🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨ 📔 #زنـدگینـامه 🌷 #سردارشهید_عبدالمهدی_مغفوری 🔻 #قسمـت 7⃣1⃣ ☘ #خصوصیات_اخلاقی_شهید(8) ✍ #قـرآن را با صـدایے بسیار خـوش و زیبـا #تــلاوت مے ڪرد. 📿در هنگام شـروع #نمـاز با صدایے رسـا و ملکـوتے #اذان سر مے داد.…
🌹💫🕊🌹💫🕊🌹💫🕊
✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨
📔 #زنـدگینـامه
🌷 #سردارشهید_عبدالمهدی_مغفوری
🔻 #قسمـت 8⃣1⃣
☘ #خصوصیات_اخلاقی_شهید«عــرفــان»(9)
✍خـدایش را #خـوب مے شنـاخت و با تمـام وجودش به #قیـامـت و روز جـزا اعتقـادداشت.
☘چه شبها ڪه #از_تـرس_خـدا گریه مے کرد.😭
☘ #آوای_قــرآن او #هنـوز به گوش مےرسد.
☘ #امــر به معــروف و #نهـی از منـکـر او هنوز زنـده است.
☘او هـرگـز آرام و قـرار نداشت، یا مشغـول #عبـادت بود یا مشغـول #خـواندن قـرآن یا در حال سخنـرانـے و طـرح و بـرنـامه ریزی بـرای پیشـرفت ڪارهای اداری بر و #رفع_مشکـلات بـرادران سپـاه بود.
☘همه چیـز او #الهـے بود و #تنهـا شکـل و شمـایلی انسانـے داشت و #روح او درملکـوت اعلـے پـرواز مے ڪرد. او در حقیـقت به #عالـم عـرفـان #راه پیدا ڪرده بود.
☘ #زنـدگے_سـاده_ی او را در این دنیـا #یڪ #پیراهـن و #شلـوار و #کفـش و تعدادے #ڪتاب تشکیـل داده بود
☘او #سبکبـار بود و در فکـر پـــرواز🕊 از همـه چیز دنیـا از زندگـے و خانـه و امـڪانـات #دست_کشیـده بود.
☘او #سعـادت را در آخـــرت مـے دید....
💠ادامــه دارد.....🖊
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
🍃🌺 @Shahidegomnamm
💫✨🕊💫✨🕊💫✨🕊💫
✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨
📔 #زنـدگینـامه
🌷 #سردارشهید_عبدالمهدی_مغفوری
🔻 #قسمـت 8⃣1⃣
☘ #خصوصیات_اخلاقی_شهید«عــرفــان»(9)
✍خـدایش را #خـوب مے شنـاخت و با تمـام وجودش به #قیـامـت و روز جـزا اعتقـادداشت.
☘چه شبها ڪه #از_تـرس_خـدا گریه مے کرد.😭
☘ #آوای_قــرآن او #هنـوز به گوش مےرسد.
☘ #امــر به معــروف و #نهـی از منـکـر او هنوز زنـده است.
☘او هـرگـز آرام و قـرار نداشت، یا مشغـول #عبـادت بود یا مشغـول #خـواندن قـرآن یا در حال سخنـرانـے و طـرح و بـرنـامه ریزی بـرای پیشـرفت ڪارهای اداری بر و #رفع_مشکـلات بـرادران سپـاه بود.
☘همه چیـز او #الهـے بود و #تنهـا شکـل و شمـایلی انسانـے داشت و #روح او درملکـوت اعلـے پـرواز مے ڪرد. او در حقیـقت به #عالـم عـرفـان #راه پیدا ڪرده بود.
☘ #زنـدگے_سـاده_ی او را در این دنیـا #یڪ #پیراهـن و #شلـوار و #کفـش و تعدادے #ڪتاب تشکیـل داده بود
☘او #سبکبـار بود و در فکـر پـــرواز🕊 از همـه چیز دنیـا از زندگـے و خانـه و امـڪانـات #دست_کشیـده بود.
☘او #سعـادت را در آخـــرت مـے دید....
💠ادامــه دارد.....🖊
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
🍃🌺 @Shahidegomnamm
💫✨🕊💫✨🕊💫✨🕊💫
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هشتادو_سه📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• درحالیکه دستام تو دستای #حسام بود ،آهسته به سمت #اتاق نی نی قدم بر داشتم #چشمامو به اصرار حسام بسته بودم بعد از برداشتن چند تا قدم ،خسام دستامو #رها کرد و با صدای مردونش تو گوشم #زمزمه کرد،
خب، خاتون❤️ِمـن ...
همینجا وایستا ...
آروم گفتم : چشامو باز کنم ؟! با صدایی که یکم از قبل بلند تر بود دستاشو گذاشت رو چشامو گفت : نه نه نه ... یه لحظه ام صبر کن ،
نوای #قدماش ازم دور شد کمی بعد صدای کناررفتن #پرده ها به گوشم رسید و دوباره #آوای خوش قدماش که به سمتم برداشت،
❥• دستاشو از پشت روی شونه هام گذاشت و گفت : #فاطمه جانم ؟ قبل ازینکه چشاتو باز کنی یه چیزی ازت بپرسم؟ دستامو بالا آوردم و گذاشتم
رو دستاش ، اوهوم بپرس
قول میدی بچمونو عاشق تربیت کنی ؟!
دست چپشو لمس کردم و #هدایتش کردم روقلبم ،صدای اوپ اوپ #قلبمو میشنوی؟ وقتی از #ضمیرای مفرد استفاده میکنی میخواد از جاش کنده شه
#خدا نکنه حاجخانوم، بلاخره شما #مادری پسرا مادری میشن مگه نه ؟!
❥• از گوشه ی چشمای بستم قطره ی #اشکی روی گونم بارید همین دختر نمیخواستی ؟ همه عالم میدونن که دخترا بابایی ان ،مکث کرد، از تو چ پنهون تو هم #خواهرمی هم رفیقمی ، بعضی وقتا دخترمی ، همسرم❤️ی ،نمیخواستم سرت #هوو بیارم خانومم لبخند زدمو انگشتمو بردم سمت گوشه ی چشمم اشکمو پس زدمو با #لبخند گفتم : حالا اجازه هست چشمامو باز کنم #فرمانـده؟
❥• دستاشو از رو شونه هام برداشت صدای قدماشو شنیدم که رو به روم ایستاد با مهربونی گفت : بله بفرمایید
چشمامو باز کردم با #لبخندی دندون نما اتاق سراسر #سفید رنگ نی نی رو نگاه کردم کمد و تخت سفید رنگ کنار تخت رفتم اولین باری بود که اتاقو میدیدم مامان و حسام #وسایلو خریدن و چیده بودن دستمو سمت #آویز طلایی رنگی که ازش خرس های کوچولو آویزون بود بردمو تکونش دادم لبخندمو پررنگ تر کردمو به حسام که دست به سینه اون طرف تخت ایستاده بود #نگاه کردم
چقد #خوشگله،
❥• حسام لبخند زدو گفت : نمی خوای بقیشو ببینی؟ با قدمای #شمرده به سمت کمد رفتم درشو باز کردم لباسای کوچولوی #مردونه ای که قرار بود تن مرد کوچولوم کنم و نگاه کردم تا به اخرین لباس رسیدم با همشونو #فرق داشت یه لباس خیلی کوچولو با طرح #چریکی سمت چپش جایی که قرار بود قلبش بتپه به آرم #یازینب زینت داده شده بود ...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هشتادو_سه📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• درحالیکه دستام تو دستای #حسام بود ،آهسته به سمت #اتاق نی نی قدم بر داشتم #چشمامو به اصرار حسام بسته بودم بعد از برداشتن چند تا قدم ،خسام دستامو #رها کرد و با صدای مردونش تو گوشم #زمزمه کرد،
خب، خاتون❤️ِمـن ...
همینجا وایستا ...
آروم گفتم : چشامو باز کنم ؟! با صدایی که یکم از قبل بلند تر بود دستاشو گذاشت رو چشامو گفت : نه نه نه ... یه لحظه ام صبر کن ،
نوای #قدماش ازم دور شد کمی بعد صدای کناررفتن #پرده ها به گوشم رسید و دوباره #آوای خوش قدماش که به سمتم برداشت،
❥• دستاشو از پشت روی شونه هام گذاشت و گفت : #فاطمه جانم ؟ قبل ازینکه چشاتو باز کنی یه چیزی ازت بپرسم؟ دستامو بالا آوردم و گذاشتم
رو دستاش ، اوهوم بپرس
قول میدی بچمونو عاشق تربیت کنی ؟!
دست چپشو لمس کردم و #هدایتش کردم روقلبم ،صدای اوپ اوپ #قلبمو میشنوی؟ وقتی از #ضمیرای مفرد استفاده میکنی میخواد از جاش کنده شه
#خدا نکنه حاجخانوم، بلاخره شما #مادری پسرا مادری میشن مگه نه ؟!
❥• از گوشه ی چشمای بستم قطره ی #اشکی روی گونم بارید همین دختر نمیخواستی ؟ همه عالم میدونن که دخترا بابایی ان ،مکث کرد، از تو چ پنهون تو هم #خواهرمی هم رفیقمی ، بعضی وقتا دخترمی ، همسرم❤️ی ،نمیخواستم سرت #هوو بیارم خانومم لبخند زدمو انگشتمو بردم سمت گوشه ی چشمم اشکمو پس زدمو با #لبخند گفتم : حالا اجازه هست چشمامو باز کنم #فرمانـده؟
❥• دستاشو از رو شونه هام برداشت صدای قدماشو شنیدم که رو به روم ایستاد با مهربونی گفت : بله بفرمایید
چشمامو باز کردم با #لبخندی دندون نما اتاق سراسر #سفید رنگ نی نی رو نگاه کردم کمد و تخت سفید رنگ کنار تخت رفتم اولین باری بود که اتاقو میدیدم مامان و حسام #وسایلو خریدن و چیده بودن دستمو سمت #آویز طلایی رنگی که ازش خرس های کوچولو آویزون بود بردمو تکونش دادم لبخندمو پررنگ تر کردمو به حسام که دست به سینه اون طرف تخت ایستاده بود #نگاه کردم
چقد #خوشگله،
❥• حسام لبخند زدو گفت : نمی خوای بقیشو ببینی؟ با قدمای #شمرده به سمت کمد رفتم درشو باز کردم لباسای کوچولوی #مردونه ای که قرار بود تن مرد کوچولوم کنم و نگاه کردم تا به اخرین لباس رسیدم با همشونو #فرق داشت یه لباس خیلی کوچولو با طرح #چریکی سمت چپش جایی که قرار بود قلبش بتپه به آرم #یازینب زینت داده شده بود ...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
💕🍃
🍃
#پلاڪشان_مدالشان_شد
#عشق یعنی #استخوان و یڪ #پلاڪ
#عشق یعنی #نغمه حق
#عشق ساقی #آوای جنگ
#عشق یعنی یڪ #شهید
#استاد_پناهیان ✍
#سخنان_بزرگان📕🔎
🍃 @Shahidegomnamm
💕🍃
🍃
#پلاڪشان_مدالشان_شد
#عشق یعنی #استخوان و یڪ #پلاڪ
#عشق یعنی #نغمه حق
#عشق ساقی #آوای جنگ
#عشق یعنی یڪ #شهید
#استاد_پناهیان ✍
#سخنان_بزرگان📕🔎
🍃 @Shahidegomnamm
💕🍃