🔰 #خاطره | بیعت همافران با امام(ره) کمر رژیم طاغوت را شکست
📝 «من فراموش نمیکنم؛ در خیابان ایران، نزدیک به مقر امام عزیز و عظیم و بزرگوار - این بندهی صالح خدا - آنجائی که آن روز دل همهی ایران در آنجا میتپید و همهی عاطفهها و روحها از سراسر کشور به آنجا پر میکشید؛ آنجائی که همهی مردمی که در سراسر دنیا از حادثهی ایران اندک خبری داشتند – همهی محافل سیاسی، همهی قدرتهای بزرگ، همهی دولتهای مستضعف، همهی روشنفکران، همهی علاقهمندان به اسلام، همهی انقلابیون عالم - متوجه بودند ببینند آنجا چه میگذرد؛ آن محلی که مخصوص #تبلیغات مربوط به آن روزها بود؛ خبر دادن به مردم و توجیه ذهنهای مردم، که ما به آن میگفتیم دفتر تبلیغات، و بنده آنجا مشغول کار بودم، دیدم یک همهمهی فوقالعادهای است. نگاه کردم؛ از #حیرت به یک حالتی دچار شدم که واقعاً در مقابل حوادث آن روز، از همهی حوادثی که تا آن روز بنده دیده بودم - یا از بیشتر آنها - حیرتانگیزتر بود. دیدم عدهی کثیری از پرسنل نظامی #نیروی_هوایی در گروههای منظم و صفکشیده، کارتهای شناسائیشان را در آوردند سر دست گرفتند و آشکارا و با شجاعت دارند به طرف بیت امام راهپیمائی میکنند. همه عکس این را انتظار میبردند، همه غیر از این را تصور میکردند؛ خیال میکردند که نظامیها در مقابل مردم، در حساسترین لحظات و آخرین لحظات، خواهند ایستاد؛ اما حقیقت غیر از این بود و این برادران ملت و #فرزندان_ملت و بزرگشدگان آغوش ملت که جزو مردم بودند، معلوم بود که سرنوشتشان جز همکاری با مردم و قرار گرفتن در کنار مردم، چیز دیگری نخواهد بود. البته آن سران مزدور یا افراد پست و ضعیف و بیارزشی که نمیتوانستند قدر آغوش گرم مردم را بفهمند، یا مقاومت میکردند، یا میگریختند، یا کارشکنی میکردند، یا لااقل حضور پیدا نمیکردند؛ اما عناصر مؤمن و قاطع - این جوانها، این آگاهترها - دلشان با مردم بود. حالا از همه هم شجاعتر و گستاختر برادران نیروی هوائی بودند که آمده بودند حساسترین کار را انجام بدهند؛ یعنی آمده بودند در مقابل امامشان و رهبرشان رژه بروند، اعلام وفاداری کنند و بگویند فرمانده ما شما هستید. این حادثه به قدری عجیب و هیجانانگیز بود که اینها بیاختیار همه را به دنبال خودشان راه میانداختند. من با عجله رفتم در مقر #امام در دبستان علوی، که فاصلهی کوتاهی داشت با آنجائی که ما بودیم. آمادگیهائی به وجود آمد و امام عزیز ایستادند و این جوانها، این دلاورها، این سلحشورها آمدند در مقابل امام رژه رفتند و امام با همان ایمان و باوری که همیشه از اول شروع #نهضت به مسئولیت خود و به نقش خود در ادارهی این انقلاب و این ملت داشتند، از اینها رژه گرفتند؛ آنها را نصیحت کردند، به آنها دل دادند، به آنها شجاعت دادند، پرچم آنها را امضا کردند؛ طوماری نوشته بودند، آن را تحویل گرفتند و برای آنها دعا کردند و آنها رفتند و این کمر دستگاه را شکست؛ دستگاه احساس کرد بیپشت و پناه شده. تنها امید آن نظامی که جز با سرنیزه و زور نمیتواند حکومت کند، چیست؟ جز نیروهای نظامی؟ به مردم که اتکائی نداشتند. اما نیروهای نظامی هم با این صراحت و با این قاطعیت در خدمت مردم قرار گرفتند و ما خدا را شکر میکنیم که نیروی هوائی و همهی ارتش جمهوری اسلامی ایران امتحان خوبی به #مردم دادند.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۹
