🔻تیرباران
(داستانی چندکلمهای از #ارنست_همینگوی، با ترجمۀ #الهه_هدایتی)
▪️شش وزیر کابینه را ششونیم صبح، جلوی دیوار بیمارستان تیرباران کردند. در حیاط بیمارستان چالهها پر از آب شدهبودند.
کف حیاط پرشده بود از برگهای ریخته شده سبز. باران شلاقی میبارید. جلوی همه پنجرهها را با میخ کوبیده بودند. یکی از وزیرها حصبه داشت. دوسرباز او را پایین آوردند و زیر باران حملش کردند. سربازها تلاش میکردند جلوی دیوار او را سرپا نگهدارند، اما نشست توی چاله آب. پنج وزیر دیگر، ساکت ایستاده بودند جلوی دیوار.
آخرسر افسر به سربازها گفت که برای سرپا نگهداشتنش تلاش نکنند. اولین تیر را که شلیک کردند، وزیر ششم نشسته بود توی چاله آب و سرش را گذاشته بود روی زانوهاش.
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
(داستانی چندکلمهای از #ارنست_همینگوی، با ترجمۀ #الهه_هدایتی)
▪️شش وزیر کابینه را ششونیم صبح، جلوی دیوار بیمارستان تیرباران کردند. در حیاط بیمارستان چالهها پر از آب شدهبودند.
کف حیاط پرشده بود از برگهای ریخته شده سبز. باران شلاقی میبارید. جلوی همه پنجرهها را با میخ کوبیده بودند. یکی از وزیرها حصبه داشت. دوسرباز او را پایین آوردند و زیر باران حملش کردند. سربازها تلاش میکردند جلوی دیوار او را سرپا نگهدارند، اما نشست توی چاله آب. پنج وزیر دیگر، ساکت ایستاده بودند جلوی دیوار.
آخرسر افسر به سربازها گفت که برای سرپا نگهداشتنش تلاش نکنند. اولین تیر را که شلیک کردند، وزیر ششم نشسته بود توی چاله آب و سرش را گذاشته بود روی زانوهاش.
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
🔻همین
(شعری از کتاب #صبح_زود سرودۀ #سیدعلی_لواسانی)
▪️نرفته از یادم؛ آمد و نشست و گریست
دلش شکست خدایا! دلش شکست و گریست
همیشه مست که میشد، بلند میخندید
چه شد که مست شد و ناگهان نشست و گریست؟
چه رفت بر دلش آیا، چه بر سرش آمد
چه شد که خسته شد و باز چشم بست و گریست؟
چه چاره داشت؟ نمیدانم و نمیدانست
همین! گذاشت فقط دست روی دست و گریست
گریست؛ آینۀ هقهقِ کسی شده بود
اگر غلط نکنم عاشقِ کسی شده بود...
🔗 «صبح زود» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از کتاب #صبح_زود سرودۀ #سیدعلی_لواسانی)
▪️نرفته از یادم؛ آمد و نشست و گریست
دلش شکست خدایا! دلش شکست و گریست
همیشه مست که میشد، بلند میخندید
چه شد که مست شد و ناگهان نشست و گریست؟
چه رفت بر دلش آیا، چه بر سرش آمد
چه شد که خسته شد و باز چشم بست و گریست؟
چه چاره داشت؟ نمیدانم و نمیدانست
همین! گذاشت فقط دست روی دست و گریست
گریست؛ آینۀ هقهقِ کسی شده بود
اگر غلط نکنم عاشقِ کسی شده بود...
🔗 «صبح زود» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻دنیای قشنگ مجازی نو
(یادداشت #علیرضا_سمیعی بر رمان #دنیای_قشنگ_نو اثر #آلدوس_هاکسلی، به مناسبت زادروز این نویسندۀ شهیر انگلیسی)
▪️«آلدوس هاکسلی از آن انگلیسیهایی است که روحیۀ آلمانی دارد. میدانید که توجه به علم (حتی در هنر) و مخصوصاً توجه به دقت عملی از ویژگیهای هنرمندان انگلیسی است. مثلاً "کانل دویل" میتوانست با دقت "شرلوک هلمز" خوانندههایش را سر ذوق بیاورد. ما ایرانیها همیشه انگلیسیها را با یکجور ژست اضافی در آدابدانی میبینیم: کسانیکه سرمیز نهار چنگال و دستمالی به بزرگی یک پتوی مسافرتی همراه دارند. اما هاکسلی به این دقت عملی شک کرده است. از اینرو آن روح انتقادی و رمانتیک آلمانی در آثارش به چشم میخورد. او در معروفترین رمانش، یعنی "دنیای قشنگ نو" تصویری از لندنِ آینده به دست میدهد. مردمی که از دورۀ جنینی تحت کنترل کامل ماشینها به وجود میآیند و تحت برنامهای از پیش تعیین شده بزرگ میشود. شاید در اولین نگاه، این کار را ادامۀ همان بدبینی به علم بدانیم که در سفر سوم گالیور به قلم "جاناتان سوییفت" نوشته شده بود...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(یادداشت #علیرضا_سمیعی بر رمان #دنیای_قشنگ_نو اثر #آلدوس_هاکسلی، به مناسبت زادروز این نویسندۀ شهیر انگلیسی)
▪️«آلدوس هاکسلی از آن انگلیسیهایی است که روحیۀ آلمانی دارد. میدانید که توجه به علم (حتی در هنر) و مخصوصاً توجه به دقت عملی از ویژگیهای هنرمندان انگلیسی است. مثلاً "کانل دویل" میتوانست با دقت "شرلوک هلمز" خوانندههایش را سر ذوق بیاورد. ما ایرانیها همیشه انگلیسیها را با یکجور ژست اضافی در آدابدانی میبینیم: کسانیکه سرمیز نهار چنگال و دستمالی به بزرگی یک پتوی مسافرتی همراه دارند. اما هاکسلی به این دقت عملی شک کرده است. از اینرو آن روح انتقادی و رمانتیک آلمانی در آثارش به چشم میخورد. او در معروفترین رمانش، یعنی "دنیای قشنگ نو" تصویری از لندنِ آینده به دست میدهد. مردمی که از دورۀ جنینی تحت کنترل کامل ماشینها به وجود میآیند و تحت برنامهای از پیش تعیین شده بزرگ میشود. شاید در اولین نگاه، این کار را ادامۀ همان بدبینی به علم بدانیم که در سفر سوم گالیور به قلم "جاناتان سوییفت" نوشته شده بود...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 فیلم شعرخوانی #افسانه_غیاثوند در دومین شب شعر ضدآمریکایی #هرچه_فریاد، آبان ۱۳۹۷
🔗 #عشق_ناگهان_است و #باغ_وحش، دو دفتر شعر سرکار خانم غیاثوند را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
#ادبیات_ضدآمریکایی
☑️ @ShahrestanAdab
🔗 #عشق_ناگهان_است و #باغ_وحش، دو دفتر شعر سرکار خانم غیاثوند را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
#ادبیات_ضدآمریکایی
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻نامسلمان
(چند رباعی تازه از #میلاد_عرفانپور)
▪️کفریم، تو زنده کن به ایمان ما را
عیبیم، تو رحم کن بپوشان ما را
صبر تو کشاندهست به عصیان ما را
اینقدر مخواه نامسلمان ما را
▪️کی میشود از مهر تو، شرمنده نشد
یا بندهنوازی تو را بنده نشد؟
از خشم تو بندۀ گنهکار گریخت
اما به کسی جز تو پناهنده نشد
▪️آن محرم چشمههای تسنیم، کجاست
آن سینۀ خالی از غم و بیم، کجاست
گیریم که بگذرد خداوند از ما
ذوقی که بهشت را بفهمیم کجاست؟!
▪️اشک آوردم، آتش آه آوردم
هم نامه و هم روی سیاه آوردم
هرکس به تمنای تو چیزی آورد
من هیچ نداشتم، گناه آوردم
▪️با آنکه دمی نبوده خرسند از من
هرگز نبریدهاست پیوند از من
از این همه عیبپوشیاش حیرانم
انگار حیا کرد خداوند از من!
▪️از تن بگذر، تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
عریانی محشر است، در پیش رفیق!
احرام نبستی، کفنی بر تن کن
▪️ای نفس! تو را نمازِ خجلتباریست
هر رکعت تو، منت بیمقداریست
مغرور مشو، به داغ پیشانی خویش
در فاصلۀ دوسجده، استغفاریست
▪️در سینه، هزار عیب پنهان داریم
از کعبۀ دل، روی به شیطان داریم
هیچیم و غم فلان و بهمان داریم
موریم و گلایه از سلیمان داریم
🔗 آثار «میلاد عرفانپور» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
(چند رباعی تازه از #میلاد_عرفانپور)
▪️کفریم، تو زنده کن به ایمان ما را
عیبیم، تو رحم کن بپوشان ما را
صبر تو کشاندهست به عصیان ما را
اینقدر مخواه نامسلمان ما را
▪️کی میشود از مهر تو، شرمنده نشد
یا بندهنوازی تو را بنده نشد؟
از خشم تو بندۀ گنهکار گریخت
اما به کسی جز تو پناهنده نشد
▪️آن محرم چشمههای تسنیم، کجاست
آن سینۀ خالی از غم و بیم، کجاست
گیریم که بگذرد خداوند از ما
ذوقی که بهشت را بفهمیم کجاست؟!
▪️اشک آوردم، آتش آه آوردم
هم نامه و هم روی سیاه آوردم
هرکس به تمنای تو چیزی آورد
من هیچ نداشتم، گناه آوردم
▪️با آنکه دمی نبوده خرسند از من
هرگز نبریدهاست پیوند از من
از این همه عیبپوشیاش حیرانم
انگار حیا کرد خداوند از من!
▪️از تن بگذر، تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
عریانی محشر است، در پیش رفیق!
احرام نبستی، کفنی بر تن کن
▪️ای نفس! تو را نمازِ خجلتباریست
هر رکعت تو، منت بیمقداریست
مغرور مشو، به داغ پیشانی خویش
در فاصلۀ دوسجده، استغفاریست
▪️در سینه، هزار عیب پنهان داریم
از کعبۀ دل، روی به شیطان داریم
هیچیم و غم فلان و بهمان داریم
موریم و گلایه از سلیمان داریم
🔗 آثار «میلاد عرفانپور» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سرخنگار سبزوار | پیجویی ردپای ستیهندگی و ستیزندگی در آثار #محمود_دولت_آبادی
(به قلم دکتر #حامد_صلاحی در زادروز این نویسندۀ معاصر)
▪️«محمود دولتآبادی نویسندهای است "مردمی" و برخاسته از توده مردم و نگاشتههای نگارینش رویه و سویه اجتماعی دارند؛ اما آیا این آثار از طعم و لون سیاسی هم برخوردار و بهرهمندند؟
سرمان فرومیافتد وقتی برمیخوریم به یکی "از رمانهای رئالیستی- جامعهگرای سیاسی و تاریخی با گرایش گاهگاهِ سوسیالیستی" (تسلیمی، ۱۳۹۳: ۱۳۷) و تازه جز کلیدر مواجهیم با جای خالی سلوچ، آوسنه باباسبحان، با شبیرو، گاوارهبان، عقیلعقیل، ققنوس، لایههای بیابانی، هجرت سلیمان و ... . به قول زندهنام نادر ابراهیمی:
"محمود دولتآبادی در مجموعه آثارش نویسندهای است که با یکدندگی در اندیشه دردهای مردم است و فقر و استثمار و ستم زمینداران و مالکان و ستمدیدگان بیحدوحساب طبقات مستضعف." (ابراهیمی، ۱۳۶۹: ۶۹)...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(به قلم دکتر #حامد_صلاحی در زادروز این نویسندۀ معاصر)
▪️«محمود دولتآبادی نویسندهای است "مردمی" و برخاسته از توده مردم و نگاشتههای نگارینش رویه و سویه اجتماعی دارند؛ اما آیا این آثار از طعم و لون سیاسی هم برخوردار و بهرهمندند؟
سرمان فرومیافتد وقتی برمیخوریم به یکی "از رمانهای رئالیستی- جامعهگرای سیاسی و تاریخی با گرایش گاهگاهِ سوسیالیستی" (تسلیمی، ۱۳۹۳: ۱۳۷) و تازه جز کلیدر مواجهیم با جای خالی سلوچ، آوسنه باباسبحان، با شبیرو، گاوارهبان، عقیلعقیل، ققنوس، لایههای بیابانی، هجرت سلیمان و ... . به قول زندهنام نادر ابراهیمی:
"محمود دولتآبادی در مجموعه آثارش نویسندهای است که با یکدندگی در اندیشه دردهای مردم است و فقر و استثمار و ستم زمینداران و مالکان و ستمدیدگان بیحدوحساب طبقات مستضعف." (ابراهیمی، ۱۳۶۹: ۶۹)...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 فیلم شعرخوانی #مهدی_مظفری_ساوجی در جشن #سلام_ماه، اسفند ۱۳۹۵
🔗 #به_شکوفه_سیب اثر «مهدی مظفری ساوجی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔗 #به_شکوفه_سیب اثر «مهدی مظفری ساوجی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻طلسم
(شعری از #علی_سلیمیان)
▪️دل بریدم از تو اما دیگر این دل، دل نشد
آه از این عشق جز شرمندگی حاصل نشد
گریههایم رود شد دریا شد اقیانوس شد
شانهای امواج اشکم را ولی ساحل نشد
خواستم از نو بسازم این دل صدپاره را
تکهای کم بود از آن، پازلم کامل نشد
دیدمت با دشمنانم، خاک بر سر ریختم
چشمۀ رویایت اما در خیالم گل نشد
عکس تو دارد کماکان دلربایی میکند
چشمهای تو طلسمی داشت که باطل نشد
با خیالت زندگی کردم تمام عمر را
هرچه کردم بیخیال تو شود این دل، نشد
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از #علی_سلیمیان)
▪️دل بریدم از تو اما دیگر این دل، دل نشد
آه از این عشق جز شرمندگی حاصل نشد
گریههایم رود شد دریا شد اقیانوس شد
شانهای امواج اشکم را ولی ساحل نشد
خواستم از نو بسازم این دل صدپاره را
تکهای کم بود از آن، پازلم کامل نشد
دیدمت با دشمنانم، خاک بر سر ریختم
چشمۀ رویایت اما در خیالم گل نشد
عکس تو دارد کماکان دلربایی میکند
چشمهای تو طلسمی داشت که باطل نشد
با خیالت زندگی کردم تمام عمر را
هرچه کردم بیخیال تو شود این دل، نشد
☑️ @ShahrestanAdab
🔻موبیدیک و یک حماسۀ نهنگی
(بررسی تمدن آمریکایی ذیل رمان #موبی_دیک اثر #هرمان_ملویل، یادداشتی به قلم #علیرضا_سمیعی)
▪️«نهنگ عنبر از آن ماهيهاي خجالتي است كه بيشتر وقتش را صرف گم وگور كردن خود در اعماق دريا ميكند. ميگويند يك بار آمده روي آب و حضرت يونس را بلعيده و به اين ترتيب در كتاب مقدس ثبت شده است. هيچ موجود زندهاي روي زمين بزرگتر از او نيست. و اين چيزها آدمها را وسوسه ميكند بروند توي كوكش تا سر از كارش در آورند.
هرمان ملويل پانزده سال قبل از جنگ داخلي شمال و جنوب در آمريكا نشست پشت ميز تحرير و يك سال و نيم تايپ كرد تا موبيديك را اول در لندن و بعد در آمريكا چاپ كند. دوران شلوغي بود و هي جنگ و بحران اقتصادي از پي هم آمدند تا در سراسر قرن نوزدهم كسي براي اين رمان بلندبالا، تره هم خرد نكند. اما در قرن بيستم فاكنر و لارنس حسابي در شهرت كتاب دم دادند و آنقدر در اين جا و آنجا خوانده شد تا اينكه در فهرست بهترين رمانها درآمد. تازه آن وقت بود كه اهميت كتاب و اصلا دهههاي ۱۸۴۰ و ۱۸۵۰ معلوم شد...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(بررسی تمدن آمریکایی ذیل رمان #موبی_دیک اثر #هرمان_ملویل، یادداشتی به قلم #علیرضا_سمیعی)
▪️«نهنگ عنبر از آن ماهيهاي خجالتي است كه بيشتر وقتش را صرف گم وگور كردن خود در اعماق دريا ميكند. ميگويند يك بار آمده روي آب و حضرت يونس را بلعيده و به اين ترتيب در كتاب مقدس ثبت شده است. هيچ موجود زندهاي روي زمين بزرگتر از او نيست. و اين چيزها آدمها را وسوسه ميكند بروند توي كوكش تا سر از كارش در آورند.
هرمان ملويل پانزده سال قبل از جنگ داخلي شمال و جنوب در آمريكا نشست پشت ميز تحرير و يك سال و نيم تايپ كرد تا موبيديك را اول در لندن و بعد در آمريكا چاپ كند. دوران شلوغي بود و هي جنگ و بحران اقتصادي از پي هم آمدند تا در سراسر قرن نوزدهم كسي براي اين رمان بلندبالا، تره هم خرد نكند. اما در قرن بيستم فاكنر و لارنس حسابي در شهرت كتاب دم دادند و آنقدر در اين جا و آنجا خوانده شد تا اينكه در فهرست بهترين رمانها درآمد. تازه آن وقت بود كه اهميت كتاب و اصلا دهههاي ۱۸۴۰ و ۱۸۵۰ معلوم شد...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻لبنان
(شعری از کتاب #چاپ_بیروت سرودۀ #علی_داودی)
▪️هی میخواستم گریه کنم هی
آبها
اشک دریا را پوشانده بود
هی این دریا که بیمقدّمه آمده در سفرۀ دل من
با لختهلخته ماهی
هی...
لبنان را بهخاطر میسپرم
زنی در ایوان غروب
چشم بهراهِ فرزند اروپاییاش
و شویی که از جنگ بازنخواهد گشت
*
دریا مردی را که با خود میبرد دیگر نخواهد دید
🔗 این کتاب را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
#من_قلبی_سلام_لبیروت
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از کتاب #چاپ_بیروت سرودۀ #علی_داودی)
▪️هی میخواستم گریه کنم هی
آبها
اشک دریا را پوشانده بود
هی این دریا که بیمقدّمه آمده در سفرۀ دل من
با لختهلخته ماهی
هی...
لبنان را بهخاطر میسپرم
زنی در ایوان غروب
چشم بهراهِ فرزند اروپاییاش
و شویی که از جنگ بازنخواهد گشت
*
دریا مردی را که با خود میبرد دیگر نخواهد دید
🔗 این کتاب را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
#من_قلبی_سلام_لبیروت
☑️ @ShahrestanAdab
🔻امانات از دست رفته
(در حاشیۀ رمان #بی_کتابی اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان، به قلم #پروانه_حیدری)
▪️«"بیکتابی" اثری تاریخیست که به مسئله هنر، وجدان، امانتداری و از همه مهمتر "کتاب" میپردازد. اثری که با افسانهها و خرده روایات داستانی آمیخته شده و توانسته ساختن جهانی کهن را عهدهدار شود. به کاربردن اصطلاحات قدیمی، تصویرکردن پوششها، معماری خانهها و کاخها و تلفیق صحنههای خشن و رمزآلود در تقابل با روایت لطیف و دقیق از نقشها و نگارهها تضاد جالبی را در کل رمان ایجاد کرده است. نکته مهمی که میتوان به آن اشاره داشت، توجه نویسنده به حفظ کشش داستان و جذابیت ماجراست. گاه ممکن است داستانهایی از این دست که نثر کهن دارند، به دلیل سختخوان بودن از حوصله خواننده خارج شوند و کنار گذاشته شوند. اما "محمدرضا شرفی خبوشان" توانسته در همان صفحات ابتدایی داستان را از جایی شروع کند که مخاطب را گیر میاندازد و او را به خواندن ادامه ماجرا مشتاق میکند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 «بیکتابی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
(در حاشیۀ رمان #بی_کتابی اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان، به قلم #پروانه_حیدری)
▪️«"بیکتابی" اثری تاریخیست که به مسئله هنر، وجدان، امانتداری و از همه مهمتر "کتاب" میپردازد. اثری که با افسانهها و خرده روایات داستانی آمیخته شده و توانسته ساختن جهانی کهن را عهدهدار شود. به کاربردن اصطلاحات قدیمی، تصویرکردن پوششها، معماری خانهها و کاخها و تلفیق صحنههای خشن و رمزآلود در تقابل با روایت لطیف و دقیق از نقشها و نگارهها تضاد جالبی را در کل رمان ایجاد کرده است. نکته مهمی که میتوان به آن اشاره داشت، توجه نویسنده به حفظ کشش داستان و جذابیت ماجراست. گاه ممکن است داستانهایی از این دست که نثر کهن دارند، به دلیل سختخوان بودن از حوصله خواننده خارج شوند و کنار گذاشته شوند. اما "محمدرضا شرفی خبوشان" توانسته در همان صفحات ابتدایی داستان را از جایی شروع کند که مخاطب را گیر میاندازد و او را به خواندن ادامه ماجرا مشتاق میکند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 «بیکتابی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 نماهنگ #دست_ساقی
(به مناسبت #عید_غدیر)
▪️شاعر: #علی_محمد_مودب
▪️خواننده: #وهاب_ابراهیمی
▪️آهنگساز: #حسین_پارسافر
▪️تنظیم: #علی_مهربانی
▪️تولید معاونت هنری سازمان فرهنگیهنری شهرداری تهران
🔗 متن شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
#امام_علی
☑️ @ShahrestanAdab
(به مناسبت #عید_غدیر)
▪️شاعر: #علی_محمد_مودب
▪️خواننده: #وهاب_ابراهیمی
▪️آهنگساز: #حسین_پارسافر
▪️تنظیم: #علی_مهربانی
▪️تولید معاونت هنری سازمان فرهنگیهنری شهرداری تهران
🔗 متن شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
#امام_علی
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻جاذبه
(شعری از #محمدحسین_نعمتی)
▪️دو دقیقه
تنها دو دقیقه
کافی بود تا برادر بزرگترت باشم
از کودکی میخواستی بزرگ شوی
چندان که سیبی را
به درخت کنجکاو همسایه برگردانی
راه میافتادیم
در همهمۀ مدرسهای که از دیدن نیمههای سیب به اشتباه میافتاد
تاریخی که هیچکاری به تولدمان نداشت
زبانی که حرفمان را نمیفهمید
و حسابی که پاکمان میکرد
گفتند
و گفتند
و هیچ نگفتند
که این کدام جاذبه است که سیب را برمیگرداند
به شاخه...
بزرگتر که شدی
دیگر هیچکس ما را با هم اشتباه نگرفت
نه تیری که پیشانیت را شکافت
نه فرشتگانی که آمده بودند
برای بردنت
آنقدر پیدایت نکردند
تا سردرآوردی از خوابهای مادربزرگ
تکیه داده بر درختی سپیدار
خیره بر دور دست
لبخند بر لب
از جاذبهای که خود کشف کرده بودی
هنوز هم که هنوز است
این تویی که دردهای بیبی نرگس را میبویی
و تو را دعا میکند نابینای محله
وقتی نجاتش میدهم
از چشمهای دریدۀ خیابان.
ماندهام
میان قابهایی که جای تو را پر نمیکنند
بیخواب پدری که در کنار تو خوابش برده است
بیتاب مادری که تمام روز را به من خیره میشود
تا تمام شب خواب تو را ببیند
روی همه نامهها نام تو نوشته شده است
چندان که بر پیشانی کوچه
تا از بن بست درآید
و بر سر در مدرسه
تا دیگر به اشتباه نیفتد.
این روزها حس میکنم
بزرگتر از آن شدهای
که برادر بزرگترت باشم.
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از #محمدحسین_نعمتی)
▪️دو دقیقه
تنها دو دقیقه
کافی بود تا برادر بزرگترت باشم
از کودکی میخواستی بزرگ شوی
چندان که سیبی را
به درخت کنجکاو همسایه برگردانی
راه میافتادیم
در همهمۀ مدرسهای که از دیدن نیمههای سیب به اشتباه میافتاد
تاریخی که هیچکاری به تولدمان نداشت
زبانی که حرفمان را نمیفهمید
و حسابی که پاکمان میکرد
گفتند
و گفتند
و هیچ نگفتند
که این کدام جاذبه است که سیب را برمیگرداند
به شاخه...
بزرگتر که شدی
دیگر هیچکس ما را با هم اشتباه نگرفت
نه تیری که پیشانیت را شکافت
نه فرشتگانی که آمده بودند
برای بردنت
آنقدر پیدایت نکردند
تا سردرآوردی از خوابهای مادربزرگ
تکیه داده بر درختی سپیدار
خیره بر دور دست
لبخند بر لب
از جاذبهای که خود کشف کرده بودی
هنوز هم که هنوز است
این تویی که دردهای بیبی نرگس را میبویی
و تو را دعا میکند نابینای محله
وقتی نجاتش میدهم
از چشمهای دریدۀ خیابان.
ماندهام
میان قابهایی که جای تو را پر نمیکنند
بیخواب پدری که در کنار تو خوابش برده است
بیتاب مادری که تمام روز را به من خیره میشود
تا تمام شب خواب تو را ببیند
روی همه نامهها نام تو نوشته شده است
چندان که بر پیشانی کوچه
تا از بن بست درآید
و بر سر در مدرسه
تا دیگر به اشتباه نیفتد.
