مولی حسین عارف تفلیسی (محمد حسین تفلیسی)[۱] مشهور به تفلیسی، عالمی فاضل، عارفی متکلم و مرجعی مفسر از دیار تفلیس بود و به ناچار در اصفهان سکونت گزید. وی با آقا محمد بیدآبادی (درگذشته ۱۱۹۷ ق) معاصر بود و از آثار ایشان میتوان به رسائلی در سیر و سلوك و تفسیر تفلیسی[۲] اشاره نمود.
ایشان در اصفهان وفات نمود و در مقبره آببخشان دفن گردید.[۳]
۱. . ر.ك: اعيانالشيعة، ج ۹، ص ۲۵۴؛ مع موسوعات رجالالشيعة، ج ۳، ص ۲۹۶.
۲. الذریعة، ج ۴، ص ۲۶۷.
۳. . اعيانالشيعة، ج ۶، ص ۵۱؛ مع موسوعات رجالالشيعة، ج ۲، ص ۴۶۲.
┘◄
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
آیتالله شیخ حسین فاطمایی بادکوبهای مشهور به شیخ آقا حسین فرزند میرزا حسین در سال ۱۳۰۳ ق (۱۸۸۶م) در روستای فاطمایی از توابع باکو دیده به جهان گشود. پس از دوران کودکی پدر او را به مدرسه جدیدالتأسيس آخوند ملا علی گرادیل در روستای گرادیل از توابع باکو برد. قرائت قرآن، ادبیات فارسی و عربی، کتابهای بوستان، گلستان، نصابالصبیان و دیگر کتب متداول مکتبخانههای قفقاز و مقدمات علوم دینی را نزد ملا علی آموخت؛ استعداد عالی، هوش سرشار و حافظه قوی او، استادش را بر آن داشت که به یاری پدر برخیزد و زمینه عزیمت او را به حوزههای علمیه فراهم سازد.
در سال ۱۳۱۲ق (۱۸۹۵م) به حوزه علمیه اردبیل رهسپار گردید و به احتمالی از محضر بزرگانی همچون حضرات آیات حاج سید مرتضی خلخالی، حاج میرصالح آقا مجتهد و دیگر استادان آن حوزه مبارک بهره برد. پس از چند سال اقامت در آنجا به حوزه علمیه زنجان عزیمت کرد و خوشهچین خرمن دانش اساتید بزرگ آنجا شد. در سال ۱۳۲۰ق (۱۹۰۲م) درحالیکه سطوح عالی را بهپایان برده و مدتی نیز در دروس خارج علما بزرگ زنجان شرکت کرده بود؛ به حوزه علمیه نجف اشرف هجرت کرد و به ترتیب از محضر حضرات آیات عظام: آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، آقا سید محمد کاظم طباطبایی یزدی و میرزا محمد حسین نائینی بهره برد و به مقام رفیع اجتهاد در علوم دینی نائل آمد. او در سال ۱۳۳۲ق (۱۹۱۴م) به کربلا مهاجرت کرد و به همراه برادرش که جهت تحصیل در آن مکان مقدس اقامت گزیده بود، به تأسیس کتابخانهای اقدام نمود و مدت ۳ سال در آنجا به تحقیق و مطالعه پرداخت. آخوند آقا میر عبدالخالق از همدورهها و همراهان وی در آن دوران است. از مراتب فضل و استعداد و تلاش رفيق طريق خویش حکایتها نقل کرده است. وی علاوه بر فضایل علمی و معنوی، موفق به حفظ قرآن کریم شود. شیخ حسین در سال ۱۳۳۵ق (۱۹۱۷م) به شهر باکو بازگشت و در مسجد زنگلان به اقامه جماعت، وعظ، ارشاد، تبلیغ و تدریس پرداخت. پس از پیروزی انقلاب کمونیستی و حاکمیت رژیم الحادی عرصه بر عالمان دینی و مردم دیندار بهشدت تنگ شد و دژخیمان بلشويك مانع فعالیتهای دینی شده و به قلع و قمع دینداران پرداختند؛ او را نیز در سال ۱۳۴۸ق (۱۹۳۰م) تحت تعقیب حکومت الحادی کمونیستها واقع شد، اما توسط مأمور پلیسی که نامخانوادگی هاشماف داشت از توطئه دستگیری خود با خبر شد.
مأمور مذکور به شیخ پیشنهاد کرد که برای حفظ جانش کسوت مقدس روحانیت را از تن به در آورد و در لباس معلمان به خدمات خود ادامه دهد. وی نیز به ناچار تغییر لباس داد و در برخی از قصبههای اطراف باکو به آموزگاری و تبلیغ معارف دینی بهطور مخفیانه اقدام کرد. پس از سالهای ۱۹۴۰م که قدری از صولت و سختگیری حکومت کمونیستی کاسته شد، به باکو بازگشت و در بعضی از مساجد به اقامه جماعت و تدریس علوم دینی برای عده محدودی بهصورت پنهانی همت گمارد. سرانجام آن عالم ربانی در اوج اختناق و خفقان حکومت کمونیستی، غریبانه و گمنام در سال ۱۳۶۳ق (۱۹۴۴م) داعی حق را لبيك گفت و به دیار باقی شتافت. پیکر پاکش به زادگاه خود روستای فاطمایی منتقل و به خاک سپرده شد. سالها پس از رحلتش ارادتمندانش بقعهای بر سر قبر شریفش بنا کردند که اکنون مزار مردم مسلمان میباشد.[۱]
۱. مصاحبه با فرزندان معظمله و روحانیون محل.
┘◄
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
آخوند شیخ حسین قبائی فرزند ملا علی در بین سالهای ۱۲۴۵- ۱۲۵۵ ق (۱۸۳۰-۱۸۴۰م) به هنگام حضور پدر بزرگوارش در شهر مقدس قم در آن شهر متولد شد. مقدمات و سطوح عالی علوم دینی را نزد استادان حوزه علمیه قم فراگرفت و به همراه پدر به زادگاه آبا و اجدادی خود بازگشت و تحصیلات خود را نزد وی ادامه داد. با حمایت پدر مدرسه علمیه تشکیل داد و به تدریس علوم اسلامی پرداخت. وی عالمی ادیب بود و علاوه بر تبحر و اشتهار در زبان عربی به زبانهای آذری و فارسی شعر میسرود و به مُحبّی تخلص داشت. ایشان فرزندانی ذکوری به نامهای ملا عبدالعلی، عباسقلی، ملا رضا و شش دختر داشته است. وفات آن روحانی خدمتگزار در ۸ شوال ۱۳۳۰ق (۱۵ ژوئن ۱۹۲۱م) اتفاق افتاده است.[۱]
شیخ حسین قفقازی فرزند کربلایی حسین از علمای قفقازی ساکن در شهر مقدس قم بود و در ردیف شاگردان آیتالله میرزا محمد همدانی قرار داشت.[۲]
۱. مصاحبه نوادگان معظمله و روحانیون محل.
۲. آینه دانشوران، ص ۳۹۴.
┘◄
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
آخوند ملا حسین لنکرانی در سال ۱۳۰۹ق (۱۸۹۲م) در روستای حوری از توابع لنکران متولد شد. قرائت قرآن و کتابهای بوستان و گلستان و دیگر کتب متداول مکتبخانه مقدمات علوم دینی را از آخوند میرزاهای وقت قفقاز را از ملا مجید آموخت. سپس عبدالله (عبدل) فراگرفت. سطوح عالی را از محضر ملا محمد بهره برد. اگر چه بر اساس اطلاعات موجود، ایشان در سایر حوزههای علمی حضور پیدا نکرده، اما به علم و فضیلت مشهور بوده و يک روحانی پرتلاش و مبارز و مورد توجه علمای و روحانیون وقت بوده است.
وی پس از انجام تحصیلات به وعظ و ارشاد و تبلیغ و ترویج معارف دینی و احکام شرعی و نیز به تعلیم و تربیت طلاب همت گمارد.
محمد در ملاحسین در ایام سختگیری و خفقان کمونیستها محل زندگانی خود را ناامن دید و ناچار به شهرستان ماساللی هجرت کرد و مدت دو سال در آنجا روزگار گذراند. در این مدت گروهی که در میان آنان اشخاصی به نامهای آقا قلیاف، محمدتقی و عباسقلی بودهاند، به یاری او برخاسته و او را از گرفتار شدن در دست مأموران دولتی میرهانند؛ اما سرانجام در سال ۱۹۵۱م دستگیر و همه اموالش مصادره گردید. بنا به اظهارات خانوادهاش فرزند خردسال وی به نام جریان دستگیری پدر از ترس جان باخت. پس از دستگیری قریب به یکسال زندانی شد و در روز هیجدهم یا نوزدهم آوریل ۱۹۵۲م به اركتيسك روسيه تبعید شد و چهار سال در تبعید به سر برد. در سال ۱۹۵۶م آزاد شد و به باکو رفت و چند سالی در روستای بینه از توابع باکو زندگی کرد. بعد از آن به شهرستان بیلهسوار جمهوری آذربایجان مهاجرت نموده و در آنجا اقامت گزید. پس از کاسته شدن از صولت و سختگیری حکومت الحادی و اجازه محدود به برخی از فعالیتهای دینی، طلاب زیادی از شهرهای لنکران ماساللی، جلیلآباد و دیگر قصبات و روستاها گرد او آمدند و از محضرش مقدمات و بخشی از علوم اسلام را فراگرفتند. از شاگردان این جمع میرخاص، ملا میرزا خان حاج ملا احمد حاج دوره ایشان میتوان آقایان: حاج میر ملابیگلر، حاج میر توفیق، حاج سلطان را نام برد. میر عزیز سرانجام آن روحانی بزرگوار در سال ۱۳۸۴ق (۱۹۶۴م) به دیار باقی شتافت. در تشییع جنا باشکوهی که برای وی برگزار شد علمای منطقه از جمله آخوند شیخ بشیر ارکوانی، آخوند ملا قلم و آخوند ملا بلبل حضور یافته و در تجلیل از وی سخنرانی کردند. پیکر پاکش در قبرستان شهرستان بیله سوار به خاک سپرده شد. از ایشان فرزندانی به نام های حسین، واهب، فریده، جمیله، زهرا و بی بی خانم به یادگار مانده است.
┘◄
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
آخوند ملا حسین لنکرانی فرزند مشهدی الف در سال ۱۲۲۵ق (۱۸۱۰م) در روستای گویچول از توابع شهرستان ماساللی از توابع منطقه لنکران دیده به جهان گشود. قرائت قرآن و کتابهای بوستان و گلستان و نصابالصبیان و دیگر کتب متداول مکتبخانههای وقت قفقاز را از مکتبداران زادگاهش فراگرفت. در نوجوانی به حوزههای علمیه اردبیل رفت و سالیانی متمادی از حضور اساتید آنجا بهره برد. پس از آن به حوزه مقدسه نجف اشرف عزیمت کرد و سالها به کسب فیض از محضر اساتید معظم آن حوزه مقدسه همت گمارد و به تکمیل معلومات خود پرداخت. ملاحسین پس از نیل به مقامات عالیه علمی و معنوی به زادگاه خود بازگشت اگر چه مدت اقامت و اساتید و سطح علمی وی دانسته نشد، لکن از علما برجسته و اعلام منطقه بهشمار میرفته و تاکنون نامش به بزرگی و عظمت یاد میشود پس از بازگشت از حوزههای علمیه به فعالیتهای دینی و علمی وسیعی اقدام نمود و با تأسیس مدرسهای به تدریس علوم اسلامی پرداخت و مرجع مراجعات مردم مسلمان منطقه شد و سرانجام در سال ۱۳۰۲ق (۱۸۸۵م) دارفانی را وداع گفت و پیکرش در قبرستان زادگاه خود به خاک سپرده شد.[۱]
۱. مصاحبه با اهالی محل و نوادگان معظمله.
┘◄
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
۱. پیشتازی در مبارزه با قرارداد استعماری وثوقالدوله سال ۱۹۱۹م ایران و انگلیس؛
۲. مبارزه مستمر با يكايك اقدامات استبدادی استعماری رضاخان از آغاز کودتا تا پنج شش سال آخر سلطنت وی که به تبعید ایشان به شهریار انجامید.
۳. برگزاری میتینگهای سیاسی باشکوه پس از شهریور ۱۳۲۰ ش بر ضد حکومت استبدادی و عوامل استعماری وقت.
۴. نمایندگی مجلس شورای ملی در دوران چهاردهم و هماهنگی فعال با اقدامات اصلاحی و ضد استعماری و ضد استبدادی معدود وکلای مبارز آن .
۵ مبارزه با اعطای امتیاز نفت شمال به بیگانگان.
۶. مبارزه با نفوذ و سلطه استعماری آمریکا (مستکبر نوکیسه وقت)؛
۷. مبارزه جدی و قاطع با کمسیون سهجانبه روس، انگلیس، آمریکا معروف به کمسیون قیمومیت؛
۸. همکاری و هماهنگی با نهضت ملی کردن صنعت نفت؛
۹. ایفای نقش مؤثر در قضایای پانزدهم خرداد سال ۱۳۴۲ و تحمل حبس و زندان؛
۱۰. دفاع از اساس انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در طول ده سال پس از پیروزی؛
۱۱. مبارزه با تبلیغات و فعالیتهای فرقههای ضاله نظیر قادیانی بهائیت و وهابیت و افشاء و عوامل نفوذی آنان؛
۱۲. مبارزه با القائات ضد دینی کسروی و تأیید و تقویت جمعیت فدائیان اسلام در اعدام آن عامل استعمار؛
۱۳. مبارزه با صهیونیسم و افشاء و انتشار پروتکلهای معروف آن جعیت شیطانی؛
۱۴. مبارزه با التقاط جدید روشنفکرانه.
۱. گنجینه دانشمندان، ج ۷، ص ۲۹ ؛ اختران فروزان ری و طهران، ص ۱۰۵.
┘◄
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
┘◄
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
┘◄
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
┘◄
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ایشان در شرح حال خود نوشت خویش مینویسد:
بنده حقیر، حاج حسین نخجوانی، بنا به تقاضای دوست... عبدالعلی کارنگ شرححال خود را به وجه اختصار به عرض میرساند:
از اوان کودکی مرحوم پدرم حاج علیعباس نخجوانی به تحصیلات بنده مراقبت و علاقه زیاد داشت. در ۶ سالگی مرا به مکتب سپرد. تحصیلات ابتدایی خود را در یکی از مکتبهای قدیمی آن زمان آغاز نموده و بعداً در مکتب آقا سید حسین امینالادبا مشغول تحصیل فارسی و عربی و صرف و نحو شدم و چندی در مدرسه جدید التأسیس دولتی که به طرز جدید در محل «جبه خانه» تأسیس شده بود از جناب حاج آخوند مرحوم والد آقا میرزا مهدی ادیب دادستان مشغول تحصیل شدم. بعد از وفات مرحوم ابوی، در سال ۱۳۲۰ ق در حجره تجارتی ابوی با اخوی بزرگم، حاج محمد آقا نخجوانی، مشغول تجارت شدم. از اوان کودکی شوق مفرطی به خواندن کتب تواریخ و سیر داشتم و هر وقت فرصت و فراغت حاصل میشد، دقایق فراغت خود را صرف مطالعه کتب تواریخ و ادبیات و آثار گذشتگان میکردم. شوق زیادی به جمعآوری و خرید کتب و دواوین شعرا داشتم. خالوی بنده مرحوم میرزا علیخان شمسالحکما متخلص به لعلی که از شعرا و ادبای دوره قاجار بود، در مسافرتهای خود به تبریز اشعار خود را به من میداد و بنده رونوشت آنها را ثبت و ضبط مینمودم تا این که چند سال بعد از وفات آن مرحوم، کلیه اشعار و دیوان آن مرحوم را به چاپ دادم. در اثر شوق مفرطی که به جمعآوری کتب داشتم از مخارج یومیه خود کسر کرده، کتاب میخریدم و اکنون کتابخانه کوچکی که به هزاران جلد بالغ میشود جمعآوری کرده و اغلب آنها خطی است. میل مفرط و شوق زیادی به جمعآوری فرامین و سکههای سلاطین و عکسهای تاریخی رجال بزرگ و خطوط خطاطان معروف داشتم، و مقداری زیادی از آنها را جمعآوری و به شکل کلکسیون درست کردهام. ضمن مطالعه کتب تواریخ به نظر قاصرم رسید که ماده تاریخهای وقایع مهمه را از قبیل تولد و جلوس و وفات امرا و فوت علما و بزرگان و شعرا و سایر وقایع مهمه و حوادث روزگار را یادداشت کنم و اکنون آن یادداشتها کتاب مفصلی شده به نام مواد التواریخ که مشغول پاکنویسی و طبقهبندی هستم - که عنقریب به چاپ داده خواهد شد. در سال ۱۳۳۰ ش نسخهای از توقیعات انوشیروان که یکی از کتب مهمه زمان ساسانیان است، سؤالاتی است که موبدان و دستوران از انوشیروان - پادشاه عادل ساسانی ـ کردهاند و او جواب آنها را داده است. این کتاب در آن زمان به زبان پهلوی تألیف و تدوین شده به عربی ترجمه شده و يك نسخه عربی آن بود. بعداً درا اوایل اسلام از پهلوی در یکی از کتابخانههای سلاطین هند موجود بود که در زمان شاه عباس ثانی به قلم سیّد محمد جلالالدين از عربی به فارسی ترجمه شده است. من به چندین لحاظ به این کتاب اهمیت زیادی دادم: یکی این که از کتابها و یادگارهای دوره با عظمت ساسانی بود؛ دوم آن کـه سـؤال و جوابــی اســت آن که بعضی مطالب از انوشیروان عادل که اغلب آنها نصایح است؛ سوم تاریخی در آن مندرج است که اوضاع سلطنت انوشیروان را حکایت میکند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM