🔴جهان مطلوب چه ویژگیهایی دارد؟
🔸کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب درصدد نقد جهت و راه تکاملی غرب است. غرب قصد جهانیسازی دارد، یعنی میخواهد این جهت و الگو را همه دنبال کنند. آوینی در این کتاب با استفاده از منتقدان غیربومی و منابع بومی در تلاش شفافسازی مبانی توسعهی غرب است.
🔸مفهوم چگونگی راه تکامل تا به امروز بهویژه در اندیشهی "انسانمحوری غرب" (اومانیسم)، برگرفته از نظام ارزشی -روحیهی سرمایهداری و مادیگرایی- است. او با این تعاریف به پدیدههای اطراف خود نگاه میکند و به قضاوت مینشیند و امروزه قصد تحمیل جهانی اندیشهای را دارد که از فرهنگ بومی مختص به خود کسب کرده است.
🔸شهید مرتضی آوینی دین اسلام را به عنوان منبعی الهی و فارغ از وابستگی به هرگونه ملیت و قومیت، مدعی جهانیسازی معرفی میکند.
در این معرفی، مفهوم تکامل و تعالی در اسلام از بعد معنوی و روحانی انسان نشات میگیرد. اصالت معنویت به معنای تضاد با مادیت نیست؛ بلکه جسم و روح، معنا و ماده، با یکدیگر متحد هستند و منشا اندیشیدن و تفکر در رزق و روزی مادی هستند که خداوند برای دستیانی به تکامل در اختیار بشر قرار داده است.
🔸منتها کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب، تناقضات اندیشهی اسلامی با مفهوم ذاتی توسعه را از آنجایی میداند که اسلام معتقد است تکامل و تعالی، لزوما با توسعهی مادی و اقتصادی همراه نیست. اما بدین معنا هم نیست که با توسعهی اقتصادی مخالف باشد، اقتصاد هدفی فرعی برای زمینهسازی اهداف اصلی انسان است و این با اندیشهی "اصالت اقتصاد" و "مادیگرایی" غربی که شهید آوینی به تصویر میکشد منافات دارد. اندیشهی توسعهی غرب نه اینکه خود را در مقابل جلوههای فرهنگی و روحانی بیتفاوت نشان دهد؛ بلکه با توجه به اصالت مذکور، آن را در اختیار توسعهی اقتصادی و اهداف فرعی تکامل بشر میداند که دقیقا برعکس اسلام است. شهید آوینی معتقد است در جامعهای که عدالت اجتماعی وجود نداشته باشد، توانایی دریافت محتوای تکامل فرهنگی و روحانی وجود ندارد.
🔸همچنین کتاب توسعه و مبانی غرب در مورد مفهوم "کار" به مطالعه و معرفی اندیشههای این دو جریان(غرب و اسلام) پرداخته است.
در اندیشهی توسعهیافتگی، کار نظاممند کارخانهای باعث شده است تا کار به معنای فدا کردن آزادی انسان شود و دستمزد آن برابر با جبران این فداکاری باشد، یعنی بندهی معاش در برابر ارادهی آزاد.
🔸در اتوپیا (مدینه فاضله)ی افلاطونی و جامعهی ایدهآل غرب معیار توسعهیافتگی، "کار حداقلی" و فراغت و "مصرف حداکثری" است و با توجه به محدودیت جهان دنیوی، برای توسعهیافتگی بیشتر همواره بایستی طبقات مستعمرهای وجود داشته باشند تا جور کمکاری و پرمصرف بودن توسعهیافتگان را بکشند.
در مقابل جامعهی اسلامی، در جنبهی اخلاقی، کار را عبادت و وظیفهی همگان میداند. در آنجا خبری از فقیر و غنی نیست و از "اصالت ثروت" و "تکاثر" دوری میکند و حکومت جهانی عدل است.
🔸شهید آوینی درصدد معرفی جهانی مطلوب است که نه فقط دین اسلام، بلکه اندیشهای که مسلمین به آن تکیه کردهاند، آن را مد نظر دارد. فضایی که وی از این جهان رقم میزند این است:
جهان مطلوب اسلامی بیشتر جنبهی فردی و اخلاقی دارد و پس از فقرزدایی و ایجاد عدالت اجتماعی، تکامل و تعالی انسان در اصالت فرهنگ و روحانیت و معنویت و برقراری اعتدال در قوای چهارگانهی "شهوت"، "غضب"، "وهم" و "عقل" و دوری از وابستگیهای درونی است.
#معرفی_کتاب
🖋 #مسیح_ثابتایمان، دانشآموز دبیرستان شرفالدین
🔴@sharafodin_ir
https://t.iss.one/sharafodin_ir/200
🔸کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب درصدد نقد جهت و راه تکاملی غرب است. غرب قصد جهانیسازی دارد، یعنی میخواهد این جهت و الگو را همه دنبال کنند. آوینی در این کتاب با استفاده از منتقدان غیربومی و منابع بومی در تلاش شفافسازی مبانی توسعهی غرب است.
🔸مفهوم چگونگی راه تکامل تا به امروز بهویژه در اندیشهی "انسانمحوری غرب" (اومانیسم)، برگرفته از نظام ارزشی -روحیهی سرمایهداری و مادیگرایی- است. او با این تعاریف به پدیدههای اطراف خود نگاه میکند و به قضاوت مینشیند و امروزه قصد تحمیل جهانی اندیشهای را دارد که از فرهنگ بومی مختص به خود کسب کرده است.
🔸شهید مرتضی آوینی دین اسلام را به عنوان منبعی الهی و فارغ از وابستگی به هرگونه ملیت و قومیت، مدعی جهانیسازی معرفی میکند.
در این معرفی، مفهوم تکامل و تعالی در اسلام از بعد معنوی و روحانی انسان نشات میگیرد. اصالت معنویت به معنای تضاد با مادیت نیست؛ بلکه جسم و روح، معنا و ماده، با یکدیگر متحد هستند و منشا اندیشیدن و تفکر در رزق و روزی مادی هستند که خداوند برای دستیانی به تکامل در اختیار بشر قرار داده است.
🔸منتها کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب، تناقضات اندیشهی اسلامی با مفهوم ذاتی توسعه را از آنجایی میداند که اسلام معتقد است تکامل و تعالی، لزوما با توسعهی مادی و اقتصادی همراه نیست. اما بدین معنا هم نیست که با توسعهی اقتصادی مخالف باشد، اقتصاد هدفی فرعی برای زمینهسازی اهداف اصلی انسان است و این با اندیشهی "اصالت اقتصاد" و "مادیگرایی" غربی که شهید آوینی به تصویر میکشد منافات دارد. اندیشهی توسعهی غرب نه اینکه خود را در مقابل جلوههای فرهنگی و روحانی بیتفاوت نشان دهد؛ بلکه با توجه به اصالت مذکور، آن را در اختیار توسعهی اقتصادی و اهداف فرعی تکامل بشر میداند که دقیقا برعکس اسلام است. شهید آوینی معتقد است در جامعهای که عدالت اجتماعی وجود نداشته باشد، توانایی دریافت محتوای تکامل فرهنگی و روحانی وجود ندارد.
🔸همچنین کتاب توسعه و مبانی غرب در مورد مفهوم "کار" به مطالعه و معرفی اندیشههای این دو جریان(غرب و اسلام) پرداخته است.
در اندیشهی توسعهیافتگی، کار نظاممند کارخانهای باعث شده است تا کار به معنای فدا کردن آزادی انسان شود و دستمزد آن برابر با جبران این فداکاری باشد، یعنی بندهی معاش در برابر ارادهی آزاد.
🔸در اتوپیا (مدینه فاضله)ی افلاطونی و جامعهی ایدهآل غرب معیار توسعهیافتگی، "کار حداقلی" و فراغت و "مصرف حداکثری" است و با توجه به محدودیت جهان دنیوی، برای توسعهیافتگی بیشتر همواره بایستی طبقات مستعمرهای وجود داشته باشند تا جور کمکاری و پرمصرف بودن توسعهیافتگان را بکشند.
در مقابل جامعهی اسلامی، در جنبهی اخلاقی، کار را عبادت و وظیفهی همگان میداند. در آنجا خبری از فقیر و غنی نیست و از "اصالت ثروت" و "تکاثر" دوری میکند و حکومت جهانی عدل است.
🔸شهید آوینی درصدد معرفی جهانی مطلوب است که نه فقط دین اسلام، بلکه اندیشهای که مسلمین به آن تکیه کردهاند، آن را مد نظر دارد. فضایی که وی از این جهان رقم میزند این است:
جهان مطلوب اسلامی بیشتر جنبهی فردی و اخلاقی دارد و پس از فقرزدایی و ایجاد عدالت اجتماعی، تکامل و تعالی انسان در اصالت فرهنگ و روحانیت و معنویت و برقراری اعتدال در قوای چهارگانهی "شهوت"، "غضب"، "وهم" و "عقل" و دوری از وابستگیهای درونی است.
#معرفی_کتاب
🖋 #مسیح_ثابتایمان، دانشآموز دبیرستان شرفالدین
🔴@sharafodin_ir
https://t.iss.one/sharafodin_ir/200
Telegram
مدرسه علوم انسانی
🔵توسعه و مبانی تمدن غرب
🚹شهید سید مرتضی آوینی
📔نشر واحه
📖262 صفحه
🗓سال 1392
#فرهنگی #تاریخی #سیاسی #تمدن #غرب #توسعه #آوینی #اقتصاد #پیشرفت
🚹شهید سید مرتضی آوینی
📔نشر واحه
📖262 صفحه
🗓سال 1392
#فرهنگی #تاریخی #سیاسی #تمدن #غرب #توسعه #آوینی #اقتصاد #پیشرفت
🔴 انسان بیخود
🔶دکتر علی شریعتی از معدود افرادی است که حباب علوم انسانیِ مصرفیِ عدهای قلیل از افراد جامعه را، در تودهی مردم ترکاند تا درست اندیشیدن در میان عموم مردم رواج یابد.
🔸«انسان موجودی خودآگاه است و تعریف خودآگاهی ادراک کیفیت و سرشت درون و بیرون و ارتباط بین آنهاست.» این انسانی است که دکتر شریعتی در کتاب انسان بیخود به وصف آن میپردازد؛ انسانی که انتخابکننده است، یعنی تنها موجودی است که میتواند در طبیعت، برخلاف طبیعت، بر خلاف نظامی که بر او حاکم است و برخلافِ حتی نیازها و ضرورتهای جسمانی و روانیاش و نیازهای طبیعی و کششهای غریزیاش، عصیان کند و این عالیترین مرحلهی انسان شدن است، انسانی که موجودی سازنده است و خلق از کوچکترین تا بزرگترین صنایع و آثار هنری تجلیِ قدرت آفریدگاری در فطرت اوست.
🔸در این راه چهار جبر وجود دارد که مانع بشر به سمت انسان شدن میشود: جبر ماده (مادهگرایی)، جبر طبیعت (طبیعتگرایی)، جبر تاریخی (تاریخگرایی) و جبر جامعه (جامعهگرایی) که همگی وجود دارند و نمیتوان انکار کرد که انسان در طول تاریخ اندیشههایش، تا چه حد ارادهی خود را قربانی این عناصر کرده است.
🔸اما مهمترین جبر یا دشمنی که قرآن نیز از آن یاد کرده است، خویشتن است. آزادی از خویشتن یعنی گذشتن از خویشتن و خود را ندیدن، ایثار کردن و این ایثار چیزی بالاتر از نگاه عقلانی و مادی است، چیزی فراعقلانی و عاشقانه.
عشق یعنی من نه، و فقط تو! عشق یعنی فدا شدن و همواره در طول تاریخ مثال انسانهایی که حق خود را در معنی بخشیدن به واژهی عشق و گذشتن از خویشتن ادا کردهباشند، بوده است.
🔸کتاب انسان بیخود از مسخشدگی میگوید؛ دیوانگیای که همهی ما به طوری دچارش هستیم. انسان به میزانی که از طبیعت خود و از کیفیت انسانیاش فاصله میگیرد، دچار ازخودبیگانگی میشود.
شریعتی تا آنجا که میتوان از تاریخ و فلسفهی غرب مثال میزند؛ از ماشینیسم و بروکراسی، مدافعان و مخالفان نظامهای جوامع بشری، خودبیگانگی در اهدافوعقاید و مادهگرایی و زهدگرایی تا اوج فاجعهی انسان حال را، بخصوص در غرب نشان دهد. حال اینجاست که شریعتی دوربینها را به سمت خودمان میگیرد و خطاب به جامعهی اندیشمند میگوید سوای همهی این حرفها، تمام مسائلی که ذهنشان را به خود مشغول کرده است، هیچکدام مسائل و دردهای انسان مسلمان شیعه را پوشش نمیدهد. البته بندهی حقیر فکر میکنم منظور دکتر این نیست که ما مطلقا بایستی غرب را کنار بگذاریم، بلکه خود را جای آنان نگذاریم و بستر تاریخی خود را که اتفاقا رابطه ی تنگاتنگی در مواجهه با مدرنیتهی غرب دارد را در تفلسفها و تفکرهایمان لحاظ کنیم.
🔸دردها بومی نیستند و جهان سومیها غصهی غربیها را میخورند. این فرایند علمی و منطقیای که در تاریخ ملت ما رخ داد، فرد را از گذشتهی خود خالی کرده و دغدغههای انسان غربی را بر او تحمیل کرده است. در روانشناسی نیز مطرح شده است که تا وقتی فرد تهی از محتویات انسانی و اصالت شخصیاش نشده است، ابزار دست و غلام آدمی نمیشود و اگر به جبر باشد همواره به دنبال فرصت طغیان خواهد بود. خالی شدن محتوای جامعه، یعنی حس نکردن گذشته و افتخارات و معنویات و یعنی فراموش کردن تاریخ و نژاد و در نهایت ازخودبیگانگی و پناه بردن به اصالت خارجی که رام شدن و ابزار شدن را به همراه دارد. وی معتقد است نهتنها رابطهی نسل حال با گذشتهی حقیقیِ خود در حال بریده شدن است، بلکه نسلی از دانشمندان و اندیشمندان و هنرمندان غربی طراحی میشود که همگی در حوزهی اسلام و شرقشناسی کار هم میکنند. این نسل پرورشیافته در غرب، علم تولید میکند و الگوی جامعهی مذهبی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میسازد تا انسان شرقی خالی خالی نشود، بلکه آنطور که آنها میخواهند از خود بیزار شود، خجالت بکشد (نفرت از خویش) و به آن ایدهآلی که آنسوی زمین است پناه ببرد.
🔸در سادهترین عبارت، روشنفکران و عالمان و رهبران فکری جهان سومیها کاغذ پیچیده از خارج میآیند و ما آنان را همچون کالای مادیِ زندهیِ جهتدار، مصرف میکنیم و ازخودبیگانه میشویم، غرایز عصیانگرایانهمان کمسو میشوند و همچون حیوان ناطقی مطیع در کوچه پسکوچهها، گداییِ هویت میکنیم.
🔶این تمام بشری است که از مستبد تا استعمارشدهاش توهم انسانیت دارد؛ بیخود!!
#معرفی_کتاب #مسیح_ثابت_ایمان، دانشآموز دبیرستان شرفالدین
🔴@sharafodin_ir
https://t.iss.one/SharafMedia/7
🔶دکتر علی شریعتی از معدود افرادی است که حباب علوم انسانیِ مصرفیِ عدهای قلیل از افراد جامعه را، در تودهی مردم ترکاند تا درست اندیشیدن در میان عموم مردم رواج یابد.
🔸«انسان موجودی خودآگاه است و تعریف خودآگاهی ادراک کیفیت و سرشت درون و بیرون و ارتباط بین آنهاست.» این انسانی است که دکتر شریعتی در کتاب انسان بیخود به وصف آن میپردازد؛ انسانی که انتخابکننده است، یعنی تنها موجودی است که میتواند در طبیعت، برخلاف طبیعت، بر خلاف نظامی که بر او حاکم است و برخلافِ حتی نیازها و ضرورتهای جسمانی و روانیاش و نیازهای طبیعی و کششهای غریزیاش، عصیان کند و این عالیترین مرحلهی انسان شدن است، انسانی که موجودی سازنده است و خلق از کوچکترین تا بزرگترین صنایع و آثار هنری تجلیِ قدرت آفریدگاری در فطرت اوست.
🔸در این راه چهار جبر وجود دارد که مانع بشر به سمت انسان شدن میشود: جبر ماده (مادهگرایی)، جبر طبیعت (طبیعتگرایی)، جبر تاریخی (تاریخگرایی) و جبر جامعه (جامعهگرایی) که همگی وجود دارند و نمیتوان انکار کرد که انسان در طول تاریخ اندیشههایش، تا چه حد ارادهی خود را قربانی این عناصر کرده است.
🔸اما مهمترین جبر یا دشمنی که قرآن نیز از آن یاد کرده است، خویشتن است. آزادی از خویشتن یعنی گذشتن از خویشتن و خود را ندیدن، ایثار کردن و این ایثار چیزی بالاتر از نگاه عقلانی و مادی است، چیزی فراعقلانی و عاشقانه.
عشق یعنی من نه، و فقط تو! عشق یعنی فدا شدن و همواره در طول تاریخ مثال انسانهایی که حق خود را در معنی بخشیدن به واژهی عشق و گذشتن از خویشتن ادا کردهباشند، بوده است.
🔸کتاب انسان بیخود از مسخشدگی میگوید؛ دیوانگیای که همهی ما به طوری دچارش هستیم. انسان به میزانی که از طبیعت خود و از کیفیت انسانیاش فاصله میگیرد، دچار ازخودبیگانگی میشود.
شریعتی تا آنجا که میتوان از تاریخ و فلسفهی غرب مثال میزند؛ از ماشینیسم و بروکراسی، مدافعان و مخالفان نظامهای جوامع بشری، خودبیگانگی در اهدافوعقاید و مادهگرایی و زهدگرایی تا اوج فاجعهی انسان حال را، بخصوص در غرب نشان دهد. حال اینجاست که شریعتی دوربینها را به سمت خودمان میگیرد و خطاب به جامعهی اندیشمند میگوید سوای همهی این حرفها، تمام مسائلی که ذهنشان را به خود مشغول کرده است، هیچکدام مسائل و دردهای انسان مسلمان شیعه را پوشش نمیدهد. البته بندهی حقیر فکر میکنم منظور دکتر این نیست که ما مطلقا بایستی غرب را کنار بگذاریم، بلکه خود را جای آنان نگذاریم و بستر تاریخی خود را که اتفاقا رابطه ی تنگاتنگی در مواجهه با مدرنیتهی غرب دارد را در تفلسفها و تفکرهایمان لحاظ کنیم.
🔸دردها بومی نیستند و جهان سومیها غصهی غربیها را میخورند. این فرایند علمی و منطقیای که در تاریخ ملت ما رخ داد، فرد را از گذشتهی خود خالی کرده و دغدغههای انسان غربی را بر او تحمیل کرده است. در روانشناسی نیز مطرح شده است که تا وقتی فرد تهی از محتویات انسانی و اصالت شخصیاش نشده است، ابزار دست و غلام آدمی نمیشود و اگر به جبر باشد همواره به دنبال فرصت طغیان خواهد بود. خالی شدن محتوای جامعه، یعنی حس نکردن گذشته و افتخارات و معنویات و یعنی فراموش کردن تاریخ و نژاد و در نهایت ازخودبیگانگی و پناه بردن به اصالت خارجی که رام شدن و ابزار شدن را به همراه دارد. وی معتقد است نهتنها رابطهی نسل حال با گذشتهی حقیقیِ خود در حال بریده شدن است، بلکه نسلی از دانشمندان و اندیشمندان و هنرمندان غربی طراحی میشود که همگی در حوزهی اسلام و شرقشناسی کار هم میکنند. این نسل پرورشیافته در غرب، علم تولید میکند و الگوی جامعهی مذهبی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میسازد تا انسان شرقی خالی خالی نشود، بلکه آنطور که آنها میخواهند از خود بیزار شود، خجالت بکشد (نفرت از خویش) و به آن ایدهآلی که آنسوی زمین است پناه ببرد.
🔸در سادهترین عبارت، روشنفکران و عالمان و رهبران فکری جهان سومیها کاغذ پیچیده از خارج میآیند و ما آنان را همچون کالای مادیِ زندهیِ جهتدار، مصرف میکنیم و ازخودبیگانه میشویم، غرایز عصیانگرایانهمان کمسو میشوند و همچون حیوان ناطقی مطیع در کوچه پسکوچهها، گداییِ هویت میکنیم.
🔶این تمام بشری است که از مستبد تا استعمارشدهاش توهم انسانیت دارد؛ بیخود!!
#معرفی_کتاب #مسیح_ثابت_ایمان، دانشآموز دبیرستان شرفالدین
🔴@sharafodin_ir
https://t.iss.one/SharafMedia/7