🌹#شهدای_ارتفاعات_جاسوسان
💠(قسمت پنجم )
#شهید_علی_پرورش
🔶به روایت همسر شهید علی پرورش؛
تمام ❤️آرزویش این بود که 🌹شهید شود و من این را میدانستم، اما هیچوقت از من نخواستند که دعا 🙏کنم. میدانستند تحملش را ندارم و این کار را نمیکنم. اما خودش همیشه در نماز📿 حالت خاصی داشت و فکر میکنم که این دعا را میکرد. یادم هست هرکس از علی #شغلش را میپرسید، میگفت من #سرباز_امام_زمانم.
📔خاطره ای از زبان برادر شهید علی پرورش ؛
زبان من برای سخن گفتن از شهید قاصر است😔 .من و بقیه اعضای خانواده تا بعد از شهادت از مسئولیت و درجه شهید خبر نداشتیم و وقتی دوستان شهید از شجاعت ایشان به عنوان #مسئول_اطلاعات_عملیات_یگان_ویژه_صابرین تهران میگفتند باز افتخار میکردم که برادرم در اوج #تواضع بود و #ادعای_دنیایی_نداشت .همیشه ما را توصیه به نماز جمعه📿 و جماعت می کرد و در صحنه بودن و اطاعت از ولایت . در ایام کودکی نماز خواندن را او به من یاد داد .
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨🍃
💠(قسمت پنجم )
#شهید_علی_پرورش
🔶به روایت همسر شهید علی پرورش؛
تمام ❤️آرزویش این بود که 🌹شهید شود و من این را میدانستم، اما هیچوقت از من نخواستند که دعا 🙏کنم. میدانستند تحملش را ندارم و این کار را نمیکنم. اما خودش همیشه در نماز📿 حالت خاصی داشت و فکر میکنم که این دعا را میکرد. یادم هست هرکس از علی #شغلش را میپرسید، میگفت من #سرباز_امام_زمانم.
📔خاطره ای از زبان برادر شهید علی پرورش ؛
زبان من برای سخن گفتن از شهید قاصر است😔 .من و بقیه اعضای خانواده تا بعد از شهادت از مسئولیت و درجه شهید خبر نداشتیم و وقتی دوستان شهید از شجاعت ایشان به عنوان #مسئول_اطلاعات_عملیات_یگان_ویژه_صابرین تهران میگفتند باز افتخار میکردم که برادرم در اوج #تواضع بود و #ادعای_دنیایی_نداشت .همیشه ما را توصیه به نماز جمعه📿 و جماعت می کرد و در صحنه بودن و اطاعت از ولایت . در ایام کودکی نماز خواندن را او به من یاد داد .
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨🍃
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_ششم
💥با آغاز تهاجم دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی، #مهدی_زینالدین بیدرنگ پس از گذراندن #آموزش کوتاه مدت نظامی، به همراه یک گروه صدنفره خود را به #جبهه رساند و به نبرد بیامان علیه کفار بعثی پرداخت.
🔶پس از مدتی #مسئول_شناسایی یگانهای رزمی شد. و بعد از آن نیز #مسئول_اطلاعات عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید.
در این مسئولیتها با #شجاعت، #ایمان و قوت قلب،تا عمق مواضع دشمن نفوذ میکرد و با #شناسایی_دقیق و #هدایت_رزمندگان اسلام، ضربات کوبندهای👊 بر پیکر لشکریان صدام وارد میآورد.
بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در #عملیات_فتحالمبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همکارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_ششم
💥با آغاز تهاجم دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی، #مهدی_زینالدین بیدرنگ پس از گذراندن #آموزش کوتاه مدت نظامی، به همراه یک گروه صدنفره خود را به #جبهه رساند و به نبرد بیامان علیه کفار بعثی پرداخت.
🔶پس از مدتی #مسئول_شناسایی یگانهای رزمی شد. و بعد از آن نیز #مسئول_اطلاعات عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید.
در این مسئولیتها با #شجاعت، #ایمان و قوت قلب،تا عمق مواضع دشمن نفوذ میکرد و با #شناسایی_دقیق و #هدایت_رزمندگان اسلام، ضربات کوبندهای👊 بر پیکر لشکریان صدام وارد میآورد.
بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در #عملیات_فتحالمبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همکارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی
#بخش_آخر
✍نوبت به #آخرین خانوادهی شهید میرسد:
«خانوادهی گرامی #شهید_علیرضا_قنواتی؛ #مادر از دنیا رفتن؛ #پدر بهعلت کسالت نیومدن؛ #همسر_شهید، خانم مریم آزادی؛ حال شما چطوره خانم؟ شهید چند سال داشتند؟»
- 53 سال حاج آقا
🔷آقا اسم #فرزندان_شهید را میآورند؛ پسر جوانی جلو میآید و میگوید حاج آقا ببخشید من تازه از #کربلا آمدهام، سرما خوردم و برای همین با شما روبوسی نمیکنم. آقا میپرسد:
- «شما چهکار میکنید؟»
- والّا چندبار میخواستیم #بریم_اونور دیگه.
- «کجا میخواستی بری؟»
- بالاخره ما رو اصلاً درست کردن برای اینکه بریم این #تکفیریها رو بزنیم؛ ولی حاج آقا ما رو #برگردوندن.
- «کی شما رو برگردونده؟»
- ایشون ما رو برگردوندن.
-ایشون از بستگان هستن؟
- نه، ایشون #مسئول_اعزام هستن.
مسئول اعزام که در انتهای #مجلس نشسته میگوید که #ایشان_فرزند_شهید هستند و #حاج_قاسم_سلیمانی دستور دادهاند که فرزندان شهدا اعزام نشوند.
🔷آقا این را که میشنود، میگوید: «خیلی خب؛ نروید... نروید... شما اینجا باشید برای نظام کار کنین.
🔷 #دختر_شهید قنواتی نیز جلو میآید و چند #نامه و #عکس به آقا هدیه میکند؛ نمیتواند گریهی خودش را کنترل کند؛ بهسختی خود را جمع میکند و به آقا میگوید که برایش #دعا کند. از آقا #یادگاری نیز میخواهد:
-اگر میشه این انگشتر دستتون رو هم به من بدید.
-انگشترهام رو که دادم دیگه؛ توی #دستم دیگه #انگشتری ندارم!
-خب انگشترهای اون یکی دستتون هم هست!
-نه، اینا دیگه برای هدیه نیست!
و به انگشترهای دیگر راضی میشود و مینشیند.
🔷حالا دیگر #دقایق_پایانی_دیدار است. هر کسی از گوشهای #تقاضای_یادگاری و #چفیه و #انگشتر میکند. گویا دیگر انگشترها و چفیهها تمام شده و مابقی افراد باید بعد از خروج آقا منتظر گرفتن هدایا باشند. #آقا دارد #روی_قاب_عکس_شهدایی که از طرف خانوادههای شهدا داده شده، چیزی #مینویسند به رسم یادگاری. پیرامون آقا کمکم #شلوغ میشود. آقا بالاخره بعد از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه از روی صندلی خود بلند شده و از اتاق خارج میشوند. جمعیت #صلواتی میفرستند. همه شاداب و خندانند. گویا دیگر #دلتنگیهایشان پایان یافته باشد. به مجاهدتها میاندیشند؛ به بزرگ کردن این بچههای کوچک که جلوی رهبرشان ساعاتی بازی کردند، دراز کشیدند، دویدند و بزرگ شدند.
🔷آن دورترها هم -نه خیلی دورتر- انتهای #روضه، جور دیگری میشود. برای رأس و نیزه که نمیشود کاری کرد جز اشک؛ اما دست آتش از #دامن_حرم دور است و دیگر سنگ به پیشانی گنبد نمینشیند. از #جانها_سپری ساخته شده و سلام نظامی معینرضاها را پدران و پدربزرگها رو به گنبد و بارگاه میدهند؛ آنقدر محکم و مخلص که #کبوترها دوباره برگردند به #صحن و سرای #دختر_علی.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
حاشیه دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی
#بخش_آخر
✍نوبت به #آخرین خانوادهی شهید میرسد:
«خانوادهی گرامی #شهید_علیرضا_قنواتی؛ #مادر از دنیا رفتن؛ #پدر بهعلت کسالت نیومدن؛ #همسر_شهید، خانم مریم آزادی؛ حال شما چطوره خانم؟ شهید چند سال داشتند؟»
- 53 سال حاج آقا
🔷آقا اسم #فرزندان_شهید را میآورند؛ پسر جوانی جلو میآید و میگوید حاج آقا ببخشید من تازه از #کربلا آمدهام، سرما خوردم و برای همین با شما روبوسی نمیکنم. آقا میپرسد:
- «شما چهکار میکنید؟»
- والّا چندبار میخواستیم #بریم_اونور دیگه.
- «کجا میخواستی بری؟»
- بالاخره ما رو اصلاً درست کردن برای اینکه بریم این #تکفیریها رو بزنیم؛ ولی حاج آقا ما رو #برگردوندن.
- «کی شما رو برگردونده؟»
- ایشون ما رو برگردوندن.
-ایشون از بستگان هستن؟
- نه، ایشون #مسئول_اعزام هستن.
مسئول اعزام که در انتهای #مجلس نشسته میگوید که #ایشان_فرزند_شهید هستند و #حاج_قاسم_سلیمانی دستور دادهاند که فرزندان شهدا اعزام نشوند.
🔷آقا این را که میشنود، میگوید: «خیلی خب؛ نروید... نروید... شما اینجا باشید برای نظام کار کنین.
🔷 #دختر_شهید قنواتی نیز جلو میآید و چند #نامه و #عکس به آقا هدیه میکند؛ نمیتواند گریهی خودش را کنترل کند؛ بهسختی خود را جمع میکند و به آقا میگوید که برایش #دعا کند. از آقا #یادگاری نیز میخواهد:
-اگر میشه این انگشتر دستتون رو هم به من بدید.
-انگشترهام رو که دادم دیگه؛ توی #دستم دیگه #انگشتری ندارم!
-خب انگشترهای اون یکی دستتون هم هست!
-نه، اینا دیگه برای هدیه نیست!
و به انگشترهای دیگر راضی میشود و مینشیند.
🔷حالا دیگر #دقایق_پایانی_دیدار است. هر کسی از گوشهای #تقاضای_یادگاری و #چفیه و #انگشتر میکند. گویا دیگر انگشترها و چفیهها تمام شده و مابقی افراد باید بعد از خروج آقا منتظر گرفتن هدایا باشند. #آقا دارد #روی_قاب_عکس_شهدایی که از طرف خانوادههای شهدا داده شده، چیزی #مینویسند به رسم یادگاری. پیرامون آقا کمکم #شلوغ میشود. آقا بالاخره بعد از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه از روی صندلی خود بلند شده و از اتاق خارج میشوند. جمعیت #صلواتی میفرستند. همه شاداب و خندانند. گویا دیگر #دلتنگیهایشان پایان یافته باشد. به مجاهدتها میاندیشند؛ به بزرگ کردن این بچههای کوچک که جلوی رهبرشان ساعاتی بازی کردند، دراز کشیدند، دویدند و بزرگ شدند.
🔷آن دورترها هم -نه خیلی دورتر- انتهای #روضه، جور دیگری میشود. برای رأس و نیزه که نمیشود کاری کرد جز اشک؛ اما دست آتش از #دامن_حرم دور است و دیگر سنگ به پیشانی گنبد نمینشیند. از #جانها_سپری ساخته شده و سلام نظامی معینرضاها را پدران و پدربزرگها رو به گنبد و بارگاه میدهند؛ آنقدر محکم و مخلص که #کبوترها دوباره برگردند به #صحن و سرای #دختر_علی.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_چهارم
✍با شروع #جنگ_تحمیلی💥 عراق علیه ایران اسلامی،با جمع آوری #نیروهای با استعداد و شجاع بومی منطقه دشت آزادگان اقدام به #تشکیل_واحد_اطلاعات_عملیات در جبهه #سوسنگرد نمود تا بتواند با شناسایی های به موقع، تحرکات دشمن متجاوز را بگیرد به همین خاطر #مسئول هماهنگی اطلاعات سپاه سوسنگرد شد. در سال 1361 به عنوان #فرمانده_سپاه_حمیدیه منصوب شد و از سال 1362 به مدت یک سال #فرماندهی_سپاه_شادگان را از طرف فرماندهی منطقه 8 بر عهده گرفت. بعد از آن بنا به ضرورت جنگ تحمیلی وارد #قرارگاه_رمضان (ستاد جنگ های نامنظم سپاه _ فعالیتهای برون مرزی ) در جنوب شد و عضو کمیته بازجویی از اسرا و افسران عراق را هم بعهده داشت.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_چهارم
✍با شروع #جنگ_تحمیلی💥 عراق علیه ایران اسلامی،با جمع آوری #نیروهای با استعداد و شجاع بومی منطقه دشت آزادگان اقدام به #تشکیل_واحد_اطلاعات_عملیات در جبهه #سوسنگرد نمود تا بتواند با شناسایی های به موقع، تحرکات دشمن متجاوز را بگیرد به همین خاطر #مسئول هماهنگی اطلاعات سپاه سوسنگرد شد. در سال 1361 به عنوان #فرمانده_سپاه_حمیدیه منصوب شد و از سال 1362 به مدت یک سال #فرماندهی_سپاه_شادگان را از طرف فرماندهی منطقه 8 بر عهده گرفت. بعد از آن بنا به ضرورت جنگ تحمیلی وارد #قرارگاه_رمضان (ستاد جنگ های نامنظم سپاه _ فعالیتهای برون مرزی ) در جنوب شد و عضو کمیته بازجویی از اسرا و افسران عراق را هم بعهده داشت.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
✍ #خاطرات_شهید📚
ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، #خادم بودیم برا راهیان نور😊
جواد #مسئول ما بود☺️
جواد همه را صدا کرد برا #نماز_صبح
با چک و لگد😂
به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت😇
اقا بلند شدیم رفتیم #وضو گرفتیم وایسادیم نماز
تا همه خوندیم، گفت خب #بخوابید ساعت دو عه😅
ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳
آقا خوابید کف کانکس و #میخندید ماهم اعصابا...😬
هیچی دیگه #پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂
#شهید_جواد_محمدی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، #خادم بودیم برا راهیان نور😊
جواد #مسئول ما بود☺️
جواد همه را صدا کرد برا #نماز_صبح
با چک و لگد😂
به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت😇
اقا بلند شدیم رفتیم #وضو گرفتیم وایسادیم نماز
تا همه خوندیم، گفت خب #بخوابید ساعت دو عه😅
ساعت ۲ نصف شب نماز صبح😳
آقا خوابید کف کانکس و #میخندید ماهم اعصابا...😬
هیچی دیگه #پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن😂
#شهید_جواد_محمدی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