جلسه نقد مجموعه شعر #لحظه_های_بی_ملاحظه سروده #مبین_اردستانی در فرهنگسرای انقلاب اسلامی برگزار شد.
گزارش تصویری در آدرس زیر:
https://www.instagram.com/p/BjX4GTOhNr2/
@ShahrestanAdabPub
گزارش تصویری در آدرس زیر:
https://www.instagram.com/p/BjX4GTOhNr2/
@ShahrestanAdabPub
.
گریه کن لوءلوء و مرجان که هوا دم کرده
چاهِ کوفه عطشِ چشمهی زمزم کرده
ذوالفقاریست که سر خم نکند پیشِ کسی
پشتِ ابروی تو را خونِ جگر خم کرده
شانهای محرمِ غم نیست که این ابرِ حزین
رو به چاه آورده، پشت به عالم کرده:
《آه! ای چاه، به این قومِ وفادار بگو
که علی خوبی در حقّ شما کم کرده؟》
-- صبر کن صبر علی! کرب و بلا نزدیک است
مزدِ احسانِ تو را کوفه فراهم کرده
مصحف این بار به شمشیر ورق خورد و علی
ختمِ قرآنش را نذرِ محرّم کرده
#مبین_اردستانی
از مجموعه شعر #لحظه_های_بی_ملاحظه
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
گریه کن لوءلوء و مرجان که هوا دم کرده
چاهِ کوفه عطشِ چشمهی زمزم کرده
ذوالفقاریست که سر خم نکند پیشِ کسی
پشتِ ابروی تو را خونِ جگر خم کرده
شانهای محرمِ غم نیست که این ابرِ حزین
رو به چاه آورده، پشت به عالم کرده:
《آه! ای چاه، به این قومِ وفادار بگو
که علی خوبی در حقّ شما کم کرده؟》
-- صبر کن صبر علی! کرب و بلا نزدیک است
مزدِ احسانِ تو را کوفه فراهم کرده
مصحف این بار به شمشیر ورق خورد و علی
ختمِ قرآنش را نذرِ محرّم کرده
#مبین_اردستانی
از مجموعه شعر #لحظه_های_بی_ملاحظه
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
زندهتر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؛
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؛
رفتنت آینه آمدنت بود، ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
میتوانیم به جان شهدا گریه کنیم؛
گوش جان باز به فتوای تو داریم، بگو
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم؛
ای تو با لهجه خورشید سراینده ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؛
آسمانا! همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقدهگشا گریه کنیم؛
باغبانا ! ز تو و چشم تو آموختهایم
که به جان تشنگی باغچهها گریه کنیم
#محمد_علی_بهمنی
از کتاب #غزل_زندگی_کنیم (گزیده غزل محمدعلی بهمنی)
به انتخاب #محمد_حسین_نعمتی و #مبین_اردستانی
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؛
رفتنت آینه آمدنت بود، ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
میتوانیم به جان شهدا گریه کنیم؛
گوش جان باز به فتوای تو داریم، بگو
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم؛
ای تو با لهجه خورشید سراینده ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؛
آسمانا! همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقدهگشا گریه کنیم؛
باغبانا ! ز تو و چشم تو آموختهایم
که به جان تشنگی باغچهها گریه کنیم
#محمد_علی_بهمنی
از کتاب #غزل_زندگی_کنیم (گزیده غزل محمدعلی بهمنی)
به انتخاب #محمد_حسین_نعمتی و #مبین_اردستانی
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
لحظاتی قابل ملاحظه
نگاهی به مجموعه شعر #لحظه_های_بی_ملاحظه سروده #مبین_اردستانی در روزنامه ایران
نوشته #مریم_جعفری_آذرمانی
«لحظههای بیملاحظه» مجموعهای است از شعرهایی در قالبهای نیمایی، غزل، ترانه، رباعی، دوبیتی و مثنوی که از میان چندین سال شاعری مبین اردستانی قاعدتاً دستچین شدهاند؛ اردستانی متولّد 1364 است و از سالهای نوجوانی شاعری را آغاز کرده، بنابراین از شاعرانیاست که کتاب اول خود را دیرتر از انتظار رایج فضای شعر، منتشر میکنند. این انتشار کمی بعد از موقع، از یک منظر احتمالاً مانع از این شده که نمونهای از شعرهای اولیه شاعر را در اختیار داشته باشیم و همین باعث میشود که با مجموعهای از شعرهای کامل و پرداخته و تقریباً بدون اشکالات آشکار روبهرو باشیم، این وضعیت از جهتی به سود شاعر است، اما از جهتی دیگر شاید باعث آن شود که حرکتهای بعدی شاعر آنچنان چشمگیر به نظر نیاید و خود شاعر هم نیازی به تغییرات اساسی در بوطیقای خود نبیند. بسیاری از شاعران دهههای گذشته را میبینیم که اگرچه ممکن است از مجموعه اولشان که زود یا بموقع منتشرش کردهاند چندان راضی نبوده باشند، اما همان ناراضی بودن، باعث حرکت بیشتر و قویتر آنها شده و گاهی جهشهای بسیار مشخصی در نگاه شاعریشان پدید آمده است. با همه این توضیحات، راه برای مبین اردستانی بهعنوان یک شاعر دقیق که دقتش هم در باطن شعر و هم در ظاهر شعر جلوههای متعددی دارد، همچنان باز است و حتی اگر در ادامه شاعریاش در همین صور خیال و زبان و شیوه «لحظههای بیملاحظه» باقی بماند، باز شاعر است و اصلاً شاید انتخاب خود اردستانی همین باشد که آرام و همواره شاعر بماند و چندان مایل به فراز و فرودها و ضعف و قوتهای مقطعی شاعران نباشد. این کتاب را از زاویههای مختلفی میتوان بررسی کرد، اما در این مجال به نکاتی که به زعم ما مهمترند اشاره میکنیم.
...
از ویژگیهای قابل توجه در این کتاب، طولانی بودن بعضی از شعرهاست که گاهی در آنها سطرها یا بیتهایی بهصورت ترجیعگونه در میان شعر تکرار میشوند، این تکرارها برای مخاطب دقیق و باحوصله، اضافی به نظر نمیرسند، اما مخاطبان متوسط ادبیات که اتفاقاً خیلی هم وجودشان برای بیشتر دیده شدن آثار یک شاعر ضروری است، ممکن است این شعرها را کوتاهتر و مختصرتر بخواهند. بهعبارت دیگر، شاعر میتواند این نکته را بررسی کند که آیا در شعرهای بعدی خود نیز به همین طولانیسرایی (و نه اطناب) ادامه خواهد داد یا نه. چنان که در غزلهای «دعوت» (ص36) و «پرندهتر» (ص28) کوتاهتر بودن نسبی غزل، باعث دقیقتر شدن روایت غزل و همچنین تک تک عناصر دیگر شعر شده است.
...
متن کامل این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://www.iran-newspaper.com/newspaper/item/472001
@ShahrestanAdabPub
نگاهی به مجموعه شعر #لحظه_های_بی_ملاحظه سروده #مبین_اردستانی در روزنامه ایران
نوشته #مریم_جعفری_آذرمانی
«لحظههای بیملاحظه» مجموعهای است از شعرهایی در قالبهای نیمایی، غزل، ترانه، رباعی، دوبیتی و مثنوی که از میان چندین سال شاعری مبین اردستانی قاعدتاً دستچین شدهاند؛ اردستانی متولّد 1364 است و از سالهای نوجوانی شاعری را آغاز کرده، بنابراین از شاعرانیاست که کتاب اول خود را دیرتر از انتظار رایج فضای شعر، منتشر میکنند. این انتشار کمی بعد از موقع، از یک منظر احتمالاً مانع از این شده که نمونهای از شعرهای اولیه شاعر را در اختیار داشته باشیم و همین باعث میشود که با مجموعهای از شعرهای کامل و پرداخته و تقریباً بدون اشکالات آشکار روبهرو باشیم، این وضعیت از جهتی به سود شاعر است، اما از جهتی دیگر شاید باعث آن شود که حرکتهای بعدی شاعر آنچنان چشمگیر به نظر نیاید و خود شاعر هم نیازی به تغییرات اساسی در بوطیقای خود نبیند. بسیاری از شاعران دهههای گذشته را میبینیم که اگرچه ممکن است از مجموعه اولشان که زود یا بموقع منتشرش کردهاند چندان راضی نبوده باشند، اما همان ناراضی بودن، باعث حرکت بیشتر و قویتر آنها شده و گاهی جهشهای بسیار مشخصی در نگاه شاعریشان پدید آمده است. با همه این توضیحات، راه برای مبین اردستانی بهعنوان یک شاعر دقیق که دقتش هم در باطن شعر و هم در ظاهر شعر جلوههای متعددی دارد، همچنان باز است و حتی اگر در ادامه شاعریاش در همین صور خیال و زبان و شیوه «لحظههای بیملاحظه» باقی بماند، باز شاعر است و اصلاً شاید انتخاب خود اردستانی همین باشد که آرام و همواره شاعر بماند و چندان مایل به فراز و فرودها و ضعف و قوتهای مقطعی شاعران نباشد. این کتاب را از زاویههای مختلفی میتوان بررسی کرد، اما در این مجال به نکاتی که به زعم ما مهمترند اشاره میکنیم.
...
از ویژگیهای قابل توجه در این کتاب، طولانی بودن بعضی از شعرهاست که گاهی در آنها سطرها یا بیتهایی بهصورت ترجیعگونه در میان شعر تکرار میشوند، این تکرارها برای مخاطب دقیق و باحوصله، اضافی به نظر نمیرسند، اما مخاطبان متوسط ادبیات که اتفاقاً خیلی هم وجودشان برای بیشتر دیده شدن آثار یک شاعر ضروری است، ممکن است این شعرها را کوتاهتر و مختصرتر بخواهند. بهعبارت دیگر، شاعر میتواند این نکته را بررسی کند که آیا در شعرهای بعدی خود نیز به همین طولانیسرایی (و نه اطناب) ادامه خواهد داد یا نه. چنان که در غزلهای «دعوت» (ص36) و «پرندهتر» (ص28) کوتاهتر بودن نسبی غزل، باعث دقیقتر شدن روایت غزل و همچنین تک تک عناصر دیگر شعر شده است.
...
متن کامل این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://www.iran-newspaper.com/newspaper/item/472001
@ShahrestanAdabPub
قول دادی که سال آینده با بهاری دوباره، برگردی
سال آینده ما اگر باشیم، سال آیندهای اگر باشد
از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه
امروز 25 تیرماه زادروز #مبین_اردستانی ست.
@ShahrestanAdabPub
سال آینده ما اگر باشیم، سال آیندهای اگر باشد
از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه
امروز 25 تیرماه زادروز #مبین_اردستانی ست.
@ShahrestanAdabPub
زیرِ گوش دلم هزاران بار، خواندم از عشق بر حذر باشد
خیرهسر یکنفس مرا نشنید، حال بگذار خونجگر باشد
این لجوج، این صمیمی، این ساده، خون نمیشد اگر، نمیفهمید
زود جا باز میکند در دل، عشق هر قدر مختصر باشد
من و دل هر چه نابلد بودیم، عشق در کارِ خویش وارد بود
من و دل را نخوانده از بر داشت، تا نگاهش به دور و بر باشد
آمد و با خودش دلم را برد، در دل کوچههای حیرانی
ماندهام با خودم: چرا آمد او که میخواست رهگذر باشد؟
با بهار آمدی به دیدارم، با بهار از کنارِ من رفتی
گل من! فرصت تماشایت کاش میشد که بیشتر باشد
قول دادی که سال آینده با بهاری دوباره، برگردی
سال آینده ما اگر باشیم، سال آیندهای اگر باشد
سفرت خوش گل همیشه بهار! با تو بودن معاصرِ من نیست
این خزانی، سرشتش این گونهست: عمرها بی تو در سفر باشد
شُکر او که همیشه در همه حال جای شکر عنایتش باقیست
عین شُکرست اینکه ابر بهار چشمهایش همیشه تر باشد
ما که در کنج غربتی ابری هی خبرهای داغ میشنویم
روزیِ صبحِ آسمانِ شما قاصدکهای خوشخبر باشد
کلمات مرا نمیشنوی؟ دوست داری که بیصدا باشم؟
با تو بیواژه حرف خواهم زد، باز گوشَت به من اگر باشد
تو زبان سکوت را بلدی، بلدی بشنوی سکوت مرا
من سکوتم، تو بشنو و بگذار گوش اهل زمانه کر باشد
#مبین_اردستانی
غزلی از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
خیرهسر یکنفس مرا نشنید، حال بگذار خونجگر باشد
این لجوج، این صمیمی، این ساده، خون نمیشد اگر، نمیفهمید
زود جا باز میکند در دل، عشق هر قدر مختصر باشد
من و دل هر چه نابلد بودیم، عشق در کارِ خویش وارد بود
من و دل را نخوانده از بر داشت، تا نگاهش به دور و بر باشد
آمد و با خودش دلم را برد، در دل کوچههای حیرانی
ماندهام با خودم: چرا آمد او که میخواست رهگذر باشد؟
با بهار آمدی به دیدارم، با بهار از کنارِ من رفتی
گل من! فرصت تماشایت کاش میشد که بیشتر باشد
قول دادی که سال آینده با بهاری دوباره، برگردی
سال آینده ما اگر باشیم، سال آیندهای اگر باشد
سفرت خوش گل همیشه بهار! با تو بودن معاصرِ من نیست
این خزانی، سرشتش این گونهست: عمرها بی تو در سفر باشد
شُکر او که همیشه در همه حال جای شکر عنایتش باقیست
عین شُکرست اینکه ابر بهار چشمهایش همیشه تر باشد
ما که در کنج غربتی ابری هی خبرهای داغ میشنویم
روزیِ صبحِ آسمانِ شما قاصدکهای خوشخبر باشد
کلمات مرا نمیشنوی؟ دوست داری که بیصدا باشم؟
با تو بیواژه حرف خواهم زد، باز گوشَت به من اگر باشد
تو زبان سکوت را بلدی، بلدی بشنوی سکوت مرا
من سکوتم، تو بشنو و بگذار گوش اهل زمانه کر باشد
#مبین_اردستانی
غزلی از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
از خویش می رویم و بیابان ما توئی
آغاز ما تو هستی و پایان ما توئی
ما ماهیان غرق در امواج شور تو
هم آب ما تو هستی و هم نان ما توئی
بی پرده می درخشی و بی پرده نیستی
پیدای ما تو هستی و پنهان ما توئی
ما جنگل نهان شده در جان هسته ایم
فریاد می زنیم که باران ما توئی
ما برّه های گمشده در ذات ظلمتیم
دنبالمان بگرد که چوپان ما توئی
دنبالمان بگرد و خودت را نشان بده
در گرگ و میش، طالع تابان ما توئی
#قربان_ولیئی
غزلی از کتاب: #موسیقی_نواحی_جان
گزیده ای از غزل قربان ولیئی
.
به انتخاب:
#زهیر_توکلی و #مبین_اردستانی
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanadabPub
آغاز ما تو هستی و پایان ما توئی
ما ماهیان غرق در امواج شور تو
هم آب ما تو هستی و هم نان ما توئی
بی پرده می درخشی و بی پرده نیستی
پیدای ما تو هستی و پنهان ما توئی
ما جنگل نهان شده در جان هسته ایم
فریاد می زنیم که باران ما توئی
ما برّه های گمشده در ذات ظلمتیم
دنبالمان بگرد که چوپان ما توئی
دنبالمان بگرد و خودت را نشان بده
در گرگ و میش، طالع تابان ما توئی
#قربان_ولیئی
غزلی از کتاب: #موسیقی_نواحی_جان
گزیده ای از غزل قربان ولیئی
.
به انتخاب:
#زهیر_توکلی و #مبین_اردستانی
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanadabPub
جلسه نقد و بررسی مجموعه شعر #لحظههای_بیملاحظه سروده #مبین_اردستانی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان #زنجان
یکشنبه 4 شهریور
ساعت 12 الی 14
@ShahrestanAdabPub
یکشنبه 4 شهریور
ساعت 12 الی 14
@ShahrestanAdabPub
#هر_شب_یک_شعر_عاشورایی
وادی به وادی می روم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان، دل می بری، دل
اشک ملائک میچکد از کهکشانها
پیچیده در هفت آسمان بانگ سلاسل
ای آسمان پایین بیا منظومه اینجاست
هم اختران بر گِرد او، هم ماه کامل
گاهی به زانوی پیمبر، گه به نیزه
عشق است و او را میبرد منزل به منزل
صوفی! بهل این اربعین در اربعین را
با ذکر او یک روزه طی گردد مراحل
صوفی، سماع راستین در کربلا بود:
در خون خود چرخیدن مردان بسمل
او محشر است، او رستخیز ناگهان است
میافکند در سینهها ذکرش زلازل
ای روضهخوان تنها بگو نامش حسین است
دیگر چه حاجت خواندن از روی مقاتل؟
#قربان_ولیئی
غزلی از کتاب: #موسیقی_نواحی_جان
(گزیده ای از غزل قربان ولیئی)
به انتخاب:
#زهیر_توکلی و #مبین_اردستانی
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabpub
وادی به وادی می روم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان، دل می بری، دل
اشک ملائک میچکد از کهکشانها
پیچیده در هفت آسمان بانگ سلاسل
ای آسمان پایین بیا منظومه اینجاست
هم اختران بر گِرد او، هم ماه کامل
گاهی به زانوی پیمبر، گه به نیزه
عشق است و او را میبرد منزل به منزل
صوفی! بهل این اربعین در اربعین را
با ذکر او یک روزه طی گردد مراحل
صوفی، سماع راستین در کربلا بود:
در خون خود چرخیدن مردان بسمل
او محشر است، او رستخیز ناگهان است
میافکند در سینهها ذکرش زلازل
ای روضهخوان تنها بگو نامش حسین است
دیگر چه حاجت خواندن از روی مقاتل؟
#قربان_ولیئی
غزلی از کتاب: #موسیقی_نواحی_جان
(گزیده ای از غزل قربان ولیئی)
به انتخاب:
#زهیر_توکلی و #مبین_اردستانی
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabpub
#هر_شب_یک_شعر_عاشورایی
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
با محمّد زخم خوردی، با علی فرقت شکافت
مصطفایی زیستی و مرتضایی زیستی
دم به دم با پهلوی مادر شکستی در خودت
لحظهها را در تبِ داغِ جدایی زیستی
خونجگر بودی تمامِ عمر از زهرِ جفا
مجتبایی، مجتبایی، مجتبایی زیستی
بیزمان در بارگاهِ قدس، با عشقِ حسین
پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی
آمدی از جانِ عالَم خود پرستاری کنی
دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی
بارها تیرِ سهشعبه با گلویت خون گریست
با علیاصغر در اوجی کبریایی زیستی
هر چه تشنه با حسینت سر بریدند از قفا
شُکر کردی دم به دم خونِ خدایی زیستی
غیرِ زیبایی ندیدی در بلابارانِ عشق
از اَلَستِ عاشقی قالوا بلییی زیستی
نذرِ شکرِ بیشکایت بر درِ تسلیمِ محض
سر نهادی البلاءُ للولایی زیستی
از نیستان دور ماندی داغِ غربت بر جگر
در هوای نالههای نینوایی زیستی
خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش به جان
همنَفَس با آیههای روشنایی زیستی
نورِ چشمِ آفرینش هم تو بودی از ازل
تا ابد بَدرُالدُّجا شمسُالضُّحایی زیستی
عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی
تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی
پر بزن، وقتِ پریدن آمد ای که سالها
در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی
#مبین_اردستانی
از مجموعه شعر #لحظههای_بیملاحظه
انتشارات #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
با محمّد زخم خوردی، با علی فرقت شکافت
مصطفایی زیستی و مرتضایی زیستی
دم به دم با پهلوی مادر شکستی در خودت
لحظهها را در تبِ داغِ جدایی زیستی
خونجگر بودی تمامِ عمر از زهرِ جفا
مجتبایی، مجتبایی، مجتبایی زیستی
بیزمان در بارگاهِ قدس، با عشقِ حسین
پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی
آمدی از جانِ عالَم خود پرستاری کنی
دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی
بارها تیرِ سهشعبه با گلویت خون گریست
با علیاصغر در اوجی کبریایی زیستی
هر چه تشنه با حسینت سر بریدند از قفا
شُکر کردی دم به دم خونِ خدایی زیستی
غیرِ زیبایی ندیدی در بلابارانِ عشق
از اَلَستِ عاشقی قالوا بلییی زیستی
نذرِ شکرِ بیشکایت بر درِ تسلیمِ محض
سر نهادی البلاءُ للولایی زیستی
از نیستان دور ماندی داغِ غربت بر جگر
در هوای نالههای نینوایی زیستی
خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش به جان
همنَفَس با آیههای روشنایی زیستی
نورِ چشمِ آفرینش هم تو بودی از ازل
تا ابد بَدرُالدُّجا شمسُالضُّحایی زیستی
عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی
تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی
پر بزن، وقتِ پریدن آمد ای که سالها
در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی
#مبین_اردستانی
از مجموعه شعر #لحظههای_بیملاحظه
انتشارات #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub