Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی
#بخش_آخر
✍نوبت به #آخرین خانوادهی شهید میرسد:
«خانوادهی گرامی #شهید_علیرضا_قنواتی؛ #مادر از دنیا رفتن؛ #پدر بهعلت کسالت نیومدن؛ #همسر_شهید، خانم مریم آزادی؛ حال شما چطوره خانم؟ شهید چند سال داشتند؟»
- 53 سال حاج آقا
🔷آقا اسم #فرزندان_شهید را میآورند؛ پسر جوانی جلو میآید و میگوید حاج آقا ببخشید من تازه از #کربلا آمدهام، سرما خوردم و برای همین با شما روبوسی نمیکنم. آقا میپرسد:
- «شما چهکار میکنید؟»
- والّا چندبار میخواستیم #بریم_اونور دیگه.
- «کجا میخواستی بری؟»
- بالاخره ما رو اصلاً درست کردن برای اینکه بریم این #تکفیریها رو بزنیم؛ ولی حاج آقا ما رو #برگردوندن.
- «کی شما رو برگردونده؟»
- ایشون ما رو برگردوندن.
-ایشون از بستگان هستن؟
- نه، ایشون #مسئول_اعزام هستن.
مسئول اعزام که در انتهای #مجلس نشسته میگوید که #ایشان_فرزند_شهید هستند و #حاج_قاسم_سلیمانی دستور دادهاند که فرزندان شهدا اعزام نشوند.
🔷آقا این را که میشنود، میگوید: «خیلی خب؛ نروید... نروید... شما اینجا باشید برای نظام کار کنین.
🔷 #دختر_شهید قنواتی نیز جلو میآید و چند #نامه و #عکس به آقا هدیه میکند؛ نمیتواند گریهی خودش را کنترل کند؛ بهسختی خود را جمع میکند و به آقا میگوید که برایش #دعا کند. از آقا #یادگاری نیز میخواهد:
-اگر میشه این انگشتر دستتون رو هم به من بدید.
-انگشترهام رو که دادم دیگه؛ توی #دستم دیگه #انگشتری ندارم!
-خب انگشترهای اون یکی دستتون هم هست!
-نه، اینا دیگه برای هدیه نیست!
و به انگشترهای دیگر راضی میشود و مینشیند.
🔷حالا دیگر #دقایق_پایانی_دیدار است. هر کسی از گوشهای #تقاضای_یادگاری و #چفیه و #انگشتر میکند. گویا دیگر انگشترها و چفیهها تمام شده و مابقی افراد باید بعد از خروج آقا منتظر گرفتن هدایا باشند. #آقا دارد #روی_قاب_عکس_شهدایی که از طرف خانوادههای شهدا داده شده، چیزی #مینویسند به رسم یادگاری. پیرامون آقا کمکم #شلوغ میشود. آقا بالاخره بعد از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه از روی صندلی خود بلند شده و از اتاق خارج میشوند. جمعیت #صلواتی میفرستند. همه شاداب و خندانند. گویا دیگر #دلتنگیهایشان پایان یافته باشد. به مجاهدتها میاندیشند؛ به بزرگ کردن این بچههای کوچک که جلوی رهبرشان ساعاتی بازی کردند، دراز کشیدند، دویدند و بزرگ شدند.
🔷آن دورترها هم -نه خیلی دورتر- انتهای #روضه، جور دیگری میشود. برای رأس و نیزه که نمیشود کاری کرد جز اشک؛ اما دست آتش از #دامن_حرم دور است و دیگر سنگ به پیشانی گنبد نمینشیند. از #جانها_سپری ساخته شده و سلام نظامی معینرضاها را پدران و پدربزرگها رو به گنبد و بارگاه میدهند؛ آنقدر محکم و مخلص که #کبوترها دوباره برگردند به #صحن و سرای #دختر_علی.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی
#بخش_آخر
✍نوبت به #آخرین خانوادهی شهید میرسد:
«خانوادهی گرامی #شهید_علیرضا_قنواتی؛ #مادر از دنیا رفتن؛ #پدر بهعلت کسالت نیومدن؛ #همسر_شهید، خانم مریم آزادی؛ حال شما چطوره خانم؟ شهید چند سال داشتند؟»
- 53 سال حاج آقا
🔷آقا اسم #فرزندان_شهید را میآورند؛ پسر جوانی جلو میآید و میگوید حاج آقا ببخشید من تازه از #کربلا آمدهام، سرما خوردم و برای همین با شما روبوسی نمیکنم. آقا میپرسد:
- «شما چهکار میکنید؟»
- والّا چندبار میخواستیم #بریم_اونور دیگه.
- «کجا میخواستی بری؟»
- بالاخره ما رو اصلاً درست کردن برای اینکه بریم این #تکفیریها رو بزنیم؛ ولی حاج آقا ما رو #برگردوندن.
- «کی شما رو برگردونده؟»
- ایشون ما رو برگردوندن.
-ایشون از بستگان هستن؟
- نه، ایشون #مسئول_اعزام هستن.
مسئول اعزام که در انتهای #مجلس نشسته میگوید که #ایشان_فرزند_شهید هستند و #حاج_قاسم_سلیمانی دستور دادهاند که فرزندان شهدا اعزام نشوند.
🔷آقا این را که میشنود، میگوید: «خیلی خب؛ نروید... نروید... شما اینجا باشید برای نظام کار کنین.
🔷 #دختر_شهید قنواتی نیز جلو میآید و چند #نامه و #عکس به آقا هدیه میکند؛ نمیتواند گریهی خودش را کنترل کند؛ بهسختی خود را جمع میکند و به آقا میگوید که برایش #دعا کند. از آقا #یادگاری نیز میخواهد:
-اگر میشه این انگشتر دستتون رو هم به من بدید.
-انگشترهام رو که دادم دیگه؛ توی #دستم دیگه #انگشتری ندارم!
-خب انگشترهای اون یکی دستتون هم هست!
-نه، اینا دیگه برای هدیه نیست!
و به انگشترهای دیگر راضی میشود و مینشیند.
🔷حالا دیگر #دقایق_پایانی_دیدار است. هر کسی از گوشهای #تقاضای_یادگاری و #چفیه و #انگشتر میکند. گویا دیگر انگشترها و چفیهها تمام شده و مابقی افراد باید بعد از خروج آقا منتظر گرفتن هدایا باشند. #آقا دارد #روی_قاب_عکس_شهدایی که از طرف خانوادههای شهدا داده شده، چیزی #مینویسند به رسم یادگاری. پیرامون آقا کمکم #شلوغ میشود. آقا بالاخره بعد از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه از روی صندلی خود بلند شده و از اتاق خارج میشوند. جمعیت #صلواتی میفرستند. همه شاداب و خندانند. گویا دیگر #دلتنگیهایشان پایان یافته باشد. به مجاهدتها میاندیشند؛ به بزرگ کردن این بچههای کوچک که جلوی رهبرشان ساعاتی بازی کردند، دراز کشیدند، دویدند و بزرگ شدند.
🔷آن دورترها هم -نه خیلی دورتر- انتهای #روضه، جور دیگری میشود. برای رأس و نیزه که نمیشود کاری کرد جز اشک؛ اما دست آتش از #دامن_حرم دور است و دیگر سنگ به پیشانی گنبد نمینشیند. از #جانها_سپری ساخته شده و سلام نظامی معینرضاها را پدران و پدربزرگها رو به گنبد و بارگاه میدهند؛ آنقدر محکم و مخلص که #کبوترها دوباره برگردند به #صحن و سرای #دختر_علی.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_هفدهم
⚛سهیل کریمی یکی از مستندسازان کشور؛
✍حسین یکی از #پروژه هاى اصلى عکس ممد بود. از همه چى حسین #عکس مى گرفت. حتی #خوابیدن.
🍂روز #میلاد نبى خاتم #گوشى رو خاموش کردم و نرفتم دفتر. نماز عشا رو که خوندم و در حین مرور درس ها، #یاد_حسین از ذهنم گذشت. مثل برق. نمى دونم چرا. بعد #تصور کردم #اگه_حسین_شهید شه چى؟ مثل برق از ذهنم گذشت. سعى کردم رو درس متمرکز شم. باز #فکر کردم یعنى حسین با چى شهید مى شه؟ باز از ذهنم گذشته بود. نمى دونم چرا. در همین اثنی #تلفن خونه از اتاق مجاور زنگ زد. گفتم شاید از اقوام ارباب باشند. رفت رو #پیغام گیر. #صداى_ممد_تاجیک بود. تا برسم، یه پیغام نامفهوم گذاشته بود. زنگ زدم. ممد از اون ور خط گفت: #حسین_نصرتى_شهید_شد. بدون مقدمه. دنیا رو سرم هوار شد. #چشام سیاهى رفت. جیگرم سوخت. #حسین، #سوریه، نزدیک مثل برادر، #کوثر، کوثر، کوثر. سیل اشک امون نداد😢. زنگ زدم به بچه هاى دیگه. فقط پشت خط هق هق مى کردیم. حسین تو دمشق شهید شده بود. جیگرم سوخت.😔
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_هفدهم
⚛سهیل کریمی یکی از مستندسازان کشور؛
✍حسین یکی از #پروژه هاى اصلى عکس ممد بود. از همه چى حسین #عکس مى گرفت. حتی #خوابیدن.
🍂روز #میلاد نبى خاتم #گوشى رو خاموش کردم و نرفتم دفتر. نماز عشا رو که خوندم و در حین مرور درس ها، #یاد_حسین از ذهنم گذشت. مثل برق. نمى دونم چرا. بعد #تصور کردم #اگه_حسین_شهید شه چى؟ مثل برق از ذهنم گذشت. سعى کردم رو درس متمرکز شم. باز #فکر کردم یعنى حسین با چى شهید مى شه؟ باز از ذهنم گذشته بود. نمى دونم چرا. در همین اثنی #تلفن خونه از اتاق مجاور زنگ زد. گفتم شاید از اقوام ارباب باشند. رفت رو #پیغام گیر. #صداى_ممد_تاجیک بود. تا برسم، یه پیغام نامفهوم گذاشته بود. زنگ زدم. ممد از اون ور خط گفت: #حسین_نصرتى_شهید_شد. بدون مقدمه. دنیا رو سرم هوار شد. #چشام سیاهى رفت. جیگرم سوخت. #حسین، #سوریه، نزدیک مثل برادر، #کوثر، کوثر، کوثر. سیل اشک امون نداد😢. زنگ زدم به بچه هاى دیگه. فقط پشت خط هق هق مى کردیم. حسین تو دمشق شهید شده بود. جیگرم سوخت.😔
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_بیست_وچهارم
#خاطرات
🍂خاطره ای از زبان برادر شهید؛
✍یکبار #عکسهایی را که آنجا از دیوار نوشتههای #تکفیریها گرفته بود نشانم داد؛ توی عکسها یک عکس هم از یکی از بچههای #خودشان بود که او را در حال #نوشتن_شعاری به زبان #عربی روی دیوار نشان میداد.
🍂به این #عکس که رسیدیم محمودرضا گفت: این بعد از نوشتن #شعار زیرش نوشت 🔸«جیش الخمینی فی سوریا»🔸… این را که گفت زد زیر #خنده. 😁
🍂گفتم به چی میخندی؟ گفت #تکفیریها از ما و #نام_امام_خمینی (ره) بشدت #میترسند! بعد تعریف کرد که یک روز در یکی از مناطقی که آزاد شده بود، متوجه #پیرمردی شدیم که سرگردان به این طرف و آن طرف میدوید؛ رفتیم جلو و پرسیدیم چه شده؟🤔
🍂گفت پسرش #مجروح در خانه افتاده اما کسی از اهالی محل اینجا نیست که از او #کمک بخواهد؛ با تعدادی از بچهها رفتیم داخل خانهاش و دیدیم پسرش #یکی از #تکفیریهای_مسلح است؛ با #هیکل درشت و #ریش بلند و #لباس_چریکی که یک گوشه افتاده بود و #خون زیادی از او رفته بود.
🍂تا متوجه حضور ما در خانه شد شروع کرد به #رجز خواندن و داد و فریاد کردن و هر چه از در دهانش درآمد نثار #علویها و #سوریهایی کرد که با آنها میجنگند؛ همینطور که داشت فریاد میزد و بد و بیراه میگفت، یکی از بچهها رفت نزدیکش و توی #گوشش به عربی گفت میدانی ما #کی هستیم؟ ما #ایرانی هستیم؛ این را که گفت دیگر #صدایی از طرف در #نیامد!😉
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_بیست_وچهارم
#خاطرات
🍂خاطره ای از زبان برادر شهید؛
✍یکبار #عکسهایی را که آنجا از دیوار نوشتههای #تکفیریها گرفته بود نشانم داد؛ توی عکسها یک عکس هم از یکی از بچههای #خودشان بود که او را در حال #نوشتن_شعاری به زبان #عربی روی دیوار نشان میداد.
🍂به این #عکس که رسیدیم محمودرضا گفت: این بعد از نوشتن #شعار زیرش نوشت 🔸«جیش الخمینی فی سوریا»🔸… این را که گفت زد زیر #خنده. 😁
🍂گفتم به چی میخندی؟ گفت #تکفیریها از ما و #نام_امام_خمینی (ره) بشدت #میترسند! بعد تعریف کرد که یک روز در یکی از مناطقی که آزاد شده بود، متوجه #پیرمردی شدیم که سرگردان به این طرف و آن طرف میدوید؛ رفتیم جلو و پرسیدیم چه شده؟🤔
🍂گفت پسرش #مجروح در خانه افتاده اما کسی از اهالی محل اینجا نیست که از او #کمک بخواهد؛ با تعدادی از بچهها رفتیم داخل خانهاش و دیدیم پسرش #یکی از #تکفیریهای_مسلح است؛ با #هیکل درشت و #ریش بلند و #لباس_چریکی که یک گوشه افتاده بود و #خون زیادی از او رفته بود.
🍂تا متوجه حضور ما در خانه شد شروع کرد به #رجز خواندن و داد و فریاد کردن و هر چه از در دهانش درآمد نثار #علویها و #سوریهایی کرد که با آنها میجنگند؛ همینطور که داشت فریاد میزد و بد و بیراه میگفت، یکی از بچهها رفت نزدیکش و توی #گوشش به عربی گفت میدانی ما #کی هستیم؟ ما #ایرانی هستیم؛ این را که گفت دیگر #صدایی از طرف در #نیامد!😉
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_بیست_وپنجم
#خاطرات
🍂خاطره ای از زبان سهیل کریمی مستند ساز؛
✍پایان هر روز که مى شد، و هنوز #گرد و غبار و دود و دم #عملیات رو از سر و کول مون نشسته بودیم، حسین اصرار به دیدن راش ها مى کرد. میومد تو اتاق و سر تخت من مى نشست و پافشارى مى کرد همه ى راش ها و #عکس ها رو با دقت تمام ور انداز کنه. مى گفتم: دارم #خاطراتم رو مى نویسم، الآن #مزاحمى. #مى_خندید و مى گفت: خاطرات تو #منم! ویدئوها رو نشون بده. مى گفت: این طورى عیب هاى کارهام رو هم مى تونم بفهمم. تو همه چى #دقیق بود. مى گفت کاراى ما هم یه جور #مستند_سازیه. تو همین اتاق، #رازهاى مگوى زیادى بین مون رد و بدل شد. مى گفت: باورم نمى شه من کنار سهیل کریمى دارم کار مى کنم... سهیل کریمى! حالا سهیل کریمى کیه و کجاست، حسین نصرتى کجا؟😔 حسین هم پروژه ى مستند من بود و هم پروژه ى عکس ممد. حالا همه مون #پروژه_ى_حسینیم. سوژه ى خنده ى حسین. جیگرم بد جورى مى سوزه، بد جورى..😔
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_بیست_وپنجم
#خاطرات
🍂خاطره ای از زبان سهیل کریمی مستند ساز؛
✍پایان هر روز که مى شد، و هنوز #گرد و غبار و دود و دم #عملیات رو از سر و کول مون نشسته بودیم، حسین اصرار به دیدن راش ها مى کرد. میومد تو اتاق و سر تخت من مى نشست و پافشارى مى کرد همه ى راش ها و #عکس ها رو با دقت تمام ور انداز کنه. مى گفتم: دارم #خاطراتم رو مى نویسم، الآن #مزاحمى. #مى_خندید و مى گفت: خاطرات تو #منم! ویدئوها رو نشون بده. مى گفت: این طورى عیب هاى کارهام رو هم مى تونم بفهمم. تو همه چى #دقیق بود. مى گفت کاراى ما هم یه جور #مستند_سازیه. تو همین اتاق، #رازهاى مگوى زیادى بین مون رد و بدل شد. مى گفت: باورم نمى شه من کنار سهیل کریمى دارم کار مى کنم... سهیل کریمى! حالا سهیل کریمى کیه و کجاست، حسین نصرتى کجا؟😔 حسین هم پروژه ى مستند من بود و هم پروژه ى عکس ممد. حالا همه مون #پروژه_ى_حسینیم. سوژه ى خنده ى حسین. جیگرم بد جورى مى سوزه، بد جورى..😔
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
✍گاهی در زندگی بایک اتفاق شایدکوچک
گویی که پرده ی خواب وغفلت از مقابل دیدمان کنار زده شود....
بُهت زده به اطراف می نگریم.....
🍂مینشینم، #عکس_شهدا را مینگرم از آن همه به تو میرسم....
به تویی که سرت بر دامن #مادرم زهراست....
#سلام_شهید...!
فقط این رابدان که دلم انقدر پراست،آنقدر پراست که آرزو میکند ای کاش نبود....
کی میرسدکه من هم به رسم عاشقی پرواز کنم؟؟!😔
دلم همچون شما سر نهادن بر دامن مادرم زهرا رامیخواهد
دلم گرفته است ازخیابان های شهر😭
از #سیلی_هایی که راحت برصورت مولایمان میزنیم و میزنند وآرام میگذریم
فکر نمیکردم دنیای به این زیبایی که هرکدامش تجلی پرودرگارم است،اینگونه زندگی کردن در آن سخت گردد😭
#چقدر_اماممان_غریب_است
#چقدر_شهدا_غریبند!!!
وچقدر چادر خاکی زهرا غریب تر گشته:
🍂"چادرم بوی غربت مادرم را دارد،
بوی بی وفایی های کوفه و مدینه را دارد،
وقتی که ازاو مینویسم،بوی حضرت زهرا را دارد...!!"
🍂برای این روزهایمان دعاکن
هوای دنیا در وضعیت هشدار به سر میبرد،نفس هایمان تنگ گشته......
#دلنوشته زیبا ارسالی توسط کاربربزرگوارکانال تقدیم به قلب قدسی عالم امکان حضرت اباصالح المهدی وشهیدمدافع حرم فرمانده گردان غلامان عباس
#شهیدمحمد_اسدی
#اسم_جهادی_غلام_عباس
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
✍گاهی در زندگی بایک اتفاق شایدکوچک
گویی که پرده ی خواب وغفلت از مقابل دیدمان کنار زده شود....
بُهت زده به اطراف می نگریم.....
🍂مینشینم، #عکس_شهدا را مینگرم از آن همه به تو میرسم....
به تویی که سرت بر دامن #مادرم زهراست....
#سلام_شهید...!
فقط این رابدان که دلم انقدر پراست،آنقدر پراست که آرزو میکند ای کاش نبود....
کی میرسدکه من هم به رسم عاشقی پرواز کنم؟؟!😔
دلم همچون شما سر نهادن بر دامن مادرم زهرا رامیخواهد
دلم گرفته است ازخیابان های شهر😭
از #سیلی_هایی که راحت برصورت مولایمان میزنیم و میزنند وآرام میگذریم
فکر نمیکردم دنیای به این زیبایی که هرکدامش تجلی پرودرگارم است،اینگونه زندگی کردن در آن سخت گردد😭
#چقدر_اماممان_غریب_است
#چقدر_شهدا_غریبند!!!
وچقدر چادر خاکی زهرا غریب تر گشته:
🍂"چادرم بوی غربت مادرم را دارد،
بوی بی وفایی های کوفه و مدینه را دارد،
وقتی که ازاو مینویسم،بوی حضرت زهرا را دارد...!!"
🍂برای این روزهایمان دعاکن
هوای دنیا در وضعیت هشدار به سر میبرد،نفس هایمان تنگ گشته......
#دلنوشته زیبا ارسالی توسط کاربربزرگوارکانال تقدیم به قلب قدسی عالم امکان حضرت اباصالح المهدی وشهیدمدافع حرم فرمانده گردان غلامان عباس
#شهیدمحمد_اسدی
#اسم_جهادی_غلام_عباس
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
👇👇#تلنگر
#یادداشتی_زیبا_پر_از_جملات_قابل_تامل #دلنوشته_ای_زیبا_و_خواندنی_از_شهیدمحمدغفاری در 13 اسفند 83
💠هنگامی که این نوشته ها را می نویسم؛مورخ13/12/1383هجری شمسی مصادف با 21/1/1426هجری قمری؛هنگام غروب؛ که آسمان آبی جای خود را به ابرهای سیاه داد.
💠با خودم گفتم بیرون بروم وکمی قدم بزنم تا کمی حال وهوایم عوض شود.وقتی بیرون رفتم ودرحین قدم زدن ناگاه به #پاهایم توجه کردم.
چیزی در ابتدا متوجه نشدم.ابتدای خیابان بود که آیه ای از #قرآن کریم به ذهنم آمد که خداوند فرموده است: بر روی زمین با #غرور وتکبر راه نروید.
🍃با خودم گفتم محمد مواظب باش در هنگام راه رفتن ناگاه غرور تو را برندارد که خیلی #خطرناک است.🍃
💠بعد از این حرف ها #مردم را دیدم که همگی برای #دنیا از یکدیگر #سبقت می گیرند.😔
البته سه هفته تا #عید_نوروز باقیمانده اما نمیدانم مردم چرا برای چند روز خوشی وچند وقت باقیمانده این قدر به حول و ولا افتاده بودند.
با خودم گفتم:آیا این ها برای #آخرت خودشان هم اینقدر عجله می کنند؛تا #توشه ای داشته باشند یا نه؟
💠من از روزهای آخر بهمن شروع به جمع آوری آثار شهدای پاسدار درتیپ سوم انصارالحسین(ع) کرده بودم.هرکدام از این شهدا درمن یک حال وهوایی ایجاد کرده بودم.
بیشتر به فکر #حرف ها وصحبت های این #شهدای بزرگواروخانواده ی آنان بودم .بعد از دیدن چهره های مردم با خود می گفتم:آیا این شهدا هم برای رسیدن دنیا و چند روز خوشی محض این قدر #سبقت می گرفتند؟
مسلما نه .چون افرادی مانند جعفریان؛روشناس؛کردستانی؛قیاسوند؛چیت سازیان؛همدانی و...راه سعادت خویش را پیدا کرده بودند و هنگامی که به #عکس ها و #فیلم هایشان می نگریم از #چهره های آنان متوجه می شویم.
💥🍃سبقت برای شهادت و سعادت و رسیدن به پروردگار از هم در عالم بیشتر ارزش داشته است.🍃💥
🍂درهرکدام از #عکس های این شهدا از نحوه ی ایستادن آن ها #تواضع؛ #صبر؛ #بردباری؛ #شکیبایی و #شجاعت؛ #تقوا؛ #ایمان؛ #اخلاص و #پاکی و #صداقت #احترام به همه و #کمک به یکدیگر و #وفاداری و #ایثار دیده میشود.
💠 #سفره ای درسال 1359انداخته شد ویک عده بر سر این سفره نشستند وبه #لقاالله پیوستند اما ما چه کرده ایم؟به خدا هیچ...😔
💠دیگر #بغض گلویم😔 را گرفته.حتی بعد از دیدن #چند_جوان که با سر و وضع های آنچنانی ایستاده بودند و کارهای ناشایست انجام می دادند اشک در چشمانم جمع شده بود.😢
خودم را کنترل کردم.اما دیگر طاقت نیاوردم به منزل که رسیدم به طبقه ی بالای منزل رفتم و به عکس ها و نوارهای شهدا گوش دادم و با نوای #شهیدسیدمجتبی_علمدار نشستم وسیر گریه کردم.😢
🍃دیگر #دلم نمیخواهد بیرون بروم؛چون هروقت بیرون میرفتم #جوان هارا در پی #عیاشی و #جلب_توجه میدیدم.
#دختران جوان با غرور و تکبر حرکت میکردند.مردان وزنان درفکرمایحتاج زندگی وسبقت در مال خود بودند؛آری انگار این #شهدا_فراموش_شده_اند.🍃
🍂ای کاش #رنگ_شهر بازیم نمیداد
در #جبهه رمز یازهرا ( س ) مرا برباد میداد
امشب دل از یادشهیدان تنگ دارم
در دل هوای کربلای پنج دارم😔
#دلنوشته
#شهید_محمد_غفاری
#یگان_ویژه_صابرین
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
#یادداشتی_زیبا_پر_از_جملات_قابل_تامل #دلنوشته_ای_زیبا_و_خواندنی_از_شهیدمحمدغفاری در 13 اسفند 83
💠هنگامی که این نوشته ها را می نویسم؛مورخ13/12/1383هجری شمسی مصادف با 21/1/1426هجری قمری؛هنگام غروب؛ که آسمان آبی جای خود را به ابرهای سیاه داد.
💠با خودم گفتم بیرون بروم وکمی قدم بزنم تا کمی حال وهوایم عوض شود.وقتی بیرون رفتم ودرحین قدم زدن ناگاه به #پاهایم توجه کردم.
چیزی در ابتدا متوجه نشدم.ابتدای خیابان بود که آیه ای از #قرآن کریم به ذهنم آمد که خداوند فرموده است: بر روی زمین با #غرور وتکبر راه نروید.
🍃با خودم گفتم محمد مواظب باش در هنگام راه رفتن ناگاه غرور تو را برندارد که خیلی #خطرناک است.🍃
💠بعد از این حرف ها #مردم را دیدم که همگی برای #دنیا از یکدیگر #سبقت می گیرند.😔
البته سه هفته تا #عید_نوروز باقیمانده اما نمیدانم مردم چرا برای چند روز خوشی وچند وقت باقیمانده این قدر به حول و ولا افتاده بودند.
با خودم گفتم:آیا این ها برای #آخرت خودشان هم اینقدر عجله می کنند؛تا #توشه ای داشته باشند یا نه؟
💠من از روزهای آخر بهمن شروع به جمع آوری آثار شهدای پاسدار درتیپ سوم انصارالحسین(ع) کرده بودم.هرکدام از این شهدا درمن یک حال وهوایی ایجاد کرده بودم.
بیشتر به فکر #حرف ها وصحبت های این #شهدای بزرگواروخانواده ی آنان بودم .بعد از دیدن چهره های مردم با خود می گفتم:آیا این شهدا هم برای رسیدن دنیا و چند روز خوشی محض این قدر #سبقت می گرفتند؟
مسلما نه .چون افرادی مانند جعفریان؛روشناس؛کردستانی؛قیاسوند؛چیت سازیان؛همدانی و...راه سعادت خویش را پیدا کرده بودند و هنگامی که به #عکس ها و #فیلم هایشان می نگریم از #چهره های آنان متوجه می شویم.
💥🍃سبقت برای شهادت و سعادت و رسیدن به پروردگار از هم در عالم بیشتر ارزش داشته است.🍃💥
🍂درهرکدام از #عکس های این شهدا از نحوه ی ایستادن آن ها #تواضع؛ #صبر؛ #بردباری؛ #شکیبایی و #شجاعت؛ #تقوا؛ #ایمان؛ #اخلاص و #پاکی و #صداقت #احترام به همه و #کمک به یکدیگر و #وفاداری و #ایثار دیده میشود.
💠 #سفره ای درسال 1359انداخته شد ویک عده بر سر این سفره نشستند وبه #لقاالله پیوستند اما ما چه کرده ایم؟به خدا هیچ...😔
💠دیگر #بغض گلویم😔 را گرفته.حتی بعد از دیدن #چند_جوان که با سر و وضع های آنچنانی ایستاده بودند و کارهای ناشایست انجام می دادند اشک در چشمانم جمع شده بود.😢
خودم را کنترل کردم.اما دیگر طاقت نیاوردم به منزل که رسیدم به طبقه ی بالای منزل رفتم و به عکس ها و نوارهای شهدا گوش دادم و با نوای #شهیدسیدمجتبی_علمدار نشستم وسیر گریه کردم.😢
🍃دیگر #دلم نمیخواهد بیرون بروم؛چون هروقت بیرون میرفتم #جوان هارا در پی #عیاشی و #جلب_توجه میدیدم.
#دختران جوان با غرور و تکبر حرکت میکردند.مردان وزنان درفکرمایحتاج زندگی وسبقت در مال خود بودند؛آری انگار این #شهدا_فراموش_شده_اند.🍃
🍂ای کاش #رنگ_شهر بازیم نمیداد
در #جبهه رمز یازهرا ( س ) مرا برباد میداد
امشب دل از یادشهیدان تنگ دارم
در دل هوای کربلای پنج دارم😔
#دلنوشته
#شهید_محمد_غفاری
#یگان_ویژه_صابرین
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
#عکس_بازشود👆
#خاطره💔
#شهید_رضا_اسماعیلی🍃🌹
شهید #مدافع_حرم✌️
در گردان #فاطمیون
درجبهه نبردعلیه باطل،
جان خود را نثار کرده🥀
و پیکر بی سر او به آغوش
#مادر💚 بازگشته است.
❥• @Shahidegomnamm
#خاطره💔
#شهید_رضا_اسماعیلی🍃🌹
شهید #مدافع_حرم✌️
در گردان #فاطمیون
درجبهه نبردعلیه باطل،
جان خود را نثار کرده🥀
و پیکر بی سر او به آغوش
#مادر💚 بازگشته است.
❥• @Shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
•●❥ 🖤 ❥●•
🍁 #خاطرات
✍مذهبی بودم
#کارم شده بود چیک و چیک!
📸 #سلفی و یهویی..
🎞 #عکس های مختلف با #چادر و روسری لبنانی!
من و دوستم #یهویی توی کافی شاپ
من و زهرا یهویی گلزار شهدا
من و خواهرم یهویی سرخه حصار
📸عکس لبخند با #عشوه_های ریز دخترکانه..
😊دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها..
💌 #کامنتهایم یک در میان احسنت و فتبارک الله احسن الخواهر!
#دایرکت_هایم پرشده بود از تعریف و تجمید ها
🍀از نظر خودم کارم #اشتباه_نبود
چرا که داشتم #حجاب؛حجاب برتر!
📸کم کم در #عکسهایم رنگ و لعاب ها بالا گرفت
📌تعداد #مزاحم_ها هم خدا بدهد برکت!
کلافه از این صف طویل مزاحمت...
یکبار از خودم جویا شدم #چیست_علت⁉️
📗 #چشمم_خورد_به_کتابی..
رویش نشسته بود خروارها #خاڪ_غفلت..🍁
🍀هاا ڪردم.. و خاڪها پرید از هر طرف..
" #سلام_بر_ابراهیم" بود عنوان #زیر_خاڪی_من...🍂
#ابراهیم–هادی خودمان..
همان گل پسر #خوشتیپ..
چارشانه و هیڪل روی فرم و #اخلاق ورزشے..
👌 #شکسـت_نفــس خود را..
#شیک_پوشی را بوسید و گذاشت #ڪنج خانه..
ساڪ ورزشی اش هم تبدیل شد به #ڪیسه پلاستیڪی!
📱رفتم سراغ #ایسنتـا و پستـها
نگاهی انداختم به #ڪامنتها
💢80 درصدش #جنـس_مـذڪـر بود‼️
با #احسنت_ها و درودهای فراوان!
لابه لای ڪامنتها چشمم خورد به #حرفهای نسبتا #بودار بـرادرها!
دایرڪت هایم ڪه بماند!
عجب لبخند ملیحی..
عجب حجب و حیایی...
💢انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده
#عجب هلویی..
عجب قند و نباتی ای جان!
از خودم #بدم امد😔
#شرمسار شدم از اینهمه #عشـوه و دلبـرے..😔
🌹شهید هادی ڪجا و من ڪجا!
باید #نفــس_را_قــربـانی_مےڪردم..
پا گذاشتم روی نفس و خواستم ڪمی بشوم #شبیـه_ابـرهیم و ابرهیم ها...
🍀 #فاطمه_قاف
🌸 #حجاب_حیا
🌼 #شکستن_نفس
🥀 #شهید_ابراهیم_هادی
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
•●❥ 🖤 ❥●•
🍁 #خاطرات
✍مذهبی بودم
#کارم شده بود چیک و چیک!
📸 #سلفی و یهویی..
🎞 #عکس های مختلف با #چادر و روسری لبنانی!
من و دوستم #یهویی توی کافی شاپ
من و زهرا یهویی گلزار شهدا
من و خواهرم یهویی سرخه حصار
📸عکس لبخند با #عشوه_های ریز دخترکانه..
😊دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها..
💌 #کامنتهایم یک در میان احسنت و فتبارک الله احسن الخواهر!
#دایرکت_هایم پرشده بود از تعریف و تجمید ها
🍀از نظر خودم کارم #اشتباه_نبود
چرا که داشتم #حجاب؛حجاب برتر!
📸کم کم در #عکسهایم رنگ و لعاب ها بالا گرفت
📌تعداد #مزاحم_ها هم خدا بدهد برکت!
کلافه از این صف طویل مزاحمت...
یکبار از خودم جویا شدم #چیست_علت⁉️
📗 #چشمم_خورد_به_کتابی..
رویش نشسته بود خروارها #خاڪ_غفلت..🍁
🍀هاا ڪردم.. و خاڪها پرید از هر طرف..
" #سلام_بر_ابراهیم" بود عنوان #زیر_خاڪی_من...🍂
#ابراهیم–هادی خودمان..
همان گل پسر #خوشتیپ..
چارشانه و هیڪل روی فرم و #اخلاق ورزشے..
👌 #شکسـت_نفــس خود را..
#شیک_پوشی را بوسید و گذاشت #ڪنج خانه..
ساڪ ورزشی اش هم تبدیل شد به #ڪیسه پلاستیڪی!
📱رفتم سراغ #ایسنتـا و پستـها
نگاهی انداختم به #ڪامنتها
💢80 درصدش #جنـس_مـذڪـر بود‼️
با #احسنت_ها و درودهای فراوان!
لابه لای ڪامنتها چشمم خورد به #حرفهای نسبتا #بودار بـرادرها!
دایرڪت هایم ڪه بماند!
عجب لبخند ملیحی..
عجب حجب و حیایی...
💢انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده
#عجب هلویی..
عجب قند و نباتی ای جان!
از خودم #بدم امد😔
#شرمسار شدم از اینهمه #عشـوه و دلبـرے..😔
🌹شهید هادی ڪجا و من ڪجا!
باید #نفــس_را_قــربـانی_مےڪردم..
پا گذاشتم روی نفس و خواستم ڪمی بشوم #شبیـه_ابـرهیم و ابرهیم ها...
🍀 #فاطمه_قاف
🌸 #حجاب_حیا
🌼 #شکستن_نفس
🥀 #شهید_ابراهیم_هادی
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
•●❥ 🖤 ❥●•
🍁 #خاطره
📸 #عکس_باز_شود ☝️
👌 #ثواب گفتن #مرگ_بر_آمریکا✊
کمتر از نماز نیست ...
💢13 آبان روز مبارزه با استکبار و روز دانش آموز گرامی باد💐
💠 @Shahidegomnamm
📸 #عکس_باز_شود ☝️
👌 #ثواب گفتن #مرگ_بر_آمریکا✊
کمتر از نماز نیست ...
💢13 آبان روز مبارزه با استکبار و روز دانش آموز گرامی باد💐
💠 @Shahidegomnamm