به گوشه ای دیگر از این قصّه اشاره دارد که متضمّن نوعی جسارت و دگراندیشی دربارۀ یک داستان است:

الا ای یوسفِ مصری که کردت سلطنت مغرور (!) /
پدر را باز پُرس، آخر، کجا شد مِهرِ فرزندی ؟(!)

حال این دوبیت را ببینیم که شجریان چگونه تحریر می کند؟ در بیت اول، "صدا" شور و شیداییِ سحرگاهِ حافظ را بیان می کند (احوالِ حافظِ نشسته در شیداییِ سحر: «حدیثِ آرزومندی») و چند بیت بعد، کنایه ای به یوسفِ صدّیق. که ای نازنین! پس مرام و معرفتت کو؟!
✔️با این لینک در آپارات، غزل را بشنویم (با هدفون البته)

🔷 آن غزل از حافظ را مقایسه کنیم با غزل دیگری که در آلبوم «سروِ چمان» خوانده شده است. در غزلِ بالا، حافظ در حال و هوایِ دعا هست و نجوا. امّا، در غزلِ ذیل، حافظ در حالتی از اندوه است و سوز. یک حافظِ کلافه از شیرازِ بی معرفت.
شیرازی که، در آن ارزشِ طوطی با زغن (زاغ) یکی است! شیرازی که حافظ را دلخون کرده بوده... در چنین احوالی، حافظ، غزلِ زیر را گفته و ببینیم (بشنویم) که #شجریان بجای خواندنِ در اوج، با چه سوزی غزل را برایمان روایت کرد (درآمد ماهور، گشایش...و شگفت آور اینکه چنین غزلی را به تصنیف سرشار از حزن و سوزِ جوادِ آذر متصل کرده)

هُمای،
گو مفِکن
سایۀ شرف
هرگز
(!) /
بر آن دیار
که طوطی
کم از زغَن
باشد
....

چه نفرینِ درشتی! چه لعن و عصبانیتی در این کلامِ حافظ هست. سایۀ شرف، دور باد از خاکِ سرزمینی که در آن طوطیِ رنگارنگِ پیچیده در اطوارِ هنر، کمتر از کلاغ است!
✔️با این لینک در آپارات، غزل را بشنویم (بدون هدفون نباید شنید این همراهیِ پرشکوهِ آوا و ساز را)

*جالب اینجاست که حافظِ عصبانیِ ما در این غزل، بیتی هم آورده که اوجِ مناعتِ طبعِ خودش را فریاد می زند: که من اگر کلافه ام، فقط از این باب نیست که «ارج» ندیده ام بلکه، از بی سامانیِ اوضاعِ مُلک، کلافه ام. وگرنه، من (حافظ) «نگینِ سلیمان» هم نستانم!

من آن نگینِ سلیمان، «به هیچ» (!) نستانم/
که گاه گاه، بر او، دستِ اهرِمَن باشد...

🔹 انتخابهای #شجریان در این کارها، توام با نوعی آگاهی در نحوۀ خواندنِ غزل است به نحوی که با قطعیت می توان گفت که زیباییِ کارِ شجریان در خواندنِ دو غزلِ فوق، فقط به «کیفیتِ صدا» برنمی گردد بلکه آگاهیِ شجریان از حسّ و حالِ سرایندۀ غزل (حافظ) به وضوح در انتخابِ دستگاه، تُنِ صدا و حال و هوا، مشهود است. مثلا «برآن دیار که طوطی کم از زغن باشد» را ببینیم که چقدر زیبا تحریر شده...

🔷 امروز #روز_حافظ است و دیروز، حنجره ای که در این سالها برایمان حافظ می خواند روی در نقابِ خاک کشید. مرگ حق است و همه ما رفتنی اما، کلمه و صدا، ماندنی است. کلامِ حافظ، تا سالها بعد از ما «شناسنامه» فرزندانِ ماست و چه خوب است که غزل را همراه با صدا، برای فرزندانمان روایت کنیم.

شاید امروز در بهشتِ ازلی و شکرستان، مُتّکئینَ عَلیها مُتقابلین، حافظ نشسته و دارد سرو چمان می شنود از حنجرۀ محمدرضا.
و چه نیک محفلِ انسی...



▪️▪️▪️
خبرآنلاین 20 مهر 99 (لینک)

🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
✍️ انتخابهای شجریان از حافظ و سعدی
(2 از 3)

🔹سعدی بر خلاف حافظ، چندان به مسایلِ پیرامونش با رویکرد «انتقادی تند» نگاه نمی کرده است. غزلیات حافظ، سرشار از انتقادهای شدید و جدی به «ریا» ، «تظاهر» و دین فروشی است.
اما حال و هوایِ سعدی با حافظ متفاوت بوده و البته این منطقی است که حال و هوایِ «غزلِ سعدی» هم با «غزل حافظ» متفاوت باشد. بدیهی است که خودِ حافظ هم در طولِ زندگی، اَحوال گوناگونی را تجربه کرده است و غزلیاتش (مثلا چنان که دکتر #سروش آنها را به سه مقطعِ زمانی مختلف تقسیم می کند) در چند حال و هوای مختلف باشد ولی، در مجموع، فضایِ کلّیِ غزلِ حافظ با سعدی متفاوت است.

🔹این گزاره اگر چه امری بدیهی است ولی لحاظ کردن آن در «خواندنِ غزل با آواز» کاری بسیار دشوار است. در یادداشت قبل، نمونۀ «دقت و توجه» شجریان در نحوۀ خواندنِ غزل حافظ را دیدیم. حال نگاهی کنیم به انتخابهای شجریان از میان #غزلیات_سعدی.
بسیار سخت است اگر بخواهیم در میان کارهای شجریان در خواندنِ غزل سعدی، مواردی را انتخاب کنیم (از بس که همه را زیبا خوانده)، ولی دو مورد زیر شاید تاج محلِ کارهایِ شجریان در انتخابِ غزل سعدی محسوب شود.

✳️یک- «برخیز تا یک سو نَهیم، این دلقِ اَزرق فام را» !

سعدی جانِ ما چندان اهلِ فریاد نبوده. بیشتر اهل عشق و عاشقی بوده اما، در این غزل، سعدی به فریاد آمده و حیرت زده، دارد "داد" می زند که آخر این چه اوضاعی است؟! «هر ساعت از نُو ، قبله ای، با بت پرستی می رود»؛ این چه وضعی است؟!

سعدیِ عاشق پیشۀ ما در این غزل چنان کلافه است که می گوید بابا جان! تو بیا و نمونه و مصداقی از «ایمانِ واقعی» (همان که "توحید" خطابش می کند) به من نشان بده، آنگاه من قول می دهم که هر چه صنم هست را بشکنم! در این غزل، سعدی دارد می گوید که: مصداقِ عملیِ ایمان در اطرافمان نیست وگرنه هر چه بُت باشد را می شِکنیم.

