✍️پیاده رو هدیه دادن – قسمت ششم
(بزرگترین کمک مالی یک فارغ التحصیل در تاریخ دانشگاههای آمریکا)
#خبرخوانی
🖊محمدرضا اسلامی
🔷یکی از رسم های پسندیده در دانشگاههای آمریکا این است که فارغ التحصیلِ یک دانشگاه، بعد از رفتن از آن دانشگاه به فضای کسب و کار ، اگر که ثروتمند و پولدار شد، در مقاطع زمانی مختلف به دانشگاهی که خاستگاهش بوده، "هدیه" می دهد. این هدیه ها جورهای مختلف می تواند باشد. از گذاشتن یک نیمکت زیبا در کنار یکی از پیاده روهای دانشکده، تا سنگفرش کردنِ پیاده رو، تا خریدن وسایل برای یک آزمایشگاه ، تا ساختن یک ساختمان جدید به عنوان مرکز تحقیقاتی، یا مشارکت در ساختن استخر و ورزشگاه و ... .
بنابراین خیلی محتمل است که در حال عبور از میان ساختمان های مختلف ، اسامی گوناگون از افرادی را ببینیم که در سالهای مختلف ، هدیه هایی به دانشگاه داده اند. این #هدیه ها گاه فردی و گاه دسته جمعی است.
در یادداشت های قبلی تصاویری از میشیگان و کارولینا(ی جنوبی) ارایه شد که مثلا عده ای فارغ التحصیل یک سال، دسته جمعی یک #پیاده_رو ساخته و هدیه کرده بودند به دانشگاهی که به روزگار جوانی در آن قدم می زده اند؛ یا اینکه مرکز تحقیقات موتور برای دانشکده مکانیک ساخته اند. تصاویری که نشانه ای بودند از اینکه گوشه ای از قلب و خاطر فارغ التحصیل، متعلق باقی مانده به جایی که خاستگاهِ رشدش بوده..
جایی که فقط سکویِ پرش نبوده.
مهری که در دل مانده.
(لینک تصاویر در پی نوشت🔻)
🔷چند روز پیش (18 نوامبر) در خبرها چنین آمد که آقای #مایکل_بلومبرگ به دانشگاه محل تحصیل خود هدیه ای داده که مبلغ این هدیه، «یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار» (1.8میلیارد دلار) عنوان شده است. این بزرگترین کمکِ مالی یک فارغ التحصیل به دانشگاهش در تاریخ دانشگاههای آمریکا محسوب می شود. (لینک خبر و پادکست رادیو #ان_پی_آر در پی نوشت🔻)
مایکل بلومبرگ زمانی شهردار نیویورک بوده است . حدود پنجاه و چهارسال پیش، آقای شهردار جوانکی بوده با استطاعت اندک مالی که لیسانس خود را در همین دانشگاه گذرانده است. او در آن زمانِ بی شهرتی و بی پولی، با کمک هزینه ی این دانشگاه لیسانس گرفته، و حالا، این رقم درشت را داده تا دانشگاهِ جان هاپکینز از دانشجویان مستعد «شهریه» نگیرد، و به دانشجویان ممتاز «بورسیه» بدهد.
🔷 آقای بلومبرگ را نمی شناسم و نمی دانم چقدر از اینکارش قربه إلی الله یا قربه إلی دانشگاه جان هاپکینز بوده؟ (و نیت دیگری هم در این ماجرا بوده یا نه) ولی این را می دانم که بازگشتِ فارغ التحصیل به خاستگاهِ علمی اش، امری رایج در آمریکاست. این یک رفتار خوب و پسندیده است. در این باره نمونه هایی از دانشگاههای برکلی و استنفورد، در قسمت های بعدی ارایه خواهد شد.
@solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت: نمونه تصاویر هدیه های فارغ التحصیلان دانشگاههای مختلف آمریکا به محوطه دانشگاهشان
https://t.iss.one/solseghalam/631
https://t.iss.one/solseghalam/656
https://t.iss.one/solseghalam/662
https://t.iss.one/solseghalam/715
https://t.iss.one/solseghalam/884
📌پی نوشت 2: برای اینکه تصویر روشنی از این هدیه آقای بلومبرگ داشته باشیم خوب است به این نکته اشاره شود که مثلا در رشته زلزله و سازه، ماگزیمم فاندی که "بنیاد علوم آمریکا" یا
NSF
به یک پروپوزال می دهد «یک میلیون و پانصد هزار دلار» است. وقتی که پروفسور کدور در دانشگاه ايالتى میشیگان، توانست از بنياد علوم قطر یک فاند 5میلیون دلاری برنده شود، مثل بمب در دانشگاه صدا کرد. پارسال که خانم سِز آتامتورک توانست برای دانشگاه کلمسون یک فاند 5 میلیون دلاری برنده شود، رئیس دانشگاه در ایمیلی که به همه اساتید و دانشجویان دانشگاه زد او را "ستارۀ دانشگاه" خطاب کرد. حالا این اعداد « 1.5میلیون دلار» یا «5میلیون دلار» را مقایسه کنیم با وزنِ هدیه آقای بلومبرگ به دانشگاه جان هاپکینز!
*پادکست رادیو ان.پی.آر دربارۀ این خبر◀️
https://www.npr.org/2018/11/18/669047641/michael-bloomberg-gives-1-8-billion-to-financial-aid-at-johns-hopkins-university
(بزرگترین کمک مالی یک فارغ التحصیل در تاریخ دانشگاههای آمریکا)
#خبرخوانی
🖊محمدرضا اسلامی
🔷یکی از رسم های پسندیده در دانشگاههای آمریکا این است که فارغ التحصیلِ یک دانشگاه، بعد از رفتن از آن دانشگاه به فضای کسب و کار ، اگر که ثروتمند و پولدار شد، در مقاطع زمانی مختلف به دانشگاهی که خاستگاهش بوده، "هدیه" می دهد. این هدیه ها جورهای مختلف می تواند باشد. از گذاشتن یک نیمکت زیبا در کنار یکی از پیاده روهای دانشکده، تا سنگفرش کردنِ پیاده رو، تا خریدن وسایل برای یک آزمایشگاه ، تا ساختن یک ساختمان جدید به عنوان مرکز تحقیقاتی، یا مشارکت در ساختن استخر و ورزشگاه و ... .
بنابراین خیلی محتمل است که در حال عبور از میان ساختمان های مختلف ، اسامی گوناگون از افرادی را ببینیم که در سالهای مختلف ، هدیه هایی به دانشگاه داده اند. این #هدیه ها گاه فردی و گاه دسته جمعی است.
در یادداشت های قبلی تصاویری از میشیگان و کارولینا(ی جنوبی) ارایه شد که مثلا عده ای فارغ التحصیل یک سال، دسته جمعی یک #پیاده_رو ساخته و هدیه کرده بودند به دانشگاهی که به روزگار جوانی در آن قدم می زده اند؛ یا اینکه مرکز تحقیقات موتور برای دانشکده مکانیک ساخته اند. تصاویری که نشانه ای بودند از اینکه گوشه ای از قلب و خاطر فارغ التحصیل، متعلق باقی مانده به جایی که خاستگاهِ رشدش بوده..
جایی که فقط سکویِ پرش نبوده.
مهری که در دل مانده.
(لینک تصاویر در پی نوشت🔻)
🔷چند روز پیش (18 نوامبر) در خبرها چنین آمد که آقای #مایکل_بلومبرگ به دانشگاه محل تحصیل خود هدیه ای داده که مبلغ این هدیه، «یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار» (1.8میلیارد دلار) عنوان شده است. این بزرگترین کمکِ مالی یک فارغ التحصیل به دانشگاهش در تاریخ دانشگاههای آمریکا محسوب می شود. (لینک خبر و پادکست رادیو #ان_پی_آر در پی نوشت🔻)
مایکل بلومبرگ زمانی شهردار نیویورک بوده است . حدود پنجاه و چهارسال پیش، آقای شهردار جوانکی بوده با استطاعت اندک مالی که لیسانس خود را در همین دانشگاه گذرانده است. او در آن زمانِ بی شهرتی و بی پولی، با کمک هزینه ی این دانشگاه لیسانس گرفته، و حالا، این رقم درشت را داده تا دانشگاهِ جان هاپکینز از دانشجویان مستعد «شهریه» نگیرد، و به دانشجویان ممتاز «بورسیه» بدهد.
🔷 آقای بلومبرگ را نمی شناسم و نمی دانم چقدر از اینکارش قربه إلی الله یا قربه إلی دانشگاه جان هاپکینز بوده؟ (و نیت دیگری هم در این ماجرا بوده یا نه) ولی این را می دانم که بازگشتِ فارغ التحصیل به خاستگاهِ علمی اش، امری رایج در آمریکاست. این یک رفتار خوب و پسندیده است. در این باره نمونه هایی از دانشگاههای برکلی و استنفورد، در قسمت های بعدی ارایه خواهد شد.
@solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت: نمونه تصاویر هدیه های فارغ التحصیلان دانشگاههای مختلف آمریکا به محوطه دانشگاهشان
https://t.iss.one/solseghalam/631
https://t.iss.one/solseghalam/656
https://t.iss.one/solseghalam/662
https://t.iss.one/solseghalam/715
https://t.iss.one/solseghalam/884
📌پی نوشت 2: برای اینکه تصویر روشنی از این هدیه آقای بلومبرگ داشته باشیم خوب است به این نکته اشاره شود که مثلا در رشته زلزله و سازه، ماگزیمم فاندی که "بنیاد علوم آمریکا" یا
NSF
به یک پروپوزال می دهد «یک میلیون و پانصد هزار دلار» است. وقتی که پروفسور کدور در دانشگاه ايالتى میشیگان، توانست از بنياد علوم قطر یک فاند 5میلیون دلاری برنده شود، مثل بمب در دانشگاه صدا کرد. پارسال که خانم سِز آتامتورک توانست برای دانشگاه کلمسون یک فاند 5 میلیون دلاری برنده شود، رئیس دانشگاه در ایمیلی که به همه اساتید و دانشجویان دانشگاه زد او را "ستارۀ دانشگاه" خطاب کرد. حالا این اعداد « 1.5میلیون دلار» یا «5میلیون دلار» را مقایسه کنیم با وزنِ هدیه آقای بلومبرگ به دانشگاه جان هاپکینز!
*پادکست رادیو ان.پی.آر دربارۀ این خبر◀️
https://www.npr.org/2018/11/18/669047641/michael-bloomberg-gives-1-8-billion-to-financial-aid-at-johns-hopkins-university
Telegram
ارزیابی شتابزده
هدیه ای از ورودی های شصت و چندسال پیش
@solseghalam
@solseghalam
✍️یا باران مددی
#Thanksgiving_Day
🖊محمدرضا اسلامى
🔷تمام دیروز را تقریبا باران بارید و دو هفته دود و غبار هوای کالیفرنیا و خلیج سانفرانسیسکو را شست و برد. بعد از چند روز دود مطلق، صبح هوا صاف و روشن بود و آفتاب، درخشنده و خندان. در اينستاگرام تصاویر کتابگردی دیروز تهران بود و صحبتهای جناب الهي قمشه اي و شعر خواني ايشان را (در صفحه جناب اسرافیل شيرچى و صفحه جناب سهیل محمودي عزيز) ديدم. روز چه زيبا شد... ساغر بلور و باده طهور و خدا غفور!
🔷امروز تنکس گیوینگ است و سکوت عجیبی در فضا هست. دیشب بسیاری از شهروندان، وقتِ خود را در منزل پدری به سر رساندند و شام را گرد هم بوده اند. برای ما که منزل پدری فرسنگها فاصله دارد، یاد و خاطرۀ شب های یلداست که می آید و می رود.
🔷امسال هم به سیاق سالهای گذشته، در روز تنکس گیوینگ در برخی کانالها متنهایی منتشر شد مانند متن زیر (لینک در پی نوشت🔻) که خلاصۀ کلام این است که :
چهارمین پنجشنبه ماه نوامبر در #آمریکا #روز_شکرگزاری
نام دارد.
این تعطیلی ریشه در جشن های برداشت محصول #سرخ_پوست های بومی دارد که در سال 1621 در ایالتی که اکنون به عنوان #ماساچوست شناخته می شود آغاز شده است. #انگلیسی ها پس از #مهاجرت به آمریکا در سال 1620 پس از آنکه در «پلیموت» از کشتی پیاده شدند اگر کمک #سرخپوستان مهماننواز به آنها نبود احتمالا بیشترشان از #گرسنگی مرده بودند... اما مدت زیادی از این ماجرا نگذشت تا #اروپایی_های مهاجر این مهمان نوازی بومی ها را با بزرگ ترین #نسل_کشی تاریخ تلافی کردند و #آمریکای_جدید پایه گذاری شد... تا مدتی برای کسانی که پوست سر سرخ پوستان را می کندند و تحویل می دادند جایزه تعیین شده بود. به این ترتیب مسابقه بر سر کشتن سرخپوستان و کندن پوست سر آنان به وجود آمد. برای یك شهرك نشین معمولی 50 پوند، شبه نظامیان 20 پوند و به سربازان 10 پوند پرداخت میشد. 20 سال بعد نرخ «پوست سر» سرخپوستان به 100 پوند افزایش پیدا کرد
...
🔷این قالب نوشتار، تبديل به یک #تیپولوژی شده است. تیپولوژی افرادی که اين روزها در مغرب زمین، زندگی می کنند و هر از گاهی باید متنی/حرفی از خود منتشر کنند که: «ایهاالناس ما که اینجا زندگی می کنیم، می دانیم که این غربی ها چقدر پست و بد و ریشه هایشان خراب و ال و بل است»... از کسی/کسانی که اینگونه می نویسند باید پرسید مرد حسابی! آيا پسنديده است كسى بگويد اجدادِ تو در هندوستان چه کُشت و کشتارها کرده اند؟ نادر قلی بیگ (یا همان نادر شاه افشار) در فوریه 1739 در هند چه خونها ریخت؟ مگر نادر، پسرِ خودش رضاقلی میرزا را کور نکرد؟ شاه عباس درگذار زندگی (و در حوالی همان سالهای 1620م ) یکی از فرزندانش را کشت و دو تن دیگر را کور کرد... اینها آیا گزاره هایی می شود که وقتی یک نفر خواست از زیباییِ شب #یلدا در ایران بگوید، یک نفرِ دیگر پیدا شود و این گزاره های تاریخی را پیش بکشد و یادآوری کند؟
🔹آمریکایِ دیروز (و امروز) سرشار از ایرادها و تناقض های اساسی است چنان که ژاپن دیروز (و امروز) هم چنین بوده (و هست)، اما این #تیپولوژی که کسی در غرب زندگی کند و همزمان فقط اخ و لعنت نثار غرب کند، از طنزهای روزگار ماست.
نقدهاى اساسى و ريشه دار (از هر كشورى)، امرى پسنديده است ولى مرتبط كردنِ يك رفتار مردمى همچون "شكرگزارى" به پوست سر سرخپوستان، آيا روش صحيحى از بيان سنتها/رفتارهاى اجتماعى يك كشور است؟
🔷 آتش #کالیفرنیا به مدد این باران قدری فرو نشست ولی مدتی پیش در یکی از دیگر کانالها (از ایرانیان ساکن آمریکا) نوشته شده بود
- شراره هاى آتشِ خدا به جانِ کالیفرنیا؟ (لینک🔻)
«آن نوعِ نگاه» از تیپولوژی مورد اشاره، به همین گونه نقاط منتهی می شود. اینکه در دانشگاههای اینها درس بخوانی و از امکانات اینها بهره ببری و بعد برای اینکه برادری ات را (به برخی) اثبات کنی بگویی «آتشی که خانه و کاشانه مردم را در کالیفرنیا خاکستر می کند، شرارۀ آتشِ خداست؟». بگو مرد حسابی! فردا روزی اگر کسی درآمد و گفت زلزله کرمانشاه یا زلزله تهران، سیلی خداست، آنوقت تو چه خواهی گفت؟
🔹غرب سياسى و غرب فرهنگى/معرفتى، مبتنى بر بنيادهاى فكرى قرار گرفته كه ما نيازمند شناخت، نقد جدى و عميق آن هستيم. ولى نه به شيوه متن هاى بالا.
🔷این #تنکس_گیوینگ هم تمام شد و سکوتِ این روز زیبا را هم با یاد و خاطرۀ یلداهای کودکی و نوجوانی گذراندیم. شاکریم که آتشِ تند روزهای اخیر، به مدد باران دیروز قدری فرو نشست.
کاش باران، آتش کینه ها و تنگ نظری ها را هم می شست.
یا باران مددی! 🌱🌿☘️🍀🌲
@solseghalam
https://sites.google.com/site/mrezaeslamisite/Home/IMG_1442.JPEG
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت: لینک يادداشت مورد اشاره درباره ریشه تنکس گیوینگ
https://t.iss.one/Farang_nevesht/2130
📌 متن مورد اشاره درباره شراره های آتش خدا به جان کالیفرنیا
https://t.iss.one/K1inUSA/5634
#Thanksgiving_Day
🖊محمدرضا اسلامى
🔷تمام دیروز را تقریبا باران بارید و دو هفته دود و غبار هوای کالیفرنیا و خلیج سانفرانسیسکو را شست و برد. بعد از چند روز دود مطلق، صبح هوا صاف و روشن بود و آفتاب، درخشنده و خندان. در اينستاگرام تصاویر کتابگردی دیروز تهران بود و صحبتهای جناب الهي قمشه اي و شعر خواني ايشان را (در صفحه جناب اسرافیل شيرچى و صفحه جناب سهیل محمودي عزيز) ديدم. روز چه زيبا شد... ساغر بلور و باده طهور و خدا غفور!
🔷امروز تنکس گیوینگ است و سکوت عجیبی در فضا هست. دیشب بسیاری از شهروندان، وقتِ خود را در منزل پدری به سر رساندند و شام را گرد هم بوده اند. برای ما که منزل پدری فرسنگها فاصله دارد، یاد و خاطرۀ شب های یلداست که می آید و می رود.
🔷امسال هم به سیاق سالهای گذشته، در روز تنکس گیوینگ در برخی کانالها متنهایی منتشر شد مانند متن زیر (لینک در پی نوشت🔻) که خلاصۀ کلام این است که :
چهارمین پنجشنبه ماه نوامبر در #آمریکا #روز_شکرگزاری
نام دارد.
این تعطیلی ریشه در جشن های برداشت محصول #سرخ_پوست های بومی دارد که در سال 1621 در ایالتی که اکنون به عنوان #ماساچوست شناخته می شود آغاز شده است. #انگلیسی ها پس از #مهاجرت به آمریکا در سال 1620 پس از آنکه در «پلیموت» از کشتی پیاده شدند اگر کمک #سرخپوستان مهماننواز به آنها نبود احتمالا بیشترشان از #گرسنگی مرده بودند... اما مدت زیادی از این ماجرا نگذشت تا #اروپایی_های مهاجر این مهمان نوازی بومی ها را با بزرگ ترین #نسل_کشی تاریخ تلافی کردند و #آمریکای_جدید پایه گذاری شد... تا مدتی برای کسانی که پوست سر سرخ پوستان را می کندند و تحویل می دادند جایزه تعیین شده بود. به این ترتیب مسابقه بر سر کشتن سرخپوستان و کندن پوست سر آنان به وجود آمد. برای یك شهرك نشین معمولی 50 پوند، شبه نظامیان 20 پوند و به سربازان 10 پوند پرداخت میشد. 20 سال بعد نرخ «پوست سر» سرخپوستان به 100 پوند افزایش پیدا کرد
...
🔷این قالب نوشتار، تبديل به یک #تیپولوژی شده است. تیپولوژی افرادی که اين روزها در مغرب زمین، زندگی می کنند و هر از گاهی باید متنی/حرفی از خود منتشر کنند که: «ایهاالناس ما که اینجا زندگی می کنیم، می دانیم که این غربی ها چقدر پست و بد و ریشه هایشان خراب و ال و بل است»... از کسی/کسانی که اینگونه می نویسند باید پرسید مرد حسابی! آيا پسنديده است كسى بگويد اجدادِ تو در هندوستان چه کُشت و کشتارها کرده اند؟ نادر قلی بیگ (یا همان نادر شاه افشار) در فوریه 1739 در هند چه خونها ریخت؟ مگر نادر، پسرِ خودش رضاقلی میرزا را کور نکرد؟ شاه عباس درگذار زندگی (و در حوالی همان سالهای 1620م ) یکی از فرزندانش را کشت و دو تن دیگر را کور کرد... اینها آیا گزاره هایی می شود که وقتی یک نفر خواست از زیباییِ شب #یلدا در ایران بگوید، یک نفرِ دیگر پیدا شود و این گزاره های تاریخی را پیش بکشد و یادآوری کند؟
🔹آمریکایِ دیروز (و امروز) سرشار از ایرادها و تناقض های اساسی است چنان که ژاپن دیروز (و امروز) هم چنین بوده (و هست)، اما این #تیپولوژی که کسی در غرب زندگی کند و همزمان فقط اخ و لعنت نثار غرب کند، از طنزهای روزگار ماست.
نقدهاى اساسى و ريشه دار (از هر كشورى)، امرى پسنديده است ولى مرتبط كردنِ يك رفتار مردمى همچون "شكرگزارى" به پوست سر سرخپوستان، آيا روش صحيحى از بيان سنتها/رفتارهاى اجتماعى يك كشور است؟
🔷 آتش #کالیفرنیا به مدد این باران قدری فرو نشست ولی مدتی پیش در یکی از دیگر کانالها (از ایرانیان ساکن آمریکا) نوشته شده بود
- شراره هاى آتشِ خدا به جانِ کالیفرنیا؟ (لینک🔻)
«آن نوعِ نگاه» از تیپولوژی مورد اشاره، به همین گونه نقاط منتهی می شود. اینکه در دانشگاههای اینها درس بخوانی و از امکانات اینها بهره ببری و بعد برای اینکه برادری ات را (به برخی) اثبات کنی بگویی «آتشی که خانه و کاشانه مردم را در کالیفرنیا خاکستر می کند، شرارۀ آتشِ خداست؟». بگو مرد حسابی! فردا روزی اگر کسی درآمد و گفت زلزله کرمانشاه یا زلزله تهران، سیلی خداست، آنوقت تو چه خواهی گفت؟
🔹غرب سياسى و غرب فرهنگى/معرفتى، مبتنى بر بنيادهاى فكرى قرار گرفته كه ما نيازمند شناخت، نقد جدى و عميق آن هستيم. ولى نه به شيوه متن هاى بالا.
🔷این #تنکس_گیوینگ هم تمام شد و سکوتِ این روز زیبا را هم با یاد و خاطرۀ یلداهای کودکی و نوجوانی گذراندیم. شاکریم که آتشِ تند روزهای اخیر، به مدد باران دیروز قدری فرو نشست.
کاش باران، آتش کینه ها و تنگ نظری ها را هم می شست.
یا باران مددی! 🌱🌿☘️🍀🌲
@solseghalam
https://sites.google.com/site/mrezaeslamisite/Home/IMG_1442.JPEG
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت: لینک يادداشت مورد اشاره درباره ریشه تنکس گیوینگ
https://t.iss.one/Farang_nevesht/2130
📌 متن مورد اشاره درباره شراره های آتش خدا به جان کالیفرنیا
https://t.iss.one/K1inUSA/5634
✍️مگر ژاپن هم «مدیر» از «خارج» وارد می کند؟!
#خبرخوانی
🖊محمدرضا اسلامی
🔷خبر دستگیری «کارلوس گون» رئیس فرانسویِ شرکت #نیسان مثل بمب خبری در رسانه های ژاپن (و دنیا) منتشر شد. او متهم شد که درطول پنج سال، حقوقش را ۴۴میلیون دلار کمتر اعلام کرده بود.
🔷این خبر واکنشهای مختلفی در #ژاپن (وسایر کشورها) در پی داشت. سوالات مختلفی در پی شنیدن این خبر به ذهنها می رسید اما، یک سوال کلیدی برای برخى شنوندگان مطرح شد: «مگر ژاپنی هایی که خودشان استاد صنعت خودروسازی دنیا هستد، مدیرعامل از خارج "وارد" می کنند؟!»
🔷بله! ژاپن در صنعت خودرو، پیشرو و مبدع و صاحبِ نامهایی عظیم است: #تویوتا، #هوندا، #مزدا، #میتسوبيشی، #نیسان، #سوزوكى، #دای_هاتسو و...
لیست بالابلندی که سالها، کارنامه پرافتخاری از اختراع و ابداع و بازرگانی و مديريت و صنعتگری را در پیشینه دارد. آنگاه، چنین کشوری رفته و یک «فرانسوی» را برای ریاست «نیسان» آورده است؟ چرا؟
قبل از پاسخ به این "چرا" خوب است نگاهی به فهرست سایر شرکتهای صاحبنام ژاپنی که مدیرعاملِ «غیرژاپنی» (خارجی) دارند داشته باشیم:
✔️🔹یک- مزدا: در سال 2015 گروه #مزدا در ژاپن یک میلیون و پانصدهزاردستگاه خودرو تولید کرده است. برای ما ایرانی ها نام این شرکت جالب است چون ناظر به اهورا مزدا است.
این شرکت نزدیک به صدسال عمر دارد (دقیق بگوییم: 97 سال) یعنی بیش از سن پدربزرگهاى ما.
آقایان هِنری والاس و مارک فیلدز، دو تن از رؤسای مشهور «غیرژاپنی» مزدا بوده اند. طی سالهای 1996 تا 2003 مزدا مدیران عامل غیر ژاپنی استخدام کرده است!
• Henry Wallace (1996–1997, appointed by Ford Motor Company)
• James E. Miller (1997–1999)
• Mark Fields (1999–2002)
• Lewis Booth (2002–2003)
✔️🔹دو- گروه میتسوبیشی فوسو (تولید کننده موتورهای دیزلی کامیون و اتوبوس): این کارخانه که متعلق به گروه صنعتی
Mitsubishi Fuso Truck & Bus Corporation (MFTBC)
است هم یک مدیرعامل غیرژاپنی به نام آلبرت کریچمن استخدام کرد که در موفقیت شرکت موثر بوده است.
✔️🔹سه- آزورا بانک ژاپن: سابقۀ کارهای مالی عظیم در ژاپن (که اقتصاد دوم دنیا بود) با بيمه و بانکداریهای بزرگ و صاحبنام گره خورده است. ولی این دلیل نمی شود که بانکی همچون
Aozora Bank
که در سال 1957 (بیست سال قبل از انقلاب ایران) تاسیس شده، آقای برایان پرینس را به عنوان رئیس استخدام نکند.
براى تکمیل اين فهرست در مجال محدود تلگرام باید به تاریخچه استخدام مدیر در شرکتهای ژاپنى مثل:
▪️Sony (Howard Stringer 2009-2012)
▪️Nippon Sheet Glass Co.(Craig Naylo)
و...هم پرداخت.
🔴اینها مثالهایی از غولهای ژاپنی است که مدیران عامل «غیرژاپنی» استخدام کرده بودند. اما چرا کشوری که خود «صنعتگر» است، مدیر برای صنعت از خارج می آورد؟
🔶دو پاسخ به اجمال برای این پرسش مطرح است:
✔️🔸یک- در دنیای امروز، «سابقه دار بودن در یک حوزه»، به هیچ عنوان دلیل بر برنده ماندن، نیست. ادارۀ بنگاههای بزرگ اقتصادی/صنعتی با چنان پیچیدگیها و دشواریهایی گره خورده است، که هيات مديره به رغم صدسال سابقۀ صنعتگری هم باید به دنبال «مدیر قدَر» باشد.
✔️🔸دو- ورشکست شدن غولهای بزرگی مثل «توشیبا» (که قبلا به آن پرداختیم) و "به مرز ورشکستگی رسیدنِ" بزرگانى مثل «سونی» و «پاناسونیک» نشان داد که مرز نابودی، بسیار نزدیک است.
لذا گاه شركتهاى ژاپنى بخشى از "سهام" خود را به شركتهاى ديگر مى فروشند (مثل نيسان يا مزدا)، و به تبعِ اين فروش سهام، ورودِ مديرعامل خارجى از آن شركتها را هم مى پذيرند.
🔵اینها واقعیات دنیای امروز است. موفقیت/عدم موفقیت سازمانهای بزرگ، بستگی به منابع انسانی دارد. نقش منابع انسانی و خصوصا «مدیریت» در پيروزى سازمانهایِ با ابعاد "مگا" بسیار حیاتی است. البته مرتبط كردن رشد ژاپن به مديران غيرژاپنى گزاره صحيحى نيست (ژاپن اساسا كشور خارجى پذيرى نيست)؛ بلكه نگاه استراتژيك ژاپنى اين است كه در مواقع لزوم بايد از مدير خارجى "هم" استفاده كرد. دراين بحث، بايد اشاره كرد به بهره اى كه ژاپنى ها چنددهه پيش از آموزش هاى #ادوارد_دمينگ برده و پايه هاى صنعت خودرو ژاپن را بر مبناى آن استوار كردند.
🔷چند روز قبل از ماجراى نیسان، صحبتی از شهردار جدید #تهران جنجال آفرین شد. وى گفته بود: ما برای اداره کلان شهر ممکن است به مدیر غیرایرانی نیازمند باشیم. ایکاش این صحبت (که با استخدام مربی برای تیم #فوتبال مقايسه شد) با ارایه توضیحات بیشتری درباره رویکرد کشورهایی مثل ژاپن و آمریکا در «استخدام مدیر»/«متخصص» خارجى تکمیل شده بود. واقعیت این است که بزرگترین برگ برندۀ آمریکا در دنیای امروز جذب منابع انساني كيفى از كشورهاى مختلف است. رويكردى كه بسيار فراتر از نوع نگاه ژاپنى هاست.
https://t.iss.one/solseghalam
#خبرخوانی
🖊محمدرضا اسلامی
🔷خبر دستگیری «کارلوس گون» رئیس فرانسویِ شرکت #نیسان مثل بمب خبری در رسانه های ژاپن (و دنیا) منتشر شد. او متهم شد که درطول پنج سال، حقوقش را ۴۴میلیون دلار کمتر اعلام کرده بود.
🔷این خبر واکنشهای مختلفی در #ژاپن (وسایر کشورها) در پی داشت. سوالات مختلفی در پی شنیدن این خبر به ذهنها می رسید اما، یک سوال کلیدی برای برخى شنوندگان مطرح شد: «مگر ژاپنی هایی که خودشان استاد صنعت خودروسازی دنیا هستد، مدیرعامل از خارج "وارد" می کنند؟!»
🔷بله! ژاپن در صنعت خودرو، پیشرو و مبدع و صاحبِ نامهایی عظیم است: #تویوتا، #هوندا، #مزدا، #میتسوبيشی، #نیسان، #سوزوكى، #دای_هاتسو و...
لیست بالابلندی که سالها، کارنامه پرافتخاری از اختراع و ابداع و بازرگانی و مديريت و صنعتگری را در پیشینه دارد. آنگاه، چنین کشوری رفته و یک «فرانسوی» را برای ریاست «نیسان» آورده است؟ چرا؟
قبل از پاسخ به این "چرا" خوب است نگاهی به فهرست سایر شرکتهای صاحبنام ژاپنی که مدیرعاملِ «غیرژاپنی» (خارجی) دارند داشته باشیم:
✔️🔹یک- مزدا: در سال 2015 گروه #مزدا در ژاپن یک میلیون و پانصدهزاردستگاه خودرو تولید کرده است. برای ما ایرانی ها نام این شرکت جالب است چون ناظر به اهورا مزدا است.
این شرکت نزدیک به صدسال عمر دارد (دقیق بگوییم: 97 سال) یعنی بیش از سن پدربزرگهاى ما.
آقایان هِنری والاس و مارک فیلدز، دو تن از رؤسای مشهور «غیرژاپنی» مزدا بوده اند. طی سالهای 1996 تا 2003 مزدا مدیران عامل غیر ژاپنی استخدام کرده است!
• Henry Wallace (1996–1997, appointed by Ford Motor Company)
• James E. Miller (1997–1999)
• Mark Fields (1999–2002)
• Lewis Booth (2002–2003)
✔️🔹دو- گروه میتسوبیشی فوسو (تولید کننده موتورهای دیزلی کامیون و اتوبوس): این کارخانه که متعلق به گروه صنعتی
Mitsubishi Fuso Truck & Bus Corporation (MFTBC)
است هم یک مدیرعامل غیرژاپنی به نام آلبرت کریچمن استخدام کرد که در موفقیت شرکت موثر بوده است.
✔️🔹سه- آزورا بانک ژاپن: سابقۀ کارهای مالی عظیم در ژاپن (که اقتصاد دوم دنیا بود) با بيمه و بانکداریهای بزرگ و صاحبنام گره خورده است. ولی این دلیل نمی شود که بانکی همچون
Aozora Bank
که در سال 1957 (بیست سال قبل از انقلاب ایران) تاسیس شده، آقای برایان پرینس را به عنوان رئیس استخدام نکند.
براى تکمیل اين فهرست در مجال محدود تلگرام باید به تاریخچه استخدام مدیر در شرکتهای ژاپنى مثل:
▪️Sony (Howard Stringer 2009-2012)
▪️Nippon Sheet Glass Co.(Craig Naylo)
و...هم پرداخت.
🔴اینها مثالهایی از غولهای ژاپنی است که مدیران عامل «غیرژاپنی» استخدام کرده بودند. اما چرا کشوری که خود «صنعتگر» است، مدیر برای صنعت از خارج می آورد؟
🔶دو پاسخ به اجمال برای این پرسش مطرح است:
✔️🔸یک- در دنیای امروز، «سابقه دار بودن در یک حوزه»، به هیچ عنوان دلیل بر برنده ماندن، نیست. ادارۀ بنگاههای بزرگ اقتصادی/صنعتی با چنان پیچیدگیها و دشواریهایی گره خورده است، که هيات مديره به رغم صدسال سابقۀ صنعتگری هم باید به دنبال «مدیر قدَر» باشد.
✔️🔸دو- ورشکست شدن غولهای بزرگی مثل «توشیبا» (که قبلا به آن پرداختیم) و "به مرز ورشکستگی رسیدنِ" بزرگانى مثل «سونی» و «پاناسونیک» نشان داد که مرز نابودی، بسیار نزدیک است.
لذا گاه شركتهاى ژاپنى بخشى از "سهام" خود را به شركتهاى ديگر مى فروشند (مثل نيسان يا مزدا)، و به تبعِ اين فروش سهام، ورودِ مديرعامل خارجى از آن شركتها را هم مى پذيرند.
🔵اینها واقعیات دنیای امروز است. موفقیت/عدم موفقیت سازمانهای بزرگ، بستگی به منابع انسانی دارد. نقش منابع انسانی و خصوصا «مدیریت» در پيروزى سازمانهایِ با ابعاد "مگا" بسیار حیاتی است. البته مرتبط كردن رشد ژاپن به مديران غيرژاپنى گزاره صحيحى نيست (ژاپن اساسا كشور خارجى پذيرى نيست)؛ بلكه نگاه استراتژيك ژاپنى اين است كه در مواقع لزوم بايد از مدير خارجى "هم" استفاده كرد. دراين بحث، بايد اشاره كرد به بهره اى كه ژاپنى ها چنددهه پيش از آموزش هاى #ادوارد_دمينگ برده و پايه هاى صنعت خودرو ژاپن را بر مبناى آن استوار كردند.
🔷چند روز قبل از ماجراى نیسان، صحبتی از شهردار جدید #تهران جنجال آفرین شد. وى گفته بود: ما برای اداره کلان شهر ممکن است به مدیر غیرایرانی نیازمند باشیم. ایکاش این صحبت (که با استخدام مربی برای تیم #فوتبال مقايسه شد) با ارایه توضیحات بیشتری درباره رویکرد کشورهایی مثل ژاپن و آمریکا در «استخدام مدیر»/«متخصص» خارجى تکمیل شده بود. واقعیت این است که بزرگترین برگ برندۀ آمریکا در دنیای امروز جذب منابع انساني كيفى از كشورهاى مختلف است. رويكردى كه بسيار فراتر از نوع نگاه ژاپنى هاست.
https://t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 قيمت بنزين (مجاور سانفرانسيسكو)-يكشنبه ٢٥ نوامبر ٢٠١٨ (مربوط به متن زير🔻)-
ويدئو ١ از ٣
@solseghalam
ويدئو ١ از ٣
@solseghalam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 قيمت بنزين (مجاور سانفرانسيسكو)-يكشنبه ٢٥ نوامبر ٢٠١٨ (مربوط به متن زير🔻)- ويدئو ٢ از ٣
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 قيمت بنزين (مجاور سانفرانسيسكو)-يكشنبه ٢٥ نوامبر ٢٠١٨ (مربوط به متن زير🔻)- ويدئو ٣ از ٣
✍️بنزین از این بر چهارراه به آن بر چهارراه
(درباره یادداشت دکتر حامد قدوسی درباره قیمت بنزین)
🔷سه ویدئوی بالا🔺، مرتبط با بحث قیمت بنزین است. اخیرا بحث های مختلفی در کشور دربارۀ قیمت #بنزین طرح می شود. بحث هایی مبتنی بر اینکه قیمت فعلی بنزین و #یارانه ای که برای آن می پردازیم، عملا هدر دادن سرمایه عظیمی از کشور (به نفع #طبقه_متوسط) است. دکتر حامد قدوسی (بنا به رشته تخصصی خود) در قالب یک سلسله یادداشت به تفصیل به این موضوع پرداخته است (لینک کانال و نمونه یادداشت در پی نوشت🔻).
نکته ای که در بحث های دکتر قدوسی مطرح شده است اینکه: «اگر قیمت بنزین بعد از هدفمندی "شناور" شده بود و به تصمیمات بوروکراتیک متصل نشده بود و بازار بنزین هم #رقابتی شده و اجازه فعالیت بخش خصوصی در آن داده میشد شاید بحث قیمت بنزین در اقتصاد ایران اساسا خود به خود حل میشد و از مباحث سیاستی حذف میشد».
🔷دربارۀ مفهموم بازار رقابتی، و ویدئوهای بالا (که سر "هر" چهارراهی در آمریکا و #ژاپن وجود دارد) ملاحظه می شود که مکانیزم «قیمت رقابتی بنزین» و حضور بخش خصوصی در این عرصه ، باعث چنین تصاویری می شود. شما یک باک ماشین را با 80 دلار در منهتن #نیویورک پر می کنید در حالی که اگر با ده تا دوازده دقیقه رانندگی از تونل لينكلن و رودخانه هودسون عبور کنید، همین باک بنزین با 60 دلار در #نيوجرسى پر می شود. چرا؟
🔷پاسخ این است که آیا قیمت (هزینه تمام شدۀ) رساندنِ «یک بطری آب معدنی» در جای شلوغ و گرانقیمتی مثل منهتن نیویورک با قیمت تمام شدۀ همان بطری آب، در منطقه ارزان قیمتی مثل شهر کلمسون کارولینای جنوبی یکی است؟
هزینه کارگری که بسته های آب معدنی را «در منهتن» جابجا می کند با هزینه همان #کارگر در کارولینای جنوبی یکی است؟ آن کارگر برای اجاره منزلش (یا تردد از خانه اش به منهتن نیویورک) چقدر هزینه می دهد و کارگری که در یک شهر پنجاه هزار نفری زندگی می کند، چقدر هزینه منزل/تردد می دهد؟ به همین نحو، چطور انتظار داریم که قیمت یک لیتر بنزین در خیابان جمهوری تهران با قیمت بنزین در پاکدشت ورامین یکی باشد؟ (که هست)
🔷مگر یک تانکر سوخت رسان برای رسیدن به مرکز شهر #تهران و مثلا خیابان جمهوری، هزینه ای برابر با تانکر سوخت در ورامین متحمل می شود؟
هزينه اجاره/خريد زمين (براى احداث پمپ بنزين) در شهرك غرب با سلفچگان يكى است؟
🔶ممکن است گفته شود که اینها که بدیهیات بازار است. ولی سوال اینجاست که چرا این بدیهیات (در بحثى مثل بنزين)، چند دهه است در کشور ما به شکلی دیگر اجرا می شود و به سامانی دگر؟
@solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت: لینک یادداشت در کانال یک لیوان چای داغ
https://t.iss.one/hamedghoddusi/392
📌عبور از تونل لینکلن از سمت نیوجرسی به سمت نیویورک (ویدئو)
https://t.iss.one/solseghalam/800
(درباره یادداشت دکتر حامد قدوسی درباره قیمت بنزین)
🔷سه ویدئوی بالا🔺، مرتبط با بحث قیمت بنزین است. اخیرا بحث های مختلفی در کشور دربارۀ قیمت #بنزین طرح می شود. بحث هایی مبتنی بر اینکه قیمت فعلی بنزین و #یارانه ای که برای آن می پردازیم، عملا هدر دادن سرمایه عظیمی از کشور (به نفع #طبقه_متوسط) است. دکتر حامد قدوسی (بنا به رشته تخصصی خود) در قالب یک سلسله یادداشت به تفصیل به این موضوع پرداخته است (لینک کانال و نمونه یادداشت در پی نوشت🔻).
نکته ای که در بحث های دکتر قدوسی مطرح شده است اینکه: «اگر قیمت بنزین بعد از هدفمندی "شناور" شده بود و به تصمیمات بوروکراتیک متصل نشده بود و بازار بنزین هم #رقابتی شده و اجازه فعالیت بخش خصوصی در آن داده میشد شاید بحث قیمت بنزین در اقتصاد ایران اساسا خود به خود حل میشد و از مباحث سیاستی حذف میشد».
🔷دربارۀ مفهموم بازار رقابتی، و ویدئوهای بالا (که سر "هر" چهارراهی در آمریکا و #ژاپن وجود دارد) ملاحظه می شود که مکانیزم «قیمت رقابتی بنزین» و حضور بخش خصوصی در این عرصه ، باعث چنین تصاویری می شود. شما یک باک ماشین را با 80 دلار در منهتن #نیویورک پر می کنید در حالی که اگر با ده تا دوازده دقیقه رانندگی از تونل لينكلن و رودخانه هودسون عبور کنید، همین باک بنزین با 60 دلار در #نيوجرسى پر می شود. چرا؟
🔷پاسخ این است که آیا قیمت (هزینه تمام شدۀ) رساندنِ «یک بطری آب معدنی» در جای شلوغ و گرانقیمتی مثل منهتن نیویورک با قیمت تمام شدۀ همان بطری آب، در منطقه ارزان قیمتی مثل شهر کلمسون کارولینای جنوبی یکی است؟
هزینه کارگری که بسته های آب معدنی را «در منهتن» جابجا می کند با هزینه همان #کارگر در کارولینای جنوبی یکی است؟ آن کارگر برای اجاره منزلش (یا تردد از خانه اش به منهتن نیویورک) چقدر هزینه می دهد و کارگری که در یک شهر پنجاه هزار نفری زندگی می کند، چقدر هزینه منزل/تردد می دهد؟ به همین نحو، چطور انتظار داریم که قیمت یک لیتر بنزین در خیابان جمهوری تهران با قیمت بنزین در پاکدشت ورامین یکی باشد؟ (که هست)
🔷مگر یک تانکر سوخت رسان برای رسیدن به مرکز شهر #تهران و مثلا خیابان جمهوری، هزینه ای برابر با تانکر سوخت در ورامین متحمل می شود؟
هزينه اجاره/خريد زمين (براى احداث پمپ بنزين) در شهرك غرب با سلفچگان يكى است؟
🔶ممکن است گفته شود که اینها که بدیهیات بازار است. ولی سوال اینجاست که چرا این بدیهیات (در بحثى مثل بنزين)، چند دهه است در کشور ما به شکلی دیگر اجرا می شود و به سامانی دگر؟
@solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت: لینک یادداشت در کانال یک لیوان چای داغ
https://t.iss.one/hamedghoddusi/392
📌عبور از تونل لینکلن از سمت نیوجرسی به سمت نیویورک (ویدئو)
https://t.iss.one/solseghalam/800
Telegram
یک لیوان چای داغ، نوشتههای حامد قدوسی hamed_ghoddusi
بنزین سهمیهای همان ارز ۴۲۰۰ تومانی است! همان قدر بیاثر!
آیا سهمیهبندی بنزین کمی به کاهش هزینه تمامشده حمل و نقل میکند؟ با همان منطقی که در مورد ارز ۴۲۰۰ تومانی نوشتیم و خوانندگان اینجا با جزییات منطق آن آشنا هستند، استدلال میکنیم که سهمیهبندی بنزین…
آیا سهمیهبندی بنزین کمی به کاهش هزینه تمامشده حمل و نقل میکند؟ با همان منطقی که در مورد ارز ۴۲۰۰ تومانی نوشتیم و خوانندگان اینجا با جزییات منطق آن آشنا هستند، استدلال میکنیم که سهمیهبندی بنزین…
✍️رؤياى آمريكايى، رؤياى ژاپنى، رؤياى ايرانى
(براى ابوالفضل زرويى نصرآباد)
🖊محمدرضا اسلامى
🔷يك- دو طنزپرداز كشورمان، به فاصله چند روز درگذشتند. هر دو به پنجاه سالگى نرسيده. فارغ از اينكه هر يك له يا عليه چه نگاه سياسى اى بودند، ولى هر دو در يك ماجرا مشترك بودند: هر دو طنّاز بودند و هر دو عمرى كوتاه داشتند.
اهل طنز را سر و كار با مطايبه و شوخى است؛ طنزپرداز و عمر كوتاه؟
🔷 دو- اهالى "كلمه" و آنها كه ميزكارشان "كلام" است، گاه با عمرهاى بلند، بيگانه اند. سالهايي كم شماره آنچنان كه مثلا آل احمد به ٤٦سالگى رفت. يا شريعتى به ٤٤ سالگى. يا پروين اعتصامى به ٣٤سالگى.
و... يا اين اواخر، قيصر امين پور، به ٤٨سالگى.
مى گويند در ميان اهالى اين قبيله، "كلمه" بايد از جان كنده شود. و كارگاهِ ذهن و روح بايد با هم كار كنند. اول بايد "معنا" زاده شود و سپس "خون چو مى جوشد منش از شعر رنگى مى دهم".* خب اهالى اين خيابان را عمرِ دراز ممكن است؟
🔷سه- دوسال پيش در حوالى ماه بهمن حسن جوهرچى كه روزگارى بازيگر نقش جوان و تيپ پسر مثبتِ سينماى ما بود، از ميانمان پر كشيد. در يادداشتى تحت عنوان "نسلى كه فطير شد" نوشتم كه: نبايد مُرد. مرگ حق است، ولى نبايد زود مرد. نبايد "مصرف" شويم . بايد روزگار پيرى را ديد. چشيد. بازى نوه ها در مهدكودك را چرا نبايد ديد؟!
(لينك🔻)
🔷چهار- مى گويند هر انسانى، يك رؤيا بايد داشته باشد. انسانِ بى رؤيا، نمى شود. رؤيايى بايد داشت. مى گويند آمريكا زمانى سرزمين رؤيا ها بوده؛ برخى معتقدند رؤياى آمريكايى، ديگر نيست. نمى دانم كه اين گزاره چقدر صحيح است يا نيست؛ ولى مى دانم كه چندسال پيش در #ژاپن با يك رؤيا آشنا شدم. رؤيايى كه بعدها در آمريكا هم آن را ديدم. همين چند روز پيش در #تنكس_گيوينگ امسال هم آن را ديدم:
"پدربزرگى" كه براى شام تنكس گيوينگ، دستان نوه اش را در دست گرفته، و آن سو، سر ميز شام، پدر و مادرش هم لباسهاى عيدپوشيده بر گرد ميز نشسته اند.
اين تصوير، و اين بركنار هم نشستنِ چهار نسلِ يك فاميل را، بارها و بارها در آن سوى شرقى اقيانوس آرام (ژاپن) و در اين سويش مى توان ديد.
🔷پنج- هر كسى، هر رؤيايى مى تواند داشته باشد؛ بزرگ (همچون رؤیای لوتر کینگ) يا كوچك؛ ايرادى نيست. ولى، امتداد داشتن، مستدام بودن، كوتاه نبودن هم بايد در كنارِ رؤيايى كه داريم، رؤيايمان باشد. عمر بلند داشتن اگرچه نبايد همه ى ماجرا باشد، وليكن آن "هم" بايد باشد. مصرف نبايد بشويم. زود نبايد بميريم.
🔷شش- اهالى ولايت "كلمه" و "سخن" را چنين شرح مى كنند كه عمدتا بدخوابند. يا گاه، بى خوابند. شايد چون كلمه و معنا، از عمق جان بايد برون آيد. آنجا كه #سعدى مى گويد:
✔️چه خيال ها گذر كرد و ، گذر نكرد خوابى
يا آنجا كه صدسال بعد از او، #حافظ مى گويد:
✔️قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست/
قرار چیست؟ صبوری کدام؟ و خواب کجا؟!
بله! حكايت بى خوابى و بدخوابى براى اهالى اين اقليم، آشناست.
insomnia
چه در ايران باشى، چه در ژاپن يا آمريكا يا اروپا يا هر جاى اين خاك، من آن رؤيايى كه بدخوابت مى كند را نمى خواهم. من آن رؤياىِ پر خيال و پر رمز و راز كه خواب از چشمانت مى برد را نمى خواهم. مرا رؤيايى بايد كه با خوابِ آسوده، همنشين باشد. رؤيايى كه خوابِ امن، "نازل" كند!
