هفته نامه سیروان
1.4K subscribers
2.24K photos
394 videos
265 files
478 links
سیروان نشریه #فارسی و #کوردی مناطق‌کردنشین ایران با٢٧ سال سابقه انتشار.
نشانی: سنندج،بلوار کردستان،جنب پل مردوخ،ساختمان سازمان همیاری
تلفکس :33177330_087
ارسال مطلب
@feizollahpiri
[email protected] : ایمیل
Download Telegram
Papachakei Kharaman
Kiomars Abbasi Ghasri
🎼👆 تولد کیومرث عباسی قصری

#کیومرث_عباسی_قصری زاده ٢٢ آبان ١٣٢٠ در قصرشیرین است و ٢٨ مرداد١٤٠١ در تهران آسمانی شد.

او در استخدام و سال ١٣٦١ رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی بود‌ و با درجه سرهنگی بازنشسته شده است. به دوزبان کردی و فارسی شعر می‌سرود. در زیان فارسی قصری را از اخلاف لایق سبک هندی می‌دانند، اما عمده شهرت او بواسطه غزلهای کردی‌اش بود که طرفداران و‌ محبوبیت زیادی در میان کردها برایش آفرید.
از آثار کیومرث عباسی قصری می‌توان «حسن ختام» (غزل‌های کُردی)، «باغ ابریشم» (گردآوری شاعران معاصر کرمانشاه)، «آیه‌های زمینی آواز» شامل غزلیات فارسی و «گزیده ادبیات معاصر شماره ٤٠ شامل ٥٠ غزل فارسی می‌توان نام برد.
دکلمه‌های او آثاری ماندگار هستند که همچنان مخاطبان زیادی در میان تمام لهجه‌های کوردی دارد.
سیروان برای مخاطبان خود چند غزل این شاعر بزرگ را با صدای شاعر باز نشر می‌دهد
بازنشر مقاله مفصل از سردبیر سیروان نیز به همین مناسبت است

#سیروان #میدیای_کوردی


@sirwan_weekly
یادی از قصری شیرین سخن


بازنشر به مناسبت ٢٨ مرداد نخستین سالمرگ استاد #کیومرث_عباسی _قصری شاعری از دیار نخل و لیمو


فیض‌الله پیری: مي‌سرود و مي‌نواخت با واژه و سخن شيرين مي‌گفت از شهري و قصري که عاشقانه‌هاي ناب در خود نهفته دارد. چنان به زادگاهش دل باخته بود که “قصري” تخلص مي‌کرد؛ آخر در اصطلاح محلي قصرشيرين را قصر و اهالي آن را قصري مي‌خوانند. کيومرث عباسي(قصري) هم اهل قصرشيرين بود. تعلق خاطر و دلبستگي‌ به زادگاهش چنان بود که با ذکر هر خاطره از اين “شهر خاطره” در خود فرو مي‌رفت و اشکهاي جاري اش را پنهان مي‌کرد. ديده‌ام که مي‌گويم. سالها بواسطه وحشي‌گري بعثيون، از زادگاه ويرانش دور افتاده بود. حتي بعد از مدتي که رئيس راهنمايي و رانندگي در کرمانشاه بود، در کرج ساکن شد و قصري براي هميشه از قصر دور شد، مگر بواسطه ديدارهاي مسافرتي از اين شهر و زيارت اقرباي نسبي و ياران قديمي که اندکشان در قصر مانده بود. قصرشیرین، ديگر براي قصري آن نبود که خاطرات و شخصيت او را ساخته بود. جنگ، بيشتر مردم را به مهاجرت ناخواسته فرستاده بود و کار و زندگي‌اشان در شهرهاي ديگر اجبار يافته بود. چنین بود که نه صرفا خصلت تغزلي اشعار قصري، که سخن ساده وخواهش و خاطراتش هم بوي درد و هجران مي‌داد. اين هجران وقتي برادر آزاده‌اش به اسارت صداميان در آمد، به اوج خود مي‌رسد. بيشتر اين جبر و هجر و رنجها را در اشعارش بازتاب داده است. بويژه در اشعاري که با موضوع قصرشيرين ويران شده، دوري از برادر در بند و خاطرات زادگاهش مي‌گويد. در غزل پارسي بي گمان از سرآمدان عصر خويش و مخاطباني فراتر از مرزهاي ايران يافته بود. افتان و خيزان در احوال و احجام شعري و البته رهايي اش از قيد و بندهاي رايج شاعران محسوس است. گرچه همزمان در قاعده شاعرانگي ماند و چارچوب ادبي خود را حفظ کرد. قصري گرچه بواسطه غزلهاي پارسي به شهرت رسيد، اما عمده شهرت او بواسطه غزلهاي نابي بود که در سالهاي اخير به زبان کردي سروده بود. شهرت اين آثار از آنجا به اوج رسيد که با صداي شاعر و به مدد تکنولوژي و فضاي مجازي، به مثابه حقيقتي نو در غزل کردي ميان مردم و بويژه همولایتی‌ها و ساکنان زادگاهش دست به دست مي‌چرخيد. او با اين اشعار ديگر بار به زادگاه و ميان مردمانش بازگشته بود. در عصر فراق، دلخوشي او، حضور در جمع قصرشيرينهاي مقيم پايتخت بود که برايشان غزل كردي مي‌خواند و از زادگاهش مي‌گفت و آنها از شدت احساس و اشتياق به احترامش به‌پا مي‌خاستند. اين جمع، در واقع نماد يا شکل کوچک شده قصرشيرين در تهران بود که دلخوشي مي‌آفريد، هم براي قصري و هم قصري‌‌ها. قصري گرچه در البرز ساکن شده ، اما دلش در “بازي دراز” و “آخ داخ” وجای مانده بود. در اشعارش نيز توصيه کرده بود که او را در تهران به خاک نسپارند. چنانکه سروده که “من قصري ام مبادا مرا در تهران دفنم کنيد”. چنين است که خاکسپاري اش در تهران براي بسياري از مردم و دوستدارانش جاي سئوال است. در عصري که در محافل ادبي سخن گفتن از شعر کلاسيک و قالبهايي که در نظر نسل جوان، سنت گرايي و کهنه پردازي خوانده مي‌شود، اين قصري بود که جاني ديگر بار به سنت اسلاف ادبی خويش داد و راه و روش آنها در گرایش به قالب و وزن شعر را احيا کرد. گرچه در شعر کردي جنوبي انکار نمي‌توان کرد که جوانترها پيشتاز و زودتر از قصري به زبان کردي غزل سروده‌اند، اما نه با طعم قصري. گويش قصري در میان شاخه های جنوبی زبان کردی، نخستين بار است که قالب و محتواي غزل کلاسيک به خود مي‌گيرد و او نخستين چراغ را در اين زمينه در زادگاهش روشن کرد. خصلت و غلظت غزلهاي کردي قصري چنان است که در ادبیات کردی او را بايد با شعراي کلاسيکي چون نالي ، محوي و سالم مقايسه کرد. او محاورات روزمره و تمنيات عاشقانه عامه را به زبان شعر و قالب غزل آورد که بايد گفت طرحي نو در انداخته است، شاعري که کمتر سخن گفت و بيشتر سرود. باري، قصري خويش را با واژگان مکتوب و هويت تغزلي‌اش به ثبت رساند. دريغ که مصاحبه‌اي مطبوعاتي و ديدار “چهره به چهره” آن گونه که با ثبت آن، دل به کام و آرامش برسد، ممکن نشد. گرچه صداي گرم و نجواي غزل‌وارش در پشت تلفن، به مثابه خاطره‌اي شيرين همچنان در گوش وروانم ماندگار است. نخستين بار با نام کبومرث عباسي در مجموعه شعر “آيه‌هاي زميني آواز” آشنا شدم. رحمان صنعتي که کتابدار کتابخانه عمومي بود، کتاب را به دست داشت و معرفي‌اش کرد که همشهري‌ و از شعراي خوب و مورد علاقه اوست. به گمانم سال ۱۳۷۹ بود. اولين بار او را در سايه سار عصرگاهي بوستان “در پم” ديدم. در جمع سپيدموهاي هم سن و سالش نشسته و به زيارت ديار و يار آمده بود. به جمع وارد نشدم و همان حوالی کسي را واسطه کردم که سخني بگويد و مهمان من شود براي مصاحبه‌اي مطبوعاتي.