سپاه سربازان رهبر
1.81K subscribers
8.87K photos
3.59K videos
140 files
1.15K links
سپاه بزرگ اسلام و سربازان رهبر در تمام جهان و انعکاس اخبار جبهه مقاومت و جهان اسلام ، امام خمینی (ره) در تجلیل از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرمودند: من از سپاه راضی هستم، و به هیچ وجه نظرم از شما برنمی‌گردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود.
@vorojax
Download Telegram
تو که میدانستی چرا نگفتی؟؟

🍁خانه یکی از اقوام که از قضا #ماهواره داشت دعوت بودیم، #شهید #رضا هم توضیحاتی در مورد نحوه تشکیل این شبکه و منابع مالی اهداف و حامیانشون داد، چند تفری شروع کردند به #مسخره کردن #رضا
مغزت رو شستوشو دادن ، تو کله شما که ماهواره بد است و...

بعداز مهمانی من با رضا تند برخورد کردم که چرا از این حرف ها میزنی که مسخره ات کنن؟؟

💠 #رضا #گفت من وظیفه ام انجام دادم در قبال این خانواده توضیحات رو دادم دیگه اون دنیا از من بپرسن که تو دیدی و میدونستی چرا نگفتی؟؟؟ من وظیفه ام را انجام دادم

#امر_به_معروف_واجب_فراموش_شده
#مدافع_حرم_شهید_رضاکارگربرزی
#کانال_شهید 👈 @rezakaregarbarzi
#شهادت_رمضان۹۲
#خاطرات_ناب_شهدا

🇮🇷پایـــــگاه بـــــــــــــــــــــــــــســـــیج تـلگرام🇮🇷
@basijtv

تصویر:
https://www.instagram.com/p/BHy4I9fAIHa/
🕊شهید حسن باقری


💠درخواست ازامام رضا(ع)💠


شهید حسن باقری با نام واقعی غلامحسین افشردی، جوان‌ترین فرمانده در دوران دفاع مقدس بود و هنگام شهادت، سِمت قائم‌مقامی فرماندهٔ نیروی زمینی سپاه را برعهده داشت.
 در یکی از سفرهایی که شهید باقری به مشهد داشت، از امام رضا(ع) طلب شهادت کرده بود. همان سفری که همراه آقای رضایی رفته بودند و حرم را بخاطر آقای رضایی خلوت کرده بودند.در آن خلوت حرم، او حرف هایش را زده بود. حتی آقای واعظ طبسی، دعای حفاظت امام رضا (ع) را به او داده بود.وقتی برگشت پرسیدم: «از آقا چه خواستی؟» جواب داد: «رفتم پیش امام رضا (ع) خواستم و حالا هم منتظر هستم.»
با این حرف لبخندی روی لب هایش نشست و یک حلقه اشک در چشمانش.


منبع:(داستان شهیدان)📚


#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_حسن_باقری

💠 @basijtv 💠
🌹شهید محمودرضابیضایی🌹


💠 اهتزاز پرچم یااباالفضل💠


تاسوعای سال ٩٢ بود، بهمون خبر دادند، بچه های ‏مقاومت، عملیاتی وسیعی تو منطقه ‏زینبیه، اطراف منطقه ‏حجیره، کردند و تروریستها رو سه کیلومتری از اطراف حرم مطهر خانم زینب ( س )، دور کردن.
صبح زود رفتیم اونجا و محمود رضا رو هم دیدیم ، خیلی از عملیاتی که منجر به تامینِ امنیت حرم خانوم شده بود، خوشحال بود
‏پرچم سیاهی تو دستش بود و می گفت : خودم از بالای اون ساختمون پایینش آوردم .
به اون ساختمون نگاه کردم دیدم پرچم سرخ یا ‏ابالفضل رو جاش به اهتزاز در آورده
رسیدیم خیابون جلوی حرم که دو سال احدالناسی جرات رد شدن ازش رو نداشت.
و تک تیراندازها حسابش رو می رسیدند و حالا با تلاش محمود رضا و دوستاش، امن شده بود .
رفتیم وسط خیابون، رو به حرم وایستادیم، دیدم محمود رضا داره آروم گریه می کنه و سلام می ده .
السلام علیکی یا سیدتنا زینب …

راوی:(همرزم شهید)


#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضایی
💠 @basijtv 💠
🌹شهید مهدی زین الدین🌹


💠طرز برخورد با افسرعراقی💠


ماشین، جلوی سنگر فرماندهی ایستاد. آقا مهدی در ماشین را باز کرد. ته آیفا یک افسر عراقی نشسته بود. پیاده اش کردند. ترسیده بود. تا تکان می خوردیم.، سرش را با دست هایش می گرفت. آقا مهدی باهاش دست داد و دستش را ول نکرد. رفتند پنج شش متر آن طرف تر. گفت برایش کمپوت ببریم. چهار زانو نشسته بودند روی زمین و عربی حرف می زند. تمام که شد گفت «ببرید تحویلش بدید.» بی چاره گیج شده بود باورش نمی شد این فرمانده لشکر باشد. تا آیفا از مقر برود بیرون، یک سره به مهدی نگاه می کرد.

منبع:(آوینی)


#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_مهدی_زین_الدین

💠 @basijtv 💠