ثم اَنزل عليكم من بعد الغمّ أَمَنَةً نُّعاسًا
#رؤيايى_دارم. رؤياى اينكه خوبانمان زود از ميانمان نروند.
سالها باشند و سالها بگويند و سالها ارجشان داريم. نه اينكه زود بروند و ما شاهدان مراسم تجليل باشيم. تجليل هاى بى فايده.
رویایِ دیدن کارهای بهرام بیضائی. رویای شنیدن صدای خشدار حنجره ساعد باقری. رویای دیدنِ سماع قلم و شکسته نستعلیق یداله کابلی خوانساری... رویای سالهای طولانی، بودنِ این عزیزان.
🔷هفت- شنيدن اخبار رفتنِ خوبان، اسبابِ اندوه است. هرچند همه بايد برويم. ولى زود نبايد رفت. #ابوالفضل_زرويى_نصرآباد از ميانمان رفت. جايگاهش در بهشت ازلى و شكرستان، در كنار خوبان باد. اما طنّازان ديگرمان را اميد كه عمرها دراز باد.
اهل كلمه، صاحبان روح هايى حساسند و جسم هايى كه طاقتِ بى طاقتيهاى روح را ندارد. اهل كلمه و طنّازانمان را دريابيم.
آنها كه به احمدآباد مستوفی مى نشينند. آنها كه اين روزها روزه سكوت پيشه مى كنند.
▪️▪️▪️
وه! که با این عمرهایِ کوتهِ بی اعتبار/
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
#شهريار
@solseghalam
https://goo.gl/Y1TtCj
▪️▪️▪️▪️
📌پى نوشت: يادداشت مرتبط قبل:
✍️"نسلى كه فطير شد"
https://t.iss.one/solseghalam/576
✍️طول عمر در ژاپن
https://t.iss.one/solseghalam/579
✍️براى روزگار پيرى ام
https://t.iss.one/solseghalam/851
*مصرع از مولانا
(براى ابوالفضل زرويى نصرآباد)
🖊محمدرضا اسلامى
🔷يك- دو طنزپرداز كشورمان، به فاصله چند روز درگذشتند. هر دو به پنجاه سالگى نرسيده. فارغ از اينكه هر يك له يا عليه چه نگاه سياسى اى بودند، ولى هر دو در يك ماجرا مشترك بودند: هر دو طنّاز بودند و هر دو عمرى كوتاه داشتند.
اهل طنز را سر و كار با مطايبه و شوخى است؛ طنزپرداز و عمر كوتاه؟
🔷 دو- اهالى "كلمه" و آنها كه ميزكارشان "كلام" است، گاه با عمرهاى بلند، بيگانه اند. سالهايي كم شماره آنچنان كه مثلا آل احمد به ٤٦سالگى رفت. يا شريعتى به ٤٤ سالگى. يا پروين اعتصامى به ٣٤سالگى.
و... يا اين اواخر، قيصر امين پور، به ٤٨سالگى.
مى گويند در ميان اهالى اين قبيله، "كلمه" بايد از جان كنده شود. و كارگاهِ ذهن و روح بايد با هم كار كنند. اول بايد "معنا" زاده شود و سپس "خون چو مى جوشد منش از شعر رنگى مى دهم".* خب اهالى اين خيابان را عمرِ دراز ممكن است؟
🔷سه- دوسال پيش در حوالى ماه بهمن حسن جوهرچى كه روزگارى بازيگر نقش جوان و تيپ پسر مثبتِ سينماى ما بود، از ميانمان پر كشيد. در يادداشتى تحت عنوان "نسلى كه فطير شد" نوشتم كه: نبايد مُرد. مرگ حق است، ولى نبايد زود مرد. نبايد "مصرف" شويم . بايد روزگار پيرى را ديد. چشيد. بازى نوه ها در مهدكودك را چرا نبايد ديد؟!
(لينك🔻)
🔷چهار- مى گويند هر انسانى، يك رؤيا بايد داشته باشد. انسانِ بى رؤيا، نمى شود. رؤيايى بايد داشت. مى گويند آمريكا زمانى سرزمين رؤيا ها بوده؛ برخى معتقدند رؤياى آمريكايى، ديگر نيست. نمى دانم كه اين گزاره چقدر صحيح است يا نيست؛ ولى مى دانم كه چندسال پيش در #ژاپن با يك رؤيا آشنا شدم. رؤيايى كه بعدها در آمريكا هم آن را ديدم. همين چند روز پيش در #تنكس_گيوينگ امسال هم آن را ديدم:
"پدربزرگى" كه براى شام تنكس گيوينگ، دستان نوه اش را در دست گرفته، و آن سو، سر ميز شام، پدر و مادرش هم لباسهاى عيدپوشيده بر گرد ميز نشسته اند.
اين تصوير، و اين بركنار هم نشستنِ چهار نسلِ يك فاميل را، بارها و بارها در آن سوى شرقى اقيانوس آرام (ژاپن) و در اين سويش مى توان ديد.
🔷پنج- هر كسى، هر رؤيايى مى تواند داشته باشد؛ بزرگ (همچون رؤیای لوتر کینگ) يا كوچك؛ ايرادى نيست. ولى، امتداد داشتن، مستدام بودن، كوتاه نبودن هم بايد در كنارِ رؤيايى كه داريم، رؤيايمان باشد. عمر بلند داشتن اگرچه نبايد همه ى ماجرا باشد، وليكن آن "هم" بايد باشد. مصرف نبايد بشويم. زود نبايد بميريم.
🔷شش- اهالى ولايت "كلمه" و "سخن" را چنين شرح مى كنند كه عمدتا بدخوابند. يا گاه، بى خوابند. شايد چون كلمه و معنا، از عمق جان بايد برون آيد. آنجا كه #سعدى مى گويد:
✔️چه خيال ها گذر كرد و ، گذر نكرد خوابى
يا آنجا كه صدسال بعد از او، #حافظ مى گويد:
✔️قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست/
قرار چیست؟ صبوری کدام؟ و خواب کجا؟!
بله! حكايت بى خوابى و بدخوابى براى اهالى اين اقليم، آشناست.
insomnia
چه در ايران باشى، چه در ژاپن يا آمريكا يا اروپا يا هر جاى اين خاك، من آن رؤيايى كه بدخوابت مى كند را نمى خواهم. من آن رؤياىِ پر خيال و پر رمز و راز كه خواب از چشمانت مى برد را نمى خواهم. مرا رؤيايى بايد كه با خوابِ آسوده، همنشين باشد. رؤيايى كه خوابِ امن، "نازل" كند!
ثم اَنزل عليكم من بعد الغمّ أَمَنَةً نُّعاسًا
#رؤيايى_دارم. رؤياى اينكه خوبانمان زود از ميانمان نروند.
سالها باشند و سالها بگويند و سالها ارجشان داريم. نه اينكه زود بروند و ما شاهدان مراسم تجليل باشيم. تجليل هاى بى فايده.
رویایِ دیدن کارهای بهرام بیضائی. رویای شنیدن صدای خشدار حنجره ساعد باقری. رویای دیدنِ سماع قلم و شکسته نستعلیق یداله کابلی خوانساری... رویای سالهای طولانی، بودنِ این عزیزان.
🔷هفت- شنيدن اخبار رفتنِ خوبان، اسبابِ اندوه است. هرچند همه بايد برويم. ولى زود نبايد رفت. #ابوالفضل_زرويى_نصرآباد از ميانمان رفت. جايگاهش در بهشت ازلى و شكرستان، در كنار خوبان باد. اما طنّازان ديگرمان را اميد كه عمرها دراز باد.
اهل كلمه، صاحبان روح هايى حساسند و جسم هايى كه طاقتِ بى طاقتيهاى روح را ندارد. اهل كلمه و طنّازانمان را دريابيم.
آنها كه به احمدآباد مستوفی مى نشينند. آنها كه اين روزها روزه سكوت پيشه مى كنند.
▪️▪️▪️
وه! که با این عمرهایِ کوتهِ بی اعتبار/
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
#شهريار
@solseghalam
https://goo.gl/Y1TtCj
▪️▪️▪️▪️
📌پى نوشت: يادداشت مرتبط قبل:
✍️"نسلى كه فطير شد"
https://t.iss.one/solseghalam/576
✍️طول عمر در ژاپن
https://t.iss.one/solseghalam/579
✍️براى روزگار پيرى ام
https://t.iss.one/solseghalam/851
*مصرع از مولانا
#تجليل_هاى_بى_فايده
در جامعه اى كه خنديدن و #خنداندن ، چندان مورد توجه نبوده، چرا يك آشناي وادى #لبخند، بايد به احمدآباد مستوفى، خانه نشينى اختيار كند؟
اين تجليل هاى پس از مرگ چه فايده؟
فارغ از كتابها و نوشته هايش، اين فهرست برخى از كارهاى يك #مرد است در وادى لبخند و شكر.
مردى كه آنچنان تلخ كام رفت. كارنامه را ببينيم: چقدر پربار؛ چقدر پركار.
✔️(بجز انتشار ١٥ كتاب، اين فهرست بخش ديگر كارهايش🔻)
▪️بنیانگذار نخستین شب شعر طنز در ایران با عنوان «در حلقه رندان» (۱۳۸۰)
▪️بنیانگذار و دبیر نخستین جشنوارهٔ طنز دانشجویان سراسر کشور(۱۳۷۹)
▪️بنیانگذار نخستین شب نثر طنز ایران”شب خلوت”(۱۳۸۱)
بنیانگذار و دبیر نخستین جشنوارهٔ بینالمللی طنز ایران(۱۳۸۲)
▪️طراحی و افتتاح شبهای شعر طنز در بیش از ۱۰ استان کشور
▪️برگزاری نشستهای تخصصی بازخوانی متون کلاسیک طنز در کانون ادبیات ایران (از آغاز سال ۱۳۸۸)
...
اين #تجليل_هاى_بى_فايده پس از مرگ مرد، چه فايده؟
تمام شد تلخى ها مرد. تمام . به ميزبانى ات سيماى خندان كيومرث صابرى خواهد آمد و قيصر أمين پور و خندان رويانِ اهلِ مرام بهشت ازلى.
طوبى له و حُسن مأب.
@solseghalam
https://goo.gl/Y1TtCj
در جامعه اى كه خنديدن و #خنداندن ، چندان مورد توجه نبوده، چرا يك آشناي وادى #لبخند، بايد به احمدآباد مستوفى، خانه نشينى اختيار كند؟
اين تجليل هاى پس از مرگ چه فايده؟
فارغ از كتابها و نوشته هايش، اين فهرست برخى از كارهاى يك #مرد است در وادى لبخند و شكر.
مردى كه آنچنان تلخ كام رفت. كارنامه را ببينيم: چقدر پربار؛ چقدر پركار.
✔️(بجز انتشار ١٥ كتاب، اين فهرست بخش ديگر كارهايش🔻)
▪️بنیانگذار نخستین شب شعر طنز در ایران با عنوان «در حلقه رندان» (۱۳۸۰)
▪️بنیانگذار و دبیر نخستین جشنوارهٔ طنز دانشجویان سراسر کشور(۱۳۷۹)
▪️بنیانگذار نخستین شب نثر طنز ایران”شب خلوت”(۱۳۸۱)
بنیانگذار و دبیر نخستین جشنوارهٔ بینالمللی طنز ایران(۱۳۸۲)
▪️طراحی و افتتاح شبهای شعر طنز در بیش از ۱۰ استان کشور
▪️برگزاری نشستهای تخصصی بازخوانی متون کلاسیک طنز در کانون ادبیات ایران (از آغاز سال ۱۳۸۸)
...
اين #تجليل_هاى_بى_فايده پس از مرگ مرد، چه فايده؟
تمام شد تلخى ها مرد. تمام . به ميزبانى ات سيماى خندان كيومرث صابرى خواهد آمد و قيصر أمين پور و خندان رويانِ اهلِ مرام بهشت ازلى.
طوبى له و حُسن مأب.
@solseghalam
https://goo.gl/Y1TtCj
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رفت آن سوار كولى ... با خود ترا نبرده ... اجراى همايون شجريان و تهمورث پورناظرى؛ استانبول-تركيه؛ شنبه ١٢ آذر ١٣٩٧
از زماني كه ابوالفضل زرويى به احمدآباد مستوفي نشست گاه به گاه اميد مهدى نژاد و عباس حسين نژاد (از نسل طنزپردازان جوان -كه ديگر جوان نيستند- ) به ديدار زرويي مي رفتند و عكسهايي درصفحه اينستاگرام مي گذاشتند. هميشه برايم سوال بود تا كجا دوام خواهد آورد؟
شرايط جسمى آدمها خيلي به روح وصله. و اين براى هنرمندان بيشتر مصداق داره. انگار آب شدن برخى ها رو آدم ميتونه تصور كنه.
جالبه كه هنرمند جماعت به چيزهايي زنده ست كه اون چيزها ركن حياتش هست. هنرمند به توليد زنده است. توليد نكنه مي ميره.
جسمش هم نميره، ولى مرده تمام شده.
هنرمند به ارتباط مستقيم با بدنه جامعه زنده است. از جامعه كه بريد، مرده.
جوهره ى هنر (بخشى اش) اكتسابى نيست. بايد در رگ و ريشه ى طرف باشه. دستان يك نقاش، به طرح و كشيدن اگه نباشه نقاش ميميره. خوشنويس بايد بنويسه. خودكار يك طنّاز اگه به نوشتن و صدايش به خواندن نباشه، او تمام شده. #هنرمند با #سلبريتى (چه مثبت چه منفى) فرق داره. هنرمند چيزى در درونش مى جوشه.
هنرمند حساسه. و حساس نه به معناي ضعف. به تعبير آل احمد يعني كه شاخك هاش بيشتر از مردم عادى حس ميكنه/مى فهمه. هنرمند حجمِ زيبايي يك گل رو بيشتر از مردم عادى ميبينه. يك موسيقي رو بيشتر ميشنوه. به كلمه وسواس داره. در بهار، شادتره. شيداتره. بهار رو بيشتر مى چشه. در پائيز غمگين تره.
هنرمند به صداى آواز راننده تاكسى ميدان آذرى به آزادى هم حساسه. بله تا همين قدر.
اين چند روزه همش توي سرم ميگرده
سيد مهدى شجاعى كجاست اين سالها؟
خبرى كى ازش داره؟ ساعد باقرى كجاست؟ چه ميكنه؟ سهيل محمودي كجاست؟
افشين علاء؟
بهرام بيضائى چه شد؟
حسام الدين سراج كجاست؟ چرا اينقدر "كم كاره"؟ بيژن بيژنى چى شد؟ چرا اينقدر كم ميخونه؟
و نام هاي ديگه اي كه در دهه هفتاد و تا نيمه دهه هشتاد با ما بودن و بعدش به يكباره يكي يكي محو شدن در جنگل تهران.
@solseghalam
شرايط جسمى آدمها خيلي به روح وصله. و اين براى هنرمندان بيشتر مصداق داره. انگار آب شدن برخى ها رو آدم ميتونه تصور كنه.
جالبه كه هنرمند جماعت به چيزهايي زنده ست كه اون چيزها ركن حياتش هست. هنرمند به توليد زنده است. توليد نكنه مي ميره.
جسمش هم نميره، ولى مرده تمام شده.
هنرمند به ارتباط مستقيم با بدنه جامعه زنده است. از جامعه كه بريد، مرده.
جوهره ى هنر (بخشى اش) اكتسابى نيست. بايد در رگ و ريشه ى طرف باشه. دستان يك نقاش، به طرح و كشيدن اگه نباشه نقاش ميميره. خوشنويس بايد بنويسه. خودكار يك طنّاز اگه به نوشتن و صدايش به خواندن نباشه، او تمام شده. #هنرمند با #سلبريتى (چه مثبت چه منفى) فرق داره. هنرمند چيزى در درونش مى جوشه.
هنرمند حساسه. و حساس نه به معناي ضعف. به تعبير آل احمد يعني كه شاخك هاش بيشتر از مردم عادى حس ميكنه/مى فهمه. هنرمند حجمِ زيبايي يك گل رو بيشتر از مردم عادى ميبينه. يك موسيقي رو بيشتر ميشنوه. به كلمه وسواس داره. در بهار، شادتره. شيداتره. بهار رو بيشتر مى چشه. در پائيز غمگين تره.
هنرمند به صداى آواز راننده تاكسى ميدان آذرى به آزادى هم حساسه. بله تا همين قدر.
اين چند روزه همش توي سرم ميگرده
سيد مهدى شجاعى كجاست اين سالها؟
خبرى كى ازش داره؟ ساعد باقرى كجاست؟ چه ميكنه؟ سهيل محمودي كجاست؟
افشين علاء؟
بهرام بيضائى چه شد؟
حسام الدين سراج كجاست؟ چرا اينقدر "كم كاره"؟ بيژن بيژنى چى شد؟ چرا اينقدر كم ميخونه؟
و نام هاي ديگه اي كه در دهه هفتاد و تا نيمه دهه هشتاد با ما بودن و بعدش به يكباره يكي يكي محو شدن در جنگل تهران.
@solseghalam
🔷سفير جديد ژاپن در تهران 🇮🇷🇯🇵 آقاى ميتسوگو سايتو، [كه مدتى پيش عكس تقديم استوار نامه اش به حسن روحانى با #لباس_سنتى ژاپنى خبرساز شد] ابتداى برخى از سخنرانى هايش در مراسم رسمى، شعبده بازى/تردستى مى كند! اين هم نمونه كار اخير ايشان در نشست چند روز پيش هفته فرهنگى ژاپن😊
٦ آذر ١٣٩٧
📌پى نوشت: به گمانم اينكه يك سفير بتواند تلاش كند/نشان بدهد كه كشورش با كليشه هاى ذهنى فاصله دارد، امر پسنديده اى است. ژاپن كشور صنعت و رفتارهاى منضبط (و بعضا خشك) است؛ و حالا لابد اين آقاى ديپلمات، مى خواهد روى ديگر ژاپن را هم نشان دهد!
@solseghalam
#ژاپن #سفير #ديپلمات
https://www.instagram.com/p/Bq7hdXwH2-f/
٦ آذر ١٣٩٧
📌پى نوشت: به گمانم اينكه يك سفير بتواند تلاش كند/نشان بدهد كه كشورش با كليشه هاى ذهنى فاصله دارد، امر پسنديده اى است. ژاپن كشور صنعت و رفتارهاى منضبط (و بعضا خشك) است؛ و حالا لابد اين آقاى ديپلمات، مى خواهد روى ديگر ژاپن را هم نشان دهد!
@solseghalam
#ژاپن #سفير #ديپلمات
https://www.instagram.com/p/Bq7hdXwH2-f/
Instagram
khamehyar
سرگرمى و تردستی جالب اهدايى سفير جديد ژاپن در تهران جناب Mitsugu Saito به ميهمانان ايرانى به مناسبت دومين روز هفته فرهنگى ژاپن در ايران. سه شنبه، ۶ آذر ۱۳۹۷ @Akhamehyar1
✍️روزى كه على حاتمى به مادر پيوست
🔹[اين يادداشت از صفحه فيس بوك علي حاتمي🔻]
آيدين آغداشلو میگوید: "وقتي علي حاتمي درگذشت، يكي از افسوسهاي خودخواهانهی من اين بود كه ديگر كسي نقاشي مرا آنقدر كه او عميق و بهشدت دوست میداشت، دوست نخواهد داشت.
هر تكه نقاشي كه سفارشي برايش كشيده بودم، قاب كرده، زده بود به ديوار.
نقاشي را خيلي دوست داشت و خوشنويسي و هنر را.
خوب آواز ميخواند، خوب ضرب ميگرفت، همهی تصنيفهاي دوره قاجار را از بر داشت،
بينهايت مهربان و فروتن و عزيز بود.
ديوانهوار دلبستهی دوراني بود كه از اواخر قرن 13 شروع ميشد و تا اواخر دوره رضاخان امتداد پيدا ميكرد. هرچيز قدیمی را ميخريد، حتي اگر ميتوانست، كاخ گلستان را ".
🔹پانزدهم آذر، سالروز جاودانگیِ دلباختهی مؤلفه هاى فرهنگ و هنر ایرانزمین، علی حاتمی، گرامی باد.🍁🍂🍁
در اين روزگار رگبار #سلبريتى و #شهرت هاىِ كم مايه، شكر كه دختر، نامِ نيك پدر را پاس داشته است. دخترى برازنده ى اين نامِ فاخر.
@solseghalam
🔹[اين يادداشت از صفحه فيس بوك علي حاتمي🔻]
آيدين آغداشلو میگوید: "وقتي علي حاتمي درگذشت، يكي از افسوسهاي خودخواهانهی من اين بود كه ديگر كسي نقاشي مرا آنقدر كه او عميق و بهشدت دوست میداشت، دوست نخواهد داشت.
هر تكه نقاشي كه سفارشي برايش كشيده بودم، قاب كرده، زده بود به ديوار.
نقاشي را خيلي دوست داشت و خوشنويسي و هنر را.
خوب آواز ميخواند، خوب ضرب ميگرفت، همهی تصنيفهاي دوره قاجار را از بر داشت،
بينهايت مهربان و فروتن و عزيز بود.
ديوانهوار دلبستهی دوراني بود كه از اواخر قرن 13 شروع ميشد و تا اواخر دوره رضاخان امتداد پيدا ميكرد. هرچيز قدیمی را ميخريد، حتي اگر ميتوانست، كاخ گلستان را ".
🔹پانزدهم آذر، سالروز جاودانگیِ دلباختهی مؤلفه هاى فرهنگ و هنر ایرانزمین، علی حاتمی، گرامی باد.🍁🍂🍁
در اين روزگار رگبار #سلبريتى و #شهرت هاىِ كم مايه، شكر كه دختر، نامِ نيك پدر را پاس داشته است. دخترى برازنده ى اين نامِ فاخر.
@solseghalam
Forwarded from ارزیابی شتابزده (Mohammadreza E)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥گفتگوی دلنشین ابوالفتح و جیران در هزاردستان
شخصیت ابوالفتح در هزاردستان از تاثیرگذارترین کاراکترهای حاضر درمسیر داستان این سریال است که هویت آذری دارد
🔹برای۱۴آذر، سالروز درگذشت علی حاتمی
@solseghalam
شخصیت ابوالفتح در هزاردستان از تاثیرگذارترین کاراکترهای حاضر درمسیر داستان این سریال است که هویت آذری دارد
🔹برای۱۴آذر، سالروز درگذشت علی حاتمی
@solseghalam
🕑ساعت ٢ بامداد به وقت تهران
🔹سحرگاه به وقت #تهران است و از ديدن اين ويدئو🔺🔻 در صفحه اينستاگرام مهندس سعيدى، جانم شكفت. تركيدگى لوله ى آب در تقاطع ميدان توحيد و اين تلاش تيم آبفا براى قرار دادن لوله جديد . صحنه اى است كه در ژاپن بعد از زلزله و سونامى توهوكو بسيار شاهدش بودم. تعمير و ترميم شكستگى. اما اينبار در كشور خودم.
در روزگارى كه آه و ناله كردن مُد شده است (و البته كه مشكلات در كشور بسيار است)، گروههايى از تكنسين ها، مهندسين، كارگران و نيروهاى فنى/اجرائى اينطور بى صدا آب و گاز و برق مى رسانند. اينستاگرام و تلگرام و "گرام" هاى ديگر را براي به اشتراك گذاشتن اين صحنه ها بيشتر بكار بگيريم.
تهران چند ساعت ديگر بيدار مى شود...خداقوت بچه هاى مشغول در تقاطع توحيد!
@solseghalam
https://www.instagram.com/p/BrBZMsWg_6r/
*پى نوشت تكميلى: ساعت پنج صبح آب در شبکه آسیب دیده در چهار راه توحید به جریان افتاد.
🔹سحرگاه به وقت #تهران است و از ديدن اين ويدئو🔺🔻 در صفحه اينستاگرام مهندس سعيدى، جانم شكفت. تركيدگى لوله ى آب در تقاطع ميدان توحيد و اين تلاش تيم آبفا براى قرار دادن لوله جديد . صحنه اى است كه در ژاپن بعد از زلزله و سونامى توهوكو بسيار شاهدش بودم. تعمير و ترميم شكستگى. اما اينبار در كشور خودم.
در روزگارى كه آه و ناله كردن مُد شده است (و البته كه مشكلات در كشور بسيار است)، گروههايى از تكنسين ها، مهندسين، كارگران و نيروهاى فنى/اجرائى اينطور بى صدا آب و گاز و برق مى رسانند. اينستاگرام و تلگرام و "گرام" هاى ديگر را براي به اشتراك گذاشتن اين صحنه ها بيشتر بكار بگيريم.
تهران چند ساعت ديگر بيدار مى شود...خداقوت بچه هاى مشغول در تقاطع توحيد!
@solseghalam
https://www.instagram.com/p/BrBZMsWg_6r/
*پى نوشت تكميلى: ساعت پنج صبح آب در شبکه آسیب دیده در چهار راه توحید به جریان افتاد.
Instagram
تیم نجات موج پیشرو
ساعت 1.30 دقیقه بامداد شکستگی لوله در تقاطع توحید تیم های ابفا با جان و دل در حال تلاش هستند در کنار این جوانمردان بودن برای من افتخار است
✍️جرم مدیرعامل نیسان یا جرم مدیران نیروگاه هسته ای فوکوشیما؟!
🖊محمدرضا اسلامى
🔷بيش از دو هفته از زمانی که خبر دستگیری «کارلوس گون» رئیس فرانسویِ شرکت #نیسان در رسانه ها منتشر شد، می گذرد. در تمام مدتی که این آقای امپراطور بازداشت شده، اطلاعات دقیقی (از ماهیت تخلفات او) به رسانه ها داده نشده است. این روزها، بحثهای مختلفی در این زمینه در ژاپن به راه افتاده است.
🔷نام #نیسان در ایران برای ما یادآور نامهایی است که عمدتا متناظر با «پاترول» و «ماکسیما» بوده است. ماشین هایی براه و برقرار.
گفته می شود که در اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی نیسان در «آستانه» ورشکستگی بوده و ورودِ آقای گون، باعث بلند شدنِ دوبارۀ این شرکت از خاک بوده است. به او لقب «#قاتل_هزینه_ها» داده بودند.
عملکرد وی در نیسان چنان چشمگیر بود، که درسال نخست سود خالصی معادل ۲٫۷ میلیارد دلار را عاید کمپانی کرد و تا سال ۲۰۰۵ کلیه بدهی های نیسان را پرداخت نمود.
🔷در رابطه با نحوۀ برخوردی که #پلیس ژاپن با #کارلوس_گون انجام داده بحثهای مختلفی در کشور ژاپن و رسانه ها به راه افتاده است. برخی معتقدند این ماجرا اساسا نه به دلیل تخلف آقای گون، که به دلیل "کودتای نیسان علیه رنو" بوده و در میانۀ زد و خورد هیات مدیرۀ این دو غول خودروساز، آقای گون فدا شده.
✔️میان ابرو و چشمِ تو گیر و داری بود /
در آن میانه شدم کشته ، این چه کاری بود؟!
🔷برخی هم معتقدند این شدت عمل در برخورد پلیس و دادستانی با آقای گون ناشی از این است که نام او «کارلوس» بوده. اگر بجای کارلوس نام او مثلا تاناکا، یا تاکادا، یا فوجیتانی و...بود اینچنین سرش بر باد نمی رفت.
افراد و رسانه هایی که این بحث را مطرح می کنند کسانی هستند که به روحیه «ملی گرایی» ژاپنی اشاره می کنند و اینکه اساسا ژاپنی ها روحیه پذیرش خارجی ندارند.
در یادداشت قبل (لینک شماره یک🔻) اشاره کردم که ژاپنی ها درمقاطعی که لازم باشد «مدیر ارشد» از خارج وارد می کنند، ولی این به معنای داشتن روحیه باز و پذیرش منابع انسانی سایر کشورها (آنگونه که مثلا در صنایع آمریکا باب هست) نیست.
در یادداشتی که در لینک شماره دو🔻قرار داده شده ملاحظه می کنید که نویسنده این سوال را مطرح کرده که: «مدیران نیروگاه هسته ای فوکوشیما (که آن فاجعه را به بار آوردند)، دستگیر "نشدند" ولی با کارلوس گون، به خاطر
"کارلوس بودن (خارجی بودن)"
به این شدت برخورد شد و دستگیر شد».
[پیش از ماجرای سونامی توهوکو، مشاوران به مدیران شرکت برق تپکو هشدار داده بودند که در صورت رخداد سونامی با امواج ده متر، نیروگاه فوکوشیما دچار مشکل خواهد شد]
🔷واقعیت امر این است که شکلگیری این بحثها/سوالها در ژاپن بسیار ارزشمند و مهم است. اینها لحظات مهمی در عمر و حیات یک ملت (تمدن) است که با «خود» و رفتار خود، مواجه می شود. اتفاقاتی که باعث می شود یک ملت، «خود» را دوباره ببیند، و دوباره ارزیابی کند. چند هفته پیش یادداشتی از دکتر محسن رنانی درباره نحوۀ مواجهۀ ما ایرانیان با نخبگان افغانی در شبکه های اجتماعی بحثهای جدی و دامنه داری به راه انداخت. آن یادداشت (و آن اتفاق) از همین جنس بود. «لحظه» یا «آنی» است که یک ملت از خود سوال می پرسد:"ما چگونه بوده ایم؟"
🔷طی سالهایی که در ژاپن گذشت، به این باور رسیده بودم که حدودا از هر چهار دانشجوی دکترای ایرانی در دانشگاههاى ژاپن، یکی با استاد (و آزمایشگاه خود) مشکلات جدی دارد. مشکلاتی که بیشتر اخلاقی/رفتاری بودند تا علمی. آمار مستندی در این بحث در دسترس ندارم ولی همواره این سوال مطرح بود که این میزان صلبیت در پذیرش متخصصین سایر ملل آیا صحیح است؟
جنس مشکلات و پیچیدگیهای مسایل اداره بنگاههای بزرگ صنعتی/اقتصادی در دنیای امروز به حدّی است که منابع انسانیِ یک کشور «به تنهایی» برای حل مشکلات (و حضور در عرصه رقابتهای جهانی) کفایت نمی کند. اگر «ژاپنِ امروز» در برابر این سوال قرار گرفته، ایرانِ امروز هم باید از خود بپرسد: ما چقدر از منابع انسانی متخصص سایر ملل برخورداریم؟ حداقل اینکه، ما چقدر منابع انسانیِ ایرانیِ بیرون از کشور را برای حل مسایلِ داخل ایران استخدام مى كنيم؟
🔷در مقاله لینک سوم🔻(از #سی_ان_ان) نویسنده معتقد است که حدود ده سال زندان در انتظار کارلوس گون است. نویسنده معتقد است که اکنون بعد از اینهمه غوغای رسانه ای، اگر کارلوس گون را آزاد کنند، افتضاح خواهد بود (که چرا دستگیرش کردید؟) و اگر زندانش کنند، داغی خواهد بود که منبعد هر مدیرخارجی قبل از ورود به شرکتهای عظیم ژاپنی به آن نگاه کرده و عاقبتِ (احتمالى) خودش را تصور خواهد کرد.
@solseghalam
https://goo.gl/rB4eBV
▪️▪️▪️
📌پی نوشت:
✍️لینک ١: مدیران خارجی درژاپن https://t.iss.one/solseghalam/1468
✍️لینک ٢: https://goo.gl/V1Ue6A
✍️لینک ٣: https://goo.gl/sCjd9Y
✍️لينك ٤: سرنوشت تلخ نیروگاه هسته ای درژاپن https://goo.gl/ohiEnV
🖊محمدرضا اسلامى
🔷بيش از دو هفته از زمانی که خبر دستگیری «کارلوس گون» رئیس فرانسویِ شرکت #نیسان در رسانه ها منتشر شد، می گذرد. در تمام مدتی که این آقای امپراطور بازداشت شده، اطلاعات دقیقی (از ماهیت تخلفات او) به رسانه ها داده نشده است. این روزها، بحثهای مختلفی در این زمینه در ژاپن به راه افتاده است.
🔷نام #نیسان در ایران برای ما یادآور نامهایی است که عمدتا متناظر با «پاترول» و «ماکسیما» بوده است. ماشین هایی براه و برقرار.
گفته می شود که در اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی نیسان در «آستانه» ورشکستگی بوده و ورودِ آقای گون، باعث بلند شدنِ دوبارۀ این شرکت از خاک بوده است. به او لقب «#قاتل_هزینه_ها» داده بودند.
عملکرد وی در نیسان چنان چشمگیر بود، که درسال نخست سود خالصی معادل ۲٫۷ میلیارد دلار را عاید کمپانی کرد و تا سال ۲۰۰۵ کلیه بدهی های نیسان را پرداخت نمود.
🔷در رابطه با نحوۀ برخوردی که #پلیس ژاپن با #کارلوس_گون انجام داده بحثهای مختلفی در کشور ژاپن و رسانه ها به راه افتاده است. برخی معتقدند این ماجرا اساسا نه به دلیل تخلف آقای گون، که به دلیل "کودتای نیسان علیه رنو" بوده و در میانۀ زد و خورد هیات مدیرۀ این دو غول خودروساز، آقای گون فدا شده.
✔️میان ابرو و چشمِ تو گیر و داری بود /
در آن میانه شدم کشته ، این چه کاری بود؟!
🔷برخی هم معتقدند این شدت عمل در برخورد پلیس و دادستانی با آقای گون ناشی از این است که نام او «کارلوس» بوده. اگر بجای کارلوس نام او مثلا تاناکا، یا تاکادا، یا فوجیتانی و...بود اینچنین سرش بر باد نمی رفت.
افراد و رسانه هایی که این بحث را مطرح می کنند کسانی هستند که به روحیه «ملی گرایی» ژاپنی اشاره می کنند و اینکه اساسا ژاپنی ها روحیه پذیرش خارجی ندارند.
در یادداشت قبل (لینک شماره یک🔻) اشاره کردم که ژاپنی ها درمقاطعی که لازم باشد «مدیر ارشد» از خارج وارد می کنند، ولی این به معنای داشتن روحیه باز و پذیرش منابع انسانی سایر کشورها (آنگونه که مثلا در صنایع آمریکا باب هست) نیست.
در یادداشتی که در لینک شماره دو🔻قرار داده شده ملاحظه می کنید که نویسنده این سوال را مطرح کرده که: «مدیران نیروگاه هسته ای فوکوشیما (که آن فاجعه را به بار آوردند)، دستگیر "نشدند" ولی با کارلوس گون، به خاطر
"کارلوس بودن (خارجی بودن)"
به این شدت برخورد شد و دستگیر شد».
[پیش از ماجرای سونامی توهوکو، مشاوران به مدیران شرکت برق تپکو هشدار داده بودند که در صورت رخداد سونامی با امواج ده متر، نیروگاه فوکوشیما دچار مشکل خواهد شد]
🔷واقعیت امر این است که شکلگیری این بحثها/سوالها در ژاپن بسیار ارزشمند و مهم است. اینها لحظات مهمی در عمر و حیات یک ملت (تمدن) است که با «خود» و رفتار خود، مواجه می شود. اتفاقاتی که باعث می شود یک ملت، «خود» را دوباره ببیند، و دوباره ارزیابی کند. چند هفته پیش یادداشتی از دکتر محسن رنانی درباره نحوۀ مواجهۀ ما ایرانیان با نخبگان افغانی در شبکه های اجتماعی بحثهای جدی و دامنه داری به راه انداخت. آن یادداشت (و آن اتفاق) از همین جنس بود. «لحظه» یا «آنی» است که یک ملت از خود سوال می پرسد:"ما چگونه بوده ایم؟"
🔷طی سالهایی که در ژاپن گذشت، به این باور رسیده بودم که حدودا از هر چهار دانشجوی دکترای ایرانی در دانشگاههاى ژاپن، یکی با استاد (و آزمایشگاه خود) مشکلات جدی دارد. مشکلاتی که بیشتر اخلاقی/رفتاری بودند تا علمی. آمار مستندی در این بحث در دسترس ندارم ولی همواره این سوال مطرح بود که این میزان صلبیت در پذیرش متخصصین سایر ملل آیا صحیح است؟
جنس مشکلات و پیچیدگیهای مسایل اداره بنگاههای بزرگ صنعتی/اقتصادی در دنیای امروز به حدّی است که منابع انسانیِ یک کشور «به تنهایی» برای حل مشکلات (و حضور در عرصه رقابتهای جهانی) کفایت نمی کند. اگر «ژاپنِ امروز» در برابر این سوال قرار گرفته، ایرانِ امروز هم باید از خود بپرسد: ما چقدر از منابع انسانی متخصص سایر ملل برخورداریم؟ حداقل اینکه، ما چقدر منابع انسانیِ ایرانیِ بیرون از کشور را برای حل مسایلِ داخل ایران استخدام مى كنيم؟
🔷در مقاله لینک سوم🔻(از #سی_ان_ان) نویسنده معتقد است که حدود ده سال زندان در انتظار کارلوس گون است. نویسنده معتقد است که اکنون بعد از اینهمه غوغای رسانه ای، اگر کارلوس گون را آزاد کنند، افتضاح خواهد بود (که چرا دستگیرش کردید؟) و اگر زندانش کنند، داغی خواهد بود که منبعد هر مدیرخارجی قبل از ورود به شرکتهای عظیم ژاپنی به آن نگاه کرده و عاقبتِ (احتمالى) خودش را تصور خواهد کرد.
@solseghalam
https://goo.gl/rB4eBV
▪️▪️▪️
📌پی نوشت:
✍️لینک ١: مدیران خارجی درژاپن https://t.iss.one/solseghalam/1468
✍️لینک ٢: https://goo.gl/V1Ue6A
✍️لینک ٣: https://goo.gl/sCjd9Y
✍️لينك ٤: سرنوشت تلخ نیروگاه هسته ای درژاپن https://goo.gl/ohiEnV
📌آدرس
🔷تاکسی اوبر در مقابل ساختمان کاخ موزه هنرهای زیبا (Place of Fine Arts Theatre) توقف کرد. جلو ساختمان (که ستونهایش انگار شبیه ستونهای تخت جمشید است) شلوغ بود و پلیس و حفاظت و ... مشغول هدایت جمعیت بودند. زن و مردی به لباس آراسته ( یا به قول استاد معمار در فیلم باران مجیدی لباس ژیگولانس) سوار تاکسی شدند. پرسیدم اینجا چه خبر است؟ مرد گفت: امشب مراسم میهمانی پایان سال فیس بوک است و کارکنان فیس بوک اینجا دعوت هستند. پرسیدم شما هم فیس بوک کار می کنید؟ گفت بله، ولی ما اینجا نماندیم. خیلی شلوغ بود. اصلا فکر نکنم خوش بگذرد. ازدحام
Shoulder to shoulder
بود. پرسیدم مارک هم امشب اینجاست؟ (و مارک را جوری ادا کردم انگار که هفت-هشت سال است با زاگربرگ چه رفاقتی داشته ایم!). آقا گفت نمی دانیم. ما حوصله مان نشد در این شلوغی بمانیم. می رویم یک جایی دو نفری باشیم.
پرسیدم: شما که فیس بوک کار می کنید خودتان هم فیس بوک استفاده می کنید؟ گفت: اِی، تقریبا. البته ما ها دو تا فیس بوک داریم. یکی فیس بوکِ کارکنان که مخصوص ارتباط همکاران با هم (و امور اداری/کاری) است و یکی هم فیس بوک معمولی، مثل همان که شما دارید.
پرسیدم فیس بوک الان چقدر عضو دارد؟ گفت تعداد کاربر فعال حدود یک میلیارد و ششصد میلیون نفر است. ولی در اینستاگرام هم حدود یک میلیارد نفر عضو فعال داریم. خبر داری که فیس بوک، اینستاگرام را خریده؟ گفتم بله می دانم. تاکسی دارد می رود و یک لحظه سعی می کنم به این اعداد فکر کنم! کسی ، یا کسانی صبح در پشت میز کارشان به اطلاعات شخصی و زندگیِ حدود دو میلیارد و ششصد میلیون نفر آدم دسترسی داشته باشند. عجب حجم دیتا یی و عجب قدرتی. هر زمان بحث قدرت و ثروت پیش می آید بین ابناء بشر دعوا و منازعه "هم" در می گیرد. با خود فکر می کنم چطور ساز و کاری در میان ده نفر گرداندگانِ اصلی فیس بوک برقرار است که یک روز، یکی با بقیه دعوایش نمی شود و نمی زند زیر میز بازی و یک بلایی سر بخشی از این حجم عظیم دیتا بیاورد؟ یا بیاید و مقابل دوربین بنشیند و اطلاعات محرمانه یا به قول امروزی ها "نا گفته هایی" از آن چند نفر دیگر بگوید؟ چطور می شود که سازوکار های قانونی/اخلاقی بین چند نفر "آدم" این میزان تاب آوری دارد که یک گردش مالی چهل میلیارد دلاری (معادل فروش نفت ایران در سال 2017) را در یکسال هدایت می کنند و با هم دعوایشان نمی شود؟
چگونه و کجا می آموزند مهارت ها و روش های باهم کار کردن را؟ چرا دوستان من که شرکت زدند (در همان حوالی سالهای تاسیس فیس بوک) تا کمی کارشان می گرفت بین اعضای هیات مدیره (که همکلاسی های دوره دانشگاه بودند) دعوا می شُد؟ ماجرا چیست؟ بالاخره آدم، آدم است، تفاوت و ریشۀ "سازگاریها" در چیست؟... در این فکر ها بودم که مرد پرسید: تو فیس بوک باز هستی یا اینستاگرام باز؟
گفتم: والا من متخصص این بحث ها نیستم ولی در حد تجربه شخصی، برداشتم این است که اینستاگرام مجالِ محدودی برای "توصیف"
Description
دارد و از ظرفیت فضایش عموما برای به اشتراک گذاشتن ویدئوهای کوتاه استفاده می کنم اما فیس بوک یا تلگرام مجال و فضایِ مناسبی برای «شرح و توصیف» دارند و متن های نگارشی را باید این جور جاها گذاشت. خانم می گوید: با اینکه ما فیس بوک کار می کنیم ولی اینستاگرام هم داریم، می دانی چرا؟ بخاطر پسرهامون! این جدیدی ها (منظورش نسل جدید) عموما اینستاگرام باز هستند؛ اونجا هستیم تا از کار بچه ها بی خبر نمونیم. (😳)
می پرسم: توئیتر چطور آنجا هم هستید؟ مرد می گوید: توئیتر خوب بود برای کوتاه نویسی؛ ولی بعضی ها خرابش کردند. من که دیگر رغبتی به توئیتر ندارم. واضح است که منظورش از "بعضی ها" دونالد ترامپ است و حرصی که مخالفانش از توئیترنشینی ترامپ می خورند. اینکه پیرمرد (به رغم سن و سال) خوب توانست از توئیتر به عنوان یک ابزارِ رسانه، برای خودش استفاده کند.
...
#تاکسی به مقصد رسیده و من باید پیاده شوم. اما این گفتگو باعث شد تا در خاطر بیاید که آدرس اینستاگرام و توئیتر را یکبار دیگر اینجا با دوستانم به اشتراک بگذارم. به این آدرس کوچه و شمارۀ پلاک گاه به گاه با ویدئویی یا سطری در حضور دوستانم هستم به شوق گفتگو
✔️اینستاگرام:
https://www.instagram.com/eslamimohammadreza/
✔️توئیتر:
https://twitter.com/Mreza_Eslami
تا چه بازی رُخ نماید، بیدقی خواهیم راند ...
@solseghalam
#تاکسی_نوشته_ها
🔷تاکسی اوبر در مقابل ساختمان کاخ موزه هنرهای زیبا (Place of Fine Arts Theatre) توقف کرد. جلو ساختمان (که ستونهایش انگار شبیه ستونهای تخت جمشید است) شلوغ بود و پلیس و حفاظت و ... مشغول هدایت جمعیت بودند. زن و مردی به لباس آراسته ( یا به قول استاد معمار در فیلم باران مجیدی لباس ژیگولانس) سوار تاکسی شدند. پرسیدم اینجا چه خبر است؟ مرد گفت: امشب مراسم میهمانی پایان سال فیس بوک است و کارکنان فیس بوک اینجا دعوت هستند. پرسیدم شما هم فیس بوک کار می کنید؟ گفت بله، ولی ما اینجا نماندیم. خیلی شلوغ بود. اصلا فکر نکنم خوش بگذرد. ازدحام
Shoulder to shoulder
بود. پرسیدم مارک هم امشب اینجاست؟ (و مارک را جوری ادا کردم انگار که هفت-هشت سال است با زاگربرگ چه رفاقتی داشته ایم!). آقا گفت نمی دانیم. ما حوصله مان نشد در این شلوغی بمانیم. می رویم یک جایی دو نفری باشیم.
پرسیدم: شما که فیس بوک کار می کنید خودتان هم فیس بوک استفاده می کنید؟ گفت: اِی، تقریبا. البته ما ها دو تا فیس بوک داریم. یکی فیس بوکِ کارکنان که مخصوص ارتباط همکاران با هم (و امور اداری/کاری) است و یکی هم فیس بوک معمولی، مثل همان که شما دارید.
پرسیدم فیس بوک الان چقدر عضو دارد؟ گفت تعداد کاربر فعال حدود یک میلیارد و ششصد میلیون نفر است. ولی در اینستاگرام هم حدود یک میلیارد نفر عضو فعال داریم. خبر داری که فیس بوک، اینستاگرام را خریده؟ گفتم بله می دانم. تاکسی دارد می رود و یک لحظه سعی می کنم به این اعداد فکر کنم! کسی ، یا کسانی صبح در پشت میز کارشان به اطلاعات شخصی و زندگیِ حدود دو میلیارد و ششصد میلیون نفر آدم دسترسی داشته باشند. عجب حجم دیتا یی و عجب قدرتی. هر زمان بحث قدرت و ثروت پیش می آید بین ابناء بشر دعوا و منازعه "هم" در می گیرد. با خود فکر می کنم چطور ساز و کاری در میان ده نفر گرداندگانِ اصلی فیس بوک برقرار است که یک روز، یکی با بقیه دعوایش نمی شود و نمی زند زیر میز بازی و یک بلایی سر بخشی از این حجم عظیم دیتا بیاورد؟ یا بیاید و مقابل دوربین بنشیند و اطلاعات محرمانه یا به قول امروزی ها "نا گفته هایی" از آن چند نفر دیگر بگوید؟ چطور می شود که سازوکار های قانونی/اخلاقی بین چند نفر "آدم" این میزان تاب آوری دارد که یک گردش مالی چهل میلیارد دلاری (معادل فروش نفت ایران در سال 2017) را در یکسال هدایت می کنند و با هم دعوایشان نمی شود؟
چگونه و کجا می آموزند مهارت ها و روش های باهم کار کردن را؟ چرا دوستان من که شرکت زدند (در همان حوالی سالهای تاسیس فیس بوک) تا کمی کارشان می گرفت بین اعضای هیات مدیره (که همکلاسی های دوره دانشگاه بودند) دعوا می شُد؟ ماجرا چیست؟ بالاخره آدم، آدم است، تفاوت و ریشۀ "سازگاریها" در چیست؟... در این فکر ها بودم که مرد پرسید: تو فیس بوک باز هستی یا اینستاگرام باز؟
گفتم: والا من متخصص این بحث ها نیستم ولی در حد تجربه شخصی، برداشتم این است که اینستاگرام مجالِ محدودی برای "توصیف"
Description
دارد و از ظرفیت فضایش عموما برای به اشتراک گذاشتن ویدئوهای کوتاه استفاده می کنم اما فیس بوک یا تلگرام مجال و فضایِ مناسبی برای «شرح و توصیف» دارند و متن های نگارشی را باید این جور جاها گذاشت. خانم می گوید: با اینکه ما فیس بوک کار می کنیم ولی اینستاگرام هم داریم، می دانی چرا؟ بخاطر پسرهامون! این جدیدی ها (منظورش نسل جدید) عموما اینستاگرام باز هستند؛ اونجا هستیم تا از کار بچه ها بی خبر نمونیم. (😳)
می پرسم: توئیتر چطور آنجا هم هستید؟ مرد می گوید: توئیتر خوب بود برای کوتاه نویسی؛ ولی بعضی ها خرابش کردند. من که دیگر رغبتی به توئیتر ندارم. واضح است که منظورش از "بعضی ها" دونالد ترامپ است و حرصی که مخالفانش از توئیترنشینی ترامپ می خورند. اینکه پیرمرد (به رغم سن و سال) خوب توانست از توئیتر به عنوان یک ابزارِ رسانه، برای خودش استفاده کند.
...
#تاکسی به مقصد رسیده و من باید پیاده شوم. اما این گفتگو باعث شد تا در خاطر بیاید که آدرس اینستاگرام و توئیتر را یکبار دیگر اینجا با دوستانم به اشتراک بگذارم. به این آدرس کوچه و شمارۀ پلاک گاه به گاه با ویدئویی یا سطری در حضور دوستانم هستم به شوق گفتگو
✔️اینستاگرام:
https://www.instagram.com/eslamimohammadreza/
✔️توئیتر:
https://twitter.com/Mreza_Eslami
تا چه بازی رُخ نماید، بیدقی خواهیم راند ...
@solseghalam
#تاکسی_نوشته_ها