🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ ‍ 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
🍃 #مداح_جبهه

حاج حسین انصاریان می‌گفت:
«بعد از #شهادتش خیلی ناراحت
بودم😔.خوابشو دیدم.
گفتم: «کجایی #غلامعلی؟
چه خبر؟» گفت: «اوضاع خیلی خوبه.»
پرسیدم: «چطور؟!»
گفت: «وقتی شهید شدم، توی
یک #نور_آبی بسیار زیبایی منو قرار دادن.
پرسیدم: این نور چیه؟»
گفتند «این نور، از طرف #سیدالشهدا(ع)
برای تو آماده شده».

#شهید_غلامعلی_رجبی
#خاطره

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_بیست_ودوم

🎁سوغاتی شهید مدافع حرم محمد زهره‌ وند برای فرزندش

زمانی که #سوریه بود فرمانده شب قبل از شهادت از همه افراد میپرسن کی میخواد شهید بشه #محمد وفقط یکی از همرزمان به نام #شهیدسعید_مسلمی دستشون بالا میگیرن

🍃همون شب محمد به همرزمان میگه اگه من شهید شدم یه #عروسک واسه دخترم ریحانه #سوغاتی ببرید.😔

🍃ریحانه این روزها شاید نتواند علت #نبودن_پدر را به خوبی درک کند، پدر برای دنیای کودکانه او به یک #سفر معمولی رفت، اما دیگر #بازنگشت. این روزها تا نامی از پدر ریحانه می‌آید اطرافیان شرم می‌کنند به چشم‌های او خیره شوند، اما او کم کم بزرگ می‌شود و می‌فهمد که برای #هدف_پدرش می‌بایست جان داد و از خود گذشت.پدر دیگر بازنگشت اما یک #نشانه از خودش برای ریحانه فرستاده است. او که قبل رفتن قول سوغاتی را به دخترش داده بود، ریحانه را دست خالی نگذاشت. خواست به او ثابت کند که حتی در سفری که برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) رفته بود هم به #یادش بوده است. #سوغاتی_بابا بعد از #شهادتش به دست ریحانه رسید. این عروسک را از میان #وسایل شهید زهره‌وند برای ریحانه جدا کرده‌اند. او حالا از آخرین یادگاری پدر به خوبی نگهداری می‌کند.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_بیست_وهفتم
#خاطرات

🍂خاطره ای از زبان دوست شهید؛

خیلی #خوش_قول بود و اگر به کسی قول می داد بعید بود بد قولی کند.

🍀دوستش می گوید ؛ یک روز چهار نفر از دوستان تصمیم گرفتیم برای #تفریح به روستا برویم قرار بر این شد تا هر کس مقداری از مایحتاج سفر را با خود بیاورد و ساعت هفت صبح از میدان امام حسین ( ع ) حرکت کنیم.
همگی #سر_قرار حاضر شدیم اما از #محمد #خبری_نبود همگی چون #نظامی بودیم و به نظم اهمیت می دادیم از تاخیر محمد تعجب کردیم🤔 و #نگران_شدیم که او هیچ وقت تا کنون #بدقولی نکرده شاید برایش اتفاقی افتاده باشد.محمد با ده دقیقه #تاخیر از راه رسید از این که #دیر آمده از دست خودش #عصبانی و #ناراحت بود. آن روز چندین بار از دوستانش #عذر_خواهی کرد و در بین صحبت هایش می گفت ؛ #مرد_باید_خوش_قول_باشه
و محمد با #شهادتش هم به قول و #تعهدش #وفا کرد تا برای #دفاع از حرم زینب (س) #سنگ_تموم_بذاره وبا تمام وجود از حریم اهل بیت دفاع کنه و چه #مردانه_دفاع_کرد و بر قولش استوار ماند که در این راه تا ریخته شدن آخرین #قطره_خونش پیش رفت.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
💥 #فرار_از_گناه_بہ_سبڪ_شهـدا

#دفتــرچه_سفیـــد📔

دفترچه‌ی کوچکے همیشہ همراهش بود. بعضے وقت‌ها با #عجلہ از جیبش در مے‌آورد و #علامتے در یکے از صفحات می‌گذاشت. مےگفت: « #اشتباهاتم رو توے این دفتر علامت مے‌زنم». برایم عجیب بود کہ #محمد‌رضا اسوه‌ی #تقوا و #اخلاق بچه‌ها آنقدر #گناه داشتہ باشد کہ براے ڪم ڪردنش #مجبور باشد دفترے ڪنار بگذارد.
چند روز قبل از #شهادتش بہ طور اتفاقے #دفترچہ‌اش را نگاه ڪردم. خوب کہ #ورق زدم دیدم بیشترِ #صفحاتِ دفتر، مثل #قلبِ محمدرضا سفیدِ #سفید است.

#شهیـــد_محمدرضا_ایستان 💐
#خاطره
📙کتــاب مبارزه با نفس، ص 36

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
از خود #حساب بكشيد پيش از آن كه به حساب شما برسند و #اعمال خود را #وزن كنيد پيش از آنكه آن‌ها را #بسنجند و براى روز #قيامت خويشتن را #آماده سازيد.
📚وســـائل الشــیعه، ج16، ص 99

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_بیست_وششم
#شهادت

🌷سردار تقوي چگونه به شهادت رسيدند؟
سیدعلی الیاسری دوست و همرزم شهید؛

يك روز #قبل از شهادت تصميم گرفتيم كه #عمليات را يك روز به #عقب بيندازيم. من شخصا به او خبر دادم و گفتم: حاج آقا عمليات عقب افتاده است و فردا انجام نخواهد شد. او پرسيد چرا عقب افتاده؟ چند روز عقب افتاده است؟ گفتم: حاج آقا فقط يك روز عقب افتاده. آقاي تقوي پاسخ داد، آقا سيد مي‌دانيد #باعث شديد #شهادتم_يك_روز_به_عقب_بيفتد! اين دقيقا صحبت‌هايي است كه او در پاسخ به من گفت.
🍂روز بعد من #تلاش كردم كه ايشان به #خط مقدم درگيري #نروند،حتي يك نفر را هم مأمور كردم كه مانع از حضورشان در خط مقدم شود اما ساعاتي بعد كه پرسيدم به من گفتند كه او در #جلو‌ترين نقطه ممكن در كنار ديد‌بان‌ها در حال #رصد تحركات دشمن است. وقتي از آن نقطه پايين آمد تا به نقطه ديگري از صحنه جنگ برود فردي كه مامورش كرده بودم بار ديگر به نزد او رفت و به ايشان گفت: آقا سيدعلي مي‌گويد شما بايد به عقب بازگرديد او اين دستور را به شما داده است.
شهيد تقوي حرفي نزد گويي كه به اين خواسته پاسخ مثبت داده است و از راهي كه مي‌رفت بازگشت، اما #تصور مي‌كنيد به #كجا رفت؟ او كمي #عقب‌تر آمد، #وضو گرفت، 2ركعت #نماز خواند و بار ديگر به سرعت به سوي نقطه #درگيري رفت و در پاسخ به پرسش يكي از كساني كه در اطرافش بودند و از او پرسيد حاج آقا كي برمي‌گردي؟ گفت: توي #بهشت همديگر را مي‌بينيم.
اين دقيقا #لحظاتي پيش از رسيدنش به نقطه درگيري بود، دوستاني كه همراه ايشان بودند مي‌گويند بين اتمام #نمازش و #شهادتش چيزي كمتر از #نيم‌ساعت_فاصله_بود.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
#وصیت_نامه
#شهید_حجت_الله_رحیمی

بسم رب الشهداء والصدیقین
هر کس که پیمان ولا دارد بیاید هر کس هوای کربلا دارد بیاید

(فان مع #العسر #یسرا ، ان مع العسر یسرا )

(#پروردگارا تو خود گواهی بر من چه میگذرد)

خدایا ! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم و با روی سفید به دیدارشان بیایم.
خدایا ! در این سرزمین مقدس و خونین سوگند میخورم که تا آخرین نفس پیرو راه امام و شهدای عزیزم باشم
پروردگارا ! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد ، عاشقش خواهم بود و هر که را عاشق باشم #شهیدش میکنم ، و #خون_بهای #شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت . خدایا ! من #عاشق توام ، پس خون بهایم را که شهادت است به من پرداخت کن
محبوب من ! #شهادت را نه برای فرار از #مسئولیت_اجتماعی ، و نه برای #راحتی شخصی میخواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله کمالات است و بدون کسب #کمالات ، شهادت میسر نمی شود ، میخواهم و خوشا به حال انان که با شهادت رفته اند.
ای سید و مولای من ! بگذار این دیدگان دیگر نبینند ، بس است هر چه دیده اند . بگذار این گوش ها دیگر نشنوند ، بس است هر چه شنیده اند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند ، بس است هرچه جنبیده اند.
#خدایا ! دوست دارم تنهای تنهای بیایم ، دور از هر کثرتی ؛ دوست دارم #گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی .

🌷کانال عهد با شهدا🌷
@shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊

#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_دوازدهم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید

💥از معمولی‌ترین فرد هم معمولی‌تر #نماز می‌خواند

این #حدیث_نبوی است که #رأس_تقوا این است که کسی شما را به تقوا #نشناسد. محمودرضا اینطور بود.

💠در مورد او نمی‌توانستیم بگوییم #نماز_شبش_ترک_نمی‌شود یا در نمازش #احوالات_عجیبی دارد.

💠او از معمولی‌ترین فرد هم معمولی‌تر نماز می‌خواند ولی #نمازش_نماز_بود. هیچ #ریایی نداشت که هیچ، چیز دیگری هم که #معامله با خدایش را خدشه‌دار کند در سلوک معنویش نداشت، سلوک معنوی‌ #خالصانه‌ای داشت و #معامله‌ای_با_خدا کرده بود که تا لحظه آخر هم آن را کتمان کرد تا #منجر به #شهادتش شد.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊

#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_پانزدهم

یکی از دوستانش #جمله‌‌ای_عربی را برایم #پیامک کرده بود و اولش نوشته بود: این سخنی از محمودرضاست. آن جمله این بود:

🔸«اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی: «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، #سلام_بر_شهادت»!🔸
🍀پرسیدم: این جمله را محمودرضا کجا گفته؟ گفت: آخرین باری که تهران بود و با هم کلاس اجرا کردیم، این جمله را اول کلاس روی #تخته_سیاه نوشت من هم آنرا توی دفترم یادداشت کردم.
🔹جمله برای #بیست_و_هشت_روز_قبل از #شهادتش بود.

🍀بعد از عاشورا به ایران آمده بود، تلفنی احوالش را پرسیدم، می‌گفت: #بچه‌هایی که به ایران آمده بودند، اکثراً برای #عملیات به #سوریه برگشتند اما او چند روزی دیگر برمی‌گردد. انگار برای #بار_آخر و دیدن خانواده و کوثر، کودک معصوم شیرخوارش آمده بود، ولی برگشتنش طول کشیده بود، مثل اینکه می‌خواست #همه را سیر #ببیند و #خداحافظی کند آن‌وقت برود.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊🕊

💥 #دست_نوشــته_ای ازیک شهید با ۳ خواسته
#که_ اتفاق_افتاد

بعد از #شهادتش کوله پشتی اش را باز کردنددر #برگه ای نوشته بود:

1⃣ـ خدایا ! #امام_حسین علیه السلام با لب #تشنه شهید شد ، من هم می خواهم تشنه شهید شوم. ( وقتی او شهید شد ، تانکرهای آب خالی بوده و فرمانده برای رزمنده ها تقاضای آب کرده بود )

2⃣ـ اربابم با #سر_بریده شهید شده و سرش را از پشت بریده اند ، من هم می خواهم از پشت سرم بریده شود ( نقل کردند که #خمپاره از #پشت_سر_به_شهید خورده است )

3⃣ـ سر بریده ی مولایم امام حسین علیه السلام #بالای_نی_قرآن می خواند ، من سرّش را نمی دانم ، ولی می خواهم با سر بریده « #یا_حسین » بگویم.در جاده خمپاره خورد و #سرش قطع شد. دیدند سر بریده #لبهایش_تکان_می خورد و « یا حسین » می گوید.

#طلبه_شهیدمصطفی_آقاجانی
#آرزوهای_یک_شهید
#خاطره

🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
💕🍃
🍃
👌🏼یـ❗️ـک #تلنگر🔔🔔

از #شهادتش میگفت:
#تیر ڪہ خورد بہ پیشانے ام
آن لحظہ اےڪہ #سجده مےڪنم
عاشقانہ
ذڪر #یاحسین را زمزمہ میڪنم
آنوقت جان بہ لب نہ #جان بہ جانان
مےرسد.

🍃 @Shahidegomnamm
💕🍃
#وصیت‌نامه📜

#شهید سفارش ڪرده بود
بعداز #شهادتش انگشترش
رابہ پسرش بدهند

امابعدشهادتش نہ #دستے
مانده بود ونہ #انگشترے
به #علمدارڪربلا هدیہ
ڪرده بود

#شهیدسیدمحمدحسین_میردوستی🌷

@Shahidegomnamm🕊
#زندگی_به_سبک_شهدا💚

💫یڪی از ڪارهایی ڪه هر روز
به انجامش مبادرت می ڪرد

💫خواندن #زیارت_عاشورا بود
و استمرار همین زیارت عاشوراها
بهانه ی #شهادتش شد.

#شهید_احمد_مشلب🕊

@Shahidegomnamm
❖ سه ماه بعد از #شهادتش🕊
در #گودالی پیدا شد،

❖در #نامه ای نوشته بود
#مادر می خواهند
مارا #زنده به گورڪنند...🍂

#شهید_عباس_سهیلی🌷
#راوی_مادر_شهید💐
#عاشقانه_های_شهدا💔

°•🌸@Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
💌 @Shahidegomnamm #رمان #داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوشصت_یکم چشمامو با دستام پاک کردم . از دستپاچگی یادم رفت بپرسم کیه و درو باز کردم . سپیده در حالیکه دسته گلای ...... گرفته بود سمتم لبخند شیرینی زد و گفت : سلام مامان کوچولو .! با خوشحالی اومد سمتم و…
💐🍃🌼🍃🌸🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃
🍂
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدو_شصتو_دو

قدم سوم: انفاق در راه خدا

❖ زیر دست نواز بود بعد #شهادتش فهمیدیم که #سرپرستی پنج شیش تا خانواده رو به عهده داشته...

❖ در پایگاه #شیراز معماری به نام #قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه مرده بود. جواد به #آشپز رستوران گفته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران میخورند به خانواده ی #قبادی هم بدهد و خودش #پولش را حساب میکرد...

❖ البته هیچ وقت ب من نمیگفت یک روز #خانم قبادی امد منزل ما و موضوع را به من گفت و #تاکید کرد که میخواهد من هم #راضی باشم...

❖ گفتم انچه #سرهنگ فکوری میکند مورد #رضایت و خواست من است...

#شهید_جواد_فکوری
برای رسیدن به #خدا اصولا پنج تا قدم وجود دارد...

❖ که این پنج تا در #ایمان،
#عمل صالح، اینکه #شک نکنیم و به عقب برنگردیم، #جهاد با #جان و #جهاد با #مال خلاصه میشه...

❖ بعضیا برای #انفاق از نون بچه هاشون میزنن،حالا ما چقدر #حاضریم مثل اون بعضیا در راه #خدا خرج کنیم؟ چقد #حاضریم از یه سری از #خوشیای زندگیمون #دل بکنیم واسه #رضای خدا؟

❖ برای نزدیک تر شدن به #خدا باید یه سری از #صفاتمونو شبیه بزرگا کنیم،با دو تا #مثال ناب توضیح میدم مثلا #حضرت_زهرا شب #عروسیش لباس عروسشو ب یه نیازمند #انفاق کردن،
یا مثل #امام_حسن که چند تا #نیازمند رو تا اخر عمرشون #بی_نیاز کرد.

❖ اصلا اساس کار همین #الگو برداری
از این #بزرگوارانه، ما هر چقدر #صفاتمونو به #اهل_بیت نزدیک تر کنیم #قدم برداشتیم سمت #خدا،

#خدا به مال کسی که #انفاق و #بخشش در کارش هست #برکت میبخشه، و براش #رزق بیشتری کنار میزاره، هم #فقر امتحان الهیه هم #ثروت مثلا اگر ما به #فقرا و #ایتام کمک کنیم بزرگترا هم #دست مبارکشونو میکشن رو سرمون یکیش اینه که راهه #شهادتو میتونی به روی #خودت باز کنی،
❖ خیلی ساده است فقط باید یکم دلتو خالی کنی از #دنیا،صدای #سپیده باعث شد سریع #کتابو ببندم و بگم: الان میام، کتاب #عجیبی بود هر قدر که میخوندمش دلم میخواست بیشتر باهاش #انس بگیرم،

❖ دستی رو جلدش کشیدم و #هدایتش کردم سمت #قفسه ی کتابا به همراه #سپیده از خونه زدیم بیرونو سوار ماشین #اشکان که حالا سپیده ازش استفاده می کرد شدیم، #شیشه ها رو کشیدم #پایین، نیم #نگاهی به سپیده انداختم و گفتم : به به چه #ژستی ...!

❖ سپیده از پشت شیشه های #عینک دودیش نگاهم کردو گفت : ما اینیم دیگه ...
خب کجا بریم مادمازل ؟
_ نمی دونم ، بریم #کافه ... اینورا یه کافه ی خوب هست ...

❖سپیده با #اخمی ساختگی گفت : چرا #پارسی را #پاس نمیداری ؟بی مروت !
خب مگه #فرهنگسرا واژه بجاش #تصویب کرده ؟ نه مگه حتما باید اونا تصویب کنن؟ خودم تصویب می کنم... قهوه و امثالهم خوری خوبه ؟
امثالهم عربیه داداچ ...
خب چهوهسنی
جاننن؟ این الان یعنی چی ؟
ترکیب قهوه و چای و بستنی بود.

❖ من #ترجیح میدم تا تصویب کل،از کلمه ی میان #وعده خوری استفاده کنم
زارت ... بد تر شد که ...
_عوضش با مفهومه ...
خیلی خب #پیاده شو رسیدیم به
میان وعده خوری یا همون چهوهستنی .
خندیدمو #کمربندمو باز کردمو پیاده شدم ... با هم وارد شدیم ... یه میز دو نفره اون وسط خالی بود ... صندلی رو عقب کشیدم و نشستم ... #گارسون اومد کنارمون گفت : چی میل دارید ؟
سپیده از #قول خودش و من گفت : دو تا آب #طالبی ...

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat


🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_نودو_سه 📖

┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• هیچ نمی گویم و بی حال ڪنارش می نشینم #مشتاق شنیدن حرف هایش هستم #سپیده در حالیڪه نگاهش به #شمعدانی های صورتی رنگ لب حوض است می گوید:
من هیچ وقت برای #اشڪان گریه نڪردم چون #قول داده بود بعد از #شهادتش بهم سربزند من از روز #تشیع_جنازه میدیدمش،خودش اومد بالای جسم بی روحش نشست و خنده ڪنان گفت:
سپیده می بینی این بدنو؟مثل قفس شده بود واسم به خدا گفتم قلبمو،پیڪرمو تا #روحم رخصت وصال
پیدا ڪنه...

❥• فاطمه باورت میشه بالای قبر اومد و ڪنار #مامان نشست مامان اصلا حواسش نبود و #اشڪ میریخت
#اشڪان بهم گفت:
مامام چرا گریه میڪنه؟انگار من مُردم
بغض میڪند چشمانش ڪه بی اندازه
شبیه اشڪان است تَر میشود،من اینارو
میدیدم و همه با #ترحم نگاهم میڪردن
حرفاشون اذیتم میڪرد میگفتن بیچاره تو شوڪه #خبر نداشتن من دارم اشڪانمو میبینم،حتی الان هم ڪه بعضی وقتا از سر عادت بلند صداش میڪنم به چشم یه دیونه نگاهم میڪنن...

❥• مو به تنم سیخ شده است بی اختیار #چادرم را روی سرم می ڪشم و میگویم:
نڪنه الان اینجاس! می خندد، نه الان سوریه اس گفت دلم واسه #حسام تنگ شده میرم پیشش اراده ای از خودم ندارم
پس میخواد #ببرتش؟
سپیده با حالتی جدی ڪه تا بحال ندیده بودم میگوید:
#فاطمه با ایمانت رفیق منی ولی تو این #امتحان الهی #سست شدی نگاه اینڪه میگن #شهدا زنده ان شعار نیست بیا #لبیڪ بگو پرده ها از جلوی چشمات
بره ڪنار خدا میبردت #معراج

❥• از جا بر می خیزد میگوید:
قدم آخر دفترچه رو بخون نگاهم میڪند و لب میزند فعلا #خداحافظ
بهت زده خداحافظی میڪنم حتی از جایم هم بلند نمی شوم #انگشتر حسام در دستم است سپیده رفته و مرا با
حرف های عجیبش تنها گذاشته است...

#این_داستان_ادامه_دارد..‍

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat

🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm

┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
#شهید_امیر_حاج_امینی🌹🍃

خیلی #اعتقاد داشت
ڪه اگه واقعاڪاری روبرای #خدا
انجام بدی خودش #عزیزت میڪنه

آخرشم همین #خصلتش باعث شد
تاعڪس #شهادتش اینطور
#معروف بشه.

#سالروز_شهادت🕊

🍃🔮 @shahidegomnamm
#تلنگر

عڪسی از #لحظه‌_اصابت_گلوله دشمن به یڪ #بسیجی و #شهادتش
این بخشی ازتابلوی #هویت_ملی ماست...

یادمان باشد هزاران جوان این چنین بر #خاڪ افتادند تا ما بر خاڪِ ذلت نیفتیم...‌!

🌹 @shahidegomnamm
#سیره_شهید 📚

درد و رنج مردم اذیتش میڪرد،
#هرگز بی تفاوت نبود، همیشه درحال #جهیزیه دادن به یڪ خانواده بود، مخصوصاً دخـــــتران شـــهدا...

به #فقرا و مستمندان میرسید، به سـاخت مسجد ڪمڪ میڪرد، برای بچه های بی سرپرست مڪانی رو درست ڪرده بود ڪه مدتها بعد از #شهادتش، ڪسی خبر نداشت

اگرمیخواست پولشو جمع ڪنه یکی از ثرومتندترین افراد میشد.

#شهید_سیدمجتبی_هاشمی

🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