🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
برای..
هر #قدم من,
یک قطره خون و شاید هم بیشتر ریخته شده است..
مراقب,
قدم هایمان باشیم..
شاید خون فرزندی که,
#هیچ_وقت برنگشته است,
زیر پایمان #له شود..😔😔
#دلنوشته

🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomna
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊🕊🕊
🕊

🌹 #گلزار_شهدا

💠وقتي قدم در بوستان 🌷گل‌هاي بهشتي مي‌گذاري، نسيمي از عطر بهاري تو را در آغوش مي‌گيرد و تو را در آسمان پرواز مي‌دهد.🕊

💠وقتي #نام_شهيد را بر لب‌هايت جاري مي‌كني، در گوشه‌اي از ❤️قلبت حك مي‌كني و خدا را شاهد مي‌گيري كه #نروي جز راهي كه آنها رفتند و #قدم در راهي بگذاري كه آنها گذاشتند. آن لحظه فرشتگان آسماني تو را ستايش مي‌كنند.

💠وقتي در #قنوت نمازهاي شبت غرق راز و نياز با خدا مي‌شوي و آن هنگام براي #شهدا دعا مي‌كني و از خدا مي‌خواهي تا #شهيد_شوي، آن لحظه احساس مي‌كني كه تمام گل­هاي شقايق🌹 به تو لبخند مي‌زنند. خودت را در آسمان مي‌بيني؛ درست بين فرشتگان آسماني.

#دلنوشته

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊
همواره مي گفت:

🍂خدايا ! از آن واهمه دارم که نکند در مقابل دشمن #پاهايم بلرزد و جزو #سربازان تو قرار نگيرم .

🍂خدايا ! قدرتي به من عطا فرما که اين بار بتوانم در راه تو #قدم بردارم و در خودسازي خود کوشا باشم .

🍂خدايا ! اگر #توفيق_شهادت را نيافتم ، توفيق #ادامه راه راستين شهدا را به من عطا فرما .

#شهید_هاشم_اعتمادی
#وصيتنامه

🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊🕊

🔶 #راه_ناتمام
🌺 #بوی_عطر_خاک_جبهه_ها🍂

گفتند از او هیـچ نمـانده جز یک راه ناتمـــام.....
راه ناتمـــام است...اما #مقصـــد پیداست و مـرد راه مے طلبـد...

در میـان راه خواهـے رسید به هرچه شـب است که زنـده به #یـادش سحـر و طلـوع مے شوند.

چند قـدم جلـوتر تمـام لحظه هـایت را به #سجـــده مے کشاند...

#عطــر_خـاک و #خـون نفـس نفـس هم نفست مےشوند و ...
و هـزار #قـدم مانده تا انتـها شاید...که نا تمـام شود تمـام...هرقـدم شایـد هزار قدم شود و یک شبه ره صـدساله به منـزل رسد اگر...

گفتـم مـن مانـده ام و این #راه ناتمـام ...نـورسیـده کودکـی شـاید !!! #قدم_هایم بے ثبـات و بے رمـق زانـوانم خـم شده در میـان راه...

مے دانم ای خـــدا ..گــرد #پــوتیـن_هـایش کفش هایم را کفـایت مےکند.. براےشـروع دلخـوشم به #ذکـــر_ســـربنـدش

فقـط و فقـط #یــا_زهـرا(س)...

گفتـه است: حـرم عشـق #کـربلاست و چگونه در بند خـاک بمانـد آنکه #پـــرواز🕊 آموخته است و راه کـربلا را مےشناسد و چگونه از #جـان نگذرد آنـکس که مے داند جـان بهـای #دیـدار است؟

راه ناتمـامت اگر تا کـربلاست خواهم گذشت از جـان به بهـای دیدار خـدایت ای #شـهید...
میدانم این راه #بهـشت را پشت سـر مےگذارد ...

ابتـدایش #صـراط و اتنـهایش #کـربلاست...

#دلنـوشته
#راهـیان_نـور

🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
تو رفتی و آهنگ #قدم_هایت
سرود زندگی ام شد..
و امروز،شرحی بر
این #فراق ندارم
جز زخم ترکش های
گاه و بیگاه #شهر

#شهداگاهےنگاهے
#دلنوشته

🌷کانال عهدبا شهدا🌷
🆔 @shahidegomnamm 👈
Ghadam Ghadm Ba ye Alam [BeepMusic.org]
Hossein Sib Sorkhi [BeepMusic.org]
🎵 #صوت

🚩به مناسبت ایام پیاده روی اربعین

#قدم قدم
با یه علم...🚩

🎤 #حسین_سیب_سرخی

دل #جاماندگان گرفته است، ارباب 😭


🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوچهل_وهشتم سفره شامو پهن کردم حسام با عجله از حیاط همونطور که چند تا سیخ جوجه دستش بود وارد شد گذاشتشون لای نون و با صدای بشاشی گفت:بفرمایید پیشنهاد سراشپز یه تیکه از جوجه رو برداشتم و گذاشتم تو دهنم برق تحسین از نگاهم پیدا بود…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدوچهل_ونهم

بسم رب الشهدا

دو هفته ای از رفتن حسام می گذشت ... دوباره همه چیز مثل سابق شده بود ... من بودم و دلتنگی
شب بود و من توی خونه تنها بودم وارد اتاق شدم و از روی میز ، قرانو برداشتم

🍃شروع کردم به تلاوت آیه های قرآن به جونم می نشست و روایت های عاشقانه ی خدا به معبودش ، آلودگی ها رو از تنم می شست آروم آروم آرامش می گرفتم و غصه هامو فراموش می کردم سوره ی صافاتو که تموم کردم قرآنو بستم و بوسیدمش از جا بلند شدم تا قرآنو سر جاش بذارم .

🍃نزدیک تخت گل سرم روی زمین افتاد ... خم شدم رو زمین و دستمو کشیدم رو فرش اما نبود . دستمو بردم زیر تخت . یه شی مربعی شکل رو لمس کردم . محکم تو دستم نگهش داشتم و آوردمش بیرون ... اتاق تاریک بود . برقشو روشن کردم و رو تخت نشستم ...

🍃 دستمو باز کردم ... یه دفترچه ی کوچیک بود و روش نوشته بود : #چند_قدم_تا_آسمان...
صفحه ی اولشو باز کردم ...با خط خوشی نوشته بود : #اقرار_نامه برای معبود بخشنده ام ...
برای تو که ستارالعیوبی ... برای تو ای غفار الذنوب ... تمام فراز های جوشن کبیر را خوانده ام و با همه ی صفات زیبایت خطابت کرده ام ...

🍃بار الها ! بنده ی گناهکارت صد بار توبه کرده و توبه شکسته ... این بار با دل شکسته آمده تا اقرار به همه گناهانش کند و برای همیشه در آغوش الهی ات فرو رود ... آمده از نفسش بگذرد تا به عشقش برسد و به وجه تو نظر کند ... می خواهد از شهوت به #شهادت برسد ...

🍃چند صفحه جلو تر رفتم ... بالای صفحه نوشته شده بود : #قدم_اول
وقتی در تاریکی شب ، در کنار دریا می ایستم ، امواج خروشان دریا به سمتم هجوم می آوردند ... دریا هیبت وعظمتی دارد که مرا می ترساند ... مادر ، چنین عظمتی دارد . #شیعه باید بداند که اینقدر در برابر #مادر_سادات کوچک است ...

💠ادامــه دارد.....

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat


🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
💌 @Shahidegomnamm #رمان #داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوشصت_یکم چشمامو با دستام پاک کردم . از دستپاچگی یادم رفت بپرسم کیه و درو باز کردم . سپیده در حالیکه دسته گلای ...... گرفته بود سمتم لبخند شیرینی زد و گفت : سلام مامان کوچولو .! با خوشحالی اومد سمتم و…
💐🍃🌼🍃🌸🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃
🍂
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدو_شصتو_دو

قدم سوم: انفاق در راه خدا

❖ زیر دست نواز بود بعد #شهادتش فهمیدیم که #سرپرستی پنج شیش تا خانواده رو به عهده داشته...

❖ در پایگاه #شیراز معماری به نام #قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه مرده بود. جواد به #آشپز رستوران گفته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران میخورند به خانواده ی #قبادی هم بدهد و خودش #پولش را حساب میکرد...

❖ البته هیچ وقت ب من نمیگفت یک روز #خانم قبادی امد منزل ما و موضوع را به من گفت و #تاکید کرد که میخواهد من هم #راضی باشم...

