Forwarded from عکس نگار
🍃آخر هر ماه #روضه_خوانی داشت ؛ توی زیر زمین خانه اش، که #حسینیه بود. معمولا هر کس می آمد، #روزه بود.
🍃آخر جلسه #نماز_جماعت بود وافطاری. هر دفعه یک گوسفند نذر می کرد؛ برای فقرا، آن هایی که می شناخت.
🍃شش بعد از ظهر، مراسم شروع می شد. اما دوستان نزدیک، از ساعت سه می آمدند.
🍃 حسینیه، قبل از سه آماده بود. نمی گذاشت کسی دست به چیزی بزند؛ خودش پاچه هایش را بالا می زد و مثل یک #خادم کارمی کرد. تو و بیرون حیاط را می شست و آب و جارو می کرد. جلسه که شروع می شد، خودش را خیلی نشان نمی داد. تا موقع نماز جماعت، جلو نمی آمد.
#شهید_صیادشیرازی
#خاطره
📗یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 81
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🍃آخر جلسه #نماز_جماعت بود وافطاری. هر دفعه یک گوسفند نذر می کرد؛ برای فقرا، آن هایی که می شناخت.
🍃شش بعد از ظهر، مراسم شروع می شد. اما دوستان نزدیک، از ساعت سه می آمدند.
🍃 حسینیه، قبل از سه آماده بود. نمی گذاشت کسی دست به چیزی بزند؛ خودش پاچه هایش را بالا می زد و مثل یک #خادم کارمی کرد. تو و بیرون حیاط را می شست و آب و جارو می کرد. جلسه که شروع می شد، خودش را خیلی نشان نمی داد. تا موقع نماز جماعت، جلو نمی آمد.
#شهید_صیادشیرازی
#خاطره
📗یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 81
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw