بررسی رمان «به سادگی معجزه» نوشتۀ #حمزه_ولی_پور
مصطفی مردانی درباره « #به_سادگی_معجزه » اثر حمزه ولی پور گفت: این کتاب روایت بهشت گمشده در امید است. به سادگی معجزه، روایت تحول شخصیت است. تحول شخصیتی که همین روزها متوجه شده که بیماری پیشرفته ای دارد و چیزی نمانده که دستش از دنیا کوتاه بشود. خوش گذرانی ها و ولنگاری هایش دارد تمام می شود و دنیای هستی دور و برش را می بیند. از پیرمردی که در خانه روبرویی است و فراموشی دارد، سرایداری که همسر مریضی دارد، مردی که در آخرین سال های زندگی اش در حال تنظیم وصیت نامه است و زن متهمی که برای فرزندان یتیمش ضجه می زند. در جزییات سرشار از نکات درخشان و در کلیت، کمی آشفته. روایت آشفتگی کلی منظم.
سید حسین موسوی نیا در مورد این اثر گفت: حمزه ولی پور از جمله نویسندگان جوان و پُر کاری است که در حوزه های مختلف از جمله شعر، داستان و فیلم نامه مشغول فعالیت است. به سادگی معجزه به دلایلی چند، از جمله اینکه اثر یک ماجرای محوری دارد و همین طور اینکه همه چیز از جمله شخصیت ها و ماجرا حول همین محور بسیط شده اند و نیز عدم برجسته بودن اندیشه های هستی شناسانه و فلسفی در ساختار اثر، در قالب یک داستان بلند دسته بندی می شود. ولی پور در این داستان شخصیتی را خلق نموده که در برخورد با انواع و اقسام مصیبت ها از جمله از دست دادن همسر و فرزند و مبتلا شدن به سرطان و از بین رفتن برادر در سانحهی هوایی ، قرار است سفری درونی را طی کند و باور داشتن و حتی نداشتنش به بعضی مسائل، به چالش کشیده شود. نویسنده در کنار شخصیت اصلی داستان، پسر بچه ای بیمار که مبتلا به اوتیسم است را می نشاند و گویی با این تقارن و دیالوگ های رد و بدل شده بین این دو کاراکتر از فکر کردن به درد ها و همین طور نگاهشان به بهشت، می خواهد اضطراب و ترس و درخودماندگی همیشگی و معروف بیمار اوتیسمی را به نوعی در رفتارها و باورهای شخصیت اصلی به تصویر بکشد و او را نیز درگیر نوعی در خودماندگی و گم گشتگی معرفی نماید. هر چند در قسمت های مختلفی از ماجرا، با وجود این انتخاب و هوشمندی این تقارن نویسنده دچار زیاده روی در بروز صفات پسرک اوتیسمی شده که حتی می شود در جایگاه تمثیل او را وجدان آگاه و فطرت شخصیت اصلی نیز دانست اما باز هم پرداختن به درخودماندگی و بی تفاوتی انسان نسبت به عاقبت و آینده خود، موضوعی است که نویسنده به عنوان دردی در جامعه مدرن، به درستی به آن پرداخته است. توجه بیشتر به فضاسازی و زنده بودن زمان و زبان می توانست باعث قوت این اثر شود.
مجید اسطیری، نویسنده مجموعه داستان "تِخران" گفت: به سادگی معجزه را باید داستان بلند دانست و نه رمان. چرا که این اثر به لحاظ حجم و پیچیدگی ماجرا در حیطهء تعریف شده برای رمان قرار نمیگیرد. اما این داستان بلند مدرن به خوبی از هم گسیختگی زندگی انسان امروز را بیان میکند. نویسنده به معناهای ضمنی برخی از حوادث و صحنه ها توجهات خوبی داشته از جمله این که سفر بهانه ای برای رخ دادن معجزه برای یک کودک مبتلا به اوتیسم میشود. اگرچه فکر میکنم تصویری که از اوتیسم در این کار مشاهده میکنیم خیلی واقعی از آب در نیامده و اگر کسی دربارهء این بیماری چیزی نداند با خواندن این اثر هم درک درستی از زندگی یک فرد مبتلا به اوتیسم یدا نمیکند.
نویسندهء دیگری که دربارهء این داستان صحبت کرد محمدقائم خانی بود. وی با اشاره به نزدیک نشدن نویسنده به راوی گفت: این نزدیک نشدن شاید به خاطر این باشد که نویسنده نمیخواهد به مسائل بزرگی که مطرح میکند خیلی نزدیک بشود و داستان را به ساحت اندیشه بکشاند.
نشر #شهرستان_ادب
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :
@ShahrestanAdabPub
مصطفی مردانی درباره « #به_سادگی_معجزه » اثر حمزه ولی پور گفت: این کتاب روایت بهشت گمشده در امید است. به سادگی معجزه، روایت تحول شخصیت است. تحول شخصیتی که همین روزها متوجه شده که بیماری پیشرفته ای دارد و چیزی نمانده که دستش از دنیا کوتاه بشود. خوش گذرانی ها و ولنگاری هایش دارد تمام می شود و دنیای هستی دور و برش را می بیند. از پیرمردی که در خانه روبرویی است و فراموشی دارد، سرایداری که همسر مریضی دارد، مردی که در آخرین سال های زندگی اش در حال تنظیم وصیت نامه است و زن متهمی که برای فرزندان یتیمش ضجه می زند. در جزییات سرشار از نکات درخشان و در کلیت، کمی آشفته. روایت آشفتگی کلی منظم.
سید حسین موسوی نیا در مورد این اثر گفت: حمزه ولی پور از جمله نویسندگان جوان و پُر کاری است که در حوزه های مختلف از جمله شعر، داستان و فیلم نامه مشغول فعالیت است. به سادگی معجزه به دلایلی چند، از جمله اینکه اثر یک ماجرای محوری دارد و همین طور اینکه همه چیز از جمله شخصیت ها و ماجرا حول همین محور بسیط شده اند و نیز عدم برجسته بودن اندیشه های هستی شناسانه و فلسفی در ساختار اثر، در قالب یک داستان بلند دسته بندی می شود. ولی پور در این داستان شخصیتی را خلق نموده که در برخورد با انواع و اقسام مصیبت ها از جمله از دست دادن همسر و فرزند و مبتلا شدن به سرطان و از بین رفتن برادر در سانحهی هوایی ، قرار است سفری درونی را طی کند و باور داشتن و حتی نداشتنش به بعضی مسائل، به چالش کشیده شود. نویسنده در کنار شخصیت اصلی داستان، پسر بچه ای بیمار که مبتلا به اوتیسم است را می نشاند و گویی با این تقارن و دیالوگ های رد و بدل شده بین این دو کاراکتر از فکر کردن به درد ها و همین طور نگاهشان به بهشت، می خواهد اضطراب و ترس و درخودماندگی همیشگی و معروف بیمار اوتیسمی را به نوعی در رفتارها و باورهای شخصیت اصلی به تصویر بکشد و او را نیز درگیر نوعی در خودماندگی و گم گشتگی معرفی نماید. هر چند در قسمت های مختلفی از ماجرا، با وجود این انتخاب و هوشمندی این تقارن نویسنده دچار زیاده روی در بروز صفات پسرک اوتیسمی شده که حتی می شود در جایگاه تمثیل او را وجدان آگاه و فطرت شخصیت اصلی نیز دانست اما باز هم پرداختن به درخودماندگی و بی تفاوتی انسان نسبت به عاقبت و آینده خود، موضوعی است که نویسنده به عنوان دردی در جامعه مدرن، به درستی به آن پرداخته است. توجه بیشتر به فضاسازی و زنده بودن زمان و زبان می توانست باعث قوت این اثر شود.
مجید اسطیری، نویسنده مجموعه داستان "تِخران" گفت: به سادگی معجزه را باید داستان بلند دانست و نه رمان. چرا که این اثر به لحاظ حجم و پیچیدگی ماجرا در حیطهء تعریف شده برای رمان قرار نمیگیرد. اما این داستان بلند مدرن به خوبی از هم گسیختگی زندگی انسان امروز را بیان میکند. نویسنده به معناهای ضمنی برخی از حوادث و صحنه ها توجهات خوبی داشته از جمله این که سفر بهانه ای برای رخ دادن معجزه برای یک کودک مبتلا به اوتیسم میشود. اگرچه فکر میکنم تصویری که از اوتیسم در این کار مشاهده میکنیم خیلی واقعی از آب در نیامده و اگر کسی دربارهء این بیماری چیزی نداند با خواندن این اثر هم درک درستی از زندگی یک فرد مبتلا به اوتیسم یدا نمیکند.
نویسندهء دیگری که دربارهء این داستان صحبت کرد محمدقائم خانی بود. وی با اشاره به نزدیک نشدن نویسنده به راوی گفت: این نزدیک نشدن شاید به خاطر این باشد که نویسنده نمیخواهد به مسائل بزرگی که مطرح میکند خیلی نزدیک بشود و داستان را به ساحت اندیشه بکشاند.
نشر #شهرستان_ادب
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :
@ShahrestanAdabPub
#پیشنهاد_کتاب
اگر دنبال رمانی میگردید که صحنه های بمباران شهرها در زمان دفاع مقدس، توسط عراق را به گونهای ملموس و تأثیر گذار به تصویر کشیده باشد و نیز اگر همذات پنداری با مادر پیری که بیقرار پسرمفقودش در جبهه هاست را دوست دارید، رمان #آواز_بلند نوشتۀ #علی_اصغر_عزتی پاک را بخوانید.
مفقود شدن هادی و کنکاش خانواده برای یافتنش زاینده ماجراهایی جذاب است که مخاطب را در حسی عمیق فرو میبرد.
عزتی در این اثر در کنار روایت از تجاوز دشمن، دفاع مردم از میهن و نیز تلخیهایی که متجاوز بر مردم تحمیل کرده، از قصه عشقِ پاک غافل نشده است. بومی بودن اثر در اقلیم همدان از ویژگیهای منحصر به فرد این روایت است. اقلیتهای دینی نیز در این رمان مورد اشاره قرار گرفته اند و این حکایت از شناخت کافی راوی نسبت به مکان روایت دارد. آواز بلند را نشر #شهرستان_ادب منتشر کرده و برای چهارمین بار تجدید چاپ شده است.
متن معرفی از کانال ادبی #کافه_کراسه
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :
@ShahrestanAdabPub
اگر دنبال رمانی میگردید که صحنه های بمباران شهرها در زمان دفاع مقدس، توسط عراق را به گونهای ملموس و تأثیر گذار به تصویر کشیده باشد و نیز اگر همذات پنداری با مادر پیری که بیقرار پسرمفقودش در جبهه هاست را دوست دارید، رمان #آواز_بلند نوشتۀ #علی_اصغر_عزتی پاک را بخوانید.
مفقود شدن هادی و کنکاش خانواده برای یافتنش زاینده ماجراهایی جذاب است که مخاطب را در حسی عمیق فرو میبرد.
عزتی در این اثر در کنار روایت از تجاوز دشمن، دفاع مردم از میهن و نیز تلخیهایی که متجاوز بر مردم تحمیل کرده، از قصه عشقِ پاک غافل نشده است. بومی بودن اثر در اقلیم همدان از ویژگیهای منحصر به فرد این روایت است. اقلیتهای دینی نیز در این رمان مورد اشاره قرار گرفته اند و این حکایت از شناخت کافی راوی نسبت به مکان روایت دارد. آواز بلند را نشر #شهرستان_ادب منتشر کرده و برای چهارمین بار تجدید چاپ شده است.
