#تازه_های_نشر

#مواجهه
مجموعه ی عاشقانه های دکتر #مهدی_عابدی
نشر #شهرستان_ادب

نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران
بخش ناشران عمومی
سالن A3 راهروی ۵ غرفه ۱۹

@shahrestanAdabPub

⭕️ #انتشارات_شهرستان_ادب برگزار می‌کند:

✅ #نشست رونمایی از کتب شعر انتشارات شهرستان ادب


🔹با حضور شاعرانی چون:

#علیرضا_قزوه

#علی_محمد_مودب

#میلاد_عرفان_پور

#مهدی_عابدی

#اعظم_سعادتمند

#سید_محمدمهدی_شفیعی

#محمدحسین_نجفی

#نیلوفر_بختیاری

#محمد_شکری_فرد

#معین_اصغری


📅 پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 🕥 ساعت 17

📢مجموعۀ نمایشگاهی شهرآفتاب، خیابان باغچۀ ایرانی(غربی)، بعد از ساختمان ملل، سالن یاس

🎥 همراه با پخش زنده در صفحۀ اینستاگرام سالن یاس https://instagram.com/yas.hall


@ShahrestanAdab
@ShahrestanAdabPub

#تازه_های_نشر

#مواجهه

مجموعه #غزل از #مهدی_عابدی
نشر #شهرستان_ادب

نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران
بخش ناشران عمومی
سالن A3 راهروی ۵ غرفه ۱۹

@shahrestanAdabPub

#تازه_های_نشر


نسبتی با میز و دفتر داشتم حالا ندارم
با قلم حکم برادر داشتم حالا ندارم

تا می آمد بر زبان مضمونی از یک شعر تازه
پشت آن یک شعر دیگر داشتم حالا ندارم

وسعت سیمرغ نه، لاف است اما روزگاری
دست کم وزن مگس پر داشتم حالا ندارم

روی دریاهای آبی مست بودم چون حبابی
روزگاری باد در سر داشتم حالا ندارم

داشتم ، از دست دادم شاعری را، عاشقی را
چون تو را یک روز باور داشتم حالا ندارم

از کتاب #مواجهه
#مجموعه_غزل
#مهدی_عابدی


سالن ناشران عمومی، سالن A3 ، راهروی پنج، غرفه 19

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان:

https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A

شوق دریا داشتم؛ جریان جویی بود و رفت
ساغر لب خوردۀ دور از سبویی بود و رفت

قدرت جاری شدن از چشمهایم را نداشت
بغضِ خیسِ مانده در راه گلویی بود و رفت

هر غمی در خانۀ دل جا بگیرد عشق نیست
خاطرش مستاجرِ بی آبرویی بود و رفت!

آن که می پنداشت مثلِ زخمِ خنجر ماندنی ست
رویِ روحِ پاره ام جایِ رفویی بود و رفت

وای از آن شعلۀ فانوس دریایی نما
در شب گرداب تنها کور سویی بود و رفت

خانۀ بی یار حتی جای مردن نیز نیست*
آه ای مردم! در این دریاچه قویی بود و رفت

آسمانم تیره، ماهم گم، دلم تاریک بود
آن شهابِ سرد، ردّ آرزویی بود و رفت

#مهدی_عابدی

از مجموعه غزلِ #مواجهه
نشر #شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub

چون نسیم سرگردان با تو کو به کو رفتم
غنچة تو هر جا بود، سوی بوی او رفتم

باتلاق چشمانت جذبه عجیبی داشت
دست و پا زدم اما بیشتر فرو رفتم

در مسیر بی‌رحمی مثل قوطی خالی
هی به قلب من مردم پا زدند و تو رفتم

هی مرا نمی‌دیدی، هی نگاه می‌کردم
آن‌قدر ندیدی تا عاقبت ز رو رفتم!

با کنایه می‌پرسی: «ساعت شما چند است؟!»
حرف نیش‌دارت را ساده‌تر بگو! رفتم!

#مهدی_عابدی

از مجموعه شعر #مواجهه
نشر #شهرستان_ادب

کانال تخصصی شعر و‌ داستان:

@ShahrestanAdabPub

📚 آیدی خرید تلگرامی کتب #انتشارات_شهرستان_ادب 📚

@adab_book

📚 سایت خرید اینترنتی 📚

Adabbook.com