در غزلیاتِ سعدی «آن گونه از کلافگیهای حافظانه» کمتر دیده می شود ولی این شیرازیِ عاشق پیشه این بار دارد از سرِ عصبانیت حرف می زند و سوز. در واقع، حافظ نسبت به امور اجتماعی حسّاس تر بوده، اما در این غزل، سعدی هم نسبت به آنچه در محیط اجتماعی پیرامونش می گذشته، به تندی سخن گفته است. از «شرکِ تقوا نام» (!) سخن می گوید.

▪️حال این غزل را با صدای شجریان (با هدفون) در این 📎لینک بشنویم و ببینیم چه جلوه ای از شُکوه و حماسه به شِکوایِ این غزل داده است.

▪️درآمد بیات ترک و صدایی که فریادش چنان است که انگار «حیرتِ سعدی» از اوضاع را مقابلِ دیدگانت قرار می دهد.
نمی دانیم سعدی چه دیده بود که این غزل را سروده ولی فریادِ حنجره وقتی که می گوید: «غافل مباش اَر عاقلی/ دریاب اگر صاحبدلی» تکانت می دهد. راستی آیا این غزلِ سعدی را بهتر از این می توان خواند؟!

▪️در گوشۀ جامه دران، وقتی که شجریان می خواند: «بارانِ اشکم می‌رود، وَز ابرم آتش می‌جهد» زیباییِ هنرِ سعدی که "اشک" را در کنار آتشِ ابر (صاعقۀ جهنده!) قرار داده، صد چندان می شود.

▪️تعبیر «قبله با بت پرست رفتن» هم از آن شاهکارهای سعدی است. «قبله» آنگونه که مولانا هم می گوید «قبلۀ این جمع شدی» یعنی فردی که محور و مرکز ثقلِ یک گروه است. حال همین آقای قبله، دین و ایمان رها می کند و با «بت پرستی» می رود! همان حکایت شیخ صنعان و رفتن و ...

نمی توان این حجم از زیباییِ غزل را شنید و تصوّر نکرد که «خواننده» با آگاهی و توجه به حالاتِ «سراینده» این سوز و شور را به تصویر کشیده است.

✳️دو- گَرَم بازآمدی، محبوبِ سیم اندامِ سنگین دل (!)
گُل از خارم برآوردی
و
خار از پا
و
پا
از گِل

این غزل، بر خلافِ غزلِ قبلی کاملا عاشقانه است. گویی آنجا که سعدی گفته بود «ترسم که عشق، در سرِ سعدی جنون شود» همین جاست. این غزل یکی از جاهایی است که سعدی حرفش را به صراحت و به قول انگلیسی زبانها
Explicitly
بیان کرده و گفته اینهمه «فرسوده» شدنِ مردم، بخاطرِ زیاد فکر کردن (محاسبه کردن) است.

▪️ #شجریان پنج بیت از این غزل را انتخاب کرده است. در این 📎لینک بشنویم تفاوت خواندنِ حماسی از یک غزلِ انتقادی (غزل اول) را با نحوه خواندنِ پر از سوز و شور در یک غزل عاشقانه.

«آهنگ وفا» نام آلبومی است که در سال 1375 منتشر شد و در همراهی با صدا، کمانچۀ سعید فرجپوری، نیِ بهزاد فروهری و تارِ بهروز همتی فضایی بسیار دلنشین از «غزل» را برای شنونده فارسی زبان پدید آورد.

🔷 زبان فارسی، میراث ماست. مقایسه نحوۀ خواندنِ این دو غزل از سعدی با دو غزل حافظ در یادداشت قبل، نحوۀ به تصویر کشیدنِ «احوالِ مختلف» است از کسانی که شناسنامه ملّی ما ایرانیان محسوب می شوند. حافظِ در حالِ نجوای سحرگاه، با حافظِ عصبانی از شیرازِ قدرنشناس. سعدیِ کلافه از سست دینی، با سعدیِ عاشقِ دلداده.

تا کجا باز شود که روزی کسی برایمان اینگونه غزل بخواند ...


🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
✍️برندۀ رقابتِ جو بایدن و ترامپ، باراک اوباماست

🔹تنها پنج روز تا انتخابات باقیمانده و این سوال برای همگان مطرح است که «سرانجام برندۀ این انتخابات، ترامپ خواهد بود یا جو بایدن؟»

🔹شواهد امر نشان می دهد که دنیا به «چهار سالِ بدون ترامپ» بسیار نزدیک شده است.

🔹مجموع آرای الکترال تا امروز (232 جو بایدن - 210 ترامپ) نشان می دهد که «یک دوره ای شدنِ» ترامپ کاملا ممکن است و این را خودِ ترامپ و هوادارانش هم به خوبی می دانند. تقریبا برای عموم شهروندانِ آمریکا واضح است که امروز «ماجرا»، ماجرایِ رقابتِ دو نفر/حزب نیست بلکه ماجرایِ نبردِ دو نوع طرز تفکر است. دو نگرشِ متفاوت به دنیا و روابط بین الملل. دو جهان بینیِ مختلف اکنون در مقابل هم قرار گرفته اند و در نبرد با یکدیگر در تلاش هستند تا زمام امور را به دست بگیرند.

🔹گوش سپردن به گفتگوهای مردمی که در قطار و کوچه و بازار و توئیتر صحبت می کنند حکایت از دوقطبیِ شدید در فضای ایالات متحده است. گفته می شود که این فضای دوقطبی، می تواند آبستنِ تنش ها و زد و خوردهای کفِ خیابان در روزهایِ بعد از انتخابات شود.

🔹می توان سوالاتِ پیش روی را به این شکل خلاصه کرد:
یک – آیا بعد از انتخابات، زد و خوردهای خونین خیابانی رخ خواهد داد؟
دو – آیا واقعا احتمال «موفق» شدنِ جو بایدن وجود دارد؟
سه – نقشِ خردمندانه باراک اوباما را در این ماجرا چگونه ببینیم؟

🔴سوال اول:
اینکه آیا در کشوری با بیش از سیصدوپنجاه میلیون #اسلحه «در دستِ مردم»، زد و خوردهای خونینِ بعد از انتخابات رخ خواهد داد یا خیر را اکنون نمی توان به قطعیت سخن گفت، اما می توان احتمال داد که در صورتِ شکست ترامپ، بخشی از طرفدارانِ تندرُوی او اقداماتی انجام دهند (مشابه آنچه در دفتر فرماندار میشیگان کردند). اما با قطعیت می توان گفت که این قبیل اقدامات، «طولانی» و «فرسایشی» نخواهد شد. یعنی تقریبا محال است که وضعیتی مشابهِ وضعیت میدان تحریر قاهره (قبل یا بعد از انتخابات مُرسی در مصر) را در آمریکا شاهد باشیم. دلیل این امر، ماهیتِ «مردم» در آمریکاست. در کشوری که بر مبنایِ «مهاجرت» شکل گرفته و همه «شهروندان»، فرزندان/نوادگانِ مهاجرانند (یا خود مهاجر بوده اند)، نوعی «احتیاط کاری» و «ملاحظه گری» در بطنِ جامعه شکل می گیرد. به بیانِ دیگر، آن کسی که یکبار خودش (یا پدران و اجدادش)، هزینه و ریسک «جابجایی» (مهاجرت) را پرداخت کرده، برایش زندگی «امرِی گران» است و نسبت به اقدامات هیجانی و خشم آلود، محتاط است. واقعیت امر این است که برایِ مهاجری که به تعبیرِ اقبال «زِ قید و صیدِ نهنگان» عبور کرده، امنیت و ثبات در خیابانهای شهرش، مهم است. حتی اگر تعدادی از سفیدپوستهای تندرو بعد از شکست ترامپ، اقدامات خشن و خونینی صورت دهند، ولی این امر با همراهیِ «جمهور» جامعه تبدیل به یک «موج» نخواهد شد.

🔘سوال دوم:
جو بایدن، چه رای بیاورد و چه نیاورد تا همین جایِ کار «موفق» بوده است! اساسا همین که کمپینِ انتخاباتیِ بایدن توانست تا همین قدر موی دماغ «دونالد» شود و پسرکِ میلیاردر را به «ترس و لرز» بکشاند و باعث شود که «آقای پرزیدنت» ادعایِ خدایی نکند، به مفهوم یک موفقیتِ جدی است. موفقیتی که البته اصلا ارزان نبوده و میلیون ها دلار پول خرجِ آن شده است. مثلا #سی_ان_ان که هر ثانیه برنامه سازی و «پخش زنده» در آن قیمت های نجومی و چند هزار دلاری دارد، هزاران ساعت برنامه و محتوا تولید کرده است تا «دونالد» ببیند که تنها مردِ قدَر قدرتِ این کوچه نیست و در ترازو، وزنۀ سنگین دیگری هم نشسته است!

🔴سوال سوم:
برندۀ این انتخابات (حتی اگر که ترامپ دوباره رای بیاورد)، جناب باراک اوباماست. سخنرانیِ هفته پیش اوباما در پنسیلوانیا نمونۀ اعلای سخنوری و تکلّمِ یک سیاستمدار با «بدنه جامعه» بود به نحوی که ضمنِ بیان روشنِ دغدغه ها، از جملاتِ پوپولیستی احتراز کند.
اما هنرِ اوباما در این انتخابات، سخنوری اش نبوده، بلکه مشی و روشِ اوباما در این انتخابات 2020 نماد و نمونه یک سیاست ورزیِ «خردمندانه و دائمی» بوده است.
عملا حضورِ ساکتِ اوباما در پسِ پرده، و به استعفا کشاندنِ (!) تمام کاندیداها و رقبایِ دموکرات (بجز برنی سندرز) و ایجادِ نظم و تمرکز در حرکاتِ کمپینِ جو بایدن، نمونه ای از یک سیاستمدارِ موفق را به ما نشان می دهد که پس از کنار کشیدن از صندلی قدرت، «سرمایه اجتماعی» و جایگاه خودش را حفظ می کند. عملا حریفِ اصلیِ ترامپ در این انتخابات اوباماست (و نه جو بایدن). حضورِ اوباما در پروسه این انتخابات، از جنسِ یک حضور ناگهانی (و تَکرار) نبوده است بلکه در تمام یک سال گذشته، دستِ پشتِ پرده بوده که به وقتِ سکوت، سکوت پیشه کرده و به وقتِ لزوم، از پرده برون آمده است.


#انتخابات

🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
✍️و دقایقی به دور از سیاست

🔹ماه کامل بود و هوا روشن، و پسرم مشغول رصدِ آسمان بود و این قطعه🔻، فضایِ شب را زیبا کرده بود. کلمات اینقدر روان و با سلیقه انتخاب شده اند که دلم نیامد که این لحظات و جریانِ سیال موسیقی در هوا را با سرایندۀ «این قطعه» به اشتراک نگذارم و درود و سپاس نگویم. و بیان نکنم که از این شعرِ زیبا، چه خاطره ها که این سالها با ما همراه شد... از دوران دانشجویی تا به امروز.

🔹روزگارِ زندگی ما پیچیده در انواع و اقسام ابهام و مشکلات است و دقایقی در عالم هنر، مجالِ نفس کشیدنِ روح است. هنرمندانِ ما، خالقِ این لحظاتند و عزیزان ما هستند و در این میان، برخی عزیز تر! ساعد باقری، نه فقط بخاطر سروده هایش، و نه فقط بخاطر شبهای رادیو پیام (و آن دقایق و لحظاتِ زیبایی که آن سالها برایمان بوجود می آورد)، بلکه از این جهت عزیز است در این سالهایِ پرفراز و نشیب، و در این روزگارِ رفتارهای زیگزاگی و روزگاری که "هر ساعت از نو قبله ای با بت پرستی می رود" ، مستدام، خطی و بدونِ حرکات جهشی حرکت کرد.

خلاصه، این چند ثانیه ویدئو را از آلبوم «هنگامه» برای آقا ساعد فرستادم و بعد دو فایل صوتی زیر، صدایِ ایشان رسید، و دل و جان را روشن کرد. در این دو فایل صوتی (🔻🔻)، به تاریخچۀ این اثر (بر روی آهنگ آسوری) اشاره شده است.

*این قطعه، یکی از هشت قطعه ای است که علیرضا افتخاری در «هنگامه» از سروده های ساعد باقری خوانده است. در اینجا 🎧 می توان کامل آن را شنید. (علاوه بر این قطعه، هر هفت قطعۀ دیگری هم که در این اثر خوانده شده، شنیدنی است و همدم لحظات)
Forwarded from Deleted Account
Forwarded from Deleted Account
Forwarded from ینگه‌نویس
درصد آرا در شهرهای اطراف بوستون که یکی از مهمترین قطب‌های علمی دنیاست جالب است. کمبریج- محل دانشگاه هاروارد و ام ای تی- بالای ۹۱ درصد به بایدن رای داده‌اند. تصور کنید کسی تمام عمرش را در این محیط سپری کرده باشد طبیعی است که از واقعیت وجود نزدیک به ۷۰ میلیون طرفدار ترامپ خبردار نمی‌شود.

https://www.nytimes.com/interactive/2020/11/03/us/elections/results-massachusetts.html?action=click&module=ELEX_results&pgtype=Interactive&region=FooterNavigation

@yengehnevis
✍️هفتاد و دو میلیون رای ترامپ را فراموش نباید کرد

🔷 رسانه های دنیا مشغول پرداختن به موفقیتِ جو بایدن هستند و اکنون «پیروزیِ» او محورِ اخبار در کشورهای مختلف دنیاست. ترامپ شکست خورده، ولی واقعیت امر این است که ترامپ با وجود همۀ کارهایی که در این چهار سال کرد، و با وجود همۀ نواقصِ رفتاری که داشته، «رای بسیار قوی» و حائز توجهی به دست آورده است. در میانۀ این شادمانی های پیروزیِ جو بایدن، فراموش کردنِ «پایگاهِ اجتماعیِ ترامپ» اشتباهی کلیدی است.

🔴 واقعیت این است که ترامپ نسبت به چهار سال پیش، «ده میلیون رای بیشتر» آورده است.
یعنی «دونالد» نه تنها بخشی از پایگاهِ اجتماعیِ خود، و سبدِ رایِ خود را از دست نداد، بلکه «ده میلیون رای اضافه» هم به دست آورد.

🔷 این عددِ «ده میلیون» وقتی شگفت آور می شود که بدانیم ترامپ با یک «کارنامه چهارساله» و با رفتارهایی همچون: خارج کردنِ آمریکا از معاهده محیط زیستی پاریس، بستنِ سفارتِ آمریکا در کوبا، حرفهای عجیب و غریب در مورد ویروس کرونا و... نه تنها بخشی از سبدِ رای خود از دست نداده، بلکه به آن افزوده هم شده است.

✳️هفتادودو میلیون رای ترامپ به چه معناست؟

رویدادهای چند سال اخیر نشان می دهد که مردمان در «یک کشورِ واحد» در برابر تصمیم گیری نسبت به «یک موضوع واحد»، چطور به «دو بخش تقریباً مساوی» تقسیم می شوند.

✔️در جریانِ برگزیت در انگلستان ، تعداد مخالفانِ خروج از اتحادیه اروپا و موافقانِ باقی ماندن در اتحادیه ، تفاوت زیادی نداشت. (رای موافق برگزیت: پنجاه ویک و نه دهم درصد %51.9) .

✔️در مثالی دیگر، رجب طیب اردوغان هم در ترکیه طرح جدیدش [بخوانیم فونداسیون یک دیکتاتوری] را با اختلاف ناچیزی بیش از یک درصد بین رأی دهندگان، به ترکیه قالب کرد (پنجاه و یک و چهاردهم درصد %51.4) .

✔️در ماجرای انتخابات مصر نیز، محمد مرسی با همین حدود رأی آورد (پنجاه و یک و هفت دهم درصد %51.7) .

✔️آیا در این انتخابات اخیر آمریکا می توان گفت بایدن «پیروز» شده وقتی که بایدن %50.8 (پنجاه ممیز هشت دهم درصد) از آراء را بدست آورده است؟!
یعنی جوبایدن (تا امروز که %96 آراء شمرده شده) حتی به %51 هم نرسیده است!

هفتادودو میلیون رایِ ترامپ، به مفهوم این نیست که این جماعتِ کثیر «همه موافق شخصیتِ ترامپ» هستند بلکه اینها مخالفِ «ماهیتِ باراک اوباما» و حلقه پیرامونِ اوباما هستند. اینها، آن «طرزِ تفکر» و آن «گونۀ زیستن» را قبول ندارند. این رایِ قوی، به مفهومِ جدی بودنِ طبقه ای است که از ارزشهایِ سمتِ دیگرِ این جامعه «بیزارند».

🔷 می توانیم از رفتنِ ترامپ خوشحال باشیم، ولی باید این واقعیت را در پسِ ذهن داشته باشیم که ترامپ از صدرِ امور به کنار رفته ولی آن هفتادودو میلیون «انسان» در کوچه و خیابان حضور دارند. ما می توانیم از ترامپ و کارهایش متنفر باشیم ولی تنفر از میلیونها انسان کار صحیحی نیست.


✳️ از سالها قبل یک اشتباهِ ما ایرانیان در آتش زدنِ پرچم و گفتنِ شعار «مرگ بر این و آن...» این بوده که کشورها را دارای «هویتِ یکپارچه» تصور می کردیم. سالها گذشت و بعدها پس از سردادنِ شعار «مرگ بر ...» توجیه کردیم و گفتیم که منظورِ ما ایرانی ها از «...» مردمانِ آن کشورها نیست بلکه دولتمردانِ آن کشورهاست. امّا ما باید با این واقعیت مواجه شویم که دولتمردان و سیاسیونِ یک کشور به واسطه «پایگاهِ اجتماعی قوی» (از بخشی از جامعۀ چند تکّه) به صدر می رسند. ما چطور و تا کِی می خواهیم «مردم» و «بخشی از یک اجتماع» را نادیده بگیریم؟

✳️ «جمهور» به زبان عربی یعنی «بخش اعظم یک چیز». رئیسِ جمهور یعنی رئیسِ «بخشِ اعظمِ مردم». طرفدارانِ جو بایدن، «جمهورِ جامعه آمریکایی» نیستند. طرفدارانِ ترامپ هم، جمهورِ جامعه نیستند! ما برای آن هفتادودو میلیون نفر که «انسان» هستند اگر «حرف» داریم باید از مسیر رسانه «گفتگو» کنیم وگرنه، متنفر بودن از میلیون ها انسان، امری اخلاقی نیست.


صفحه نخست خبرآنلاین 22 آبان 99
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
👍2
✍️ یادبود مکتوب در خبرآنلاین،
چهل نگاه در چهلمین روز پرواز استاد شجریان

https://www.khabaronline.ir/news/1456319

@solseghalam
✍️فردایِ رئیس جمهور شدنِ ترامپ!

این متن زیر🔻 چهار سال پیش، فردایِ انتخابِ ترامپ به عنوانِ رئیس جمهور آمریکا نوشته شده بود. متن، مربوط به مشاهداتِ یومیه در یک دانشگاه است (۲۱ آبان ۱۳۹۵) در آن روزی که انتخابات در حال برگزاری بود و همچنین، فردای آن روز، یعنی روزی که بسیاری در دنیا بهت زده خبرِ «موفقیت دونالد ترامپ» را شنیدند!

🔷 بخش آخر این یادداشت، به پیش بینیِ یکی از دوستان آمریکایی ام به چهارسال «آمریکایِ بعد از ترامپ» باز می گردد. همچنان معتقدم که ساختارها وقتی مستحکم باشند، امثال ترامپ ها بدونِ تنش و خونریزی، کنار گذاشته خواهند شد.

✳️ جالب است که در آمریکایی که بیش از سیصد و پنجاه میلیون #اسلحه با خشاب پُر در دست مردم است، نَه در ماجرای انتخاباتِ 2016 گلوله ای شلیک شد، و نه در این ماجرای انتخابات 2020. نَه آمدنِ ترامپ با خونریزی توام شد، و نه کنار زدنِ ترامپ همزمان با تنش های خشن و بی فرجام شد.

❇️ این همان آمریکایی است که «اسلحه» ، روزانه در محله های غربی شیکاگو، کشته ها می گیرد (بیش از ده کشته در یک هفته) ولی «زبانِ سلاح» در حل «مسائل سیاسی»، جایی ندارد. این میزان بلوغ در رفتار اجتماعی مردم، حائز توجه است. با وجودِ تمامِ نواقص این روشِ انتخابِ رئیسِ «جمهور» ولی این بلوغ اجتماعی در «احتراز از خشونتِ سیاسی» محلِ تامل جدی است.

🔶 چهار سال پیش در این یادداشت به این پرداختم که چه ترامپ رئیس «جمهور» باشد و چه نباشد، اهالیِ دانش و «دانش گاه»، مسیرِ خودشان را می روند (با تمرکز) و اهالی بخشِ خصوصی هم مسیر خودشان را می روند (با جدیت).

ترامپی آمد، ترامپی رفت.
آقای دیرلین (زلزله شناس) در دانشگاه استنفورد داشت کار خودش را می کرد. الان هم دارد کار خودش را می کند!

@solseghalam
- - - - - - - - - - -
https://www.khabaronline.ir/news/599612/%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%88%D9%86%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%BE
✍️در ژاپن، آمار «کشته های خودکشی» بیشتر از آمار کشته های کروناست

#خبرخوانی
🖊محمدرضا اسلامی

🔷 گزارش جدید سی.ان.ان دربارۀ آمار اخیر خودکشی در #ژاپن برای بسیاری حیرت آور بوده است. کرونا در ژاپن هم باعث ایجاد مشکلاتی در روندِ زندگیِ عادی مردمان شده است ولی، طبق آمار منتشر شده، در ماه اکتبر تعدادِ افرادی که به دلیل فشارهای روحی #خودکشی کرده اند از تعداد افرادی که به دلیل #کرونا مُرده اند بیشتر بوده و این تناقض، محل تعجّب و تاملِ جدی است.

🔷 آمار خودکشی در ماه اکتبر 2153 نفر (دوهزار و صدوپنجاه و سه نفر) بوده در حالی که تعداد کشته های ناشی از #ویروس_کرونا 2087 نفر (دوهزار و هشتادوهفت نفر) بوده است. اما چرا چنین است؟

🔷این سوال وقتی پررنگ تر می شود که بدانیم که دولت، در ژاپن به هیچ عنوان به سمت #قرنطینه نرفت و مردم (همانند مردم برخی کشورهای اروپایی یا آمریکای شمالی) خانه نشین "نشدند" (پیشتر در مورد تصمیم دولت ژاپن در عدمِ اعلام قرنطینه در "اینجا" صحبت شد)، ولی با وجود اینکه افراد دچار خانه نشینیِ #اجباری نشده اند ولی مشکلات روحی/اقتصادی ناشی از کرونا، باعث جهش در آمار #خودکشی شده است.

🔴سابقه خودکشی در ژاپن
کشور ژاپن سابقه طولانی در این ماجرا داشته است. یک تصوّرِ ذهنیِ ساده از خودکشی در ژاپن به زمانِ سامورائی ها بازمی گردد؛ به وقتی که یک سامورائی، به دلیلِ لکه دار شدن غرور یا شرف (یا وفاداریِ) خود نسبت به #هاراگیری (خودکشی با خنجر Seppuku) اقدام می کرد. امّا ماجرا در دنیایِ جدید، به این سادگی ها نیست.

🔴آمارهای رسمی (سازمان جهانی بهداشت) می گوید:
در سال 2016 نرخ خودکشی در ژاپن، عدد 18.5 نفر برای هر #صدهزار_نفر بوده است. از حوالیِ زمان شکل گیری انقلاب در ایران (سال 1978) سالهاست که دولت ژاپن در این زمینه کارهای جدی کرده است تا اینکه نهایتا (با موفقیت هایِ زیاد دولت) در سال 2019 تعداد کسانی که به زندگی خود پایان دادند، 20هزار نفر بوده است (!؟).
این عدد (بیست هزار نفر) کمترین میزانِ خودکشی در طول یک سال، در کشور ژاپن بوده است.

حال #کرونا آمده و حاصل چهل سال زحماتِ دولت و کارشناسان ژاپنی را در این زمینه، به چالش کشیده است.

✳️اما چرا چنین است؟
همه می دانیم که آمار کشته هایِ سوانح جاده ای در #ایران بالاست. اما متعجب می شویم وقتی که می شنویم که آمارِ کشته های #جاده های ایران با آمار کشته های ناشی از خودکشی در #ژاپن (حدودا) برابر است (قدرمطلق عدد و نه نسبتِ عدد به جمعیت).
یعنی در یک کشور، بی نظمی و #شلختگی اجتماعی در #رانندگی (و کیفیت پایین جاده ها و ماشین ها) منجر به کشته شدنِ مردم شده، و در کشوری دیگر انضباطِ بالا، و نظم بسیار سختگیرانه در ساختار زندگی، منجر به ناامیدی و کشته های زیاد ناشی از #خودکشی شده است.

✳️چه طنز تلخ و عجیبی است که در یک سوی عالم، بی توجهی باعث مرگ و میر است و در سمت دیگر دنیا، توجهِ زیاده از حدّ، وسواس و پرکاری باعث #مرگ.

پیشتر درباره مرگِ ناشی از کار (!) که با کلمه «کاروشی"/Karōshi/ 過労死» شناخته می شود، نوشته بودم. اما شاید تصوّرش برای بسیاری غیرژاپنی ها سخت باشد که :
✔️- ساعات طولانیِ کار
✔️- سردیِ روابط اجتماعی/خانوادگی
✔️- فشارهای تحصیلی (مدرسه/دانشگاه)
✔️- اختلالات ذهنی/افسردگی
باعث می شود که در کشوری با غایتِ نظم و انضباط، چنین مشکلِ جدی ای وجود داشته باشد.

✳️ سعدی علیه الرحمه در جایی در یک تک بیت، یک قصه و یک مفهومِ حیرت آور را به تصویر می کشد:
شخصی همه شب بر سرِ بیمار گریست /
چون روز شد، او بمُرد و بیمار بِزیست!

در این سکانس شاهکار که #سعدی به تصویر کشیده، می گوید: ممکن است ترسِ از یک چیز، ما را بکُشد در حالی که خودِ آن امر، آنقدرها که در ذهن داریم، مهلک نباشد!

جامعه ژاپنی، جامعه ای است که انسان را در چنان در قالب های تنگِ از نظم و «محدودیت» قرار می دهد که «فروپاشی های ذهنی»، منجر به متلاشی شدنِ افراد می شود. بیست هزار نفر در سال!

✳️ حکایت اما (از منظری دورتر)، حکایتِ انسان است و ناتوانیِ ذهن بشر در ادارۀ جوامع. حکایت، حکایتِ ضعفِ بشر است که می خواهد «سیستم» ها را برای ادارۀ «جامعه» پیاده کند، اما توانِ کنترلِ «آسیب» ها را ندارد. حکایتِ تلخی است حکایتِ انسان. ادعاهای بزرگ دارد، اما توانِ محدود.

کاش آنها که رویای ایجاد ژاپنِ اسلامی (یا چین اسلامی را) داشتند/دارند، پیش از رویا پردازی ها، کشورهای مبداءِ رویایِ خود را بهتر بشناسند!



t.iss.one/solseghalam
- - - - - - - - -
*لینک گزارش سی.ان.ان (+)
👍3
✍️روز دانشجو

🔷16 آذر روز دانشجو است. سالها پیش مرحوم دکتر حسن حبیبی کتابی در شرح احوالِ زندگی اش منتشر کرد و عنوان آن را گذاشت: «حسبِ حالِ یک دانشجویِ حرفه ای (!)». شخصا باور دارم که زندگیِ دانشجویی از یک حدی نباید طولانی تر شود و فرد باید بتواند با فاصله گرفتن از حال و هوای دانشجویی، وارد جریانِ زندگیِ عادی شود. «زندگی دانشجویی» واجدِ محدودیت هایی است و این محدودیت ها در کوتاه مدت بسیار «سازنده» ، ولی در بلند مدت می تواند بسیار مخرب باشد.

🔷زندگیِ واقعی، مستلزم درآمد است و زندگیِ بدون درآمد، در بلند مدت، مخرب است. یکی از بزرگترین مشکلاتِ دوره دکترا در ایران است که دانشجو، درآمدی ندارد. لذا همزمان با دانشجویِ دکترا بودن باید «کار» کند. این باعث می شود که دوره دکترا در ایران شدیدا «بی کیفیت» شود. عملا دکترا تبدیل می شود به یک «تایتل».

زندگی دانشجوییِ بلند مدت، وقتی مفهوم دارد که در کشور «بورسیه های تحصیلی» شکل گرفته باشد و «دانشجویِ حرفه ای» بتواند چندسال «متمرکز» رویِ یک موضوع «کار» کند. (حدود ده هزار ساعت روی «یک موضوع» وقت بگذارد، نه اینکه سه/چهار مقاله تولید کند!)

🔷در ژاپن و آمریکا دانشجوی لیسانس و فوق لیسانس ناگزیر است که در «شهریه دادن» به دانشگاه، مشارکت کند (یا تمامِ شهریه را بدهد، یا اینکه بخشی از شهریه را)، و لذا بسیاری از دانشجوهای دوره لیسانس (و بعضا فوق لیسانس) همزمان با تحصیل، «کار پاره وقت» (که در ژاپن به آن "آروبایتو" گفته می شود) انجام می دهند ولی دانشجوی دکترا چون از دانشگاه (یا استادش) "پول" می گیرد، روی پژوهش «متمرکز» است. این در ایران برعکس است! چرا؟ چون یک باورِ عمومی وجود دارد که هزینه تحصیل دوره لیسانس (و فوق لیسانس) را باید «دولت» بدهد و هزینه تحصیلِ دوره دکترا را «خودِ دانشجو» باید با کار کردن در شرکتها/موسسات دربیاورد!
کاملا برعکس!

🔷 تا زمانی که تمام بارِ آموزش عالی در دورۀ کارشناسی و کارشناسی ارشد را روی دوشِ دولت بگذاریم (فرقی هم نمی کند، چه دولت حسن روحانی باشد چه دولت محمود احمدی نژاد) و بعد بارِ تحصیل در دوره دکترا را رویِ دوشِ «خودِ دانشجو» بگذاریم (!)، مسئله «کیفیت آموزش/پژوهش» در ایران اصلاح نخواهد شد.

دانشجوی لیسانس در سن و سالی است که بتواند بفهمد در زندگی هیچ چیزی «مُفت» (بی هزینه) نیست. لذا باید در هزینه های آموزش عالی «مشارکت» کند. دانشجویِ دکترا هم در سن و سالی است که می خواهد «عصارۀ زندگی و استعدادش» را روی یک موضوع بگذارد، لذا باید پول بگیرد.

این مفهومِ ساده، در ایرانِ ما، برعکس جا افتاده است. چرا؟ داستان مفصلی دارد. (که ضروری است به آن پرداخته شود)

🔷دانشگاه آزاد
شوربختانه و دردمندانه یکی از بهترین مجموعه های آموزشی دنیا با انبوهی ساختمان و امکانات آموزشی، تحت عنوان یک کلمه (که بعدها بارِ توهین به خود گرفت: «آزاد») نتوانست به سطحِ دانشگاههای مطلوب دنیا برسد و بی کیفیت باقی ماند.
یعنی همان پس زمینۀ ذهنیتِ عمومی، که گمان می کند تحصیل باید «مفت» باشد، گمان می کند اگر کسی برای تحصیل پول داد، یعنی که به «دانشگاهِ بی کیفیت» رفته است.
این ذهنیت باعث شد دانشگاهِ آزاد تا همیشه، یک «دانشگاهِ دست دوم» باقی بماند. دردناک بودنِ این واقعیت، وقتی است که بدانیم بسیاری از دانشگاه های صاحب نام در آمریکا «دانشگاهِ آزاد» بوده/هستند (مثلا دانشگاه پرینستون). تحصیل در آنها از جیبِ دولت نبوده/نیست. دانشجو خودش در «اقتصادِ آن دانشگاه» (و در هزینه های تحصیلش) مشارکت دارد.

🔷برعکس بودنِ دانشگاه
یکی دیگر از نمادهای این برعکس فکر کردن (در بحث دانشگاه) را می توان با نگاه به سازمانهای #نظام_مهندسی در ژاپن و آمریکا و مقایسه با کشورمان ملاحظه کرد. تعداد مهندسین دارای «پروانه نظام مهندسی ساختمان» در ایران حدود 600هزار نفر است درحالی که در آمریکا (با جمعیتی بیش از چهار برابر جمعیت ایران) این عدد 800هزار نفر است!

تربیتِ این تعداد مهندس در یک «بازار کار محدود»، نمونه دیگری از سیاستگزاری اشتباه و درک ناصحیح از مفهوم دانشگاه و دانشجویی است.


🔷روز دانشجو مبارک است؟!
به عنوان یک دانشجوی حرفه ای که (خواسته یا ناخواسته) در مسیر جریان زندگی دانشگاهی قرار گرفت، واقعا نمی دانم چرا باید روز دانشجو را تبریک گفت؟ وقتی که ماهیتِ دانشگاه برعکس است.
تبریک از چه بابت؟
از بابت اینکه آفرین بر شما که قرار است «تایتل» دکترا را کسب کنید؟ یا تبریک به شما که قرار است به خیلِ انبوهِ مدرک داران بپِیوندید؟

روز دانشجو مبارک اگر که به مفهوم «دانشگاه» از منظر صحیحش نگاه کنیم (و برای تجارب «بشر» -و دیگر کشورها-در این حوزه احترام قائل شویم).
دانشگاه باید بتواند در «حل مشکلات امروز اجتماع» مشارکت کند، نه اینکه «مدرک دکترا» صادر کند.



🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️▪️
*لینک یادداشت در صفحه نخست خبرآنلاین 16 آذر 1399
ارزیابی شتابزده
🔴اگر تویوتا یک کشورِ مستقل بود! در یادداشت قبل [بالا ⬆️] به موضوع تفاوتِ دغدغه انتخابات در کشور ژاپن با ایران پرداخته شد. گفته شد که اگر چه مقتضیاتِ کشورها متفاوت است [و بعضاً جنس بی تفاوتی دانشجویان ژاپنی و نسل جوان این کشور پسندیده نیست]، ولی این موضوع…
🔹امروز ساعت ۱۸:۳۰
✍️دکتر احمد قادری با تجربه کار در صنعت خوردرو #ژاپن (مجموعه هایی مانند Nidec) و صنعت خودرو آمریکا (Continental در دیترویت میشیگان) ، از متخصصین مبرز کشورمان در این حوزه از صنعت (خصوصا خودروهای هیبریدی) محسوب می شود. (قبلا چند نوبت در کانال از یادداشتهای ایشان به اشتراک گذاشته شده بود).

شرایط دوران #کرونا باعثِ بیشتر شدنِ هم اندیشی و نشستهای آنلاین شده، و بهره بردن از تجربه متخصصین ایرانی خارج از کشور هم فرصتی ارزشمند است که در این روزگار به سهولت میسر است. از این گفتگو که به همت "مرکز هم اندیشی استادان و نخبگان دانشگاه صنعتی شریف" برگزار می شود، لذت خواهید برد.

#وبینار

@solseghalam
👍1
✍️مردی که پروژۀ شکست ترامپ را مدیریت کرد
(فرزند مهاجر کنیایی؛ خندان ولی مدیر پروژه!)

🔷 یک- یکی از توصیه هایی که باراک اوباما همیشه در سخنرانی هایش برای جوانان به آن تاکید داشته (و دارد) «توصیه به روحیه طنز» و حفظ/داشتن قریحه شوخ طبعی است.
بر خلاف #میشل اوباما که در سخنرانی هایش برای #جوانان، همیشه دربارۀ اهمیتِ «تحصیلات عالیه» ولزومِ حضور در «دانشگاه های برتر» صحبت می کند، باراک اوباما به اهمیتِ داشتنِ قریحه شوخ طبعی، تاکید می کند.

این یک تفاوت جدی بین نگرش #باراک اوباما با #میشل اوباماست. در تفکر میشل، «قوی شدن» محور است و تحصیلاتِ عالیه، «ابزارِ قوی شدن» است. ولی در تفکر باراک، شادکامی و حفظ روحیه در مسیر زندگی، «محور» است.
میشل، کارهای زیادی هم در زمینه «تغذیه سالم» و «ورزش» انجام داده است که این فعالیت ها هم در ادامۀ همان نگرشِ ذهنی است.

🔷 دو- چهار سال پیش این روزها، اوباما با چهره ای بهت زده، کاخ سفید را به یک بچه پولدارِ کازینودار تحویل داد و دفتر و اسباب و اثاثش را جمع کرد و از کاخ سفید خارج شد ولی از عرصه سیاست ورزیِ فعّال، خارج نشد.

در این مدت (چهارسال گذشته)، اوباما چندان زیاد «صحبت/سخنرانی» نکرد، ولی خاموش و بی صدا هم نماند. همان تفکرِ ذهنی که به «حفظ روحیه در مسیر زندگی» باور داشت، در مدت این چهار سال که کازینودار نیویورکی همه دستاوردهایِ هشت سال دولتش را یکی یکی به باد می داد، روحیه خود را حفظ کرد و توانست محورِ (مرکز ثقل) جریان دموکرات باقی بماند.

روستایی زادۀ قصّه ما، به لحاظ نوع روحیات و نگرش خود به زندگی و سیاست، توانست یک «مدیر پروژه» باشد: مدیر پروژۀ یک دوره ای کردنِ سفیدپوست لاابالی در کاخ سفید.
مدیر پروژۀ «چهار سال دنیایِ بدون ترامپ».

🔷 سه-
هفته گذشته، بایدن رسما اکثریت الکترال کالج ها را کسب کرد و عملا پرونده انتخابات 2020 بسته شد. انتخاباتی که حتی تا یک روز قبل از انتخابات، شکست خوردنِ دونالد ترامپ برای بسیاری «غیرممکن» تصور می شود و علاوه بر آن، انتظار خونریزی و شورش های خیابانی بعد از شکست ترامپ پیش بینی می شد. [پنج روز پیش از انتخابات در این یادداشت درباره عدم شکل گیری زد و خوردهای خیابانی توضیح داده بودم]
هیچ یک از این دو پیش بینی، رخ نداد و این محصولِ سیاست ورزیِ اوباما در ایجاد همگرایی میان بزرگان دموکرات بود. البته «نقش ویروس کرونا» هم در این «شکست» قابل توجه بوده است ولی بدون یک «اجماع قوی» و «حرکت هماهنگ» میان بزرگان دموکرات، یک دوره ای کردنِ ترامپ غیرممکن می بود.

دومینوی #استعفا (به نفع بایدن) در میان کاندیداهای دموکرات، یکی از زیباترین بخش های این بازی بود. استعفاهایی که بدون «جنجال» و با آرامی رخ داد و به زبان خودمانی «همه به نفع بایدن کنار کشیدند» تا عرصه، فقط عرصۀ رقابت بایدن و #سندرز بشود.
سندرز هم عقلگراتر و آگاه تر از این بود که بخواهد «اولویت اولش» را بگذارد شکست بایدن! از همان ابتدا به صراحت گفت که «مسئله اصلی» رئیس جمهور شدنِ من نیست بلکه مسئله اصلی ، «رئیس جمهور نماندنِ» دونالد ترامپ است!

🔷چهار- حال این روزها، همان روستایی زاده ای که چهار سال پیش در کنار شومینه کاخ سفید و در مصاحبه رسانه ای در صندلی مجاور میلیاردر نیویورکی نشست و گفت: باید قدرت را به «برندۀ انتخابات» واگذار کرد، امروز خندان و خوشحال است که یک پروژۀ بسیار بزرگ (و گران قیمت) را مدیریت کرده: ترامپ را از مجاور آن شومینه بلند کرد و برای این پروژه، با #پرخاشگری و #تندخویی کار نکرد بلکه، با همان روحیه رواداری و شوخ طبعی حرکت کرد.

کسی که در جوانی هنرِ کار کردنِ گروهی و تشکیلاتی را به بهترين نحو آموخت و به شکل بی پروایی، امیدوارانه فکر می کند.

سیاه پوستی که در کشورِ سفیدپوستانِ سرمایه دار (که بسیاری از سیاهان دچار افسردگی های دامنه دار هستند)، در چهل و سه سالگی سناتور شد، در چهل و شش سالگی به عرصه رقابت انتخابات ریاست جمهوری وارد شد، در چهل هشت سالگی رئیس جمهور شد و در پنجاه و نه سالگی توانست با سرمایه اجتماعیِ خود در شکست دادنِ یک سرمایه دارِ قلدر، نقش ایفا کند.

مدیر پروژۀ بستنِ پروندۀ ترامپ.


🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️
*صفحه نخست خبرآنلاین مورخ 30 آذر 99
✍️سهند ایرانمهر، حسین دهباشی و وزیر بهداشت و معاونش


🔷 سهند ایرانمهر چند سال است که در عرصه کارهای قلمی فعال است و حضوری مستمر در عرصه نگارش دارد. هم طبع طنز دارد و هم وسعتِ مطالعات.
حسین دهباشی هم چندین سال است که در میخانه خدمت می کند به تعبیر حافظ. هم اهل قلم است، هم وسعت مطالعات تاریخی دارد و هم با اهالی وادی سیاست حشر و نشر دارد.

سهند ایرانمهر و حسین دهباشی، دو سه کلمه با هم "گفتگو" کرده اند و در عرض چند جمله، کارشان به فحش و فحش کشی کشیده و این به سابقه (شغلِ) پدر او اشاره کرده و آن به پدر(ان) و فرزندِ این اشاره کرده و... آنچنان به خدمتِ هم رسیده اند که گویی دو خصم کهَن به هم پریده اند. چه تلخ داستانی!

این هر دو، «اهل قلم» و اهل کتاب بوده/هستند (و حسب اتفاق هر دو «اهل قدرت» هم نیستند) اما در عرض یک «گفتگو» ی ساده، کارشان به چنان زد و خورد خشن و تُندی توئیتری/تلگرامی کشیده و چنان پنجه بر صورت یکدیگر کشیدند که به جز غصه و اندوه چیزی بر قلب انسان نمی نشیند.

🔷 دکتر محسن رنانی

دکتر رنانی مقاله ای دارد تحت عنوان: «ناتوانی در گفتگو، از امیرکبیر تا شیخ شجاع» و خلاصۀ کلامش در آن مقاله این است که: «یکی از اصلی‌ترین مولفه‌های بلوغ عقلانی و روحی، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی، "توانایی گفتگو" است». او پس از مروری تاریخی بر «مشکل» جاری در میان ما ایرانیان، توضیح می دهد که:

✔️امیر کبیر و ناصرالدین شاه مهارت گفتگو با یکدیگر نداشتند (ایکاش داشتند)؛
✔️محمدعلی شاه و مشروطه خواهان هم نتوانستند با یکدیگر گفتگو کنند و این دودمان قاجاران را درنوردید.
✔️رضاخان هم (با وجود خدماتی که به کشور کرد) گفتگو را نمی‌فهمید.
✔️رنانی می گوید: شاید اگر رضا شاه و #مدرس به عنوان رهبرِ اقلیت مجلس، مهارت گفتگو داشتند و به گونه‌ای عقلانی با هم گفتگو کرده بودند، ایران مسیرِ دیگری را طی کرده بود.
✔️رنانی ادامه می دهد: اگر محمدرضا شاه و مصدق و یارانشان تواناییِ درانداختن گفتگوهایی عمیق و جدی و صریح و منصفانه "بین خودشان" را داشتند، راهکارهایی برای تفاهم پیدا می کردند.
✔️او سپس به داستان #مهندس_بازرگان و عزل بنی صدر اشاره می کند.
✔️رنانی در این بحث حتی به ماجرای عزل آیت الله منتظری هم اشاره می کند و تا داستان مناقشه 88 پیش می آید.

✔️این بحث در میان سلسله بحثهایی که دکتر رنانی طی این سالها طرح کرده، دیده/شنیده شد ولی شاید در مقایسه با سایر مباحث ایشان، کمتر جدی انگاشته شد.
با این عقبه، بازگردیم و نگاهی کنیم به دو فقره رویداد اخیر که در تناظر با بحث دکتر رنانی قرار دارد و در انبوه اخبار جاری گم خواهد شد:

🔷نمکی و ملک زاده

از سهند ایرانمهر و حسین دهباشی بگذریم و به فقره بعدی بپردازیم؛ گفتگوی معاون وزیر بهداشت با رفیق/رئیس سابقش. یک پزشک و یک داروساز، که حسب اتفاق هر دو سالها تجربه تخصصی و سالها فعالیتهای عالیِ علمی داشته اند. این دو در یک ویژگی دیگر هم مشترک هستند: در بحران #کرونا، هر دو متولّی مدیریت #سلامت کشور هستند.
این دو متخصص عالیرُتبه چنان عقیم از گفتگو «با یکدیگر» هستند که حرفهایشان به یکدیگر را «در رسانه» و «مقابل دیدگان مردم» می زنند. حرف نه! پنجه بر صورت هم می کشند.

🔷 از رنجی که می بریم

زمانی که در مدارس ابتدایی ژاپنی تدریس می کردم، مهمترین انگیزه از حضور در فضای مدرسه این بود که بفهمم آن #ژاپن رویایی و آرمانی (که می خواستیم اسلامی اش را بسازیم)، در مدارسش چه رخ می دهد که خروجیِ بخشِ صنعتش، می شود تویوتا و هوندا؟

گمانم آن بود که شاید «کودک ژاپنی» خیلی متفاوت با کودک ایرانی است. شگفت آنکه پس از چند ماه متوجه شدم که در سالهای نخست کودکی، تفاوتِ چندانی بین رفتارهای کودک ژاپنی با #کودک_ایرانی نیست. در هر کلاس، چند بچۀ شیطان و بازیگوش بودند. چند بچۀ گوشه گیر و ساکت هم بودند. نظم در مدرسه ژاپنی عالی است ولی مدارسِ منظم، در ایران هم کم نداریم. پس ماجرا چیست که در انتهای مسیر، خروجیِ ما آن می شود که دو پزشک عالیرتبه آنگونه با هم صحبت می کنند و دو روشنفکر اینگونه؟

🔷 تویوتا

از زمان #مشروطه تا به امروز، ما ایرانیان در تلاش و تکاپو برای اصلاح ساختارهای #حاکمیتی هستیم (که البته امر مثبتی است) ولی هر گونه ساختارِ حاکمیتی هم که برقرار شود تا زمانی که سطحِ گفتگو میان ما در حد نمکی و ملک زاده، دهباشی و ایرانمهر... است از میانِ ما «شرکت» بیرون نخواهد آمد. نامهایی همچون تویوتا، فیس بوک، اَپل، سونی و... نامهایی است که بر روی «شرکت» ها گذاشته شده و #شرکت، یعنی چند نفر «انسان» که می توانند سالها با هم #تولید_ثروت کنند و اختلافاتشان را با گفتگو حل کنند.
...

افسوس
مايی كه می خواستیم
زمین را
مهدِ مهربانی کنیم
خود نتوانستیم با هم مهربان باشیم!

#برتولت_برشت

t.iss.one/solesghalam
▪️▪️▪️
*خبرآنلاین مورخ ۵ دی ۱۳۹۹
👍1👎1