این روزها حس میکنم
بزرگتر از آن شدهای
که برادر بزرگترت باشم.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻برادران به هم میرسند
(یادداشتی بر رمان #روایت_دلخواه_پسری_شبیه_سمیر اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان، به قلم #مجید_رضایی)
▪️«جریان زندگی در یک قبرستان؛ ایدهی جذابی ست. چند روح که متعلق به دورههای زمانی و کشورهای مختلفند اما در یک قبرستان مدفون هستند. آنها پس از مرگشان پای نقل یکدیگر مینشینند و روایت خودشان را میگویند. همین چند جمله میتواند انگیزه خوبی برای انتخاب و دست گرفتن یک رمان باشد. "روایت دلخواه پسری شبیه سمیر" داستانش را از زبان ارواح آرمیده در یک قبرستان روایت میکند. قبرستان مشهور و آشنایی به نام "وادی السلام".
محوریت رمان پسری جوان است. پسری که نویسنده او را "شبیه سمیر" نامیده. پسری که در یکی از مقبرههای قبرستان وادی السلام در شهر نجف مخفی شده است. بخش عمده داستان از زبان او روایت میشود. پسر جوانی که اواخر جنگ ایران و عراق به جبهه میرود. رزمندهای که عکس امام خمینی را روی پیراهنش، درست همانجایی که قلبش میتپد دوخته است...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
(یادداشتی بر رمان #روایت_دلخواه_پسری_شبیه_سمیر اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان، به قلم #مجید_رضایی)
▪️«جریان زندگی در یک قبرستان؛ ایدهی جذابی ست. چند روح که متعلق به دورههای زمانی و کشورهای مختلفند اما در یک قبرستان مدفون هستند. آنها پس از مرگشان پای نقل یکدیگر مینشینند و روایت خودشان را میگویند. همین چند جمله میتواند انگیزه خوبی برای انتخاب و دست گرفتن یک رمان باشد. "روایت دلخواه پسری شبیه سمیر" داستانش را از زبان ارواح آرمیده در یک قبرستان روایت میکند. قبرستان مشهور و آشنایی به نام "وادی السلام".
محوریت رمان پسری جوان است. پسری که نویسنده او را "شبیه سمیر" نامیده. پسری که در یکی از مقبرههای قبرستان وادی السلام در شهر نجف مخفی شده است. بخش عمده داستان از زبان او روایت میشود. پسر جوانی که اواخر جنگ ایران و عراق به جبهه میرود. رزمندهای که عکس امام خمینی را روی پیراهنش، درست همانجایی که قلبش میتپد دوخته است...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تقدیر
(شعری از #زیبا_پالیزبان)
▪️خدا از روز اول آفرید اندوه هجران را
سپس بر قامت اندوه پوشانید انسان را
به قدر گندمی دیوانگی در خاک آدم بود
همان یک دانه رونق داد کسب و کار شیطان را
تمام زندگی آوردگاه شک و ایمان شد
به غارت برد از آن پس هر یکی یک تکه از جان را
پناه از زخمها بر دامنت آورده بودم، عشق!
دریغ از زخم کاری جسته بودم راه درمان را
شبیه گلۀ رم کرده آشوبیست در جانم
که در یک کاسه دیدم دستهای گرگ و چوپان را
به دریا زد دلش را قایقی اما نمیدانست
که دریا دور از چشمش خبر کردهست طوفان را
تو هم مانند من بازندۀ تقدیر خواهی شد
که پنهان کرده در مشتش ورقهای فراوان را
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از #زیبا_پالیزبان)
▪️خدا از روز اول آفرید اندوه هجران را
سپس بر قامت اندوه پوشانید انسان را
به قدر گندمی دیوانگی در خاک آدم بود
همان یک دانه رونق داد کسب و کار شیطان را
تمام زندگی آوردگاه شک و ایمان شد
به غارت برد از آن پس هر یکی یک تکه از جان را
پناه از زخمها بر دامنت آورده بودم، عشق!
دریغ از زخم کاری جسته بودم راه درمان را
شبیه گلۀ رم کرده آشوبیست در جانم
که در یک کاسه دیدم دستهای گرگ و چوپان را
به دریا زد دلش را قایقی اما نمیدانست
که دریا دور از چشمش خبر کردهست طوفان را
تو هم مانند من بازندۀ تقدیر خواهی شد
که پنهان کرده در مشتش ورقهای فراوان را
☑️ @ShahrestanAdab