🌺🍂🌺🍃🌺
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۶۰
🔵عيبی ندارد، همسايه است🔵
يکی از بچه های همسايه يقه لباسش را گرفته بود و پشت سرِ هم فحش می داد اما حميد هيچ عکس العملی نشان نداد؛ فقط گفت: "اشتباه گرفتيد، تحقيق کنيد ببينيد چه کسی اين رو گفته..."
گوش آن فرد بدهکار نبود. مرتب ناسزا می گفت.
وقتی حميد به خانه آمد گفتم: "پسرم! تو که از او قوی تر بودی چرا کتکش نزدی؟"
گفت: "پدر جون! براي چی بزنمش؟"
گفتم: "آخه اون داشت تو رو کتک می زد و بهت فحش می داد."
گفت: "عيب نداره. همسايه است. کسی رو با من اشتباه گرفته..."
دو روز نکشيد که آن فرد آمد و گفت: "تو رو خدا! حميد جون، من رو ببخش! اشتباه کردم."
👈 شهيد حميد وفايی
📚 به رنگ صبح، ص۱۰۴
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ارتباطات_اجتماعی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
🍂🌺🍃🌺
🌺🍃🌺
🍃🌺
۶۰
🔵عيبی ندارد، همسايه است🔵
يکی از بچه های همسايه يقه لباسش را گرفته بود و پشت سرِ هم فحش می داد اما حميد هيچ عکس العملی نشان نداد؛ فقط گفت: "اشتباه گرفتيد، تحقيق کنيد ببينيد چه کسی اين رو گفته..."
گوش آن فرد بدهکار نبود. مرتب ناسزا می گفت.
وقتی حميد به خانه آمد گفتم: "پسرم! تو که از او قوی تر بودی چرا کتکش نزدی؟"
گفت: "پدر جون! براي چی بزنمش؟"
گفتم: "آخه اون داشت تو رو کتک می زد و بهت فحش می داد."
گفت: "عيب نداره. همسايه است. کسی رو با من اشتباه گرفته..."
دو روز نکشيد که آن فرد آمد و گفت: "تو رو خدا! حميد جون، من رو ببخش! اشتباه کردم."
👈 شهيد حميد وفايی
📚 به رنگ صبح، ص۱۰۴
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ارتباطات_اجتماعی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
🔵 پذیرایی مفصل🔵
مشتی بود... سنگ تمام میگذاشت.
بارها در خانه اش مهمانش شدم. معمولا دیر از سر کار میرسید و معمولا دیروقت مهمانش می شدم. آخر شب.
گاهی هم با هم می رفتیم خانه. اینجور مواقع در بین راه چند جا نگه میداشت و شیرینی یا میوه و آبمیوه می خرید. یکبار نگه داشت، پیاده شد برود گوشت بخرد، گفتم: ول کن بابا آخر شبی چکار داری میکنی؛ یه نان و پنیری می خوریم با هم. گفت: نمیشه! نان و پنیر چیه؛ من بخور هستم باید کباب بخورم!
میدانستم که شوخی میکند.خودش بی تعلق بود. بارها میگفت اگر مجرد بودم زندگیم روی ترک موتورم بود. اهل تشریفات نبود و با من هم که برادرش بودم تعارف نداشت اما وقتی مهمانش بودم، سنگ تمام میگذاشت و مفصل پذیرایی میکرد.
📚 مدافعان حرم
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ارتباطات_اجتماعی
#مدافع_حرم
🌷 شهید محمودرضا بیضایی🌷
مشتی بود... سنگ تمام میگذاشت.
بارها در خانه اش مهمانش شدم. معمولا دیر از سر کار میرسید و معمولا دیروقت مهمانش می شدم. آخر شب.
گاهی هم با هم می رفتیم خانه. اینجور مواقع در بین راه چند جا نگه میداشت و شیرینی یا میوه و آبمیوه می خرید. یکبار نگه داشت، پیاده شد برود گوشت بخرد، گفتم: ول کن بابا آخر شبی چکار داری میکنی؛ یه نان و پنیری می خوریم با هم. گفت: نمیشه! نان و پنیر چیه؛ من بخور هستم باید کباب بخورم!
میدانستم که شوخی میکند.خودش بی تعلق بود. بارها میگفت اگر مجرد بودم زندگیم روی ترک موتورم بود. اهل تشریفات نبود و با من هم که برادرش بودم تعارف نداشت اما وقتی مهمانش بودم، سنگ تمام میگذاشت و مفصل پذیرایی میکرد.
📚 مدافعان حرم
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ارتباطات_اجتماعی
#مدافع_حرم
🌷 شهید محمودرضا بیضایی🌷
🔵ازدواج ، جهاد اکبر🔵
روی بچه های متاهل یک جور دیگر حساب می کرد.
می گفت «کسی که ازدواج کرده، اجتماعی تر فکر می کند تا آدم مجرد. »
بعداز عقد که برگشتم جبهه، چنان بغلم کرد و بوسید که تا آن موقع این طور تحویلم نگرفته بود. گفت «مبارکه، جهاد اکبر کردی. »
#شهید_مهدی_زین_الدین
📚 یادگاران، جلد ده، کتاب ، ص 64
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ارتباطات_اجتماعی
🇮🇷 پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
روی بچه های متاهل یک جور دیگر حساب می کرد.
می گفت «کسی که ازدواج کرده، اجتماعی تر فکر می کند تا آدم مجرد. »
بعداز عقد که برگشتم جبهه، چنان بغلم کرد و بوسید که تا آن موقع این طور تحویلم نگرفته بود. گفت «مبارکه، جهاد اکبر کردی. »
#شهید_مهدی_زین_الدین
📚 یادگاران، جلد ده، کتاب ، ص 64
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا
#ارتباطات_اجتماعی
🇮🇷 پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg