💠رهبر معظم انقلاب:
کسانی که این قوّت و اراده درآنها هست که از #زندگی چشم بپوشند،
اینها بلند میشوند میروند به #میدان_شهادت.
#سخنان_بزرگان
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
کسانی که این قوّت و اراده درآنها هست که از #زندگی چشم بپوشند،
اینها بلند میشوند میروند به #میدان_شهادت.
#سخنان_بزرگان
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
مثل عکس رخ مهتاب
که افتاده در آب
در دلم💓 هستی و
بین من و تو فاصله هاست😔
#شهیدمدافع_حرم_طباطبایی_مهر
🌹آقا سید... شفاعتمون کن...
✨اللهم الحقنی بالشهدا...
💐شادی روحشون صلوات💐
↪️ @shahidegomnamm
که افتاده در آب
در دلم💓 هستی و
بین من و تو فاصله هاست😔
#شهیدمدافع_حرم_طباطبایی_مهر
🌹آقا سید... شفاعتمون کن...
✨اللهم الحقنی بالشهدا...
💐شادی روحشون صلوات💐
↪️ @shahidegomnamm
هرزمان که لیاقت پیداشه شهادتم باهاش میاد‼️
💠نوجوانی که درعملیات بیت المقدس راه عارفان را در۱۴سالگی طی نمود و آسمانی شد
شادی روح #شهید_مجتبی_اسدی صلوات
🌹کانال عهدباشهدا🌹
🍃 @shahidegomnamm 🍃
💠نوجوانی که درعملیات بیت المقدس راه عارفان را در۱۴سالگی طی نمود و آسمانی شد
شادی روح #شهید_مجتبی_اسدی صلوات
🌹کانال عهدباشهدا🌹
🍃 @shahidegomnamm 🍃
✨رسول خدا (ص):
📌خشم خداوند فزونی می گیرد بر آن زن شوهر داری که چشمش را از غیر شوهرش یا نامحرم پر کند...
🔺بحارالانوار، جلد 74، ص 291
📚 #حدیث
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
📌خشم خداوند فزونی می گیرد بر آن زن شوهر داری که چشمش را از غیر شوهرش یا نامحرم پر کند...
🔺بحارالانوار، جلد 74، ص 291
📚 #حدیث
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
🕊✨🕊✨🕊✨
💥 #انفاق
✍وقتی از غلام علی پرسیدم که چرا
به رغم این که پدر برای خرید #لباس و
#کفش نو به تو پول داده، با همان لباس
و کفش #قدیمی ات می گردی گفت:
« این قدر #بیچاره تر و #محتاج تر از خودم
می بینم که #وجدانم_قبول_نمیکند
این پول را خرج خودم بکنم».
#شهید_غلام_علی_نجاری
#خاطره
📕منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه:160
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/shahidegomnamm
💥 #انفاق
✍وقتی از غلام علی پرسیدم که چرا
به رغم این که پدر برای خرید #لباس و
#کفش نو به تو پول داده، با همان لباس
و کفش #قدیمی ات می گردی گفت:
« این قدر #بیچاره تر و #محتاج تر از خودم
می بینم که #وجدانم_قبول_نمیکند
این پول را خرج خودم بکنم».
#شهید_غلام_علی_نجاری
#خاطره
📕منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه:160
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/shahidegomnamm
Telegram
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
💠پیامبر اسلام (ص)
✍زیاد #وضو بگیر تاخداوند عمرت
راطولانی کند.اگر توانستی شب و روز
با طهارت باشی این کار را بکن ؛
زیرا اگر در حال #طهارت بمیری ،
#شهید خواهی بود.
📗منتخب میزان الحکمه 59
✨ #حدیث
💐 #شهیدمدافع_حرم_حجت_اصغری
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
💠پیامبر اسلام (ص)
✍زیاد #وضو بگیر تاخداوند عمرت
راطولانی کند.اگر توانستی شب و روز
با طهارت باشی این کار را بکن ؛
زیرا اگر در حال #طهارت بمیری ،
#شهید خواهی بود.
