انتشارات شهرستان ادب
268 subscribers
1.06K photos
92 videos
1 file
435 links
انتشارات شهرستان ادب، ناشر تخصصی شعر و داستان

برای خرید کتاب‌ها، ادب بوک همیشه همراه شماست📚
آیدی ثبت سفارش
@adab_book
سایت خرید آنلاین
Adabbook.com
ارسال کتاب در کوتاهترین زمان
Download Telegram
و انسان هرچه ایمان داشت پای آب و نان گم شد
زمین با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گم شد

شب میلاد بود و تا سحرگاه آسمان رقصید
به زیر دست و پای اختران آن شب زمان گم شد

همان شب چنگ زد در چین زلفت چین و غرناطه
میان مردم چشم تو یک هندوستان گم شد

از آن‌روزی که جانت را اذان جبرئیل آکند
خروش صور اسرافیل در گوش اذان گم شد

تو نوح نوحی، اما قصه‌ات شوری دگر دارد
که در طوفان نامت کشتی پیغمبران گم شد

شب میلاد در چشم تو خورشیدی تبسم کرد
شب معراج زیر پای تو صد کهکشان گم شد

ببخش، ای محرمان در نقطه خال لبت حیران
خیالِ از تو گفتن داشتم، اما زبان گم شد

#علیرضا_قزوه
از کتاب ِ #چمدانهای_قدیمی
گزیده ی #غزل
به انتخابِ:
#علی_محمد_مودب و #محمد_حسین_نعمتی
نشر:
#شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب شعر و داستان:

https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A
نه مثل ساره ای و مریم ! نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی ! فقط شبیه خودت زهرا!

اگر شبیه کسی باشی ، شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیه تطهیری! شبیه سوره ی "اعطینا"

شناسنامه تو صبح است ، پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو ای باران ، سلام ما به تو ای دریا!

کبود شعله ور آبی! سپیده طلعت مهتابی!
به خون نشستن تو امروز، به گل نشستن تو فردا

مگر که آب وضوی تو ز چشمه سار فدک باشد
وگرنه راه نخواهی برد به کربلا و به عاشورا

#علیرضا_قزوه

از کتاب گزیده غزل #چمدانهای_قدیمی
نشر #شهرستان_ادب

@ShahrestanAdabPub
ز فرط گریه باران می چکد از دستم این شب ها
یکی دستم بگیرد ، مست مست مستم این شب ها

غزل میخوانم و سجاده ام پر می کشد با من
نمی خوابند یک شب عرشیان از دستم این شب ها

خدا را شکر ، سوزی هست ، آهی هست ، اشکی هست
همین که قطره اشکی هست یعنی هستم این شب ها

به جای خون به رگ هایم کبوتر می پرد تا صبح
تشهـّدنامه می بندد به بال دستم این شب ها

دلی برداشتم با تکّه ابری از نگاه خود
به پابوس قیامت ، بار خود را بستم این شب ها



#علیرضا_قزوه
از کتاب ِ #چمدانهای_قدیمی
گزیده ی #غزل
به انتخابِ:
#علی_محمد_مودب و #محمد_حسین_نعمتی
نشر:
#شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب شعر و داستان:

https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A
« یا ایّتها النّفس ... » بخوانیم و بکوچیم
وز مرگ نترسیم، توکّلت علی الله

این شنبه و آدینه به تکرار، مرا کشت
تا چند صبوری کنم ای جمعهٔ ناگاه

دو بیت از غزلی


#علیرضا_قزوه
از کتاب ِ #چمدانهای_قدیمی
گزیده ی #غزل
به انتخابِ:
#علی_محمد_مودب و #محمد_حسین_نعمتی
نشر:
#شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب شعر و داستان:

https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A
دسته گلها دسته‌دسته می‌روند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفان‌زادها

سخت گم‌نامید، اما، ای شقایق‌سیرتان!
كیسه می‌دوزند با نام شما شیادها

با شما هستم كه فردا كاسة ‌سرهایتان
خشت می‌گردد برای عافیت‌آبادها

غیر تكرار غریبی، هان، چه معنا می‌كنید
غربت خورشید را در آخرین خردادها؟

با تمام خویش نالیدم چو ابری بی‌قرار
گفتم: ای باران كه می‌كوبی به طبل بادها!

هان، بكوب، اما به آن عاشق‌ترین عاشق بگو:
زنده‌ای، ای زنده‌تر از زندگی! در یادها

مثل دریا ناله سر كن در شب توفان و موج
هیچ چیز از ما نمی‌ماند مگر فریادها


#علیرضا_قزوه
از کتاب ِ #چمدانهای_قدیمی
گزیده ی #غزل
به انتخابِ:
#علی_محمد_مودب و #مبین_اردستانی
نشر:
#شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
نه مثل ساره ای و مریم ! نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی ! فقط شبیه خودت #زهرا!

اگر شبیه کسی باشی ، شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیه تطهیری! شبیه سوره ی "اعطینا"

شناسنامه تو صبح است ، پدر تبسّم و مادر نور
سلام ما به تو ای باران ، سلام ما به تو ای دریا!

کبود شعله ور آبی! سپیده طلعت مهتابی!
به خون نشستن تو امروز، به گل نشستن تو فردا

مگر که آب وضوی تو ز چشمه سار فدک باشد
وگرنه راه نخواهی برد به کربلا و به عاشورا

#علیرضا_قزوه

از کتاب گزیده غزل #چمدانهای_قدیمی
به انتخاب #علی_محمد_مودب و #مبین_اردستانی
نشر #شهرستان_ادب


📚 آیدی خرید تلگرامی کتب #انتشارات_شهرستان_ادب 📚

@adab_book

📚 سایت خرید اینترنتی 📚

Adabbook.com

@ShahrestanAdabPub
اوّل مهر رسید و من در همان " اوّل آ " بودم
مثل گنجشک دلم می زد، مثل گنجشک رها بودم

پای یک پنجره میزی بود، چه تقلّای عزیزی بود
پنجره راه گریزی بود، خیره در پنجره ها بودم

پشت هر پنجره دنیایی ست ، چشم وا کردم و بستم ، آه
من کجایم؟ تو کجا؟ با خویش در همین چون و چرا بودم

گفت : بابا دو هجا دارد... نام من چار هجایی بود
نان یکی... آب یکی ... باران... مثل باران دو هجا بودم

گفت: هر حرف صدا دارد... در سکون حرف زدم با خود
هم صدا بودم و هم ساکت ، نه سکوت و نه صدا بودم

گفت: دلتنگ که ای؟ خندید... گریه کردم که پدر... خم شد
آه بابا، بابا، بابا، سخت دلتنگ شما بودم

جنگ شد، پنجره ها افتاد ، بچّه ها تشنه سفر کردند
هشت نهر آینه جاری شد، تشنه در کرببلا بودم

گفت: هی هی! تو کجایی؟ تو ... راست می گفت، کجایم من؟
تو نبودی... تو چهل سال است... من... اجازه؟... همه را بودم

تو چهل سال همه غایب... تو چهل سال همه در خویش...
من چهل سال، خدای من! من چهل سال کجا بودم؟

#علیرضا_قزوه

از کتاب گزیده غزل #چمدانهای_قدیمی
به انتخاب #علی_محمد_مودب و #مبین_اردستانی
نشر #شهرستان_ادب


@ShahrestanAdabPub