انتشارات شهرستان ادب
265 subscribers
1.05K photos
92 videos
1 file
426 links
انتشارات شهرستان ادب، ناشر تخصصی شعر و داستان

برای خرید کتاب‌ها، ادب بوک همیشه همراه شماست📚
آیدی ثبت سفارش
@adab_book
سایت خرید آنلاین
Adabbook.com
ارسال کتاب در کوتاهترین زمان
Download Telegram
رویید ولی جوانه اش را گم کرد
واژه واژه ترانه اش را گم کرد

تا شانه زدی به گیسوانت، دل من
چون طفلی راه خانه اش را گم کرد

#مصطفی_علی_پور
از مجموعه #در_چهارراه_بهارنارنج
نشر #شهرستان_ادب

@ShahrestanAdabPub
Forwarded from شهرستان ادب
🔻گزارش مشروح جلسه نقد‌ #در_کلماتم_باران_می‌بارد
اثر علیرضا قزوه در #عصر_اثر
با حضور #مصطفی_علی_پور و #علی_محمد_مودب

▪️«...اثر عصر میزبان کتاب تازه #علیرضا_قزوه، شاعر نام‌آشنا بود. در این نشست ادبی، مصطفی علیپور و علی‌محمد مودب، مجموعه شعر «در کلماتم باران می‌بارد» را نقد و بررسی کردند.

عصر اثر با قرائت متنی از علی موسوی گرمارودی، شاعر برجسته آغاز شد و سپس مصطفی علیپور، شاعر به سال‌های ابتدایی کار شاعری قزوه بازگشت و توضیح داد: «اگر بخواهم به سال‌های آغازین شعر علیرضا قزوه برگردم و بخواهم درباره اشعار بی وزن عروضی او صحبت کنم باید بگویم که برخی از اشعار قزوه نظیر آن‌چه در «از نخلستان تا خیابان» مثل شعر «مولا ویلا نداشت» دیدم به عنوان شعر سپید نمی‌پذیرم.»

این منتقد ادبی افزود: «چون من فکر می‌کنم شعر بدون وزن عروضی بر دو نوع است: شعر سپید و شعر منثور. به نظرم برخی از آثار بی وزن آقای قزوه شعر سپید نیستند. به ندرت شعر سپید می‌بینیم اما اغلب این شعرها را باید شعر منثور بدانیم. اعتقاد دارم که شعر سپید بر پایه زبان شعر تولید می‌شود، شاعر از آغاز به نوعی ریتم، حرکت و موسیقی ذاتی زبان متعهد است. نکته بعدی در شعر سپید، در حوزه فرم، تعهد شاعر به دست‌کاری و دخالت در هنجارهای زبان است، حال آن‌که شاعر در شعر منثور، متعهد به منطق و ساختار زبان معیار است. بنابراین تصور نمی‌کنم در اشعاری نظیر «مولا ویلا نداشت» یا «از نخلستان تا خیابان» چنین امکانی موجود باشد...»

goo.gl/6HF6L4

متن کامل این گزارش را در سایت شهرستان ادب بخوانید :
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7861

☑️ @ShahrestanAdab
به باد خود را سپرده‌ای تا نشانی‌ات را کسی نداند
کجاست آن‌که زبان گشاید تو را به نام دلت بخواند

گمِ غبارِ غروبِ راهم – وَ ماهیِ کوچک سیاهم
به غیر چشم تو هیچ رودی مرا به دریا نمی‌رساند

بر آتشِ تفتِ تیغ صحرا، هزار سال است آبله‌پا
کرشمه چشمه‌ای دلم را پیِ نگاهِ تو می‌دواند

صنوبر قامتت نماید مگر درستی و راستی را
وگرنه گیسوی پیچ‌پیچت مرا به بیراهه می‌کشاند

تو و نماز و شب و سکوتم، شکفته‌ای باز در قنوتم
دوباره یک زخم باستانی، به شانه ام ریشه می‌دواند

#مصطفی_علی_پور

غزلی از مجموعه شعر #در_چهارراه_بهارنارنج
نشر #شهرستان_ادب

@ShahrestanAdabPub