Forwarded from محمدحسين موسوى تبار
🔸«از پرندههای مهاجر بپرس»
(داستان کوتاهی از #سیمین_دانشور به مناسبت زادروزش)
🔹«خواب میدیدم که مادرم دارد خواب مرا میبیند و خودم هم در خوابش حضور دارم و نقش رویدادها را در خواب او خودم ایفا میکنم. راست است که به هیچ منطقی جور نمیآید امّا مگر همه چیز در زندگی را باید به ترازوی منطق سنجید؟ مادرم دستی را که قیچی دستش بود و به سر من نزدیک میشد، میدید. موهای چیدهشده روی زمین ریخته بود. پروندهام زیر بغلم بود.
از پلّهها که بالا میرفتم، خانم ناظم تشر زد: «با تو هستم. روسریات را بکش جلو.» گفتم: «خانم! در دبیرستان ما که مردی وجود ندارد. حتّی فرّاش زن است. پردۀ کلفتی هم جلوی در آویزان است. در هم که بسته.» خانم ناظم داد زد: «دخترۀ لجّارۀ بیهمهکس! هر چه میگویم بکن.» جواب دادم: «بیهمهکس نیستم. مادر دارم. برادر نازنینی دارم که از جبهه برگشته و طپانچهاش تو طاقچه است. تهدید کرد. بلایی سرت بیاورم که...»
💠متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(داستان کوتاهی از #سیمین_دانشور به مناسبت زادروزش)
🔹«خواب میدیدم که مادرم دارد خواب مرا میبیند و خودم هم در خوابش حضور دارم و نقش رویدادها را در خواب او خودم ایفا میکنم. راست است که به هیچ منطقی جور نمیآید امّا مگر همه چیز در زندگی را باید به ترازوی منطق سنجید؟ مادرم دستی را که قیچی دستش بود و به سر من نزدیک میشد، میدید. موهای چیدهشده روی زمین ریخته بود. پروندهام زیر بغلم بود.
از پلّهها که بالا میرفتم، خانم ناظم تشر زد: «با تو هستم. روسریات را بکش جلو.» گفتم: «خانم! در دبیرستان ما که مردی وجود ندارد. حتّی فرّاش زن است. پردۀ کلفتی هم جلوی در آویزان است. در هم که بسته.» خانم ناظم داد زد: «دخترۀ لجّارۀ بیهمهکس! هر چه میگویم بکن.» جواب دادم: «بیهمهکس نیستم. مادر دارم. برادر نازنینی دارم که از جبهه برگشته و طپانچهاش تو طاقچه است. تهدید کرد. بلایی سرت بیاورم که...»
💠متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸فراخوان دهمین دوره آموزشی شعر جوان کشور، #آفتابگردان_ها منتشر شد
💠 برای اطلاع از شرایط شرکت در این فراخوان به سایت شهرستان ادب مراجعه کنید.
☑️ @ShahrestanAdab
💠 برای اطلاع از شرایط شرکت در این فراخوان به سایت شهرستان ادب مراجعه کنید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸«نگین سلیمان»
(شعری تازه از #غلامعلی_حداد_عادل به مناسبت روز #قدس)
🔹«ای قدس! ای نگین سلیمان گمشده!
روزی ز دست اهرمن آزاد میشوی
آری، به دست مردم آزادۀ جهان
از بند غم رهیده و آباد میشوی
مردان مرد، عاقبت از راه میرسند
ناگاه غرق آهن و پولاد میشوی
امروز اگر ز چشم تو خون میچکد ز غم
فردا به یمن همّت ما شاد میشوی
ای قدس! ای کبوتر محبوس در قفس!
روزی رها ز حیلۀ صیّاد میشوی
ای قبلۀ شریفِ نخستینِ مسلمین!
بیشک رها ز سلطۀ بیداد میشوی
هرگز گمان مبر که تو از یاد رفتهای
هر صبح و شام در دل ما یاد میشوی
فریاد انتقام تو خاموش کی شود؟
تا «روز قدس» هست، تو فریاد میشوی»
💠#قدس
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری تازه از #غلامعلی_حداد_عادل به مناسبت روز #قدس)
🔹«ای قدس! ای نگین سلیمان گمشده!
روزی ز دست اهرمن آزاد میشوی
آری، به دست مردم آزادۀ جهان
از بند غم رهیده و آباد میشوی
مردان مرد، عاقبت از راه میرسند
ناگاه غرق آهن و پولاد میشوی
امروز اگر ز چشم تو خون میچکد ز غم
فردا به یمن همّت ما شاد میشوی
ای قدس! ای کبوتر محبوس در قفس!
