🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_نهم

خانواده‌ی گرامی #شهیدمهدی_علی‌دوست آلانَقی؛ #پدر ایشون، آقای محمدرضا علی‌دوست؛ حال شما چطوره؟ #آلانق اسم مکانیه؟
پدر که خود معمم است توضیح می‌دهد که یکی از #روستاهای_تبریز است. #آقا که متوجه می‌شود خانواده ترک‌زبان هستند، گفت‌وگو را با #زبان_ترکی ادامه می‌دهد:
« #شهید چند سال داشت؟ چه زمانی شهید شد؟»
- 21 سال داشت؛ #تکاور بود. #پارسال، #سوم_محرم، تو آزادسازی مناطق شیعه‌نشین #حلب_شهید_شد.

🔵نوبت می‌رسد به #مادر_شهید؛
 -آقا در #نماز_شب ما رو #دعا کنید.
- «چشم، حتماً؛ شما هم ما رو دعا کنید. ما بیشتر از شما احتیاج داریم به دعا.

🔵شهید و #همسر_شهید هم پنج سال با هم زندگی کرده‌اند. آن #پسرک_موطلایی هم که ناگهان آمد جلوی آقا و گفت من #علی‌ام! #یادگار_شهید است.

🔵 #برادر_شهید هم که هم‌زمان #دانشجو و #طلبه بود، از آقا خواست که به‌دست ایشان معمم شود و آقا نیز پذیرفت که در جلسه‌ای جداگانه این کار انجام شود.

🔵 #خواهر_شهید، #طلبه‌ی جامعةالزهرای قم بود؛ به آقا گفت:
- بستگان و خواهران #مدافعین_حرم_پاکستانی از دوستان من هستند و گفتند که به شما #سلام برسونم.
- «در قم هستند؟ سلام من را به ایشان برسانید. آنها هم خیلی خوب کار میکنند. #زینبیون خیلی خوب #میجنگند؛ خیلی خوب #مجاهدت میکنند. سلام من را به پدرها و مادرها و خانواده‌هایشان برسانید.

🔵 #برادر_شهید هم که برای دیده‌بوسی می‌آید جلو، از آقا می‌خواهد که به او و همسرش یک قرآن بدهند که آقا جواب می‌دهد: « #قرآن را #فقط به #والدین و #همسر_شهید میدهم». پسر برمی‌گردد و می‌نشیند اما پس از چند دقیقه دوباره به آقا -که درحال دادن #انگشتر به دیگر بستگان است- می‌گوید قرآن را از پدرم گرفتم! لطفاً به ایشان یک انگشتر بدهید!
آقا هم درحالی که دستش را درون عبایش می‌برد، با اخم و خنده به پسر می‌گوید: «چطور جرئت کردی قرآن رو از پدر بگیری؟» که جمع هم خندیدند.

ادامه دارد. ...

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
 
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_دهم

خانواده‌ی #شهید گرامی #محمد_بلباسی؛ #پدر از دنیا رفتن. #مادر، هاجر عباسی؛ #خواهر_شهید هم هستند.

🔶 #مادر_شهید توضیح می‌دهد که علاوه بر اینکه مادر شهید است، #شوهرش نیز #جانباز بوده و #برادرش_شهید شده و #برادر_شوهرش نیز #شهید شده؛ یعنی #عمو و #دایی #شهید_محمد_بلباسی نیز در #انقلاب و #جنگ_تحمیلی شهید شده‌اند:

🔶حاج آقا من چند وقت قبل از شهادت محمد، #خواب دیدم که #شما یک #جعبه‌ای به بنده دادید و من دیدم که یک #شیء زیبایی به بنده دادید و گفتید که این #حق_شماست؛ من فکر کردم که این برای خودم هست اما بعد شهادت محمد فهمیدم که آن برای محمد بوده. #شهید خیلی به شما #علاقه داشت و همیشه موقعی که #صحبت‌های شما از تلویزیون پخش می‌شد، بچه‌ها رو جمع می‌کرد که صحبت‌های شما رو ببینند. خیلی دوست داشت که به #دیدار شما بیاد.

🔶آقا هم در تمام مدت چشم به زمین دوخته بودند و می‌گفتند: «سلامت باشید، زنده باشید.

🔶«خانم محبوبه بلباسی، #همسر گرامی شهید. #من_خواندم_وصیّت‌نامه‌ی این شهید را که به این #همسرش میگوید که اگر شما نبودی، من به این راه نمیرفتم. شما بودی که کمک کردی من به این راه بروم. این‌طوره خانم؟»
همسر شهید که گویی از تلطّف آقا #جا_خورده، چیزی نمی‌گوید. مادر شهید اما به زبان می‌آید که:
-  بله، همین‌طوره؛ محمد اصلاً خونه نبود و بار زندگی و بزرگ کردن چهار تا بچه، روی دوش خانومش بود.

🔶در #آغوش همسر شهید، #دختر 20روزه‌ی #شهید قرار دارد. همسر شهید از #آقا خواست که #در_گوش فرزندش #اذان و #اقامه بگوید. آقا نیز رو به جمعیت مردان گفت که بچه را از مادرش بگیرند. آقا شروع کرد در گوش راست اذان گفتن. به گوش چپ که رسید گویا نوزاد هوشیار شده بود و کم‌کم داشت تقلّا می‌کرد که رهبر آهسته‌آهسته او را تکان داد تا مجدداً آرام شود.

🔶نوبت به تحویل قرآن‌ها و هدایا می‌رسد؛ #همسر_شهید به همراه #سه_فرزند_کم‌سن و سالش پیش می‌آیند؛ همسر شهید بلباسی به آقا می‌گوید:
 -دایی شهید، شهید انقلابه؛ عموی شهید، شهید جنگه. خود شهید هم که در سوریه به شهادت رسید؛ #دعا_کنین که #بچه‌هامون برن #قدس رو #آزاد کنن.
 🔸«دعای مجاهدت میکنم براشون».🔸

🔶یکی از #بستگان_شهید که مسئول بسیج اساتید مازندران هست، جلوی آقا می‌آید و اظهار می‌کند که #انقلاب_اسلامی در #دانشگاه‌ها #مهجور است؛ رهبر خطاب به ایشان می‌گوید:👇👇

 🔶«شماها که هستین، غریب نیست دیگه! این همه #استاد_انقلابی. این همه دانشجوی انقلابی، دانشگاه مال شماست! چهار تا آدم ناباب هم ممکنه باشن. یک‌عده آدمهای بی‌تفاوت هستن؛ عیب نداره. وقتی یک گروه، یک مجموعه‌ی انقلابی، در دانشگاه باشن، دیگه غریب نیست. مجموعه باشید، با هم باشید، غریب نخواهید بود.

ادامه دارد. ...

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
 حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_یازدهم

دیگر معلوم است که اواخر این جلسه‌ی دو ساعته نزدیک است:

🌼خانواده‌ی گرامی #شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر؛ #پدر_شهید، آقای عبدالرضای مُمبِنی.
آقا از #پدر می‌پرسد «چرا فامیلها فرق داره؟» پدر می‌گوید بچه‌ها عوض کردند و من تنها کسی هستم که فامیلی‌ام هنوز مُمبِنی هست و شاید هم عوض کنم. آقا می‌گوید: «نه، چرا عوض کنید؟ بگذارید باشه.» و پدر می‌گوید که این نام یک قوم است. در حین همین گفت‌وگو، #کودکی جلو می‌آید و #روبه‌روی آقا می‌ایستد:
- میشه یه چی بهت بگم؟
-بگو!
- میشه یه #یادگاری بهم بدی؟
- «چشم! یه یادگاری هم به ایشون بدین!
جمعیت می‌خندند؛ وقتی #آقا به #کودکان انگشتر می‌دهد، همیشه به مسئولان جلسه تأکید می‌کند که دقت کنند #انگشتر، اندازه‌ی دست بچه‌ها باشد؛ این‌بار هم با همان دقت پیگیر بودند.

🌼 #شهید_اطهر در سن 37سالگی به #شهادت رسیده؛ #مادر_!شهید عنوان می‌کند:
- حمیدرضا خیلی #دوست داشت از نزدیک #شما رو #زیارت کنه ولی نتونست.
- خدا ان‌شاءالله نصیب ما کنه که از نزدیک #شهید شما رو در قیامت زیارت کنیم.

🌼پس از احوالپرسی با #همسر_شهید اطهر، نوبت به اهدای قرآن‌ها و یادگاری‌ها می‌رسد؛ #فاطمه، #دختر_نوجوان_شهید جلو می‌آید و به آقا می‌گوید:
- میشه یه #انگشتر از توی #جیبتون بدین؟!
- «از کجا #فهمیدین که توی جیبم انگشتر هست؟»
- دیدم از دور که داشتین می‌دادین به بقیه!
-این انگشتر هم خدمت شما! دیگه هم تو جیبم انگشتر نیست، تموم شد!
آقا و دختر و جمعیت با هم می‌خندند.

🌼 #پسر_کوچک‌تر_شهید اطهر هم جلو می‌آید؛ می‌گویند #مداح است و کلاس ششمی؛ از آقا می‌پرسد:
- اگر #امام_خمینی بود، #شما ازش چی می‌خواستین؟
آقا #دست_پسر را می‌گیرد و به #دیوار روبه‌رویش نگاه می‌کند؛ همگی گوش‌هایشان را تیز می‌کنند که آقا چه جوابی می‌خواهد بدهد. آقا بعد از کمی تأمّل می‌گوید:
- «فرق میکنه؛ اگر در سنّ شما بودم یه چیز میخواستم؛ اگر حالا بودم یه چیز دیگه میخواستم.
- حالا فکر کنین تو سنّ من بودین!
- «بهترین چیز #دعاست؛ ازش میخواستم که برام دعا کنه که بتونم #مثل امام خمینی حرکت کنم. این بهترین چیزه.»

🌼پسر که گویا انتظار چنین جوابی را نداشته، کمی سرش را پایین می‌اندازد! آقا با خنده ادامه می‌دهد: «حالا اگه انگشتر هم بخوای میدیم بهتون، حرفی نداریم!» و دوباره همه می‌خندند.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw