شهرستان ادب
1.37K subscribers
4.51K photos
767 videos
15 files
2.1K links
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
ShahrestanAdab.com

ارتباط با مدیر کانال:
@ShahrestaneAdab

ایمیل شهرستان ادب:
[email protected]
Download Telegram
🔻کباب‌ماهی
(ستون داستان سایت شهرستان ادب را با داستان تازه‌ای از #امیرحسین_روح_نیا به‌روز می‌کنیم)

▪️«لطیف، یک‌کمچۀ دیگر ذغال به منقل کبابی ریخت. گرد سیاه به هوا برخواست و به هرسو پراکنده شد. با انبر، ذغال‌ها را روی هم انباشت. دست‌هایش را تکاند و دورش را فوت قایمی کرد تا گرد ذغال را از اطرافش براند. فاضل از نردۀ بالکن جدا شد و از مسیر ابرِ سیاهِ لطیف، کنار رفت و گفت: "... این انصاف نیست".
ـ چی انصافِ که این نیست؟!
ـ بالأخره یک‌جا باید قال قضیه رو بکنیم.
ـ به تو چه؟ ... قَیِّمِ مَردمی؟
ـ نمیشه دست رو دست گذاشت، نگاه کرد.
لطیف، شیشۀ نفت را از کنار ستون برداشت. شَستش را حائل در بطری کرد و نفت را به ذغال‌ها پاشید. صدای جِرق‌وجِرق از منقل برخواست. انگار که تگرگ به خشکه‌درختان باغ زده باشد...»

🔗 متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻قهرمانِ‌ قلعۀ جنی
(یادداشت #سمیه_آورند بر رمان نوجوان #هیچکس_جرئتش_را_ندارد در پرونده‌پرترۀ #حمیدرضا_شاه_آبادی)

▪️«رمان "هیچ‌کس جرئتش را ندارد" در روستای بهرام‌آباد اتفاق می‌افتد که هیچ‌یک از اهالی، زندگی تجملاتی ندارند. سر جادۀ روستا قلعه‌ای وجود دارد که از اموال خان آن روستا بوده و بعد از فوت او به قلعۀ تکیه معروف می‌شود. اما حالا سه‌سال است که به قلعۀ جنی مشهور شده و هیچ‌کس پا به آن‌جا نمی‌گذارد؛ زیرا یکی از اهالی که ساحره است، علائم وجود جن‌ها را دیده و مردم جرأت پاگذاشتن به قلعه را ندارند.
روزی یکی از اهالی پیر و سرشناس محل، حالش وخیم می‌شود و آرزو می‌کند که در روزهای پایان عمرش دستمال تعزیه‌خوانی‌اش را روی سینه‌اش بگذارند. حال آن‌که دستمال در قلعۀ جنی جا مانده است. حمید، فتاح، یونس و قادر که از نوجوانان ده بودند، تصمیم می‌گیرند که هرطورشده وارد قلعۀ جنی شوند و آن دستمال را بیاورند؛ این‌جاست که تازه اتفاق‌های رمان آغاز می‌شود...»

🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻پریشانی زبان و زمان، ذهن و زمانه
(یادداشت #محمدقائم_خانی بر رمان #خشم_و_هیاهو اثر معروف #ویلیام_فاکنر)

▪️«...نباید تصور کنیم که موضوع اصلی رمان فاکنر، پریشانی ذهن انسان‌هاست، که البته هست؛ ولی مهم‌تر از آن پریشانی زمانه است. اهمیت خشم و هیاهو در این‌باره نیست که نشان می‌دهد ذهن انسان پریشان شده، که پیش از او به این‌ سخن اشاره شده بود و امروز حرفی بسیار پیش پا افتاده است؛ اهمیت این اثر در این است که می‌گوید «پریشانی ذهن ما از پریشانی زمان است»، وقتی زمان پریشان باشد، پریشانی امری وجودی می‌شود که خود را در همه‌جا، ازجمله ذهن انسان‌ها نشان می‌دهد. بنابراین با راه‌حل‌های تکنیکی و دم‌دستی نمی‌توان آن را حل کرد، اما چرا فاکنر برای نمایش این مسأله، این همه خودش را به آب و آتش زده است؟...»

🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻البلاءُللولا
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #صحن_فیروزه سرودۀ #فاطمه_نانی_زاد به‌روز می‌کنیم. گفتنی‌ست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)

▪️تو همانی؛ آن‌که من از هر نظر می‌خواهمش
بی‌بروبرگرد و اما و اگر می‌خواهمش

بارها از آینه پرسیده‌ام این راز را
من چرا این‌گونه هستم؛ این‌قَدَر می‌خواهمش؟!

دور اگر افتادم از او چشم دنیا شور بود
چشمتان روشن که با چشمان تر می‌خواهمش

هر چه می‌خواند برایم البلاءُللولا
بیش‌تر از بیش‌تر از بیش‌تر می‌خواهمش

هرچه از عشقش بگویم، گفتنی دارم هنوز
جمله‌ای گویا و موجز، مختصر؛ می‌خواهمش

☑️ @ShahrestanAdab
🔻خاطره‌انگیزترین ترانه‌های کودک دهه ۶۰ و ۷۰ | بخش اول
(یادداشتی از #سیده_نرگس_میرفیضی در پروندۀ تخصصی #ترانه_خوانی)

▪️«اگر دنیای کودکی هرکدام از ما را زیر و رو کنند، به احتمال زیاد به زمزمۀ آوازها و ترانه‌هایی خواهند رسید که در تلفیق با بسیاری از خاطره‌های آن دوران در حافظۀ ما ثبت و ضبط شده‌اند. از این‌رو نقش پررنگ ترانه‌ها در شکل‌دهی به شخصیت کودکان انکارناپذیر است. به‌همین‌سبب معمولاً اولین گزینه‌ای که برای انتقال مفاهیم به کودکان، مورد استقبال همۀ اقشار فرهنگی و اجتماعی قرار می‌گیرد، ابزار شعر و ترانه است. از‌ آن‌جایی‌که هرترانه‌ای یک‌وجه نوشتاری و یک‌وجه موسیقیایی و اجرایی دارد، پرواضح است که ترانه‌های کودکانه نیز برای رسیدن به گوش مخاطب خود به یک‌تریبون پرطرفدار نیاز دارند. بعد از پیروزی انقلاب و در دهۀ شصت و هفتاد شمسی، برنامه‌سازی‌های متعدد برای کودکان اوج گرفت و اقبال عمومی به سمتی هدایت شد که ساخت فیلم‌ها و سریال‌های موزیکال برای کودکان به اوج شکوفایی خود برسد‌...»

🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻تهی‌دستان
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از #محمدتقی_عزیزیان به‌روز می‌کنیم)

▪️با تهی‌دستان که باشم حال و روزم عالی است
سهمش از باران فراوان، هر که دستش خالی است

آن بهشتی را که وعده می‌دهی بی‌رنج نیست
چشم‌های سرخ مادر، خون‌بهای قالی است

گاهی آدم حاصل رنج کسی را می‌خورد
شانه‌های باد، زیر گیسوان شالی است

دل بریدن از جهان با پختگی گل می‌کند
سختی دل کندن از شاخه نشان کالی است

گریه‌ام می گیرد و دست تو در دست کسی است
سهمش از باران فراوان، هر که دستش خالی است

☑️ @ShahrestanAdab
🔻در حاشیۀ جنگ | نگاهی به مجموعه‌داستان #زیرخاکی نوشتۀ مجید قیصری به قلم #لیلا_بهرامی
(پرونده‌پرترۀ #مجید_قیصری)

▪️«...نثر داستان بسیار روان و ساده روایت می‌شود. زبان و لحن به‌درستی در این مجموعه به‌کار گرفته شده است. داستان‌ها اغلب شخصیت‌محور هستند. گفتگوها در داستان، ساده و صمیمی است. مشخصۀ بارز گفتگوها کوتاه‌بودن آن‌هاست. بخش جذاب داستان، اتفاق‌های آن است که تعلیق خوبی را ایجاد می‌کند تا مخاطب با علاقمندی، روایت را دنبال کند.

نویسنده با نوشتن این مجموعه‌داستان، ما را با شخصیت‌هایی آشنا می‌کند که در حاشیۀ جنگ هستند. حادثه‌ها در داستان‌های این مجموعه، برخی باورپذیرهستند و برخی هم باورپذیر نیستند. مانند زیرخاکی؛ هنگام درآوردن زیرخاکی برای لحظه‌ای پنداشتم با برداشتن حصیر، چیز کوچکی را از باغچه درآوردند؛ چون توصیفی که از باغچه شده، آن‌قدر باغچه را بزرگ نشان نداده که باورم شود قبری که سهراب در آن لحظه کنده با آن وقت کم، آن‌قدر بزرگ باشد که چیزی با ارتفاع یک و شصت در آن، جا شده باشد...»

🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻ترس
(ستون داستان سایت شهرستان ادب را با داستان کوتاه «ترس» از نویسندۀ مطرح معاصر، #احمد_محمود، به‌روز می‌کنیم)

▪️«...آب باران رو آسفالت راه افتاده بود. باد هو می‌کشید و آب را رو آسفالت می‌رقصاند. قطره‌های درشت باران، رو شیشه جلوی وانت، لرزان به بالا کشیده می‌شد. یحیی رو فرمان قوز کرده بود و پدال گاز را تا تخته فشرده بود.
خالد کبریت کشید که سیگاری بگیراند. دستش می‌لرزید. کبریت خاموش شد. باز کبریت کشید. باد تو می‌زد، سرش را پایین گرفت. سیگار روشن شد.
دودش رابلعید و پرصدا بیرون داد. وانت تا بالای شیشه عقب، پر بود از کاغذ سیگار، سیگار خارجی و جوهر. خالد رو تشک اتومبیل سُر خورد و خودش را پایین کشید و چشم‌ها را روی هم گذاشت. صدای یک‌نواخت لاستیک‌ها تو گوشش بود.
از صدای سومین‌گلوله، خالد پرید و خودش را بالا کشید. دوج هشت سیلندر تو آیینه پیدا بود. به‌نظر می‌رسید که سینه‌اش از زمین کنده شده است.
پوزه پهن دوج به پوزه کوسه‌ای می‌ماند که خشمگین به شکار، حمله آورده باشد...»

🔗 متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻اعمال محدویت در صفحه #اینستاگرام شهرستان ادب

▪️طی چند روز گذشته، صفحۀ اینستاگرام شهرستان ادب با اعمال محدودیت‌هایی از سوی این نرم‌افزار مواجه شده است. در ابتدا مطلب «از کران تا بیکران» که سروده‌ای از علی داودی تقدیم به «سردار قاسم سلیمانی» بود حذف شد و بعد از آن میزان بازدیدهای صفحۀ شهرستان ادب به صورت چشم‌گیری کاهش یافت. براساس این سیاست اینستاگرام، مطالب صفحۀ شهرستان ادب برای بسیاری از شما مخاطبان گرامی این صفحه نمایش داده نمی‌شود.
ازاین‌رو پس از این، مطالب ما پس از آن‌که در صفحۀ اصلی اینستاگرام شهرستان ادب به‌روز می‌شود، جهت اطلاع شما مخاطبان عزیز به صورت استوری نیز نمایش داده خواهد شد.
از این که صفحۀ شهرستان ادب را دنبال می‌کنید و مطالب آن را با دوستان خود به اشتراک می‌گذارید، متشکریم.

🔗 صفحۀ موسسه‌ فرهنگی‌هنری شهرستان ادب در اینستاگرام

☑️ @ShahrestanAdab
🔻 آوارگی نگهبان
(یادداشت #محمدقائم_خانی بر مجموعه‌داستان #جشن_همگانی در پرونده‌پرترۀ #مجید_قیصری)

▪️«...شاهکار مجید قیصری در داستان "هرشب یکی از این گله کم می‌شود" در کدام فراز است؟ احتمال زیاد دارد که شما پس از خواندن داستان "هرشب یکی از این گله کم می‌شود" از مجموعۀ "جشن همگانی"، دست بگذارید روی عبارات صفحه ۱۰۴:

"عده‌ای معتقدند گرگ با شامۀ تیزی که دارد، آمدن عزرائیل را حس می‌کند؛ ولی عده‌ای دیگر می‌گویند قدرت بینایی گرگ این توان را به او داده که آمدن عزرائیل را ببیند و شروع به سر و صدا کند. سگ، نگهبان زندگان است و گرگ، نگهبان مردگان."

حقیقتاً جملات حیرت‌انگیزی است. چه حجاب‌ها که ندریده این عبارات. نگاه علم‌زدۀ مادی ما را کنار گذاشته، دارد از ارتباط گرگ با عزرائیل صحبت می‌کند...»

🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻استاد #حسین_آهی، شاعر و پژوهشگر معاصر درگذشت

▪️باخبر شدیم استاد حسین آهی، شاعر و پژوهشگر بزرگ معاصر، روز گذشته دار فانی را وداع گفتند.

استاد آهی، فرزند علی آهی (شاعر و پیرغلام اهل بیت) بود که درسال ۹۴ چشم از جهان فروبست. حسین آهی، مسلط به زبان‌های عربی، پهلوی و آلمانی بود و در زمینۀ ادبیات دارای اشعار، تألیفات، مقالات و تصحیحات بسیار مهمی بود. استاد آهی به سبب فعالیت‌های رسانه‌ای ادبی خود چهره‌ای آشنا و شناخته‌شده برای دوست‌داران ادبیات بود؛ ایشان طی سال‌ها همکاری با رادیو و تلویزیون فعالیت‌های تأثیرگذاری داشتند که برنامه‌های «کاروان شعر و موسیقی» و «تماشاگه راز» از آن جمله بود.

مؤسسۀ شهرستان ادب و همۀ هنرمندان همراه با این مجموعه، این ضایعۀ دردناک را به فرزند استاد آهی، حافظ آهی (نویسنده و محقق) و همچنین عروس محترم ایشان، سرکار خانم فرناز شهیدثالث (نویسنده و عضو دورۀ مدرسه‌رمان شهرستان ادب) و جامعۀ ادبی کشور تسلیت عرض می‌کند و برای آن مرحوم، رحمت الهی و برای بازماندگان، صبر جزیل از خداوند خواستار است.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻عرض تسلیت خدمت آقای #محمدحسین_نجفی

▪️باخبر شدیم جناب آقای محمدحسین نجفی در سوگ از دست دادن مادر خانم گرامی خود نشسته‌اند. مؤسسۀ شهرستان ادب و همکاران ایشان در دفتر رسانه، این مصیبت را به آقای نجفی صمیمانه تسلیت می‌گویند. امید که این عزیز درگذشته، مورد رحمت و مغفرت خداوند متعال قرار گیرد.

گفتنی‌ست محمدحسین نجفی، شاعر و از همکاران دفتر شعر مؤسسۀ شهرستان ادب است که کتاب #بهارخواب از ایشان به چاپ رسیده است.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻تسلیت خدمت جناب آقای #موسی_عصمتی

▪️بانهایت تأسف و تأثر باخبر شدیم پدر گرامی آقای موسی عصمتی، شاعر بزرگوار، دار فانی را وداع گفته است. گفتنی‌ست موسی عصمتی از شاعران موفق هم‌روزگارمان است که مجموعه‌شعر #بی_چشمداشت از ایشان توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.

مؤسسه شهرستان ادب و هنرمندان همراه با این مجموعه، این ضایعۀ دردناک را به آقای موسی عصمتی و خانوادۀ محترم ایشان تسلیت عرض نموده و برای آن مرحوم از خدای متعال رحمت و مغفرت طلب می‌کند.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻وصف تو
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #نماندن سرودۀ #سجاد_حقیقت_شناس به‌روز می‌کنیم. گفتنی‌ست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)

▪️دل کندن از تو در توان من نیست
می‌خندی و من هیچ دلم روشن نیست
از لحن خداحافظی‌ات معلوم است
در این رفتن امید برگشتن نیست

▪️و من سربه‌هوا شدم، سرم را بشکن
بی‌دغدغه پای سفرم را بشکن
یا از قفس رهایی آزادم کن
یا لطف کن و بال‌وپرم را بشکن

▪️مخلوقی چون تو آفریدن دارد
وصف تو ز خالقت شنیدن دارد
دل را تابِ تحمل روی تو نیست
زیبایی‌ات ای ماه! ندیدن دارد

☑️ @ShahrestanAdab
🔻 انجیل پنجم
(بررسی تطبیقی #شازده_کوچولو و #انجیل به قلم #علی‌_جوان_نژاد در سالگرد درگذشت #آنتوان_دوسنت_اگزوپری)

▪️ «... به عبارتی پاسخ اگزوپری برای رهایی بشر، همان دعوت مسیح است: محبت. اگزوپری دوستی و محبت را چیزی گران‌بها و کم‌یاب معرفی می‌کند که مدت‌هاست به فراموشی سپرده شده و همین فراموشی باعث و بانی کوری و سرگردانی بشر است. پس شازده‌کوچولو مانند آموزگاری سعی در آموزش دیگربارۀ محبت دارد. کلمه‌ای که از شدت تکرار، از معنا تهی شده. پس باید آشنایی‌زدایی اتفاق بیفتد، در قالب «اهلی شدن» ریخته شود و با دیدگاهی کودکانه برای دیگر بار کشف شود و این خود نوعی دوباره زاده‌شدن است، آنچنان که مسیح گفت:
به‌راستی، به راستی ترا می‌گویم، تا کسی از نو زاده نشود، ملکوت خدای را نتواند دید. (یوحنا:3/3) »

🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab
🔻شه‌کربلا
(استاد #حسین_آهی، شاعر و پژوهشگر بزرگ،‌ روز گذشته از میان ما رفت. در اندوه این درگذشت، به بازخوانی غزلی عاشورایی می‌پردازیم از استاد آهی)

▪️می‌خواست کفر، افکند از جوش، کعبه را
تا اهل دین، کنند فراموش، کعبه را

بگرفت جا به دامن کرب‌وبلا حسین
با درد و غم نمود هم‌آغوش، کعبه را

شد زنده دین حق ز قیامش اگرچه، کرد
اندر عزای خویش سیه‌پوش، کعبه را

خون خدا به کرب‌وبلا موج می‌زند
بینم ولیک، ساکت و خاموش، کعبه را

بوی خوشی که می‌وزد از تربت حسین
گویی که برده تا ابد از هوش، کعبه را

بنگر مقام و رتبه، که در پیش کربلا
شد حلقۀ ارادت، در گوش، کعبه را

از بس که اشک ریخته، در ماتم حسین
چون زمزم است، چشمۀ پرجوش، کعبه را

یا نیست جز خیال شه کربلا به سر
یا خاطرم نموده فراموش، کعبه را

☑️ @ShahrestanAdab
🔻بازخوانی خاطراتی از #هوشنگ_ابتهاج دربارۀ تصنیف و تصنیف‌سرایی
(به انتخاب #حسین_سامانی در پروندۀ تخصصی #ترانه_خوانی)

▪️«...اولین کاری که می‌کنم اینه که آهنگ رو حفظ می‌کنم؛ طوری که دیگه می‌تونم از اول تا آخرشو بخونم. در نتیجه افاعیلشو می‌نویسم. برام فرق نمی‌کنه که فَعَل بنویسم یا فع یا مفاعیلن. بستگی داره که اون کلمه چه جایی رو می‌گیره؛ یعنی فرضاً اگه مفاعیلن می‌نویسم حتماً باید اون کلمه مفاعیلن باشه که کلمه تجزیه نشه. پایه‌ها رو بر این اساس می‌نویسم؛ مثلاً می‌نویسم:
فعل فعل مفاعیلن فعل فاعلاتن
یعنی دیگه برام معلومه که برای مثلاً فَعَل چی باید بذارم. از یه طرف هم وقتی آهنگ رو حفظ می‌کنم می‌فهمم که آیا تو این آهنگ قرینه هست یا نه. خود این خیلی مهمه و موقع کلام گذاشتن، من به این قرینه‌های آهنگ خیلی توجه دارم. صدبار، هزاربار آهنگو می‌خونم و کلام رو هم موقع خوندن آهنگ می‌سازم. آهنگ منو با خوش می‌بره و براساس آهنگ کلمات رو می‌سازم‌...»

🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.

☑️ @ShahrestanAdab