📗منتخب میزان الحکمه 59
✨ #حدیث
💐 #شهیدمدافع_حرم_حجت_اصغری
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
📌دیدن این صحنه شاید #دلخراش باشه
اما با دیدنش #فراموش نکنیم که
آسایش امروز رو مدیون #خون
چه کسانی هستیم
#پیرو راه شهدا باشیم👉
#عمل_کننده به وصیتنامه شهدا باشیم👉
#دلنوشته
⚛ @shahidegomnamm ↩️
اما با دیدنش #فراموش نکنیم که
آسایش امروز رو مدیون #خون
چه کسانی هستیم
#پیرو راه شهدا باشیم👉
#عمل_کننده به وصیتنامه شهدا باشیم👉
#دلنوشته
⚛ @shahidegomnamm ↩️
هرخانمے کہ چادر به سر ڪند وعفت ورزد و هرجوانے ڪه نمازش را دراول وقت بخواند، سفارشش رابه مولایم امام حسین(ع) مےکنم
#شهیدحسین_محرابی
#وصیتنامه
#شهادت ۱۱ آذر۹۵
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @Shahidegomnamm ↩
#شهیدحسین_محرابی
#وصیتنامه
#شهادت ۱۱ آذر۹۵
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @Shahidegomnamm ↩
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
بسم رب العشق #قسمت_پانزدهم - #علــــــــــمدار_عشـــــــــق😍# سوار اتوبوس شدیم به طوری اتفاقی من و زهرا کرمی کنارهم قرارگرفتیم زهراشروع کرد به حرف زدن منو شما چندتارتبه باهم فرق داریم بله میدونم اسم من زهراست منم نرگس ساداتم ای جانم ساداتی میگم…
بسم رب العشق
#قسمت_شانزدهم
#علمــــــدار_عشـــــــق😍#
تا رسیدن ما به مشهد ۱۶ ساعتی طول کشید
برنامه مشهدمون کلا متفاوفت بود
خانما یه هتل بودن
آقایون یه هتل دیگه
هرکس هم هرتایم و هرجا میخاست میتونست بره
منو زهرام باهم میرفتیم حرم ،بازار فقط تنها جایی که من و زهرا و آقای کرمی و آقای صبوری چهارتایی باهم رفتیم
پارک ملت مشهد بود
واگرنه حتی باغ وحش هم منو زهرا تنهایی رفتیم
من که انقدر خرید کرده بودم
با یه چمدون اومده بودم با چهارتا چمدون داشتم میرفتم
چمدون ها هم سنگین
-وای نرگس اینا رو چطوری ببریم
+نمیدونم زهرا
- آهان فهمیدم
زهرا گوشی مبایلش گرفت دستش
- الوسلام داداش
توهتل مایی؟
* الو سلام بله
چطور مگه؟
- میشه بیایی اتاق ما
* بله حتما
+زهرا این چه کاری بود کردی؟
من خرید کردم داداش بنده خدای تو زحمتش بکشه ؟
- ن بابا چه زحمتی
منو زهرا و آقای کرمی با چمدون ها وارد آسانسور شدیم
مرتضی: خانم موسوی ببخشید یه سوال
+ بله بفرمایید
مرتضی: اسم پدر بزرگوارتون سیدحسن هست؟
+ بله چطور؟
مرتضی؛ پدرتون فرمانده پدرماهستن
+ اسم شریف پدرتون چیه ؟
مرتضی : کمیل کرمی
+ وای خدای من
پدرمن سالهاست دنبال جانشینش تو عملیات کربلای ۵ میگرده
سوار ماشین شدیم و به سمت قزوین راه افتادیم
یه ساعت اومده برسیم قزوین
که گوشیم زنگ خورد
عکس و شماره سیدهادی رو گوشی نمایان شد
+ سلام عزیزدل عمه
•• سلام عمه خانم کجایی ؟
+ نزدیکیم چطور؟
•• بابا بیا که کاروان خاندان موسوی انتظارت میکشنن
+ کیا اومدید
•• همه
مگه حاج بابا میذاره کسی نیاد استقبال سوگلیش
+ به آقاجون بگو براش یه سوپرایز دارم
•• باشه کارنداری عمه خانم
+ نه عزیزم
تلفن که قطع کردم
رو به زهرا گفتم : زهرا میخام نشون بابا بدمتون به داداشتم بگوبی زحمت
- باشه
بعداز یه ساعت رسدیم
چمدونا رو داداش محمد و سیدهادی تحویل گرفتن
منو زهرا و آقای کرمی رفتیم به سمت آقاجون بعد سلام و احوال پرسی و مقدمه چینی
+ آقاجون یادتونہ گفتید چهره آقای کرمی براتون آشناست
°° آره بابا
پسرم اسم پدرت چیه ؟
••کمیل حاج آقا
جانشین شما تو عملیات کربلای ۵
آقاجون مرتضی سفت مرتضی در آغوش گرفت
بعدمدتی که آروم شد
شماره منزل و آدرسشون گرفت
به سمت خونه راهی شدیم
نویسنده :بانـــــــــو....ش
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
ادامــــــــــــہ دارد
#قسمت_شانزدهم
#علمــــــدار_عشـــــــق😍#
تا رسیدن ما به مشهد ۱۶ ساعتی طول کشید
برنامه مشهدمون کلا متفاوفت بود
خانما یه هتل بودن
آقایون یه هتل دیگه
هرکس هم هرتایم و هرجا میخاست میتونست بره
منو زهرام باهم میرفتیم حرم ،بازار فقط تنها جایی که من و زهرا و آقای کرمی و آقای صبوری چهارتایی باهم رفتیم
پارک ملت مشهد بود
واگرنه حتی باغ وحش هم منو زهرا تنهایی رفتیم
من که انقدر خرید کرده بودم
با یه چمدون اومده بودم با چهارتا چمدون داشتم میرفتم
چمدون ها هم سنگین
-وای نرگس اینا رو چطوری ببریم
+نمیدونم زهرا
- آهان فهمیدم
زهرا گوشی مبایلش گرفت دستش
- الوسلام داداش
توهتل مایی؟
* الو سلام بله
چطور مگه؟
- میشه بیایی اتاق ما
* بله حتما
+زهرا این چه کاری بود کردی؟
من خرید کردم داداش بنده خدای تو زحمتش بکشه ؟
- ن بابا چه زحمتی
منو زهرا و آقای کرمی با چمدون ها وارد آسانسور شدیم
مرتضی: خانم موسوی ببخشید یه سوال
+ بله بفرمایید
مرتضی: اسم پدر بزرگوارتون سیدحسن هست؟
+ بله چطور؟
مرتضی؛ پدرتون فرمانده پدرماهستن
+ اسم شریف پدرتون چیه ؟
مرتضی : کمیل کرمی
+ وای خدای من
پدرمن سالهاست دنبال جانشینش تو عملیات کربلای ۵ میگرده
سوار ماشین شدیم و به سمت قزوین راه افتادیم
یه ساعت اومده برسیم قزوین
که گوشیم زنگ خورد
عکس و شماره سیدهادی رو گوشی نمایان شد
+ سلام عزیزدل عمه
•• سلام عمه خانم کجایی ؟
+ نزدیکیم چطور؟
•• بابا بیا که کاروان خاندان موسوی انتظارت میکشنن
+ کیا اومدید
•• همه
مگه حاج بابا میذاره کسی نیاد استقبال سوگلیش
+ به آقاجون بگو براش یه سوپرایز دارم
•• باشه کارنداری عمه خانم
+ نه عزیزم
تلفن که قطع کردم
رو به زهرا گفتم : زهرا میخام نشون بابا بدمتون به داداشتم بگوبی زحمت
- باشه
بعداز یه ساعت رسدیم
چمدونا رو داداش محمد و سیدهادی تحویل گرفتن
منو زهرا و آقای کرمی رفتیم به سمت آقاجون بعد سلام و احوال پرسی و مقدمه چینی
+ آقاجون یادتونہ گفتید چهره آقای کرمی براتون آشناست
°° آره بابا
پسرم اسم پدرت چیه ؟
••کمیل حاج آقا
جانشین شما تو عملیات کربلای ۵
آقاجون مرتضی سفت مرتضی در آغوش گرفت
بعدمدتی که آروم شد
شماره منزل و آدرسشون گرفت
به سمت خونه راهی شدیم
نویسنده :بانـــــــــو....ش
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
ادامــــــــــــہ دارد
در سماوات و زمین
جشن عظیم است امشب🎉
جشن میلاد کریـــم
ابن کریـــم است امشب🎉
🌺میلاد حضرت عبدالعظيم حسنی (ع) مبارک 🌺
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @Shahidegomnamm ↩️
جشن عظیم است امشب🎉
جشن میلاد کریـــم
ابن کریـــم است امشب🎉
🌺میلاد حضرت عبدالعظيم حسنی (ع) مبارک 🌺
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @Shahidegomnamm ↩️
Forwarded from اتچ بات
🕊✨🕊✨🕊✨
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ⚛
#کلیپ🎬
#روایتگری🎙
#راوی،حاج آقا پناهیان
💥روایتی
جالب از استاد پناهیان درباره " #آه "
⚜ " آه "خیلی مهمه...
⚜آهی که ارزشش آنچنان پیش #خدا بالاست که
کل زندگیت به خاطرش #عوض میشه...
#شهدا با همین آه کشیدن های از #ته دلشون #آسمانی شدن..👇👇
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ⚛
#کلیپ🎬
#روایتگری🎙
#راوی،حاج آقا پناهیان
💥روایتی
جالب از استاد پناهیان درباره " #آه "
⚜ " آه "خیلی مهمه...
⚜آهی که ارزشش آنچنان پیش #خدا بالاست که
کل زندگیت به خاطرش #عوض میشه...
#شهدا با همین آه کشیدن های از #ته دلشون #آسمانی شدن..👇👇
Telegram
attach 📎
👌فڪر ڪن چند ⇠چفیہ خونے شد
👈تا⇠ چادرے خاڪے⇢ نشود!
💢ما چہ ڪردہ ایم؟
👈چادرے ها زهــ♡ـرایے نیستند⁉️
👈اگر سیاهے چادرشان
👈حرمت خون شهیدان را
👈بہ عالمیان ننمایاند.
#حجاب
⚛ @shahidegomnamm ↩
👈تا⇠ چادرے خاڪے⇢ نشود!
💢ما چہ ڪردہ ایم؟
👈چادرے ها زهــ♡ـرایے نیستند⁉️
👈اگر سیاهے چادرشان
👈حرمت خون شهیدان را
👈بہ عالمیان ننمایاند.
#حجاب
⚛ @shahidegomnamm ↩
🌸هیچ شبے، پایان زندگے نیست
از وراے هر شب دوبارہ
خورشید طلوع مےڪند
و بشارت صبحے دیگر مےدهد
این یعنے امید هرگز نمےمیرد
#شبتون_بخیر 🌙
🆔 @shahidegomnamm
از وراے هر شب دوبارہ
خورشید طلوع مےڪند
و بشارت صبحے دیگر مےدهد
این یعنے امید هرگز نمےمیرد
#شبتون_بخیر 🌙
🆔 @shahidegomnamm
⚜گنبد ارباب راه مستقیم ڪبریاسٺ
هردعاآسان اجابٺ زیر گنبد مےشود
⚜من دعایی میکنم تا بیایدمهدے صاحب زمان
مطمئنم گرحسین آرے بگویدمےشود
⚜ سلام بر حسین (ع)✋⚜
#شعر
⚛ @shahidegomnamm ↩️
هردعاآسان اجابٺ زیر گنبد مےشود
⚜من دعایی میکنم تا بیایدمهدے صاحب زمان
مطمئنم گرحسین آرے بگویدمےشود
⚜ سلام بر حسین (ع)✋⚜
#شعر
⚛ @shahidegomnamm ↩️
▬▬▬⚜﷽⚜
⚜شعر یعنے
کہ سرِ صبــح🌤
ڪسے مثڸ شمـا
باعثِــ روشنــے
ِ
حضرتــ خورشیـد شود🌤
#صبحتان_منور_به_نگاه_شهدا
#دلنوشته📝
⚛ @shahidegomnamm ↩️
⚜شعر یعنے
کہ سرِ صبــح🌤
ڪسے مثڸ شمـا
باعثِــ روشنــے
ِ
حضرتــ خورشیـد شود🌤
#صبحتان_منور_به_نگاه_شهدا
#دلنوشته📝
⚛ @shahidegomnamm ↩️
ஜ۩﷽۩ஜ▬▬
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_ازکلام_وحی
🔸صفحه 141
🔹جزء 7
🔸سوره انعام
🔹آیه 102 الی 110
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌷کانال عهد با شهدا 🌷
@Shahidegomnamm 👆کلیک
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_ازکلام_وحی
🔸صفحه 141
🔹جزء 7
🔸سوره انعام
🔹آیه 102 الی 110
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌷کانال عهد با شهدا 🌷
@Shahidegomnamm 👆کلیک
ஜ۩﷽۩ஜ▬▬
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_ازکلام_وحی
🔸صفحه 141
🔹جزء 7
🔸سوره انعام
🔹آیه 102 الی 110
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌷کانال عهد با شهدا 🌷
@Shahidegomnamm 👆کلیک
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_ازکلام_وحی
🔸صفحه 141
🔹جزء 7
🔸سوره انعام
🔹آیه 102 الی 110
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌷کانال عهد با شهدا 🌷
@Shahidegomnamm 👆کلیک
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_نودودو نمےتونستم ولش ڪنم اشکام با بےرحمے کله صورتمو خیس کرده بود...😭 ناچار با صداے بلند پرستارو صدا زدم طولی نکشید که مردی با روپوش سفید با عجله اومد سمتمون و جسمه بی جونه حسامو ازم جدا کرد...🏃🏻 دستمو جلوے دهنم گرفته بودم و شوڪه…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_نودوسه
فاصلہے تختامون زیاد نبود...
محطاتانه خم شدم تا سرمم ڪنده نشه دستمو نوازش وار رو دستش کشیدم مثل اینکه بیهوش بود...💚
چشماموبستم اشکام سرازیر شدن چقدر سخت بود تو این وضعیت ببینمش دستمو از رو دستش برنداشتم تصورش سخت بود اینکه حسام یه گلوله ی واقعی خورده...😔
یعنی چقدر درد کشیده؟؟؟ با وجود اینکه حالش بد بوده اول اومده منو ببینه...
گرمای سوزنده ای دستمو فراگرفت و دستای منجمدمو گرم کرد اروم چشمامو باز کردم دست حسام تو دستم قفل شده بود چشماش باز بود،داما معلوم بود خسته اس...😞
در عین خستگیش بازم هوامو داشت...
لبخند زد و گفت:گریه میکردی؟؟؟🙂
_چیزی نبود...😞
اما حرفش باعث میشدشدت اشکام بیشتر بشه صداش خیلی غم الود بود معلوم بود به زور چشماشو باز نگه داشته نفس عمیقی کشیدو گفت:درد دارم...💔
خواستم از جام بلند بشم که محکم دستمو نگه داشت و گفت: نه اون دردی که فکر میکنی...😔
درد دلتنگیت...درد خستگی دوماه ندیدنت...درد دوماه تو چشمات غرق نشدن...درد عالم ریخت روسرم اشکاتو دیدم...😭
بدنم گر گرفته بود از حرفاش واقعا دلتنگی درد بدی بود.
با صدای در نگاهمو دوختم به پشت سرم مامان بابام با مامان بابای حسام اومدن داخل اخرین نفرم محمد داداش حسام وارد اتاق شد...😶
با تقلا رو تخت نشستم و احوالپرسی کردم اشکامو پاک کردم تا متوجه گریه هام نشن...😞
نگرانی از چهره ی همشون بیداد میکرد انتظار نداشتن حسامم رو تخت بیمارستان ببینن...🙁
حسام مودبانه با پدر و مادرش حرف میزد و در برابر نگرانی ها و دلتنگیای مامانش سر خم کرده بود و مدام معذرت خواهی میکرد...🙏🏻
واقعا شیفته ی این اخلاقش بودم، بعد از اینکه دیگه همه رفتن تقریبا اخرای ساعت ملاقات بود که سپیده و اشکان اومدن دیدنمون...
یه دسته گله نرگس تو دستای سپیده بود...💐
سپیده اومد کنارم و باهم روبوسی کردیم و گلو گذاشت تو گلدون...
ازش تشکر کردم...
سپیده:قابله شما رو نداره...💚
اشکانم کمپوتایی که تو دستش بودو طرف حسام گرفت و گفت:تقدیم با عشق به دلاوره بسیجیه خودم داش حسام😆
حسام:زحمت کشیدید...☺️
جفتشون باهم تشکر کردن.خیلی اروم بودن برعکس موقع های قبل...
یکم نشستن و با هم حرف زدیم قرار بود سپیده انتخاب واحد کنه بخاطر همین بعد از تموم شدن ساعت ملاقات رفتن.
یه هفته ای بود از بیمارستان مرخص شده بودیم و به لطف خدا کسالتم کاملا رفع شده بود ...☺️
امشب قرار بود همسرجان با همراه خانوادش تشریف بیارن خونمون و حسابی تمیز کرده بودم و به کمک مامان غذا رو درست کردیم،دم اذان مغرب بود ... وقتی مطمین شدم همه چی آماده اس
ادامه دارد.....
💠کانال عهدباشهدا💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#فرمانده_من
#قسمت_نودوسه
فاصلہے تختامون زیاد نبود...
محطاتانه خم شدم تا سرمم ڪنده نشه دستمو نوازش وار رو دستش کشیدم مثل اینکه بیهوش بود...💚
چشماموبستم اشکام سرازیر شدن چقدر سخت بود تو این وضعیت ببینمش دستمو از رو دستش برنداشتم تصورش سخت بود اینکه حسام یه گلوله ی واقعی خورده...😔
یعنی چقدر درد کشیده؟؟؟ با وجود اینکه حالش بد بوده اول اومده منو ببینه...
گرمای سوزنده ای دستمو فراگرفت و دستای منجمدمو گرم کرد اروم چشمامو باز کردم دست حسام تو دستم قفل شده بود چشماش باز بود،داما معلوم بود خسته اس...😞
در عین خستگیش بازم هوامو داشت...
لبخند زد و گفت:گریه میکردی؟؟؟🙂
_چیزی نبود...😞
اما حرفش باعث میشدشدت اشکام بیشتر بشه صداش خیلی غم الود بود معلوم بود به زور چشماشو باز نگه داشته نفس عمیقی کشیدو گفت:درد دارم...💔
خواستم از جام بلند بشم که محکم دستمو نگه داشت و گفت: نه اون دردی که فکر میکنی...😔
درد دلتنگیت...درد خستگی دوماه ندیدنت...درد دوماه تو چشمات غرق نشدن...درد عالم ریخت روسرم اشکاتو دیدم...😭
بدنم گر گرفته بود از حرفاش واقعا دلتنگی درد بدی بود.
با صدای در نگاهمو دوختم به پشت سرم مامان بابام با مامان بابای حسام اومدن داخل اخرین نفرم محمد داداش حسام وارد اتاق شد...😶
با تقلا رو تخت نشستم و احوالپرسی کردم اشکامو پاک کردم تا متوجه گریه هام نشن...😞
نگرانی از چهره ی همشون بیداد میکرد انتظار نداشتن حسامم رو تخت بیمارستان ببینن...🙁
حسام مودبانه با پدر و مادرش حرف میزد و در برابر نگرانی ها و دلتنگیای مامانش سر خم کرده بود و مدام معذرت خواهی میکرد...🙏🏻
واقعا شیفته ی این اخلاقش بودم، بعد از اینکه دیگه همه رفتن تقریبا اخرای ساعت ملاقات بود که سپیده و اشکان اومدن دیدنمون...
یه دسته گله نرگس تو دستای سپیده بود...💐
سپیده اومد کنارم و باهم روبوسی کردیم و گلو گذاشت تو گلدون...
ازش تشکر کردم...
سپیده:قابله شما رو نداره...💚
اشکانم کمپوتایی که تو دستش بودو طرف حسام گرفت و گفت:تقدیم با عشق به دلاوره بسیجیه خودم داش حسام😆
حسام:زحمت کشیدید...☺️
جفتشون باهم تشکر کردن.خیلی اروم بودن برعکس موقع های قبل...
یکم نشستن و با هم حرف زدیم قرار بود سپیده انتخاب واحد کنه بخاطر همین بعد از تموم شدن ساعت ملاقات رفتن.
یه هفته ای بود از بیمارستان مرخص شده بودیم و به لطف خدا کسالتم کاملا رفع شده بود ...☺️
امشب قرار بود همسرجان با همراه خانوادش تشریف بیارن خونمون و حسابی تمیز کرده بودم و به کمک مامان غذا رو درست کردیم،دم اذان مغرب بود ... وقتی مطمین شدم همه چی آماده اس
ادامه دارد.....
💠کانال عهدباشهدا💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#یا_سید_الکریم
ای که نورحسنے درتو جلیست
مُلک تو جلـوه ی مُلک ازلیست
هر ڪہ شد زائر درگاه شمـا
زائر قبر «حسین بن علیست»
🍃🌸میلاد حضرت عبدالعظیم حسنے_ع
برهمگان مبارڪ🌸🍃
⚛ @shahidegomnamm ↩️
ای که نورحسنے درتو جلیست
مُلک تو جلـوه ی مُلک ازلیست
هر ڪہ شد زائر درگاه شمـا
زائر قبر «حسین بن علیست»
🍃🌸میلاد حضرت عبدالعظیم حسنے_ع
برهمگان مبارڪ🌸🍃
⚛ @shahidegomnamm ↩️