روزی رها ز حیلۀ صیّاد میشوی
ای قبلۀ شریفِ نخستینِ مسلمین!
بیشک رها ز سلطۀ بیداد میشوی
هرگز گمان مبر که تو از یاد رفتهای
هر صبح و شام در دل ما یاد میشوی
فریاد انتقام تو خاموش کی شود؟
تا «روز قدس» هست، تو فریاد میشوی»
💠#قدس
☑️ @ShahrestanAdab
🔸«پرواز شبتابان »
(دو شعر تازه از #محمدجواد_محبت به مناسبت زادروز شاعر)
🔹«در آرزوی خواب، خوابی خوش
با پلکهای بسته بیداری
از قصرشیرین، از جوانیها
در زیر باران یاد میآری
یادت میآید نیمهشب تا صبح
آن کوچهباغ، آن شب، چه حالی داشت
آن کوچهباغ، آن سبزهها، آنجا
در ذهنت از خوبی سؤالی داشت
تنپوش خیست زیر آن باران
گویی تداعی شد برای تو
میخواستی آهسته بنشیند
در گوش هر برگی صدای تو
مقصد کجا؟ ذهن تو در پرواز
گویی دلی چشمانتظارت بود
از هر طرف پرواز شبتابان
تعقيبشان با چشم، کارت بود
امروز از آن شبها به جز حسرت
یک در به روی خاطرت وا نیست
اینجا، تو هستی زیر این باران
اینجا که هستی، آه، آنجا نیست
۲
مپرس از من و از شوق بیقراری من
که رنگ و بوی تو دارد امیدواری من
در انزوای فروریختن مشو راضی
که جان و دل نسپاری به دلسپاری من
زمانه را شب ناراستی فکند از پای
بگیر دست مرا روح بردباری من
هراس و یأس شتابان اگرچه در راهند
بیا به تهنیت صبح کامکاری من
شکست مثل شباهنگ لحظههای امید
سکوت بیخبران را سرود جاری من
بگو چه میکنی؟ ای حسرت جوانبختی!
در ابتدای خزان با دل بهاری من؟»
☑️ @ShahrestanAdab
(دو شعر تازه از #محمدجواد_محبت به مناسبت زادروز شاعر)
🔹«در آرزوی خواب، خوابی خوش
با پلکهای بسته بیداری
از قصرشیرین، از جوانیها
در زیر باران یاد میآری
یادت میآید نیمهشب تا صبح
آن کوچهباغ، آن شب، چه حالی داشت
آن کوچهباغ، آن سبزهها، آنجا
در ذهنت از خوبی سؤالی داشت
تنپوش خیست زیر آن باران
گویی تداعی شد برای تو
میخواستی آهسته بنشیند
در گوش هر برگی صدای تو
مقصد کجا؟ ذهن تو در پرواز
گویی دلی چشمانتظارت بود
از هر طرف پرواز شبتابان
تعقيبشان با چشم، کارت بود
امروز از آن شبها به جز حسرت
یک در به روی خاطرت وا نیست
اینجا، تو هستی زیر این باران
اینجا که هستی، آه، آنجا نیست
۲
مپرس از من و از شوق بیقراری من
که رنگ و بوی تو دارد امیدواری من
در انزوای فروریختن مشو راضی
که جان و دل نسپاری به دلسپاری من
زمانه را شب ناراستی فکند از پای
بگیر دست مرا روح بردباری من
هراس و یأس شتابان اگرچه در راهند
بیا به تهنیت صبح کامکاری من
شکست مثل شباهنگ لحظههای امید
سکوت بیخبران را سرود جاری من
بگو چه میکنی؟ ای حسرت جوانبختی!
در ابتدای خزان با دل بهاری من؟»
☑️ @ShahrestanAdab
🔸"خشم خنجر؛ کوچ شقایق"
(سروده شاعر بسیجی؛ زنده یاد #محمدرضا_آقاسی، در حمایت از #نادر_طالب_زاده و #سیدمرتضی_آوینی؛ سازندگان مجموعه مستند"خنجر و شقایق" در پاییز ۱۳۷۱)
🔹"امروز،روز كوچ شقايق رسيده است
هرچند خاك خسته گلستان خنجراست
بلبل به ناله، داغ به تصوير مى كشد
اما ز خار واقعه، در خون شناور است!
از زخم خشم خنجر و از تازيانه هاى داغ
نادرترين شقايق ما، لاله گستر است
يوسف ببين كه چشم حسودان چه مي كند
افتادنم به چاه، به دست برادر است
توفان قهر اهرمنان گرچه مى وزد
غافل ز رستگارى دلهاى پرپر است
شوق شقايق است، كه خنجرنصيب ماست
بال اميد چلچله، پرواز پرور است
هركس به قدر همت خود بهره مى برد
ما را ز خوان دوست، شهادت مقدر است
در كوى حق، شكسته دلي مى خرند و بس
بازار خودفروشي؛ ازآن سوى ديگراست"!
☑️ @ShahrestanAdab
(سروده شاعر بسیجی؛ زنده یاد #محمدرضا_آقاسی، در حمایت از #نادر_طالب_زاده و #سیدمرتضی_آوینی؛ سازندگان مجموعه مستند"خنجر و شقایق" در پاییز ۱۳۷۱)
🔹"امروز،روز كوچ شقايق رسيده است
هرچند خاك خسته گلستان خنجراست
بلبل به ناله، داغ به تصوير مى كشد
اما ز خار واقعه، در خون شناور است!
از زخم خشم خنجر و از تازيانه هاى داغ
نادرترين شقايق ما، لاله گستر است
يوسف ببين كه چشم حسودان چه مي كند
افتادنم به چاه، به دست برادر است
توفان قهر اهرمنان گرچه مى وزد
غافل ز رستگارى دلهاى پرپر است
شوق شقايق است، كه خنجرنصيب ماست
بال اميد چلچله، پرواز پرور است
هركس به قدر همت خود بهره مى برد
ما را ز خوان دوست، شهادت مقدر است
در كوى حق، شكسته دلي مى خرند و بس
بازار خودفروشي؛ ازآن سوى ديگراست"!
☑️ @ShahrestanAdab
🔸«شعر؛ سخنگوی رسمی شادی و غم»
( بریدهای از کتاب «کلیدها» اثر #نزار_قبانی به مناسبت سالمرگ شاعر )
🔹«اگر میگویم مشکل، به خاطر این است که حس میکنم شعر معاصر مثل هواپیمایی که دستگاه تشخیص ارتفاعش از کار افتاده، احساس خود را نسبت به زمان و مکان از دست داده است. شعر معاصر پیردختری به نظر میآید که نه خودش میل ازدواج با کسی را دارد و نه کسی دوست دارد با او ازدواج کند. شعر معاصر، یک شعر تبعیدی است. کسی او را تبعید نکرده است. این خود اوست که خودش را به تبعید کشانده است. این یک تغییر خطرناک در تاریخ شعر عربی است. شعری که سرتاسر میهن، از تمام جنبههای فرهنگی، ملّی، تمدّن، فکری و عاطفی در آن خلاصه میشد، امروز به اندازۀ یک قرص آسپرین یا یک سلّول انفرادی درآمده است...»
💠متن کامل این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
( بریدهای از کتاب «کلیدها» اثر #نزار_قبانی به مناسبت سالمرگ شاعر )
🔹«اگر میگویم مشکل، به خاطر این است که حس میکنم شعر معاصر مثل هواپیمایی که دستگاه تشخیص ارتفاعش از کار افتاده، احساس خود را نسبت به زمان و مکان از دست داده است. شعر معاصر پیردختری به نظر میآید که نه خودش میل ازدواج با کسی را دارد و نه کسی دوست دارد با او ازدواج کند. شعر معاصر، یک شعر تبعیدی است. کسی او را تبعید نکرده است. این خود اوست که خودش را به تبعید کشانده است. این یک تغییر خطرناک در تاریخ شعر عربی است. شعری که سرتاسر میهن، از تمام جنبههای فرهنگی، ملّی، تمدّن، فکری و عاطفی در آن خلاصه میشد، امروز به اندازۀ یک قرص آسپرین یا یک سلّول انفرادی درآمده است...»
💠متن کامل این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸«برای نادر»
( سوگنامۀ #سیدعبدالله_حسینی در فراق #نادر_طالب_زاده )
🔹«اوّلین بار نادر را در بم دیدم. وقتی زلزله آمده بود. من برای کمکرسانی از آفریقای جنوبی آمده بودم و او برای ثبت فاجعه از تهران. و داستان دوستی ما همچنان ادامه داشت.
بعد از وقف پیراهن امام برای فلسطین با هم ساعتها حرف زدیم. میخواست داستان سفر این پیراهن مبارک را از جماران تا بیروت، تا قدس، در برنامهاش در شبکۀ افق تعریف کنم؛ از کجا شروع کنیم، به چه نکتههایی اشاره کنیم. پرسید: «از لحظۀ دریافت پیراهن عکس یا فیلم نداری؟» گفتم: «نه.» گفت: «کاش میشد آن صحنۀ باشکوه را بازسازی کرد.» برایش لحظۀ نماز سیّدحسن نصرالله با پیراهن امام خیلی باشکوه بود. میگفت: «کاش میشد دوباره پیراهن را به سیّد بدهیم بپوشد و در آن نماز بخواند و ما فیلم بگیریم.» خیلی دلش میخواست بداند آن چند ماهی که این پیراهن به حضرت آقا داده شده بود که در آن نماز بخوانند، این بار عشقبازیهای یوسف با پیراهن یعقوب را مستند کند...»
💠متن کامل این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
( سوگنامۀ #سیدعبدالله_حسینی در فراق #نادر_طالب_زاده )
🔹«اوّلین بار نادر را در بم دیدم. وقتی زلزله آمده بود. من برای کمکرسانی از آفریقای جنوبی آمده بودم و او برای ثبت فاجعه از تهران. و داستان دوستی ما همچنان ادامه داشت.
بعد از وقف پیراهن امام برای فلسطین با هم ساعتها حرف زدیم. میخواست داستان سفر این پیراهن مبارک را از جماران تا بیروت، تا قدس، در برنامهاش در شبکۀ افق تعریف کنم؛ از کجا شروع کنیم، به چه نکتههایی اشاره کنیم. پرسید: «از لحظۀ دریافت پیراهن عکس یا فیلم نداری؟» گفتم: «نه.» گفت: «کاش میشد آن صحنۀ باشکوه را بازسازی کرد.» برایش لحظۀ نماز سیّدحسن نصرالله با پیراهن امام خیلی باشکوه بود. میگفت: «کاش میشد دوباره پیراهن را به سیّد بدهیم بپوشد و در آن نماز بخواند و ما فیلم بگیریم.» خیلی دلش میخواست بداند آن چند ماهی که این پیراهن به حضرت آقا داده شده بود که در آن نماز بخوانند، این بار عشقبازیهای یوسف با پیراهن یعقوب را مستند کند...»
💠متن کامل این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸«از کارگاه یکشنبههای داستان»
( گزارش نخستین جلسه از دورۀ «داستان سفر» با حضور استاد #مجید_قیصری)
🔹«الگوی «سفر قهرمان» را جوزف کمبل ترسیم کرده است. وی با مطالعۀ داستانهای گوناگون از ملل مختلف، به این نتیجه رسیده است که معمولاً برای تغییر یک شخصیت، مراحلی دوازدهگانه طی میشود. البتّه همیشه همۀ این مراحل طی نمیشود امّا استخوانبندی این مراحل، در داستانهای مختلف تکرار شده است. مراحل سفر قهرمان از این قرار است:
1- دنیای عادّی (بهشت امن): تماشاگر با قهرمان آشنا میشود، آرزوها و محدودیتهای او را میشناسد و از راه همذاتپنداری و بازشناسی، با او پیوند برقرار میکند...»
#یکشنبه_های_داستان
💠متن کامل این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
( گزارش نخستین جلسه از دورۀ «داستان سفر» با حضور استاد #مجید_قیصری)
🔹«الگوی «سفر قهرمان» را جوزف کمبل ترسیم کرده است. وی با مطالعۀ داستانهای گوناگون از ملل مختلف، به این نتیجه رسیده است که معمولاً برای تغییر یک شخصیت، مراحلی دوازدهگانه طی میشود. البتّه همیشه همۀ این مراحل طی نمیشود امّا استخوانبندی این مراحل، در داستانهای مختلف تکرار شده است. مراحل سفر قهرمان از این قرار است:
1- دنیای عادّی (بهشت امن): تماشاگر با قهرمان آشنا میشود، آرزوها و محدودیتهای او را میشناسد و از راه همذاتپنداری و بازشناسی، با او پیوند برقرار میکند...»
#یکشنبه_های_داستان
💠متن کامل این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥#راز_نادر
🔸گفتوگوی #نادر_طالب_زاده با #وحید_جلیلی
و #علی_محمد_مؤدب در برنامه تلویزیونی"راز"
☑️ @ShahrestanAdab
🔸گفتوگوی #نادر_طالب_زاده با #وحید_جلیلی
و #علی_محمد_مؤدب در برنامه تلویزیونی"راز"
☑️ @ShahrestanAdab
🔸«شعر از زبان نویسنده»
(دربارۀ کتاب «سلول آزادی» سرودۀ هادی خورشاهیان یادداشتی از #محمدرضا_حسین_زاده_بازرگانی)
🔹«مفاهیم و زبان اشعار این مجموعه به گونهای است که اگر هیچ ذهنیتی از شخصیت و سابقۀ هنری شاعر نداشته باشیم، به راحتی میتوانیم پختگی فکر و باتجربه بودن مؤلّف را با خواندن آنها دریابیم. شاعر در این مجموعه دنبال بازیهای زبانی و مضمونپردازی یا بهتر بگویم مضمونسازیهایی که اخیراً بین شاعران جوان بسیار رایج شده، نیست. بلکه در پی این است که از بستر شعر برای انتقال مفهومی که از پیش در ذهن خود پرورش داده، استفاده کند...»
💠متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(دربارۀ کتاب «سلول آزادی» سرودۀ هادی خورشاهیان یادداشتی از #محمدرضا_حسین_زاده_بازرگانی)
🔹«مفاهیم و زبان اشعار این مجموعه به گونهای است که اگر هیچ ذهنیتی از شخصیت و سابقۀ هنری شاعر نداشته باشیم، به راحتی میتوانیم پختگی فکر و باتجربه بودن مؤلّف را با خواندن آنها دریابیم. شاعر در این مجموعه دنبال بازیهای زبانی و مضمونپردازی یا بهتر بگویم مضمونسازیهایی که اخیراً بین شاعران جوان بسیار رایج شده، نیست. بلکه در پی این است که از بستر شعر برای انتقال مفهومی که از پیش در ذهن خود پرورش داده، استفاده کند...»
💠متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸«تلاشی مذبوحانه برای به یاد آوردن»
( دربارۀ کتاب «ریگجن» اثر مهدی زارع یادداشتی از #پروانه_حیدری)
🔹«شاید ترسناکترین مواجهۀ انسان در زندگی، مواجهه با خودش باشد، آنجا که بفهمد تمام دیوارهای سیاه و بلند دورش را که تویش حبس شده، خودش آجر به آجر چیده و بالابرده است. «ریگجن» روایت انسان مدرن است که چون عنکبوت در تار خودش گیر افتاده و تلاش مذبوحانهاش برای یادآوری، او را حقیر و بیچاره نشان میدهد؛ اویی که هیچ چیز یادش نمیآید جز تصویر هولناک یک جنایت. تصویری که دو بار تکرار میشود: هر بار جسد دختری روی تخت در اتاق کیا. کیا پسری سمنانی است که برای تحصیل به تهران آمده است. او با کمبودهای کودکیاش بزرگ شده و نویسنده از همین نقاط ضعف استفاده کرده تا او را به انجام کارهای خطرناک و بزرگ وادار کند. ضعفهای درونی کیا، مثل ترس نه شنیدن از پدرش که پیمان بزرگ میخواندش و حتّی در ذهن هم نمیتواند به او نزدیک شود، باعث میشود دست به تجربههایی بزند که شجاعت اندک و حماقت بسیار میخواهد...»
💠متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
( دربارۀ کتاب «ریگجن» اثر مهدی زارع یادداشتی از #پروانه_حیدری)
🔹«شاید ترسناکترین مواجهۀ انسان در زندگی، مواجهه با خودش باشد، آنجا که بفهمد تمام دیوارهای سیاه و بلند دورش را که تویش حبس شده، خودش آجر به آجر چیده و بالابرده است. «ریگجن» روایت انسان مدرن است که چون عنکبوت در تار خودش گیر افتاده و تلاش مذبوحانهاش برای یادآوری، او را حقیر و بیچاره نشان میدهد؛ اویی که هیچ چیز یادش نمیآید جز تصویر هولناک یک جنایت. تصویری که دو بار تکرار میشود: هر بار جسد دختری روی تخت در اتاق کیا. کیا پسری سمنانی است که برای تحصیل به تهران آمده است. او با کمبودهای کودکیاش بزرگ شده و نویسنده از همین نقاط ضعف استفاده کرده تا او را به انجام کارهای خطرناک و بزرگ وادار کند. ضعفهای درونی کیا، مثل ترس نه شنیدن از پدرش که پیمان بزرگ میخواندش و حتّی در ذهن هم نمیتواند به او نزدیک شود، باعث میشود دست به تجربههایی بزند که شجاعت اندک و حماقت بسیار میخواهد...»
💠متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab