#شهید_مدافع_حرم_محمدرضا_دهقان 🕊🌺
وقتی دو برادرم شهید شدند، پدرم خیلی محئم و صبور بود. یادم ميآید وقتي #محمدرضا #پنج_سال داشت بہ خانه پدریام رفته بودیم. مشغول ڪار بودیم ڪه یڪباره پنجره آهني از لولا خارج شد و افتاد روے سر محمدرضا ڪه زیر پنجره نشسته بود.
جمجمهاش شڪسته بود. وقتي خودم را بہ محمدرضا رساندم، از سرخي خوني ڪه در آن غوطهور شده بود، شوڪه شدم و ناخودآگاه گفتم: چقدر خون تو قرمز است!‼️ مثل خون شهید میماند
همان موقع پدرم هم ڪه آنجا بود رو به محمدرضا ڪرد و گفت:
محمدرضا، تو نباید بہ مرگ عادے بمیرے. تو هم باید #شهید شوے...
#نقل_از_مادرشهید
#شهادت_شب_اول_صفر۹۴
#کانال_شهید 👈 @shahid_dehghan
#متولد۷۴
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
instagram.com/p/BGrH8qCvqqc/
وقتی دو برادرم شهید شدند، پدرم خیلی محئم و صبور بود. یادم ميآید وقتي #محمدرضا #پنج_سال داشت بہ خانه پدریام رفته بودیم. مشغول ڪار بودیم ڪه یڪباره پنجره آهني از لولا خارج شد و افتاد روے سر محمدرضا ڪه زیر پنجره نشسته بود.
جمجمهاش شڪسته بود. وقتي خودم را بہ محمدرضا رساندم، از سرخي خوني ڪه در آن غوطهور شده بود، شوڪه شدم و ناخودآگاه گفتم: چقدر خون تو قرمز است!‼️ مثل خون شهید میماند
همان موقع پدرم هم ڪه آنجا بود رو به محمدرضا ڪرد و گفت:
محمدرضا، تو نباید بہ مرگ عادے بمیرے. تو هم باید #شهید شوے...
#نقل_از_مادرشهید
#شهادت_شب_اول_صفر۹۴
#کانال_شهید 👈 @shahid_dehghan
#متولد۷۴
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
instagram.com/p/BGrH8qCvqqc/
Instagram
پایگاه بسیج مردمی اینستاگرام
#شهید_مدافع_حرم_محمدرضا_دهقان 🕊🌺 وقتی دو برادرم شهید شدند، پدرم خیلی محئم و صبور بود. یادم ميآید وقتي #محمدرضا #پنج_سال داشت بہ خانه پدریام رفته بودیم. مشغول ڪار بودیم ڪه یڪباره پنجره آهني از لولا خارج شد و افتاد روے سر محمدرضا ڪه زیر پنجره نشسته بود.…
🍃🌺دلتنگی های مادر شهید #مسعود_عسگری 🌺🍃
"شهيد مسعود عسگري سه ماه آموزشي سربازيش رو در اردكان يزد گذروند. توي اين سه ماه #فقط يك بار اجازه داشت تا به مرخصي بياد. مسعود پسر با #اراده و #محكمي بود.اگر ناراحتي يا دلتنگي داشت هيچ وقت به روي خودش نمي آورد. از پادگان زود به زود به خونه زنگ ميزد ، هر بار كه زنگ ميزد ازش مي پرسيدم ،دلت تنگ شده ؟ مي گفت نه از ترسم زنگ ميزنم ، مي دونست من #طاقت #دوري بچه هام رو ندارم . وقتي برادرش سرباز بود مسعود شاهد بيتابي هاي من بود و مي دونست بايد #صداش رو بشنوم تا #آروم بشم ، با اينكه به گفته خودش دلش تنگ نشده بود بخاطر دل من ، كلي توي صف ميموند تا زنگ بزنه و با شنيدن صداش منو از دلتنگي در بياره. مسعود عزيزم من همون مادرم ، با من چكار كردي كه بيشتر از پنج ماهه كه دارم با افتخار دوريت رو تحمل مي كنم "
#کانال_شهید👈 @shahid_masoud_asgari
#نقل_از_مادرشهید
"شهيد مسعود عسگري سه ماه آموزشي سربازيش رو در اردكان يزد گذروند. توي اين سه ماه #فقط يك بار اجازه داشت تا به مرخصي بياد. مسعود پسر با #اراده و #محكمي بود.اگر ناراحتي يا دلتنگي داشت هيچ وقت به روي خودش نمي آورد. از پادگان زود به زود به خونه زنگ ميزد ، هر بار كه زنگ ميزد ازش مي پرسيدم ،دلت تنگ شده ؟ مي گفت نه از ترسم زنگ ميزنم ، مي دونست من #طاقت #دوري بچه هام رو ندارم . وقتي برادرش سرباز بود مسعود شاهد بيتابي هاي من بود و مي دونست بايد #صداش رو بشنوم تا #آروم بشم ، با اينكه به گفته خودش دلش تنگ نشده بود بخاطر دل من ، كلي توي صف ميموند تا زنگ بزنه و با شنيدن صداش منو از دلتنگي در بياره. مسعود عزيزم من همون مادرم ، با من چكار كردي كه بيشتر از پنج ماهه كه دارم با افتخار دوريت رو تحمل مي كنم "
#کانال_شهید👈 @shahid_masoud_asgari
#نقل_از_مادرشهید