❖ گفتم انچه #سرهنگ فکوری میکند مورد #رضایت و خواست من است...

#شهید_جواد_فکوری
برای رسیدن به #خدا اصولا پنج تا قدم وجود دارد...

❖ که این پنج تا در #ایمان،
#عمل صالح، اینکه #شک نکنیم و به عقب برنگردیم، #جهاد با #جان و #جهاد با #مال خلاصه میشه...

❖ بعضیا برای #انفاق از نون بچه هاشون میزنن،حالا ما چقدر #حاضریم مثل اون بعضیا در راه #خدا خرج کنیم؟ چقد #حاضریم از یه سری از #خوشیای زندگیمون #دل بکنیم واسه #رضای خدا؟

❖ برای نزدیک تر شدن به #خدا باید یه سری از #صفاتمونو شبیه بزرگا کنیم،با دو تا #مثال ناب توضیح میدم مثلا #حضرت_زهرا شب #عروسیش لباس عروسشو ب یه نیازمند #انفاق کردن،
یا مثل #امام_حسن که چند تا #نیازمند رو تا اخر عمرشون #بی_نیاز کرد.

❖ اصلا اساس کار همین #الگو برداری
از این #بزرگوارانه، ما هر چقدر #صفاتمونو به #اهل_بیت نزدیک تر کنیم #قدم برداشتیم سمت #خدا،

#خدا به مال کسی که #انفاق و #بخشش در کارش هست #برکت میبخشه، و براش #رزق بیشتری کنار میزاره، هم #فقر امتحان الهیه هم #ثروت مثلا اگر ما به #فقرا و #ایتام کمک کنیم بزرگترا هم #دست مبارکشونو میکشن رو سرمون یکیش اینه که راهه #شهادتو میتونی به روی #خودت باز کنی،
❖ خیلی ساده است فقط باید یکم دلتو خالی کنی از #دنیا،صدای #سپیده باعث شد سریع #کتابو ببندم و بگم: الان میام، کتاب #عجیبی بود هر قدر که میخوندمش دلم میخواست بیشتر باهاش #انس بگیرم،

❖ دستی رو جلدش کشیدم و #هدایتش کردم سمت #قفسه ی کتابا به همراه #سپیده از خونه زدیم بیرونو سوار ماشین #اشکان که حالا سپیده ازش استفاده می کرد شدیم، #شیشه ها رو کشیدم #پایین، نیم #نگاهی به سپیده انداختم و گفتم : به به چه #ژستی ...!

❖ سپیده از پشت شیشه های #عینک دودیش نگاهم کردو گفت : ما اینیم دیگه ...
خب کجا بریم مادمازل ؟
_ نمی دونم ، بریم #کافه ... اینورا یه کافه ی خوب هست ...

❖سپیده با #اخمی ساختگی گفت : چرا #پارسی را #پاس نمیداری ؟بی مروت !
خب مگه #فرهنگسرا واژه بجاش #تصویب کرده ؟ نه مگه حتما باید اونا تصویب کنن؟ خودم تصویب می کنم... قهوه و امثالهم خوری خوبه ؟
امثالهم عربیه داداچ ...
خب چهوهسنی
جاننن؟ این الان یعنی چی ؟
ترکیب قهوه و چای و بستنی بود.

❖ من #ترجیح میدم تا تصویب کل،از کلمه ی میان #وعده خوری استفاده کنم
زارت ... بد تر شد که ...
_عوضش با مفهومه ...
خیلی خب #پیاده شو رسیدیم به
میان وعده خوری یا همون چهوهستنی .
خندیدمو #کمربندمو باز کردمو پیاده شدم ... با هم وارد شدیم ... یه میز دو نفره اون وسط خالی بود ... صندلی رو عقب کشیدم و نشستم ... #گارسون اومد کنارمون گفت : چی میل دارید ؟
سپیده از #قول خودش و من گفت : دو تا آب #طالبی ...