متن معرفی از کانال ادبی #کافه_کراسه
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :
@ShahrestanAdabPub
#تازه_های_نشر
🔻مجموعهداستانِ #ویلای_کاکایی_ها با انتخاب #محمدرضا_بایرامی منتشر شد
داستانهای برگزیدهشدهی ده نویسنده برای محیط زیست در فراخوان #باغ_ملی شهرستان ادب
▪️مجموعه داستان «ویلای کاکاییها» در واکنش به مشکلات و مخاطرات محیط زیستی در انتشارات #شهرستان_ادب منتشر شد. داستانهای این مجموعه را محمدرضا بایرامی داستاننویس مشهور و برگزیده جایزه جلال گزینش کرده است. فراخوان نگارش داستانهای محیط زیستی با عنوان «باغ ملی» در اسفند 1395 منتشر شد و «ویلای کاکاییها» محصول این فراخوان است.
در این مجموعه ده داستان کوتاه گردآوری شده است: «ویلای کاکاییها» نوشته مصطفی مردانی، «بار» نوشته علیالله سلیمی، «من درنای سیبری را خوردهام» نوشته فرناز شهیدثالث، «نفرین قنات حاج میرزا» نوشته مهدی کفاش، «مالکین اصلی» نوشته معصومه میرابوطالبی، «هوایی که در آن نفس میکشم» نوشته سیدمحمد قارونی، «ماه خواهر ندارد» نوشته مرتضی فرجی، «خشک و خالی» نوشته محمد سرابی، «نخلها ایستاده میمیرند» نوشته ناهید قادری و «اگر باران نبارد؟ اگر باران ببارد؟» نوشته صبا چزانی.
در بخشی از داستان «من درنای سیبری را خوردهام» میخوانیم: «دستهایم را که زیر برف سفید شده بود، از هم باز کردم. شدم یک دُرنای بزرگ. گفتم: "درنای سیبری رو خوردم." بابا خندید ولی اشکش هم راه افتاد. گفت: "فقط همین یکی مونده بود. چطور دلت اومد؟" جوابی نداشتم. دلم فروریخت...»
گفتنی است فراخوان باغ ملی با محوریت «بحرانهای زیستمحیطی» از جمله بیابانزدایی، رشد بیرویه کلانشهرها، و نابودی جنگلهای ساحلی چندی پیش از سوی موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب منتشر شد. بخش ویژه، با عنوان «حفظ محیط زیست در ایام نوروزی»، نیز برای داستانهایی بود که نوروز را بستر اصلی روایت خویش انتخاب کنند. پس از انتشار فراخوان در اواخر اسفند سال گذشته، مسابقه با استقبال نویسندگان سراسر کشور مواجه شد و در این میان، 128 داستان کوتاه به دبیرخانه مسابقه «باغ ملی» رسید. 36 داستان پس از داوری اولیه به مرحله نهایی راه پیدا کردند. استاد محمدرضا بایرامی، که به عنوان داور این مرحله در نظر گرفته شده بود، در پایان 10 داستان را به عنوان آثار نهایی برگزید که همگی در کتاب حاضر منتشر شدهاند.
همچنین این کتاب پنجمین مجموعه از مجموعهداستانهای گروهیِ «قصه زمانه» شهرستان ادب است. «عطر عربی»، «کجا بودی الیاس؟»، «میخواهد چشمانش باز باشند» و «پاییز آمریکایی» عنوان دیگر کتابهای این مجموعه با موضوع مسائل اجتماعی هستند.
#انتشارات_شهرستان_ادب
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :
@ShahrestanAdabPub
🔻مجموعهداستانِ #ویلای_کاکایی_ها با انتخاب #محمدرضا_بایرامی منتشر شد
داستانهای برگزیدهشدهی ده نویسنده برای محیط زیست در فراخوان #باغ_ملی شهرستان ادب
▪️مجموعه داستان «ویلای کاکاییها» در واکنش به مشکلات و مخاطرات محیط زیستی در انتشارات #شهرستان_ادب منتشر شد. داستانهای این مجموعه را محمدرضا بایرامی داستاننویس مشهور و برگزیده جایزه جلال گزینش کرده است. فراخوان نگارش داستانهای محیط زیستی با عنوان «باغ ملی» در اسفند 1395 منتشر شد و «ویلای کاکاییها» محصول این فراخوان است.
در این مجموعه ده داستان کوتاه گردآوری شده است: «ویلای کاکاییها» نوشته مصطفی مردانی، «بار» نوشته علیالله سلیمی، «من درنای سیبری را خوردهام» نوشته فرناز شهیدثالث، «نفرین قنات حاج میرزا» نوشته مهدی کفاش، «مالکین اصلی» نوشته معصومه میرابوطالبی، «هوایی که در آن نفس میکشم» نوشته سیدمحمد قارونی، «ماه خواهر ندارد» نوشته مرتضی فرجی، «خشک و خالی» نوشته محمد سرابی، «نخلها ایستاده میمیرند» نوشته ناهید قادری و «اگر باران نبارد؟ اگر باران ببارد؟» نوشته صبا چزانی.
در بخشی از داستان «من درنای سیبری را خوردهام» میخوانیم: «دستهایم را که زیر برف سفید شده بود، از هم باز کردم. شدم یک دُرنای بزرگ. گفتم: "درنای سیبری رو خوردم." بابا خندید ولی اشکش هم راه افتاد. گفت: "فقط همین یکی مونده بود. چطور دلت اومد؟" جوابی نداشتم. دلم فروریخت...»
گفتنی است فراخوان باغ ملی با محوریت «بحرانهای زیستمحیطی» از جمله بیابانزدایی، رشد بیرویه کلانشهرها، و نابودی جنگلهای ساحلی چندی پیش از سوی موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب منتشر شد. بخش ویژه، با عنوان «حفظ محیط زیست در ایام نوروزی»، نیز برای داستانهایی بود که نوروز را بستر اصلی روایت خویش انتخاب کنند. پس از انتشار فراخوان در اواخر اسفند سال گذشته، مسابقه با استقبال نویسندگان سراسر کشور مواجه شد و در این میان، 128 داستان کوتاه به دبیرخانه مسابقه «باغ ملی» رسید. 36 داستان پس از داوری اولیه به مرحله نهایی راه پیدا کردند. استاد محمدرضا بایرامی، که به عنوان داور این مرحله در نظر گرفته شده بود، در پایان 10 داستان را به عنوان آثار نهایی برگزید که همگی در کتاب حاضر منتشر شدهاند.
همچنین این کتاب پنجمین مجموعه از مجموعهداستانهای گروهیِ «قصه زمانه» شهرستان ادب است. «عطر عربی»، «کجا بودی الیاس؟»، «میخواهد چشمانش باز باشند» و «پاییز آمریکایی» عنوان دیگر کتابهای این مجموعه با موضوع مسائل اجتماعی هستند.
#انتشارات_شهرستان_ادب
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :
@ShahrestanAdabPub
حضور نشر #شهرستان_ادب در نمایشگاه #کتاب بوشهر
با بیش از صد و چهل عنوان کتب #شعر ، #داستان و #رمان
تا 28 آذر
نمایشگاه بین المللی #بوشهر-سالن z3- #انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
با بیش از صد و چهل عنوان کتب #شعر ، #داستان و #رمان
تا 28 آذر
نمایشگاه بین المللی #بوشهر-سالن z3- #انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
#کتاب بخوانیم
بهترین های ادبیات معاصر، #شعر و #داستان
به ما بپیوندید:
https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A
بهترین های ادبیات معاصر، #شعر و #داستان
به ما بپیوندید:
https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A
حضور #انتشارات_شهرستان_ادب در نمایشگاه کتاب کهگیلویه و بویراحمد
16 الی 21 بهمن ماه
یاسوج
با بیش از 140 عنوان کتاب #شعر و #داستان
@ShahrestanAdabPub
16 الی 21 بهمن ماه
یاسوج
با بیش از 140 عنوان کتاب #شعر و #داستان
@ShahrestanAdabPub
آیین رونمایی از کتاب #ویلای_کاکایی_ها
ده #داستان از برگزیدگان مسابقه داستان نویسی محیط زیستی باغ ملی
پنج شنبه 17 اسفند
ساعت 17/30
فرهنگسرای ارسباران
@ShahrestanAdabPub
ده #داستان از برگزیدگان مسابقه داستان نویسی محیط زیستی باغ ملی
پنج شنبه 17 اسفند
ساعت 17/30
فرهنگسرای ارسباران
@ShahrestanAdabPub
همسر شهید سرلشگر آزاده #حسین_لشگری :
«می دونید ۶۴۱۰ روز اسارت یعنی چی؟ کاش من و شما هم حداقل یک روز یا فقط یک ساعت اسیر بودیم. آن هم نه در عراق، بلکه در چهاردیواری شهرمون، خونه مون ... تا می فهمیدیم این که یه آدمی توی سن جوانی و حدود یک سال بعد از ازدواج با داشتن یه پسر ۴ ماهه میره از وطن و ناموس ما دفاع کنه و ۶۴۱۰ روز اسیر میشه، یعنی چی؟
۱۸ سال حسرت نوشیدن جرعه ای آب خنک و یک لقمه نان ... »
تقدیم به او ...
جایی برای حرف نمیماند
وقتی که بیقراری و دلتنگی
وقتی میان خانهی خود با جنگ
بیوقفه سالهاست که میجنگی
گاهی به شکل آه میآید غم
گاهی به شکل گریه، زیاد و کم
عمری درآمدهست به هر شکلی
عمری درآمدهست به هر رنگی
در پیکری که عشق تراشیده
جانی نمانده است مدارا کن
بر دوش میکشد غمِ هجران را
چون کوه را به دوش کشد سنگی
از روزِ رفتن تو هزاران سال
گویی گذشته است بر این تندیس
وقتی سپرده چشم به هر راهی
وقتی نشسته گوش به هر زنگی
وقتی تو نیستی به چه امّیدی
گیسوی من شکوفه برویاند
آن روسریِّ مخملِ قرمز هم
دیگر نمیزند به دلم چنگی
هر شب به فکرِ آمدنت تا روز
هر روز فکرِ آمدنت تا شب
این گونه در اسارتِ معشوقم
در اوجِ بیقراری و دلتنگی
#پونه_نیکوی
از کتاب #۶۴۱۰_روز_تنهایی
نشر #شهرستان_ادب
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :
@ShahrestanAdabPub
«می دونید ۶۴۱۰ روز اسارت یعنی چی؟ کاش من و شما هم حداقل یک روز یا فقط یک ساعت اسیر بودیم. آن هم نه در عراق، بلکه در چهاردیواری شهرمون، خونه مون ... تا می فهمیدیم این که یه آدمی توی سن جوانی و حدود یک سال بعد از ازدواج با داشتن یه پسر ۴ ماهه میره از وطن و ناموس ما دفاع کنه و ۶۴۱۰ روز اسیر میشه، یعنی چی؟
۱۸ سال حسرت نوشیدن جرعه ای آب خنک و یک لقمه نان ... »
تقدیم به او ...
جایی برای حرف نمیماند
وقتی که بیقراری و دلتنگی
وقتی میان خانهی خود با جنگ
بیوقفه سالهاست که میجنگی
گاهی به شکل آه میآید غم
گاهی به شکل گریه، زیاد و کم
عمری درآمدهست به هر شکلی
عمری درآمدهست به هر رنگی
در پیکری که عشق تراشیده
جانی نمانده است مدارا کن
بر دوش میکشد غمِ هجران را
چون کوه را به دوش کشد سنگی
از روزِ رفتن تو هزاران سال
گویی گذشته است بر این تندیس
وقتی سپرده چشم به هر راهی
وقتی نشسته گوش به هر زنگی
وقتی تو نیستی به چه امّیدی
گیسوی من شکوفه برویاند
آن روسریِّ مخملِ قرمز هم
دیگر نمیزند به دلم چنگی
هر شب به فکرِ آمدنت تا روز
هر روز فکرِ آمدنت تا شب
این گونه در اسارتِ معشوقم
در اوجِ بیقراری و دلتنگی
#پونه_نیکوی
از کتاب #۶۴۱۰_روز_تنهایی
نشر #شهرستان_ادب
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :
@ShahrestanAdabPub
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا که از منا بنویسم
به استخاره نشستم که ابتدای غزل را
ز ماندهها بسرایم؟ ز رفتهها بنویسم؟
نه عمر نوح نه برگ درختهای جهان هست
بگو که داغ دلم را کی و کجا بنویسم؟
مصیبت عطش و میهمانکشی و ستم را
سه مرثیهست که باید جدا جدا بنویسم
چگونه آمدنت را به جای سر در خانه
به خط اشک به سردی سنگها بنویسم
چگونگه قصهٔ مهمان کشی سنگدلان را
به پای قسمت و تقدیر یا قضا بنویسم
منا که برف نمیآید این سپیدی مرگ است
چسان زمرگ رفیقان با صفا بنویسم؟
خبر زتشنگی حاجیان رسید و دلم گفت:
خوش است یک دو خطی هم ز کربلا بنویسم
نمانده چاره به جز اینکه از برادر و خواهر
یکی به بند و یکی روی نیزهها بنویسم
نمانده چاره به جز گفتن از اسیر سه ساله
چه را ز نالهٔ زنجیر و زخم پا بنویسم
به روضه خوان محل گفتهام غروب بیا تا
تو از خرابه بخوانی... من از منا بنویسم....
#حامد_عسکری
از کتاب #منا_منهای_بسیاران
نشر #شهرستان_ادب
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :
@ShahrestanAdabPub
قلم به خون زدهام تا که از منا بنویسم
به استخاره نشستم که ابتدای غزل را
ز ماندهها بسرایم؟ ز رفتهها بنویسم؟
نه عمر نوح نه برگ درختهای جهان هست
بگو که داغ دلم را کی و کجا بنویسم؟
مصیبت عطش و میهمانکشی و ستم را
سه مرثیهست که باید جدا جدا بنویسم
چگونه آمدنت را به جای سر در خانه
به خط اشک به سردی سنگها بنویسم
چگونگه قصهٔ مهمان کشی سنگدلان را
به پای قسمت و تقدیر یا قضا بنویسم
منا که برف نمیآید این سپیدی مرگ است
چسان زمرگ رفیقان با صفا بنویسم؟
خبر زتشنگی حاجیان رسید و دلم گفت:
خوش است یک دو خطی هم ز کربلا بنویسم
نمانده چاره به جز اینکه از برادر و خواهر
یکی به بند و یکی روی نیزهها بنویسم
نمانده چاره به جز گفتن از اسیر سه ساله
چه را ز نالهٔ زنجیر و زخم پا بنویسم
به روضه خوان محل گفتهام غروب بیا تا
تو از خرابه بخوانی... من از منا بنویسم....
#حامد_عسکری
از کتاب #منا_منهای_بسیاران
نشر #شهرستان_ادب
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :
@ShahrestanAdabPub