Forwarded from عکس نگار
🌹#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
📔#خاطرات
💠(قسمت پانزدهم )
✨کلام آیت الله جوادی آملی در خصوص شهید تورجی زاده:
🍀به نقل از شهید سید محمد حسین نواب (روحانی وارستهای که در سال ۷۳ در منطقه بوسنی به شهادت رسید)
✨تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یکبار یکی از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبی داشت.
✨از آنچه فکر میکردم زیباتر بود؛ #نوایی_ملکوتی داشت؛ بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبهها نوارهایش را گوش میکردیم.
✨بسیاری از دوستان #مجذوب_صدای او بودند، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد.
✨شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، #دعای_توسل_شهید_تورجی_زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید.
✨ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجرهها و طلبههایشان سر میزدند.
✨سریع #ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشهای از اتاق نشستند، بعد گفتند :
اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید.
✨#صدای_سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود.
✨استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟
گفتم : #محمدرضا_تورجی_زاده.
✨استاد پس از کمی مکث فرمودند :
🍃ایشان (در عشق خدا) سوخته است.🍃
✨گفتم : ایشان #شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا (سلام الله علیها) هم بوده.
✨استاد ادامه داد:
🍃ایشان قبل از شهادت سوخته بوده.🍃
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
📔#خاطرات
💠(قسمت پانزدهم )
✨کلام آیت الله جوادی آملی در خصوص شهید تورجی زاده:
🍀به نقل از شهید سید محمد حسین نواب (روحانی وارستهای که در سال ۷۳ در منطقه بوسنی به شهادت رسید)
✨تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یکبار یکی از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبی داشت.
✨از آنچه فکر میکردم زیباتر بود؛ #نوایی_ملکوتی داشت؛ بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبهها نوارهایش را گوش میکردیم.
✨بسیاری از دوستان #مجذوب_صدای او بودند، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد.
✨شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، #دعای_توسل_شهید_تورجی_زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید.
✨ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجرهها و طلبههایشان سر میزدند.
✨سریع #ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشهای از اتاق نشستند، بعد گفتند :
اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید.
✨#صدای_سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود.
✨استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟
گفتم : #محمدرضا_تورجی_زاده.
✨استاد پس از کمی مکث فرمودند :
🍃ایشان (در عشق خدا) سوخته است.🍃
✨گفتم : ایشان #شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا (سلام الله علیها) هم بوده.
✨استاد ادامه داد:
🍃ایشان قبل از شهادت سوخته بوده.🍃
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🔸 " در محضــــر شهیــــد ".......
✍سالها قبـل از جبهـه رفتن نادر، یه روز تمام اعضاء خانواده دور هم جمع شدیم
توے اتاق نشسته و در حال صحبت بودیم ڪه یهو حس ڪردیم داریم #صداے خودمون رو مے شنویم
🍁 به عقب برگشتیم دیدم نادر با #ضبط_صوت صدامون رو ضبط کرده
🍁 نادر ضبط رو روشن ڪرد و گفت :
به صحبتهاتون #گوش ڪنید ....
🍁 وقتی #حرفهاے ضبط شده ے خودمون رو شنیدیم ،همه #ناراحت شدیم ڪه چرا #حرفهـای_بیخودی زدیم....
🍁 نادر گفت: #تمـام حرفهاے شما ضبط مے شود و #نـزد خداوند #محفوظ می مونه،
#مراقب اعمـال و صحبتهاتون باشید.
#شهید_نادر_رضایی💐
#خاطره 🍁
#یادش_با_صلوات ✨
🕊ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
✍سالها قبـل از جبهـه رفتن نادر، یه روز تمام اعضاء خانواده دور هم جمع شدیم
توے اتاق نشسته و در حال صحبت بودیم ڪه یهو حس ڪردیم داریم #صداے خودمون رو مے شنویم
🍁 به عقب برگشتیم دیدم نادر با #ضبط_صوت صدامون رو ضبط کرده
🍁 نادر ضبط رو روشن ڪرد و گفت :
به صحبتهاتون #گوش ڪنید ....
🍁 وقتی #حرفهاے ضبط شده ے خودمون رو شنیدیم ،همه #ناراحت شدیم ڪه چرا #حرفهـای_بیخودی زدیم....
🍁 نادر گفت: #تمـام حرفهاے شما ضبط مے شود و #نـزد خداوند #محفوظ می مونه،
#مراقب اعمـال و صحبتهاتون باشید.
#شهید_نادر_رضایی💐
#خاطره 🍁
#یادش_با_صلوات ✨
🕊ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👮 #قسمت_صدو_هشتادو_هفت📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• به سمتم برمیگردی صورتهایمان چند سانتی متر فاصله دارند #پیشانیت را روی پیشانیم میگذاری و #چشمانت را می بندی روی چشمان بسته ات دست میکشم مژگانت #خیس خیسند آرام زمزمه میکنی: #آسما…
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هشتادو_هشت 📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• دستت را به سمتم دراز میکنی
دستت را میگیرم #یاعلی میگویم
و بلند میشوم حالم #دگرگون است دستت را محکم تر میگیرم بی اختیار خم میشوم و دستت را می بوسم اشکم روی دستت سر میخورد،به #انگشتر فیروزه ایت خیره میشوم دلم قرص است که هنوز از دستت درش نیاوردی با جدیت چانه ام را میگیری و سرم را بالا میاوری نگاهت به رو به رویت است دوباره #پایین را مینگری و میگویی : عزیزدلم چرا اینقد #نگرانی ؟بخدا فردا که رفتم، دو هفته ای برمیگردم، #بغض میکنم میگویم :
چرا #نگاهم نمیکنی ؟ هان ؟
میخوای ازم #دل بکنی می ترسی نگاهم کنی #دلت بلرزه ؟خیالت راحت تو #دلت بلرزه ، #ایمانت نمی لرزه
❥• با #مهربانی نگاهم میکنی شاید دلیلت این بوده که من راحت تر دل بکنم میدانی ؟ تو پیش خودت نیستی و نمیدانی مبتلا شدن به #چشمان تو چه دردی داردمی ترسم #شیطان در جلدم فرو رفته باشد #اعوذ_بالله میگویم
و به انگشتر #فیروزه ایت خیره میشوم میگویم : بریم ؟
جوابی نمی دهی و راه میفتی چقدر امشب کم حرف شدی سوار ماشین میشویم #باران شدت گرفته، #خیس خیسیم یاد #شلمچه می افتم :
یاد #مداحیت،راه میفتیم همه جا
ساکت است بی مقدمه میگویم :
#حسام ؟
به سمتم برمیگردی و میگویی :
#جانم؟
برام #مداحی میکنی؟
دوباره به روبه رویت نگاه میکنی
و میگویی : چشششممم،کمی بعد با صدای بم #مردانه ات شروع به خواندن میکنی و من پنهانی دارم صدای قشنگت را #ضبط میکنم تا هنگام نبودنت #لالایی_قلب بی قرارم باشد : میباره #بارون_روی_سر_مجنون ،
#توی_خیابون_رویایی
❥• میلرزه #پاهاش ، #بارونی چشماش
میگه خدایی تو کجایی ؟ من مانوسم ، به #حرمت آقا،حرم تو والله برام #بهشته
#کربلا... #کربلا .... #اللهم_الرزقنا
#کربلا ... #کربلا... #اللهم_الرزقنا ...
ادامه نمیدهی،نفس عمیقی میکشم میگویی : #فاطمه ببخشید جور نشد بریم #کربلا،جبران میکنم اشکالی نداره فدای سرت ماشین را نگه میداری #آسمان را مینگری و میگویی :
#بارون شدیده ها،خبر نداری همین شدت باران دلیل این پیاده روی شده . پیاده میشوم از پشت ماشین دو تا #چفیه میاوری یکی را روی سرم می اندازی و یکی را روی سر خودت دستم را میگیری و راه میفتیم ...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hema
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هشتادو_هشت 📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• دستت را به سمتم دراز میکنی
دستت را میگیرم #یاعلی میگویم
و بلند میشوم حالم #دگرگون است دستت را محکم تر میگیرم بی اختیار خم میشوم و دستت را می بوسم اشکم روی دستت سر میخورد،به #انگشتر فیروزه ایت خیره میشوم دلم قرص است که هنوز از دستت درش نیاوردی با جدیت چانه ام را میگیری و سرم را بالا میاوری نگاهت به رو به رویت است دوباره #پایین را مینگری و میگویی : عزیزدلم چرا اینقد #نگرانی ؟بخدا فردا که رفتم، دو هفته ای برمیگردم، #بغض میکنم میگویم :
چرا #نگاهم نمیکنی ؟ هان ؟
میخوای ازم #دل بکنی می ترسی نگاهم کنی #دلت بلرزه ؟خیالت راحت تو #دلت بلرزه ، #ایمانت نمی لرزه
❥• با #مهربانی نگاهم میکنی شاید دلیلت این بوده که من راحت تر دل بکنم میدانی ؟ تو پیش خودت نیستی و نمیدانی مبتلا شدن به #چشمان تو چه دردی داردمی ترسم #شیطان در جلدم فرو رفته باشد #اعوذ_بالله میگویم
و به انگشتر #فیروزه ایت خیره میشوم میگویم : بریم ؟
جوابی نمی دهی و راه میفتی چقدر امشب کم حرف شدی سوار ماشین میشویم #باران شدت گرفته، #خیس خیسیم یاد #شلمچه می افتم :
یاد #مداحیت،راه میفتیم همه جا
ساکت است بی مقدمه میگویم :
#حسام ؟
به سمتم برمیگردی و میگویی :
#جانم؟
برام #مداحی میکنی؟
دوباره به روبه رویت نگاه میکنی
و میگویی : چشششممم،کمی بعد با صدای بم #مردانه ات شروع به خواندن میکنی و من پنهانی دارم صدای قشنگت را #ضبط میکنم تا هنگام نبودنت #لالایی_قلب بی قرارم باشد : میباره #بارون_روی_سر_مجنون ،
#توی_خیابون_رویایی
❥• میلرزه #پاهاش ، #بارونی چشماش
میگه خدایی تو کجایی ؟ من مانوسم ، به #حرمت آقا،حرم تو والله برام #بهشته
#کربلا... #کربلا .... #اللهم_الرزقنا
#کربلا ... #کربلا... #اللهم_الرزقنا ...
ادامه نمیدهی،نفس عمیقی میکشم میگویی : #فاطمه ببخشید جور نشد بریم #کربلا،جبران میکنم اشکالی نداره فدای سرت ماشین را نگه میداری #آسمان را مینگری و میگویی :
#بارون شدیده ها،خبر نداری همین شدت باران دلیل این پیاده روی شده . پیاده میشوم از پشت ماشین دو تا #چفیه میاوری یکی را روی سرم می اندازی و یکی را روی سر خودت دستم را میگیری و راه میفتیم ...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hema
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