شهرستان ادب
Photo
🔻 معنایی که نیست
(یادداشتی از #ابوطالب_صفدری بر رمان #سبکی_تحمل_ناپذیر_هستی نوشتهی #میلان_کوندرا در پروندهی #رمان_معناگرا)
▪️ «... نکتۀ جالب آنجاست که کوندرا نمیپرسد آیا جهان بیمعناست یا خیر؟ (پرسشی توصیفی) بلکه میپرسد کدام یک از اینها بهتر است؟ (پرسشی هنجارین) گویی او معناداری یا بیمعنایی جهان را پیشاپیش مفروض گرفته است. و باتوجه به متن رمان، ظاهراً کوندرا رأی به بیمعنایی هستی داده است. چنانکه از عنوان رمان هم پیداست، هستی، از نظرِ کوندرا، سبک است.
اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. هستی، سبک است اما سبکی آن تحملناپذیر است؛ بهعبارت دیگر، سبکیِ هستی، یک ویژگی منفی محسوب میشود و باید در صدد رفع آن برآییم. کوندرا در رمان خود سعی میکند، اولاً نشان دهد که هستی، بیمعناست، دوم اینکه بیمعنایی و سبکی منفی است و باید راهحلی برای آن بیابیم تا جهان بیمعنا را تحملپذیر کنیم. سوم اینکه راه حل این بیمعنایی چیزی نیست جز زیبایی. در ادامۀ این نوشتار تلاش میکنم تا این سه وجه اصلی رمان را تحلیل کنم....»
ادامهی یادداشت ابوطالب صفدری بر رمان سبکی تحمل ناپذیر هستی را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9338/
☑️ @ShahrestanAdab
(یادداشتی از #ابوطالب_صفدری بر رمان #سبکی_تحمل_ناپذیر_هستی نوشتهی #میلان_کوندرا در پروندهی #رمان_معناگرا)
▪️ «... نکتۀ جالب آنجاست که کوندرا نمیپرسد آیا جهان بیمعناست یا خیر؟ (پرسشی توصیفی) بلکه میپرسد کدام یک از اینها بهتر است؟ (پرسشی هنجارین) گویی او معناداری یا بیمعنایی جهان را پیشاپیش مفروض گرفته است. و باتوجه به متن رمان، ظاهراً کوندرا رأی به بیمعنایی هستی داده است. چنانکه از عنوان رمان هم پیداست، هستی، از نظرِ کوندرا، سبک است.
اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. هستی، سبک است اما سبکی آن تحملناپذیر است؛ بهعبارت دیگر، سبکیِ هستی، یک ویژگی منفی محسوب میشود و باید در صدد رفع آن برآییم. کوندرا در رمان خود سعی میکند، اولاً نشان دهد که هستی، بیمعناست، دوم اینکه بیمعنایی و سبکی منفی است و باید راهحلی برای آن بیابیم تا جهان بیمعنا را تحملپذیر کنیم. سوم اینکه راه حل این بیمعنایی چیزی نیست جز زیبایی. در ادامۀ این نوشتار تلاش میکنم تا این سه وجه اصلی رمان را تحلیل کنم....»
ادامهی یادداشت ابوطالب صفدری بر رمان سبکی تحمل ناپذیر هستی را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9338/
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سفر از سرزمین «خود» | یادداشتی بر رمان #هویت اثر میلان کوندرا
(به قلم #فرشته_اثنی_عشری)
▪️«...در این رمان، #میلان_کوندرا به خواننده نشان میدهد که تغییر هویت و تبدیل به دیگری شدن بیش از آن که به خود فرد آسیب بزند، به محبوبش لطمه میزند و درست به همین خاطر است که از آغاز، ژان مارک از تغییر کردن شانتال وحشت دارد؛ زیرا که او دلباختۀ همان صورتی شده که به او نشان داده شده، به آن جذب شده، اعتماد کرده و رازهای دل گفته است، نه آن صدها صورتی که درون شانتال نهفته و بالقوه در او زیست میکنند. چه بسا که صورتهای نهفته، دافعههای بیشماری هم برای ژان مارک داشته باشند. چنانچه که در داستان وقتی ژان مارک از زبان خواهر شوهر سابق شانتال میفهمد که او در زندگی پیشینش چطور رفتار میکرده، چندشش میشود...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(به قلم #فرشته_اثنی_عشری)
▪️«...در این رمان، #میلان_کوندرا به خواننده نشان میدهد که تغییر هویت و تبدیل به دیگری شدن بیش از آن که به خود فرد آسیب بزند، به محبوبش لطمه میزند و درست به همین خاطر است که از آغاز، ژان مارک از تغییر کردن شانتال وحشت دارد؛ زیرا که او دلباختۀ همان صورتی شده که به او نشان داده شده، به آن جذب شده، اعتماد کرده و رازهای دل گفته است، نه آن صدها صورتی که درون شانتال نهفته و بالقوه در او زیست میکنند. چه بسا که صورتهای نهفته، دافعههای بیشماری هم برای ژان مارک داشته باشند. چنانچه که در داستان وقتی ژان مارک از زبان خواهر شوهر سابق شانتال میفهمد که او در زندگی پیشینش چطور رفتار میکرده، چندشش میشود...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
Forwarded from محمدحسين موسوى تبار
🔸«بازی اتواستاپ»
( داستانی از «عشقهای خندهدار» نوشتۀ #میلان_کوندرا)
🔹«عقربۀ بنزین ناگهان به طرف خالی پایین افتاد و رانندۀ جوان اتومبیل اسپرت گفت که مقدار بنزینی که اتومبیل میخورد، دیوانهکننده است. دختر (حدود ۲۲ ساله) اعتراض کرد: «مواظب باش باز بنزین تمام نکنیم» و چندین جا را که این اتّفاق برایشان افتاده بود، به یاد او آورد. مرد جوان جواب داد که نگران نیست، چون همۀ لحظاتی که با او گذرانده برایش در حکم ماجراجویی شیرینی بوده است. دختر مخالفت کرد. گفت: «بنزین تمام کردنشان در بزرگراه همیشه برای او ماجرا بوده است...»
💠متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
( داستانی از «عشقهای خندهدار» نوشتۀ #میلان_کوندرا)
🔹«عقربۀ بنزین ناگهان به طرف خالی پایین افتاد و رانندۀ جوان اتومبیل اسپرت گفت که مقدار بنزینی که اتومبیل میخورد، دیوانهکننده است. دختر (حدود ۲۲ ساله) اعتراض کرد: «مواظب باش باز بنزین تمام نکنیم» و چندین جا را که این اتّفاق برایشان افتاده بود، به یاد او آورد. مرد جوان جواب داد که نگران نیست، چون همۀ لحظاتی که با او گذرانده برایش در حکم ماجراجویی شیرینی بوده است. دختر مخالفت کرد. گفت: «بنزین تمام کردنشان در بزرگراه همیشه برای او ماجرا بوده است...»
💠متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab