✅بیدل، ابنعربیِ شعر
در نظر بگیریم اگر شیخ اکبر عربزبان نمیبود میتوانست آثاری در حد فتوحات و فصوصالحکم بنگارد؟ بازیهای زبانی و انبوه استعارههای محیرالعقولش خاصه در فصوص که مخاطب را به سرگیجه مبتلا میکند حاصل چیست؟ نبوغ ابن عربی یا ویژگی زبان عربی؟ در فص آدمی میگوید واژه انسان، از نسيان اخذ شده است. اگر شیخ اکبر انگلیسیزبان بود هم چنین داوریای میکرد؟ پرسش دیگر اینکه آیا چنین سوالی قابلیت طرح دارد؟ اگر عرفان ابن عربی را چیزی جز استعارههای سردرگمکننده ندانیم این پرسش مفروض مطرح میشود که آیا زبان عربی توانایی خلق این استعارهها و تصاویر را دارد یا سراینده ترجمانالاشواق؟
با طرح این پرسشها به سراغ بیدل میرویم. سبکشناسان، سبک بیدل را دورخیال نام نهادند و برخی از شارحانِ آثارش باور دارند که او تا حدودی تحت تاثیر اندیشههای محییالدین بوده است. پرسشی که اینجا مطرح میشود این است که بیدل چگونه به این ذهن و زبان رسیده است؟ او که به فارسی نوشت و سرود. از زبان عربی و مشتقات واژهها هم خبری نیست. این ذهن و زبان در کجا ریشه دارد؟ تصاویر و تعابیر کلافهکننده که از غایت پیچیدگی به بیمعنایی نزدیک میشود_ حال آنکه مطلقاً و ابداً چنین نیست _چطور در خاطر شاعر دهلی جا خوش کرده است؟
شیخ اکبر از اندلس برآمد و در زیر سقف آسمان شاخ آفریقا نفس کشید و فرجام کار از مکه به دمشق رفت. ذهن او ظرفی بود که در یک سفر طولانی و در مواجهه با تفکرات گوناگون آن روزگاران پر شد. او درست در زمانی زیست که جهان اسلام لبالب بود از انواع و اقسام آرای اهل اشراق و اندیشه. میتوان گفت بیدل هم در چنین شرایطی زیست. هندوستان آن دوران جلگه وسیعی بود برای انباشت بیشمار تفکر. بیدل گرچه مانند برکشنده دیدگاه وحدت وجود، سفری دور و دراز در کارنامه زندگی ندارد ولی هندوستانِ بیدل چیزی کمتر از جهان اسلامِ عصرِ شیخ ندارد. گمان میکنم هرچه در سرزمینی تلاقی اندیشهها افزونتر گردد ذهن و زبانِ بیشترِ نویسندگان آن منطقه به سوی پیچیدگی میرود. زبان، چیزی جز ذهن نیست. هرچقدر ذهن سرشار از انواع نگرشها شود به تبع آن، زبان آن ذهن دیریاب میگردد. نگاهی به آثار حکیم نظامی و خاقانی موید این مطلب است. حتی شعر شاعران عربِ بعد از عصرِ نهضت ترجمه در دوران عباسی پیچیدهتر از سرایندگان پیش از این عهد است. هر زبانی ذاتاً توانایی پیچیده و گنگ شدن را دارد به ویژه برای نویسنده دارای خلاقیت فردیِ حاضر در سرزمینی که محلِ تلاقیِ دیدگاههای متعدد است. بنابراین زبان خاص بیدل و ابنعربی ارتباطی با فارسیگویی و عربیگویی این دو ندارد. نکته دیگری که باید علاوه کنم این است که مقصودم از اندیشه، حاصل تراوشات ذهن و ضمیر بشر است؛ خواه از جنس آرای ابونصر فارابی و پورِ سینا و امامالمشککین و نیچه و کانت و دکارت باشد و خواه از قماش توهم حاصل بنگ و چرس. حال برگردم و به نخستین پرسشم پاسخ دهم که اگر شیخ اکبر عربزبان نمیبود میتوانست آثاری در حد فتوحات و فصوصالحکم بنویسد؟ به گمانم آری، میتوانست.
#بیدل #بیدل_دهلوی
#ابن_عربی #شیخ_اکبر
میلاد نورمحمّدزاده
یکشنبه ۱۴۰۳/۱۰/۳۰
@safavidhistory1402
در نظر بگیریم اگر شیخ اکبر عربزبان نمیبود میتوانست آثاری در حد فتوحات و فصوصالحکم بنگارد؟ بازیهای زبانی و انبوه استعارههای محیرالعقولش خاصه در فصوص که مخاطب را به سرگیجه مبتلا میکند حاصل چیست؟ نبوغ ابن عربی یا ویژگی زبان عربی؟ در فص آدمی میگوید واژه انسان، از نسيان اخذ شده است. اگر شیخ اکبر انگلیسیزبان بود هم چنین داوریای میکرد؟ پرسش دیگر اینکه آیا چنین سوالی قابلیت طرح دارد؟ اگر عرفان ابن عربی را چیزی جز استعارههای سردرگمکننده ندانیم این پرسش مفروض مطرح میشود که آیا زبان عربی توانایی خلق این استعارهها و تصاویر را دارد یا سراینده ترجمانالاشواق؟
با طرح این پرسشها به سراغ بیدل میرویم. سبکشناسان، سبک بیدل را دورخیال نام نهادند و برخی از شارحانِ آثارش باور دارند که او تا حدودی تحت تاثیر اندیشههای محییالدین بوده است. پرسشی که اینجا مطرح میشود این است که بیدل چگونه به این ذهن و زبان رسیده است؟ او که به فارسی نوشت و سرود. از زبان عربی و مشتقات واژهها هم خبری نیست. این ذهن و زبان در کجا ریشه دارد؟ تصاویر و تعابیر کلافهکننده که از غایت پیچیدگی به بیمعنایی نزدیک میشود_ حال آنکه مطلقاً و ابداً چنین نیست _چطور در خاطر شاعر دهلی جا خوش کرده است؟
شیخ اکبر از اندلس برآمد و در زیر سقف آسمان شاخ آفریقا نفس کشید و فرجام کار از مکه به دمشق رفت. ذهن او ظرفی بود که در یک سفر طولانی و در مواجهه با تفکرات گوناگون آن روزگاران پر شد. او درست در زمانی زیست که جهان اسلام لبالب بود از انواع و اقسام آرای اهل اشراق و اندیشه. میتوان گفت بیدل هم در چنین شرایطی زیست. هندوستان آن دوران جلگه وسیعی بود برای انباشت بیشمار تفکر. بیدل گرچه مانند برکشنده دیدگاه وحدت وجود، سفری دور و دراز در کارنامه زندگی ندارد ولی هندوستانِ بیدل چیزی کمتر از جهان اسلامِ عصرِ شیخ ندارد. گمان میکنم هرچه در سرزمینی تلاقی اندیشهها افزونتر گردد ذهن و زبانِ بیشترِ نویسندگان آن منطقه به سوی پیچیدگی میرود. زبان، چیزی جز ذهن نیست. هرچقدر ذهن سرشار از انواع نگرشها شود به تبع آن، زبان آن ذهن دیریاب میگردد. نگاهی به آثار حکیم نظامی و خاقانی موید این مطلب است. حتی شعر شاعران عربِ بعد از عصرِ نهضت ترجمه در دوران عباسی پیچیدهتر از سرایندگان پیش از این عهد است. هر زبانی ذاتاً توانایی پیچیده و گنگ شدن را دارد به ویژه برای نویسنده دارای خلاقیت فردیِ حاضر در سرزمینی که محلِ تلاقیِ دیدگاههای متعدد است. بنابراین زبان خاص بیدل و ابنعربی ارتباطی با فارسیگویی و عربیگویی این دو ندارد. نکته دیگری که باید علاوه کنم این است که مقصودم از اندیشه، حاصل تراوشات ذهن و ضمیر بشر است؛ خواه از جنس آرای ابونصر فارابی و پورِ سینا و امامالمشککین و نیچه و کانت و دکارت باشد و خواه از قماش توهم حاصل بنگ و چرس. حال برگردم و به نخستین پرسشم پاسخ دهم که اگر شیخ اکبر عربزبان نمیبود میتوانست آثاری در حد فتوحات و فصوصالحکم بنویسد؟ به گمانم آری، میتوانست.
#بیدل #بیدل_دهلوی
#ابن_عربی #شیخ_اکبر
میلاد نورمحمّدزاده
یکشنبه ۱۴۰۳/۱۰/۳۰
@safavidhistory1402
نه شامِ ما را سَحرنویدی، نه صبح ما را گلِ سفیدی
چو حاصل ماست ناامیدی، غبارِ دنیا به فرقِ عقبی
بیدل
#بیدل
@safavidhistory1402
چو حاصل ماست ناامیدی، غبارِ دنیا به فرقِ عقبی
بیدل
#بیدل
@safavidhistory1402