Forwarded from صالح نیکبخت
🔶۱۹ بهمن سالروز درگذشت #ابراهیمیونسی 🔶
(زادهٔ خرداد ۱۳۰۵ بانه — درگذشتهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ تهران)نویسنده و مترجم
♦️#ابراهیمیونسی ،نویسنده و مترجم و مورخ تاریخ #کردستان و نخستین استاندار کردستان در بعد از انقلاب،سال ۱۳۰۵ در شهر بانه متولد شد
♦️یونسی چنانکه خود در خاطراتش گفته است «در سال 1305 شمسی؛در شهر بانه ـ قصبه آن روزـ متولد شدهام که بر نوار مرزی است.اما این تاریخ ظاهراً درست نیست! شناسنامه دیر به #کردستان آمد؛ مثل همهچیز.سال 1310یا1311 بود که شناسنامه برای من گرفتند.یادم هست بر سر سن من بین پدرم و مادربزرگم اختلاف بود. مادربزرگ میگفت سنّش را زیاد نوشتی و پدرم میگفت درست نوشته.مادربزرگ از نظام اجباری میترسید و میخواست تا میتواند جریان رفتنم را به سربازی به تعویق بیندازد؛بنابراین سعی میکرد مرا کوچکتر جلوه دهد.خودم با توجه به وقایعی که به یاد دارم؛ خیال میکنم دو سه سالی بزرگتر از این سنّی باشم که در شناسنامه آمده است
♦️یونسی اضافه میکند "دو ساله بودم که مادرم را از دست دادم. مادر بزرگ، بزرگم کرد. با پدر بزرگ. این زوج مردمی بسیار قانع و زحمتکش بودند و البته مستمند. پدر بزرگ در هر حرفهای مجرب بود از درودگری،فعلگی،خیاطی .... مردی بود در عین حال بسیار شوخ و زنده دل و مجلس آرا.
♦️یونسی درسال 1317 دبستان را به پایان برد و تصدیق کلاس ششم ابتدایی را گرفت.« #بانه مدرسة متوسطه نداشت, بنابراین پدرم مرا به #سقز فرستاد. شهر سقز شصت کیلومتری با بانه فاصله دارد.»او سیکل اول دبیرستان را در سقز خواند و سال 1320 بود که سیکل اول متوسطه را به پایان رسانید.به گفته یونسی:«سال 1320 سالی بود که طی آن کشور از سوی قوای متفقین اشغال شد. با اشغال کشور, منطقه آشفته و عشایری شد. دیگر مدرسهای نبود و من تا سال 1322 بیکار بودم. در این سال, ارتش طی بخشنامهای از خانوادههای عشایری دعوت کرد که چنانچه فرزند یا فرزندان واجد شرایطی دارند؛ آنها را به مدارس نظام بفرستند. من واجد شرایط بودم. بنابراین در سال 1322 به تهران آمدم و در دبیرستان نظام ثبتنام کردم.ابراهیم جوان در سال 1324 دیپلمش را گرفت و وارد دانشکدة افسری شد. در سال 1327 با درجة ستوان دومی رسته سوار دو از دانشکده افسری فارغالتحصیل گردید و مأمور خدمت در لشکر چهار رضائیه شد.
♦️یونسی اواخر سال 1328 با بانو رزا گلپاشی ازدواج کرد .ثمره این ازدواج سه دختر و یک پسر است.
♦️یونسی از اعضای گروهی بود که در سال 1333 بعد از دولت دکتر #مصدق به عنوان افسر نظامی دستگیر و پس از کش و قوسهای فراوان، هشت سال از عمرش را در زندان رژیم پهلوی سپری کرد.از گروه همردیفهایش، سرهنگ مبشری و سرهنگ سیامک اعدام شدند، اما او که در خدمت سربازی یک پایش معلول شده بود، با تخفیف، به حبس ابد محکوم و پس از هشت سال با یک درجه تخفیف آزاد شد. او از آن دوران چنین میگوید:«در سال 1329 در اثر سانحهای در حین خدمت پای چپم را از دست دادم. برای معالجه به تهران آمدم و در بیمارستان شمارة یک ارتش (بیمارستان یوسفآباد)بستری شدم.پس از چندی به اداره ذخایر ارتش منتقل شدم. تا سال 1333 در ذخایر ارتش بودم. در این سال بود که پس از کودتای 28 مرداد 1333 سازمان نظامی وابسته به حزب توده ایران کشف شد و عده زیادی از افسران بازداشت شدند. من هم جزو بازداشتشدگان بودم.بنابراین ما را به سرعت در گروههای دوازدهنفری به «دادگاههای فوقالعادة نظامی» سپردند. من جزء گروه دوم,در۲۲مهر 1333محاکمه شدم.در دادگاه بدوی به اتفاق آرا هر دوازدهنفر محکوم به اعدام شدیم.پیش از ما گروه اول همه محکوم به اعدام شده بودند.در آخرین لحظات ـ هنگام اجرای حکم ـ به من ابلاغ شد که به علت نقص عضو خدمتی از یک درجه تخفیف (یا #عفوملوکانه) برخوردار شدهام»
♦️یونسی پس از چنین سال تحمل سختی و زندان با واسطه دوستش ،دکتر روح الله عباسی،در مدرسه عالی اقتصاد اسم نویسی کرد و از همان مدرسه لیسانس اقتصاد را اخذ و دکترای همین رشته را هم در سال1356از دانشگاه سوربن فرانسه دریافت کرد.
♦️او ترجمه وکار داستاننویسی را از همان روزهایی که در زندان بود، آغاز کرد.پس از آزادیاش درسال 1341«هنر داستاننویسی»را که در این ایام تالیف کرده بود،منتشر کرد.
♦️یونسی به همراه " #محمدقاضی " و " #م.ا.بهآذین " در بخش ترجمه شرکت کامساکس (شرکتی دانمارکی که راهآهن ایران را ساخت)، همکار بودند. طبق آنچه میگوید، در همان ایامی که در زندان به سر میبرد، از " #سیاوشکسرایی " که برادرش جزو زندانیشدهها بود و او مرتب به ملاقاتش میرفت، درباره ترجمه «آرزوهای بزرگ» چارلز دیکنز میپرسد و او به یونسی پیشنهاد میکند که جا دارد این اثر را ترجمه کند؛ پس ترجمه میکند و کتاب، زیر نظر "سیروس پرهام" منتشر و در سال 1336 در #دانشگاهتهران برنده جایزه میشود.
ادامه👇👇👇
https://telegram.me/salehnikbakht
(زادهٔ خرداد ۱۳۰۵ بانه — درگذشتهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ تهران)نویسنده و مترجم
♦️#ابراهیمیونسی ،نویسنده و مترجم و مورخ تاریخ #کردستان و نخستین استاندار کردستان در بعد از انقلاب،سال ۱۳۰۵ در شهر بانه متولد شد
♦️یونسی چنانکه خود در خاطراتش گفته است «در سال 1305 شمسی؛در شهر بانه ـ قصبه آن روزـ متولد شدهام که بر نوار مرزی است.اما این تاریخ ظاهراً درست نیست! شناسنامه دیر به #کردستان آمد؛ مثل همهچیز.سال 1310یا1311 بود که شناسنامه برای من گرفتند.یادم هست بر سر سن من بین پدرم و مادربزرگم اختلاف بود. مادربزرگ میگفت سنّش را زیاد نوشتی و پدرم میگفت درست نوشته.مادربزرگ از نظام اجباری میترسید و میخواست تا میتواند جریان رفتنم را به سربازی به تعویق بیندازد؛بنابراین سعی میکرد مرا کوچکتر جلوه دهد.خودم با توجه به وقایعی که به یاد دارم؛ خیال میکنم دو سه سالی بزرگتر از این سنّی باشم که در شناسنامه آمده است
♦️یونسی اضافه میکند "دو ساله بودم که مادرم را از دست دادم. مادر بزرگ، بزرگم کرد. با پدر بزرگ. این زوج مردمی بسیار قانع و زحمتکش بودند و البته مستمند. پدر بزرگ در هر حرفهای مجرب بود از درودگری،فعلگی،خیاطی .... مردی بود در عین حال بسیار شوخ و زنده دل و مجلس آرا.
♦️یونسی درسال 1317 دبستان را به پایان برد و تصدیق کلاس ششم ابتدایی را گرفت.« #بانه مدرسة متوسطه نداشت, بنابراین پدرم مرا به #سقز فرستاد. شهر سقز شصت کیلومتری با بانه فاصله دارد.»او سیکل اول دبیرستان را در سقز خواند و سال 1320 بود که سیکل اول متوسطه را به پایان رسانید.به گفته یونسی:«سال 1320 سالی بود که طی آن کشور از سوی قوای متفقین اشغال شد. با اشغال کشور, منطقه آشفته و عشایری شد. دیگر مدرسهای نبود و من تا سال 1322 بیکار بودم. در این سال, ارتش طی بخشنامهای از خانوادههای عشایری دعوت کرد که چنانچه فرزند یا فرزندان واجد شرایطی دارند؛ آنها را به مدارس نظام بفرستند. من واجد شرایط بودم. بنابراین در سال 1322 به تهران آمدم و در دبیرستان نظام ثبتنام کردم.ابراهیم جوان در سال 1324 دیپلمش را گرفت و وارد دانشکدة افسری شد. در سال 1327 با درجة ستوان دومی رسته سوار دو از دانشکده افسری فارغالتحصیل گردید و مأمور خدمت در لشکر چهار رضائیه شد.
♦️یونسی اواخر سال 1328 با بانو رزا گلپاشی ازدواج کرد .ثمره این ازدواج سه دختر و یک پسر است.
♦️یونسی از اعضای گروهی بود که در سال 1333 بعد از دولت دکتر #مصدق به عنوان افسر نظامی دستگیر و پس از کش و قوسهای فراوان، هشت سال از عمرش را در زندان رژیم پهلوی سپری کرد.از گروه همردیفهایش، سرهنگ مبشری و سرهنگ سیامک اعدام شدند، اما او که در خدمت سربازی یک پایش معلول شده بود، با تخفیف، به حبس ابد محکوم و پس از هشت سال با یک درجه تخفیف آزاد شد. او از آن دوران چنین میگوید:«در سال 1329 در اثر سانحهای در حین خدمت پای چپم را از دست دادم. برای معالجه به تهران آمدم و در بیمارستان شمارة یک ارتش (بیمارستان یوسفآباد)بستری شدم.پس از چندی به اداره ذخایر ارتش منتقل شدم. تا سال 1333 در ذخایر ارتش بودم. در این سال بود که پس از کودتای 28 مرداد 1333 سازمان نظامی وابسته به حزب توده ایران کشف شد و عده زیادی از افسران بازداشت شدند. من هم جزو بازداشتشدگان بودم.بنابراین ما را به سرعت در گروههای دوازدهنفری به «دادگاههای فوقالعادة نظامی» سپردند. من جزء گروه دوم,در۲۲مهر 1333محاکمه شدم.در دادگاه بدوی به اتفاق آرا هر دوازدهنفر محکوم به اعدام شدیم.پیش از ما گروه اول همه محکوم به اعدام شده بودند.در آخرین لحظات ـ هنگام اجرای حکم ـ به من ابلاغ شد که به علت نقص عضو خدمتی از یک درجه تخفیف (یا #عفوملوکانه) برخوردار شدهام»
♦️یونسی پس از چنین سال تحمل سختی و زندان با واسطه دوستش ،دکتر روح الله عباسی،در مدرسه عالی اقتصاد اسم نویسی کرد و از همان مدرسه لیسانس اقتصاد را اخذ و دکترای همین رشته را هم در سال1356از دانشگاه سوربن فرانسه دریافت کرد.
♦️او ترجمه وکار داستاننویسی را از همان روزهایی که در زندان بود، آغاز کرد.پس از آزادیاش درسال 1341«هنر داستاننویسی»را که در این ایام تالیف کرده بود،منتشر کرد.
♦️یونسی به همراه " #محمدقاضی " و " #م.ا.بهآذین " در بخش ترجمه شرکت کامساکس (شرکتی دانمارکی که راهآهن ایران را ساخت)، همکار بودند. طبق آنچه میگوید، در همان ایامی که در زندان به سر میبرد، از " #سیاوشکسرایی " که برادرش جزو زندانیشدهها بود و او مرتب به ملاقاتش میرفت، درباره ترجمه «آرزوهای بزرگ» چارلز دیکنز میپرسد و او به یونسی پیشنهاد میکند که جا دارد این اثر را ترجمه کند؛ پس ترجمه میکند و کتاب، زیر نظر "سیروس پرهام" منتشر و در سال 1336 در #دانشگاهتهران برنده جایزه میشود.
ادامه👇👇👇
https://telegram.me/salehnikbakht
Telegram
صالح نیکبخت
کانال رسمی صالح نیکبخت
🌿🌺☘️⚘️🌾🍀🌹
در باب حقوق ؛ جامعه ؛ فرهنگ ؛ سیاست ؛ تاریخ و زندگی
🌿🌺☘️⚘️🌾🍀🌹
در باب حقوق ؛ جامعه ؛ فرهنگ ؛ سیاست ؛ تاریخ و زندگی
🟢 نامهایی که تاریخی میشوند
#سیدغریب_سجادی رئیس ، #ارسطوگویلی نایب رئیس و #جلال_شریعتی رئیس سابق شورای شهر سنندج سه چهره استخواندار و متفکر پارلمان محلی سنندجاند که با سلامت نفس و تعهد و تقسیم کار توانستند نقشی موثر در خلق #شورای_حرفهای ارائهکنند.
آنان در مدیریت شهری تاریخی و بسیار موفق امروز سنندج در حوزههای عمرانی ، اجتماعی، فرهنگی و بازسازی بدنه مدیریتی شهراداری نقش تعیین کننده داشتند، شورای شهر را به مرکز امید و چشم و چراغ تبدیل کردند و در مقابل زیادهخواهی ایستادند تا منافع مردم به دست مردم برسد.
هرسه توسط هئیت نظارت رد صلاحیت شدهاند. هیچکدام از آنها عزت نفس خود را با التماس و زبونی برای تایید صلاحیت نشکستهاند و در مقابل کینهتوزیها زانو نزدند.
برخی نامها این گونه تاریخی میشوند. چنانکه امروز این سه عکس در کنار هم در میان مردم دست به دست میشود. #مصدق هم میگفت: "مجلس آنجاست که مردم حضور دارند".
@sirwan_weekly
#سیدغریب_سجادی رئیس ، #ارسطوگویلی نایب رئیس و #جلال_شریعتی رئیس سابق شورای شهر سنندج سه چهره استخواندار و متفکر پارلمان محلی سنندجاند که با سلامت نفس و تعهد و تقسیم کار توانستند نقشی موثر در خلق #شورای_حرفهای ارائهکنند.
آنان در مدیریت شهری تاریخی و بسیار موفق امروز سنندج در حوزههای عمرانی ، اجتماعی، فرهنگی و بازسازی بدنه مدیریتی شهراداری نقش تعیین کننده داشتند، شورای شهر را به مرکز امید و چشم و چراغ تبدیل کردند و در مقابل زیادهخواهی ایستادند تا منافع مردم به دست مردم برسد.
هرسه توسط هئیت نظارت رد صلاحیت شدهاند. هیچکدام از آنها عزت نفس خود را با التماس و زبونی برای تایید صلاحیت نشکستهاند و در مقابل کینهتوزیها زانو نزدند.
برخی نامها این گونه تاریخی میشوند. چنانکه امروز این سه عکس در کنار هم در میان مردم دست به دست میشود. #مصدق هم میگفت: "مجلس آنجاست که مردم حضور دارند".
@sirwan_weekly