#بهمن_پیروز
@rahbari_plus
📝 «من فراموش نمیکنم؛ در خیابان ایران، نزدیک به مقر امام عزیز و عظیم و بزرگوار - این بندهی صالح خدا - آنجائی که آن روز دل همهی ایران در آنجا میتپید و همهی عاطفهها و روحها از سراسر کشور به آنجا پر میکشید؛ آنجائی که همهی مردمی که در سراسر دنیا از حادثهی ایران اندک خبری داشتند – همهی محافل سیاسی، همهی قدرتهای بزرگ، همهی دولتهای مستضعف، همهی روشنفکران، همهی علاقهمندان به اسلام، همهی انقلابیون عالم - متوجه بودند ببینند آنجا چه میگذرد؛ آن محلی که مخصوص #تبلیغات مربوط به آن روزها بود؛ خبر دادن به مردم و توجیه ذهنهای مردم، که ما به آن میگفتیم دفتر تبلیغات، و بنده آنجا مشغول کار بودم، دیدم یک همهمهی فوقالعادهای است. نگاه کردم؛ از #حیرت به یک حالتی دچار شدم که واقعاً در مقابل حوادث آن روز، از همهی حوادثی که تا آن روز بنده دیده بودم - یا از بیشتر آنها - حیرتانگیزتر بود. دیدم عدهی کثیری از پرسنل نظامی #نیروی_هوایی در گروههای منظم و صفکشیده، کارتهای شناسائیشان را در آوردند سر دست گرفتند و آشکارا و با شجاعت دارند به طرف بیت امام راهپیمائی میکنند. همه عکس این را انتظار میبردند، همه غیر از این را تصور میکردند؛ خیال میکردند که نظامیها در مقابل مردم، در حساسترین لحظات و آخرین لحظات، خواهند ایستاد؛ اما حقیقت غیر از این بود و این برادران ملت و #فرزندان_ملت و بزرگشدگان آغوش ملت که جزو مردم بودند، معلوم بود که سرنوشتشان جز همکاری با مردم و قرار گرفتن در کنار مردم، چیز دیگری نخواهد بود. البته آن سران مزدور یا افراد پست و ضعیف و بیارزشی که نمیتوانستند قدر آغوش گرم مردم را بفهمند، یا مقاومت میکردند، یا میگریختند، یا کارشکنی میکردند، یا لااقل حضور پیدا نمیکردند؛ اما عناصر مؤمن و قاطع - این جوانها، این آگاهترها - دلشان با مردم بود. حالا از همه هم شجاعتر و گستاختر برادران نیروی هوائی بودند که آمده بودند حساسترین کار را انجام بدهند؛ یعنی آمده بودند در مقابل امامشان و رهبرشان رژه بروند، اعلام وفاداری کنند و بگویند فرمانده ما شما هستید. این حادثه به قدری عجیب و هیجانانگیز بود که اینها بیاختیار همه را به دنبال خودشان راه میانداختند. من با عجله رفتم در مقر #امام در دبستان علوی، که فاصلهی کوتاهی داشت با آنجائی که ما بودیم. آمادگیهائی به وجود آمد و امام عزیز ایستادند و این جوانها، این دلاورها، این سلحشورها آمدند در مقابل امام رژه رفتند و امام با همان ایمان و باوری که همیشه از اول شروع #نهضت به مسئولیت خود و به نقش خود در ادارهی این انقلاب و این ملت داشتند، از اینها رژه گرفتند؛ آنها را نصیحت کردند، به آنها دل دادند، به آنها شجاعت دادند، پرچم آنها را امضا کردند؛ طوماری نوشته بودند، آن را تحویل گرفتند و برای آنها دعا کردند و آنها رفتند و این کمر دستگاه را شکست؛ دستگاه احساس کرد بیپشت و پناه شده. تنها امید آن نظامی که جز با سرنیزه و زور نمیتواند حکومت کند، چیست؟ جز نیروهای نظامی؟ به مردم که اتکائی نداشتند. اما نیروهای نظامی هم با این صراحت و با این قاطعیت در خدمت مردم قرار گرفتند و ما خدا را شکر میکنیم که نیروی هوائی و همهی ارتش جمهوری اسلامی ایران امتحان خوبی به #مردم دادند.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۹
#بهمن_پیروز
@rahbari_plus