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat


🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📜 #فرمانده_من👨‍✈️ #قسمت_صدو_شصتو_سه نگاهم ڪرد و گفت : خوبه ؟ سرمو به علامت مثبت تڪون دادم . چند لحظه بعد آب طالبی ها🍹 رو میزمون بود نیم نگاهی به لیوان سبز رنگم انداختم،سپیده با ولع شروع به خوردن ڪرد جوری ڪه احساس میڪردم هرآن ممڪنه منم بخوره😳 نگاهمو…
#داستان📜
#فرمانده_من👨‍✈️
#قسمت_صدو_شصتو_سه✒️

#بسم_الرب_الحسین💚

پنج ماه بعد
روز ها از پی هم می گذشتند اوایل شهریور 🍁ماه بود و هوا ڪمی خنڪ تر شده بود از جام بلند شدم رو به آیینه قدی ایستادم،دست به شڪم برآمدم ڪشیدم حسش ڪردمو نی نی👶 ڪوچولویی ڪه با حسام اسمشو گذاشته بودیم:فندق! 😍

آروم لگد👣 میزد و اظهار وجود میڪردبعد از خـ💚ـدا همدم تنهایی هام تو این روزا بود،
با قدم های👣 آهسته به سمت میز تحریر رفتم و رو صندلی نشستم.

از تو ڪشو و دفترچه📖 چند قدم با خدا رو درآوردم قبل از اینکه چیزی بخونم نیم خیز شدم پرده اتاقو🚪 ڪمی ڪنار ڪشیدم تا نور☀️ بیشتری به داخل نفوذ ڪنه،بسم الله یی گفتم و دفترچه📖 رو باز ڪردم:

#قدم_دهم👣

#اڪل_طیب

❈ خداوند متعال مخاطبش را انبياء💚 قرار مى‏ دهد و اين دستور را مى‏ فرمايد ڪه:

يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ
(مومنون 51)

اى پيامبران! از غذاهاى 🍇پاڪيزه و گوارا بخوريد، و عمل صالح انجام دهيد، ڪه من به آنچه انجام مى‏ دهيد آگاهم.
در این آیه خداوند متعال، أڪل «طيّب» را پايه و زیر بنای انجام عمل صـ🌺ـالح قرار مى‏ دهد. خوراڪ🍛 ما هر چه طيب‏ تر باشد عمل صالح ‏تری از ما صادر می شود.
هيچ ڪلمه‏ اى در فارسی شاید نباشد ڪه معنای 🤔طيب را ڪاملا برساند.
طیب بودن اعم از حلال بودن است.
حلال بودن نقطه شروع و ابتدائی طیب بودن است. از جمله جِرميّت در يڪ خوراڪى🥗ه ر چه ثقيل ‏تر باشد انسان را ارضى ‏تر😇 و سنگين ‏تر مى‏ ڪند و هر چه طيب ‏تر باشد روح و نفس انسان لطيف ‏تر و برای انجام اعمال صالح سبڪ تر خواهد بود.
اگر از مواد ارضى و جِرم‏دار و سنگین در هر غذايى بيشتر باشد ما را ثقيل ‏تر خواهد ڪرد و توفيقات را از ما خواهد ڪاست.🍂

❈ اگر غذا🥖شرایط لازم را داشته باشد يك لقمه آن می تواند يڪ نفر را در 24 ساعت بس باشد و او را نگه دارد منتهى ببينید ما چه بلايى بر سر خودمان
می آوریم.
ده پانزده رقم از غذاها و مواد را با هم مخلوط مى‏ كنيم در حالی ڪه بخشى از آن را اصلاً نفس نمی پذیرد چون ابهام دارد و نمى ‏داند این چى هست.🥀
مثلا يڪ سرى چيزها را ترڪيب
می ڪنند مثل قارچ، فلفل، گوشت گاو 🍖و غيره و يك چيزى درست مى‏ ڪنند و يك پنير پيتزا🧀هم روى آن مى‏ ڪشند و داخل تنور🔥مى ‏گذارند. ظاهرش را براى حس بويائى تحريك ڪننده قرار مى ‏دهند.
اين غذا طيب نيست. از اين جهت ڪه نفس در اين خوراڪى ‏ها ابهام😔 دارد. برای نفس بايد مواد غذایی، شفاف💧باشد ڪه اين ها چیست؟

❈بايد غذا غير از حلال بودن و
طهـ🌸🍃ـارت، براى نفس طيب هم باشد يعنى بايد معنى شده باشد.
مثلا وقتى ڪه نان🍞 و مغز گردو و ڪشمش را در يک فضاى🌬 آرام براى فرد گرسنه مى‏ گذارند
نفسش مى‏ شناسد، نفس هم مغز گردو را
مى ‏شناسد، هم ڪشمش را مى ‏شناسد و هم نان 🥖را مى‏ شناسد. 🔸لذا امڪان هماهنگ شدن بين غذا و نفس مؤمن امڪان‏پذير 👌هست ولى غذاهایی مثل پيتزاى 🍕مخلوط را وقتى جلوي نفس مى‏ گذارند؛ براى نفس ترجمه نشده ڪه مواد اوليه اين چیست و چگونه تهيه شده است؛ لذا غذا از طيـ🌺ـب بودن دورمى شود فقط شڪم پر
مى‏ شود ولى انسان دور مى‏ افتد.

❈ با خيلى ڪمتر از اين ها
(غذاهای متنوع فعلی) لذت غذا را
مردم حس مى‏ ڪردند.
مثلا با نان و عدس لذت مى‏ بردند
و تأمين مى‏ شدند.
الآن ده رقم غذا سر سفره هست😐 اما ترڪيبشان، از جهت طبّى ناموزون است. از این بدتر اینڪه همّ و روح طرف مرتب پائين😔 آمده و به درجه حيوانيت 🐑رسیده است؛ به طورى ڪه هَمّ او فقط 😕پر ڪردن معده و لذت بردن😅 ذائقه و شامه و قواى...

#ادامه_دارد...📚✒️

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat


🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🍃
🌺
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼🍃
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👨‍✈️ #قسمت_صدو_شصتو_شش📖 ❖ گفتم:مامان؟ حالت خوبه؟ یه حرکتی کن جانم #گلوم تیر کشید به زور آب دهنمو قورت دادم اشکام😭 راهشونو پیدا کردن و #سرازیر شدن رو زمین #زانو زدم و بلند #مامانمو صدا زدم،😔 ❖ #هق هقم اوج گرفت گلوم به خس خس 🍂افتاده…
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👨‍✈️
#قسمت_صدو_شصتو_هفت📖

❖ موهای شقیقه اش کمی #سفید
شده بود خسته و #درمانده بود میون اون محاسن مشکیش چند تار سفید خودنمایی میکرد چه با خودش کرده بود؟😔

#چادرم از سرم افتاد موهام به صورتم شلاق زدن یه قدم👣 عقب
رفتم و #حسام به تبعیت ازم وارد شد،
درو🚪 پشت سرش بست آروم جلو اومد. #پیشونیشو گذاشت رو #پیشونیم سرش داغ داغ بود نفسای #گرمش به صورتم می خورد ُر گرفتم از این همه نزدیکی #حسام دستشو لای موهام برد
و آروم روشون بوسه زد نگاهشو به
پایین دوخت رد #نگاهشو دنبال کردم درست رو فندق👶 متوقف شده بود#لبخند غم #آلودی زد زانوزد سرشو گذاشت رو شکمم فندق بی وقفه تکون می خورد و لگد می زد👣 مثل اینکه از من خوشحال تر بود😍 مردد دستمو جلو بردم آروم موهاشو نوازش کردم دلم❤️ بی قرار بود،

❖ چقدر دلم❤️ واسه این #مرد تنگ شده بود. بالاخره لب از لب باز کردم😊
و گفتم: یه چیزی بگو دلم واسه #صدات تنگ شده😔 #سرشو بالا اورد و گفت #چشمات قدرت حرف زدنو ازم
میگیره😩 چرا انقدر #شکسته شدی؟
سرشو انداخت زیر شونه هاش بی وقفه می لرزید #قلبم به تپش افتاده بود طاقت این حالشو نداشتم یقین پیدا
کردم که چیزی شده جرات نداشتم بهش دست بزنم وقتی انقدر با #درماندگی گریه میکرد😭 دستشو گرفتم #یاعلی گفت و بلند شد با اون یکی دستش #اشکاشو پاک کرد،

❖ چند #قدم که جلو تر رفتیم متوجه شدم #نمیتونه درست راه بره #کمکش کردم لبه ی تخت بشینه #حالش اصلا خوب نبود😩 اینو میشد به راحتی از #صورتش فهمید کنارش نشستم صدای جیرجیرک فضارو پر کرده بود با صدای ارومی گفتم: نکنه🤔 باز زخمی شدی؟

#این_داستان_ادامه_دارد...

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat

🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🌾
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃🌾