🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_هشتم

🔽ادامه دیدار خانواده #شهید_ابوذر_امجدیان با رهبر

عموی شهید که #جانباز بودند از روی دست آقا بلند می‌شود و با گریه می‌گوید بگذار پایت را ببوسم آقاجان! و به سمت پای آقا می‌رود که این‌بار رهبر به‌سرعت خود را عقب می‌کشد: «نه، اصلاً... اگه این‌جوری باشه... نه، اصلاً، نمیگذارم...
و محافظ، عموی شهید را بلند می‌کند و ماجرا تمام می‌شود؛ می‌رود دوباره روی همان صندلی گوشه‌ی اتاق می‌نشیند و اشک‌هایش را پاک می‌کند.

🍀آقا #قرآن مربوط به والدین را به #پدر_شهید می‌دهد. #پیرمرد_روستایی در حرف‌هایش معلوم می‌شود این روزها با #دوره‌گردی_امرار_معاش_می‌کند؛ می‌شد بگوید روزگار سخت می‌گذرد و انتظاراتی دارد؛ اگر می‌گفت با سر و روی سپید، دست‌فروشی از همیشه سخت‌تر است، کسی حتی در دلش گله هم نمی‌کرد ولی نگفت و تنها گفت:
- خیلی خیلی ممنون؛ واقعاً چند سال #آرزوم بود که به #دیدنتون بیام. من از خدا خیلی سپاسگزارم که این توفیق رو به من داد که...
#آقا با کشیدن ابروها درهم و با خنده می‌گوید:
- «کاش یک آرزوی بهتری داشتی! این چیه آخه! چه اهمّیّتی داره؟
- خدا نگهت داره که #پرچم رو به‌دست حضرت #صاحب‌الزمان برسونی...
-ان‌شاءالله، ان‌شاءالله

🍀هر کدام از #بستگان شهید امجدیان از آقا، #دعایی، #چفیه‌ای، یادگاری‌ای می‌خواهند. #دو_دختر_خردسال چادری هم می‌آیند جلوی آقا:
- اسم من نیایشه! خواهرزاده‌ی شهید امجدیان
 -اسم من هم نرگسه!
- «چه اسم‌های قشنگی! نرگس خانم، کلاس چندمی؟»
- سوم
#رهبر، نیایش را که کوچک‌تر است می‌بوسد. مادر نرگس می‌گوید که دخترم امسال جشن تکلیف دارد. آقا هم به او یک #انگشتر می‌دهد. آقا به دخترها می‌گوید:
- «ببینید انگشترها اگر اندازه‌ی دستتان نیست، همین الان کوچکترش را بدهم.» اندازه بود. دخترها با شادمانی برمی‌گردند سمت مادرهایشان.

🍀در همین بین، #یکی از #گوشه‌ی_مجلس آقا را #صدا می‌کند؛ متوجه نشدم با چه خطابی بود؛ چیزی شبیه « #حبیب_آقا!» آقا سرش را برمی‌گرداند طرف صدا؛ از بستگان شهید امجدیان است؛ با همان حالت صمیمانه و روستایی به آقا می‌گوید:
- ما، هم #داماد شهید بودیم و هم #همرزم شهید!
رهبر با #خنده و بذله‌گویی می‌گوید:
- «خب، حالا چی چی میگی؟!
- یک #هدیه هم به ما بدید!
-بله، حتماً!
- اجازه هست بیام جلو؟
- بله، بفرمایید!
آقا #آغوشش را برای همرزم شهید باز می‌کند؛ او هم جلو که می‌رسد، خم می‌شود و در گوش آقا می‌گوید:
- ما این‌دفعه #مجروح شدیم ولی نتونستیم #شهادت رو درک کنیم. دعا کنین که این‌دفعه...
بغضش می‌گیرد و نمی‌تواند ادامه دهد؛ آقا می‌گوید:
#دعا_نمیکنم_که_شهید_بشید. دعا میکنم که ان‌شاءالله #موفق به #جهاد در راه خدا شوید.
 -دعا کنید که امام علی (علیه‌السلام) ما رو به‌عنوان #مدافع_ناموسش قبول کنه
آقا کمی چهره‌شان تغییر می‌کند؛ گویی بزرگی الفاظ، ایشان را متأثّر کرده؛ می‌گویند: «ان‌شاءالله»

ادامه داد....

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_نهم

خانواده‌ی گرامی #شهیدمهدی_علی‌دوست آلانَقی؛ #پدر ایشون، آقای محمدرضا علی‌دوست؛ حال شما چطوره؟ #آلانق اسم مکانیه؟
پدر که خود معمم است توضیح می‌دهد که یکی از #روستاهای_تبریز است. #آقا که متوجه می‌شود خانواده ترک‌زبان هستند، گفت‌وگو را با #زبان_ترکی ادامه می‌دهد:
« #شهید چند سال داشت؟ چه زمانی شهید شد؟»
- 21 سال داشت؛ #تکاور بود. #پارسال، #سوم_محرم، تو آزادسازی مناطق شیعه‌نشین #حلب_شهید_شد.

🔵نوبت می‌رسد به #مادر_شهید؛
 -آقا در #نماز_شب ما رو #دعا کنید.
- «چشم، حتماً؛ شما هم ما رو دعا کنید. ما بیشتر از شما احتیاج داریم به دعا.

🔵شهید و #همسر_شهید هم پنج سال با هم زندگی کرده‌اند. آن #پسرک_موطلایی هم که ناگهان آمد جلوی آقا و گفت من #علی‌ام! #یادگار_شهید است.

🔵 #برادر_شهید هم که هم‌زمان #دانشجو و #طلبه بود، از آقا خواست که به‌دست ایشان معمم شود و آقا نیز پذیرفت که در جلسه‌ای جداگانه این کار انجام شود.

🔵 #خواهر_شهید، #طلبه‌ی جامعةالزهرای قم بود؛ به آقا گفت:
- بستگان و خواهران #مدافعین_حرم_پاکستانی از دوستان من هستند و گفتند که به شما #سلام برسونم.
- «در قم هستند؟ سلام من را به ایشان برسانید. آنها هم خیلی خوب کار میکنند. #زینبیون خیلی خوب #میجنگند؛ خیلی خوب #مجاهدت میکنند. سلام من را به پدرها و مادرها و خانواده‌هایشان برسانید.

🔵 #برادر_شهید هم که برای دیده‌بوسی می‌آید جلو، از آقا می‌خواهد که به او و همسرش یک قرآن بدهند که آقا جواب می‌دهد: « #قرآن را #فقط به #والدین و #همسر_شهید میدهم». پسر برمی‌گردد و می‌نشیند اما پس از چند دقیقه دوباره به آقا -که درحال دادن #انگشتر به دیگر بستگان است- می‌گوید قرآن را از پدرم گرفتم! لطفاً به ایشان یک انگشتر بدهید!
آقا هم درحالی که دستش را درون عبایش می‌برد، با اخم و خنده به پسر می‌گوید: «چطور جرئت کردی قرآن رو از پدر بگیری؟» که جمع هم خندیدند.

ادامه دارد. ...

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
 
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_دهم

خانواده‌ی #شهید گرامی #محمد_بلباسی؛ #پدر از دنیا رفتن. #مادر، هاجر عباسی؛ #خواهر_شهید هم هستند.

🔶 #مادر_شهید توضیح می‌دهد که علاوه بر اینکه مادر شهید است، #شوهرش نیز #جانباز بوده و #برادرش_شهید شده و #برادر_شوهرش نیز #شهید شده؛ یعنی #عمو و #دایی #شهید_محمد_بلباسی نیز در #انقلاب و #جنگ_تحمیلی شهید شده‌اند:

🔶حاج آقا من چند وقت قبل از شهادت محمد، #خواب دیدم که #شما یک #جعبه‌ای به بنده دادید و من دیدم که یک #شیء زیبایی به بنده دادید و گفتید که این #حق_شماست؛ من فکر کردم که این برای خودم هست اما بعد شهادت محمد فهمیدم که آن برای محمد بوده. #شهید خیلی به شما #علاقه داشت و همیشه موقعی که #صحبت‌های شما از تلویزیون پخش می‌شد، بچه‌ها رو جمع می‌کرد که صحبت‌های شما رو ببینند. خیلی دوست داشت که به #دیدار شما بیاد.

🔶آقا هم در تمام مدت چشم به زمین دوخته بودند و می‌گفتند: «سلامت باشید، زنده باشید.

🔶«خانم محبوبه بلباسی، #همسر گرامی شهید. #من_خواندم_وصیّت‌نامه‌ی این شهید را که به این #همسرش میگوید که اگر شما نبودی، من به این راه نمیرفتم. شما بودی که کمک کردی من به این راه بروم. این‌طوره خانم؟»
همسر شهید که گویی از تلطّف آقا #جا_خورده، چیزی نمی‌گوید. مادر شهید اما به زبان می‌آید که:
-  بله، همین‌طوره؛ محمد اصلاً خونه نبود و بار زندگی و بزرگ کردن چهار تا بچه، روی دوش خانومش بود.

🔶در #آغوش همسر شهید، #دختر 20روزه‌ی #شهید قرار دارد. همسر شهید از #آقا خواست که #در_گوش فرزندش #اذان و #اقامه بگوید. آقا نیز رو به جمعیت مردان گفت که بچه را از مادرش بگیرند. آقا شروع کرد در گوش راست اذان گفتن. به گوش چپ که رسید گویا نوزاد هوشیار شده بود و کم‌کم داشت تقلّا می‌کرد که رهبر آهسته‌آهسته او را تکان داد تا مجدداً آرام شود.

🔶نوبت به تحویل قرآن‌ها و هدایا می‌رسد؛ #همسر_شهید به همراه #سه_فرزند_کم‌سن و سالش پیش می‌آیند؛ همسر شهید بلباسی به آقا می‌گوید:
 -دایی شهید، شهید انقلابه؛ عموی شهید، شهید جنگه. خود شهید هم که در سوریه به شهادت رسید؛ #دعا_کنین که #بچه‌هامون برن #قدس رو #آزاد کنن.
 🔸«دعای مجاهدت میکنم براشون».🔸

🔶یکی از #بستگان_شهید که مسئول بسیج اساتید مازندران هست، جلوی آقا می‌آید و اظهار می‌کند که #انقلاب_اسلامی در #دانشگاه‌ها #مهجور است؛ رهبر خطاب به ایشان می‌گوید:👇👇

 🔶«شماها که هستین، غریب نیست دیگه! این همه #استاد_انقلابی. این همه دانشجوی انقلابی، دانشگاه مال شماست! چهار تا آدم ناباب هم ممکنه باشن. یک‌عده آدمهای بی‌تفاوت هستن؛ عیب نداره. وقتی یک گروه، یک مجموعه‌ی انقلابی، در دانشگاه باشن، دیگه غریب نیست. مجموعه باشید، با هم باشید، غریب نخواهید بود.

ادامه دارد. ...

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_آخر

نوبت به #آخرین خانواده‌ی شهید می‌رسد:
«خانواده‌ی گرامی #شهید_علیرضا_قنواتی؛ #مادر از دنیا رفتن؛ #پدر به‌علت کسالت نیومدن؛ #همسر_شهید، خانم مریم آزادی؛ حال شما چطوره خانم؟ شهید چند سال داشتند؟»
- 53 سال حاج آقا

🔷آقا اسم #فرزندان_شهید را می‌آورند؛ پسر جوانی جلو می‌آید و می‌گوید حاج آقا ببخشید من تازه از #کربلا آمده‌ام، سرما خوردم و برای همین با شما روبوسی نمی‌کنم. آقا می‌پرسد:
- «شما چه‌کار میکنید؟»
- والّا چندبار می‌خواستیم #بریم_اون‌ور دیگه.
- «کجا میخواستی بری؟»
- بالاخره ما رو اصلاً درست کردن برای اینکه بریم این #تکفیری‌ها رو بزنیم؛ ولی حاج آقا ما رو #برگردوندن.
- «کی شما رو برگردونده؟»
- ایشون ما رو برگردوندن.
-ایشون از بستگان هستن؟
- نه، ایشون #مسئول_اعزام هستن.
مسئول اعزام که در انتهای #مجلس نشسته می‌گوید که #ایشان_فرزند_شهید هستند و #حاج_قاسم_سلیمانی دستور داده‌اند که فرزندان شهدا اعزام نشوند.

🔷آقا این را که می‌شنود، می‌گوید: «خیلی خب؛ نروید... نروید... شما اینجا باشید برای نظام کار کنین.

🔷 #دختر_شهید قنواتی نیز جلو می‌آید و چند #نامه و #عکس به آقا هدیه می‌کند؛ نمی‌تواند گریه‌ی خودش را کنترل کند؛ به‌سختی خود را جمع می‌کند و به آقا می‌گوید که برایش #دعا کند. از آقا #یادگاری نیز می‌خواهد:
 -اگر میشه این انگشتر دستتون رو هم به من بدید.
-انگشترهام رو که دادم دیگه؛ توی #دستم دیگه #انگشتری ندارم!
 -خب انگشترهای اون یکی دستتون هم هست!
-نه، اینا دیگه برای هدیه نیست!
و به انگشترهای دیگر راضی می‌شود و می‌نشیند.

🔷حالا دیگر #دقایق_پایانی_دیدار است. هر کسی از گوشه‌ای #تقاضای_یادگاری و #چفیه و #انگشتر می‌کند. گویا دیگر انگشترها و چفیه‌ها تمام شده و مابقی افراد باید بعد از خروج آقا منتظر گرفتن هدایا باشند. #آقا دارد #روی_قاب_عکس_شهدایی که از طرف خانواده‌های شهدا داده شده، چیزی #می‌نویسند به رسم یادگاری. پیرامون آقا کم‌کم #شلوغ می‌شود. آقا بالاخره بعد از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه از روی صندلی خود بلند شده و از اتاق خارج می‌شوند. جمعیت #صلواتی می‌فرستند. همه شاداب و خندانند. گویا دیگر #دلتنگی‌هایشان پایان یافته باشد. به مجاهدت‌ها می‌اندیشند؛ به بزرگ کردن این بچه‌های کوچک که جلوی رهبرشان ساعاتی بازی کردند، دراز کشیدند، دویدند و بزرگ شدند.

🔷آن دورترها هم -نه خیلی دورتر- انتهای #روضه، جور دیگری می‌شود. برای رأس و نیزه که نمی‌شود کاری کرد جز اشک؛ اما دست آتش از #دامن_حرم دور است و دیگر سنگ به پیشانی گنبد نمی‌نشیند. از #جان‌ها_سپری ساخته شده و سلام نظامی معین‌رضا‌ها را پدران و پدربزرگ‌ها رو به گنبد و بارگاه می‌دهند؛ آن‌قدر محکم و مخلص که #کبوترها دوباره برگردند به #صحن و سرای #دختر_علی.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
‍ ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄

#دعا کنید شهیــــــد "باشیم"
نه اینکه فقط شهیــد "بشویم"
اصلا تا شهیــد نباشیم،
شهیـــد نمی شویم
تا حالا #فکر کرده اید
پشت بعضی دعاهای #شهادت
یک جور فرار از کار و #تکلیف است
سریع شهیـــد شویم تا راحت شویم!
اما ...
دعا کنید قبل از اینکه شهیــــد بشویم، یک عمر شهیـــد باشیم
مثل #حاج_قاسم_سلیمانی که رهبر به او می گویند تو خودت #شهیـــــد_زنده_ای براے ما
مثلاً #هشتاد سال
شهیـــــد باشیم ...!!!!
شهیــــد که "باشیم"، خودش مقدمه
می شود تا #شهیـــد هم "بشویم"
ان شاءالله

#اللهم الرزقنا توفیق الشهــــــــــادت...❤️

🌹کانال عهد با شهدا🌹

@shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🕊🕊🕊

#وصیتنامه📃

شكر خداوند تبارك و تعالى را كه توفيقى نصيب فرمود و مرا از زمره نيكان و شيفتگان خود دانست و در ماموريت مهدى صاحب‌الزمان به عنوان معينى پذيرفت.
اكنون كه دست بر قلم برده‌ام و به نوشتن اولين و آخرين #يادگار خود اقدام مى‌كنم، مى‌دانم كه ممكن است ديگر در دنيا نباشم. با وجود اينكه مى‌دانم اين #دنيا دوست‌داشتنى و زيباست، اين مطلب را تاكنون دريافته‌ام كه #زيبايى_دنيا چون #كفى است و همچون #سرابى است #فريبنده، و آخرت زيباتر. گرچه اين دنيا زيباست، ليكن ماندنى نيست. آنچه مى‌ماند #آخرت است و زندگانى در آن سراست.
#اشكهاى شوق همچون باران بهارى از ديدگانم روان است. و اين #دعاها در لبانم زمزمه مى‌شود كه اللهم ارزقنى توفيق‌الشهادة فى‌سبيلك: خداوندا #شهادت در راه خودت‌را كه مختص حاميان درگاهت است به من عطا فرما. خداوندا #گناهانم را كه مانند دوده #قلبم را سياه كرده بر من ببخشاى. تو خانواده‌ام اگر روزى توفيق ديدن #اماممان را پيدا كرديد، به او بگوييد كه #سربازى داشتى كه آرزوى ديدنت را داشت. اما #گناهانش باعث شد كه نتواند تو را ببيند. به او بگوييد كه برايم #دعا كند كه خداوند گناهان مرا ببخشد.

#سردارشهید_هاشم_اعتمادی
#سالروز_شهادت
#شلمچه_عملیات_کربلای5

🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
💠هنگام #عبادت،از خود بیخود می شد
#نماز رو خاشعانه و خاضعانه میخوند،
#قرآن رو با تفکر قرائت می کرد
اهل #دعا وذکر ونیایش بود.

#شهیدحاج_حسین_خرازی
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
#التماس_دعا

@shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊

فرازی از #وصیتنامه

امت اسلامى: آگاه باشيد و بدانيد كه نعمتهاى باري تعالى در سرزمين ايران همچون باران روان است. بدانيد قدر و منزلت اين نعمت را. برايش #دعا كنيد كه ان شاءالله تا انقلاب #مهدى او را #حافظ باشد. واى بر شما از خدا بى‌خبران، به شما #كوردلان اين توصيه را دارم كه اگر چنانچه #عليه اين انقلاب كه #خونبهاى هزاران #شهيد غرق به خون تپيده است، حركتى كنيد، در خط #يزيد و مشركين گام برداشته‌ايد و خود را آزار مى‌دهيد، چون #حق پيروز است و باطل نابود. يزيديان تاريخ نابود و روسياهان هرگز روى عزت را نخواهيد ديد.

#سردارشهیدهاشم_اعتمادى
#شهادت؛ 65/10/25
#وصيتنامه

🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊

💥سه چیز را هر روز تلاوت کنید

1- زیارت عاشورا

2- نافله

3- زیارت جامعه کبیره

🍂اگر #درد_و_دل داشتید و یا خواستید #مشورت بگیرید بیایید #سر_مزارم، به لطف خداوند #حاضر هستم.

🍂من منتظر همه شما هستم. #دعا می کنم تا هرکسی #لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.

🍂همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم.

#شهیدمدافع_حرم_سجادزبرجدی💐
فرازی از #وصيتنامه

🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
برای سلامتی
#پــدر

❤️ #شهید_حمیدرضا_دائے‌تقے❤️
که این روزها را در بیماستان سر میکند
#دعا_کنید.

🍃سلامتی تمام خانواده شهدا صلوات🍃

🔸ارسالی از کاربر بزرگوار کانال

🕊 @shahidegomnamm 👈
🌼 #حدیث_روز 🌼


🔻امام علے(ع):

💢تعجب است از ڪسے ڪہ #دعا میڪند و اجابت آن را ڪُند میشمارد در حالے ڪہ اجابت را با #گناه بسته است.

📚بحارالانوار،ج۷۵،ص۷۲


🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
#هر_روز_باقافله_ی_حسینی 🚩

💠در روز #نهم_محرم‌الحرام سال 61 هجرى قمرى، #شمر بن ذي الجوشن👺، با چهار هزار نفر، همراه با #نامه‌اي📨 از ابن زياد به عمر بن سعد مبني بر جنگيدن با امام حسين (ع) و قتل ايشان، براي #دومين بار #وارد_كربلا شد.

💠عصر روز پنج شنبه #نهم_محرم، #ابن_سعد با دستوري كه از ابن زياد دريافت كرده بود، #آماده_جنگ_با_امام_حسين (ع) شد و لشكر خويش را بانگ زد كه:اي لشكرهاي خدا سوار شويد و شما بهشت بشارت باد. پس جنود او سوار گشته و رو به اصحاب حضرت رو آوردند.

#امام_حسين (ع) به برادر خود حضرت #ابوالفضل (ع) فرمود:👇👇

💠بسوي ايشان برو و از آنان #مهلتي بخواه تا كه #امشب را صبر كنند و كارزار را به #فردا اندازند تا امشب قدري #نماز، #دعا و #استغفار كنم. چه خدا مي داند كه من دوست مي دارم نماز، تلاوت قرآن، كثرت دعا و استغفار را.

💠و از آن سوي اصحاب عباس (ع) در مقابل آن لشكر توقف نموده بودند و ايشان را موعظه مي كردند تا عباس (ع) برگشت و از ايشان #طلب_مهلت كرد.
#عمرسعد_پيامي به #حضرت_ابوالفضل (ع) داد و گفت: براي آن حضرت كه #يك_امشب را به شما #مهلت مي دهيم. بامدادان اگر سر به فرمان درآوريد شما را به نزد پسر زياد كوچ خواهيم داد وگرنه دست از شما برنخواهيم داشت و فيصله امر را بر ذمت شمشير خواهيم گذاشت. در اين هنگام دو لشكر به آرامگاه خود بازگشتند.

امام حسين (ع) خطاب به يارانشان عاقبت اين واقعه را ترسيم كردند و اهل بيت (ع) و ياران حضرت پس از شنيدن خطبه حضرت از همه چيز جز بهره #شهادت در ركاب امام دست برداشتند و در جواب به حضرت از هم پيشي مي گرفتند كه ما هرگز شما را ترك نمي كنيم و بر پيمان و سوگند خويش #وفاداريم.

💠امام چون از هدايت سپاه اموي نااميد شد و دانست كه با او می‌جنگند رو به اصحاب خود فرمود:
برخيزيد و #دور_خيمه‌ها گودالي همچون #خندق حفر كنيد و در آن آتش افزويد تا با اينان از يك رو درگير شويم. در نقل ديگري آماده است امام حسين (ع) به‌سوی اصحاب خود آمده و فرمود مكان خيمه‌ها را به هم نزديك و طناب‌ها را درهم كنند و خود در درون جا می‌گیرند تا خيام از هر سو بر آنان احاطه كنند مگر از آن‌سو كه با دشمن روبرو شوند.

💠طبق روايتي، امام حسين (ع) در اين شب، حضرت علی‌اکبر (ع) را با سي سوار و بيست پياده فرستاد كه چند مشك آب آوردند. پس اهل‌بیت (ع) و اصحاب خود را فرمود:
از اين آب بياشاميد كه آخر توشه شماست و وضو سازيد و غسل كنيد و جامه‌هاي خود را بشوييد كه کفن‌های شما خواهد بود.


💠روایت‌شده كه در آن شب سي و دو نفر از لشكر عمر بن سعد به امام (ع) ملحق شدند و سعادت ملازمت آن حضرت را اختيار كردند.

#کاروان_عشق
#نهم_ماه_محرم‌الحرام
#یا_حسین 🚩

🏴ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ ‍ ‍ 🚩 #هر_روز_باقافله_ی_حسینی 🚩

🍃در سپيده‌دم روز #دهم_محرم‌الحرام سال 61 هجرى قمرى #امام_حسين (ع) يارانش را فراخواند تا #نماز_صبح را اقامه كنند. همراهان سي و دو سوار و چهل تن پياده بودند. امام به ياران و اصحابش نگاه كرد. آن‌ها را اندك در عدد و فراوان در ايمان و عقيده يافت هر نفر از آن‌ها برابر با بیست‌نفری بود كه در باطن بزدل و ترسو بودند.

🍃 #امام_حسين (ع) #سپاه را به #سه_جبهه_تقسيم نمود. سمت راست به رهبري زهیر بن قبن، سمت چپ به سرپرستي حبيب بن مظاهر و در قلب سپاه، خود ايشان اهل‌بیت (ع) و ديگر ياران ايستادند.

🚩 #پرچم را به دست #برادرش_عباس داد كه او بهترين نيزه‌انداز، بی‌باک‌ترین و نيرومندترين افراد بود.

👺 #عمر_بن_سعد دستور داد تا #لشكرش را كه متشكل از سي هزار نفر پياده و سواره بود، منظم كنند.

💢 #عبدالله_بن_زهير بن سليم ازدي را بر اهالي مدينه گمارد. #عبدالرحمن بن ابي سبره حنفي را بر اهالي مذحج و اسد، #قيس_بن_اشعث را بر اهالي ربيعه، كنده و #حر_بن_يزيد رياحي را در رأس اهالي تميم و همدان قرارداد. سپس اين عده را به دو قسمت تقسيم كرد. قسمت راست كه امير آن #عمرو_بن_حجاج زبيدي بود و قسمت چپ كه در رأس آن #شمربن_ذي‌الجوشن عامري قرار داشت.


💢آنگاه #لشكر را به دو بخش #پياده و #سواره تقسيم نمود. فرماندهي پياده با شبث بن ربعي و سواره با عزره بن قيس احمسي بود و پرچم را به دست غلامش ذويد داد.

از #امام_زین‌العابدین (ع) نقل‌شده است كه فرمود:👇👇

✳️ #صبح_عاشورا، چون #سپاه دشمن بر امام حسين (ع) رو آورد، #امام دست به #دعا برداشت و عرض كرد: بار الها! در هر اندوهي، تكيه‌گاهي و در هر سختي اميد مني.

در هر حادثه ناگواري كه بر من آيد، پشت و پناه و ذخيره مني! چه‌بسا غمي كه در آن دل، خوار و دشمن، شاد می‌شد و من آن را به درگاهت آورده و به تو شكوه كردم، تا از جز تو بريده و تنها به تو رو آورده باشم و تو گشايش دادي و آن را از من راندي. پس تو دارنده هر نعمت و صاحب هر نيكي و مقصد اعلاي هر خواسته‌اي.✳️

🍃 #امام تصميم گرفت كه براي #آخرين_بار با #عمر_بن_سعد #ملاقات كرده و حجت نهايي را بر او تمام كند تا براي او ديگر عذري نماند. لذا او را فراخواند و به او چنين فرمود:👇

🔶اي #عمر، تو چنين می‌اندیشی كه #مرا_می‌کشی و #يزيد حكومت ري و گرگان را به تو می‌دهد!

🔶به خدا سوگند كه از آن سيراب نخواهي شد و اين مطلبي است حتمي. هر چه می‌خواهی انجام بده كه نه در دنيا و نه در آخرت به شادي نخواهي رسي. مانند اين است كه من سر تو را بر چوب‌دستی می‌بینم كه كودكان به آن سنگ زده و آن را هدف گرفته‌اند.

🔶 #امام (ع) همه #راه‌های_هدايت و ارشاد به راه راست را به كار برد تا از #جنگ_جلوگيري كند زيرا كه او صاحب دعوت خير و سلامتي، دعوت به اسلام بود.

🔶تنها زماني كه تير چون باران به‌سوی سپاه امام روانه شد، در اين هنگام امام تصميم به جنگ گرفت تا آن‌ها به امر خداوند بازگردند.

🍃بعد از #شروع_جنگ پی‌درپی #اصحاب امام (ع) #كشته می‌شدند و چون يك نفر يا دو نفر از آنان به #شهادت می‌رسید پيدا بود، ولي از لشكر انبوه ابن سعد هر چه كشته می‌شد، نمودار نبود.

💠موقع #نماز زهير بن قين و سعيد بن عبدالله از شدت تيرها سست شد و بر زمين افتاد و گفت: خدايا سلام مرا به پيامبرت برسان و آنچه از درد و زخم به من رسيده به او بگو كه من از ياري ذريه رسول خدا، ثواب تو را خواهانم.

💠پس روي به امام كرد و گفت: اي پسر رسول خدا آيا راضي شدي؟ امام فرمود: تو قبل از من به #بهشت می‌رسی.

🍂 #عصر_عاشورا، پس از جنگ‌های بسياري كه #امام (ع) داشت، لحظه‌اي براي استراحت ايستاد.

🍂در اين هنگام #سنگي از سوي دشمن آمد و بر #پيشاني ايشان نشست كه #خون از آن جنبش كرد. امام خواست كه با #جامه، خون از #چهره_پاك كند كه #تيري_سه_شعبه و مسموم بر #سينه حضرت نشست.

🍂 #امام_صادق (ع) دراین‌باره می‌فرماید: در #پيكر_جدم، #جاي_سي_و_دو_زخم_نيزه و #چهل_و_چهار ضربت #شمشير ديده شد.
جبه سياه فامي كه بر تن آن حضرت بود براثر ضربت شمشير و نيزه پاره شده بود.

السلام علي‌الحسين و علي علي بن حسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين .

#کاروان_عشق
#دهم_ماه_محرم‌الحرام
#عاشورای_حسینی
#یا_حسین 🚩

🏴 ڪانال عهـدبا شهـدا👇
🏴 @Shahidegomnamm
🥀درعالم #رویا بہ شهید گفتم
چرابرای ما #دعا نمےڪنید
ڪہ #شهید بشیم!

🥀#شهید گفت:
ما #دعا میڪنیم
براتون هم #شهادت مینویسند
ولے #گناه میڪنیدپاڪ میشہ

#اللهم_الرزقنا_التوفیق_الشهادة🕊

@Shahidegomnamm
💫دعایم کن آقا سید ...🙏

🍀وقتی می‌گویم برایم #دعا_کن ،
یعنی دیگر کاری از دستم برای
خودم بر‌نمی‌آید .....😔


#شهدا_گاهی_نگاهی
#شهیدمدافع_حرم🚩
#سردار_سیدحمید_طباطبایی_مهر💐


💠 @Shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🍁 #خاطره

🍀هرچه گفتند نرو تو #تازه_دامادی
با لبخند همیشگی اش گفت:

🥀ما زنده به آنیم ڪه #آرام نگیریم
#موجیم ڪه #آسودگی ماعدم ماست

🍁در سوریه ایمان به دوستانی ڪه #مداحی مےڪردند میگه برایم #روضه حضـرت ابـوالفضـل بخونید

🍁و بهشون میگه برایم #دعا ڪنید؛ اگر قرار هست شهیـد بشم یا به #روش آقا ابـوالفضـل یا به روش سـرورمـون آقا امام حسیـن یا به روش خانم فاطمـه زهرا.

🍁ایمان به سه روش #شهیـد شد: #دستـی ڪه عبارت یا رقیـه رویش نوشته شده بود مثـل آقا ابوالفضل، قسمتی از #گـردنـش مثل سرورمون آقا امـام حسیـن و قسمـت اصلـی جـراحـت ایمان #پهلـو و شکـم بودمثل خانم فاطمه زهرا.

🍁ڪه بعد از #برگرداندن_پیڪر مطهرش متوجه میشوند #یڪ_قسمـت_از_بـدنـش_جــا_مــانــده ڪه آن را همان جا در #سوریـه تپـه العیـس #دفــن مــےکنند.

🥀 #شهیدمدافع_حرم_ایمان_خزاعی_نژاد
#سالروز_شهادت 🕊


🕊ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🥀 #دعـا_ڪنید_شهیـد_شوم!🙏

#سیـزده_ساله بود ڪه وارد بسیج شد. اول او را ثبت نام نمی‌ڪردند. مے‌گفتند #سنش ڪم است.

🍁مربی آموزشی شان، آقاے مرتضی امجدیان مے‌گفت: در دوره آموزشی بسیـج، یڪ شب رسول، من را ڪنار ڪشید. حالا آن موقع سیـزده ساله بود.

🍁 گفت آقا مرتضی شما آدم خـوبی هستید و من به شما اعتمـاد دارم. یڪ چیزے می‌خواهم بگویم، فقط از شما می‌خواهم که به هیچ کس نگویید.

🍁 تاڪید ڪرد ڪه به پدرم نگویید، به مادرم نگویید، به برادرم روح الله نگویید. من اول فڪر مے‌ڪردم یڪ ڪار خطایی ڪرده یا تقصیرے از او سر زده.

🍁گفتم خوب بگو. گفت آقا مرتضی شما آدم پـاڪ و مومنی هستید، #دعایتان هم مستجـاب مے‌شود.

🍁 #دعا_کنید ما شهید بشویم!

🍁 آقا مرتضی ‌گفت؛ من همانجا چشمم پـر اشڪ شد، رفتم پشـت چـادرهـا و شـروع ڪردم به #گریه ڪه این بچه در این #سن و سال چقدر از امثال ما #سبقت_گرفته

#شهیدمدافع_حرم_رسول_خلیلی💐
#سالروز_شهادت 🕊
#خاطره

🕊ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوپنجاه_وهشتم 💖با قدمای سست و آروم از پله ها بالا رفتم و وارد اتاقم شدم ... درو بستم ... روی تختم دراز کشیدم ... با وجود اینکه از داشتن یه همنفس که تو وجودم در حال رشد بود ، لذت می بردم ولی حال بدم اذیتم می کرد ....چشمامو بستم…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدوپنجاه_ونهم

صدای ویبره ی موبایلم منو به خودم اورد .به پهلوی راستم چرخیدم و گوشیو از کنار تخت برداشتم ... با دیدن اسم حسام #قلبم به تپش افتاد💓 ... نمی دونستم با شنیدن خبر بارداریم خوشحال میشه یا نه...

💞تصوسر تلفن سبز رنگو لمس کردمو گوشیو گذاشتم تو گوشم ...
صدای بم حسام پیچید تو گوشم : السلام علیک یا نور عینی ...
خندیدمو گفتم : سلام ،حاج آقا، سوریه بهتون عربی هم یاد میدن ؟

💞_نخیر ، من برای اینکه حرف زدنم به دل شما بشینه عربی یاد گرفتم ... صدای اوپ اوپ قلبمو به وضوح می شنیدم ...💓 چند ثانیه سکوت بینمون حکم فرما شد حسام با صدایی که خوشحالی توش موج میزد گفت: چرا انتن قطع شد؟؟؟ فک کنم سیگنال قلبت مثه دله من اتصالی کرده:-)

💞حرفش با روح و روانم بازی کرد ارامش عجیبی وجودمو فرا گرفت... قدرت تکلم نداشتم نوک انگشتام از استرس گز گز میکرد... حسام با جدیت گفت: فاطمه جان حالت خوبه؟ بقیه خوبن؟؟ سریع به خودم اومدم و گفتم: ها؟ اره اره اتفاقا الانم خونه ی مامانینا ام سلام میرسونن خیلی دل نگرونتن

💞_ خب الحمدلله... به همشون سلام برسون... _حسام؟
_جانم؟
_راستش... _راستش چی؟
_خب... چجوری بگم؟
_خب یجوری بگو ک منم اینطرف پس نیوفتم
_عه خب هولم نکن... _الان من بیشتر هول کردم... عه عه دیدی چی شد این برادرا الان کله ی منو میکنن همشون میخوان زنگ بزنن به عیالشون..
_ باشه باشه

💞لبمو با زبونم تر کردم و گفتم : میخواستم بگم این صلابتت... مهربونیات... جدیتت.. نصیحت کردنات.. اصلا نگاهت منو یاد بابا ها میندازه.. حتم دارم پدر شدن خیلی بهت میاد اقا حسام..!!! سرتو درد نیارم ...برگرد نینیمون منتظر پدر جانشه... لپام گل انداخته بود قلبم دیووانه وار میکوبید چند لحظه همه جارو سکوت فرا گرفته بود اما بعدش حسام با صدایی ک هر ان میخواست فریاد بزنه گفت:فاطمه داری باهام شوخی میکنی دیگه؟ میخوای امتحانم کنی ک برگردم نه؟؟؟ _نه #فرمانده... قلبم از جا کنده شد..

💞صدای خوشحالی و شکر کردن حسام گوشمو پر کرد سر از پا نمیشناخت... کاش اینجا بود و خوشحالی رو تو صورت مهربونش میدیدم... تمام وجودم گرم شده بود... صدای حسام تو گوشم طنین انداز شد
_برمیگردم..! تو اولین فرصت.. قلبم صدای عجیب غریبی میداد... دیوونه شده بود از اینهمه هیجان!

💞حسام: بیادتم فاطمه! #اینجا #زمین خیلی ب #اسمون #نزدیکه لیاقت داشته باشم واست #دعا کردم! #بی_بی پشت و پناهت... یاعلی
_منتظرتم... التماس دعا.. خدانگهدار... :-)

💞صدای ممتد بوق گوشی گوشمو کر کرد... دلم تنگ میشد واسه صداش.. احساس میکردم هنوزم گونه هام سرخن... دلم هوایی شده بود... پر میکشید پیش حسام... الان شدیدا ب #حضورش نیاز داشتم...!
شهر بزرگیست تنم
#غم_طرفی
#من_طرفی ...


👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat

🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
‍روزمان را با #صلوات بر حضرت #محمد(ص) و #دعا برای سلامتی امام #زمان (ع) و تعجیل در #فرج آغاز
می ڪنیم.

#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
#وعجل_فرجهم🎋
#جمعه_مبارڪ🌹🍃

❥• @Shahidegomnamm🕊
🖇 #عاشقانه_های_شهدا

سر سفره #عقد میخواست بهم
چیزی بگه،تو #دستمال ڪاغذی
#نوشت و داد #دستم،

باز ڪردم #دیدم برام نوشته:
" #دعا_ڪن_شهید_بشم "🍂

#شهید_عبدالصالح_زارع🕊

___🌸🍃
@Shahidegomnamm