🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm

#خاكريز_ايمان .
دل كندن چقدر سخت و جانكاهست...نسل ما خوب اين جمله را ميفهمد...چه پدران و مادراني كه هنوز هم چشمانشان به در دوخته است ،تاخبري از جگرگوشه شان برسد...من متحيرم از مسئوليني كه به اين مردم بزرگ و شجاع بي توجه اند و يا حتي خيانت هم ميكنند...مردمي كه اينچنين از پاره تن شان براي اعتلاي اين سرزمين گذشتند...ما را چه شده...؟
.
قسم به خوبی حالم...شبی که می آیی..
قسم به شعر و ترانه....شب و هم آوایی

قسم به تلخی دوری...به واژه برگرد
به زجر و صبر و تحمل...به این شکیبایی

به سیل خاطره ها و عبور حسرتها
به وسعت دل تنگ و به عمق تنهایی

قسم به لحظه نابی که فاصله طی شد
به شور و شوق من و تو....در اوج شیدایی

که زنده ام به هوایت...فقط همین و همین
که بی تو ذوق ندارم به هیچ دنیایی
بیا و با دل تنگم کمی مدارا کن
بخوان...بخوان غزلم را...بگو که می آیی
.

#رهبری #رهبری #رزمندگان #رزمنده
#جانباز #جبهه #جنگ
#مجنون
#دفاع_مقدس
#شهادت #شلمچه #شهید #شهدا
#شهدا
#بسیجی #بسیج
#عملیات #عشق
#ارتش #امام #ادوات #سردار
#سرباز #سپاه #سنگر#کانال


🌹کانال عهدباشهدا🌹
🔎🔎🔎https://telegram.me/shahidegomnamm
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
💢این #لباس

روزی برتن یک #رزمنده بوده

#پلاک

#تسبیح

#استخوان

#یادگاری های اوست

🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ↩️
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊

#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_ششم

محمودرضا به #زبان_عربی تسلط کامل داشت و آنرا با #لهجه‌های عراقی و سوری تکلم می‌کرد و بخاطر آشنایی با زبان عربی با رزمندگان نهضت جهانی اسلام آشنایی نزدیک و ارتباطی تنگاتنگ داشت.
به مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزب الله و همینطور به شیعیان مستضعف و مجاهد عراقی تعلق خاطر داشت و آنها را می‌ستود.

با #آغاز_جنگ در #سوریه از سال ۹۰ برای #دفاع از حرمهای آل الله (ع) و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه #عازم سوریه شد. اعزام‌های #داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه، #روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود و در دو سال آخر حیات ظاهری خود، به معنی واقعی کلمه زندگی یک #رزمنده را داشت.

🌹کانال عهدباشهدا🌹➡️⬇️
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from اتچ بات
🕊🕊🕊
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️

#صوت🎵
#روایتگری🎙
#راوی_حجت_السلام_پیشنمازی👇👇

💥 #شهید_علمدار چرا به #مقام_نور رسیده؟؟؟ مگه نور چیست؟
#خدا نور است و خدا به هرکس #نگاه_ویژه بکند او نورانی می شود....
مگه شهید علمدار چی کار کرده؟؟؟
یه چیزی هست خیلی جالبه...شهید علمدار بعد از #شهادت علمدار #شهدا نشد....شهید علمدار تو میدون جنگ به شهادت نرسید.....چند سالی در #میان شما بود... و همچنان که در میدان جنگ علمدار بود..بعد جنگ هم علمدار بود....خیلیا بودن تو میدان جنگ مثل علمدار بودند،اما بعد جنگ علمدار نماندند. شهید علمدار تو #جنگ_نرم هم علمدار بود....علت چیست؟؟؟بعضی یا می گن شهید علمدار شهید علمدار شد چون که #ادب شهید علمدار غوغا بوده..بله قطعا همین طور بوده....بعضیا گفتن #رزمنده خوب بود....قطعا همین طوریه...بعضیا گفتن شهید علمدار شهید علمدار شد چون اهل #تهجد بوده است....شهید علمدار اهل #حساب و کتاب بوده...ایشان به روایت #حاسبو_قبل_انت_حاسبو عمل کرده هست....شب ها از خودش حساب می کشید....من امروز چی کار کردم؟؟؟؟چه کار خوبی کردم که فردا بیشتر کنم ...چه ترک اولایی کردم فردا این رو هم مرتکب نشم....بعضیا گفتن شهید علمدار یه #مداح خوب بوده...
چی شد شهید علمدار به مقام نور رسیده است؟؟؟؟خدا به هرکس نگاه ویژه بکند او نورانی می شود.....
شهید علمدار چیکار کرده بود؟؟؟👇
پسری که گوی #شهادت را ز #پدر ربود

پدر #رزمنده_دیروز
پسر #مدافع_حرم_امروز

💖 #شهیدرسول_خلیلی

خموش گشته ای چرابلبل خانواده ام
بیابگیردست پدرکه من زپافتاده ام

🍀شادی روحش صلوات

🌺 @shahidegomnamm 👈
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوچهل_وششم _کاری نکردی که بخوام ببخشمت من نباید تو این موقعیت این حرفارو بهت میزدم میدونم تحملش سخته خودت میدونی که #رضایتت از همه چی واسم مهم تره روزی که رضایت دادی خیلی خوشحال بودم اما تو سوریه وقتی یاد اشکات میافتادم پریشون…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدوچهل_وهفتم

🌿یادمه بچه که بودم روز مادر یه سال شمال بودیم و من پول نداشتم واسه مامانم چیزی بخرم اومدم ساحل از این صدفا جمع کردم و با کلی دردسر ازشون گردنبند درست کردم
مامانم هنوزم دارتشون...

🌿 با لبخند به حرفش ادامه داد:چه روزگاری داشتیم... تموم #دنیام تو مادرم خلاصه میشد...اخه مسبب این عشقی که به اهل بیت دارم مادرمه... واسه خاطر همین خیلی واسم عزیزه...و حاضر نیستم ناراحتیشو ببینم...اخه یکی نیست بگه نوکرتم خودت منو فرستادی هیئتو روزه ی امام حسین..چرا انقدر بی قراری میکنی وقتی همین پسر كوچولوی اون روز حاضره #جونشو و حتی #سرشو #واسه_بی_بی بده...

🌿اشک تو چشمام جمع شده بود..حسام با حس و حال عجیبی این حرفا رو میزد دلم میخواست ساعت ها پای حرفاش بشینم و برام حرف بزنه... سرمو به شونه های مردونش تکیه دادم... حسامم دیگه حرفی نزد... دستشو جلو اورد و دور کمرم حلقه کرد... اونم مثله من به غروب خورشید نگاه میکرد... لحظه ی عجیبی بود... شاید یکی از بهترین لحظه های عمرم بود که کنار حسام ارامش داشتم..

🌿صدای اذان پیچید تو گوشم ...به اون سمت خیابون نگاه کردم...برگشتم به حسام چیزی بگم که با #چشمای_قرمزش مواجه شدم...نتونستم چیزی بگم حسام سعی میکرد نگاهش رو ازم بگیره از جاش بلند شد و گفت:فاطمه جان میری مسجد؟ همون طور که بهش نگاه میکردم گفتم:اره... _پس بریم خونه اول وضو بگیری... _نه من وضو دارم... _منم دارم پس بریم که به نماز جماعت برسیم..

🌿از خیابون رد شدیم...و وارد کوچه ای شدیم که پر از خونه هایی بود که شیروونی های رنگارنگی داشتن.. سوز هوا بیشتر شده بود..وارد مسجد شدیم گنبدو گلدسته ی فیروزه ایش با چراغ های سبزی تزئین شده بود از حسام جدا و وارد بخش خانوما شدم از رختاویز چادر گلداری برداشتمو باعجله رفتم سمته صف نماز..

🌿بعد از اینکه صحبتای حاج اقا تموم شد همه صلوات فرستادن.و بعد مردم یکی یکی بلند شدند تا از مسجد برن..گوشیمو از تو کیفم برداشتم تا به حسام زنگ بزنم که دیدم چند تا تماس از مامانم داشتم شماره اشوگرفتم بعد از چند تا بوق جواب داد: چه عجب زنگ زدی شما

🌿خندیدم و گفتم: سلام عرض شد ببخشیدهمین الان دیدم که زنگ زدی.. _خب خداروشکر ک ب سلامت رسیدید..نگرانتون شدم زنگ زدم ب رعنا ک بهم گفت مثل اینکه با حسام حرف زده..از اونجا خیالم راحت شد_عه؟ من نمی دونستم

🌿_فاطمه؟
_جانم مامان خوشگلم
_میگم حسام فردا اعزام میشه؟
بدون مکث گفتم:اره چطور مگه؟؟
_اخه میخواستم یه روز دعوتتون کنم خونمون..حسام که نمیاد زیاد اینجا ما هم دلمون واسش تنگ میشه.. _مامان جان خودت که شرایطشو میدونی تقصیری نداره اونم برنامه هاشون یدفعه ای تغییر میکنه..سری بعد میایم اونجا
_میدونم میدونم فقط یکم جا خوردم فهمیدم دوباره میخواد بره بهش سلام برسون خداحافظ

🌿خداحافظی کردم و گوشیو گذاشتم تو کیفم کفشامو از جاکفشی جلوی در برداشتم و رفتم بیرون نگاهم به حسام افتاد که با ادب داشت با حاج اقا حرف میزد خوشم میومد که زود با همه رفیق میشد کفشامو پوشیدم..و رفتم نزدیک حاج اقا همونطور که نگاهش پایین بود.. سلام داد و گفت:خب دیگه اقا حسام خیلی خوشحال شدم از اشنائیتون انشاالله که به #آروزت برسی ما خیلی به شما #رزمنده ها مدیونیم

🌿حسام دستشو رو سینش گذاشت وگفت: اختیار دارید حاج اقا..من که در مقابل اون بچه ها کم ترینم
با دور شدن حاج اقا ازمون به حسام گفتم :قبول باشه حاج اقا
محکم دستمو گرفتو گفت :واسه شما هم قبول باشه حاج خانوم!
از خیابون رد شدیم که حسام گفت:شام چی میخوری؟
میرم یه چیزی درست میکنم..
_نه امشب شام با من..

🌿با چشمای گرد شده گفتم:مگه اشپزی هم میکنید شما؟؟
_بله چند باری بچه ها دست پختم و خوردن
کف دستمو کوبوندم به هم و گفتم :اخ جون
حسام:چند لحظه این جا وایسا الان برمیگردم..با چشمم رفتنشو دنبال کردم وارد مغازه مرغ فروشی شد چند دقیقه بعد همون طور که کیسه مرغ دستش بود بهم نزدیک شد
_خب بریم دیگه

💠ادامه دارد....

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat


🕊ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
‍ ‍ 💐🍃🌼🍃🌸🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃
🍂
✾ جهان آرا #فرمانده بود اما مثل بقیه نیروها نگهبانی می داد #رزمنده ای تازه به #خرمشهر آمده بود و #فرمانده سپاه رو نمی شناخت،

✾ قرار شد یه شب با #جهان_آرا نگهبانی بده،درحال #نگهبانی بودن ڪه به #جهان_آرا گفت:

#فرمانده سپاه الان تو #خونه خودش #خوابیده و ما رو تو این #موقعیت خطرناڪ به حال خودمون رها ڪرده،

#جهان_آرا چیزی بهش نگفت اما اون بنده خدا چند روز بعد وقتی #فهمید با #فرمانده سپاه مشغول #نگهبانی بوده حسابی از حرف خودش #شرمنده شد...


#شهیدمحمد_جهان_آرا🕊
#خاطرات_شهدا🥀

🍃🌹ڪانال عهـدبا شهـدا🌹🍃
ID ➣ @Shahidegomnamm
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃
#کلام_شهید

#زن در #اســلام
#زنده،
#سازنده،
و #رزمنده است...
به شرطے که لباس #رزمش لباس #عفتـــش باشد.

#شهید_بهشتی

🦋ڪانال عهدبا شهدا🌺🍃
🥀 @shahidegomnamm🕊
#خاطرات_شهید📚

🌷| #ناراحت_بود
از نگاه غم بارش می شد این رو #فهمید😞
درد دلش باز شده بود
نیمه های شب ، #قدم می زد و زیر لب نجوا می کرد 📿 غصه #می_خورد😭

با این حال، حاضر نبود روی #حرف امام حرفی بزنه
#امام دوست نداشت به او آسیبی برسه

🚐.... زود خودم رو #رساندم خط🎌
شاد و سرحال بود😅
بین #رزمنده_ها که قرار می گرفت انگار تمام دنیا را به او داده اند.
بلاخره امام راضی #شده بود که به جبهه برگردد.✌️ |🌷

#شهید_مرتضی_اکبری🌹
#بزرگ_مردان_کوچک

🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
#شعر📜

هستیم بر آن #عهد که بستیم...

🌾 #قسم به فیض #شهادت قسم به سرخی خون
به #خیبر و #نی و #هور و #جزیره_ے_مجنون

🌾 قسم به روح #خمینی قسم به #سید_علی
به امر رهبر و فرموده های شخص ولی

🌾 قسم به #عارف جبهه به #مصطفی_چمران
به گریه در دل سنگر، تلاوت قرآن

🌾 قسم به ترکش و قطع نخاع و جانبازی
قنوت و دست جدای #حسین_خرازی

🌾 قسم به جوخه ی اعدام و سینه ی نواب
به عالمان شهیدِ فتاده در #محراب

🌾 به انتهای افق، سرگذشت #حاج_احمد
خوراک کوسه شدن در تلاطم #اروند

🌾 قسم به پیکر بی سر ، قسم به حاج #همت
به چادر و به #حجاب زنان با عفت

🌾 به صبحگاه #دوکوهه، به درد و صبر از رنج
غروب دشت #شلمچه، به #کربلای_پنج

🌾 قسم به #سید_حسن شیرمرد #حزب_الله
به جنگ سی و سه روزه، نبرد حزب الله

🌾 قسم به حنجر حجاج خونی مکه
به #رمل های روان و به #مقتل_فکه

🌾 قسم به #باکری و #باقری و #زین_الدین
به غرش #نهم_دی به فتنه ی رنگین

🌾 قسم به تنگه ی #مرصاد و عقده از #صیاد
به غربت اسرا و شکنجه و فریاد

🌾 قسم به روح هنر از نگاه #آوینی
به جنگ معتقدان ضد رنگ بی دینی

🌾 قسم به قدرت #خون در برابر #شمشیر
به یک #پدر که نیامد پسر، و شد او پیر

🌾 به مادر سه شهیدی که خم نکرد ابرو
به تکه تکه شدن در #مصاف رو در رو

🌾 به دست خالی #رزمنده ای که میجنگید
به آن جنازه که با چشم باز میخندید

🌾 قسم به خون #خلیلی شهید راه #حیا
به #ندبه و به #کمیل و #زیارت_عاشورا

🌾 که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم
#حسینی_ام #حسنی_ام، و #زینبی هستم

🌾 و سر سپرده ام و از تبار #عمارم
به #انقلاب و #شهیدان حق #وفادارم

🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